ارسطوو
08-06-2010, 01:09 PM
وابستگی وعشق دومقوله متفاوت هستند وابستگی بیماری است و عشق سلامتی!یادم می ایدکه به
خانمی بسیاروابسته شده بودم این خانم بسیاربامحبت بسیارمهربان وبسیار ...بوددردوران دانشجویی
ام در مشهدحتی 2سال شبانه روز باهم بودیم ولحظه ای ازهم غافل نبودیم ...بعدمن دانشگاه رونیمه
کاره رهاکردم وچون ازطرف پدرحمایت نمی شدم برای کاربه بندرعباس رفتم وناگفته نماندکه
خانوادموبرای خواستگاری به خونشون فرستادم اما باباش موافقت نکردخودمم چندین بارباباباش حرف
زدم اما حتی حاضرنشدحتی منوببینه!!!به این خانم گفتم حالا که بابات اجازه نمی ده یا باید همدیگه رو
فراموش کنیم یا بدون اجازه اش ازدواج کنیم امابازم قبول نکرد و می گفت صبر کن!!! خلاصه رفتم
بندراونجا بایه تورآشناشدم که دانشجوهارو با مبلغ350000تومان/حدود7تا8سال قبل/می بردآلمان 10تا
15 روزه تابا دانشگاههاوفرصتهای شغلی وتحصیلی دراونجاآشنابشن تااگرخواستن بعدا بفکرمهاجرت
باشن-منم که توبازاربودم گفتم کارمی کنم واین پولوتهیه می کنم تااین خانم روبااین توربفرستم بره –
بعداز گذشت چندماه برادیدنش اومدم مشهد که متوجه شدم خانم نه با1نفرکه باچندنفرارتباط داره!!!!!!!!
شوکه شدم آب توسرم خشک شدو...فقط کسانی که این نوع تجربیات رودارن می فهمن چه حالی
داشتم !...اولش انکارکردامابعدش گفت ارتباط درحدتلفنی بوده !!بعدفهمیدم دستبندطلایی که به من
داده بوداز یکی از همین ها تیغیده بود یعنی تصورکنین من می خاستم با کی زندگی کنم!اونجافهمیدم
که اشتباه کردم وفریب خوردم در این موقعیت اگرعاشق می بودم درمن ایجادتنفرمیشد وبعدازبحران متنفر
شده وجدا می شدم ..وامااین اتفاق نیفتادومن مصالحه کردم که اگرتموم کنی اون رابطه ها رومن هنوز
عاشق هستم!!!!!!!!اونم قول داد امابازادامه داشت ...کم کم من به التماس افتادم وبعدمتوجه شدم بایک
بیمارخطرناک مواجه هستم...گریه می کردم ...سعی کردم که التماس نکنم اما نمی شدچون من
وابسته بودم نه عاشق!!!!کاربه جایی کشیدکه این ارتباطهاروازمن پنهان هم نمی کردوحتی تهدیدهم
می کرد!!!!!1آیااین عشق بود؟الان که نگاه می کنم چیزی جزوابستگی بیمارگونه نبود...وضع من
بسیاربسیارخراب بود...دروابستگی کورکورانه شرایط طرفمان را می پذیریم هرچندلگدمال وپایمال شویم
دروابستگی بر سراصول مصالحه می کنیم و تن می دهیم...امادر عشق این ارتباط برایمان زیباولذتبخش
است وما بخاطرچیزهای زیبایی که دراومی بینیم تمایل به این ارتباط داریم همچنین عشق را
نبایدباوسوسه داشتن کسی اشتباه بگیریم در عشق ازاینکه عاشقیم راضی وسربلندیم ومصالحه نمی
کنیم باگامهای استوارراه می رویم ومفتخریم امادروابستگی سرافکنده ایم وبعضی ازمادراعماق درون
خودحتی پشیمان هم هستیم دروابستگی سعی می کنیم عیوب رانبینیم امادرعشق فقط زیبایی
رامی بینیم درعشق آرام می گیریم امادروابستگی دائمادرترس بسرمی بریم درعشق بینایی جریان
داردودروابستگی نابینایی در عشق ماازدرکناربودن باکسی که به او عشق می ورزیم لذت می بریم
امادروابستگی احساسی نداریم فقط احساس امنیت می کنیم درعشق احساس ارزش می کنیم
ودروابستگی بااین احساس آشنا نیستیم بلکه گاهی احساس بی ارزشی هم می کنیم !!آیا امروزمن
عاشقم؟یاوابستگی دارم؟؟خوب توجه کن واحساسات رواشتباه نگیر
رجوع کنیدبه http://ravan57.blogfa.com (http://ravan57.blogfa.com/8707.aspx)
خانمی بسیاروابسته شده بودم این خانم بسیاربامحبت بسیارمهربان وبسیار ...بوددردوران دانشجویی
ام در مشهدحتی 2سال شبانه روز باهم بودیم ولحظه ای ازهم غافل نبودیم ...بعدمن دانشگاه رونیمه
کاره رهاکردم وچون ازطرف پدرحمایت نمی شدم برای کاربه بندرعباس رفتم وناگفته نماندکه
خانوادموبرای خواستگاری به خونشون فرستادم اما باباش موافقت نکردخودمم چندین بارباباباش حرف
زدم اما حتی حاضرنشدحتی منوببینه!!!به این خانم گفتم حالا که بابات اجازه نمی ده یا باید همدیگه رو
فراموش کنیم یا بدون اجازه اش ازدواج کنیم امابازم قبول نکرد و می گفت صبر کن!!! خلاصه رفتم
بندراونجا بایه تورآشناشدم که دانشجوهارو با مبلغ350000تومان/حدود7تا8سال قبل/می بردآلمان 10تا
15 روزه تابا دانشگاههاوفرصتهای شغلی وتحصیلی دراونجاآشنابشن تااگرخواستن بعدا بفکرمهاجرت
باشن-منم که توبازاربودم گفتم کارمی کنم واین پولوتهیه می کنم تااین خانم روبااین توربفرستم بره –
بعداز گذشت چندماه برادیدنش اومدم مشهد که متوجه شدم خانم نه با1نفرکه باچندنفرارتباط داره!!!!!!!!
شوکه شدم آب توسرم خشک شدو...فقط کسانی که این نوع تجربیات رودارن می فهمن چه حالی
داشتم !...اولش انکارکردامابعدش گفت ارتباط درحدتلفنی بوده !!بعدفهمیدم دستبندطلایی که به من
داده بوداز یکی از همین ها تیغیده بود یعنی تصورکنین من می خاستم با کی زندگی کنم!اونجافهمیدم
که اشتباه کردم وفریب خوردم در این موقعیت اگرعاشق می بودم درمن ایجادتنفرمیشد وبعدازبحران متنفر
شده وجدا می شدم ..وامااین اتفاق نیفتادومن مصالحه کردم که اگرتموم کنی اون رابطه ها رومن هنوز
عاشق هستم!!!!!!!!اونم قول داد امابازادامه داشت ...کم کم من به التماس افتادم وبعدمتوجه شدم بایک
بیمارخطرناک مواجه هستم...گریه می کردم ...سعی کردم که التماس نکنم اما نمی شدچون من
وابسته بودم نه عاشق!!!!کاربه جایی کشیدکه این ارتباطهاروازمن پنهان هم نمی کردوحتی تهدیدهم
می کرد!!!!!1آیااین عشق بود؟الان که نگاه می کنم چیزی جزوابستگی بیمارگونه نبود...وضع من
بسیاربسیارخراب بود...دروابستگی کورکورانه شرایط طرفمان را می پذیریم هرچندلگدمال وپایمال شویم
دروابستگی بر سراصول مصالحه می کنیم و تن می دهیم...امادر عشق این ارتباط برایمان زیباولذتبخش
است وما بخاطرچیزهای زیبایی که دراومی بینیم تمایل به این ارتباط داریم همچنین عشق را
نبایدباوسوسه داشتن کسی اشتباه بگیریم در عشق ازاینکه عاشقیم راضی وسربلندیم ومصالحه نمی
کنیم باگامهای استوارراه می رویم ومفتخریم امادروابستگی سرافکنده ایم وبعضی ازمادراعماق درون
خودحتی پشیمان هم هستیم دروابستگی سعی می کنیم عیوب رانبینیم امادرعشق فقط زیبایی
رامی بینیم درعشق آرام می گیریم امادروابستگی دائمادرترس بسرمی بریم درعشق بینایی جریان
داردودروابستگی نابینایی در عشق ماازدرکناربودن باکسی که به او عشق می ورزیم لذت می بریم
امادروابستگی احساسی نداریم فقط احساس امنیت می کنیم درعشق احساس ارزش می کنیم
ودروابستگی بااین احساس آشنا نیستیم بلکه گاهی احساس بی ارزشی هم می کنیم !!آیا امروزمن
عاشقم؟یاوابستگی دارم؟؟خوب توجه کن واحساسات رواشتباه نگیر
رجوع کنیدبه http://ravan57.blogfa.com (http://ravan57.blogfa.com/8707.aspx)