m.rosoukhi
07-23-2010, 06:00 PM
داشتن خدا و طلب از مردم؟
http://pnu-club.com/imported/2010/07/253.jpg
آدمى باید در این چند روزه زندگانى دنیا مختصرى اندیشه نماید كه چه كسى متكفل انسان است و چه كسى او را بالا برده و پایین مى آورد، چه كسى دانا به حوایج و لوازم زندگى اوست و چه كسى آنها را عهده دار مى باشد؛ دانا به امور كیست و توانا به امور چه مقتدرى است ؟
براستى زمانى كه این اندیشه براى انسان پدید آید، به هر فردى رو نمى آورد و نزد هر كس سر بیچارگى فرود نخواهد آورد، به هر در گاهى نخواهد رفت ، پیش هر بى سر و پا اظهار بیچارگى نخواهد نمود نیازمند به كسى نخواهد شد، هر فردى را مقتدر و متكفل نخواهد پنداشت ، بلكه یگانه درگاه و پناه بى نیاز و مقتدر و متكفل خود را خدا مى داند و بس و به یاد مى آورد كه خداوند چنانكه خود فرموده : بنده اش را كفایت مى كند؛ «أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ...».1 ؛ آیا خدا كفایتكننده بندهاش نیست؟
و كسى كه بر خدا توكل كند، خداوند او را كفایت خواهد كرد؛ «وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» 2 ؛ و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است.
بنابراین ، اگر كسى هم خدا را براى رفع احتیاج خود بخواند، خداوند نیاز او را بر طرف خواهد نمود، ولى واسفا! از بیشتر مردمان این زمان كه راستى خداوند را فراموش كرده و به درگاه غیر او رو آورده اند، در عین حال باز لطف و عنایت او همه را شامل مى شود:
همــرهى طلبـــى ، ایـــن چــه گـمـرهى است
خاكـت بـه سر مگـر بــه خــدا آشنــا نــه اى
زهر از خلق است عطاى خلق هر چند دوا باشد
حاجت ز كه مى خواهى جایى كه خدا باشد
یک حکایت :
گویند یكى از خلفا به "بهلول " گفت : آیا میل دارى و راضى مى شوى وجه كفاف و معاش تو را متكفل شده و مایحتاج تو را از خزانه مقرر دارم تا آسوده خاطر شوى ؟ (اگر من و تو باشیم ، مى گوییم چه بهتر از این، خدا سایه شما را از سر ما كم نكند. حال ببینیم بهلول در جواب چه گفت است ).
بهلول گفت : اگر چند عیب در آن نمى بود راضى مى شدم :
اول آنكه : تو نمى دانى من به چه محتاجم تا آن را براى من مهیاسازى .
دوم آنكه : نمى دانى من در چه وقت محتاجم تا آن زمان به دادن آن بپردازى .
سوم آنكه : نمى دانى من به چه اندازه محتاج هستم تا همان اندازه دهى و از بیش و كم آن مرا در ورطه بلا نیفكنى .
خداوندى كه متكفل روزى من است این هر سه را مى داند، به علاوه ممكن است جسارت و حركت ناپسندى از من سر زند و تو به سبب آن ، این وظیفه را قطع نمایى ، ولى خداى من هر چه بى ادبى از من صادر شود، ا: وظیفه را قطع نخواهد فرمود. 3
ولیكن خداوند بالا و پست
به عصیان در رزق بر كس نبست
-------
منبع : پندهاى شیرین خلاصه كتاب (ابواب الجنان )واعظ قزوینى، سید حسین شیخ الاسلامى
1- سوره زمر آیه 36.
2- سوره طلاق آیه 3.
3- تهیتم تلشیعه ، ج 3، ص 620 (به نقل از: عقلاء المجانین ).
تنظیم : تبیان (http://www.tebyan.net/)
http://pnu-club.com/imported/2010/07/253.jpg
آدمى باید در این چند روزه زندگانى دنیا مختصرى اندیشه نماید كه چه كسى متكفل انسان است و چه كسى او را بالا برده و پایین مى آورد، چه كسى دانا به حوایج و لوازم زندگى اوست و چه كسى آنها را عهده دار مى باشد؛ دانا به امور كیست و توانا به امور چه مقتدرى است ؟
براستى زمانى كه این اندیشه براى انسان پدید آید، به هر فردى رو نمى آورد و نزد هر كس سر بیچارگى فرود نخواهد آورد، به هر در گاهى نخواهد رفت ، پیش هر بى سر و پا اظهار بیچارگى نخواهد نمود نیازمند به كسى نخواهد شد، هر فردى را مقتدر و متكفل نخواهد پنداشت ، بلكه یگانه درگاه و پناه بى نیاز و مقتدر و متكفل خود را خدا مى داند و بس و به یاد مى آورد كه خداوند چنانكه خود فرموده : بنده اش را كفایت مى كند؛ «أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ...».1 ؛ آیا خدا كفایتكننده بندهاش نیست؟
و كسى كه بر خدا توكل كند، خداوند او را كفایت خواهد كرد؛ «وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» 2 ؛ و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است.
بنابراین ، اگر كسى هم خدا را براى رفع احتیاج خود بخواند، خداوند نیاز او را بر طرف خواهد نمود، ولى واسفا! از بیشتر مردمان این زمان كه راستى خداوند را فراموش كرده و به درگاه غیر او رو آورده اند، در عین حال باز لطف و عنایت او همه را شامل مى شود:
همــرهى طلبـــى ، ایـــن چــه گـمـرهى است
خاكـت بـه سر مگـر بــه خــدا آشنــا نــه اى
زهر از خلق است عطاى خلق هر چند دوا باشد
حاجت ز كه مى خواهى جایى كه خدا باشد
یک حکایت :
گویند یكى از خلفا به "بهلول " گفت : آیا میل دارى و راضى مى شوى وجه كفاف و معاش تو را متكفل شده و مایحتاج تو را از خزانه مقرر دارم تا آسوده خاطر شوى ؟ (اگر من و تو باشیم ، مى گوییم چه بهتر از این، خدا سایه شما را از سر ما كم نكند. حال ببینیم بهلول در جواب چه گفت است ).
بهلول گفت : اگر چند عیب در آن نمى بود راضى مى شدم :
اول آنكه : تو نمى دانى من به چه محتاجم تا آن را براى من مهیاسازى .
دوم آنكه : نمى دانى من در چه وقت محتاجم تا آن زمان به دادن آن بپردازى .
سوم آنكه : نمى دانى من به چه اندازه محتاج هستم تا همان اندازه دهى و از بیش و كم آن مرا در ورطه بلا نیفكنى .
خداوندى كه متكفل روزى من است این هر سه را مى داند، به علاوه ممكن است جسارت و حركت ناپسندى از من سر زند و تو به سبب آن ، این وظیفه را قطع نمایى ، ولى خداى من هر چه بى ادبى از من صادر شود، ا: وظیفه را قطع نخواهد فرمود. 3
ولیكن خداوند بالا و پست
به عصیان در رزق بر كس نبست
-------
منبع : پندهاى شیرین خلاصه كتاب (ابواب الجنان )واعظ قزوینى، سید حسین شیخ الاسلامى
1- سوره زمر آیه 36.
2- سوره طلاق آیه 3.
3- تهیتم تلشیعه ، ج 3، ص 620 (به نقل از: عقلاء المجانین ).
تنظیم : تبیان (http://www.tebyan.net/)