ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اعتماد!!!



tania
07-03-2010, 10:12 PM
http://pnu-club.com/imported/2010/07/31.jpg (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.google.com%2Fi mgres%3Fimgurl%3Dhttp%3A%2F%2Fastara.bloghaa.com%2 Ffiles%2F2009%2F10%2F%25D9%25BE%25DB%258C%25D8%25B 1%25D9%2585%25D8%25B1%25D8%25AF.JPG%26imgrefurl%3D http%3A%2F%2Fastara-88.blogfa.com%2F%26usg%3D__gT68np0AxqNkvkaooAKfwlw vyio%3D%26h%3D351%26w%3D306%26sz%3D10%26hl%3Dfa%26 start%3D140%26itbs%3D1%26tbnid%3DUAyZLRKVyFcS4M%3A %26tbnh%3D120%26tbnw%3D105%26prev%3D%2Fimages%253F q%253D%2525D9%2525BE%2525DB%25258C%2525D8%2525B1%2 525D9%252585%2525D8%2525B1%2525D8%2525AF%2526start %253D120%2526hl%253Dfa%2526sa%253DN%2526gbv%253D2% 2526ndsp%253D20%2526tbs%253Disch%3A1)

داشت کم کم ناامید می شد که دید راننده بعدی یک پیرمرداست.به سرعت دستش را بلند کردو باخیال راحت سوارشد.پیرمرد نگاهی به او کرد و درست مثل اینکه صدایش را خوب نشنیده باشد، دوباره مسیر را پرسید.زن نگاهی توی آینه جلو کرد که چهره پدرانه و مهربان پیرمرد را منعکس می کرد.خدارا شکرکرد.

- این وقت شب بیرون چکار می کنی دخترم؟ مگه جریان راننده قاتلی را نشنیدی که شبها زن ها و دخترهای جوون رو می کشت؟
- چرا پدرجان، یه ساعتی می شه که منتظرم. می ترسیدم سوار شم. این تاکسی تلفنی ها هم شورشو درآوردن. اونوقت که ماشین میخوای میگن ندارم. شوهرمن بستریه. مجبور شدم این وقت شب بیام بیرون. حالا هم بچه هام تنهان.
- خدا شفاش بده. پس بذار ازیه فرعی بریم که زودتر برسیم.
وبعد درحالیکه دسته چاقویی را دردست می چرخاند، روی یک فرعی پیچید.
- این روزها زندگی خیلی سخت شده!