yamahdi
05-14-2010, 12:22 AM
سخن بیهوده گفتن یعنى تكلّم درباره چیزى كه نه فایده دنیوى دارد و نه سود اخروى . و پر گوئى و هرزه گوئى اعمّ از آن است . زیرا زیاده سخن گفتن شامل سخن بى فایده و سخن بیش از قدر حاجت نیز مى شود. كسى كه مى تواند با یک كلمه مقصود خود را بگوید: اگر دو كلمه بگوید كلمه دوم زیادى است ، یعنى زیاده بر نیاز است ، و شكّى نیست كه سخنان بى فایده گفتن مذموم است اگرچه گناه و حرام نباشد.
راز مذموم بودن آن این است كه موجب تباه شدن وقت و مانع ذكر و فكر مى گردد، و بسا كه از گفتن لا اله الّا اللّه یا سبحان اللّه كاخى در بهشت بنا شود یا از فكرى نسیمى از نفخات رحمتى الهى بر دل آدمى بوزد. پس كسى كه مى تواند گنجى به دست آورد اگر آن را رها كرده به جاى آن كلوخى بر دارد كه هیچ سودى از آن حاصل نمى شود زیانكار است . و هر كه ذكر خدا و تفكّر درباره شگفتی هاى قدرت او را ترک كند و مشغول مباحث بى فایده شود اگرچه گناهى نكرده سودى بزرگ را از دست داده است . زیرا سرمایه بنده اوقات اوست و چون آن را صرف كارهاى بیهوده كند و به وسیله آن ثوابى براى آخرت ذخیره نكند، سرمایه خود را تباه ساخته است . علاوه بر اینكه فرو رفتن در سخنان بى فایده و زائد غالبا به باطل و بسا به دروغ و كم و زیاد كردن مى كشد. و از این رو در ذمّ آن اخبار بسیار رسیده است .
و روایت است كه : «مردى نزد پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم سخن مى گفت و پُرگوئى مى كرد، حضرت به او فرمود: زبان تو چند پوشش دارد؟ گفت: دو لب و دندانهایم. فرمود: آیا در این نكته اى نیست كه جلوى سخنت را بگیرد؟»
و در روایتى دیگر است :«حضرت این را به مردى گفت كه او را ثنا مى گفت و در گفتار زیاده روى و افراط مى كرد، سپس فرمود: به آدمى چیزى بدتر از زیادى زبان داده نشده »
شناخت سخن بیهوده
سخنان بیهوده و زائد و هرزه انواع بیشمار دارد و حد و ضابطه آن این است كه سخنى گوئى كه اگر آن را نگوئى و سكوت كنى گناهانى بر تو نباشد و زیانى هم پدید نیاید و هیچ كارى معطّل نماند؛ مثل اینكه با كسانى احوال سفرهاى خود را نقل كنى و نیز آنچه در سفر دیده اى از كوه ها و رودها و وقایعى كه برایت روى داده و چیزهاى خوبى كه دیده اى از خوراک ها و پوشاک ها، و آنچه از مردم شهرها و رویدادهاى آنها ترا به شگفت آورده است. همه اینها از امورى است كه نگفتن آنها نه ضرر دینى دارد و نه زیان دنیوى، و در گفتن آنها براى هیچ كس نه فایده دینى تصور مى رود و نه سود دنیوى. پس اگر بسیار بكوشى كه كم و زیاد نقل نكنى و منظورت خودستائى و فخر فروشى در مشاهده چیزهاى بزرگ نباشد، و غیبت كسى یا مذمّت مخلوقى از مخلوقات خدا در میان نباشد، بارى وقت خود را ضایع و تلف كرده اى .
امّا همچنان كه سخنان بى فایده گفتن مذموم است، سؤال از چیزى كه بى فایده است نیز مذموم و بلكه مذمومتر است . زیرا تو با سؤال هم وقت خود را تباه مى سازى و هم وقت دیگرى را با پاسخ دادن تلف مى كنى و این در صورتى است كه از سؤال بی جا آفتى پدید نیاید، و اگر در جواب آن آفتى پیش آید - چنانكه در بیشتر پرسش هاى بیجا و بیهوده پیش مى آید - گناهكار خواهى بود. مثلا اگر از عبادت كسى بپرسى و بگویى: آیا روزه اى؟ اگر بگوید: آرى، عبادت خود را ظاهر ساخته و در معرض ریا قرار گرفته، و اگر به ریا نیفتد لااقل ثواب عبادتش كم مى شود زیرا فضیلت عبادتِ پنهانى به درجات بیشتر است از عبادت آشكار. و اگر بگوید: نه، دروغ گفته. و اگر سكوت كند، ترا تحقیر كرده و آزرده خاطر ساخته است. و اگر براى دفع جواب به چاره جویى متوسّل شود دچار رنج و ناراحتى مى گردد. پس تو با یک پرسش بیهوده و نابجا او را یا به ریا و دروغ با كوچك شمردن دیگران یا رنج و زحمت براى چاره جویى گرفتار كرده اى .
و همچنین است سؤال از چیزهائى كه آدمى از اظهار آن شرم مى كند یا احتمالا از اظهار آن مانعى باشد، مثل این كه كسى با دیگرى سخنى مى گوید بپرسى: چه مى گفت؟ و در چه سخنى بودید؟ و مانند این كه انسانى را در راه ببینى و از این قبیل است پرسیدن از كسى كه چرا ضعف دارى؟ یا این ضعف و لاغرى تو از چیست؟ یا چه مرض دارى؟ و مانند اینها. و بدتر از همه آن كه مریضى را از شدت بیماریش بترسانى و بگویى: چقدر مرضت شدید و حالت بد است! همه اینها علاوه بر اینكه لغو و سخن بیهوده است گناه و ایذاء را نیز در بر دارد، و تنها سخن بیهوده و زائد نیست زیرا سخن بى فایده تنها آن است كه در آن شكستن خاطرى و شرم از جوابى نباشد.
چنانكه روایت است : «لقمان به نزد داود علیه السلام آمد در حالى كه او زره مى ساخت، دانائى و حكمت او را مانع شد، خوددارى نمود و نپرسید. چون داود از كار خود فارغ شد برخاست و زره را پوشید و گفت: خوب زرهى است براى جنگ ! لقمان گفت: خاموشى دانش و حكمت است و كم كسى است كه آن را بجا آورد» و این قبیل پرسش ها، به شرط آنكه در آنها ضرر و پرده درى و افتاده در ریا و دروغ نباشد، از سخنان بیهوده است و ترك آن از خوبى اسلام آدمى است .
علاج بیهوده گویى.
سبب بیهوده گویى و پرحرفى و هرزه گویى: یا حرص بر شناختن چیزهاى بى فایده است، یا بذله گویى و یا خوش مشربى نمودن تا مردم به صحبت او میل كنند یا وقت گذرانى به وسیله نقل و حكایت احوال و داستان هاى بى فایده اینها همه از پستى و زبونى قوه شهوت است .
علاج این خوى ناپسند از حیث علم این است كه: مذمّت آن را چنانكه گذشت به خاطر آورد و ستودگى ضد آن ، یعنى خاموشى را متذكّر شود. و به یاد آورد كه مرگ در پیش روى آدمى است و از هر كلمه اى كه مى گوید مسئول است، و این كه نَفَس هاى انسان سرمایه كسب سعادت است، و زبان دامى است كه به آن مى توان حوران بهشتى را به دام آورد، و از دست دادن و تباه ساختن آن زیانكارى است. و از حیث عمل این است كه تا حدّ امكان از مردم گوشه گیرى اختیار كند، و خود را به سكوت و خاموشى حتّى نسبت به چیزهائى كه اندک فایده اى دارد وادار سازد تا زبانش به ترك سخنان بیهوده عادت كند. و درباره هر سخنى كه مى خواهد بگوید نخست نیک بیندیشد، اگر فایده اى دینى یا دنیوى دارد بگوید وگرنه خاموش باشد. بعضى كسان كه مراقب خود بودند در دهان خویش سنگ مى نهادند تا مبادا سخن بیهوده و زیادى بگویند.
<h2>خاموشى
</h2>ضد بیهوده گویى و زیاده و هرزه گویى خاموشى است یا سخنان سودمند گفتن خواه مربوط به دین باشد یا دنیا، و در خصوص ترك سخنان بیهوده و زائد اخبارى وارد شده چنانكه از پیغمبر اكرم(صلى اللّه علیه و آله و سلم) روایت است: «من حسن اسلام المرء تركه مالا یعنیه »؛ از نیكویى اسلام مرد این است كه چیزهاى بى فایده را ترك كند.
و نیز از آن حضرت منقول است: «طوبى لمن امسك الفضل من لسانه ، و انفق الفضل من ماله»؛ خوشا آن كه زیادى زبانش را نگاه دارد و زیادى مالش را انفاق كند. و ببین كه مردم كار را چگونه برعكس كرده اند، زیادى مال را نگاه مى دارند و زیادى زبان را رها مى كنند.
ابن عبّاس گفت: پنچ چیز است كه از پول هاى نقره خالص و دل انگیز بهتر است . سخنان بیهوده مگو، كه زائد است و از وِزر و آفت آن در امان نیستى و سخنان سودمند نیز مگو مگر آنكه بجا باشد، زیرا بسا هست كه كسى در امر مفیدى سخن مى گوید امّا نابجا و در غیر موقع آن و آنگاه به رنج مى افتد. و با حلیم و بردبار و با سفیه و سبكسار ستیزه و جدال مكن، كه بردبار با سكوتش بر تو غلبه مى كند، و سفیه با گفتارش ترا مى آزارد. و در غیاب برادرت همان را بگو كه دوست دارى پشت سرت بگوید. و در مواردى كه دوست دارى مورد عفو واقع شوى، عفو كن. و همچون كسى عمل كن كه مى داند پاداش نیک دارد و مورد احترام قرار مى گیرد.(1)
از لقمان پرسیدند: «دانائى و حكمت تو چیست؟ گفت: از چیزى كه به آن نیاز ندارم سؤال نمى كنم و به آنچه بیهوده است نمى پردازم.»
فرآوری فاطمه محمدی - گروه دین و اندیشه تبیان
1- احادیث این باب ((احیاء العلوم )): 3 / 93 - 99 و ((كنز العمال )): 2 / 130
منبع : علم اخلاق اسلامىجلد 2(ترجمه كتاب جامع السعادات)مترجم : دكتر سید جلال الدین مجتبوى
راز مذموم بودن آن این است كه موجب تباه شدن وقت و مانع ذكر و فكر مى گردد، و بسا كه از گفتن لا اله الّا اللّه یا سبحان اللّه كاخى در بهشت بنا شود یا از فكرى نسیمى از نفخات رحمتى الهى بر دل آدمى بوزد. پس كسى كه مى تواند گنجى به دست آورد اگر آن را رها كرده به جاى آن كلوخى بر دارد كه هیچ سودى از آن حاصل نمى شود زیانكار است . و هر كه ذكر خدا و تفكّر درباره شگفتی هاى قدرت او را ترک كند و مشغول مباحث بى فایده شود اگرچه گناهى نكرده سودى بزرگ را از دست داده است . زیرا سرمایه بنده اوقات اوست و چون آن را صرف كارهاى بیهوده كند و به وسیله آن ثوابى براى آخرت ذخیره نكند، سرمایه خود را تباه ساخته است . علاوه بر اینكه فرو رفتن در سخنان بى فایده و زائد غالبا به باطل و بسا به دروغ و كم و زیاد كردن مى كشد. و از این رو در ذمّ آن اخبار بسیار رسیده است .
و روایت است كه : «مردى نزد پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم سخن مى گفت و پُرگوئى مى كرد، حضرت به او فرمود: زبان تو چند پوشش دارد؟ گفت: دو لب و دندانهایم. فرمود: آیا در این نكته اى نیست كه جلوى سخنت را بگیرد؟»
و در روایتى دیگر است :«حضرت این را به مردى گفت كه او را ثنا مى گفت و در گفتار زیاده روى و افراط مى كرد، سپس فرمود: به آدمى چیزى بدتر از زیادى زبان داده نشده »
شناخت سخن بیهوده
سخنان بیهوده و زائد و هرزه انواع بیشمار دارد و حد و ضابطه آن این است كه سخنى گوئى كه اگر آن را نگوئى و سكوت كنى گناهانى بر تو نباشد و زیانى هم پدید نیاید و هیچ كارى معطّل نماند؛ مثل اینكه با كسانى احوال سفرهاى خود را نقل كنى و نیز آنچه در سفر دیده اى از كوه ها و رودها و وقایعى كه برایت روى داده و چیزهاى خوبى كه دیده اى از خوراک ها و پوشاک ها، و آنچه از مردم شهرها و رویدادهاى آنها ترا به شگفت آورده است. همه اینها از امورى است كه نگفتن آنها نه ضرر دینى دارد و نه زیان دنیوى، و در گفتن آنها براى هیچ كس نه فایده دینى تصور مى رود و نه سود دنیوى. پس اگر بسیار بكوشى كه كم و زیاد نقل نكنى و منظورت خودستائى و فخر فروشى در مشاهده چیزهاى بزرگ نباشد، و غیبت كسى یا مذمّت مخلوقى از مخلوقات خدا در میان نباشد، بارى وقت خود را ضایع و تلف كرده اى .
امّا همچنان كه سخنان بى فایده گفتن مذموم است، سؤال از چیزى كه بى فایده است نیز مذموم و بلكه مذمومتر است . زیرا تو با سؤال هم وقت خود را تباه مى سازى و هم وقت دیگرى را با پاسخ دادن تلف مى كنى و این در صورتى است كه از سؤال بی جا آفتى پدید نیاید، و اگر در جواب آن آفتى پیش آید - چنانكه در بیشتر پرسش هاى بیجا و بیهوده پیش مى آید - گناهكار خواهى بود. مثلا اگر از عبادت كسى بپرسى و بگویى: آیا روزه اى؟ اگر بگوید: آرى، عبادت خود را ظاهر ساخته و در معرض ریا قرار گرفته، و اگر به ریا نیفتد لااقل ثواب عبادتش كم مى شود زیرا فضیلت عبادتِ پنهانى به درجات بیشتر است از عبادت آشكار. و اگر بگوید: نه، دروغ گفته. و اگر سكوت كند، ترا تحقیر كرده و آزرده خاطر ساخته است. و اگر براى دفع جواب به چاره جویى متوسّل شود دچار رنج و ناراحتى مى گردد. پس تو با یک پرسش بیهوده و نابجا او را یا به ریا و دروغ با كوچك شمردن دیگران یا رنج و زحمت براى چاره جویى گرفتار كرده اى .
و همچنین است سؤال از چیزهائى كه آدمى از اظهار آن شرم مى كند یا احتمالا از اظهار آن مانعى باشد، مثل این كه كسى با دیگرى سخنى مى گوید بپرسى: چه مى گفت؟ و در چه سخنى بودید؟ و مانند این كه انسانى را در راه ببینى و از این قبیل است پرسیدن از كسى كه چرا ضعف دارى؟ یا این ضعف و لاغرى تو از چیست؟ یا چه مرض دارى؟ و مانند اینها. و بدتر از همه آن كه مریضى را از شدت بیماریش بترسانى و بگویى: چقدر مرضت شدید و حالت بد است! همه اینها علاوه بر اینكه لغو و سخن بیهوده است گناه و ایذاء را نیز در بر دارد، و تنها سخن بیهوده و زائد نیست زیرا سخن بى فایده تنها آن است كه در آن شكستن خاطرى و شرم از جوابى نباشد.
چنانكه روایت است : «لقمان به نزد داود علیه السلام آمد در حالى كه او زره مى ساخت، دانائى و حكمت او را مانع شد، خوددارى نمود و نپرسید. چون داود از كار خود فارغ شد برخاست و زره را پوشید و گفت: خوب زرهى است براى جنگ ! لقمان گفت: خاموشى دانش و حكمت است و كم كسى است كه آن را بجا آورد» و این قبیل پرسش ها، به شرط آنكه در آنها ضرر و پرده درى و افتاده در ریا و دروغ نباشد، از سخنان بیهوده است و ترك آن از خوبى اسلام آدمى است .
علاج بیهوده گویى.
سبب بیهوده گویى و پرحرفى و هرزه گویى: یا حرص بر شناختن چیزهاى بى فایده است، یا بذله گویى و یا خوش مشربى نمودن تا مردم به صحبت او میل كنند یا وقت گذرانى به وسیله نقل و حكایت احوال و داستان هاى بى فایده اینها همه از پستى و زبونى قوه شهوت است .
علاج این خوى ناپسند از حیث علم این است كه: مذمّت آن را چنانكه گذشت به خاطر آورد و ستودگى ضد آن ، یعنى خاموشى را متذكّر شود. و به یاد آورد كه مرگ در پیش روى آدمى است و از هر كلمه اى كه مى گوید مسئول است، و این كه نَفَس هاى انسان سرمایه كسب سعادت است، و زبان دامى است كه به آن مى توان حوران بهشتى را به دام آورد، و از دست دادن و تباه ساختن آن زیانكارى است. و از حیث عمل این است كه تا حدّ امكان از مردم گوشه گیرى اختیار كند، و خود را به سكوت و خاموشى حتّى نسبت به چیزهائى كه اندک فایده اى دارد وادار سازد تا زبانش به ترك سخنان بیهوده عادت كند. و درباره هر سخنى كه مى خواهد بگوید نخست نیک بیندیشد، اگر فایده اى دینى یا دنیوى دارد بگوید وگرنه خاموش باشد. بعضى كسان كه مراقب خود بودند در دهان خویش سنگ مى نهادند تا مبادا سخن بیهوده و زیادى بگویند.
<h2>خاموشى
</h2>ضد بیهوده گویى و زیاده و هرزه گویى خاموشى است یا سخنان سودمند گفتن خواه مربوط به دین باشد یا دنیا، و در خصوص ترك سخنان بیهوده و زائد اخبارى وارد شده چنانكه از پیغمبر اكرم(صلى اللّه علیه و آله و سلم) روایت است: «من حسن اسلام المرء تركه مالا یعنیه »؛ از نیكویى اسلام مرد این است كه چیزهاى بى فایده را ترك كند.
و نیز از آن حضرت منقول است: «طوبى لمن امسك الفضل من لسانه ، و انفق الفضل من ماله»؛ خوشا آن كه زیادى زبانش را نگاه دارد و زیادى مالش را انفاق كند. و ببین كه مردم كار را چگونه برعكس كرده اند، زیادى مال را نگاه مى دارند و زیادى زبان را رها مى كنند.
ابن عبّاس گفت: پنچ چیز است كه از پول هاى نقره خالص و دل انگیز بهتر است . سخنان بیهوده مگو، كه زائد است و از وِزر و آفت آن در امان نیستى و سخنان سودمند نیز مگو مگر آنكه بجا باشد، زیرا بسا هست كه كسى در امر مفیدى سخن مى گوید امّا نابجا و در غیر موقع آن و آنگاه به رنج مى افتد. و با حلیم و بردبار و با سفیه و سبكسار ستیزه و جدال مكن، كه بردبار با سكوتش بر تو غلبه مى كند، و سفیه با گفتارش ترا مى آزارد. و در غیاب برادرت همان را بگو كه دوست دارى پشت سرت بگوید. و در مواردى كه دوست دارى مورد عفو واقع شوى، عفو كن. و همچون كسى عمل كن كه مى داند پاداش نیک دارد و مورد احترام قرار مى گیرد.(1)
از لقمان پرسیدند: «دانائى و حكمت تو چیست؟ گفت: از چیزى كه به آن نیاز ندارم سؤال نمى كنم و به آنچه بیهوده است نمى پردازم.»
فرآوری فاطمه محمدی - گروه دین و اندیشه تبیان
1- احادیث این باب ((احیاء العلوم )): 3 / 93 - 99 و ((كنز العمال )): 2 / 130
منبع : علم اخلاق اسلامىجلد 2(ترجمه كتاب جامع السعادات)مترجم : دكتر سید جلال الدین مجتبوى