m.rosoukhi
05-12-2010, 06:00 PM
ایّام « فاطمیه» كه میرسد، دلهای عاشق و بیقرار، «سرود غم» میخواند و منظومه اندوه میسراید.
وقتی یك بوستان، خزان زده شود،
وقتی یك گل، پرپر گردد و بلبلی به هجران گل مبتلا شود،
چه میماند؟ جز فصل نالیدن و موسم گریستن؟
فراق فاطمه، تنها علی را داغدار نكرد، بلكه چشم فضیلتها در داغ آن محبوبه پیامبر، خون گریست و دیدگان ارزشها، همواره گریان آن مظلومه تاریخ ماند. (http://rasekhoon.wordpress.com/2010/04/24/2010/04/24/fatemeh/)
امروز، اگر آسمانِ دلِ ما هم ابری است، اگر هوای چشمان ما هم به یاد «رنج فاطمه» و «غربت علی»، بارانی است،این، تداوم همان گریستنهای حسن و حسین علیهم السلام و زینب و كلثوم است.
به عشق زهراعلیهاالسلام دلخوشیم و از شهادتش دلخون!
هنوز هم سوالهای ما بیپاسخ مانده است.
مگر فاطمه، تنها یادگار حضرت رسالت نبود؟
مگر سینهاش، بوسهگاه محمّد نبود؟ مگر پیامبر، هر روز هنگام عبور از برابر«خانه فاطمه» به اهل آن خانه سلام نمیداد؟ مگر «مودّت ذی القربی» توصیه قرآن و اجر رسالت رسول نبود؟مگر خداوند، خشم و رضای فاطمه را، خشم و رضای خویش قرار نداد؟
پس چرا آن همه گریه و اشك؟ چرا آن همه بیحرمتی به حریم فاطمه؟
و چرا آن همه جفا بر آل مصطفی؟
«ایّام فاطمیه»، مجموعهای از جگرهای سوزان، چشمهای گریان، عزاداران سیهپوش و عاشقان درد آشناست.
فاطمیّه، «فهرست غم» است، «سند مظلومیت» و « ادّعانامه شیعه» است.
این روزها، ایّام مرور اوراق كتاب رنج زهراست. و هر ورق، شامل چندین « سوگ سروده» و «رنجنامه» است.
خدا را شاكریم كه نعمت «غم زهرا» را ارزانیمان كرده است.
همنوایی روحهایمان با اندوههای علی و فاطمه، نشان از سیراب شدن جان از «كوثر ولایت» است.
این غم و اشك، نشانه «محبّت» است. (http://rasekhoon.wordpress.com/2010/04/24/fatemeh/) و …
«تا نسوزد دل، نریزد اشك و خون از دیدهها».
هر چند ایّام فاطمیه، داغ ما تازه میشود، امّا مرور بر این «فهرست غم»، ما را به فاطمه نزدیكتر میكند،
جانمان، جرعه نوش «زمزم ولا» میشود،
قلبمان شفافیّت زهره زهرا را بهتر لمس میكند،
گریهها، شفیع ما میگردد، تا در آستان عترت، عزّت یابیم،
قطرات اشك، در سوگ «اهل بیت»، ما را هم اهل این «بیت» میكند و مهمان سفره تولّا. (http://rasekhoon.wordpress.com/2010/04/24/2010/04/24/fatemeh/)
وقتی یك بوستان، خزان زده شود،
وقتی یك گل، پرپر گردد و بلبلی به هجران گل مبتلا شود،
چه میماند؟ جز فصل نالیدن و موسم گریستن؟
فراق فاطمه، تنها علی را داغدار نكرد، بلكه چشم فضیلتها در داغ آن محبوبه پیامبر، خون گریست و دیدگان ارزشها، همواره گریان آن مظلومه تاریخ ماند. (http://rasekhoon.wordpress.com/2010/04/24/2010/04/24/fatemeh/)
امروز، اگر آسمانِ دلِ ما هم ابری است، اگر هوای چشمان ما هم به یاد «رنج فاطمه» و «غربت علی»، بارانی است،این، تداوم همان گریستنهای حسن و حسین علیهم السلام و زینب و كلثوم است.
به عشق زهراعلیهاالسلام دلخوشیم و از شهادتش دلخون!
هنوز هم سوالهای ما بیپاسخ مانده است.
مگر فاطمه، تنها یادگار حضرت رسالت نبود؟
مگر سینهاش، بوسهگاه محمّد نبود؟ مگر پیامبر، هر روز هنگام عبور از برابر«خانه فاطمه» به اهل آن خانه سلام نمیداد؟ مگر «مودّت ذی القربی» توصیه قرآن و اجر رسالت رسول نبود؟مگر خداوند، خشم و رضای فاطمه را، خشم و رضای خویش قرار نداد؟
پس چرا آن همه گریه و اشك؟ چرا آن همه بیحرمتی به حریم فاطمه؟
و چرا آن همه جفا بر آل مصطفی؟
«ایّام فاطمیه»، مجموعهای از جگرهای سوزان، چشمهای گریان، عزاداران سیهپوش و عاشقان درد آشناست.
فاطمیّه، «فهرست غم» است، «سند مظلومیت» و « ادّعانامه شیعه» است.
این روزها، ایّام مرور اوراق كتاب رنج زهراست. و هر ورق، شامل چندین « سوگ سروده» و «رنجنامه» است.
خدا را شاكریم كه نعمت «غم زهرا» را ارزانیمان كرده است.
همنوایی روحهایمان با اندوههای علی و فاطمه، نشان از سیراب شدن جان از «كوثر ولایت» است.
این غم و اشك، نشانه «محبّت» است. (http://rasekhoon.wordpress.com/2010/04/24/fatemeh/) و …
«تا نسوزد دل، نریزد اشك و خون از دیدهها».
هر چند ایّام فاطمیه، داغ ما تازه میشود، امّا مرور بر این «فهرست غم»، ما را به فاطمه نزدیكتر میكند،
جانمان، جرعه نوش «زمزم ولا» میشود،
قلبمان شفافیّت زهره زهرا را بهتر لمس میكند،
گریهها، شفیع ما میگردد، تا در آستان عترت، عزّت یابیم،
قطرات اشك، در سوگ «اهل بیت»، ما را هم اهل این «بیت» میكند و مهمان سفره تولّا. (http://rasekhoon.wordpress.com/2010/04/24/2010/04/24/fatemeh/)