زهره محبی
04-24-2010, 10:58 AM
عنوان مقاله: نوآوري سازماني در شرکتهاي کوچک ومتوسط
مولف/مترجم: دکتر پيمان غفاري آشتياني ؛ فاطمهپيرمحمدي
موضوع: نوآوري و شکوفايي سازماني (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fsystem.parsiblog.c om%2FArchive41245.htm)
سال انتشار(ميلادي): 2008
منبع: ماهنامه تدبير-سال نوزدهم-شماره 199
چکيده: توسعه صنايع کوچک و متوسط، رمزتوسعه اقتصادي دهه آينده است.بررسيها نشانداده است که صنايع کوچک و متوسط از راه چهار مجراي کارآفريني ،نوآوري و تغييرفناوري پويايي صنعت و درنهايت ايجاد فرصتهاي شغلي و افزايش درآمد براقتصاد جهانيتاثير گذارند.به علاوه، شدت يافتن رقابت جهاني، افزايش بي اطميناني و تقاضايفزاينده براي محصولات متنوع باعث شده است که توجه به اين صنايع بيشتر شود .هرچندصنايع بزرگ به جهت داشتن مزيتهاي ناشي از اثر مقياس انبوه، دامنه توليد، تجربه واثر سازماندهي، هنوز هم مورد توجه سياستگذاران اقتصادي هستند؛ اما مزيتهاي صنايعکوچک و متوسط به علت وجود اثر حمل و نقل، اندازه بازار، موثر بودن انتخاب و کنترل،اين صنايع را در توليد اغلب کالاها به انتخاب اول مبدل ساخته است .دراين نوشتار،ضمن بررسي ويژگيهاي صنايع کوچک و متوسط به نقش نوآوري دراين شرکتها پرداختهايم.
مقدمه
شرکتهاي توليدي کوچک داراييهاي نا محسوس قابل ملاحظهايدارند ولي نوعاً از منابع و سرمايه محدودي براي توليد و بازاريابي برخوردارند. بهعلاوه بازار محصولاتشان دايم در حال تغيير و جهاني شدن است به گونهاي که تواناييآنها در به دست آوردن و اداره منابع کمياب به منظورحفظ بقايشان با وجود تمام اينمحدوديتها، به نظر ميرسد نرخ شکست کسب و کارهاي کوچک نسبت به آنچه پيشتر تصورميشد کمتر شده است.
شرکتهاي توليدي موفق
شرکتهاي توليدي موفق، داراي ويژگيهاييهستند که آنها را از شرکتهاي ناموفق متمايز ميکند و به آنها اجازه ميدهد که درمحيط بازار به مدت طولانيتري دوام آورند.آنها در زمينه بهبود مستمر کيفيت محصولات،خدمت رساني به مشتريان، پرداخت دستمزد به کارکنان و آموزش کارکنان، ممتاز شدهاند. شرکتهاي توليدي موفق به طور طبيعي از يک سيستم بازرسي پيش ، حين و بعد از فرآيندتوليد استفاده ميکنند. به هر حال بنتلي (Bentley,2003) پيشنهاد ميکند که شرکتهايکوچک بايد از تکنيکهاي توليدي مانند شش سيگما و ايزو9000 براي عملکرد موفق و بهبودکيفيت خود بهره برداري کنند. شرکتهاي توليدي موفق روابط دوستانه خود را بامشتريانشان گسترش داده، نسبت به شرکتهاي بزرگ، توانايي بيشتري به سازگار کردن خودبا علايق مشتريانشان دارند. شرکتهاي توليدي کوچک موفق، داراي امتياز رقابتي هستندکه به آنها اجازه ميدهد که موقعيت خود را دربازار با تغيير در آميخته محصولات،براي برآوردن نيازهاي مشتريان مستحکم کنند. پلهام (Pelham,2000) دريافت که شرکتهايتوليدي بازارگرا اجراکنندگان بهتري بودهاند؛ به خاطر اينکه به بازخوردهاي منفيمشتريان، تنوع فعاليتهاي رقابتي و مشتريان زودتر پاسخ دادهاند. از يک جهت خدمترساني خوب به مشتريان مهم است اما از طرف ديگر شرکتهاي توليدي بايستي با فراهم کردنمواد اوليه با کيفيت و اطلاعات موجود براي کارکنانشان، آنها را شاد و راضي نگهدارند.ارتباطات به اندازه عملکرد خوب شرکت، مهم است. دوسن هاچ (Dossenhach, 2005) نياز به روابط خوب کارکنان را تأييد ميکند و بيان ميدارد که موفقيت شرکتهايتوليدي، به وحدت نظر کل شرکت که از طريق ارتباطات باز، همبستگي و قدرتمندي کارکنانحاصل ميشود، بستگي دارد ((Kim et al,2006:129.
تعريف بنگاههاي کوچک و متوسط
ادبيات مربوط به کسب و کارواحدهاي کوچک، بسيار گسترده است و اين گستردگي نيز باعث شده است که در کشورهايمختلف تعريفهاي گوناگوني براي اين واحد ارائه شود؛ اين تعريفها با توجه به ساختارسني، جمعيتي، فرهنگي و درجه توسعه يافتگي متفاوت هستند.بنگاههاي کوچک و متوسط درکشورهاي مختلف جهان داراي شباهتهاي بسياري هستند، اما با وجود اين، نميتوان تعريفواحد و يکساني از آنها به دست آورد؛ هر کشور با توجه به شرايط ويژه خود تعريفي ازاين کسب و کارها ارائه کرده است. بيشتر اين تعريفها بر اساس معيارهاي کمي، مانندتعداد کارکنان و ميزان گردش مالي مطرح شدهاند (ملکي نژاد،141:1385(
ويژگيهاي شرکتهاي توليدي کوچک
ولش و وايت براين باورندکه: «يکشرکت کوچک مثل يک سازمان تجاري بزرگ عمل نمي کند، به همين دليل تفاوتهاي زياديشرکتهاي توليدي کوچک و سازمانهاي تجاري بزرگ از نظر ساختاري، رويه سياست گذاري واستفاده از منابع وجود دارد. درآمريکا همان گونه که توسط بامک (Baumck, 1998) نشانداده شد، شرکتهاي بسيار بزرگ درابتدا کسب و کار کوچکي بودند که با سرمايه محدودشروع به کار کردند، ازآن جمله مي توان شرکتهاي مايکروسافت، اچ پي و فورد را نامبرد. جدول (1) خلاصه اي از ويژگيهاي نقاط قوت و ضعف شرکتهاي توليدي کوچک را ارائهميدهد. اکثر شرکتهاي توليدي کوچک سيستمها و رويه هاي ساده اي دارند که،انعطافپذيري، بازخورد فوري، فهم بهترو پاسخ سريعتربه نيازهاي مصرفکننده رادر بردارد. کارمندان شرکتهاي توليدي کوچک اختيارها و مسئوليتهاي مشخصي درحوزه کاريشاندارند که باعث به وجود آمدن پيوستگي و بالابردن هدفهاي مشترک بين نيروي کار مي شود،که اين به نوبه خود باعث ميشود تا مطمئن شوند، که کاربه خوبي انجام شده است .همچنين در اين شرکتها کارمندان کمتري وجود دارد که تقريبا همديگر را مي شناسند،بنابراين روابط بين کارمندان بهتر است. ازسوي ديگرشرکتهاي توليدي کوچک ضعفهايي نيزدارند، که مي تواند موقعيتهاي نامناسبي ايجاد کند، همانند اينکه اکثرشرکتهايتوليدي کوچک، منابع مالي کافي و نيز دسترسي به وامهاي تجاري را ندارند، و چون بودجهکافي براي آموزش کارکنانشان فراهم نيست تلاشهايي که براي بهبود و اصلاح انجام ميشود با کاستي روبهرو ميشود. ازنظر منابع انساني، اين شرکتها معمولا باکمبود نيرويماهر روبهرو بوده و مجبورند با نيروهاي ماهر شرکتهاي بزرگ رقابت کنند(شرکتهاي بزرگقادرند که به کارکنانشان پيشنهاد دستمزد و شرايط کاري بهتري را بدهند).به علاوهشرکتهاي توليدي کوچک معمولا باکمبود پيوسته مواد خام روبه رو مي شوند و بايد هزينهبيشتري براي نوسان درقيمت مواد خام را پرداخت کنند. آنها قادر نيستند شرايط اعتباريمناسبي را براي خود فراهم ساخته و درمقايسه با کمپاني هاي بزرگ از قدرت چانه زنيکمتري برخوردارند. موسسان شرکتهاي توليدي کوچک از آموزشهاي رسمي محدودي در رابطه بااصول و روشهاي نوين مديريتي بر خوردار بوده، در نتيجه تخصص و مهارتهاي کمتريدارند. در شرکتهاي توليدي کوچک مالکان همه چيز را کنترل کرده، مديريت ضعيف، نداشتنتجربه مالکان را نشان مي دهد. به علاوه اغلب اين شرکتها در مديريت مناسب زمان وسيستم مديريتي جريانهاي نقدي کاستيهايي دارند، که باعث تغييرپذيري زياد در نتايجکار و بروز مشکل در اطمينان بخشي از بازدهي وکارايي مي شود. در اين شرکتها تصميمهايتجاري بسيار مهم، اغلب براساس روش شهودي بوده که گهگاه باعث تصميم گيري نادرست ميشود. شرکتهاي توليدي کوچک همچنين با ديگر مسائلي مانند کمبود آگاهي و دانش لازمدرمورد تکنيکهاي بازاريابي، ضعف دسترسي به مجراهاي توزيع و اطلاعات بازاريابي،فشارهاي بازار همانند قيمت گذاري، پرداخت ديرهنگام وجوه از طرف مصرفکنندگانوناتواني براي تهيه محصولات با کيفيت، روبهرو هستند. همانگونه که توسط کري پرنساک (Kraiporsak, 2002) و چي (Chee,1987) نشان داده شده، اکثر اين شرکتهايبرتکنولوژي قديمي، کارفشرده و روشهاي مديريت سنتي تکيه دارند. بعضي از شرکتهايتوليدي کوچک به تکنولوژيهاي جديد اعتماد نداشته، که اين موضوع درخيلي ازحالات باعثعدم کارايي وکمبود اطلاعات مي شود، ميتوان نتيجه گرفت که تکنولوژي مناسب و سيستمتوليدي کارآمد، نقش مهمي در شرح مزاياي نسبي و رقابتي شرکتهاي توليدي کوچک بازي ميکنند.Deros et al 2006:399, 401)).
نوآوري
نوآوري چيست؟ ازيک نظر: نوآوري يک نظام مديريتي است کهبر رسالت سازمان تاکيد دارد، به دنبال فرصتهاي استثنايي است و تعيين ميکند که آيامناسب مسير استراتژيک سازمان است ياخير، معيارهاي موفقيت را معلوم ميکند و نيز بهدنبال فرصتهاي جديد است. دراکر براين باور است که نوآوري موفق مستلزم کارسخت متمرکزوهدفمنداست. نوآوري يک عامل اساسي درايجاد رقابت درسطح جهاني است که منجر به رشدسازماني ميشود ،موفقيت آينده را دربردارد و همانند موتوري است که به شرکتها اجازهميدهد دراقتصاد جهاني از کارآيي مستمري برخوردارشوند. پورتر و استرن (Porter & Stern) بيان کردند که شرکتهابايستي بتوانند جرياني ازمحصولات و فرايندهاي جديد راايجاد کرده، تا ازتکنولوژي بيشتري استفاده کنند و در عين حال در جهت ماندگاري ودوام خود گامي به پيش نهند. دراکر با تاکيد فراوان اظهار داشته که هرسازماني نيازبه يک توانايي و مهارت اساسي دارد و آن نوآوري است. نوآوري يک ماجراي چندوجهي است. ماراولاکيس (Maravelakis) نوآوريهاي سازماني را براساس محصول، فرايند و نوآوريهاياجرايي بررسي کرده است . پژوهشگران دريافتند که اکثر تحقيقات در زمين? نوآوري،برنوآوري محصول درشرکتهاي توليدي تاکيد دارند. ازديدگاه سازماني، موفقيت واقعينوآوري دربازار اتفاق ميافتد. ايجاد معيارهـاي بازاريابي نوآورانه براي کمک بهشرکتها در انتقال عقايد و محصولات خوب به سمت فروش و درآمد و عايدي مناسب، لازم وضروري است. تغيير قوانين و مقررات مربوط به نوآوري استراتژيک، عامل کليدي موفقيتبسياري ازمديران بازار بوده است. به علاوه ، شرکتها بايد تلاش کنند تا فرهنگ مناسب،سـاختار، محرکها، سيستمها وفرايندهاي منـاسبي را که منجر به تسهيل نوآوري ميشـوندپديد آورند. گفتــني است که نــوآوري الزامـا منجر به فروش بيشتر شرکتنميشود.
(Yeh-yun &Yi-chiy,2007:116)
نوآوري در شرکتهاي کوچک ومتوسط
انواع نوآوري، عبارتند از: تکنولوژيکي، بازاريابي، اجرايي و استراتژيک.نوآوريهاي تکنولوژيکي به عنوان ايجادتغييرات در محصول، فرآيند يا خدمات معرفي ميشوند. نوآوريهاي بازاريابي شامل معرفييک نام تجاري جديد، کسب بازارجديد و رويکردهاي جديد در فروش هستند. نوآوريهاياجرايي به تغيير در ساختار سازمان يا فرايندهاي اجرايي مربوط ميشود و نوآوريهاياستراتژيک برمعيارهايي براي ايجاد يک مزيت رقابتي دائمي وتجديد قوانين رقابتي تاکيددارند. گومينگز و پاراميتا (Cummings & Paramita) بيان کردند که هر اندازه يکسازمان بزرگتر باشد، کارآيي و اثر بخشي آن هم بيشتر است ولي با توجه به سن شرکت،شرکتهاي جوانتر نوآورتر هستند. اما پژوهشگران گزارش کردند که شرکتهاي توليدي کوچکو متوسطي که به ثبت رسيده اند تمايل بيشتري به افزايش آگاهي درباره نوآوري دارند. همچنين گفته شده که سن سازمان عموما ارتباط مثبتي با عملکرد آن دارد (دراينجا منظورازاندازه شرکت، تعداد کل کارکنان شرکت است). شرکتهاي توليدي کوچک و متوسطي که دارايسرمايه گذاري هاي خارجي بودهاند، عملکرد بهتري در رابطه با فروش داشته اند. رقابت،دريک محيط بين المللي باعث ميشود که شرکت براي داشتن خلاقيت و نوآوري بيشتري بهچالش بيفتد، زيرا امروزه نوآوري کليد اصلي براي ماندن در صحنه رقابت است. جهاني شدنبراي بعضي از شرکتهاي توليدي کوچک و متوسط که فاقد نيروي انساني کافي، منابع مالي،مهارت در زبان و چشمانداز بينالمللي هستند، يک امر هولناک و دلهرهآور است. همويژگيهاي مبتني براستراتژي و هم عوامل مرتبط با رقابت، تاثير مستقيم بر نوآوريسازماني دارند (Yeh-yun &Yi-chiy ,2007:119-121).
در (شکل 1) استراتژي ويژه شرکت و اجزاي اصلي مرتبط با رقابت، درزمينه نوآوري، سازماني با عنوان عوامل داخلي وخارجي ناميده مي شوند. تصور ميشودويژگيهاي استراتژيک خاص، قدرت نوآوري را افزايش مي دهند. به طور کلي فرض براين استکه بازار مداري، آموزش و سياست تکنولوژي، رفتارنوآورانه شرکت را افزايشميدهد.علاوه براين ويژگيهاي داخلي، عوامل محيطي هم به عنوان اجزاي اصلي رفتارنوآورانه شرکت مورد بررسي قرار ميگيرند. ويژگيهاي مربوط به رقابت، مانند: تمرکزصنعتي و موانع ورود به بازار به طور مستقيم برنگرش سازمان درمورد نوآوري محصـولتاثير ميگذارند.نوآوري سـازماني به طور کلي يک پديده تک بعدي است که تمايل شرکت رابه ايجاد و اجـراي انواع مختلف نوآوريها، مانند تکنـولوژيکي، اجرايي، محصول وفرآيند بيان مي کند salavouet, al,2004:1093) ).
نتيجه گيري
پژوهشگران براين باورند که شرکتهاي توليدي کوچک ومتوسط درزمينه نوآوري خلاق تر از شرکتهاي بزرگ هستند.مزاياي نسبي آنها درمقايسه باشرکتهاي بزرگ درزمينه نوآوري،قابليت انعطاف پذيري و سرعت واکنش آنهاست .درنتيجه اينشرکتها معمولا به خاطر قابليتهاي نوآورانهشان ،نقش اقتصادي و اجتماعي با ارزشي راايفا مي کنند. شرکتهاي کوچک و متوسط مي تواننداز تمرکز سنتي براي محصول فاصلهبگيرند و با به کارگيري تکنولوژي جديد در توسعه نوآوري محصول گام بردارند. به طورکلي شرکتهايي که در محيط هايي با رقابت بالا عمل مي کنند، تمايل دارند نوآوريبيشتري در محصولاتشان داشته باشند. اگرباديد وسيع تري نگاه کنيم، خواهيم فهميد کهعوامل محيطي هم بر نوآوري سازمان اثرمي گذارند. بنابراين به نظرمي رسد که گرايش بهسمت نوآوريهاي محصول به ساختار رقابتي که شرکت در حوز? خود عمل مي کند بستگي دارد . به اين ترتيب سياستهايي که در جهت کاهش تمرکز و برداشتن محدوديت ها اعمال مي شود،با توجه به عملکرد و نوآوري در شرکتهاي کوچک و متوسط، منجر به ارزش افزوده خواهدشد. جداي از استراتژي بازار مداري و ساختاريهاي رقابتي، ويژگيهاي شرکت هم نقش مهمي دربه کارگيري نوآوري دارد. به طور کلي اندازه، سن، ميزان تملک بازار و مقدار توليد هماز جمله عوامل تعيين کنند? مهمي درنوآوري سازماني به شمار ميروند. شرکتهاي نوآورکوچکتر وجوان تمايل دارند در زمينه پذيرش خلاقيت محصول نوآورانه تر باشند. . نتايجحاصل از تحقيقات يه يون لين و يي چي چر نشان مي دهد که تمرکز استراتژيک بر ايجاد يکبازار قوي و مبتني بر آموزش در ارتقاي نوآوري محصولات در شرکتهاي کوچک و متوسط، باارزش خواهد بود. بنا بر اين به منظور توسعه نوآوري محصول، تأکيد بر بازار وآموزش،به جاي تکيه بر به کارگيري تکنولوژي مناسب تر است.
منابع
.1ملکي نژاد، امير: تحليلي بر نقش صنايع کوچک و متوسط درتوسعه اقتصادي، فصلنامه راهبرد ياس، شماره 8 ، زمستان 1385،ص141 .
.2 علي احمديعليرضا، فتحيان بروجني، محمد، حورعلي، منصوره، حورعلي، مريم: چالشها و راهکارهايبراي توسعه تجارت الکترونيکي بنگاههاي کوچک و متوسط ايران .فصلنامه مديريت فردا،شماره 5،6 بهار و تابستان 1383،ص99.
.3 Deros, Baba md, Sha’ri Mohd ysof, and Azhari md salleh,(2006),"a Benchmarking implementation framework for automotive manufacturing SME ",Benchmarking An International Journal Vol. 13 No. 4, pp.396-430.
. 4 Lin, Carol.Yeh-Yun and yi-chiy. Cher, Mavis,(2007), "Does innovation lead to performance? And empirical study of SMEs in Tawian",Management Research News Vol .30 No.2,pp.115-132.
. 5 Sylvie Chetty, Campbell-Hunt, Colin (2003),"Paths to internationalization among small to medium sized firms”,European journal of marketing Vol.37 No.5/6,pp.796-820.
.6 Salavou, h., Baltasand, G. and Lioukas, s. (2004) ,”Organisational innovation in SME” ,Euroupean journal of marketing Vol. 38 No. 9/10, pp.1091-1112.
. 7 Kim, kee ,s, Tami ,l.knotts, and Stephen c.jones, (2006), “Characterizing vaiability of small manufacturing enterprises(SME) in the market”, Expert systems with Applications 34(2008), pp.18-134.
گرد آوری: پایگاه علمی مدیریت
مولف/مترجم: دکتر پيمان غفاري آشتياني ؛ فاطمهپيرمحمدي
موضوع: نوآوري و شکوفايي سازماني (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fsystem.parsiblog.c om%2FArchive41245.htm)
سال انتشار(ميلادي): 2008
منبع: ماهنامه تدبير-سال نوزدهم-شماره 199
چکيده: توسعه صنايع کوچک و متوسط، رمزتوسعه اقتصادي دهه آينده است.بررسيها نشانداده است که صنايع کوچک و متوسط از راه چهار مجراي کارآفريني ،نوآوري و تغييرفناوري پويايي صنعت و درنهايت ايجاد فرصتهاي شغلي و افزايش درآمد براقتصاد جهانيتاثير گذارند.به علاوه، شدت يافتن رقابت جهاني، افزايش بي اطميناني و تقاضايفزاينده براي محصولات متنوع باعث شده است که توجه به اين صنايع بيشتر شود .هرچندصنايع بزرگ به جهت داشتن مزيتهاي ناشي از اثر مقياس انبوه، دامنه توليد، تجربه واثر سازماندهي، هنوز هم مورد توجه سياستگذاران اقتصادي هستند؛ اما مزيتهاي صنايعکوچک و متوسط به علت وجود اثر حمل و نقل، اندازه بازار، موثر بودن انتخاب و کنترل،اين صنايع را در توليد اغلب کالاها به انتخاب اول مبدل ساخته است .دراين نوشتار،ضمن بررسي ويژگيهاي صنايع کوچک و متوسط به نقش نوآوري دراين شرکتها پرداختهايم.
مقدمه
شرکتهاي توليدي کوچک داراييهاي نا محسوس قابل ملاحظهايدارند ولي نوعاً از منابع و سرمايه محدودي براي توليد و بازاريابي برخوردارند. بهعلاوه بازار محصولاتشان دايم در حال تغيير و جهاني شدن است به گونهاي که تواناييآنها در به دست آوردن و اداره منابع کمياب به منظورحفظ بقايشان با وجود تمام اينمحدوديتها، به نظر ميرسد نرخ شکست کسب و کارهاي کوچک نسبت به آنچه پيشتر تصورميشد کمتر شده است.
شرکتهاي توليدي موفق
شرکتهاي توليدي موفق، داراي ويژگيهاييهستند که آنها را از شرکتهاي ناموفق متمايز ميکند و به آنها اجازه ميدهد که درمحيط بازار به مدت طولانيتري دوام آورند.آنها در زمينه بهبود مستمر کيفيت محصولات،خدمت رساني به مشتريان، پرداخت دستمزد به کارکنان و آموزش کارکنان، ممتاز شدهاند. شرکتهاي توليدي موفق به طور طبيعي از يک سيستم بازرسي پيش ، حين و بعد از فرآيندتوليد استفاده ميکنند. به هر حال بنتلي (Bentley,2003) پيشنهاد ميکند که شرکتهايکوچک بايد از تکنيکهاي توليدي مانند شش سيگما و ايزو9000 براي عملکرد موفق و بهبودکيفيت خود بهره برداري کنند. شرکتهاي توليدي موفق روابط دوستانه خود را بامشتريانشان گسترش داده، نسبت به شرکتهاي بزرگ، توانايي بيشتري به سازگار کردن خودبا علايق مشتريانشان دارند. شرکتهاي توليدي کوچک موفق، داراي امتياز رقابتي هستندکه به آنها اجازه ميدهد که موقعيت خود را دربازار با تغيير در آميخته محصولات،براي برآوردن نيازهاي مشتريان مستحکم کنند. پلهام (Pelham,2000) دريافت که شرکتهايتوليدي بازارگرا اجراکنندگان بهتري بودهاند؛ به خاطر اينکه به بازخوردهاي منفيمشتريان، تنوع فعاليتهاي رقابتي و مشتريان زودتر پاسخ دادهاند. از يک جهت خدمترساني خوب به مشتريان مهم است اما از طرف ديگر شرکتهاي توليدي بايستي با فراهم کردنمواد اوليه با کيفيت و اطلاعات موجود براي کارکنانشان، آنها را شاد و راضي نگهدارند.ارتباطات به اندازه عملکرد خوب شرکت، مهم است. دوسن هاچ (Dossenhach, 2005) نياز به روابط خوب کارکنان را تأييد ميکند و بيان ميدارد که موفقيت شرکتهايتوليدي، به وحدت نظر کل شرکت که از طريق ارتباطات باز، همبستگي و قدرتمندي کارکنانحاصل ميشود، بستگي دارد ((Kim et al,2006:129.
تعريف بنگاههاي کوچک و متوسط
ادبيات مربوط به کسب و کارواحدهاي کوچک، بسيار گسترده است و اين گستردگي نيز باعث شده است که در کشورهايمختلف تعريفهاي گوناگوني براي اين واحد ارائه شود؛ اين تعريفها با توجه به ساختارسني، جمعيتي، فرهنگي و درجه توسعه يافتگي متفاوت هستند.بنگاههاي کوچک و متوسط درکشورهاي مختلف جهان داراي شباهتهاي بسياري هستند، اما با وجود اين، نميتوان تعريفواحد و يکساني از آنها به دست آورد؛ هر کشور با توجه به شرايط ويژه خود تعريفي ازاين کسب و کارها ارائه کرده است. بيشتر اين تعريفها بر اساس معيارهاي کمي، مانندتعداد کارکنان و ميزان گردش مالي مطرح شدهاند (ملکي نژاد،141:1385(
ويژگيهاي شرکتهاي توليدي کوچک
ولش و وايت براين باورندکه: «يکشرکت کوچک مثل يک سازمان تجاري بزرگ عمل نمي کند، به همين دليل تفاوتهاي زياديشرکتهاي توليدي کوچک و سازمانهاي تجاري بزرگ از نظر ساختاري، رويه سياست گذاري واستفاده از منابع وجود دارد. درآمريکا همان گونه که توسط بامک (Baumck, 1998) نشانداده شد، شرکتهاي بسيار بزرگ درابتدا کسب و کار کوچکي بودند که با سرمايه محدودشروع به کار کردند، ازآن جمله مي توان شرکتهاي مايکروسافت، اچ پي و فورد را نامبرد. جدول (1) خلاصه اي از ويژگيهاي نقاط قوت و ضعف شرکتهاي توليدي کوچک را ارائهميدهد. اکثر شرکتهاي توليدي کوچک سيستمها و رويه هاي ساده اي دارند که،انعطافپذيري، بازخورد فوري، فهم بهترو پاسخ سريعتربه نيازهاي مصرفکننده رادر بردارد. کارمندان شرکتهاي توليدي کوچک اختيارها و مسئوليتهاي مشخصي درحوزه کاريشاندارند که باعث به وجود آمدن پيوستگي و بالابردن هدفهاي مشترک بين نيروي کار مي شود،که اين به نوبه خود باعث ميشود تا مطمئن شوند، که کاربه خوبي انجام شده است .همچنين در اين شرکتها کارمندان کمتري وجود دارد که تقريبا همديگر را مي شناسند،بنابراين روابط بين کارمندان بهتر است. ازسوي ديگرشرکتهاي توليدي کوچک ضعفهايي نيزدارند، که مي تواند موقعيتهاي نامناسبي ايجاد کند، همانند اينکه اکثرشرکتهايتوليدي کوچک، منابع مالي کافي و نيز دسترسي به وامهاي تجاري را ندارند، و چون بودجهکافي براي آموزش کارکنانشان فراهم نيست تلاشهايي که براي بهبود و اصلاح انجام ميشود با کاستي روبهرو ميشود. ازنظر منابع انساني، اين شرکتها معمولا باکمبود نيرويماهر روبهرو بوده و مجبورند با نيروهاي ماهر شرکتهاي بزرگ رقابت کنند(شرکتهاي بزرگقادرند که به کارکنانشان پيشنهاد دستمزد و شرايط کاري بهتري را بدهند).به علاوهشرکتهاي توليدي کوچک معمولا باکمبود پيوسته مواد خام روبه رو مي شوند و بايد هزينهبيشتري براي نوسان درقيمت مواد خام را پرداخت کنند. آنها قادر نيستند شرايط اعتباريمناسبي را براي خود فراهم ساخته و درمقايسه با کمپاني هاي بزرگ از قدرت چانه زنيکمتري برخوردارند. موسسان شرکتهاي توليدي کوچک از آموزشهاي رسمي محدودي در رابطه بااصول و روشهاي نوين مديريتي بر خوردار بوده، در نتيجه تخصص و مهارتهاي کمتريدارند. در شرکتهاي توليدي کوچک مالکان همه چيز را کنترل کرده، مديريت ضعيف، نداشتنتجربه مالکان را نشان مي دهد. به علاوه اغلب اين شرکتها در مديريت مناسب زمان وسيستم مديريتي جريانهاي نقدي کاستيهايي دارند، که باعث تغييرپذيري زياد در نتايجکار و بروز مشکل در اطمينان بخشي از بازدهي وکارايي مي شود. در اين شرکتها تصميمهايتجاري بسيار مهم، اغلب براساس روش شهودي بوده که گهگاه باعث تصميم گيري نادرست ميشود. شرکتهاي توليدي کوچک همچنين با ديگر مسائلي مانند کمبود آگاهي و دانش لازمدرمورد تکنيکهاي بازاريابي، ضعف دسترسي به مجراهاي توزيع و اطلاعات بازاريابي،فشارهاي بازار همانند قيمت گذاري، پرداخت ديرهنگام وجوه از طرف مصرفکنندگانوناتواني براي تهيه محصولات با کيفيت، روبهرو هستند. همانگونه که توسط کري پرنساک (Kraiporsak, 2002) و چي (Chee,1987) نشان داده شده، اکثر اين شرکتهايبرتکنولوژي قديمي، کارفشرده و روشهاي مديريت سنتي تکيه دارند. بعضي از شرکتهايتوليدي کوچک به تکنولوژيهاي جديد اعتماد نداشته، که اين موضوع درخيلي ازحالات باعثعدم کارايي وکمبود اطلاعات مي شود، ميتوان نتيجه گرفت که تکنولوژي مناسب و سيستمتوليدي کارآمد، نقش مهمي در شرح مزاياي نسبي و رقابتي شرکتهاي توليدي کوچک بازي ميکنند.Deros et al 2006:399, 401)).
نوآوري
نوآوري چيست؟ ازيک نظر: نوآوري يک نظام مديريتي است کهبر رسالت سازمان تاکيد دارد، به دنبال فرصتهاي استثنايي است و تعيين ميکند که آيامناسب مسير استراتژيک سازمان است ياخير، معيارهاي موفقيت را معلوم ميکند و نيز بهدنبال فرصتهاي جديد است. دراکر براين باور است که نوآوري موفق مستلزم کارسخت متمرکزوهدفمنداست. نوآوري يک عامل اساسي درايجاد رقابت درسطح جهاني است که منجر به رشدسازماني ميشود ،موفقيت آينده را دربردارد و همانند موتوري است که به شرکتها اجازهميدهد دراقتصاد جهاني از کارآيي مستمري برخوردارشوند. پورتر و استرن (Porter & Stern) بيان کردند که شرکتهابايستي بتوانند جرياني ازمحصولات و فرايندهاي جديد راايجاد کرده، تا ازتکنولوژي بيشتري استفاده کنند و در عين حال در جهت ماندگاري ودوام خود گامي به پيش نهند. دراکر با تاکيد فراوان اظهار داشته که هرسازماني نيازبه يک توانايي و مهارت اساسي دارد و آن نوآوري است. نوآوري يک ماجراي چندوجهي است. ماراولاکيس (Maravelakis) نوآوريهاي سازماني را براساس محصول، فرايند و نوآوريهاياجرايي بررسي کرده است . پژوهشگران دريافتند که اکثر تحقيقات در زمين? نوآوري،برنوآوري محصول درشرکتهاي توليدي تاکيد دارند. ازديدگاه سازماني، موفقيت واقعينوآوري دربازار اتفاق ميافتد. ايجاد معيارهـاي بازاريابي نوآورانه براي کمک بهشرکتها در انتقال عقايد و محصولات خوب به سمت فروش و درآمد و عايدي مناسب، لازم وضروري است. تغيير قوانين و مقررات مربوط به نوآوري استراتژيک، عامل کليدي موفقيتبسياري ازمديران بازار بوده است. به علاوه ، شرکتها بايد تلاش کنند تا فرهنگ مناسب،سـاختار، محرکها، سيستمها وفرايندهاي منـاسبي را که منجر به تسهيل نوآوري ميشـوندپديد آورند. گفتــني است که نــوآوري الزامـا منجر به فروش بيشتر شرکتنميشود.
(Yeh-yun &Yi-chiy,2007:116)
نوآوري در شرکتهاي کوچک ومتوسط
انواع نوآوري، عبارتند از: تکنولوژيکي، بازاريابي، اجرايي و استراتژيک.نوآوريهاي تکنولوژيکي به عنوان ايجادتغييرات در محصول، فرآيند يا خدمات معرفي ميشوند. نوآوريهاي بازاريابي شامل معرفييک نام تجاري جديد، کسب بازارجديد و رويکردهاي جديد در فروش هستند. نوآوريهاياجرايي به تغيير در ساختار سازمان يا فرايندهاي اجرايي مربوط ميشود و نوآوريهاياستراتژيک برمعيارهايي براي ايجاد يک مزيت رقابتي دائمي وتجديد قوانين رقابتي تاکيددارند. گومينگز و پاراميتا (Cummings & Paramita) بيان کردند که هر اندازه يکسازمان بزرگتر باشد، کارآيي و اثر بخشي آن هم بيشتر است ولي با توجه به سن شرکت،شرکتهاي جوانتر نوآورتر هستند. اما پژوهشگران گزارش کردند که شرکتهاي توليدي کوچکو متوسطي که به ثبت رسيده اند تمايل بيشتري به افزايش آگاهي درباره نوآوري دارند. همچنين گفته شده که سن سازمان عموما ارتباط مثبتي با عملکرد آن دارد (دراينجا منظورازاندازه شرکت، تعداد کل کارکنان شرکت است). شرکتهاي توليدي کوچک و متوسطي که دارايسرمايه گذاري هاي خارجي بودهاند، عملکرد بهتري در رابطه با فروش داشته اند. رقابت،دريک محيط بين المللي باعث ميشود که شرکت براي داشتن خلاقيت و نوآوري بيشتري بهچالش بيفتد، زيرا امروزه نوآوري کليد اصلي براي ماندن در صحنه رقابت است. جهاني شدنبراي بعضي از شرکتهاي توليدي کوچک و متوسط که فاقد نيروي انساني کافي، منابع مالي،مهارت در زبان و چشمانداز بينالمللي هستند، يک امر هولناک و دلهرهآور است. همويژگيهاي مبتني براستراتژي و هم عوامل مرتبط با رقابت، تاثير مستقيم بر نوآوريسازماني دارند (Yeh-yun &Yi-chiy ,2007:119-121).
در (شکل 1) استراتژي ويژه شرکت و اجزاي اصلي مرتبط با رقابت، درزمينه نوآوري، سازماني با عنوان عوامل داخلي وخارجي ناميده مي شوند. تصور ميشودويژگيهاي استراتژيک خاص، قدرت نوآوري را افزايش مي دهند. به طور کلي فرض براين استکه بازار مداري، آموزش و سياست تکنولوژي، رفتارنوآورانه شرکت را افزايشميدهد.علاوه براين ويژگيهاي داخلي، عوامل محيطي هم به عنوان اجزاي اصلي رفتارنوآورانه شرکت مورد بررسي قرار ميگيرند. ويژگيهاي مربوط به رقابت، مانند: تمرکزصنعتي و موانع ورود به بازار به طور مستقيم برنگرش سازمان درمورد نوآوري محصـولتاثير ميگذارند.نوآوري سـازماني به طور کلي يک پديده تک بعدي است که تمايل شرکت رابه ايجاد و اجـراي انواع مختلف نوآوريها، مانند تکنـولوژيکي، اجرايي، محصول وفرآيند بيان مي کند salavouet, al,2004:1093) ).
نتيجه گيري
پژوهشگران براين باورند که شرکتهاي توليدي کوچک ومتوسط درزمينه نوآوري خلاق تر از شرکتهاي بزرگ هستند.مزاياي نسبي آنها درمقايسه باشرکتهاي بزرگ درزمينه نوآوري،قابليت انعطاف پذيري و سرعت واکنش آنهاست .درنتيجه اينشرکتها معمولا به خاطر قابليتهاي نوآورانهشان ،نقش اقتصادي و اجتماعي با ارزشي راايفا مي کنند. شرکتهاي کوچک و متوسط مي تواننداز تمرکز سنتي براي محصول فاصلهبگيرند و با به کارگيري تکنولوژي جديد در توسعه نوآوري محصول گام بردارند. به طورکلي شرکتهايي که در محيط هايي با رقابت بالا عمل مي کنند، تمايل دارند نوآوريبيشتري در محصولاتشان داشته باشند. اگرباديد وسيع تري نگاه کنيم، خواهيم فهميد کهعوامل محيطي هم بر نوآوري سازمان اثرمي گذارند. بنابراين به نظرمي رسد که گرايش بهسمت نوآوريهاي محصول به ساختار رقابتي که شرکت در حوز? خود عمل مي کند بستگي دارد . به اين ترتيب سياستهايي که در جهت کاهش تمرکز و برداشتن محدوديت ها اعمال مي شود،با توجه به عملکرد و نوآوري در شرکتهاي کوچک و متوسط، منجر به ارزش افزوده خواهدشد. جداي از استراتژي بازار مداري و ساختاريهاي رقابتي، ويژگيهاي شرکت هم نقش مهمي دربه کارگيري نوآوري دارد. به طور کلي اندازه، سن، ميزان تملک بازار و مقدار توليد هماز جمله عوامل تعيين کنند? مهمي درنوآوري سازماني به شمار ميروند. شرکتهاي نوآورکوچکتر وجوان تمايل دارند در زمينه پذيرش خلاقيت محصول نوآورانه تر باشند. . نتايجحاصل از تحقيقات يه يون لين و يي چي چر نشان مي دهد که تمرکز استراتژيک بر ايجاد يکبازار قوي و مبتني بر آموزش در ارتقاي نوآوري محصولات در شرکتهاي کوچک و متوسط، باارزش خواهد بود. بنا بر اين به منظور توسعه نوآوري محصول، تأکيد بر بازار وآموزش،به جاي تکيه بر به کارگيري تکنولوژي مناسب تر است.
منابع
.1ملکي نژاد، امير: تحليلي بر نقش صنايع کوچک و متوسط درتوسعه اقتصادي، فصلنامه راهبرد ياس، شماره 8 ، زمستان 1385،ص141 .
.2 علي احمديعليرضا، فتحيان بروجني، محمد، حورعلي، منصوره، حورعلي، مريم: چالشها و راهکارهايبراي توسعه تجارت الکترونيکي بنگاههاي کوچک و متوسط ايران .فصلنامه مديريت فردا،شماره 5،6 بهار و تابستان 1383،ص99.
.3 Deros, Baba md, Sha’ri Mohd ysof, and Azhari md salleh,(2006),"a Benchmarking implementation framework for automotive manufacturing SME ",Benchmarking An International Journal Vol. 13 No. 4, pp.396-430.
. 4 Lin, Carol.Yeh-Yun and yi-chiy. Cher, Mavis,(2007), "Does innovation lead to performance? And empirical study of SMEs in Tawian",Management Research News Vol .30 No.2,pp.115-132.
. 5 Sylvie Chetty, Campbell-Hunt, Colin (2003),"Paths to internationalization among small to medium sized firms”,European journal of marketing Vol.37 No.5/6,pp.796-820.
.6 Salavou, h., Baltasand, G. and Lioukas, s. (2004) ,”Organisational innovation in SME” ,Euroupean journal of marketing Vol. 38 No. 9/10, pp.1091-1112.
. 7 Kim, kee ,s, Tami ,l.knotts, and Stephen c.jones, (2006), “Characterizing vaiability of small manufacturing enterprises(SME) in the market”, Expert systems with Applications 34(2008), pp.18-134.
گرد آوری: پایگاه علمی مدیریت