PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عشق یعنی ؟



mojgan77
04-13-2010, 10:33 AM
به نظر شما عشق یعنی چی ؟ شما بگین عاشق کیه؟:278:
(عشق یعنی تب و رسوایی دل عشق یعنی شب یلدایی دل)

mojgan77
04-13-2010, 04:22 PM
عشق (http://www.bia2net.ir/) غالبا یک نوع عذاب است، اما محروم بودن از آن مرگ است:47::238:

mojgan77
04-19-2010, 03:24 PM
زخم عشق...
چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در
آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان
تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.
مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش
را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و
از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق
مادر به آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی
که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها
دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند.
پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم
ناخنهای مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او
نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ،سپس با
غرور بازوهایش را نشان داد و گفت ،

" این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند."

گاهی مثل یک کودک قدرشناس
خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده
خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند

saeed.d
04-19-2010, 07:37 PM
از یه عاشقی پرسیدن عشق چیه گفت :

شمع شو تا بدانی چه میکشم !----------- احساس سوختن به تماشا نمی شود!

mojgan77
04-20-2010, 10:26 AM
ღ♥ღ گل را دوست دارم ، تو را هم دوست دارم!ღ♥ღ

ღ♥ღ گل را برای بوییدن ، تو را برای داشتنღ♥ღ

ღ♥ღ گل را برای یک لحظه ، تو را برای همیشه!ღ♥ღ

ღ♥ღ گل را در دستم ، تو را در "قلبم"ღ♥ღ

hesabdar2010
04-22-2010, 12:08 AM
عشق يعني اينكه ديگران يه چيزي ميبينند و تو يه چيز ديگه
عشق يعني اينكه ديگران يه چيزي ميگن و تو يه چيز ديگه
عشق يعني يك عالم ديگر جدا از اين عالم
درد عشقي كشيده ام كه نگو و نپرس
و عشق رو نميشه تعريف كرد عشق رو بايد ديد

mojgan77
05-05-2010, 02:29 AM
: عشق يعني خون دل يعني جفا عشق يعني درد و دل يعني صفا عشق يعني يك شهاب و يك سراب عشق يعني يك سلام و يك جواب عشق يعني يك نگاه و يك نياز عشق يعني عالمي راز و نياز


2: عشق بهترین نغمه در موسیقی زندگی است. انسان ِ بدون عشق، هرگز با همسرائی باشکوهِ بشریت ‏همنوا نخواهد شد. (روک شنایدر)

3: براي کشف اقيانوس هاي جديد بايد شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشيد, اين جهان, جهان تغيير است نه تقدير !

4: اين همه خوني که دنيا بر دل ما ميکند/جاي من هر کس باشد ترک دنيا ميکند/هر زمان گويم که فردا ترک دنيا مي کنم/چون که فردا مي رسد/امروز فردا مي کنم

5: چهار چيز است که نمي‌توان آن‌ها را بازگرداند... سنگ ... پس از رها کردن! حرف ... پس از گفتن! موقعيت... پس از پايان يافتن! و زمان ... پس از گذشتن

6: دفتري که بسته شد بازش نکنيد دلي که شکسته شد نازش نکنيد ياران شما را به خدا به عشق بيوفائي نکنيد يا اين که وفا کنيد تا آخر عمر يا اين که از اول آشنائي نکنيد

7: زندگيم را تمام كردم. حالا نفس كشيدن منت سرم مي گذارد ! حس مي كنم ... هواي اينجا سرد و سنگين است نازنينم ! ديگر نگو خداحافظ ! اگر مي روي بدون وداع برو ... گله اي نيست!!!

8: عصری است غریب و آسمان دلگیر است افسوس برای دل سپردن دیر است هر بار بهانه ای گرفتیم و گذشت عیب از من و توست ، عشق بی تقصیر است

9: من غروب عشق خود را در نگاهت ديده ام....من بناي ارزو ها را زهم پاشيده ام.... آنچه بايد من بفهمم اين زمان فهميده ام.... در دلخود من به عشق پوچ توخنديده ام

10: در پناه حضور سبز تو ، طوفان غم ، مرا جا مي گذارد .در کنارت ژرفاي آرامش را احساس ميکنم و بي تو سيل
بي رحم تنهايي مجالم نمي دهد

11: نگاه نکن اگه دروغ خواهي گفت به کسي سلام نکن اگر خداحافظي در پيش است . دست کسي رو نگير اگر رها خواهي کرد . به کسي نگو دوستت دارم اگر ديگري در فکرت است

mohamadasas
05-05-2010, 05:25 AM
و اما عشق!

yamahdi
05-05-2010, 12:09 PM
عشق یعنی امضای من!

mojgan77
05-07-2010, 12:55 AM
پيرمردي صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با يک ماشين تصادف کرد و آسيب ديد. عابراني که رد مي‌شدند به سرعت او را به اولين درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهاي پيرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: بايد ازتو عکسبرداري شود تا جايي از بدنت آسيب نديده باشد. پيرمرد غمگين شد و گفت عجله دارد و نيازي به عکسبرداري نيست. پرستاران از او دليلش را پرسيدند.

پيرمرد گفت....

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا مي‌روم و صبحانه را با او مي‌خورم. نمي‌خواهم دير شود!
پرستاري به او گفت: خودمان به او خبر مي‌دهيم. پيرمرد با اندوه گفت: خيلي متأسفم. او آلزايمر دارد. چيزي را متوجه نخواهد شد! حتي مرا هم نمي‌شناسد!

پرستار با حيرت گفت: وقتي که نمي داند شما چه کسي هستيد، چرا هر روز صبح براي صرف صبحانه پيش او مي‌رويد؟ پيرمرد با صدايي گرفته، به آرامي گفت: اما من که مي‌دانم او چه کسي است...!

mojgan77
05-07-2010, 01:04 AM
مادر گفت عشق يعني فرزند.
پدر گفت عشق يعني همسر.
دخترک گفت عشق يعني عروسک.
معلم گفت عشق يعني بچه ها.
خسرو گفت عشق يعني شيرين.
شيرين گفت عشق يعني خسرو.
فرهاد گفت: .... ؟
فرهاد هيچ هم نگفت.
فرهاد نگاهش را به آسمان برد؟ باچشماني باراني. ميخواست فرياد بزند اما سکوت کرد!‌ ميخواست شکايت کند اما نکرد. نفسش ديگر بالا نمي آمد؟ سرش را پايين آورد و رفت! هر چند که باران نمي گذاشت جلوي پايش را ببيند! ولي او نايستاد. سکوت کرد و فقط رفت. چون ميدانست او نبايد بماند. و عشق معنا شد.

mojgan77
05-07-2010, 01:06 AM
چرا عاشق شوم؟
در روزگاري که خيلي راحت پا روي قلب مي گذارند
چرا عاشق شوم؟
در روزگاري که دل شکستن عادت بي هنران است
چرا عاشق شوم؟
در روزگاري که فرهادهاي دروغين با تيشه به کوه نمي زنند
بلکه با تيشه به ريشه مي زنند
چرا عاشق شوم؟
در روزگاري که شيرين ها لحظه به لحظه در روي يک پيمانند
چرا عاشق شوم؟
در روزگاري که عاطفه کالاي بازاري شده
چرا عاشق شوم؟
چون باور ندارم دلم را بازيچه هر کس کنم
به راستي
چرا عاشق شوم؟
عاشق که شوم؟
تو بگوووو.........

mojgan77
05-07-2010, 01:13 AM
من عاشق هيچ كس نيستم. من عاشق غروبم. عاشق نشستن و خيره شدن به غروب. من عاشق ابرم كه هرچه شبنم از اوست. عاشق سنگ انداختن توي آب و گوش كردن به صداي دلنشين موج. من عاشق نشستن با دوستان پاك و عاشقم هستم. عاشق گوش كردن به صدايشان. عاشق خنده هاشان و ديوانگي هاشان. من عاشق چرخ و فلكم. عاشق نان و پنير و سبزي… آه كه چه حالي دارد. ميتونم عاشق بشم وقتي باران مي بارد. عاشق دلباختن با يك نگاهم. من عاشقم. عاشق بغض هاي خفته ام. عاشق بوسيدنم. عاشق گريستن در حضور دوستم. عاشق سكوت مرموز دل هاي شكسته ام. عاشق نگاه خيره به ديوارم. عاشق گم شدن و به اوج رسيدن در خيال هستم. من عاشق سادگي شعرهاي سهرابم و عاشق غناي حافظ. من عاشق صداي مادرم هستم. عاشق آرامشي كه به من مي بخشد. عاشق موسيقي ام. من عاشق نواختن هم هستم. و روزي من خواهم نواخت. غم هاي دلم را خواهم نواخت و شكستنش را به تار خواهم كشيد. من عاشق لحظات غروبم و عاشق برگ زرد خزان. عاشق خش خش برگ ها زير پاي يك عاشق دل شكسته ام. شايد اين برگ ها هم تابع دل اوست!…. در آخر اينکه من همراه غروب عاشق مي شوم و همه طول شب را عاشق مي مانم. به سرزمين خيال مي روم و از عشق مي نويسم. از احساس خوب عاشق بودن. من عاشق اين احساسم….. فقط همين

moo2010
05-07-2010, 02:44 AM
عشق یعنی نیستی(فعل) در هستیش ( وجودش)
عشق یعنی هستیش(وجودش) در نیستی (نابودیش)

MAHBOOBEH
05-07-2010, 03:15 AM
رؤیای قشنگیه...

mohamadasas
05-07-2010, 03:30 AM
:186:

mojgan77
05-19-2010, 01:12 PM
مثل كبريت كشيدن در باد ديدنت دشوار است!من كه به معجزه عشق ايمان دارم، مي كشم آخرين دانه كبريتم را در باد، هر چه بادا باد

mojgan77
05-21-2010, 11:47 AM
عشق تنها ميکروبي است که از راه چشم سرايت مي کند:258:

mojgan77
05-24-2010, 04:42 PM
دوباره شب شد و من بيقرارم
كانكت كن زود بيا در انتظارم
بيا من آمدم پاي مسنجر
شدم محسور از آواي مسنجر
بيا هارد دلت را ما ببينيم
گلي از گنج هوم پيجت بچينيم
بيا ايكن نماي بي نشانم
كه من جز آدرس ميلت ندارم
بيا فرهاد باز بي تو غش كرد
و حتي هارد ديسكم هم كش كرد
بيا اي عشق دات كام عزيزم
به پاي تو دبليوها بريزم
مرا در انتظار خويش مگذار
و يا ز اندازه آن بيش مگذار
بيا اي حاصل سرچ جهاني
بيا اجرا كن آن فايل نهاني
بيا در دل تو را كم دارم امشب
حدودا'' صد مگي غم دارم امشب
اگر آيي دعايت مينمايم
دعا تا بي نهايت مينمايم
اگر آيي دعاي من همين است
و يا نقل به مضمونش چنين است
مبادا لحظه اي دي سي شوي يار
جداي از آن پي سي شوي يار
مبادا نام ما را پاك سازي
و كاخ آرزو ها را خاك سازي
بمان تا جاودان اندر دل من
بمان تا حل شود هر مشكل من:9:

sadaf-eng
05-24-2010, 10:50 PM
من خودم هستم ویک حس غریب که به صد عشق و هو سمی ارزد

monak
05-25-2010, 12:02 AM
عشق نیرومندترین
وخشنود کننده ترین احساس ممکن است
اگر پایبند به عشق
زندگی کنید
در هنگام بیداری
در دل رویا زندگی خواهید کرد....

mobarak
05-25-2010, 09:56 AM
عشق یعنی
گم شدن در کوی دوست...
هرچه در دل آرزوست...
یک تبسم یک نگاه
تکیه گاه و جان پناه
یک تیمم یک نماز...

mojgan77
05-26-2010, 12:13 PM
وقتی که میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن شاید نوری را روشن کنی که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود

mojgan77
05-26-2010, 12:14 PM
هفت شهر عشق (http://www.bia2net.ir/).. شهر اول : نگاه و دلربایی.. شهر دوم : دیدار و آشنایی.. شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی.. شهر چهارم : بهانه،فکر جدایی.. شهر پنجم : بی وفایی.. شهر ششم : دوری و بی اعتنایی.. شهر هفتم : اشک، آه و تنهایی..

علی رضا
05-27-2010, 07:27 AM
:109:

mojgan77
06-01-2010, 12:59 PM
صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناک تر ولي از اين دو دردناک تر اين است که نداني بايد صبر کني يا فراموش

mojgan77
06-01-2010, 01:27 PM
من خيلي خوشحال بودم... من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بوديم... والدينم خيلي کمکم کردند... دوستانم خيلي تشويقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده اي بود... فقط يه چيز من رو يه کم نگران مي کرد و اون هم خواهر نامزدم بود... اون دختر باحال ، زيبا و جذابي بود که گاهي اوقات بي پروا با من شوخي هاي ناجوري مي کرد و باعث مي شد که من احساس راحتي نداشته باشم... يه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون براي انتخاب مدعوين عروسي... سوار ماشينم شدم و وقتي رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت: اگه همين الان 500 دلار به من بدي بعدش حاضرم با تو ................()! من شوکه شده بودم و نمي تونستم حرف بزنم... اون گفت: من ميرم توي اتاق خواب و اگه تو مايل به اين کار هستي بيا پيشم... وقتي که داشت از پله ها بالا مي رفت من بهش خيره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقيقه ايستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم... يهو با چهرهء نامزدم و چشمهاي اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بيرون اومدي... ما خيلي خوشحاليم که چنين دامادي داريم... ما هيچکس بهتر از تو نمي تونستيم براي دخترمون پيدا کنيم... به خانوادهء ما خوش اومدي!


نتيجهء اخلاقي: هميشه کيف پولتون رو توي داشبورد ماشينتون بذاريد:159::65:

mojgan77
06-01-2010, 02:42 PM
سالها پيش , در کشور آلمان , زن و شوهري زندگي مي کردند.
آنها هيچ گاه صاحب فرزندي نمي شدند.
يک روز که براي تفريح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند , ببر کوچکي در جنگل , نظر آنها را به خود جلب کرد.
مرد معتقد بود : نبايد به آن بچه ببر نزديک شد.به نظر او ببرمادر جايي در همان حوالي فرزندش را زير نظر داشت.
پس اگر احساس خطر مي کرد به هر دوي آنها حمله مي کرد و صدمه مي زد.اما زن انگار هيچ يک از جملات همسرش را نمي شنيد , خيلي سريع به سمت ببر رفت و بچه ببر را زير پالتوي خود به آغوش کشيد , دست همسرش را گرفت و گفت :عجله کن!ما بايد همين الآن سوار اتوموبيلمان شويم و از اينجا برويم.
آنها به آپارتمان خود باز گشتند و به اين ترتيب ببر کوچک , عضوي از ا عضاي اين خانواده ي کوچک شد و آن دو با يک دنيا عشق و علاقه به ببر رسيدگي مي کردند.

سالها از پي هم گذشت و ببر کوچک در سايه ي مراقبت و محبت هاي آن زن و شوهر حالا تبديل به ببر بالغي شده بود که با آن خانواده بسيار مانوس بود.در گذر ايام , مرد درگذشت و …

مدت زمان کوتاهي پس از اين اتفاق , دعوتنامه ي کاري براي يک ماموريت شش ماهه در مجارستان به دست آن خانم رسيد.زن , با همه دلبستگي بي اندازه اي که به ببري داشت که مانند فرزند خود با او مانوس شده بود , ناچار شده بود شش ماه کشور را ترک کند و از دلبستگي اش دور شود.
پس تصميم گرفت : ببر را براي اين مدت به باغ وحش بسپارد.در اين مورد با مسوولان باغ وحش صحبت کرد و با تقبل کل هزينه هاي شش ماهه , ببر را با يک دنيا دلتنگي به باغ وحش سپرد و کارتي از مسوولان باغ وحش دريافت کرد تا هر زمان که مايل بود , بدون ممانعت و بدون اخذ بليت به ديدار ببرش بيايد.
دوري از ببر, برايش بسيار دشوار بود.روزهاي آخر قبل از مسافرت , مرتب به ديدار ببرش مي رفت و ساعت ها کنارش مي ماند و از دلتنگي اش با ببر حرف مي زد.سر انجام زمان سفر فرا رسيد و زن با يک دنيا غم دوري , با ببرش وداع کرد.


بعد از شش ماه که ماموريت به پايان رسيد , وقتي زن , بي تاب و بي قرار به سرعت خودش را به باغ وحش رساند , در حالي که از شوق ديدن ببرش فرياد مي زد : عزيزم , عشق من , من بر گشتم , اين شش ماه دلم برايت يک ذره شده بود , چقدر دوريت سخت بود , اما حالا من برگشتم , و در حين ابراز اين جملات مهر آميز , به سرعت در قفس را گشود : آغوش را باز کرد و ببر را با يک دنيا عشق و محبت و احساس در آغوش کشيد.
ناگهان , صداي فريادهاي نگهبان قفس , فضا را پر کرد:نه , بيا بيرون , بيا بيرون : اين ببر تو نيست.
ببر تو بعد از اينکه اينجا رو ترک کردي , بعد از شش روز از غصه دق کرد و مرد.اين يک ببر وحشي گرسنه است.
اما ديگر براي هر تذکري دير شده بود. ببر وحشي با همه عظمت و خوي درندگي , ميان آغوش پر محبت زن , مثل يک بچه گربه , رام و آرام بود.
اگرچه , ببر مفهوم کلمات مهر آميزي را که زن به زبان آلماني ادا کرده بود , نمي فهميد , اما محبت و عشق چيزي نبود که براي درکش نياز به دانستن زبان و رسم و رسوم خاصي باشد.چرا که عشق آنقدر عميق است که در مرز کلمات محدود نشود و احساس آنقدر متعالي است که از تفاوت نوع و جنس فرا رود.

براي هديه کردن محبت , يک دل ساده و صميمي کافي است , تا ازدريچه ي يک نگاه پر مهر عشق را بتاباند و مهر را هديه کند.محبت آنقدر نافذ است که تمام فصل سرماي ياس و نا اميدي را در چشم بر هم زدني بهار کند.

عشق يکي از زيباترين معجزه هاي خلقت است که هر جا رد پا و اثري از آن به جا مانده تفاوتي درخشان و ستودني , چشم گير است.محبت همان جادوي بي نظيري است که روح تشنه و سر گردان بشر را سيراب مي کند و لذتي در عشق ورزيدن هست که در طلب آن نيست.

بيا بي قيد و شرط عشق ببخشيم تا از انعکاسش , کل زندگيمان نور باران و لحظه لحظه ي عمر , شيرين و ارزشمند گردد.در کورترين گره ها , تاريک ترين نقطه ها , مسدود ترين راه ها , عشق بي نظير ترين معجزه ي راه گشاست.

مهم نيست دشوارترين مساله ي پيش روي تو چيست , ماجراي فوق را به خاطر بسپار و بدان سر سخت ترين قفل ها با کليد عشق و محبت گشودني است.پس : معجزه ي عشق را امتحان کن !:72:

mojgan77
06-01-2010, 02:55 PM
کرگدن گفت:نه ,امکان ندارد.کرگدنها نمی توانند با کسی دوست بشوند.

دم جنبانک گفت:اما پشت تو می خارد.لای چینهای پوستت پر از حشره های ریز است.یکی باید پشت تو را بخاراند.یکی باید حشره های تو را بردارد.

کرگدن گفت: اما من نمی توانم با کسی دوست بشوم.پوست من خیلی کلفت است.همه به من می گویند پوست کلفت.

دم جنبانک گفت:اما دوست عزیز,دوست داشتن به قلب مربوط میشود نه به پوست.

کرگدن گفت:ولی من که قلب ندارم,من فقط پوست دارم.

دم جنبانک گفت:این که امکان ندارد,همه قلب دارند.

کرگدن گفت:کو,کجاست؟من که قلب خودم را نمی بینم.

دم جنبانک گفت:خب,چون از قلبت استفاده نمی کنی,قلبت را نمی بینی.ولی من مطمئنم که زیر این پوست کلفت یک قلب نازک داری.

کرگدن گفت:نه,من قلب نازک ندارم,من حتما یک قلب کلفت دارم.

دم جنبانک گفت:نه,تو حتما یک قلب نازک داری,چون به جای اینکه دم جنبانک را بترسانی,به جای اینکه لگدش کنی, به جای اینکه دهن گشاد و گنده ات را باز کنی وآن را بخوری,داری با او حرف می زنی.

کرگدن گفت:خب , این یعنی چی؟

دم جنبانک گفت:وقتی که یک کرگدن پوست کلفت ,یک قلب نازک دارد یعنی چی؟یعنی اینکه میتواند دوست داشته باشد,میتواند عاشق شود.

کرگدن گفت:اینها که میگویی یعنی چه؟

دم جنبانک گفت:یعنی...بگذار روی پوست کلفت قشنگت بنشینم,بگذار...

کرگدن چیزی نگفت.یعنی داشت دنبال یک جمله ی مناسب می گشت.فکر کرد بهتر است همان اولین جمله اش را بگوید.

اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتش را می خاراند.داشت حشره های ریز لای چین های پوستش را بر می داشت.

کرگدن احساس کرد چقدر خوشش می آید! اما نمی دانست از چی خوشش می آید.

کرگدن گفت:اسم این دوست داشتن است؟اسم این که من دلم می خواهدتو روی پشت من بمانی و مزاحم های کوچولوی پشتم را بخوری؟

دم جنبانک گفت:نه,اسم این نیاز است, من دارم به تو کمک می کنم و تو از این که نیازت بر طرف میشود احساس خوبی داری.یعنی احساس رضایت می کنی,اما دوست داشتن از این مهمتر است.

کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه میگوید.



روزها گذشت,روزها,هفته ها و ماه ها و دم جنبانک هر روز می آمد و پشت کرگدن می نشست.هر روز پشتش را می خاراند و هر روز حشره های کوچک مزاحم را از لای پوست کلفتش بر می داشت و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت.



یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت: به نظر تو این موضوع که کرگدنی از اینکه دم جنبانکی پشتش را می خاراند و حشره های مزاحمش را می خورد احساس خوبی دارد,برای یک کرگدن کافی است؟

دم جنبانک گفت:نه,کافی نیست.

کرگدن گفت:درست است کافی نیست.چون من حس میکنم چیزهای دیگری هم دوست دارم.راستش من بیشتر دوست دارم تو را تماشا کنم.

دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد, چرخی زد و آواز خواند, جلوی چشمهای کرگدن.کرگدن تماشا کرد وتماشا کرد و تماشا کرد, اما سیر نشد.

کرگدن میخواست همین طور تماشا کند.کرگدن با خودش فکر کرد این صحنه قشنگ ترین صحنه ی دنیاست و این دم جنبانک قشنگ ترین دم جنبانک دنیا و او خوشبخت ترین کرگدن روی زمین.وقتی که کرگدن به اینجا رسید احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد.

کرگدن ترسید و گفت:دم جنبانک,دم جنبانک عزیزم,من قلبم را دیدم.همان قلب نازکم را که می گفتی! اما قلبم از چشمم افتاد.حالا چه کار کنم؟

دم جنبانک برگشت و اشک های کرگدن را دید.آمد و روی سر او نشست و گفت:غصه نخور دوست عزیز,تو یک عالم از این قلبهای نازک داری.

کرگدن گفت:راستی,اینکه کرگدنی دوست دارد دم جنباکی را تماشا کند و وقتی تماشایش میکند قلبش از چشمش می افتد,یعنی چه؟

دم جنبانک چرخی زد و گفت:یعنی اینکه کرگدنها هم عاشق میشوند!

کرگدن گفت:عاشق یعنی چه؟

دم جنبانک گفت:یعنی کسی که قلبش از چشمهایش میچکد.

کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهمید.اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند,باز پرواز کند و او باز هم تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتد.

کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشمهایش بریزد,یک روز حتما قلبش تمام می شود.

آن وقت لبخند زد و با خودش گفت:من که اصلا قلب نداشتم,حالا که دم جنبانک به من قلب داد چه عیبی دارد؟!بگذار تمام قلبم را برای او بریزم:156:



http://pnu-club.com/imported/2010/06/38.jpg

mojgan77
06-19-2010, 04:43 PM
خورشید گفتم : گرمی ات را به من بده تا به تو بدهم ، گفت :دستانش گرمای مرا دارند.
به آسمان گفتم : پاکی ات را به من بده ، گفت : چشمانش پاکی مرا دارند .
از دشت سبزی زندگی اش را خواستم ، گفت زندگیت سبز تر اوست .
از دریا بزرگی و آرامشش را خواستم ، گفت : قلبت به اندازه اقیانوس است و آرامشت نیز.
از ما تابندگی صورتش را خواستم ، گفت : وقتی نگاهش می کنم خجل میشوم .
به فکر فرو رفتم من در اقبال دستان گرمت ، چشمان پلکت ، سبزی زندگیت ، بزرگی و آرامش قلبت و صورت

ماهت هیچ ندارم که به تو هدیه کنم جز ....
این ... بگیر نترس ، می تپید برای تو و من چیزی ندارم جز قلبم:43::277:

Borna66
06-19-2010, 08:43 PM
با سلام

از نظره من عشق يعني


در عشق ابهامی وجود ندارد، ابهام در ما ست
نه تشریفاتی در عشق هست و نه فرضیاتیفلسفی.
عشف رهیافتی ساده و مستقیم به زندگی ست
کلمه ی ساده و بی پیرایه یعشق
معجزه ای را در خود نهفته دارد.
عشق باید طبیعی باشد، مثل نفسکشیدن.
در واقع عشق همان نسبتی را با روح دارد که نفس کشیدن با جسم.
انسانآنقدرها که به نظر می آید، کوچک و حقیر نیست.
او تمامی آسمانها و کائنات را درخویشتن دارد، او همه ی هستی را در خویش پیچیده است.
آری،
انسان درظاهر،
شبنمی بیش نیست
اما در دل،
اقیانوسی بیکرانه را پنهان کردهاست.

عشق با مرگ بیگانه است،
عشق تنها پدیده ی زندگی ما ست که از مرگفراتر می رود.
اما عشق تمام عیار با عشق کامل فرق دارد
عشق کامل مبتنی بر هدفو نقشه است.
برای تحقق عشق کامل، عاشق باید مسیری خاص را بپیماید، بر طبق کلیشههای خاص عمل کند،
بایدها و نبایدهایی را مد نظر قرار دهد
و مصلحت اندیشی کندتا رفته رفته
عشقش را به صفت کمال بیاراید.
اما عشق تمام عیار اینگونهنیست،
زیرا ایده و نقشه و مصلحتی در آن نیست.
لازمه عشق تمام عیار ایناست:
در هر لحظه و هر کاری که می کنی، دلت را در کار خویش بگذار، تعلل نکن،تردید نکن، همین.


روزگار خوش

زهره محبی
06-19-2010, 11:39 PM
دختری کنجکاو میپرسید:

ایها الناس عشق یعنی چه؟

دختری گفت: اولش رویا

آخرش بازی است و بازیچه


مادرش گفت: عشق یعنی رنج

پینه و زخم و تاول کف دست

پدرش گفت: بچه ساکت باش

بی ادب! این به تو نیامده است



رهروی گفت: کوچه ای بن بست

سالکی گفت: راه پر خم و پیچ

در کلاس سخن معلم گفت:

عین و شین است و قاف، دیگر هیچ



دلبری گفت: شوخی لوسی است

تاجری گفت: عشق کیلو چند؟

مفلسی گفت: عشق پر کردن

شکم خالی زن و فرزند



شاعری گفت: یک کمی احساس

مثل احساس گل به پروانه

عاشقی گفت: خانمان سوز است

بار سنگین عشق بر شانه




شیخ گفتا:گناه بی بخشش

واعظی گفت: واژه بی معناست

زاهدی گفت: طوق شیطان است

محتسب گفت: منکر عظما ست



قاضی شهر عشق را فرمود

حد هشتاد تازیانه به پشت

جاهلی گفت: عشق را عشق است

پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت



رهگذر گفت: طبل تو خالی است

یعنی آهنگ آن ز دور خوش است

دیگری گفت: از آن بپرهیزید

یعنی از دور کن بر آتش دست



چون که بالا گرفت بحث و جدل

توی آن قیل و قال من دیدم

طفل معصوم با خودش می گفت:

من فقط یک سوال پرسیدم !

sadaf-eng
06-28-2010, 03:30 PM
به نظر شما عشق یعنی چی ؟ شما بگین عاشق کیه؟:278:
(عشق یعنی تب و رسوایی دل عشق یعنی شب یلدایی دل)

عشق حرفی است که شکم از روی سیری می زند!

elham62
07-06-2010, 05:51 PM
عشق یعنی پیر مرد وپیرزنی که روی نیمکت پارک نشستن وعاشقانه به چشمای هم نگاه میکنن...هنوز بعد از 30 سال زندگی

mojgan77
08-15-2010, 02:52 AM
عشق حرفی است که شکم از روی سیری می زند!

عشق يعني يك سلام و يك درود

عشق يعني درد و محنت در درون

عشق يعني يك تبلور يك سرود

عشق يعني قطره و دريا شدن

عشق يعني يك شقايق غرق خون

عشق يعني زاهد اما بت پرست

عشق يعني همچو من شيدا شدن

عشق يعني همچو يوسف قعر چاه

عشق يعني بيستون كندن بدست

عشق يعني آب بر آذر زدن

عشق يعني چون محمد پا به راه

عشق يعني عالمي راز و نياز

عشق يعني با پرستو پرزدن

عشق يعني رسم دل بر هم زدن

عشق يعني يك تيمم يك نماز

عشق يعني سر به دار آويختن

عشق يعني اشك حسرت ريختن

عشق يعني شب نخفتن تا سحر

عشق يعني سجده ها با چشم تر

عشق يعني مستي و ديوانگى

عشق يعني خون لاله بر چمن

عشق يعني شعله بر خرمن زدن

عشق يعني آتشي افروخته

عشق يعني با گلي گفتن سخن

عشق يعني معني رنگين كمان

عشق يعني شاعري دلسوخته

عشق يعني قطره و دريا شدن

عشق يعني سوز ني آه شبان

عشق يعني لحظه هاي التهاب

عشق يعني لحطه هاي ناب ناب

عشق يعني ديده بر در دوختن

عشق يعني در فراقش سوختن

عشق يعني انتظار و انتظار

عشق يعني هر چه بيني عكس يار

عشق يعني سوختن يا ساختن

عشق يعني زندگي را باختن

عشق يعني در جهان رسوا شدن

عشق يعني مست و بي پروا شدن

عشق يعني با جهان بيگانگى
:72:

sevenstar
08-15-2010, 09:13 AM
از عشق هرچه بيشتر ميشنويم سيرابتر ميشويم و از دوست داشتن هر چه بيشتر ، تشنه تر

************************

عشق همواره با اشک آلوده است و دوست داشتن سراپا يقين است و شک ناپذير

************************

عشق خشن است و شديد و در عين حال ناپايدار و نامطمئن و دوست داشتن لطيف است و نرم و در عين حال پايدار و سرشار از اطمينان

************************

عشق بينائي را ميگيرد و دوست داشتن ميدهد

************************

عشق در دريا غرق شدن است و دوست داشتن در دريا شنا کردن

************************

mojgan77
08-17-2010, 01:55 AM
عشق یعنی راه رفتن زیر باران

عشق یعنی من می روم تو بمان

عشق یعنی آن روز وصال

عشق یعنی بوسه ها در طوله سال

عشق یعنی پای معشوق سوختن

عشق یعنی چشم را به در دوختن

عشق یعنی جان می دهم در راه تو

عشق یعنی دستانه من دستانه تو

عشق یعنی دوستت دارم تورو

عشق یعنی می برم تا اوج تورو

عشق یعنی حرف من در نیمه شب

عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب

عشق یعنی انقباظو انبصاط

عشق یعنی درده من درده کتاب

عشق یعنی زندگیم وصله به توست

عشق یعنی قلب من در دست توست

عشق یعنی عشقه من زیبای من

عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

mojgan77
08-25-2010, 08:19 AM
عشق، هر جا رو کند آنجا خوش است.
گر به دریا افکند دریا خوش است.

گر بسوزاند در آتش، دلکش است.
ای خوشا آن دل، که در این آتش است.

تا ببینی عشق را آیینه‌وار
آتشی از جان خاموشت برآر!

هر چه می‌خواهی، به دنیا در نگر
دشمنی از خود نداری سخت‌تر!

عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می‌زند در ما و من.

عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جان نو، خورشیدوار.

عشق هستی‌زا و روح‌افزا بود
هر چه فرمان می‌دهد زیبا بود

R@ha 69
09-28-2010, 12:33 AM
عشق یعنی وقتی میبینی عشقت عاشق یکی دیگست....بذاری عشقت به عشقش برسه...و خوشحال باشی که خوشحاله....

fatemeh2011
01-23-2011, 11:56 AM
عشق یعنی اول بدبختی :39:

mohandes_m
01-23-2011, 12:59 PM
فاطمه خانم بهترین تعبیر رو گفتن شدیدا موافقم:74::55::55::55:

Mehrdad_rp
01-23-2011, 01:55 PM
عشق عینک سبزی است که باعث می شود فرد عاشق کاه را یونجه ببیند

mojgan77
01-23-2011, 03:49 PM
در روزگارهای قدیم جزیره ای دورافتاده بودکه همه احساسات درآن زندگی میکردند: شادی، غم، دانش، عشق و باقی احساسات.


روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره درحال غرق شدن است.بنابراین هریک شروع به تعمیرقایقهایشان کردند.
اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت که با کشتی باشکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک
خواست.
“ثروت، مرا هم با خود می بری؟”
ثروت جواب داد:
“نه نمی توانم.مفدار زیادی طلا ونقره دراین قایق هست.من هیچ جایی برای تو ندارم.”عشق تصمیم گرفت که از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد.
“غرور لطفاً به من کمک کن.”
“نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.”
پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد.
“غم لطفاً مرا با خود ببر.”
“آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.”
شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد.
ناگهان صدایی شنید:
” بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.”
صدای یک بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند،ناجی به راه خود رفت.
عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید:
” چه کسی به من کمک کرد؟” دانش جواب داد: “او زمان بود.”
“زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟”
دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد:
“چون تنها زمان، بزرگی عشق را درک می کند!!”

McQueen
10-21-2014, 11:14 PM
بهترین چیز ، رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق ، تَر است .......

javad jan
10-22-2014, 11:05 AM
عشق یعنی وقتی میبینی عشقت عاشق یکی دیگست....بذاری عشقت به عشقش برسه...و خوشحال باشی که خوشحاله....

این دقیقا معنی واقعی عشقه
آرزوی خوشبختی کسی که عاشقشی

خیلی ها حس عشق رئ با حس مالکیت با هم قاطی میکنن و وقتی عشقشون رو بدست نمیارن ، ازش متنفر میشن
پس این احساس عشق نیست ، بلکه حس مالکیته

fr.chemi3t
10-22-2014, 08:42 PM
عشق یعنی کشک:57:

l832l
10-22-2014, 09:09 PM
والا من که کما فی السابق عاشق کوزت هستم :36:

والا :39:

omid27
10-23-2014, 12:58 AM
عشق یعنی...؟ اصلا من چی دارم میگم تو این دورو زمونه عشقی نمونده!!
http://pnu-club.com/imported/2014/10/2527.jpg

یادش بخیر قدیما...
http://pnu-club.com/imported/2014/10/2528.jpg