MIN@MAN
04-08-2010, 03:28 PM
http://pnu-club.com/imported/2010/04/632.jpg
نماز شب محمود ترک نمي شد، در جبهه که بوديم، يک شب خيلي باران مي باريد، بچه ها لباس خشک نداشتند، هرکس دراين موقعيت فقط به فکر اين است که لباس گرم بپوشد ولي محمود در آن موقعيت اول نماز شبش را خواند.
سردار شهيد مهندس ناصر فولادي از فرماندهان عمليات بيت المقدس، دست مستخدم بخشداري را مي بوسيد و براين بوسه افتخار مي کرد ، چراکه پيامبر اکرم(ص) دست پينه بسته کارگر را مي بوسيد.
ديوان بيگي در وصف همسرش، شهيد ناصر فولادي نوشته است: آنگاه که نوجواني 14 ساله بيش نبودي، از ظلم و ستم شاه و چپاول نفت سخن مي راندي... در مبارزه عليه طاغوت تا پاسي از شب گذشته اطلاعيه هاي امام را بادست نوشته، پخش مي نمودي، با مواد منفجره وآتش زا ، سه راهي و کوکتل مولوتف مي ساختي تا عليه دشمنان اسلام مورد استفاده قرار گيرد... .
در سال 56 اولين عکس ملعون شاه را از محوطه دانشگاه صنعتي شريف، پايين کشيدي و مجسمه او را سرافرازانه با کمک دوستان سرنگون کردي، در صف تظاهر کنندگان خطاب به مزدوران خائن گفتي:" قلب من آماج گلوله هاي شماست "و سينه ستبر خود را بر آنها گشودي. تو را مبارز يافتم، آنگاه که در سنگر دانشگاه در صف مبارزه با گروه هاي الحادي به دفاع از مظلوميت شهيد بهشتي پرداختي و از ليبرال و منافق بيزاري جستي ... .
تو را مبارز يافتم، آنگاه که در صف فاتحان لانه جاسوسي آمريکا ، يکسال شبانه روز مقابل کفر، خستگي ناپذيري پرتلاش ايستاده و به گفته دوستان، مسئوليت آنان را نيز بر دوش خود نهادي ... .
تو را مبارز يافتم آنگاه که کردستان دست نياز به سوي مبارزان گشود، به مصاف با باطل شتافتي و در ظهر عاشورا، گرسنه وتشنه به ياد امام حسين(ع) و اصحاب با وفايش در زير رگبار گلوله خصم ،به نماز پرداخته و شهد عروج محمود عزيزت( اخلاقي) بودي... . تو را مبارز يافتم آنگاه که در سمت بخشدار منطقه جبالبارز ،28 روز طي طريق نمودي و به گفته دوستان، جبالبارز جنوبي را کشف نموده تا خدمت به محرومين نمايي.
علي گونه 300 گالن نفت را با پمپ دستي، شبي تا صبح، نفت زدي تا فرداي آن روز سريعتر به دست مستضعفين جلوي بخشداري توقف نموده اند برساني ، خود نيز به کمک شتافته و پاکت هاي سيمان را برپشت نهادي که آثار زخم تا مدتها باقي مانده بود، شبانه براي محرومين آذوقه، نفت و ... به درب منزلا مي بردي و خود در گوشه اي پنهان مي شدي تا ريا نشود.
دست مستخدم بخشداري را مي بوسيدي و براين بوسه افتخار مي کردي که چراکه پيامبر اکرم(ص) دست پينه بسته کارگر را مي بوسيد،در درو محصولات محرومان، داسي را در دست گرفته و ساعتها زير آفتاب سوزان کمک مي نمودي... .
تو را مبارز يافتم ، آنگاه که حضور در جبهه را بر هر مسئوليتي اولا دانسته و پيشنهاد فرمانداري را رد نموده و از بخشداري نيز استعفا دادي ... .
به هر حال شهادت محمود روي بچه ها اثر گذاشت. يک کم روحيه آنها را ضعيف کرد ولي يادشان آمد که محمود آرزويش اين بود، آدم ناراحت نمي شود از اين که کسي به آرزويش برسد،... .
http://pnu-club.com/imported/2010/04/633.jpg
تو را مبارز يافتم آنگاه که به خاطر سنت پسنديده ازدواج به اداي نيمي از دين، از حنظله غسيل الملائکه سخن گفتي و جهاد في سبيل الله را بر همه چيز راجع دانستي... .
تو رامبارز يافتم آنگاه که اتاق عقد را با آيات جهاد و شهادت مزين نمودي و پس از مراسم نيز سراسيمه جهت تجديد عهد با شهيدان ، به سوي گلزار شهدا شتافتي.
تو رامبارز يافتم که برتر از حنظله به عهد خود وفا کردي و با حضور در جبهه ، خود را به خرمشهر رساندي و به آرزوي هميشگي ات که هميشه در قنوت نمازهايت تکرار مي شد"الهم ارزقني توفيق شهاده في سبيلک" نائل آمدي و پرونده 22 سال عمر پر برکت که سراسر مبارزه و مجاهده بود، بسته شد و براستي تو را شهادت لايق بود و بس.
قسمتي از سخنان شهيد مهندس فولادي درباره شهيد محمود اخلاقي؛
"الذين آمنو و هاجرو في سبيل الله و اموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون"قرآن کريم.
حدود سه ماه پيش با محمود حرکت کرديم به طرف کامياران و حدود چهل نفر بوديم، در آنجا با يکي از بچه ها خيلي آرزو داشتند به مرز روند.مخصوصاً محمود که بيش از همه آرزو داشت. مسئول آنجا موافقت کرد که ما را بفرستد 14 نفر از چهل نفر جدا شدند و رفتند به طرف سومار و از 14 نفر، پنج تا از بچه ها خسته شدند و در کل 9 نفر باقي ماندند، دو تا تپه در منطقه بود که اگر به دست سپاه کرد مي افتاد مزدوران عراقي مي بايست منطقه را ترک مي کردند.
صبح تاسوعا، ارتش حمله اش را شروع کرد، صبح بعد از عاشورا بود نمي توانستيم کار بکنيم زيرا عراقي ها با توپ و تانکهايشان در پايين تپه مستقر شده بودند، صبح عاشورا بچه ها حرکت کردند، اتفاقاً تصميم داشتند براي اين كه شهيد شوند آن روز را حتما روزه بگيرند روي همين اصل به اصطلاح خودشان روزه گرفتند.
اما چون روز عاشورا ،روزه صحيح نيست ولي سحري مانندي خوردند و حرکت کردند قدم به قدم تمام سنگرها را جلو رفتند تا رسيدند به محلي که توپ و تانک هاي ارتش همه آنجا بود، هيچ کس جرات نداشت جلو رود، بيست نفر از برادران ارتش مي خواستند تسليم شوند.محمود آمد آنجا و گفت: امروز روزي است که ما بايد خونمان را در راه اسلام بدهيم و اين دو تپه را بگيريم، ما نبايد زنده بمانيم.
صبح که حرکت کرديم، هرکس از محمود سوالي مي کرد کچا مي رويد، محمود در جواب مي گفت: پيش خدا يا پيش امام حسين(ع) مي رويم.... قبل از عمليات آن هم نه نفر جهت گرفتن تپه، محمود شروع کرد به صحبت کردن.آيه اي از قرآن خواند گفت:" ان ينصرکم الله فلا غالبا" اگر شما خدا را ياري کنيد هيچ کس نمي تواند بر شمل غلبه کند نمونه عينيش همين بود که نه نفر از تپه بالا رفتند، يکي از برادران همان دفعه اول تير به فکش خورد و شهيد شد.
قرار گذاشته بوديم اگر کسي تير خورد هيچ کس حق ندارد پهلوي تير خورده باقي بماند.بايد برود تپه را بگيرد و بعد بيايد به مجروح برسد. به هر ترتيب که بود دو تا سنگر که گرفتيم محمود عين شير مي غريد، الله اکبرهاي محمود ترسي در دل دشمن انداخته بود که از ترس جانشان گذاشتند و فرار کردند خود محمود به تنهايي 30 تا 40 مزدور را کشت به هر شکل، تپه تصرف شد.
محمود کسي بود که خود سازيش را از 6 سال قبل آغاز کرد زماني که آيت الله رباني شيرازي جيرفت بود، پيش آقا رفت و او سخنراني که براي محمود کرد راه به او شناساند و خط و مشي محمود را مشخص کرد. همه خواهران و برادران بدانند که محمود قبل از انقلاب در گروه هاي مسلحانه چقدر فعاليت کرد اما هيچ کس خبرنداشت.
http://pnu-club.com/imported/2010/04/634.jpg
محمود با يکي از برادران مهدي يوسفيان بالاي تپه 3 تا تانک زدند و قبل از اين جريان ظهر عاشورا، بچه ها زير رگبار کلانشيکف ايستاده و نماز جماعت خواندند، براي ما قابل تصور نبود موقعي که مي گفتند " امام حسين(ع) روز عاشورا نماز خوانده، آن هم نماز جماعت، باور نمي کرديم."
ولي حال فهميديم که محمود واقعاً حسين وار بود، ايستادند نماز جماعت خواندند و حمله را شروع کردند، نمي دانستند بالاي تپه چند نفر است يک لشکر ، ده نفر ، .... هيچي نمي دانستند فقط مي دانستند خدا در قرآن فرموده اگر يک نفر از شما مومن باشد حريف صد نفر است.
همه به اين اصل معتقد بودند و خوب الحمدالله عملي شد.مزدوران از ترس فرار کردند و اسلحه ها را به جا گذاشتند، بچه ها از فرصت استفاده کرده، خط را بازديد کردند بالاي تپه 3 تانک را زدند.2 تانک عقب نشيني کرد، يکي از آنها شروع کرد به طرف محمود گلوله انداختن، که محمود بلند شد تا تانک را بزند که سعادت شهادت نصيبشان شد.
به هر حال شهادت محمود روي بچه ها اثر گذاشت. يک کم روحيه آنها را ضعيف کرد ولي يادشان آمد که محمود آرزويش اين بود، آدم ناراحت نمي شود از اين که کسي به آرزويش برسد،... .
محمود واقعاً طالب شهادت بود، در سخنراني هايش بارها مي گفت: تنها فاصله عاشق و معشوق يعني آدم و خدا فقط مرگ است هر چه زودتر اين فاصله بايد برداشته شود، چرا آدم هفتاد سال زندگي کند، حيف نيست آدم 70 سال از معشوقش دور باشد بايد هرچه زودتر به معشوق برسد، به هرحال محمود صفات حسنه اش خيلي زياد بود، نمي شود در يک جلسه بگوئيم اما يکسري از آنها را مطرح مي کنم.
محمود کسي بود که خود سازيش را از 6 سال قبل آغاز کرد زماني که آيت الله رباني شيرازي جيرفت بود، پيش آقا رفت و او سخنراني که براي محمود کرد راه به او شناساند و خط و مشي محمود را مشخص کرد. همه خواهران و برادران بدانند که محمود قبل از انقلاب در گروه هاي مسلحانه چقدر فعاليت کرد اما هيچ کس خبرنداشت.
مهمترين چيزي که واقعاً در محمود بود اخلاص بود، هرکاري مي کرد نمي گذاشت کسي بفهمد، راجع به اخلاص او خاطره اي را ذکر کنم ، يک رودخانه اي پشت جبهه بود روي اين پل يک سيم کشيده بودند براي تمرين تکاوران نيروي زميني، محمود روز حاضر نشد اين کار را بکند مي گفت:" نمي توانم ولي در شب ساعت هشت مرا صدا کرد و گفت:" مي خواهم از روي آن رد شوم فقط براي آن که اگر در رودخانه افتادم تو بداني، او چون قصد داشت خودش را بسازد، با نيروي ايمانش حرکت کرد و رفت و به سلامتي برگشت،رفتني که هيچ کس نمي توانست برود اما محمود با اين جثه ضعيف ولي روح قوي انجام داد
ديوان بيگي در وصف همسرش، شهيد ناصر فولادي نوشته است: آنگاه که نوجواني 14 ساله بيش نبودي، از ظلم و ستم شاه و چپاول نفت سخن مي راندي... در مبارزه عليه طاغوت تا پاسي از شب گذشته اطلاعيه هاي امام را بادست نوشته، پخش مي نمودي، با مواد منفجره وآتش زا ، سه راهي و کوکتل مولوتف مي ساختي تا عليه دشمنان اسلام مورد استفاده قرار گيرد... .
http://pnu-club.com/imported/2010/04/635.jpg
نماز شب محمود ترک نمي شد، در جبهه که بوديم، يک شب خيلي باران مي باريد، بچه ها لباس خشک نداشتند، هرکس دراين موقعيت فقط به فکر اين است که لباس گرم بپوشد ولي محمود در آن موقعيت اول نماز شبش را خواند، انسان نمي تواند راجع به محمود صحبت کند... پشت جبهه آبي بود که خيلي سرد بود در اولين فرصتي که محمود بدست مي آورد، آبي مي آورد آن را گرم مي کرد و براي بچه ها ، چايي دم مي کرد اما خودش نمي خورد.چايي به برادران ارتشي مي داد تا روحيه آنها را قوي تر کند. نهار و شام آنجا خيلي ارزش داشت، محمود خودش دو تا پرس غذا در دست داشت ولي نمي خورد.
فاجعه است دراين جا مردم مي آيند در صف نفت و ... مي ايستند سرغذا، آب، گاز با هم دعوا داريم محمود از همه اينها رنج مي برد، همين الان در قبر نيز رنج مي برد... اگر دو روز نان به ما نرسد شروع مي کنيم به هزار داد و بيداد کردن ولي محمود گرسنگي را تحمل مي کرد و اکثر مواقع او روزه بود.
يک روز در کامياران بچه ها صحبت مي کردند که اگر اسير شدند حق دارند که به خود تير خلاصي بزنند و خود را بکشند، محمود از جا بلند شد و گفت: برادران شهيد شدن با يک گلوله براي مسلمانان ننگ است، بايد انسان را بگيرند، زجر دهند، با قيچي تکه تکه کنند، آن موقع ثواب دارد و انسان اجر مي برد، محمود دعايي را مي خواند" الهم ارزقنا قتلا في سبيلک تحت رايت نبيک مع اوليائک" خدايا کشته شدن در راه خودت را در زير پرچم پيامبرت با اوليائت روزي ما بفرما... .
اين سخنراني توسط سردار شهيد فولادي در شب هفتم سردار شهيد اخلاقي در منزل ايشان ايراد شده است.
نماز شب محمود ترک نمي شد، در جبهه که بوديم، يک شب خيلي باران مي باريد، بچه ها لباس خشک نداشتند، هرکس دراين موقعيت فقط به فکر اين است که لباس گرم بپوشد ولي محمود در آن موقعيت اول نماز شبش را خواند.
سردار شهيد مهندس ناصر فولادي از فرماندهان عمليات بيت المقدس، دست مستخدم بخشداري را مي بوسيد و براين بوسه افتخار مي کرد ، چراکه پيامبر اکرم(ص) دست پينه بسته کارگر را مي بوسيد.
ديوان بيگي در وصف همسرش، شهيد ناصر فولادي نوشته است: آنگاه که نوجواني 14 ساله بيش نبودي، از ظلم و ستم شاه و چپاول نفت سخن مي راندي... در مبارزه عليه طاغوت تا پاسي از شب گذشته اطلاعيه هاي امام را بادست نوشته، پخش مي نمودي، با مواد منفجره وآتش زا ، سه راهي و کوکتل مولوتف مي ساختي تا عليه دشمنان اسلام مورد استفاده قرار گيرد... .
در سال 56 اولين عکس ملعون شاه را از محوطه دانشگاه صنعتي شريف، پايين کشيدي و مجسمه او را سرافرازانه با کمک دوستان سرنگون کردي، در صف تظاهر کنندگان خطاب به مزدوران خائن گفتي:" قلب من آماج گلوله هاي شماست "و سينه ستبر خود را بر آنها گشودي. تو را مبارز يافتم، آنگاه که در سنگر دانشگاه در صف مبارزه با گروه هاي الحادي به دفاع از مظلوميت شهيد بهشتي پرداختي و از ليبرال و منافق بيزاري جستي ... .
تو را مبارز يافتم، آنگاه که در صف فاتحان لانه جاسوسي آمريکا ، يکسال شبانه روز مقابل کفر، خستگي ناپذيري پرتلاش ايستاده و به گفته دوستان، مسئوليت آنان را نيز بر دوش خود نهادي ... .
تو را مبارز يافتم آنگاه که کردستان دست نياز به سوي مبارزان گشود، به مصاف با باطل شتافتي و در ظهر عاشورا، گرسنه وتشنه به ياد امام حسين(ع) و اصحاب با وفايش در زير رگبار گلوله خصم ،به نماز پرداخته و شهد عروج محمود عزيزت( اخلاقي) بودي... . تو را مبارز يافتم آنگاه که در سمت بخشدار منطقه جبالبارز ،28 روز طي طريق نمودي و به گفته دوستان، جبالبارز جنوبي را کشف نموده تا خدمت به محرومين نمايي.
علي گونه 300 گالن نفت را با پمپ دستي، شبي تا صبح، نفت زدي تا فرداي آن روز سريعتر به دست مستضعفين جلوي بخشداري توقف نموده اند برساني ، خود نيز به کمک شتافته و پاکت هاي سيمان را برپشت نهادي که آثار زخم تا مدتها باقي مانده بود، شبانه براي محرومين آذوقه، نفت و ... به درب منزلا مي بردي و خود در گوشه اي پنهان مي شدي تا ريا نشود.
دست مستخدم بخشداري را مي بوسيدي و براين بوسه افتخار مي کردي که چراکه پيامبر اکرم(ص) دست پينه بسته کارگر را مي بوسيد،در درو محصولات محرومان، داسي را در دست گرفته و ساعتها زير آفتاب سوزان کمک مي نمودي... .
تو را مبارز يافتم ، آنگاه که حضور در جبهه را بر هر مسئوليتي اولا دانسته و پيشنهاد فرمانداري را رد نموده و از بخشداري نيز استعفا دادي ... .
به هر حال شهادت محمود روي بچه ها اثر گذاشت. يک کم روحيه آنها را ضعيف کرد ولي يادشان آمد که محمود آرزويش اين بود، آدم ناراحت نمي شود از اين که کسي به آرزويش برسد،... .
http://pnu-club.com/imported/2010/04/633.jpg
تو را مبارز يافتم آنگاه که به خاطر سنت پسنديده ازدواج به اداي نيمي از دين، از حنظله غسيل الملائکه سخن گفتي و جهاد في سبيل الله را بر همه چيز راجع دانستي... .
تو رامبارز يافتم آنگاه که اتاق عقد را با آيات جهاد و شهادت مزين نمودي و پس از مراسم نيز سراسيمه جهت تجديد عهد با شهيدان ، به سوي گلزار شهدا شتافتي.
تو رامبارز يافتم که برتر از حنظله به عهد خود وفا کردي و با حضور در جبهه ، خود را به خرمشهر رساندي و به آرزوي هميشگي ات که هميشه در قنوت نمازهايت تکرار مي شد"الهم ارزقني توفيق شهاده في سبيلک" نائل آمدي و پرونده 22 سال عمر پر برکت که سراسر مبارزه و مجاهده بود، بسته شد و براستي تو را شهادت لايق بود و بس.
قسمتي از سخنان شهيد مهندس فولادي درباره شهيد محمود اخلاقي؛
"الذين آمنو و هاجرو في سبيل الله و اموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون"قرآن کريم.
حدود سه ماه پيش با محمود حرکت کرديم به طرف کامياران و حدود چهل نفر بوديم، در آنجا با يکي از بچه ها خيلي آرزو داشتند به مرز روند.مخصوصاً محمود که بيش از همه آرزو داشت. مسئول آنجا موافقت کرد که ما را بفرستد 14 نفر از چهل نفر جدا شدند و رفتند به طرف سومار و از 14 نفر، پنج تا از بچه ها خسته شدند و در کل 9 نفر باقي ماندند، دو تا تپه در منطقه بود که اگر به دست سپاه کرد مي افتاد مزدوران عراقي مي بايست منطقه را ترک مي کردند.
صبح تاسوعا، ارتش حمله اش را شروع کرد، صبح بعد از عاشورا بود نمي توانستيم کار بکنيم زيرا عراقي ها با توپ و تانکهايشان در پايين تپه مستقر شده بودند، صبح عاشورا بچه ها حرکت کردند، اتفاقاً تصميم داشتند براي اين كه شهيد شوند آن روز را حتما روزه بگيرند روي همين اصل به اصطلاح خودشان روزه گرفتند.
اما چون روز عاشورا ،روزه صحيح نيست ولي سحري مانندي خوردند و حرکت کردند قدم به قدم تمام سنگرها را جلو رفتند تا رسيدند به محلي که توپ و تانک هاي ارتش همه آنجا بود، هيچ کس جرات نداشت جلو رود، بيست نفر از برادران ارتش مي خواستند تسليم شوند.محمود آمد آنجا و گفت: امروز روزي است که ما بايد خونمان را در راه اسلام بدهيم و اين دو تپه را بگيريم، ما نبايد زنده بمانيم.
صبح که حرکت کرديم، هرکس از محمود سوالي مي کرد کچا مي رويد، محمود در جواب مي گفت: پيش خدا يا پيش امام حسين(ع) مي رويم.... قبل از عمليات آن هم نه نفر جهت گرفتن تپه، محمود شروع کرد به صحبت کردن.آيه اي از قرآن خواند گفت:" ان ينصرکم الله فلا غالبا" اگر شما خدا را ياري کنيد هيچ کس نمي تواند بر شمل غلبه کند نمونه عينيش همين بود که نه نفر از تپه بالا رفتند، يکي از برادران همان دفعه اول تير به فکش خورد و شهيد شد.
قرار گذاشته بوديم اگر کسي تير خورد هيچ کس حق ندارد پهلوي تير خورده باقي بماند.بايد برود تپه را بگيرد و بعد بيايد به مجروح برسد. به هر ترتيب که بود دو تا سنگر که گرفتيم محمود عين شير مي غريد، الله اکبرهاي محمود ترسي در دل دشمن انداخته بود که از ترس جانشان گذاشتند و فرار کردند خود محمود به تنهايي 30 تا 40 مزدور را کشت به هر شکل، تپه تصرف شد.
محمود کسي بود که خود سازيش را از 6 سال قبل آغاز کرد زماني که آيت الله رباني شيرازي جيرفت بود، پيش آقا رفت و او سخنراني که براي محمود کرد راه به او شناساند و خط و مشي محمود را مشخص کرد. همه خواهران و برادران بدانند که محمود قبل از انقلاب در گروه هاي مسلحانه چقدر فعاليت کرد اما هيچ کس خبرنداشت.
http://pnu-club.com/imported/2010/04/634.jpg
محمود با يکي از برادران مهدي يوسفيان بالاي تپه 3 تا تانک زدند و قبل از اين جريان ظهر عاشورا، بچه ها زير رگبار کلانشيکف ايستاده و نماز جماعت خواندند، براي ما قابل تصور نبود موقعي که مي گفتند " امام حسين(ع) روز عاشورا نماز خوانده، آن هم نماز جماعت، باور نمي کرديم."
ولي حال فهميديم که محمود واقعاً حسين وار بود، ايستادند نماز جماعت خواندند و حمله را شروع کردند، نمي دانستند بالاي تپه چند نفر است يک لشکر ، ده نفر ، .... هيچي نمي دانستند فقط مي دانستند خدا در قرآن فرموده اگر يک نفر از شما مومن باشد حريف صد نفر است.
همه به اين اصل معتقد بودند و خوب الحمدالله عملي شد.مزدوران از ترس فرار کردند و اسلحه ها را به جا گذاشتند، بچه ها از فرصت استفاده کرده، خط را بازديد کردند بالاي تپه 3 تانک را زدند.2 تانک عقب نشيني کرد، يکي از آنها شروع کرد به طرف محمود گلوله انداختن، که محمود بلند شد تا تانک را بزند که سعادت شهادت نصيبشان شد.
به هر حال شهادت محمود روي بچه ها اثر گذاشت. يک کم روحيه آنها را ضعيف کرد ولي يادشان آمد که محمود آرزويش اين بود، آدم ناراحت نمي شود از اين که کسي به آرزويش برسد،... .
محمود واقعاً طالب شهادت بود، در سخنراني هايش بارها مي گفت: تنها فاصله عاشق و معشوق يعني آدم و خدا فقط مرگ است هر چه زودتر اين فاصله بايد برداشته شود، چرا آدم هفتاد سال زندگي کند، حيف نيست آدم 70 سال از معشوقش دور باشد بايد هرچه زودتر به معشوق برسد، به هرحال محمود صفات حسنه اش خيلي زياد بود، نمي شود در يک جلسه بگوئيم اما يکسري از آنها را مطرح مي کنم.
محمود کسي بود که خود سازيش را از 6 سال قبل آغاز کرد زماني که آيت الله رباني شيرازي جيرفت بود، پيش آقا رفت و او سخنراني که براي محمود کرد راه به او شناساند و خط و مشي محمود را مشخص کرد. همه خواهران و برادران بدانند که محمود قبل از انقلاب در گروه هاي مسلحانه چقدر فعاليت کرد اما هيچ کس خبرنداشت.
مهمترين چيزي که واقعاً در محمود بود اخلاص بود، هرکاري مي کرد نمي گذاشت کسي بفهمد، راجع به اخلاص او خاطره اي را ذکر کنم ، يک رودخانه اي پشت جبهه بود روي اين پل يک سيم کشيده بودند براي تمرين تکاوران نيروي زميني، محمود روز حاضر نشد اين کار را بکند مي گفت:" نمي توانم ولي در شب ساعت هشت مرا صدا کرد و گفت:" مي خواهم از روي آن رد شوم فقط براي آن که اگر در رودخانه افتادم تو بداني، او چون قصد داشت خودش را بسازد، با نيروي ايمانش حرکت کرد و رفت و به سلامتي برگشت،رفتني که هيچ کس نمي توانست برود اما محمود با اين جثه ضعيف ولي روح قوي انجام داد
ديوان بيگي در وصف همسرش، شهيد ناصر فولادي نوشته است: آنگاه که نوجواني 14 ساله بيش نبودي، از ظلم و ستم شاه و چپاول نفت سخن مي راندي... در مبارزه عليه طاغوت تا پاسي از شب گذشته اطلاعيه هاي امام را بادست نوشته، پخش مي نمودي، با مواد منفجره وآتش زا ، سه راهي و کوکتل مولوتف مي ساختي تا عليه دشمنان اسلام مورد استفاده قرار گيرد... .
http://pnu-club.com/imported/2010/04/635.jpg
نماز شب محمود ترک نمي شد، در جبهه که بوديم، يک شب خيلي باران مي باريد، بچه ها لباس خشک نداشتند، هرکس دراين موقعيت فقط به فکر اين است که لباس گرم بپوشد ولي محمود در آن موقعيت اول نماز شبش را خواند، انسان نمي تواند راجع به محمود صحبت کند... پشت جبهه آبي بود که خيلي سرد بود در اولين فرصتي که محمود بدست مي آورد، آبي مي آورد آن را گرم مي کرد و براي بچه ها ، چايي دم مي کرد اما خودش نمي خورد.چايي به برادران ارتشي مي داد تا روحيه آنها را قوي تر کند. نهار و شام آنجا خيلي ارزش داشت، محمود خودش دو تا پرس غذا در دست داشت ولي نمي خورد.
فاجعه است دراين جا مردم مي آيند در صف نفت و ... مي ايستند سرغذا، آب، گاز با هم دعوا داريم محمود از همه اينها رنج مي برد، همين الان در قبر نيز رنج مي برد... اگر دو روز نان به ما نرسد شروع مي کنيم به هزار داد و بيداد کردن ولي محمود گرسنگي را تحمل مي کرد و اکثر مواقع او روزه بود.
يک روز در کامياران بچه ها صحبت مي کردند که اگر اسير شدند حق دارند که به خود تير خلاصي بزنند و خود را بکشند، محمود از جا بلند شد و گفت: برادران شهيد شدن با يک گلوله براي مسلمانان ننگ است، بايد انسان را بگيرند، زجر دهند، با قيچي تکه تکه کنند، آن موقع ثواب دارد و انسان اجر مي برد، محمود دعايي را مي خواند" الهم ارزقنا قتلا في سبيلک تحت رايت نبيک مع اوليائک" خدايا کشته شدن در راه خودت را در زير پرچم پيامبرت با اوليائت روزي ما بفرما... .
اين سخنراني توسط سردار شهيد فولادي در شب هفتم سردار شهيد اخلاقي در منزل ايشان ايراد شده است.