توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آسمان و زمین در قرآن
moo2010
04-07-2010, 10:04 AM
آفرینش آسمان و زمین در قرآن
قرآن به پاره ای از مسائل علمی، از جمله كیهان شناسی، اشاره ای گذرا دارد و شاید هیچ آیه ای، مستقیم یا مستقل به ذكر آفرینش جهان و كیفیت وجود آسمان و زمین نپرداخته باشد. همیشه در راستای اثبات خداشناسی و عظمت قدرت او... بوده است.
با وجود این مسائلی علمی كه قرآن به آن نپرداخته است با دستاوردهای بشر كنونی همخوانی دارد و آیه ای از قرآن با تفسیر درست آن با نظریه علمی قطعی مخالفتی ندارد.
سایت «سكولاریسم برای ایران» یك سلسله شبهاتی درباره تناقضات قرآن مطرح نموده كه یكی از آنها این است كه «بعضی از آیات، آفرینش آسمان را مقدم كرده و بعضی دیگر آفرینش زمین را. و نتیجه گرفته كه قرآن تناقض گویی كرده است. شبهه فوق دارای اشكالات عدیده ای است كه در پاسخ لازم است دیدگاه قرآن را درباره خلقت جهان (آسمان و زمین) بررسی شود.
قرآن كریم در دو آیه، به صورت گذرا و اجمالی، به مسئله ی آغاز جهان اشاره كرده است.
آیه ی اول:
(ثُمَّ اسْتَوی إِلی السَّماءِ وَهِی دُخانٌ...);[1] (http://pnu-club.com/#_ftn1) سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی كه به صورت دود بود... .
«دخان» در لغت به معنای چیزی است كه به دنبال شعله و لهیب آتش بر می خیزد[2] (http://pnu-club.com/#_ftn2) و «سماء» به معنای طرف بالاست[3] (http://pnu-club.com/#_ftn3) كه در قرآن در معانی و مصادیق متعدی به كار رفته است، از جمله: جهت بالا،[4] (http://pnu-club.com/#_ftn4) جوّ زمین[5] (http://pnu-club.com/#_ftn5)، محل كرات بالا[6] (http://pnu-club.com/#_ftn6)، آسمان معنوی[7] (http://pnu-club.com/#_ftn7)و...[8] (http://pnu-club.com/#_ftn8)
واژه ی «استوی» در اصل به معنای اعتدال یا مساوات دو چیز با یكدیگر است[9] (http://pnu-club.com/#_ftn9) و هنگامی كه با «علی» متعدی می شود، به معنای «استیلا و سلطه بر چیزی» است، مانند: (الرَّحْمـنُ عَلی العَرْشِ اسْتَوی);[10] (http://pnu-club.com/#_ftn10) خداوند بر عرش استیلا دارد; و وقتی كه با «الی» متعدی می شود به معنای قصد است، مانند آیه ی مورد بحث.[11] (http://pnu-club.com/#_ftn11)
آیه ی دوم:
(أَوَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمـواتِ وَالأَرضَ كانَتا رَتْقاً فَفَـتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الماءِ كُلَّ شَیء حَی أَفَلا یُـؤْمِنُونَ);[12] (http://pnu-club.com/#_ftn12)
آیا كسانی كه كفر ورزیدند ندیدند كه آسمان ها و زمین، هر دو به هم پیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم؟ آیا (باز هم) ایمان نمی آورند؟
واژه ی «رتق»، به معنای «چیز به هم پیوسته» و «فتق» به معنای «جدا كردن دو چیز متصل به هم» است.[13] (http://pnu-club.com/#_ftn13)
از ظاهر این دو آیه استفاده می شود كه قبل از خلقت آسمان ها، توده ای از گازهای گسترده و عظیم وجود داشته و زمین و آسمان به هم متصل و چسبیده بودند كه به قدرت خداوند از هم جدا شده اند.
در تفسیر نمونه در باره ی دخان (دود) آمده است:
جمله ی «هی دخان...; آسمان ها در آغاز به صورت دود بود» نشان می دهد كه آغاز آفرینش آسمان ها از توده های گازهای گسترده و عظیمی بوده است و این با آخرین تحقیقات علمی در مورد آغاز آفرینش كاملا هماهنگ است. هم اكنون نیز بسیاری از ستارگان آسمان به صورت توده ی فشرده ای از گازها و دخان است.[14] (http://pnu-club.com/#_ftn14)
طبق تحقیقات دانشمندان، زمین در آغاز، توده ی واحدی بود كه بر اثر انفجارهای پی در پی از هم شكافت و كهكشان ها و منظومه و كرات به وجود آمدند.[15] (http://pnu-club.com/#_ftn15) از آیه ی «كانَ عَرْشُهُ عَلی الماءِ»[16] (http://pnu-club.com/#_ftn16) نیز استفاده می شود كه، «ماء» به معنای آب است; اما گاهی به شیء مایع نیز ماء گویند. در آغاز آفرینش، جهان هستی به صورت مواد مذابی بوده (یا گازهای فوق العاده فشرده ای كه شكل مواد مذاب و مایع را داشته است) سپس در این توده ی آب گونه، حركت های شدید و انفجارهای عظیمی رخ داده است.[17] (http://pnu-club.com/#_ftn17)
مفسران درباره ی آیه ی 30 سوره ی انبیا (رتق و فتق، پیوستگی و جدایی) سه احتمال را مطرح كرده اند:
1. به هم پیوستگی آسمان ها و زمین، اشاره به آغاز خلقت است. كه طبق نظر دانشمندان، مجموعه ی این جهان، توده ی واحد عظیمی از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارات درون و حركت، تدریجاً تجزبه شده و كواكب و ستاره ها، از جمله منظومه ی شمسی و كره ی زمین به وجود آمدند و هنوز هم جهان در حال گسترش است (برخی روایات اهل بیت(علیهم السلام)اشاره به این تفسیر دارند).[18] (http://pnu-club.com/#_ftn18)
2. منظور از پیوستگی، یك نواخت بودن مواد جهان است، یعنی همه در هم فرو رفته بود و به صورت ماده ی واحدی خودنمایی می كرد، اما با گذشت زمان، از هم جدا شدند و تركیبات جدید و انواع مختلف گیاهان و موجودات دیگر در آسمان و زمین ظاهر شدند.[19] (http://pnu-club.com/#_ftn19)
3. منظور از به هم پیوستگی آسمان نباریدن باران در آغاز، و مقصود از به هم پیوستگی زمین، نروییدن گیاهان در آن زمان است; اما خداوند هر دو را گشود، از آسمان باران نازل كرد و در زمین انواع گیاهان را رویاند.(بعضی از روایات نیز اشاره به همین احتمال دارند).[20] (http://pnu-club.com/#_ftn20)
جهان یك قطعه ای رها شده در فضا بود و سپس تحت تاثیر جاذبه ی شیء عظیم اجرام سماوی دیگر قرار گرفت و تكه تكه شد و به صورت حلزونی در آمد و سپس این اجزای كوچك، كم كم، سیارات را به وجود آوردند.[21] (http://pnu-club.com/#_ftn21)
دكتر موریس بوكای نیز می نویسد:
دانش به ما می آموزد، چنانچه به عنوان مثال تكوین خورشید و محصول فرعی آن یعنی زمین را در نظر بگیریم، جریان امر، توسط تراكم سحابی نخستین و تفكیك آن رخ داده است. این دقیقاً همان است كه قرآن به طریق كاملا صریح با ذكر ماجراهایی كه «دود» آسمان ابتدا یك نوع الصاق، سپس یك نوع انفكاك را به وجود آورد، بیان نموده است.[22] (http://pnu-club.com/#_ftn22)
نظریه های علمی درباره ی پیدایش جهان
درباره ی پیدایش جهان، چند دیدگاه عمده در بین كیهان شناسان جدید وجود دارد كه عبارت اند از:
1. انفجار بزرگ: این نظریه در سال «1900 م» پیشنهاد شد و هم اكنون اكثر اخترشناسان آن را بهترین نظریه می دانند طبق این نظریه حدود 20 بیلیون سال پیش تمام مادّه و انرژی موجود در جهان در نقطه ای بسیار كوچك و فشرده متمركز بوده است، سپس این نقطه ی كوچك منفجر شد.[23] (http://pnu-club.com/#_ftn23)
2. حالت پایدار: این نظریه در سال «1940» توسط «فرد هدیل» فیزیك دان انگلیسی پیشنهاد شد.
بنا بر این نظریه، جهان نه تنها از نظر فضایی یك نواخت است، بلكه در طول زمان تغییرناپذیر نیز هست. ستارگان و كهكشان ها ممكن است تغییر كنند، اما تصویر كلی جهان با تصویر هر زمان تفاوتی ندارد.
3. جهان پلاسما: برخی اختر شناسان، خلقت جهان را با مدل «هانس الفون» دانشمند سوئدی می بینند. طبق این نظریه، 99 درصد جهان قابل مشاهده (عمدتاً ستارگان) از پلاسما ساخته شده است.
4. انفجارهای كوچك: گروهی دیگر از اخترشناسان، نظریه ی حالت پایداری را، كه با رصدهای اخترشناسی انطباق خوبی دارد، پیشنهاد می كنند. طبق این نظریه، جهان بدون آغاز و انجام است و ماده به طور پیوسته در خلال انفجارهای كوچك خلق می شود; هم چنین جهان به تدریج انبساط می یابد و كهكشان ها شكل می گیرند.[24] (http://pnu-club.com/#_ftn24)
پس ظاهر آیات قرآن درباره ی آغاز خلقت (كه از «دخان، دود» شروع شده است) تا حدود زیادی با نظریه ی علمی مشهور خلقت جهان (یعنی انفجار بزرگ) همخوانی و اشتراك هایی دارد; از طرف دیگر، با توجه به تعدد نظریه ها در مورد آغاز خلقت و عدم اثبات قطعی آن ها، هیچ یك از آنها را نمی توان به صورت قطعی به قرآن نسبت داد.
سوره بقره آیه 29 كه می فرماید: «او خدایی است كه همه آنچه (از نعمت ها) در زمین وجود دارد، برای شما آفریده سپس به آسمان پرداخت....» از ظاهر آیه بر می آید كه خلقت زمین اول بود، و بعد خلقت آسمان شروع شده است. (ما با توجه به وجود حرف «ثمَّ» در «ثم استوی الی السماء» كه در ادبیات عرب در همه جا به معنای ترتیب نمی آید می گوییم ثم در اینجا نیز به معنای تأخیر زمانی نیست بلكه می تواند تأخیر در بیان و ذكر حقایقی پشت سر هم بوده باشد.
اما در سوره نازعات آیه 30 می فرماید: «زمین را بعد از آن (آفرینش آسمان) گسترش داد «والارض بعد ذلك دحاها»
واژه «دحو» به معنی گستردن است. بعضی نیز آن را به معنای تكان دادن چیزی از محل اصلیش تفسیر كرده اند و چون این معنی لازم و ملزوم یكدیگرند به یك ریشه باز می گردد. به هر حال منظور از «دحو الارض، این است كه در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابی فراگرفته بود. این آب ها تدریجاً در گودال های زمین جای گرفتند و خشكیها از زیر آب سربرآوردند.
حاصل سخن اینكه، اولاً در تفسیر و تبیین یك آیه، لازم است آیات دیگر را بررسی و تحلیل نمود به سبب اینكه بعضی از آیات، آیات دیگر را تفسیر می كنند; نمی توان از یك یا دو آیه نظریه نهایی قرآن را بدست آورد.
ثانیاً: از مجموع آیاتی كه درباره خلقت آسمان و زمین نازل شده، این نكته بدست آمده كه قبل از خلقت آسمان و زمین، توده ای از گازهای گسترده و عظیم وجود داشت، و زمین و آسمان به هم متصل و چسبیده بودند و در اثر انفجارهای پی در پی از هم شكافته و كهكشان و منظومه و كرات دیگر به وجود آمد و با نظریه مشهور علمی، یعنی، انفجار بزرگ، همخوانی دارد. و آیات 29 سوره بقره و 30 سوره نازعات با آنچه گفته شد با آیات دیگر درباره خلقت آسمان و زمین هیچ گونه تناقضی با هم ندارند.
[1] (http://pnu-club.com/#_ftnref1). سوره ی فصلت، آیه ی 11.
[2] (http://pnu-club.com/#_ftnref2). ابن فارس، مقاییس اللغه، ابن منظور، لسان العرب، ماده ی «دخن».
[3] (http://pnu-club.com/#_ftnref3). لسان العرب، ذیل ماده ی «سمو».
[4] (http://pnu-club.com/#_ftnref4). سوره ی ابراهیم، آیه ی 24.
[5] (http://pnu-club.com/#_ftnref5). سوره ی ِق، آیه ی 9.
[6] (http://pnu-club.com/#_ftnref6). سوره ی فصّلت، آیه ی 12.
[7] (http://pnu-club.com/#_ftnref7). سوره ی سجده، آیه ی 6.
[8] (http://pnu-club.com/#_ftnref8). حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ماده ی سمو و ناصر مكارم شیرازی، و همكاران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 165.
[9] (http://pnu-club.com/#_ftnref9). لسان العرب و مقاییس اللغه، ذیل ماده ی «سوی».
[10] (http://pnu-club.com/#_ftnref10). سوره ی طه، آیه ی 5.
[11] (http://pnu-club.com/#_ftnref11). همان.
[12] (http://pnu-club.com/#_ftnref12). سوره ی انبیاء، آیه ی 30.
[13] (http://pnu-club.com/#_ftnref13). لسان العرب، ماده ی «رتق و فتق».
[14] (http://pnu-club.com/#_ftnref14). تفسیر نمونه، ج 2، ص 228.
[15] (http://pnu-club.com/#_ftnref15). همان، ج 5، ص 151.
[16] (http://pnu-club.com/#_ftnref16). سوره ی هود، آیه ی 7.
[17] (http://pnu-club.com/#_ftnref17). تفسیر نمونه، ج 9، ص 26.
[18] (http://pnu-club.com/#_ftnref18). همان، ج 2، ص 228; الحویزی العروسی، تفسیر نور الثقلین، ذیل آیه ی سی ام انبیا.
[19] (http://pnu-club.com/#_ftnref19). سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 14، ص 278ـ 279.
[20] (http://pnu-club.com/#_ftnref20). صافی، تفسیر صافی، ج 3، ص 347.
[21] (http://pnu-club.com/#_ftnref21). احمد محمد سلیمان، القرآن و العلم، ص 53 ـ 54.
[22] (http://pnu-club.com/#_ftnref22). موریس بوكای، مقایسه ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ی ذبیح الله دبیر، ص 189 ـ 201.
[23] (http://pnu-club.com/#_ftnref23). ویلیام هاوكینگ، تاریخچه زمان، ترجمه ی دادفرما، ص 145 ـ 149، به نقل از محمد علی رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج 1، ص 94.
[24] (http://pnu-club.com/#_ftnref24). ر.ك: ری ویلار و دیگران، كیهان و راه كهكشان، ترجمه ی سید محمد امین محمدی، ص 34ـ 50; و محمد علی رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ص 94 ـ 97.
گرداورنده : حسن رضا رضايی
منبع :انديشه قم (http://www.andisheqom.com/Files/shobheinternet.php?idVeiw=30445&level=4&subid=30445)
moo2010
04-07-2010, 10:06 AM
زمان آفرینش آسمان و زمینیكی از اوصاف قرآن كریم عدم اختلاف و عدم تناقض در آیات است كه خود بدان تصریح كرده و فرموده است: اگر غیر خدا برای شما قرآن را تدوین می كرد، اختلاف زیادی در آن یافت می شد.[1] (http://pnu-club.com/#_ftn1)
همهی آیات قرآن با هم مرتبطاند و بعضی از آن بعضی دیگر را تفسیر می كنند. همچنین دارای عام و خاص، مطلق و مقید، حقیقت و مجاز است كه باید از هم جدا شوند و برای فهم آن از احادیث پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و معصومین ـ علیهم السّلام ـ ( كه مفسر قرآن هستند) استفاده شود؛ و برای درك معانی قرآن یا باید متخصص بود و یا به اهل فن قرآن مراجعه كرد. در این میان برخی با ذكر مطالبی در باب آیات قرآن خواستهاند القا كنند كه بین آیات قرآن تناقض وجود دارد و لذا گزارههای قرآنی مشتمل بر پارادوكس و تناقض است[2] (http://pnu-club.com/#_ftn2) نمونهای از مطالب یاد شده را ذكر و مورد بررسی قرار میدهیم:
«در سورهی هود آیهی 7 آمده است: جهان در 6 روز آفریده شد، ولی در سورهی فصلت آیهی 9 و 10 و 12، آفرینش زمین و آسمان را در 8 روز می داند. و نتیجه گرفته كه قرآن تناقضگویی كرده است.
در پاسخ این ادعا می توان گفت: خداوند در آیهی 7 سورهی هود می فرماید: (هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً)؛ «او كسی است كه آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید و عرش (قدرت) او بر آب قرار داشت، تا شما را بیازماید كه كدامیك عملتان بهتر است».
منظور از روز (یوم) در آیه، روز معمولی و بیست و چهار ساعته نیست؛ زیرا روز معمولی بر اساس گردش خورشید و زمین به دست می آید و در آن زمان جهانی وجود نداشت تا برای آن روز 24 ساعته تصور شود.
واژهی «یوم» در كتب لغت[3] (http://pnu-club.com/#_ftn3) و در بعضی از استعمالات قرآنی[4] (http://pnu-club.com/#_ftn4) و در روایات اسلامی[5] (http://pnu-club.com/#_ftn5) به دوران و مدتی از زمان، هر مقدار كه باشد، اطلاق می شود.
اما آیهی 9 سورهی فصلت می فرماید: (قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ)؛ «بگو: آیا شما به آن كسی كه زمین را در دو روز آفرید كافرید؟» و در آیهی 10 همین سوره می فرماید:«وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ)؛ او در زمین كوههایی قرار داد و بركاتی در آن آفرید و مواد غذایی مختلف آن را مقدّر فرمود، اینها همه در چهار روز بود.»
و در ادامه در آیهی 12خلقت آسمان را در دو روز می داند: (فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ)؛ «در این هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید».
با دقت در آیات فوق درمییابیم كه ادعای تناقض، ادعای نادرستی است؛ زیرا:
آن جا كه می گوید: «اربعه ایام» (چهار روز) منظور تتمهی چهار روز است؛ به این ترتیب در دو روز اول از این چهار روز زمین آفریده شد و سایر خصوصیات زمین به اضافهی خلقت آسمان ها در دو روز دیگر بود كه مجموعاً شش روز (دوران) می شود.
طبق این تفسیر آیه تقدیری دارد، مانند: «كل ذلك فی اربعه ایام»، یعنی همهی آنها اعم از خلقت زمین و آنچه در آن است در چهار روز بوده است. و تقدیر گرفتن كلمه در ادبیات عرب با قرینه، بدون اشكال است؛ برای مثال در آیهی 82 سورهی یوسف آمده است: (وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ)؛ «از روستا بپرسید». در حالی كه از قرینهی حالیه مشخص است كه پرسش از روستا نیست بلكه از اهل روستاست؛ لذا تقدیر گرفتن «كل ذلك» به واسطهی قرینهی آیهی 7 سورهی هود است.
یكی از منابع تفسیری قرآن، خود قرآن است؛ یعنی بعضی از آیات قرآن بعضی دیگر را تفسیر می كنند. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ می فرماید: «ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعضٍ؛[6] (http://pnu-club.com/#_ftn6) برخی از آیات قرآن برای برخی گویا و برخی از آن برای برخی دیگر گواه است». و روش علامهی طباطبایی در تفسیر المیزان روش تفسیر قرآن به قرآن است.[7] (http://pnu-club.com/#_ftn7) لذا این كه قرآن در آیهی 7 سورهی هود به صراحت اشاره دارد كه خلقت آسمان و زمین در شش دوران است، تفسیر كنندهی آیات 9 و 10 و 12 سورهی فصلت است و لازم است عبارت «كل ذلك» در آیه در تقدیر گرفته شود.
[1] (http://pnu-club.com/#_ftnref1) . سوره نساء ، آیه 82.
[2] (http://pnu-club.com/#_ftnref2) . سایت سكولاریسم در ایران، تاریخ 12/9/84.
[3] (http://pnu-club.com/#_ftnref3) . راغب اصفهانی، مفردات، بیروت، قربی،1416 ق، ذیل واژهی «یوم»،.
[4] (http://pnu-club.com/#_ftnref4) . سورهی معراج، آیهی 4.
[5] (http://pnu-club.com/#_ftnref5) . «الدهر یومان یوم لك و یوم علیك» (نهج البلاغه).
[6] (http://pnu-club.com/#_ftnref6) . نهج البلاغه، خ 133.
[7] (http://pnu-club.com/#_ftnref7) . سید محمد حسین طباطبایی، مقدمه تفسیر المیزان، مقدمهی قرآن در اسلام.
گردآورنده : حسن رضا رضايي
منبع : http://www.andisheqom.com/Files/shobheinternet.php?idVeiw=30450&level=4&subid=30450 (http://www.andisheqom.com/Files/shobheinternet.php?idVeiw=30450&level=4&subid=30450)
moo2010
04-18-2010, 08:53 PM
آفرينش در شش روز - ۱۰ آيه (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fblog%2F%3Fp%3D12)
بر طبق قرآن, آفرينش اين جهان در شش روز يا شش هنگام صورت گرفته است. اين موضوع در ۱۰ آيه شرح داده شده است
۱- سوره: ۷ , آیه: ۵۴ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D7%26ayat%3D54%26user%3Dfar)
در حقيقت پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر عرش [جهاندارى] استيلا يافت روز را به شب كه شتابان آن را مى طلبد مىپوشاند و [نيز] خورشيد و ماه و ستارگان را كه به فرمان او رام شدهاند [پديد آورد] آگاه باش كه [عالم] خلق و امر از آن اوست فرخنده خدايى است پروردگار جهانيان
۲- سوره: ۲۵ , آیه: ۵۹ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D25%26ayat%3D59%26user%3Dfar)
همان كسى كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش روز آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت رحمتگر عام [اوست] در باره وى از خبرهاى بپرس [كه مىداند]
۳- سوره: ۵۷ , آیه: ۴ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D57%26ayat%3D4%26user%3Dfar)
اوست آن كس كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت آنچه در زمين درآيد و آنچه از آن برآيد و آنچه در آن بالارود [همه را] مىداند و هر كجا باشيد او با شماست و خدا به هر چه مىكنيد بيناست
۴- سوره: ۱۱ , آیه: ۷ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D11%26ayat%3D7%26user%3Dfar)
و اوست كسى كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد و اگر بگويى شما پس از مرگ برانگيخته خواهيد شد قطعا كسانى كه كافر شدهاند خواهند گفت اين [ادعا] جز سحرى آشكار نيست
۵- سوره: ۳۲ , آیه: ۴ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D32%26ayat%3D4%26user%3Dfar)
خدا كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش هنگام آفريد آنگاه بر عرش [قدرت] استيلا يافت براى شما غير از او سرپرست و شفاعتگرى نيست آيا باز هم پند نمىگيريد
۶- سوره: ۱۰ , آیه: ۳ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D10%26ayat%3D3%26user%3Dfar)
پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد سپس بر عرش استيلا يافت كار [آفرينش] را تدبير مىكند شفاعتگرى جز پس از اذن او نيست اين استخدا پروردگار شما پس او را بپرستيد آيا پند نمىگيريد
۷- سوره: ۵۰ , آیه: ۳۸ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D50%26ayat%3D38%26user%3Dfar)
و در حقيقت آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش هنگام آفريديم و احساس ماندگى نكرديم
اين شش روز, در آيات زير شرح داده شده اند
۸- سوره: ۴۱ , آیه: ۹ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D41%26ayat%3D9%26user%3Dfar)
بگو آيا اين شماييد كه واقعا به آن كسى كه زمين را در دو هنگام آفريد كفر مىورزيد و براى او همتايانى قرار مىدهيد اين است پروردگار جهانيان
۹- سوره: ۴۱ , آیه: ۱۰ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D41%26ayat%3D10%26user%3Dfar)
و در [زمين] از فراز آن [لنگرآسا] كوهها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد و مواد خوراكى آن را در چهار روز اندازه گيرى كرد [كه] براى خواهندگان درست [و متناسب با نيازهايشان] است
۱۰- سوره: ۴۱ , آیه: ۱۲ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D41%26ayat%3D12%26user%3Dfar)
پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمانى كار [مربوط به] آن را وحى فرمود و آسمان [اين] دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك] نگاه داشتيم اين است اندازه گيرى آن نيرومند دانا
بعضيها با توجه به سه آيه بالا, ادعا مي کنند که جمع آفرينش در هشت روز بوده است و نه در شش روز و در نتيجه قرآن را داراي تناقض مي دانند
اين در حالي است که مشخصا چهار روز اشاره شده در بالا , شامل دو روز اول نيز مي باشد و در نتيجه مجموع آنها باز هم شش مي ماند
بنابراين به طور خلاصه مي توان اشاره كرد كه آفرينش در شش مرحله يا روز صورت پذيرفته است. در دو روز اول زمين و دنياي مادي آفريده شده است و بعد مواد مورد نياز حيات در دو روز بعدي خلق شده است. در نهايت در دو روز نهايي آفرينش آسمانها و حيات معنوي صورت پذيرفته است
منبع : آفرينش در شش روز - 10 آيه (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fsubject%2F6days.htm)
moo2010
05-08-2010, 10:30 PM
خطبه 1
آفرينش جهان
بساط هستى را بى ماده پيشين بگسترانيد و نخستين بنياد خلقت را بى سابقههستى بنا نهاد. در امر آفرينش نه انديشه و تدبيرى به جولان آورد و نه تجربهو آزمايشى او را درخور بود، كاخ مجلل هستى را بدون حركت و تحولى درذات پاكش برافراشت، و بىنياز از آنكه قواى مضطربى در درونش متمركزشود،چراغ هستى را برافروخت.
موجودات را در مجراى قانونى اوقات خود بجريان انداخت، و حقايقگونهگون را در عالىترين نظمى هماهنگ ساخت، هر يك از آن حقايق را بهطبيعتى معين اختصاص داد و ملتزم به تعين خود فرمود، او به همهمخلوقاتش پيش از آغاز وجودشان دانا، و بهمه حدود و پايان جريان آنهامحيط و به هويت و جوانب كل كاينات عالم است.
سپس خداوند سبحان جوها را از هم شكافت و جوانب و ارتفاعات فضا را باز نموده، آب انبوه و پرموج و خروشان را كه بر پشتباد تندوز و پرقدرتى قرار داده بود،در لابلاى فضاهاى باز شده بجريان انداخت، با اين بادتندوز آب را از جريان طبيعى بازداشت و آنگاه باد نيرومند را بر آب مسلطكرد و آب را در بر آن قرار داد، فضا در زير باد پر قدرت باز و آب در روىباد،جهنده و جنبان.
سپس خداوند سبحان باد ديگرى بيافريد كه فرمانى جز به حركت درآوردنآب نداشت، اين باد دستبكار زد و تحريك آب را ادامه داد، جرياناين باد را تند و منبعش را دور از مجراى طبيعى قرار داد.
خداوند سبحان همان باد را به برهم زدن آب انبوه و برانگيختن امواجدرياها دستور داد، و چونان مشك شير كه براى گرفتن كره جنبانده شود،آبرا بحركت و زير و رو شدن درآورد، وزش باد بر آن آب چنان بود كه درفضاى خالى وزيدن بگيرد، آب در مقابل جريان باد مقاومتى از خود نشاننميداد،آب را سختبه حركت درآورده اولش را به آخرش،متحركش رابه ساكنش برگرداند، در اين هنگام انبوهى از آب سر ببالا كشيد و كفبر آورد، خداوند سبحان آن كف را در فضايى باز و تهى بالا برد و آسمانهاىهفتگانه را بساخت، پايينترين آسمانها را از موجى مستقر بنا نهاد كه حركتانتقالى باينسو و آنسو ندارد، و بالاترين آسمانها را سقفى محفوظ در مرتفع-ترين فضا قرار داد، بىستونى كه آن را برپا دارد، و بدون ميخ و طنابى كهآنها را بهم بپيوندد.
آنگاه آسمان را با زينت و زيور ستارگان و روشنايىها بياراست، وخورشيد را با فروغ گسترده و ماه فروزان را با روشنايىاش در فلكى گردان و سقفىدر دوران و صفحهاى منقوش با ستارگان بجريان انداخت.
فرشتگان
سپس خداوند سبحان آسمانهاى بلند را از هم باز كرد و ميان آنها راپر از انواعى از فرشتگان ساخت، برخى از فرشتگان سجدهكنندگانى هستند ركوعى ندارند، برخى ديگر براى ركوع خميدهاند و قامتبراى قيام راستنمىكنند، گروهى از آنان صفكشيدگانى هستند كه هرگز دگرگونى در وضعخود نمىدهند، تسبيحگويانى هستند كه خستگى و فرسودگى راهى بآنانندارد، نه بر چشمانشان خوابى پيروز مىگردد و نه بر عقولشان اشتباهى، نهبر كالبدهايشان سستى روى مىآورد و نه به آگاهىهايشان غفلت فراموشى، دستهاىاز فرشتگان را امناى وحى و زبان گويا بر پيامبرانش قرار داد، و دسته ديگرىرا وسايط اجراى فرمان قضا و امر ربوبىاش، جمعى از آنان را نگهبانان بندگانشفرمود، و جمع ديگرى را پاسبانان درهاى فردوس برينش.
بعضى از آن فرشتگان پاهايى در سطوح پايين زمين دارند و گردنهايى بالاتراز مرتفعترين آسمانها، و اعضاى كالبدى گستردهتر از پهنه صفحات كيهانبيكران، و دوشهايى همسان پايههاى عرش، اين موجودات مقدس در برابرعرش خداوندى از روى تعظيم چشم به پايين دوختهاند، و در زير عرش ربانى بهبالهاى خويشتن پيچيدهاند.
ميان اين فرشتگان و كائنات پايينتر،حجابى از عزت ملكوتى و پردههايى ازقدرت فوق طبيعى زده شده است، آنان هرگز خدا را با تصوير و ترسيمهاىمحدود كننده نمىپندارند، و صفات ساختهها را به مقام شامخش نسبتنمىدهند، و او را با تصور در جايگاهها محدود نمىسازند، و با امثال ونظاير اشاره به ذات اقدسش نمىكنند.
توصيفى از خلقت آدم
سپس خداوند سبحان از خاك زمين مقدارى ماده سخت و نرم و شيرين وشور را جمع نموده آبى در آن پاشيد و تصفيهاش كرد، آنگاه خاك تصفيهشده را با رطوبت آب به شكل گل چسبان درآورد، و صورتى با اعضاء وجوانب گونهگون از آن گل چسبان بيافريد كه با يكديگر پيوستگىها داشتند وگسيختگىها، اين گل چسبنده را خشكانيد،تا اجزاى آن بهم پيوست، و تاوقت معين و برههاى از زمان سخت و جامدش نگهداشت،با گذشت زمان مدت مقرر سپرى گشت، و آنگاه از روح خود در آن ماده جامد در دميد و بهآن قطعه جامد تجسم و حيات انسانى بخشيد.
در اين انسان نوساخته ذهنها و عقلها بوجود آورد،تا آنها را بكاربياندازد، انديشهها در مغزش بجريان انداخت كه در تنظيم حيات خويش وتصرف در جهان طبيعت دستبكار شود.
اعضايى به او عنايت فرمود كه بخدمتخويشتن درآورد، ابزارهايى دراختيارش گذاشت كه با تسلط بر آن و بكار انداختنش،زندگى خود را بپردازد، معرفتى به او عطا فرمود كه حق را از باطل بازشناسد و آن دو را را از يكديگرتفكيك نمايد.
خداوند سبحان به اين انسان نورسيده قواى چشايى و بويايى و نيروىتشخيص رنگها و اجناس درآميخته از رنگهاى مختلف را بذل نمود، وانواعى از همسانهاى قابل ائتلاف و اضداد تكاپوگر و اخلاط گونهگون از گرمىو سردى و رطوبت و خشكى را بوجود آورد.
آنگاه خداوند سبحان اداى امانتى را كه درباره آدم به فرشتگان سپرده ووصيتى را كه به آن موجودات مقدس براى اعتقاد و انجام سجده به آدم و خضوعو تعظيم به او نموده بود،مطالبه كرده، فرمان سجده را صادر فرمود:كه به آدمسجده كنيد فرشتگان فرمان الهى را اطاعت و به آدم سجده كردند،مگرشيطان، كه تعصب بر او چيره گشت و شقاوت مغلوبش ساخت و به منشا آفرينشخود كه آتش بوده است،باليد و تكبر ورزيد و ماده خلقت آدم را كه گل پارهاىبوده است پست و خوار شمرد، خداوند متعال براى نشان دادن استحقاقشيطان به غضب ربانى و تكميل دوران آزمايش او و عمل به وعده خويش،مهلتىبه شيطان داده، فرمود:
تو اى شيطان،از جمله كسانى هستى كه تا وقت معين به آنان مهلت داده شدهاست، امر خلقت آدم ابو البشر پايان يافت و خداوند او را در جايگاهى كهمعيشتش را بىرنج و تلاش بدست مىآورد،سكونت داد و محل زندگى او را
ايمن نمود و از شيطان و خصومت نابكارانهاش برحذرش داشت، شيطان كهدشمن آدم بود، به اقامتگاهى عالى كه نصيب آدم شده بود و به آميزش او با كماليافتگان نيك كردار حسادت ورزيد و فريبش داد.
پدر انسانها يقين خود را به ترديد و تصميمش را به تزلزل و سستى كهشيطان عاملش را به وجود آورده بود،فروخت، شادمانى بهشتى او تبديل بهترس شد و فريبخوردنش به پشيمانى پايان يافت.
سپس كردگار مهربان انبساطى به آدم بخشيد و شكوفانش ساخت تا از غفلتىكه بر او ذشتباز پس گردد،و توبه بدرگاهش آورد،كلمه رحمتش رابه آدم تعليم نموده،بازگشت او را به بهشت وعده داد، آنگاه آدم را به ايندنيا كه جايگاه آزمايش و تكثير فرزندانش بود،فرود آورد.
ترجمه : علامه محمد تقی جعفری
منبع : http://www.hawzah.net/
moo2010
05-08-2010, 10:48 PM
خطبه 91
اين خطبه به خطبه الاشباح، معروف است و از با عظمتترين خطبههاىآن حضرت محسوب ميگردد
مسعدة بن صدقه از امام صادق جعفر بن محمدعليهما السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود، :امير المؤمنين عليه السلام اينخطبه را در روى منبر كوفه ايراد فرموده است، و مقدمه اين خطبه چنين بوده استكه مردى آمد و گفت:يا امير المؤمنين،خداى ما را براى ما آنچنان توصيففرما كه ما او را مانند مشاهده عينى ببينيم،تا در نتيجه بر محبت و معرفتخود به خدا بيفزائيم، امير المؤمنين عليه السلام بر آشفت و ندا در داد كه مردمبراى نماز جمع شوند، مردم بقدرى جمع شدند كه مسجد پر شد، پس بالاى منبررفت،در حاليكه غضبناك (1) و رنگ مباركش تغيير كرده بود، نخستحمد و ثناى خداوندى را بجاى آورد، و درود بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمفرستاد و سپس فرمود
وصف پروردگار در آفرینش موجودات گوناگون
خداوند سبحاناندازه بر خلقش مقرر ساخت و آن را متين و محكم فرمود، و خلقش را موردتدبير قرار داد و تدبير لطيفى درباره آن انجام داد، و به سوى مقصدش روانهساخت، [و هيچ يك از مخلوقاتش]از حدود موقعيت مقرر خود تجاوزننمود، و به كمتر از وصول به غايت تعيين شدهاش كفايت نكرد، دستوربه حركت مطابق اراده خداوندى را دشوار تلقى ننمود، [مخلوقاتش چگونهميتوانند از دستورات خداوندى سرپيچى كنند]در صورتيكه همه امور فقط ازمشيتخداوندى صادر شدهاند، خداوندى كه اصناف اشياء را بدون جريانفكرى كه باو رجوع نمايد،انشاء[ايجاد بىسابقه هستى]فرمود، و بدون كمك گيرى از قريحه غريزى كه آن را در درون خود داشته باشد، و بدونتجربهاى كه از حوادث روزگاران استفاده نموده، و بدون شريكى كه او رادر ابداع امور شگفت انگيز اعانتى كرده باشد، دستگاه خلقتبا امر اوتمام گشت، و اطاعت او را اذعان، و دعوت او را اجابت گفت، درانفاذ امر خداوندى نه توقف درنگ كنندهاى مانع شد، و نه مقاومت و سستىموجودى بهانهجو، كجىها را از اشياء راست كرد، و حدود آنها را هموارو روشن ساخت، و با قدرت خود ميان امتداد آن اشياء ملائمتى برقرار فرمود، و اسباب[بدنها را]با نفوس آنها بهم پيوست، و سپس آنها رااجناسى گوناگون در حدود و اندازهها[يا سرنوشتها]و طبايع و اشكالقرار داد، مصنوعاتى از خلائق كه ساخت آنها را محكم گردانيد، و بر مبناىاراده خود آنها را آفريد و ابداع فرمود،
آسمان
و خداوند سبحان پستو بلندىهاى سطوح آسمان را بدون قيد و تعليق تنظيم فرمود، و شكافهاى پهنهباز آنرا با همديگر التيام داد، و ميان آنها و امثال آنها را بوسيله روابط شبكه بندىفرمود، و سختى بالا رفتن و پائين آمدن از آسمان را براى فرشتگانى كهامر خداوندى را پايين مىآورند و فرشتگانى كه اعمال خلق او را بالا مىبرندمنتفى ساخت، پس از آنكه آسمان بصورت دودى بود،آنرا ندا داد تادستگيرههاى طنابهاى آن بهم پيوست، و درهاى بسته و متكاثف آسمان راپس از انسداد آن باز نمود، و ديدهبانهائى از ستارگان درخشان بر طرق ومنافذ آنها،مقرر فرمود، و آسمانها را در شكاف هوا با قدرت خويش ازاضطراب نگه داشت، و بآنها دستور داد كه تسليم امر او شوند، آفتابآسمانى را نشان روشنگر روزش قرار داد، و ماه را آيتى از شبها[كهگاهگاهى]ناپديد ميشود، خداوند متعال آن دو را در موقعيتهاى قانونى درمدارهاى خود بجريان انداخت، او سير آن دو را در طرق درجههاى خودمقدر فرمود، تا بوسيله آن دو،شب و روز را از يكديگر متمايز نمايد، وبا وضع حركات آن دو،عدد سالها و حساب دانسته شود، سپس در فضاىآسمان فلك را كه مدار ستارگان است قرار داد، و زينت[زيبائى]آسمانرا بآن مربوط ساخت، [عامل اين زيبائى]ستارگانى پنهان از ديدهها كهمانند در، ميباشند و چراغهائى است از ستارگان فروزان[كه ديدهميشوند]، و بوسيله شهابهاى نافذ،موجوداتى را كه استراق سمع (مخفيانهگوش دادن) مينمايند،هدف قرار داد، و ستارگان را در مجراى تسليماز ثبات ستارگان ثابت، و حركتستارگان سيار، و نزول و صعود، و نحس و سعد آنها بجريان انداخت.
فرشتگان
سپس خداوند سبحان براىاسكان در آسمانهايش، و آبادى صفحه اعلا از ملكوتش، خلقى بديع (عالى و زيبا) از فرشتگانش آفريد، و بوسيله آنها اماكن خالى پهنه باز آسمان را پر كرد، و صفحات گشاده آن را با آنها مملو ساخت، و در ميان پهنههاى[شكافها يافاصلههاى]سطوح باز شده آسمان، صداهاى بلند تسبيح گويندگان از آنفرشتگان، در صفحات قدس و پوشش حجابها، و سراپردههاى عظمت ومجد،طنين انداخت.و ماوراى آن صداهاى بلند، كه گوشها با شنيدن آن،شنوايى را از دست مىدهند، اشراقاتى از نور است كه ديدگان از رؤيت آن بازداشته شوند، و در حدود آن نور متحير و ناتوان بمانند، خداوند سبحان آنفرشتگان را در اشكال مختلف، و اندازههاى متفاوت آفريد، «داراى بالها»، آن فرشتگان جلال عزت خداوندى را تسبيح مىگويند، آنان هيچ چيزى ازصنع خداوندى را كه در كارگاه آفرينش ظاهر گشته است،بخود نمىبندند، و ادعائى ندارند چيزى را كه تنها خداوند آفريننده آنست،بهمراه خداوندآن را مىآفرينند، «بلكه آنان بندگان اكرام شده خداوندى هستند»، كه در گفتار به او سبقت نمىجويند و عمل به دستورش مينمايند، خداوند متعالآن فرشتگان را در آنجايگاه (صفحات مقدس ملكوتى) كه هستند،امين وحىخود قرار داده، و بوسيله آنان امانتهاى امر و نهى خود را برسولانشرسانده، و آنانرا از ترديد در شبهات حفظ فرموده است، هيچيك از آنفرشتگان از مسير رضاى خداوندى نمىلغزد، و خداوند سبحان آنانرا ازفوائد كمك خود يارى مىنمايد، و تواضع خضوع با وقار و اطمينان را بهدلهاى آنان براى دريافت و درك وارد ساخته، و براى آنان درهاى تمجيدهاىخود را آسان (باز) ، و منارهاى واضح و راهنما را براى وصول به نشانهاى توحيدش براى آنان نصب فرمود، بارهاى سنگين گناهان،آنان را سنگيننساخته، گذشتشبها و روزها در آنان تاثيرى نمينمايد، و انگيزههاى اميالو شك و ترديدها استحكام ايمان آنانرا متزلزل و مختل نساخت، گمانها وپندارها به دژهاى محكم يقين آنان،ازدحام و هجوم نياورد، و عواملبرافروزنده حسدها و كينهها در ميان آنان شعله آن صفات خبيثه را نيفروخت، و تحير سلب نكرده است آنچه را كه از معرفتخداوندى در دلهاى آنان، جايگير شده و آنچه را كه از عظمت و هيبت جلال خداوندى در لابلاى سينههاى آنانراه يافته تثبيت شده است، وسوسهها طمعى در راهيابى بآنان نداشته است تا اكثافتخود،فكر آنان را بكوبند، گروهى از آن فرشتگان در خلقت (يا طبيعت) ابرهاى پر باران، و عدهاى در كوههاى بزرگ و مرتفع، و دستهاى در سياهىظلمت كه راهى براى خروج از آن ديده نمىشود، گروهى ديگر از آن فرشتگانهستند كه قدمهاى آنان حدود زمين پائين را شكافته است، پاهاى آنان مانندپرچمهاى سفيدند، كه از شكافهاى هوا نفوذ كردهاند، در زير آن پاها كهمانند پرچمهاى سفيدند بادى است آرام و پاكيزه كه آنها را در آن حدودمتناهى كه پايان قرارگاه آنهاست نگهداشته است، اشتغالات آن فرشتگانبه عبادت خداوندى آنانرا از همه چيز فارغ نموده، و حقائق ايمان ميانآنان و معرفتخدا را بهم پيوسته است، و يقين به وجود ذات اقدس ربوبىآنانرا باشتياق شديد به خدا،از همه چيز منقطع ساخته است، رغبتها واميال آنان از آنچه كه در نزد خدا استبه آنچه كه در نزد غير خدا است تجاوزننموده است، شيرينى معرفت ربوبى را چشيده، شربت محبتخداوندىرا با كاسهاى سيراب كننده نوشيدند، و در مغز دلهاى آنان، رگهاى خوف ازخدا جايگير شده، و استمرار در عبادت و استقامت پشتشان را منحنى نمودهاست، به طول انجاميدن رغبت و اشتياق به خداوند ماده ناله و تضرع آنانرا تمام نكرده، و عظمت تقرب به بارگاه خداوندى ريسمانهاى خشوع رااز گردن جانهاى آنان باز ننموده است، عجب (خود بزرگ بينى و خود پسندى)بر آنان غلبه نكرده تا آنان عبادات گذشته را زياد محسوب كنند، و احساسناتوانى و ناچيزى در دريافت جلال خداوندى براى بزرگ بينى حسناتى كهانجام مىدهند،نصيبى نگذاشته، و بجهت امتداد طولانى تكاپو در عبادت،سستىها بر وجود آنان راه نيافته است، از اشتياقهاى آن فرشتگان چيزىنكاسته است تا از اميد به پروردگارشان رويگردان شوند، طول مناجات باپروردگارشان اطراف زبانهاى آنان را نخشكانيده، و اشتغالات ديگرى آنانرا مملوك خود نساخته است كه صداهاى بلند آنانرا از زمزمههاى خفيف تضرع قطعنمايد. و شانههاى آنان در صفوف عبادت مختلف نگشته است، وگردنهاى خود را براى بدست آوردن آسايش تقصير در انجام دستور خداوندىخم نكردهاند، كندى غفلتها بر قاطعيت كوشش و تلاش آن فرشتگان نفوذىندارد، و عوامل فريبنده شهوات دستبسوى همتهاى آنان نمىيازند، [لطف]خداوند صاحب عرش را براى روز احتياجشان ذخيره نمودهاند، در هنگامانقطاع خلق و توجه آنان به مخلوقات،آن فرشتگان فقط خدا را مورد توجهو گرايش قرار دادهاند، پايان غايت عبادت خداوندى را قطع نمىكنند[براى آنپايانى تعيين نميكنند]، علاقه شديد آن فرشتگان به التزام اطاعتخداوندىآنانرا ارجاع نمىكند مگر به موادى در دلهاى آنان كه از رجاء و خوفخداوندى گسيخته نميشوند، عوامل بيم آميخته با اشتياق از آنان قطعنمىشود، تا در تلاش و كوشش سستشوند، و حرص و آزهاى دنيوىآنانرا به اسارت نكشيده است تا كوششهاى منتج منافع دنيوى را بر كوششو جديتبراى ابديت مقدم بدارند، آن فرشتگان اعمال گذشته (انجام گرفته)خود را بزرگ نميشمارند، و اگر اعمالشان را بزرگ بشمارند،اميد آنانبيم و هراسشان را از بين ميبرد، غلبه و اغواى شيطان راهى بآنان ندارد،لذااختلاف درباره پروردگارشان نمىنمايند، جدائىهاى ناروا آنان را از يكديگر متفرق ننموده، و سنگينى و خيانتحسد بر آنان پيروز نگشته است، عوامل دگرگون كننده شك و پندار آنانرا تقسيم به گروهها نكرده، و پستىهمتها آنانرا از يكديگر جدا نساخته است. آن فرشتگان اسيران(وابستگان) ايمانند، نه لغزشى آنانرا از طناب ايمان بريده است و نه انحرافو مسامحه و سستى. در طبقات آسمان[حتى باندازه]محل پوستى نيست مگر اينكه فرشتهاىبر آن در حال سجده است، يا فرشتهاى در حال سير و حركتسريع[در انجامدستور الهى]. آن فرشتگان با امتداد طولانى اطاعت پروردگارشان برعلم خود مىافزايند، و به عزت عظمتخداوندى در دل آنان افزودهمىشود.
توصيف زمين و فرو رفتن[اكثر نقاط آن] در آب
[بيشتر آن]زمين را در امواج متردد شديد و با صولت، و درياهاىپر آب و متراكم فرو برد، سطوح بالاى امواج آن درياها به يكديگربر مىخوردند، و ارتفاعات آن امواج در حال تدافع در اهتزاز بودند، درياها بسبب شدت آن امواج متلاطم مانند شتران نر در موقع هيجانبا صداى مخصوص آن حالت،كف بر مىآوردند، آنگاه سركشى آبمتلاطم بجهتحمل سنگينى زمين فرو نشست و تسليم شد، و هنگامى كه زمينسينه خود را در آب بگسترانيد و هيجان تدافعى امواج آن فرو نشست و ساكنگشت، در اين هنگام زمين با شانههاى خود در آن آب مانند حيوانى كهدر خاك بغلطد،در غلطيد و حالت تسليم و افتادگى پيدا كرد، و آب پس ازفريادهاى امواجش ساكن و مقهور، و بوسيله دهنه ذلت كه[بر دور دهانشزده شد] مطيع و اسير گشت، و زمين غلطيده در ميان موج عميق و متراكمآب ساكن شد، آنگاه آب را از نخوت كبر و اعتلاء، و فخر و بلندى تجاوزش برگرداند، زمين دهان آبرا كه سنگين و پر موج بود،بربست، آب پس ازآنهمه سبكسريها و جست و خيزهايش بسكوت گرائيد، و پس از آنهمه مباهاتو تبختر در جهشهايش بر زمين بيارميد، پس از آنكه هيجان آب از زيراطراف زمين ساكن گشت، خداوند سبحان كوههاى بسيار بلند و سر بفلككشيده را بر دوشهاى زمين حمل فرمود، آبهاى چشمه سارهاى از زمين برآمدهرا از بالاى بينىهاى زمين بجريان انداخت، و آن آبها را در دشتها و پهنهبيابانها و شكافهاى زمين پراكنده ساخت، و حركات زمين را با سنگهاىسنگينش، و بوسيله قلههاى مرتفع و بلند و از صخرههاى بزرگ آن تعديلفرمود، در نتيجه زمين بجهت كوههاى جاى گرفته در قطعات سطح آن، و بجهت فرو رفتن آن كوهها،در شكافهاى بينى زمين، و سوار شدن آن كوههابر گردنهاى زمينهاى هموار و بلنديهاى[يا اصول]آن استقرار خود را دريافت، خداوند تبارك و تعالى ميان فضا و زمين را باز و وسيع نمود، و هوا را وسيلهتنفس براى ساكنان زمين قرار داد، و اهل زمين را از نهانگاه زمين بر آوردو آنانرا با همه وسائل زندگى در روى زمين قرار داد، سپس خداوند سبحان سطوح بىآب و علف زمين را كه آبهاى چشمه-سارها به بلنديهاى آن سطوح نمىرسيد، و جويبارهاى رودخانهها وسيلهاىبراى رسيدن به آن سطوح پيدا نمىكردند رها نفرمود، و ابر نمودار براىآن سطوح مرتفع كه مردههاى آنها را احياء كند، و گياهش را بروياند خلقكرد، خداوند سبحان ابرها را پس از جدائى قطعاتش از يكديگر، و اختلافپارههاى لطيفش با همديگر جمع و تاليف فرمود. تا آنگاه كه پارههاى ابرى در آن بحركتشديد درآمد، و برق آن درطول امتداد اطرافش درخشيد، و درخشش آن در ميان قطعات ابر سفيد ومتراكمش، خاموش نگشت، خداوند متعال آن ابر را در حاليكه ريزان وقطعاتش بهم پيوسته بود فرستاد، و در وضعى كه شاخههاى آن[مانند خطوطى]آويزان بود بزمين نزديك شد، باد جنوبى جارى و ريزش پىدر پى آن ابر رابحركت در آورد، و ريزش بارانش را شديد ساخت، هنگاميكه ابر سينه خودرا با قطعات آن بر زمين پيوست، [مانند نشستن شتر با سينه خود بر زمين]و بارسنگينى را كه با خود حمل كرده بود بر زمين نهاد، بوسيله بارش آن ابر،گياهاز خشكىهاى زمين، و علفهاى تازه از مواضع بىگياه كوهها بر آورد، در اينحال زمين با آرايش باغهايش شكوفا گشت، و از پوشاك ظريفى ازشكوفههاى معطر و زيبا كه بر تن كرده بود، و از نظم پيوسته شكوفهها و بوتههاىبا طراوت كه آنرا مىآراست،بخود باليدن گرفت.
خداوند سبحان با اين[جريان عظيم]توشه[مادى و معنوى]براى مردم، و روزى براى جانوران عنايت فرمود، در پهنههاى زمين راههائى باز كرد، و نشان روشنگر براى رهروان در جادههاى طرق زمين نصب فرمود.
داستان آفرینش آغازین آدم
پس از آنكه خداوند عز و جل زمين را براى زندگى آماده ساخت، و امر الهى خود را انفاذ فرمود، حضرت آدم را (ع) از ميان خلقش برگزيد، و او را اولين نوع از خلقت انسانى قرار داد، او را در بهشتش ساكن نمود، و روزى او را در آن جايگاه فراوان فرمود، و تهديد درباره آنچه را كه[خوردن آنرا]براى آدم (ع) ممنوع ساخته بود،مقدم داشت، و به او اعلامفرمود كه:اقدام به آنچه نهى شده است،قرار گرفتن در معرض معصيتخداوندى، و به خطر انداختن مقام و منزلتخويش است، پس حضرت آدم (ع) اقدام به ارتكاب ممنوع كرد، و اين اقدام با علم سابق خداوندى تطابق نمود، خداوند سبحان حضرت آدم (ع) را پس از توبه بر زمين فرود آورد تا با نسلخود زمين را آباد، و بوسيله او حجت را براى بندگانش اقامه كند، خداوندمتعال بندگان خود را پس از گرفتن آدم (ع) از اين دنيا، از دلائلى كه حجتربوبى را براى آنان تاكيد و تثبيت كند، و ميان آن بندگان و معرفتخداوندىرا بهم بپيوندد،خالى نگذاشت، بلكه بوسيله حجتهائى از زبانهاى پيامبران برگزيده، و حمل كنندگان امانتهاى رسالاتش، با آنان تجديد تعهد ميفرمود[اين ابلاغ]قرن بدنبال قرن ادامه يافت، تا اينكه اين ابلاغها و رسالتها وحجتخداوندى با پيامبر ما محمد صلى الله عليه و آله و سلم تتميم شد، و عذر(حجت) و تهديد او[درباره گنهكاران و معاصى]به نهايت رسيد، و ارزاقمردم را مقدر فرموده براى بعضى از آنان روزى فراوان و براى برخى ديگرروزى اندك قرار داد، و آن ارزاق را بر مبناى تنگى و گشايش،تقسيم و عدالتفرمود، تا هر كس را كه بخواهد،با رفاه و فراوانى آن ارزاق و دشوارىو كمى آنها آزمايش نمايد، و بهمين وسيله اغنيا و فقراى مردم را از جهتشكر گزارى و تحمل در جريان امتحان قرار داد، سپس خداوند سبحانسختىهاى نيازمندى را با توسعه در ارزاق قرين ساخت، و به صحت وسلامت آنها،عوامل كوبنده آفات را نزديك، و گشايشهاى شاديهاى آنهارا مقارن غصههاى هلاكت و نابودى آنها قرار داد، و خداوند تبارك و تعالىاجل (مدت زندگى انسانها) را آفريد و آنها را بلند و كوتاه، و مقدم و مؤخرتعيين فرمود، و اسباب و عوامل اجلها را به مرگ پيوست، و مرگ راكشنده طنابهاى اجلها، و برنده ريسمانهاى محكم[كه بنى آدم را پشتسر هم در مسير مرگ قرار داده است]مقرر فرمود، او است داناى رازاز نهانگاه مخفى كنندگان در درون، و او است داناى گفتگو كنندگان باصداى بسيار كم، و خاطرات اندوخته شده (محصول) گمانها، و بستههاىعزم و تصميمهاى يقين، و آنچه كه ديدگان انسانى موقع نگريستن پنهانىانجام ميدهد، و دانا استبآنچه كه مخفى گاههاى دلها در بر گرفته، وحجابهاى غيوب آنرا پوشانيده است، و به آنچه گوشها سوراخهاى خود رابراى ربودن آن فرا داده است، خداوند سبحان دانا استبه محل سكونتهاىتابستانى موران و محلهاى زمستانى جنبندگان، و به طنين ناله مادرانغمديده[بسبب جدائى از فرزندان]، و او دانا ستبه صداهاى آهسته قدمها، و محل روئيدن و باز شدن ميوهها از مدخلهاى غلافهاى پردههاىآنها، و او است كه ميداند مخفى گاههاى درندگان را از غارهاىكوهها و از درهها و رودخانههاى آنها، و ميداند مخفىگاه پشهها رادر ميان ساقههاى درختان و پوستهاى آنها، و جايگاه روئيدن برگها را ازشاخهها، و ميداند جايگاه فرود آمدن ذرات نطفهها را از مسير اصلاب (آلاتتناسل مردها) ، و ميداند ابرهاى تازه تشكل يافته و بهم پيوسته را، و ريزش قطرههاى باران از ابرهاى متراكم را، او دانا استبآنچه كه گردبادهابا دامنهاى خود مىپاشند، و بارانها با سيلهاى خود آنها را از بين ميبرند، و ميداند فرو رفتن و حركات حشرات زمينى را در تلهاى ريگها، و قرارگاهبالداران را در بلنديهاى قلههاى كوهها، خداوند سبحان ميداند ترانهها ونغمههاى پرندگان نغمه سرا را در تاريكيهاى آشيانههايشان، و آنچه را كهصدفها در بر گرفته، و امواج دريا آنها را دايگى نموده است، و ميداندآنچه را كه تاريكى شب آنرا احاطه نموده، يا خورشيد روشنگر روز بر آنتابيده، و آنچه را كه طبقات و سطوح تاريكىها، و جريانات نور بر آنمتعاقبا ميگذرند، و او ميداند اثر و نشان هر قدمى را، و حس هر حركتى، و نوسان هر كلمهاى را در ذهن گوينده، و تحريك هر لبى را، و قرارگاه هرآفريدهاى را، و ميداند وزن هر ذرهاى را و صداهاى بسيار ضعيف هرشخص همهمه كننده[يا با همت را]، و ميداند هر ميوه درختى بر روىزمين را، يا برگ افتاده را، و قرار گرفتن نطفه، و جايگاه تمركز خونو مضغه را، و خلقت جديد و ماده كشيده شده را[از منابع خود براى خلقت]، [خداوند تبارك و تعالى بهمه اين امور و جريانات دانا است]براى خداوندسبحان در آفرينش اين امور در كارگاه خلقت هيچ مشقتى نرسيده، و درنگهدارى مخلوقاتى كه آنها را ابداع فرموده است،هيچگونه عارضهاى[محاسبه نشده و خارج از علم و سلطه او]براى او روى نداده، و در اجراى امور و تدبيرهاى مخلوقات هيچگونه ملالت و ضعف و سستى بر او عارضنگشته است، بلكه علم او بر همه آنها نافذ و محيط بوده، و عدد همه آنهارا شمارش نموده، و عدل و دادش بر همه آنها گسترده، و فضل و احساناو همه آنها را احاطه كرده است، در حاليكه همه آن مخلوقات از وصولبه حقيقت آنچه كه او شايسته آنست قاصرند، نيايشى در همين خطبه:بار خدايا،توئى شايسته توصيف زيبا، و كميتفراوان از صفات جلال و جمال، [داراى نعمتهاى فراوان]اگر آرزوشوى بهترين وجود[كمال بخشى]براى آرزو شدن، و اگر اميد بر توبسته شود بهترين وجودى براى اميد بستن، خداوندا،[از نعمتهاى ربوبيت]به آنچه بر من گستردى و عنايتفرمودى،نميتوانم جز ترا بستايم، و احدى جز ترا سپاس گويم، من سپاسو ستايشم را به منابع نوميدى و مواضع تهمت و ترديد توجيه نمىكنم، بار پروردگارا،زبانم را از مداحى آدميان، و ثنا خوانى مخلوقاتمورد تربيت و مملوك تو برگرداندى، بارالها،براى هر كسى كه شخصى راثنا و سپاس گويد،مزدى از پاداش است، يا نيكوكارى از عطا، و من از تواميد راهنماى ذخائر رحمت و خزانههاى بخشش دارم.
اى خداى من،اين موقعيت نيايش[كه بمن عنايت فرمودى]مقامكسى است كه توحيد ذات و صفات را كه از آن تست،در اختصاص تو ميداند، و براى اين ستايشها و مدحها جز تو كسى را سزاوار نمىبيند، و من احتياجبتو دارم كه بينوائى مولود آن نياز را جز فضل و احسان تو جبران نكند، و فقر و نياز آن احتياج را جز احسان وجود تو بر طرف نسازد، [خداوندا،كريما،] در اين مقام[كه نيايش با خودت را نصيب ما فرمودهاى]رضايت رابر ما عطا فرما، و ما را از دست دراز كردن بسوى جز خود بىنياز فرما، «قطعا توئى توانا بر همه چيز»
پىنوشت:
1- ممكن است علت پرخاش و غضبناك شدن امير المؤمنين عليه السلام در برابر درخواستآن مرد،يكى از دو موضوع يا هر دوى آنها بوده باشد:1-اينكه آن مرد گمان ميكردبا مجرد توصيف صحيح خداوندى ميتوان او را مانند مشاهده عينى،مشاهده كرد!در صورتيكه شهود جمال و جلال اقدس ربوبى بدون عمل و تهذب و تخلق به اخلاقالله امكان پذير نيست. 2-آن مردى كه چنين درخواستبسيار بزرگى را كرده بود،شايستگى شنيدن اين توصيفات عاليه را درباره خدا و ديگر مسائل الهى كه در اينخطبه آمده،نداشته است،لذا امير المؤمنين عليه السلام دستور فرمود كه:مردمجمع شوند تا حضرت سخنان خود را براى عدهاى كثير بيان فرمايند كه مفيد بوده باشد.
ترجمه : علامه محمد تقی جعفری
منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت www.hawzah.net (http://www.hawzah.net/)
moo2010
05-08-2010, 10:53 PM
ستايش مر خداى راست آفريننده بندگان و گستراننده عرصههاى زمين
و به جرياناندازنده آبها در پستىها و درهها و روياننده گياهانبراى اوليت او آغازى نيست وبراى ازليت او انقراضى نهاو است اول و پايدار و پاينده بىمدتپيشانىها درمقابل او بر زمين سوده مىشود و لبها به توحيد او گويااشياء را در هنگام خلقت متعينساخت تا از همانندهاى خود جدا شونداوهام بشرى نتواند او را با حدود و حركات وبا اعضاء و ابراز اندازهگيرى كندبراى او«كى»زمانى نتوان گفت و مدتى كه با«تا»مشخص گردد،براى او نتوان تصور نموداو آشكار است ولى نتوان گفت[ظهورش]از چيستو او باطن است ولى نتوان گفت در چيست؟او كالبدى جسمانىنيست كه فانى گردد و در چيزى مخفى نشده است كه چيزى او را در برگيرد وبپوشاندنزديكى او با اشياء با چسبندگى نيست و دورى او از آنها با مفارقت وجدايى نمىباشداز بندگان او كمترين نگاه براى او پنهان نيست و تكرار هيچ لفظىبراى او خفائى نداردنه نزديك شدن به يك بلندى (پناه گرفتن پشتبلنديها) و نهباز نهادن گامى در شب تاريكو نه در سكون شبانگاهىكه ماه روشن در سايه آن حركت مىكندو آفتاب نورانى در حال غروب و نمودار شدن پس از آن،دردگرگونى زمانها و روزگاراناز روى آوردن شبى كه مىآيد و روزى كهبر مىگرددپيش از هر نهايت و مدتى و پيش از هر شمارشى و تعدادىآن ذاتاقدس با عظمتتر است از آن صفات محدود كننده بوسيله اندازهها و نهايت قطرها كهمحدود كنندگان به او نسبت مىدهندو[بالاتر است]از اتخاذ مسكنها و جايگيرشدن در قرارگاههازيرا حد و اندازه براى مخلوقات او زده شده و منسوب به غير آنمقام اعلاى ربوبى است.
ابداع مخلوقات
خداوند سبحان اشياء را از ريشههاى ازلى و مبادى اوليهاى كه ابدى باشد نيافريدهاستبلكه مخلوق را آفريد و حد آن را بر پا داشتهر چه را صورتگرى كرد بانيكوترين وجه تصوير فرمودهيچ چيزى از مخلوقات را قدرت امتناع و سرپيچى ازفرمان او نيست و نه از اطاعت كائنات،سودى به آن موجود برين عائد مىگردد.علمخداوندى به مردگان گذشته همانند علم اوستبه زندههاى باقىو علم او بهآسمانهاى بلند همانگونه است كه به زمينهاى پايين.
از جمله اين خطبه است:اى مخلوقى كه با اعضاء معتدل آفريده شدهاى و اى ابداعشده كه در تاريكيهاى ارحام و لابلاى پردهها مورد عنايتبودىآغاز وجودت،ازجوهرى كشيده شده از گل بودى كه در قرارگاهى محكم نهاده شدى تا قدر معين ومدتى قسمتشدهمخفى در درون مادرت بودى كه اضطراب ترا فرا گرفته بود،نهتوانايى پاسخ دادن به خواندن داشتى و نه ندايى را مىشنيدىسپس از آن قرارگاهبيرون رانده شدى به خانهاى كه نه آن را ديده بودى و نه راههاى منافع آن را مىشناختى
[اى انسان،]چه كسى ترا به جذب غذا از پستان مادرت راهنمايى كرد وجايگاههاى خواستن و ارادهات را به تو ارائه نمود؟هيهات آن كسى كه از دركصفات موجوداتى كه داراى شكل و ابزار و وسايل مىباشند،عاجز است،قطعا ازدريافت صفات خالقش ناتوانتر و از رسيدن به درك او به وسيله حدود مخلوقات دورترمىباشند.
ترجمه : علامه محمد تقی جعفری
منبع : http://www.hawzah.net/ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.hawzah.net%2F)
moo2010
05-08-2010, 10:56 PM
خطبهاى از آن حضرت(ع)در توحيد است و در اين خطبه از اصول علم چيزى گردآورده كه در ديگر خطبهها نيست.
يكتايش ندانست آنكه،برايش كيفيتى انگاشت و به حقيقتش نرسيد آنكه براى اوهمانندى پنداشت.آنكه به چيزى همانندش ساخت،بدو نپرداخت و آنكه،به اواشارت كرد و يا در تصورش آورد،قصد او ننمود.هر چه كنه ذاتش شناخته آيد،مصنوع است و هر چه قيامش به ديگرى بود،معلول است.خداوند فاعل است ولىنه با ابزار،تعيين كننده است ولى نه با جولان فكر و انديشه،بىنياز است نه آنكه از كس سودى برده باشد.زمان همراه او نيست و ابزار و آلات به مددش برنيايند.هستىاو بر زمانها پيشى دارد.وجودش بر عدم مقدم است.ازليتش را آغازى نيست.درآدميان قوه ادراك نهاد و از اين معلوم گردد كه او را آلت ادراك نيست. برخىموجودات را ضد ديگرى قرار داد و از اين معلوم شود كه او را ضدى نيست ومقارنتى كه ميان اشيا پديد آورد،نشان اين است كه قرينى ندارد.روشنى را ضدتاريكى ساخت و ابهام را ضد وضوح و ترى را ضد خشكى و سرما را ضد گرما.وميان ناسازگاران آشتى افكند و آنها را كه از هم جدا بودند مقارن يكديگر گردانيد وآنها را كه از هم دور بودند به يكديگر نزديك نمود.و نزديكها را از هم دور ساخت.
هيچ حدى او را در برنگيرد و با هيچ عددى شمرده نشود.آلات اندازهگيرى،همانندانخود را تحديد كنند و به نظاير خود اشارت نمايند.گفتن كه فلان شىء«از چه زمانىبود»مانع قديم بودن آن است و گفتن«به تحقيق»بود،مانع ازليت او و گفتن«اگر نه»آن را از كمال دور سازد.
به آفريدگان است كه سازنده و آفريننده بر خردها آشكار گردد و به ديدن آنهاستكه ديدن ذات پروردگار ممتنع شود.نه توان گفت كه ساكن است و نه توان گفت كهمتحرك است.و چگونه چنين باشد كه او خود پديدآورنده حركت و سكون است.وچگونه چيزى كه خود پديد آورده،بدو بازگردد يا آنچه خود پديد آورده در او پديدآيد.اگر چنين باشد در ذات خداوندى دگرگونى پديد آيد و حقيقت ذات او تجزيهپذيرد و ازليت او ممتنع گردد.اگر او را پيش رويى باشد،پشتسرى هم تواند بود،پس،در اين حال،ناقص بود و نيازمند كمال باشد و نشانههاى مخلوق بودن در اوآشكار آيد و چون ديگر موجودات شود كه دليل بر وجود خدا هستند و حال آنكه،موجودات دليل وجود او باشند.قدرت و سلطنت او مانع از آن است كه آنچه درآفريدگان او مؤثر افتد در او نيز مؤثر افتد.خدايى است كه نه دگرگون مىشود نه زوالمىيابد و نه رواست كه افول كند يا غايب شود.نزايد تا او خود از چيزى زاده شدهباشد و زاده نشده است تا وجود او محدود شود.فراتر از اين است كه او را فرزندى باشد و پاكتر از اين است كه با زنان بياميزد.وهمها درنيابندش تا اندازهاشكنند و انديشههاى زيركانه به او نرسند تا در تصورش آورند.حواس دركشنكند تا محسوس واقع شود.و دستها به او نرسند تا لمسش نمايند.حالتى براو عارض نگردد كه دگرگون شود،و در احوال دگرگونى نپذيرد.گردش شب وروز فرسودهاش نسازد و روشنايى و تاريكى در او تغييرى حاصل نكند.به داشتناين جزء و آن جزء موصوف نگردد يا به داشتن اعضا و جوارح يا به عرضىاز اعراض متصف نباشد و نتوان گفتبعضى از آن جزء بعضى ديگر است،و غيريترا در آن راه نيست.نه حدى دارد و نه نهايتى. نه هستيش منقطع شود و نه آنرا غايتى است و نتوان گفت كه در چيزهايى جاى مىگيرد كه بالايش مىبرند يافرودش مىآورند يا چيزى او را حمل مىكند تا به سويى كجش كند يا راستش نگاهدارد.نه درون چيزهاست،نه بيرون آنها.خبر مىدهد ولى نه به زبان يا زبانكته گلو. مىشنود ولى نه از راه روزنهاى گوش و ابزار شنوايى درون گوش.سخنمىگويد ولى نه به حركت زبان.حفظ مىكند ولى نه با رنجبه خاطر سپردن.ارادهمىكند ولى نه آنكه در خاطره بگذراند.دوست مىدارد و خشنود مىشود ولى نه ازروى نازك دلى،دشمنى مىورزد و خشم مىگيرد،بدون تحمل مشقت.هر چه را كهبخواهد كه ايجاد شود،مىگويد:موجود شو و آن موجود مىشود.ولى نه به آوازىكه به گوش خورد و نه به بانگى كه شنيدهآيد.كلام خداى سبحان،فعلى است كه از اوايجاد شده و تمثل يافته و حال آنكه،زان پيش موجود نبوده است كه اگر قديممىبود خداى ديگر مىبود.
نمىتوان گفت كه خدا در وجود آمد،پس از آنكه نبود كه اگر چنين گويى،صفاتموجودات حادث بر او جارى گرديده و ميان موجودات حادث و او فرقى نباشد واو را بر آنها مزيتى نماند و آفريننده و آفريده برابر گردند و پديد آورنده و پديدار شدهمساوى باشند.موجودات را بيافريد نه از روى نمونهاى كه از ديگرى بر جاى ماندهباشد و براى آفريدن آنها از هيچيك از آفريدگانش يارى نجست.زمين را آفريد و آن را بر جاى نگه داشتبىآنكه خود را بدان مشغول دارد و آن را بدون قرار گرفتن درجايى استوار برپاى داشت و بدون پايههاى برپاى ساخت و بدون ستونهايىبرافراشت.و از هر كژى حفظ نمود و از افتادن و شكافته شدن بازداشت. ميخهايش رامحكم كرد و كوهايش را چونان سدى در اطراف زمين قرار داد و چشمههايش راجارى ساخت و نهرهايش را شكافت.آنچه ساختسستى نپذيرفت و آنچه را نيروداد،ناتوان نگرديد.
اوست كه به قدرت و عظمتخويش بر آفريدگان غالب است و اوست كه بهنيروى علم و معرفتخود به چگونگى درون آنها داناست.به جلالت و عزت خوداز هر چيز بلندتر است.هر چه را طلب كند طلبش ناتوانش نسازد.و هيچ چيز ازفرمان او سر بر نتابد تا بر او غلبه يابد و شتابان از او نگريزند تا بر آنها پيشى گيرد.بهتوانگران نيازمند نيست تا روزيش دهند.همه چيز در برابر او خاضع است و در برابرعظمتش ذليل و خوار.كس را ميسر نيست كه از سلطنت او به نزد ديگرى بگريزد وخود را از سود و زيان او بىنياز نشان دهد.همتايى ندارد كه در برابر او دعوىهمتايى كند و همانندى ندارد كه با او دم برابرى زند.هر چه را جامه وجود بر تن باشدبه عدم سپارد به گونهاى كه،موجودش چون معدوم باشد.
فناى جهان،پس از آفرينش آن شگفتتر از پديد آوردن آن نيست.چگونه چنينباشد كه اگر همه جانداران از پرندگان و ستوران چه آنها كه در اصطبلها و آغلهايند وچه آنها كه در چراگاهها،از هر جنس و از هر سنخ و همه مردم چه نادان و چه زيرك،گرد آيند تا پشهاى را بيافرينند بر آن قادر نتوانند بود.حتى طريق آفريدن آن را همنمىدانند.و عقلهاشان در شناخت آن حيران شود و سرگردان ماند و نيروهايشانعاجز آيد و به پايان رسد و زبون و خسته بازگردند.در حالى كه،به شكستخودمعترفاند و به عجز خود در آفرينش آن مقرند و به ناتوانى خود در نيست كردن آناذعان كنند.
خداوند سبحان،پس از فناى دنيا يگانه ماند و كس با او نباشد،همانگونه كه در آغاز يگانه و تنها بود،پس از فناى آن هم چنين شود:نه وقتى،نه مكانى،نه هنگامى،نه زمانى.در اين هنگام، مهلتها و مدتها به سر آيد و سالها و ساعتها معدوم شود وهيچ چيز جز خداى قهار-آنكه بازگشت همه كارها به اوست-باقى نخواهد ماند.
همانگونه،كه موجودات را در آغاز آفرينششان قدرت و اختيارى نبود،از فانىشدنشان هم نتوانستند سر بر تافت كه اگر مىتوانستند از نابودشدن سر برتابند،همواره و جاويد مىبودند.
چون به آفرينش پرداخت،آفرينش هيچ چيز بر او دشوار نبود و خلقت آنچهايجاد كرد، ماندهاش نساخت.آنها را نيافريد تا بر قدرت خود بيفزايد يا اززوال و نقصان بيمناك بود،يا آنكه بخواهد در برابر همتايى فزونى طلب،از آنهايارى جويد يا از آسيب دشمنى تازنده احتراز كند و نه براى آنكه بر وسعت ملكخود بيفزايد يا در برابر شريكى معارض نيرو گرد آورد.نه از تنهاييش وحشتبودكه اينك با آفريدن موجودات با آنها انس گيرد.آنها را پس از ايجاد فنا سازد.
نه براى آنكه از گرداندن كار و تدبير امر خود ملول شده باشد و نه آنكه فناى آنهاسبب آسايش او مىشود و نه براى آنكه تحملشان بر او سنگين است و نه از آنرو،كهمدتشان به دراز كشيده و او را ملول ساخته و واداشته تا فنايشان كند.بلكه خداىتعالى جهان را به لطف خود به سامان آورد و به امر خود از در هم ريختنش نگهداشت و به قدرت خود استواريش بخشيد و پس از فنا شدن بازش مىگرداند،بىآنكه بدان نيازى داشته باشد يا به چيزى از آن بر آن يارى طلبد و نه براى آنكهاز حالى به حالى گرايد،مثلا از وحشتبه آرامش يا از نادانى و كورى به علمو بينايى،يا از فقر و نياز به بىنيازى و توانگرى يا از خوارى و پستى به عزتو قدرت.
ترجمه : دکتر آیتی
منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت www.hawzah.net (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.hawzah.net%2F)
moo2010
05-08-2010, 10:59 PM
از خطبههاى امام(ع) كه امام(ع)در باره شگفتى آفرينش ايراد فرموده است.[1]
و از قدرت و جبروت و بديع لطائف صنعتخداوند اين بود،كه از آب درياى ممتدو پر امواج،و متراكم كه امواج آن سختبه هم مىخوردند و از آن صداى مهيبى بر مىخاستموجود جامدى آفريد،سپس طبقاتى از آن خلقت كرد،و پس از پيوستگى آنها را از همگشود،و هفت آسمان را به وجود آورد.اين آسمانها به فرمان او بر قرار ماندند، و در حد و اندازهاى كه از طرف خداوند بر ايشان تعيين شده بود قرار گرفتند،و زمينى بهوجود آورد كه دريائى عظيم و مسخر شده(جو وسيع و پهناور)آن را به دوش حمل مىكنددر برابر فرمانش خاضع،و در برابر هيبتش تسليم است،آبهاى متحرك آن از ترس او ساكنشد سپس صخرهها،تپهها و كوههاى زمين را آفريد و آنها را در جايگاه خود خود ثابتنگاهداشت،و در قرار گاهشان مستقر ساخت قلههاى كوهها در هوا پيش مىرفت و ريشه آنها در آب رسوخ مىنمود،كوهها از جاهاى پست و صاف بر آمدگى پيدا مىنمودند وكم كم ارتفاع يافتند،،و بن آنها در درون و اعماق زمين ريشه دوانيد!
قلههاى آنها را به سوى آسمان كشيد،و نوك آنها را طولانى ساخت.خداوند اينكوهها را تكيهگاه زمين،و ميخهاى نگهدارنده آن گردانيد.پس آنگاه در عين متحركبودن آرام گرفت[2] نكند اهل خويش را در سقوط و اضطراب قرار دهد،و يا آنچه را كهحمل كرده فرو اندازد و يا آن را از جاى خويش زائل سازد.منزه است آن كس كه زمينرا در ميان آنهمه امواج نا آرام، ثابت نگهداشت.
و پس از رطوبت جوانبش،آنرا خشك ساخت(بارانهاى سيلابى پايان گرفت و خشكيهاسر از آب بر آوردند)و آنرا جايگاه زندگى براى مخلوق خويش گردانيد،بساط زندگى رابراى آنان،بر روى اقيانوس عظيم و راكدى كه جريان ندارد و ايستاده و سير نمىكند گسترد،تنها بادهاى شديد و تند آن را بر هم مىزند و ابرهاى پر باران آن را به حركت در مياورد.ايندرس عبرتى استبراى كسى كه بترسد(و احساس مسئوليت در پيشگاه خدا كند)(ان فى ذلكلعبرة لمن يخشى)(نازعات-26.)
توضيحها:
[1]زمخشرى در جزء اول كتاب«ربيع الابرار»در باب«السماء و الكواكب»آنرا با كمى تفاوت آورده و ابن اثير در«نهاية»ج 1 ص27 ماده«ارز»به اين خطبهامام(ع)اشاره كرده و تفاوت بين آنچه در اين دو كتاب آمده با نهج البلاغه شاهداين است كه آنرا از مدركى غير نهج البلاغه گرفتهاند.
(مصادر نهج البلاغه ج3 ص117)
[2]فسكنت على حركتها...
اين جمله و همچنين جمله«و عدل حركاتها بالراسيات من جلاميدها.»كه درخطبه 91(خطبه اشباح)آمده به تعبير مرحوم علامه«سيد عبد الحسين شرف الدين»دركتابش«مؤلفو الشيعه فى صدر الاسلام»دلالتبر حركت زمين دارد و امام(ع)بااين جملات به اين حقيقت كه پس از سالها دانشمندان توانستند آنرا درك كنند اشارهفرموده است.
(مصادر نهج البلاغه ص117)
براى توضيح بيشتر در زمينه تاثير كوهها در تعديل حركات زمين به كتاب«قرآن و آخرين پيامبر»مراجعه فرمائيد.
ترجمه : آیت الله مکارم شیرازی
منبع : http://www.hawzah.net/ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.hawzah.net%2F)
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2025 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.