MIN@MAN
03-31-2010, 01:50 PM
درباره زندگی و آثار الکساندر پوپ
«الکساندر پوپ»، شاعر، منتقد، نویسنده، طنزپردازو یکی از پرآوازهترین روشنفکران قرن 18 میلادی است. او نخستین اثر خود را در سن 12 سالگی خلق کرد، اما اولین اثر موفق این نابغه قرن 18 در سال 1711، یعنی در سن 23 سالگی، با عنوان «جستاری در نقد» منتشر شد و مورد توجه قرار گرفت.
جمله بهیادماندنی « اندک دانش آموختن، چیز خطرناکی است»، که از وی نقل میشود اولین بار در همین مقاله ارائه شد. ناراحتی جسمی «پوپ» او را تبدیل به هدف تمسخر برخی افراد کرد، اما توان مثال زدنیاش در نقد ادبی، او را در زمره پیشروان نقد ادبی و مظهر نئوکلاسیسم انگلیسی قرار داد.
«آنکه میپندارد چیز بیعیبی میبیند، به چیزی میاندیشد که هرگز وجود نداشته، وجود ندارد و هیچ گاه بهوجود نمیآید.» (جملهای از مقاله «جستاری در نقد».)
«الکساندر پوپ» درماه می 1688 میلادی در لندن دیده به جهان گشود. پدرش، که یک کاتولیک کلیسای رم و تاجر پارچه بود، نام خود را روی وی گذاشت.
«ادیث(ترنر) پوپ»، مادر الکساندر، تنها فرزند خود را در سن 44سالگی بهدنیا آورد. «ادیث» از خانوادهای سرشناس در یورکشایر (انگلیس) بود که اعضای آن به دو شاخه کاتولیک و پروتستان تقسیم شدهبودند.
«پوپ» اولین سالهای زندگی خود را در نزدیکی جنگل ویندسور گذراند؛ او در بزرگسالی از این دوران به عنوان عصر طلایی یاد میکرد:
«ویندسور، جنگلها و پناهگاههای سرسبزت
که گاه محل اقامت شاهان و گاه مکان الههگان است
شعرهای مرا به خود میخوانند.
دختران جنگل، حاضرشوید!
قفل از چشمههایتان برگیرید، و
تمام سایههایتان را بگسترانید.»
حکایتهای زندگی «پوپ» ارزش جمعآوری در زمان حیاتش را داشتهاست. «ژوزف اسپنس»، منتقد، شاعری کم آوازهتر از «پوپ» و گردآورنده زندگینامه «الکساندر پوپ» چنین میگوید: «پوپ، در کودکی، پسر بسیارخوشرفتاری بود و شیرینی ویژهای در چهرهاش به چشم میخورد.»
پدر«پوپ»، فرزند کشیشی انگلستانی بود که گرویدنش به فرقه کاتولیک مشکلات بسیاری را برای خانوادهاش بهوجود آورد. پروتستانها در قرن17میلادی قدرت را در انگلیس در اختیار داشتند و هیچ گونه امتیازی برای کاتولیکها قائل نمیشدند. پروتستانها با قراردادن تبعیض و محدودیت در برخورد با پیروان کلیسای کاتولیک، آنها را از حضور در دانشگاهها و استخدام در شغلهای دولتی و عمومی در انگلستان محروم کردهبودند. بنابراین، «پوپ» دورههای تحصیلی خود را با فراز و نشیب فراوانی گذرانده و گاهی نیز دچار تغییرهای اجباری میشد. او خواندن و نوشتن را درخانه و از عمهاش آموخت و بعدها زبان لاتین و یونانی را از کشیشی محلی و دانش شعر فرانسه و ایتالیا را در نوجوانی فراگرفت. «الکساندر» همچنین مدتی را در مدرسههای مخفی کاتولیکها در انگلستان درس میخواند.
« پوپ» اغلب وقت خود را به مطالعه کتابهایی میگذراند که درکتابخانه پدرش بود. او کاری جز خواندن و نوشتن نداشت.
«الکساندر» نمایشنامهای در دوران مدرسه نوشت که بر پایه دیالوگ شخصیتهای نمایشنامه ایلیاد تنظیم شدهبود.
مهاجرت خانواده «پوپ» به منطقه بینفیلد در ویندسورفورست در سال 1700میلادی با مسلول شدن «الکساندر»پسر همزمان شد. این بیماری، که شاید در اثر نوشیدن شیر آلوده بهوجود آمدهبود، باعث عفونی شدن سامانه عصبی ستون فقرات او شد.
«الکساندر» از سردردهای مزمن رنج میبرد و پشتگوژش نیز از او هدفی همیشگی برای دستمایه تمسخر منتقدان ادبی زمان خود میساخت_ برخی بدخواهان «پوپ» او را با لقب «وزغ گوژپشت» میخواندند. این شاعر انگلیسی در دومین برهه از جوانی قامتی در حدود 135 سانتیمتر داشت و به ناچار برای جبران گوژیپشتش نیم تنه ضمختی بر تن میکرد.
«مقالهای درباره نقد» (An Essay on Criticism) نخستین اثرماندگار«پوپ» پس از مهاجرت به لندن بود؛ این نوشتار بر پایه دکترینهای نئوکلاسیک قرار داشت وذوق نویسنده در درک نظم طبیعت را نشان میداد:
«طبیعت خوب و حس خوب باید برای همیشه در کنار یکدیگر باشند؛
انسان برای خطاست، و مقام خدایی برای بخشش.»
«پوپ» دوستانی از قماش ضد کاتولیک(anti-Catholic Whig) داشت، اما در سال 1713 به سوی گروه Tories تمایل پیدا کرد و عضو باشگاهScriblerus شد. «جاناتان سویفت»، «گی»، «کنگریو» و «رابرت هارلی» از دوستان «پوپ» در حلقه گروه Tory بهشمار میآمدند.
«پوپ» در سال 1712 نسخه ابتدایی THE RAPR OF THE LOCK را منتشر کرد که طنز زیبایی از جنگ بین دو جنسیت زن و مرد، زندگی خصوصی یک زن با لوازم آرایشی، لباسها، انجیلها و نامههای عاشقانهاش است. این اثر، که در سال 1714کاملتر شد، روایت داستان واقعی درگیری دو خانواده از آشنایان «الکساندر پوپ» بود. بریده شدن گیسوی دوشیزه «آرابلا فرمور» به دست «لرد پیتر» اولین جرقه نوشتن این شعر داستانگونه و خواندنی را در ذهن «پوپ» ایجاد کردهبود.
شعر «پوپ» ناظر بر داستان زندگی «بلیندا»،شخصیت اصلی داستان است. شاعر در جایی از اثر خود به شرح صحنه بیدار شدن این زن در صبح میپردازد و لوازم آرایشی عجیب وی را بهتصویر میکشد. او به بازی ورق علاقهمند است، دلبری میکند، قهوه مینوشد و طره مویش توسط مرد جوان عاشقی دزدیده شدهاست:
"The meeting points the sacred hair dissever / From the fair head, forever, and forever! / The flashed the living lightning from her eyes, / And screams of horror rend th' affrighted skies."
«پوپ» برداشت ساختگی قهرمانانهای به این اتفاق کوچک میدهد در عین حال جهان اجتماعی امروز و درگیریهای جامعه مرفه را به بوته نقد میکشد و شاید لزوم ایجاد تحولی را پیشنهاد میکند.
او همواره از شاعرانی همچون Horace وVergilius به نیکی یاد کرده در سرودن بیتهای هم قافیه و حماسیاش از آنها الگوبرداری میکرد. برگرداندن ایلیاد و اودیسه به زبان انگلیسی از قابل توجهترین آثار او بهشمار میآیند.
موفقیت برگردانهای «الکساندر پوپ» به او امکان داد تا از فشار ضد کاتولیکی طرفداران «جیمز دوم» در انگلستان گریخته و به منطقه Twickenham نقل مکان کند.
«پوپ» پس از مرگ پدرش به سال 1717 و همچنین دیده از جهان فرو بستن مادرش به ساال 1733نیز همچنان کاتولیک باقی ماند. آثار گردآوری شده وی در سال 1717 منتشر شد. «الکساندرپوپ» یکی از شاعران حرفهای است که با نوشتههای غیر دراماتیکش به درجه کمال ادبی رسیدهاست.
از نکتههای خواندنی در زندگی این شاعر انگلیسی میتوان به فراگیری باغبانی و محوطهسازی در منطقه Twickenham اشاره کرد. او در آخرین سالهای عمرش سرداب زیبایی را در مجرایی ساخت که آبنمای منزلش را به باغچه حیات پشتیاش وصل میکرد. دیوار سرداب از قطعههای صدف و آینه پوشیده شده بود. ویلای «پوپ»، که در 15 مایلی شهر لندن قرار داشت، همچنین نویسندگانی مانند «سویفت»را که از کمک «پوپ» در انتشار«سفرهای گالیور» (Gulliver's Travels )بهره بردهبود، شیفته خود میکرد.
«الکساندر» به همسایهاش، خانم «مری ورتلی مونتاگو» علاقه داشت، اما با سرد شدن احساسش نسبت به این بانوی انگلیسی، رابطه نزدیکی با «مارتا بلانت» آغاز کرد که تا آخر عمرش ادامه یافت.
«الکساندر»، «مارتا» و خواهرش را از سال 1711 میشناخت. او بعدها در اثری که به سال 1733 با عنوان IMITATIONS OF HORACE منتشر کرد، از دوست سابقش، بانو«مری» با عنوان "Sappho" یاد کرده ودر وصف او نوشت: «دوباره درخت مصنوعیام را به من دهید،/ تکهای نان، و آزادی.» «پوپ» در «مقالهای درباره انسان» (1734-1733) به بررسی شرایط بشر در مقایسه با پیشینه میلتونیک (Miltonic) و بیکرانش میپردازد. هرچند دیدگاه «پوپ» بسیار بالاتر از زندگی روزمره ماست، و او نیز این اختلاف را منکر نمیشود، اما اثر دراماتیکش نوع بشر را بخشی از طبیعت و گوناگونی شکلهای مختلف حیات معرفی میکند:
« هر دد و دام، هر حشره، در جای خود نکو بخت است
آیا بود که بهشت تنها بر انسان نا مهربان باشد؟»
«پوپ» در MORAL ESSAYS که در سال 1731 منتشر شد رفتار را از شخصیت متفاوت میداند:
« همیشه کردار معرف انسان نیست؛
هرآنکه نکو کند نکوکار نیست.»
«پوپ» همچنین مجموعهای از نامهنگاریهایش را به گونهای که موافق با خواست خودش بود، منتشر کرده و در آن به زیرکی چنین وانمود کرد که انتشار مکاتباتش مخالف خواست قلبیش انجام شدهاست. نکته جالب دیگری در انحصار طلبی «پوپ» آنکه وی میخواست در انتشار ترجمه حماسه «اودیسه» تمام شهرت و افتخار برگردان این اثر ادبی به زبان انگلیسی را از آن خود کند و کوشش دیگرنویسندگانی را که در به انجام رسیدن آن سهیم بودند، ناگفته گذاشته و نادیده انگارد.
«پوپ» در زمان خود برای طنزهای هوشمندانهای که مینوشت و مشاجرههای تلخ و تندی که با دیگر نویسندگان انگلیس داشت شهره بود. وقتی نوشتههایش درباره «ویلیام شکسپیر»، مشهورترین شاعر و نویسنده جهان، با مخافت و انتقاد دیگر نویسندگان مواجه شد، او با انتشار سخریهای با عنوان THE DUNCIAD به سال 1728 در مقام پاسخ برآمد. این اثر تلخ زبان که در سال 1742 گستردهتر شد، نویسندگان، دانشمندان، و منتقدان مخالف آرای «پوپ» را به باد تمسخر میگرفت.
"While pensive poets painful vigils keep, / Sleepless themselves to give their readers sleep."
سرانجام فرشته مرگ فرود آمد و «الکساندر پوپ» نیزپس از 56 سال زندگی در تاریخ 30 ماه می 1744 میلادی درگذشت و تمام املاکش را برای «مارتا بلونت» به ارث گذاشت. با رشد تدریجی روماتیسیم در انگلستان، سبک شعری «پوپ» جای خود را به آثار شاعران نو داد و همانند خالقش به تاریخ ادبیات پیوست. کسی تا دهه 1930 میلادی بر آن نشد که اقدامی جدی برای احیای آثار «الکساندر پوپ» انجام دهد.
چند نقل قول از این شاعر بزرگ ادبیات انگلیس:
«احمقها تحسین میکنند و خردمندان تایید»
«آنکه دروغی میگوید هوشیار نیست که چه کار دشواری انجام میدهد؛ زیرا میبایست بیست دروغ دیگر نیز در ادامه آن دروغ اول اختراع کند.»
«تفریح همانا خوشبختی کسانی است که قادر به تفکر نیستند.»
« انسان صادق برجستهترین اثر خداوند است.»
از جمله آثار مشهور این نویسنده و شاعر نام آشنای انگلیسی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
• PASTORALS, 1709
• AN ESSAY ON CRITICISM, 1711
• THE RAPE OF THE LOCK, 1712-14
• THE TEMPLE OF FAME, 1713
• Translation: Homer's Iliad, 1715-20 (6 vols.)
• AN ESSAY ON CRITICISM, 1717
• translation: Homer's Odyssey, 1726 (6 vols., with William Broome and Elijah Fenton)
• MISCELLANIES, 1727 (with Jonathan Swift)
• DUNCIAD, 1728 - widened in 1742
• EPISTLES TO VARIOUS PERSONS, 1731-35
• IMITATIONS OF HORACE, 1733-39
• AN ESSAY ON MAN, 1733-34
• MORAL ESSAYS, 1733
• THE ESSAY ON MAN, 1733-34
• AN EPISTLE TO DR. ARBUTHNOT, 1735
• THE NEW DUNCIAD, 1742
• COMPLETE WORKS, 1871-89
• PROSE WORKS, 1936
• COLLECTED CORRESPONDENCE, 1956
• LETTERS, 1960
• POEMS, 1939-67 (10 vols. Twickenham Ed.)
• LAST AND GREATEST ART: SOME UNPUBLISHED POETICAL MANUSCRIPTS OF ALEXANDER POPE, 1984 (ed. by Maynard Mac K)
• ALEXANDER POPE: SELECTED LETTERS, 2001 (ed. by Howard Erskine-Hill)
«الکساندر پوپ»، شاعر، منتقد، نویسنده، طنزپردازو یکی از پرآوازهترین روشنفکران قرن 18 میلادی است. او نخستین اثر خود را در سن 12 سالگی خلق کرد، اما اولین اثر موفق این نابغه قرن 18 در سال 1711، یعنی در سن 23 سالگی، با عنوان «جستاری در نقد» منتشر شد و مورد توجه قرار گرفت.
جمله بهیادماندنی « اندک دانش آموختن، چیز خطرناکی است»، که از وی نقل میشود اولین بار در همین مقاله ارائه شد. ناراحتی جسمی «پوپ» او را تبدیل به هدف تمسخر برخی افراد کرد، اما توان مثال زدنیاش در نقد ادبی، او را در زمره پیشروان نقد ادبی و مظهر نئوکلاسیسم انگلیسی قرار داد.
«آنکه میپندارد چیز بیعیبی میبیند، به چیزی میاندیشد که هرگز وجود نداشته، وجود ندارد و هیچ گاه بهوجود نمیآید.» (جملهای از مقاله «جستاری در نقد».)
«الکساندر پوپ» درماه می 1688 میلادی در لندن دیده به جهان گشود. پدرش، که یک کاتولیک کلیسای رم و تاجر پارچه بود، نام خود را روی وی گذاشت.
«ادیث(ترنر) پوپ»، مادر الکساندر، تنها فرزند خود را در سن 44سالگی بهدنیا آورد. «ادیث» از خانوادهای سرشناس در یورکشایر (انگلیس) بود که اعضای آن به دو شاخه کاتولیک و پروتستان تقسیم شدهبودند.
«پوپ» اولین سالهای زندگی خود را در نزدیکی جنگل ویندسور گذراند؛ او در بزرگسالی از این دوران به عنوان عصر طلایی یاد میکرد:
«ویندسور، جنگلها و پناهگاههای سرسبزت
که گاه محل اقامت شاهان و گاه مکان الههگان است
شعرهای مرا به خود میخوانند.
دختران جنگل، حاضرشوید!
قفل از چشمههایتان برگیرید، و
تمام سایههایتان را بگسترانید.»
حکایتهای زندگی «پوپ» ارزش جمعآوری در زمان حیاتش را داشتهاست. «ژوزف اسپنس»، منتقد، شاعری کم آوازهتر از «پوپ» و گردآورنده زندگینامه «الکساندر پوپ» چنین میگوید: «پوپ، در کودکی، پسر بسیارخوشرفتاری بود و شیرینی ویژهای در چهرهاش به چشم میخورد.»
پدر«پوپ»، فرزند کشیشی انگلستانی بود که گرویدنش به فرقه کاتولیک مشکلات بسیاری را برای خانوادهاش بهوجود آورد. پروتستانها در قرن17میلادی قدرت را در انگلیس در اختیار داشتند و هیچ گونه امتیازی برای کاتولیکها قائل نمیشدند. پروتستانها با قراردادن تبعیض و محدودیت در برخورد با پیروان کلیسای کاتولیک، آنها را از حضور در دانشگاهها و استخدام در شغلهای دولتی و عمومی در انگلستان محروم کردهبودند. بنابراین، «پوپ» دورههای تحصیلی خود را با فراز و نشیب فراوانی گذرانده و گاهی نیز دچار تغییرهای اجباری میشد. او خواندن و نوشتن را درخانه و از عمهاش آموخت و بعدها زبان لاتین و یونانی را از کشیشی محلی و دانش شعر فرانسه و ایتالیا را در نوجوانی فراگرفت. «الکساندر» همچنین مدتی را در مدرسههای مخفی کاتولیکها در انگلستان درس میخواند.
« پوپ» اغلب وقت خود را به مطالعه کتابهایی میگذراند که درکتابخانه پدرش بود. او کاری جز خواندن و نوشتن نداشت.
«الکساندر» نمایشنامهای در دوران مدرسه نوشت که بر پایه دیالوگ شخصیتهای نمایشنامه ایلیاد تنظیم شدهبود.
مهاجرت خانواده «پوپ» به منطقه بینفیلد در ویندسورفورست در سال 1700میلادی با مسلول شدن «الکساندر»پسر همزمان شد. این بیماری، که شاید در اثر نوشیدن شیر آلوده بهوجود آمدهبود، باعث عفونی شدن سامانه عصبی ستون فقرات او شد.
«الکساندر» از سردردهای مزمن رنج میبرد و پشتگوژش نیز از او هدفی همیشگی برای دستمایه تمسخر منتقدان ادبی زمان خود میساخت_ برخی بدخواهان «پوپ» او را با لقب «وزغ گوژپشت» میخواندند. این شاعر انگلیسی در دومین برهه از جوانی قامتی در حدود 135 سانتیمتر داشت و به ناچار برای جبران گوژیپشتش نیم تنه ضمختی بر تن میکرد.
«مقالهای درباره نقد» (An Essay on Criticism) نخستین اثرماندگار«پوپ» پس از مهاجرت به لندن بود؛ این نوشتار بر پایه دکترینهای نئوکلاسیک قرار داشت وذوق نویسنده در درک نظم طبیعت را نشان میداد:
«طبیعت خوب و حس خوب باید برای همیشه در کنار یکدیگر باشند؛
انسان برای خطاست، و مقام خدایی برای بخشش.»
«پوپ» دوستانی از قماش ضد کاتولیک(anti-Catholic Whig) داشت، اما در سال 1713 به سوی گروه Tories تمایل پیدا کرد و عضو باشگاهScriblerus شد. «جاناتان سویفت»، «گی»، «کنگریو» و «رابرت هارلی» از دوستان «پوپ» در حلقه گروه Tory بهشمار میآمدند.
«پوپ» در سال 1712 نسخه ابتدایی THE RAPR OF THE LOCK را منتشر کرد که طنز زیبایی از جنگ بین دو جنسیت زن و مرد، زندگی خصوصی یک زن با لوازم آرایشی، لباسها، انجیلها و نامههای عاشقانهاش است. این اثر، که در سال 1714کاملتر شد، روایت داستان واقعی درگیری دو خانواده از آشنایان «الکساندر پوپ» بود. بریده شدن گیسوی دوشیزه «آرابلا فرمور» به دست «لرد پیتر» اولین جرقه نوشتن این شعر داستانگونه و خواندنی را در ذهن «پوپ» ایجاد کردهبود.
شعر «پوپ» ناظر بر داستان زندگی «بلیندا»،شخصیت اصلی داستان است. شاعر در جایی از اثر خود به شرح صحنه بیدار شدن این زن در صبح میپردازد و لوازم آرایشی عجیب وی را بهتصویر میکشد. او به بازی ورق علاقهمند است، دلبری میکند، قهوه مینوشد و طره مویش توسط مرد جوان عاشقی دزدیده شدهاست:
"The meeting points the sacred hair dissever / From the fair head, forever, and forever! / The flashed the living lightning from her eyes, / And screams of horror rend th' affrighted skies."
«پوپ» برداشت ساختگی قهرمانانهای به این اتفاق کوچک میدهد در عین حال جهان اجتماعی امروز و درگیریهای جامعه مرفه را به بوته نقد میکشد و شاید لزوم ایجاد تحولی را پیشنهاد میکند.
او همواره از شاعرانی همچون Horace وVergilius به نیکی یاد کرده در سرودن بیتهای هم قافیه و حماسیاش از آنها الگوبرداری میکرد. برگرداندن ایلیاد و اودیسه به زبان انگلیسی از قابل توجهترین آثار او بهشمار میآیند.
موفقیت برگردانهای «الکساندر پوپ» به او امکان داد تا از فشار ضد کاتولیکی طرفداران «جیمز دوم» در انگلستان گریخته و به منطقه Twickenham نقل مکان کند.
«پوپ» پس از مرگ پدرش به سال 1717 و همچنین دیده از جهان فرو بستن مادرش به ساال 1733نیز همچنان کاتولیک باقی ماند. آثار گردآوری شده وی در سال 1717 منتشر شد. «الکساندرپوپ» یکی از شاعران حرفهای است که با نوشتههای غیر دراماتیکش به درجه کمال ادبی رسیدهاست.
از نکتههای خواندنی در زندگی این شاعر انگلیسی میتوان به فراگیری باغبانی و محوطهسازی در منطقه Twickenham اشاره کرد. او در آخرین سالهای عمرش سرداب زیبایی را در مجرایی ساخت که آبنمای منزلش را به باغچه حیات پشتیاش وصل میکرد. دیوار سرداب از قطعههای صدف و آینه پوشیده شده بود. ویلای «پوپ»، که در 15 مایلی شهر لندن قرار داشت، همچنین نویسندگانی مانند «سویفت»را که از کمک «پوپ» در انتشار«سفرهای گالیور» (Gulliver's Travels )بهره بردهبود، شیفته خود میکرد.
«الکساندر» به همسایهاش، خانم «مری ورتلی مونتاگو» علاقه داشت، اما با سرد شدن احساسش نسبت به این بانوی انگلیسی، رابطه نزدیکی با «مارتا بلانت» آغاز کرد که تا آخر عمرش ادامه یافت.
«الکساندر»، «مارتا» و خواهرش را از سال 1711 میشناخت. او بعدها در اثری که به سال 1733 با عنوان IMITATIONS OF HORACE منتشر کرد، از دوست سابقش، بانو«مری» با عنوان "Sappho" یاد کرده ودر وصف او نوشت: «دوباره درخت مصنوعیام را به من دهید،/ تکهای نان، و آزادی.» «پوپ» در «مقالهای درباره انسان» (1734-1733) به بررسی شرایط بشر در مقایسه با پیشینه میلتونیک (Miltonic) و بیکرانش میپردازد. هرچند دیدگاه «پوپ» بسیار بالاتر از زندگی روزمره ماست، و او نیز این اختلاف را منکر نمیشود، اما اثر دراماتیکش نوع بشر را بخشی از طبیعت و گوناگونی شکلهای مختلف حیات معرفی میکند:
« هر دد و دام، هر حشره، در جای خود نکو بخت است
آیا بود که بهشت تنها بر انسان نا مهربان باشد؟»
«پوپ» در MORAL ESSAYS که در سال 1731 منتشر شد رفتار را از شخصیت متفاوت میداند:
« همیشه کردار معرف انسان نیست؛
هرآنکه نکو کند نکوکار نیست.»
«پوپ» همچنین مجموعهای از نامهنگاریهایش را به گونهای که موافق با خواست خودش بود، منتشر کرده و در آن به زیرکی چنین وانمود کرد که انتشار مکاتباتش مخالف خواست قلبیش انجام شدهاست. نکته جالب دیگری در انحصار طلبی «پوپ» آنکه وی میخواست در انتشار ترجمه حماسه «اودیسه» تمام شهرت و افتخار برگردان این اثر ادبی به زبان انگلیسی را از آن خود کند و کوشش دیگرنویسندگانی را که در به انجام رسیدن آن سهیم بودند، ناگفته گذاشته و نادیده انگارد.
«پوپ» در زمان خود برای طنزهای هوشمندانهای که مینوشت و مشاجرههای تلخ و تندی که با دیگر نویسندگان انگلیس داشت شهره بود. وقتی نوشتههایش درباره «ویلیام شکسپیر»، مشهورترین شاعر و نویسنده جهان، با مخافت و انتقاد دیگر نویسندگان مواجه شد، او با انتشار سخریهای با عنوان THE DUNCIAD به سال 1728 در مقام پاسخ برآمد. این اثر تلخ زبان که در سال 1742 گستردهتر شد، نویسندگان، دانشمندان، و منتقدان مخالف آرای «پوپ» را به باد تمسخر میگرفت.
"While pensive poets painful vigils keep, / Sleepless themselves to give their readers sleep."
سرانجام فرشته مرگ فرود آمد و «الکساندر پوپ» نیزپس از 56 سال زندگی در تاریخ 30 ماه می 1744 میلادی درگذشت و تمام املاکش را برای «مارتا بلونت» به ارث گذاشت. با رشد تدریجی روماتیسیم در انگلستان، سبک شعری «پوپ» جای خود را به آثار شاعران نو داد و همانند خالقش به تاریخ ادبیات پیوست. کسی تا دهه 1930 میلادی بر آن نشد که اقدامی جدی برای احیای آثار «الکساندر پوپ» انجام دهد.
چند نقل قول از این شاعر بزرگ ادبیات انگلیس:
«احمقها تحسین میکنند و خردمندان تایید»
«آنکه دروغی میگوید هوشیار نیست که چه کار دشواری انجام میدهد؛ زیرا میبایست بیست دروغ دیگر نیز در ادامه آن دروغ اول اختراع کند.»
«تفریح همانا خوشبختی کسانی است که قادر به تفکر نیستند.»
« انسان صادق برجستهترین اثر خداوند است.»
از جمله آثار مشهور این نویسنده و شاعر نام آشنای انگلیسی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
• PASTORALS, 1709
• AN ESSAY ON CRITICISM, 1711
• THE RAPE OF THE LOCK, 1712-14
• THE TEMPLE OF FAME, 1713
• Translation: Homer's Iliad, 1715-20 (6 vols.)
• AN ESSAY ON CRITICISM, 1717
• translation: Homer's Odyssey, 1726 (6 vols., with William Broome and Elijah Fenton)
• MISCELLANIES, 1727 (with Jonathan Swift)
• DUNCIAD, 1728 - widened in 1742
• EPISTLES TO VARIOUS PERSONS, 1731-35
• IMITATIONS OF HORACE, 1733-39
• AN ESSAY ON MAN, 1733-34
• MORAL ESSAYS, 1733
• THE ESSAY ON MAN, 1733-34
• AN EPISTLE TO DR. ARBUTHNOT, 1735
• THE NEW DUNCIAD, 1742
• COMPLETE WORKS, 1871-89
• PROSE WORKS, 1936
• COLLECTED CORRESPONDENCE, 1956
• LETTERS, 1960
• POEMS, 1939-67 (10 vols. Twickenham Ed.)
• LAST AND GREATEST ART: SOME UNPUBLISHED POETICAL MANUSCRIPTS OF ALEXANDER POPE, 1984 (ed. by Maynard Mac K)
• ALEXANDER POPE: SELECTED LETTERS, 2001 (ed. by Howard Erskine-Hill)