مژگان
03-08-2010, 03:19 PM
اتاق پر بود از دستمال کاغذی مچاله شده
زن بینیش را بالا کشید و گفت : تو زندگی از خیلی چیزا بدم می آد!
مرد گفت : میتونی بگی ؟
زن دوبار فین کرد و گفت : نه آخه خیلی زیادنند
مرد گفت : خوب من از کجا بدونم که تو از چی بدت می آد؟
زن گفت : من از چیزی که بدم بیاد بهش پشت میکنم
زن روی تخت پشت به مرد نشسته بود داشت با دستمال آب بینیش را پاک میکرد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
نويسنده: "محمد قادر پور"
زن بینیش را بالا کشید و گفت : تو زندگی از خیلی چیزا بدم می آد!
مرد گفت : میتونی بگی ؟
زن دوبار فین کرد و گفت : نه آخه خیلی زیادنند
مرد گفت : خوب من از کجا بدونم که تو از چی بدت می آد؟
زن گفت : من از چیزی که بدم بیاد بهش پشت میکنم
زن روی تخت پشت به مرد نشسته بود داشت با دستمال آب بینیش را پاک میکرد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
نويسنده: "محمد قادر پور"