ATHENA
12-30-2009, 08:52 PM
گزینوفون مینویسد: کودکان ایرانی در مدارسشان فنون قضاوت و عدالت و اداره
میآموزند. معلمان در این مدارس قضایای مختلف را برای شاگردان به تمرین
میگذارند، اتهامات فرضی ازقبیل دزدی و راهزنی و رشوه خواری و تغلبکاری و
تعدی و اموری که معمولاً اتفاق میافتد را برضد برخی از دانش آموزان مطرح
میکنند و از دانش آموزانِ دیگر میخواهند تا دربارۀ آنها حکم داده مرتکب
چنین بزههائی را کیفر دهند. آنها همچنین یاد میگیرند که به کسانی که اتهام
ناروا به دیگران میزنند نیز کیفر دهند. درنتیجۀ چنین آموزشهائی کودکانِ
ایرانی از سنینِ اولیۀ عمرشان با بدیها و نیکیها آشنا میشوند و میکوشند که
خودشان را به بهترین خصلتها بیارایند و در آینده مرتکب اعمال خلاف نشوند.
آنها حتی میآموزند که کسیکه توانِ انجام کار سودمندی برای دیگران دارد ولی
از انجامش خودداری میورزد را نیز مجازات کنند؛ زیرا خودداری از انجام کار
نیک در عین توانِ انجام آن را ناشکری دربرابر نعمتهای خدا میشمارند، و
ناشکری را درخور کیفر میدانند. این از آنرو است که آنها عقیده دارند که
انسان ناشکر نسبت به ادای وظیفهاش در قبال پدر و مادر و اطرافیان و جامعه و
کشورش سستی و اهمال میکند؛ و کسیکه در انجام وظیفهاش اهمال کند انسان
بیشرمی است که ممکن است مرتکب هر کار خلاف اخلاقی بشود. از دیگر آموزشهائی
که در این مدارس به کودکان داده میشود تسلط بر نفس و نظارت بر خویش و نظارت
بر کردارهای دیگران، و اطاعت کهتران از مهتران و کاردیدگان است. ایرانیان
همچنین به کودکان میآموزند که چهگونه در خورد و نوشْ جانب اعتدال را مراعات
کنند؛ به همین جهت، دانش آموزان نه با مادرانشان که با آموزگارانشان غذا
میخورند، و این غذا را نیز آنها از خانه هایشان با خودشان میآورند. کودکان
درکنار این آموزشها، تیراندازی و زوبین افکنی میاموزند. اینها آموزشهائی است
که تا سنین 15 و 16 سالگی به کودکان و نوجوانان داده میشود، و پس از آن آنها
وارد دوران جوانی میشوند و چیزهائی به آنها آموخته میشود که مخصوص
بزرگسالان است
افلاطون مینویسد: بزرگ زادگان ایرانی در هفت سالگی اسبسواری میآموزند؛
چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آنها گماشته میشوند. خردمندترینِ آموزگار
شیوههای خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (به تعبیر افلاطون:
ماگیای زرتشت) به آنها آموزش میدهد؛ درستکارترین آموزگار به آنها میآموزد
که در همۀ زندگی راستگو و راستکردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوههای
حکومت بر خویشتن را به آنها میآموزد؛ و دلیترین آموزگار به آنها میآموزد که
دلیر و بیباک باشند
هرودوت در سخن ازخصلتهای ایرانیان مینویسد که ایرانیان دروغ را بزرگترین
گناه میدانند، و وامداری را ننگ میشمارند، و میگویند وامداری از اینرو بد
و ناپسند است که کسیکه بدهکار باشد مجبور میشود که دروغ بگوید؛ از اینرو
همواره از ننگِ بدهکار شدن میپرهیزند. ایرانیان به همسایگان احترام بسیار
میگزارند، هرچه همسایه نزدیکتر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و
دورتر در مراتب پائینتری از احترام متقابل قرار دارند. ایرانیان هیچگاه در
حضور دیگران آب دهان نمیاندارند و این کار را بی ادبی به دیگران تلقی
میکنند؛ آنها هیچگاه در حضور دیگران پیشاب نمیکنند و این عمل نزد آنها از
منهیات مؤکد است. در میگساری تعادل را مراعات میکنند و هیچگاه چنان
زیاده روی نمیکنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند.
ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ میشمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا
میکنند و سفرههای گوناگون میکشند، گاو و گوسفند سرمیبرند و گوشت آنها را
در میان دیگران بخش میکنند (خیرات و صدقه میدهند). آنها هیچگاه در آبِ
رودخانه پیشاب نمیکنند و جسم ناپاک در آب جاری نمیاندازند؛ و اینها را از
آنرو که سبب آلوده شدن آب جاری میشود گناه میشمارند
هرودوت مینویسد که ایرانیان معبد نمیسازند، برای خدا پیکره و مجسمه
نمیسازند. آنها خدای آسمان را عبادت میکنند و میترا و اَناهیتا و همچنین
زمین و آب و آتش را میستایند. آنها حیوانات را در جاهای پاک قربانی میکنند
و گوشت قربانی را در میان مردم تقسیم میکنند و عقیده ندارند که باید چیزی از
آن را به خدا داد، زیرا میگویند که آنچه به خدا میرسد و خشنودش میسازد روح
قربانی است نه گوشت او. وقتی میخواهند قربانی بدهند حیوان را به جائی که
فضای باز است میبرند، آنگا به درگاه خدا دعا میکنند. در دعاکردن نیز رسم
نیست که حسنات را برای شخصِ خود بطلبند، بلکه برای پادشاه و همۀ مردم کشور
دعا میکنند و خودشان را نیز یکی از اینها میشمارند
زرتشت میگوید: پروردگارا! آنگاه که تو مردم را به نیروی مینَویِ خویش
آفریدی و قدرت درک و شعور به آنها دادی؛ آنگاه که تو جسم را با جان درآمیختی؛
آنگاه که تو کردار و آموزش را پدید آوردی، چنین مقرر کردی که هرکسی برطبق
ارادۀ آزاد خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. چنین است که دروغ آموز و راست آموز،
یعنی هم آنکه نمیداند و هم آنکه میداند، هرکدام برطبق خواستِ درونی و
ذهنیتِ خویش به بانگ بلند تعلیم میدهد و مردم را به سوی خویش فرامیخوانَد.
انسان نیک اندیشی که در انتخاب راهش مُرَدَّد است آرمَئیتی معنویتِ راهگشای
خویش را بهاو میبخشد تا راه درست را برگزیند
انسانِ باخردی که خردِ اندیشه ورِ خویش را به کار میگیرد با گفتار و
کردارش عدالتخواهی و راست کرداری و نیک اندیشی را گسترش میدهد، پروردگارا،
چنین کسی بهترین یاورِ تو است.
کسیکه با رهنمودگیری از خرد مینوی خویش بهترینها را از راه کلامِ آموزندۀ
اندیشۀ نیک توسط زبانش و از راه کردارِ پارسایانه توسط دستهایش انجام دهد،
اهورَمَزدا را که آفریدگارِ عدالت است به بهترین وجهی شناخته است.
هرکه به وسیلۀ اندیشه و گفتار و کردار نیک با بدی بستیزد تا بدی را از میان
بردارد و بدکاران را راهنمائی کند تا از بدی دست بکشند و به نیکی بگرایند
ارادۀ اهورَمَزدا را به نحو خوشنودگرانهئی تحقق بخشیده است.
کسی که راه راستی و خوشبختی ابدی یعنی راهی که به سوی جایگاه اهورَمَزدا
رهنمون باشد را در زندگیش در این جهانِ مادی به ما نشان دهد به بهترین و
برترین خوشی خواهد رسید. پرودگارا! چنین کسی همچون تو پاک و آگاه و دانا است
میآموزند. معلمان در این مدارس قضایای مختلف را برای شاگردان به تمرین
میگذارند، اتهامات فرضی ازقبیل دزدی و راهزنی و رشوه خواری و تغلبکاری و
تعدی و اموری که معمولاً اتفاق میافتد را برضد برخی از دانش آموزان مطرح
میکنند و از دانش آموزانِ دیگر میخواهند تا دربارۀ آنها حکم داده مرتکب
چنین بزههائی را کیفر دهند. آنها همچنین یاد میگیرند که به کسانی که اتهام
ناروا به دیگران میزنند نیز کیفر دهند. درنتیجۀ چنین آموزشهائی کودکانِ
ایرانی از سنینِ اولیۀ عمرشان با بدیها و نیکیها آشنا میشوند و میکوشند که
خودشان را به بهترین خصلتها بیارایند و در آینده مرتکب اعمال خلاف نشوند.
آنها حتی میآموزند که کسیکه توانِ انجام کار سودمندی برای دیگران دارد ولی
از انجامش خودداری میورزد را نیز مجازات کنند؛ زیرا خودداری از انجام کار
نیک در عین توانِ انجام آن را ناشکری دربرابر نعمتهای خدا میشمارند، و
ناشکری را درخور کیفر میدانند. این از آنرو است که آنها عقیده دارند که
انسان ناشکر نسبت به ادای وظیفهاش در قبال پدر و مادر و اطرافیان و جامعه و
کشورش سستی و اهمال میکند؛ و کسیکه در انجام وظیفهاش اهمال کند انسان
بیشرمی است که ممکن است مرتکب هر کار خلاف اخلاقی بشود. از دیگر آموزشهائی
که در این مدارس به کودکان داده میشود تسلط بر نفس و نظارت بر خویش و نظارت
بر کردارهای دیگران، و اطاعت کهتران از مهتران و کاردیدگان است. ایرانیان
همچنین به کودکان میآموزند که چهگونه در خورد و نوشْ جانب اعتدال را مراعات
کنند؛ به همین جهت، دانش آموزان نه با مادرانشان که با آموزگارانشان غذا
میخورند، و این غذا را نیز آنها از خانه هایشان با خودشان میآورند. کودکان
درکنار این آموزشها، تیراندازی و زوبین افکنی میاموزند. اینها آموزشهائی است
که تا سنین 15 و 16 سالگی به کودکان و نوجوانان داده میشود، و پس از آن آنها
وارد دوران جوانی میشوند و چیزهائی به آنها آموخته میشود که مخصوص
بزرگسالان است
افلاطون مینویسد: بزرگ زادگان ایرانی در هفت سالگی اسبسواری میآموزند؛
چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آنها گماشته میشوند. خردمندترینِ آموزگار
شیوههای خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (به تعبیر افلاطون:
ماگیای زرتشت) به آنها آموزش میدهد؛ درستکارترین آموزگار به آنها میآموزد
که در همۀ زندگی راستگو و راستکردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوههای
حکومت بر خویشتن را به آنها میآموزد؛ و دلیترین آموزگار به آنها میآموزد که
دلیر و بیباک باشند
هرودوت در سخن ازخصلتهای ایرانیان مینویسد که ایرانیان دروغ را بزرگترین
گناه میدانند، و وامداری را ننگ میشمارند، و میگویند وامداری از اینرو بد
و ناپسند است که کسیکه بدهکار باشد مجبور میشود که دروغ بگوید؛ از اینرو
همواره از ننگِ بدهکار شدن میپرهیزند. ایرانیان به همسایگان احترام بسیار
میگزارند، هرچه همسایه نزدیکتر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و
دورتر در مراتب پائینتری از احترام متقابل قرار دارند. ایرانیان هیچگاه در
حضور دیگران آب دهان نمیاندارند و این کار را بی ادبی به دیگران تلقی
میکنند؛ آنها هیچگاه در حضور دیگران پیشاب نمیکنند و این عمل نزد آنها از
منهیات مؤکد است. در میگساری تعادل را مراعات میکنند و هیچگاه چنان
زیاده روی نمیکنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند.
ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ میشمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا
میکنند و سفرههای گوناگون میکشند، گاو و گوسفند سرمیبرند و گوشت آنها را
در میان دیگران بخش میکنند (خیرات و صدقه میدهند). آنها هیچگاه در آبِ
رودخانه پیشاب نمیکنند و جسم ناپاک در آب جاری نمیاندازند؛ و اینها را از
آنرو که سبب آلوده شدن آب جاری میشود گناه میشمارند
هرودوت مینویسد که ایرانیان معبد نمیسازند، برای خدا پیکره و مجسمه
نمیسازند. آنها خدای آسمان را عبادت میکنند و میترا و اَناهیتا و همچنین
زمین و آب و آتش را میستایند. آنها حیوانات را در جاهای پاک قربانی میکنند
و گوشت قربانی را در میان مردم تقسیم میکنند و عقیده ندارند که باید چیزی از
آن را به خدا داد، زیرا میگویند که آنچه به خدا میرسد و خشنودش میسازد روح
قربانی است نه گوشت او. وقتی میخواهند قربانی بدهند حیوان را به جائی که
فضای باز است میبرند، آنگا به درگاه خدا دعا میکنند. در دعاکردن نیز رسم
نیست که حسنات را برای شخصِ خود بطلبند، بلکه برای پادشاه و همۀ مردم کشور
دعا میکنند و خودشان را نیز یکی از اینها میشمارند
زرتشت میگوید: پروردگارا! آنگاه که تو مردم را به نیروی مینَویِ خویش
آفریدی و قدرت درک و شعور به آنها دادی؛ آنگاه که تو جسم را با جان درآمیختی؛
آنگاه که تو کردار و آموزش را پدید آوردی، چنین مقرر کردی که هرکسی برطبق
ارادۀ آزاد خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. چنین است که دروغ آموز و راست آموز،
یعنی هم آنکه نمیداند و هم آنکه میداند، هرکدام برطبق خواستِ درونی و
ذهنیتِ خویش به بانگ بلند تعلیم میدهد و مردم را به سوی خویش فرامیخوانَد.
انسان نیک اندیشی که در انتخاب راهش مُرَدَّد است آرمَئیتی معنویتِ راهگشای
خویش را بهاو میبخشد تا راه درست را برگزیند
انسانِ باخردی که خردِ اندیشه ورِ خویش را به کار میگیرد با گفتار و
کردارش عدالتخواهی و راست کرداری و نیک اندیشی را گسترش میدهد، پروردگارا،
چنین کسی بهترین یاورِ تو است.
کسیکه با رهنمودگیری از خرد مینوی خویش بهترینها را از راه کلامِ آموزندۀ
اندیشۀ نیک توسط زبانش و از راه کردارِ پارسایانه توسط دستهایش انجام دهد،
اهورَمَزدا را که آفریدگارِ عدالت است به بهترین وجهی شناخته است.
هرکه به وسیلۀ اندیشه و گفتار و کردار نیک با بدی بستیزد تا بدی را از میان
بردارد و بدکاران را راهنمائی کند تا از بدی دست بکشند و به نیکی بگرایند
ارادۀ اهورَمَزدا را به نحو خوشنودگرانهئی تحقق بخشیده است.
کسی که راه راستی و خوشبختی ابدی یعنی راهی که به سوی جایگاه اهورَمَزدا
رهنمون باشد را در زندگیش در این جهانِ مادی به ما نشان دهد به بهترین و
برترین خوشی خواهد رسید. پرودگارا! چنین کسی همچون تو پاک و آگاه و دانا است