donya88
12-27-2009, 09:10 AM
بازار آزاد روي كاغذ يكطوري موفق است اما خود بازار آزاد چند پيش شرط دارد كه عبارتند از:
نظم و قانون، امنيت اشخاص و دارايي ها، تعادل بين رقابت و تعاون، تقسيم مسئوليت ها و پراكندگي قدرت، انتقال قوه قضايه، روابط بين المللي از نظر سياسي،تحرك اجتماعي، اعتماد به دولت، اشكال در آمد رقابت، آزادي اطلاعات همراه با مخالفت- يك پول ثبات و يك نظام قابل اتكا و كار آمد بانكي، نظارت يا اجراي انحصارهاي طبيعي توسط دولت، چترهاي حمايتي، تشويق نوآوري به ويژه بيمه و اعمال علامت تجاري و حفظ حقوق آثار مهمترين هدف انسانها مطلوبيت مي باشد. عامل آن بودجه- سليقه و رضايت مندي نوع ان را انتخاب نموده از نظر كار به مقدار اوقات فراغت و ساعت كار و مقدار پول بر مي گردد به نوع سليقه فردي.
هدف بنگاه اقتصادي كسب سود است.
هر چه دستمزد كمتر باشد هزينه نيروي كار كمتر است و تقاضا براي نيروي كار بيشتر مي شود.
زمانيكه قيمت بالا برود تعداد نيروي كار بيشتر مي شود و استفاده از آن به علت قيمت بالا كم مي شود و زماني كه تقاضا براي كار زياد باشد و قيمت پايين باشد اختلاف خوب نيروي كار به 2000 نفر مي رسد.
شرط اساسي آن انعطاف پذيري قيمتها مي باشد و دستمزدها كه شرط اصلي بازار آزاد مي باشد.
در كشورهاي جهان سوم چسبندگي دستمزد به سوي پايين وجود دارد.
آموزش در كشورهاي جهان سوم:
نيروي انساني مهمترين عامل توسعه مي باشد و سرمايه هاي مادي و مالي يك ابزار توسعه مي باشد.
پايه ثروت اصلي ملتها نيروي انساني توسعه يافته است. نيروي انساني كه بر مبناي فرهنك تخصص، آموزشي كمك كند به بهره وري مفيد باشد نيروي انساني كه بهره ور نباشد هيچ عامل ديگري جايگزين آن نمي باشد ممكن است رشد داشته باشيم ولي توسعه نداريم. از 30تا40 سال پيش تفكر بر اين بوده كه نظام آموزشي اثر مؤثر در بهره وري و نيروي كار دارد.
آموزش و رورش همگاني و ابتدايي بعد از چندين سال كه همگان با سواد شدن و سطح سواد بالا رفت هيچ نوع تحول صورت نگرفت از طرفي سرمايه صرف آموزش شد و از طرفي تحولي صورت نگرفته بلكمه فقر افزايش يافته چرا؟
براي جواب بايد به چند محور اشاره نمود.
از جمله: در دهه 6 ميلادي شاخه اي از اقتصاد آموزش احداث گرديد كه بحث فايده آموزش را مورد بررسي قرار مي دهد و كار ان بررسي هزينه داشن آموز در سال و از طرف ديگر به عنوان خروجي بحث بهره وري مي باشد.
بهره وري نيروي كار از دو جهت مورد بررسي قرار مي گيرد.
1. با افزايش دانش و تخصص فرد بيشتر توليد خواهد كرد.
2. با دانش و تخصص انتظار مي رود شعور و فرهنگ و پيش رفتاري نيروي انساني به رشد و توسعه مؤثر باشد با مطالعاتي كه در كشورهاي جهان سوم وصرت گرفته نشان مي دهد از يك طرف بهره وري نيروي كار چندان افزايش پيدا نكرده و علت انكه مي گوييم تفاوتي وجود ندارد اين است كه تفاوت در آمدي وجود ندارد و افراد تحصيل كرده كمتر از افراد تحصيل كرده كشورهاي پيشرفته مي باشند و از نظر در آمدي هم فرق دارند.
دومين جمع بندي بدين صورت مي باشد:
1. عدم تحرك و عدم كارايي در نظام آموزشي و مهمترين بحث بحث روشهاي يادگيري مي باشد. روش يادگيري روشي است كه فقط نسبت امتحان و از بر كردن است كه بر مبناي تحقيق و تحول.
2. بحث تبحر و نا اگاه بودن معلمين: در كشورهاي جهان سوم معلمين به علت كمبود اقتصادي و سطح توقع كم كاري مي كند و در اين كشورها اقتصاد آموزشي رعايت نمي شود و نظام آموزشي و اداري عدم تحرك و ناكاآيي را دارا مي باشند.
در بحث خروجي بهره وري نيروي انسان كم است. زيرا نه قدرت تفكر و خلاقيت را ندارد و از رطفي با نيازهاي واقعي كشورهاي جهان سوم تناقض دارد.
خانواده ها به دليل انتظاري كه از تحصيل دارند و عموماً فكر مي كنند در شرايط بيكاري افراد تحصيل كرده موفق ترند فرزندان را به دنبال تحصيل فرستاده و بر اساس بازار روز كار و ارايه تحصيل در آن رشته مي كند.
برنامه ريزي آموزشي همراه با شرايط و نياز جامعه بايد باشد. آموزش و پرورش سر چشمه گرفته شده از نظام اموزش و پر الگو از نظام اموزشي كشورهاي استمارگر.
نظام اموزشي عالي هم مانند نظام آمنوزشي اوليه مي باشد خروجي متناسب با نياز جامعه نمي باشد.
يكي از ويژگيهاي دانشگاههاي كشورهاي جهان سوم بايد انعطاف پذير باشد و لحظه اي عمل كند و بر اسا نياز قوي و لحظه اي جامعه پذيرش داشته باشد.
دانشگاه علاوه بر مهارت بايد شخصيت و تفكر را براي دانشجويان فراهم اورد. تا به دنبال خلاقيت و ابتكار روي آورد. وروديها كه شامل اقتصاد خانواده و شخصيت خانواده در موقعيت ورودي و خروجي تأثير دارد.
وروديها كه شامل قدرت يادگيري فرداست سرچشمه گرفته است از:
اقتصاد خانواده= ميزان فقر يا نبود فقر
تغذيه= نوع بارداري مادر و تغذيه مادر و نوع تغذيه كودك چه قبل از تولد و چه بعد از تولد
بهداشت= نوع بارداري و تنوع روحي مادر چه قبل از تولد در رابطه با كودك
همشأن بودن= ازنظر محيطي و اقتصادي
آموزش و پرورش تنها توسعه نيرو نيست بلكه قبل از ورود به آن و دوران اوليه نيز مهم مي باشد.
دكترين رشد متعادل اقتصاد ورود باطل:
مدلهاي رشد توسعه تجربه اي از كشورهاي توسعه يافته دنيا مي باشد و ما نيز از تجربه آنها استفاده و توسعه دست مي يابيم. در نظر رشد رستو يكسري صنايع به عنوان صنايع پيشرو رشد يافته و در نتيجه بقيه صنايع بدنبال ان توسعه مي يافت. مثلاً در انگلستان صنعت نساجي رشد كرده و بقيه صنايع هم بدنبال ان توسعه يافته اند. اما در مدل رشد اقتصادي متعادل، اقتصاد بايد بطور متعادل حركت كند و اگر يك قسمت به تنهايي پيشرفت كند قسمتهاي ديگر توسعه نخواهد يافت در اين مدل همه بخشها بصورت همزمان رشد مي يبند بنيانگذار اين مدل ااقي نوركس مي باشد كه او را رزن اشتاين و وودن ادامه دادند.
اقتصاد كشورهاي جهان سوم دچار دوره باطل فقر مي باشند. دوره باطل فقر بدين صورت است كه سرمايه كم مي باشد در نتيجه كارايي توليد به دليل كاهش بهره وري توليد كم مي شود مثلاً در يك زمين كشاورزي در صورت عدم سرمايه گذاري بجاي استفده از تراكتور و تكنولوژي بايستي از نيروي انساني و بيل استفاده كرد. زمانيكه كارايي توليد در امد كاهش مي يابد در نتيجه 2 اتفاق مي افتد.
1. پس انداز كم مي شود
2. تقاضا كم مي شود كه همين باعث كاهش سرمايه گذاي و اين دوره هموراه ادامه خواهد داشت.
سؤال: دور باطل چگونه شكسته مي شود؟
عمدتاً بويژه در دهه 70 ميلادي تمركز بر سرمايه بود كه كشورهاي صنعتي و پيشرفته انجام داده و موفق شدند.
نكته اول:
نظريه هايي همچون روستو سرمايه گذاري را در صنايع پيشرو انجام داده اما نظريه رشد متعادل اقاي نوركس معتقد است در تمامي بخشهاي اقتصادي سرمايه گذاري كنيم بخشهايي كه حداكثر بهره وري سود اجتماعي را داشته باشند. يك تفاوت بايستي ميان سود اجتماعي و سود فردي قائل شويم.
مثال آقاي نوركس در مورد سود اجتماعي : اگر كارخانه بزرگ كفش كه روزانه 30000 جفت كفش توليد كند بعد از يك مدت دچار مشكل مي شويم اما اگر يك كارخانه با روزي 1000 جفت كفش و كارخانه مواد غذايي و كارخانه لوازم خانگي و … و صنايع مكمل ايجاد نمائيم بازده اجتماعي انها بيشتر مي شود بدين صورت كه كارگر كارخانه كفش از لوازم خانگي و كارگر لوازم خانگي از مواد غذايي و كفش استفاده مي نمايد . مهمترين اتفاقي كه در اينجا مي افتد كاهش ريسك عدم فروش مي باشد.
نكته دوم:
اقاي نوركس: كشورهاي جهان سوم مشكل عدم فروش و عدم وجود بازار مي باشد باي اينكه بازار فروش افزايش يابد نوركس دو راه حل ارائه مي كند 1. تبليغات و بازاريابي را افزايش مي دهد. 2. كاهش سطح قيمتها و افزايش قدرت خريد مردم.
مبناي تئوري نوركس اينستكه عرضه تقاضاي خود را ايجاد مي كند ( قانون say) مهمترين عهده مشكل كشورهاي جهان سوم نمي توانند كالا توليد كنند به نظر نوركس سرمايه گذاري همه جانبه و متنوع باعث تقسيم نيروي كار افزايش بهره وري مواد اوليه افزايش مهارتهاي فني گسترش ابعاد بازار و استفاده مطلوبتر از منافع بالا سري اجتماعي و اقتصادي مي گردد.
نكته سومي كه نوركس در تئوري خود بيان مي كند اينستكه كشورهاي جهان سوم عليرغم اينكارها داراي بازار كوچك مي باشندو درواقع تون توليد انبوه را ندارند و بحث در مورد تجارت خارجي و رفع موانع تجارت خارجي مي باشد و بويژه توصيه به همكاريهاي منطقه اي مي كند كه چند كشور محصولات يكديگر را استفاده و بازار مصرف هم باشند و بطور خلاصه سياستهاي اقتصادي درهاي بازار را براي كشورها توصيه مي كند.
ايرادهاي نظريه نوركس:
1. سرمايه گذاري همه جانبه خارج از توان و منابع مالي كشورهاي جهان سوم مي باشد.
2.اين نظريه تأكيدش بر ايجاد صنايع نوين مي باشد در صورتيكه در كشورهاي جهان سوم صنايعي قديمي وجود دارند كه اين تئوري براي افزايش بهره وري آنها راهكاري وجود ندارد.
3. با توجه به كمبود نيروهاي متخصص و سرمايه گذاري در تمام ابعاد تقاضا براي نيروي كار متخصص بشدت بالا مي رود.
4.با توجه به بيكاري زاد در كشورهاي جهان سوم(تراكم) زياد سرمايه در مراحل توسعه ضروري بنظر نمي رسد. درنقطه مقابل دكترين رشد متعادل اقتصادي مفهوم رشد نا متعدل اقتصادي را داريم. به عقيده آقاي هيرشمن هيچ كشور در حال توسعه اي وجود ندارد كه به اندازه كافي سرمايه و ديگر منابع داشته و بتواند آنرا بطور همزمان در تمام بخشهاي اقتصادي به جريان اندازد. بنابراين سرمايه گذاريها مي بايستي در صنايع يا بخشهاي منتخب يا پيشتاز صورت گيرد البته تنها زماني سياست رشد اقتصادي نا متقارن با رشد مداوم اقتصادي همراه خواهد بود كه دولت با اعمال سياستهاي دقيق همانند برنامه ريزي سياستهاي پولي و مالي و فشارهاي تورمي را از جمله مصرف را كنترل نمايد.
مدل رشد هارد- دومار:
اين مدل بسيار ساده است بدين معنا كه پس انداز، سرمايه گذاري و در آمد تنها متغيرهايي هستند كه مورد مطالعه قرار مي گيرند با اين فرض ضمني كه عواملي چون عرضه محدود نيروي انساني كارآمد،نوسانات ارزش ارز و غيره از اهميت كمتري برخوردارند و انباشت سرمايه فرآيند مركزي حركت را تشكيل مي دهد كه ساير جنبه هاي توسعه بوسيله آن امكان تحقق مي يابند. در .واقع مدل هارد- دومار بيانمي كند كه افزيش محصول خالص داخلي از دوره t تا دوره دوره b+1 بوسيله مقدار خالص تشكيل سرمايه جديد در دوره t و بهره وري ان كه بوسيله معكوس نسبت سرمايه به توليد سنجيده مي شود تعيين مي شود.
در اين مدل فرض شده كه سرمايه گذاري خالص بوسيله سطح پس انداز ها كه به نوبه خود به صورت تابعي به سطح در آمد از طريق ضريب ميل به پس مربوط است محدود مي شود همچنين اين نظريه نسبت سرمايه به توليد را ثابت فرض مي كند كه معكوس آن نشاندهنده نسبتي از هر سطح سرمايه گذاري خالص در دوره است كه بصورت اضافه توليد در ظاهخر مي شود.
مدل اصلي را مي توان به صورت زير خلاصه كرد:
تابع پس انداز است كه در آن = ميل متوسط به پس انداز
نسبت سرمايه به توليد ميزان سرمايه موجود41-12
رابطه بين سرمايه و در آمد كه در آن = نسبت سرمايه به توليد و
سرمايه گذاري خالص است فرض مي شود كه سرمايه گذاري با پس انداز برابر است.
بنابراين جانشين كردن (4-1) و (4-2a)در (4-3) عبارت زير بدست امده است.
كه عبارت نهايي رابطه هارد- دومار از آن نتيجه مي شود:
به شرط داشتن مقادير محاسبه شده و اماري و با فرض ثابت بودن آنها تساوي هارد- دومار (4-5) ظاهر نشان مي دهد كه حداكثر نرخ رشد قابل حصول محصول ناخالص داخلي در اقتصاد را مي توان عموماً بصورت نسبت بيان كرد باي مثال اگر كشوري كم توسعه يافته تقريباً 6% در آمد ملي خود را پس انداز كند و نسبت كلي سرمايه به توليد برابر 4 باشد در اين صورت تساوي (4-5) بيان مي كند كه اگر اين پارامترها ثابت بماند يعني هيچ تغييري در شرايط اقتصادي رخ ندهد برنامه ريزان اقتصادي مي توانند نرخ رشدي تا5/1%( ) براي در آمد ملي انتظار داشته باشند. حال اگر ما متغير جديدي را كه نشاندهنده نرخ رشد جمعيت است معرفي كنيم مي توانيم به برآوردي از مسير رشد احتمالي درآمد سرانه برسيم كه ملاك قطعي تر براي رفاه اقتصادي و توسعه است باي مثال اگر آمار دولتي نشان دهد كهجمعيت با نرخ متوسط 5/1 درصد در سال افزايش مي يابد در اينصورت با توجه به ضريبهاي 6%= و4= ملاحظه مي كنيم كه بدون تغيير د رسايتهاي اقتصادي نرخ رشد درآمد سرانه (محاسبه شده به صورت ) صفر خواهد وبد. اگر بابر با 12/0 مي بود در اين صورت مي توانستيم انتظار داشته باشيم كه درآمد سرانه به ميزان5/1% افزايش يابد چون:
ونرخ رشد درامد سرانه برابر بود با:
مهمترين دستاورد اين نظريه براي افزايش رشد اقتصادي يا پس انداز را افزايش داد يا بهره وري سرمايه را در غير اينصورت رشد نمي يابد.
تئوري رشد در اقتصادهاي يشرفته با 3 مقوله همراه است:
1. تابع س انداز
2. بازدهي سرمايه
3. توليد.
د رحال حاضر تئوري هارد-دومار براي مقابله با عقب ماندگي اقتصادي كشورهاي توسعه يافته كار برد عملي پيدا كرده است(اين مدل زماني كاربرد دارد كه همه عوامل پيشرفت را دارند فقط سرمايه گذاري كم مي باشد در كشورهاي جهان شوم تمام پول پس اندازي سرمايه گذاري نمي شود و ول به دلالي خدماتي و واسطه گري وارد مي شود).
اين مدل نه تنها نشان ميدهد كه اقتصاد با چه نرخي رشد كند بلكه شرايط استفاده كامل از امكانات ايجاد شده ناشي از سرمايه گذريهاي جديد را مشخص مي كند. همچنين اين مدل نشان مي دهد كه اگر قرار باشد در آمد و در آمد سرانه به ميزان معيني رشد كند ميزان پس انداز و نسبت سرمايه به توليد لازم بايد چه ميزان باشد.
نظم و قانون، امنيت اشخاص و دارايي ها، تعادل بين رقابت و تعاون، تقسيم مسئوليت ها و پراكندگي قدرت، انتقال قوه قضايه، روابط بين المللي از نظر سياسي،تحرك اجتماعي، اعتماد به دولت، اشكال در آمد رقابت، آزادي اطلاعات همراه با مخالفت- يك پول ثبات و يك نظام قابل اتكا و كار آمد بانكي، نظارت يا اجراي انحصارهاي طبيعي توسط دولت، چترهاي حمايتي، تشويق نوآوري به ويژه بيمه و اعمال علامت تجاري و حفظ حقوق آثار مهمترين هدف انسانها مطلوبيت مي باشد. عامل آن بودجه- سليقه و رضايت مندي نوع ان را انتخاب نموده از نظر كار به مقدار اوقات فراغت و ساعت كار و مقدار پول بر مي گردد به نوع سليقه فردي.
هدف بنگاه اقتصادي كسب سود است.
هر چه دستمزد كمتر باشد هزينه نيروي كار كمتر است و تقاضا براي نيروي كار بيشتر مي شود.
زمانيكه قيمت بالا برود تعداد نيروي كار بيشتر مي شود و استفاده از آن به علت قيمت بالا كم مي شود و زماني كه تقاضا براي كار زياد باشد و قيمت پايين باشد اختلاف خوب نيروي كار به 2000 نفر مي رسد.
شرط اساسي آن انعطاف پذيري قيمتها مي باشد و دستمزدها كه شرط اصلي بازار آزاد مي باشد.
در كشورهاي جهان سوم چسبندگي دستمزد به سوي پايين وجود دارد.
آموزش در كشورهاي جهان سوم:
نيروي انساني مهمترين عامل توسعه مي باشد و سرمايه هاي مادي و مالي يك ابزار توسعه مي باشد.
پايه ثروت اصلي ملتها نيروي انساني توسعه يافته است. نيروي انساني كه بر مبناي فرهنك تخصص، آموزشي كمك كند به بهره وري مفيد باشد نيروي انساني كه بهره ور نباشد هيچ عامل ديگري جايگزين آن نمي باشد ممكن است رشد داشته باشيم ولي توسعه نداريم. از 30تا40 سال پيش تفكر بر اين بوده كه نظام آموزشي اثر مؤثر در بهره وري و نيروي كار دارد.
آموزش و رورش همگاني و ابتدايي بعد از چندين سال كه همگان با سواد شدن و سطح سواد بالا رفت هيچ نوع تحول صورت نگرفت از طرفي سرمايه صرف آموزش شد و از طرفي تحولي صورت نگرفته بلكمه فقر افزايش يافته چرا؟
براي جواب بايد به چند محور اشاره نمود.
از جمله: در دهه 6 ميلادي شاخه اي از اقتصاد آموزش احداث گرديد كه بحث فايده آموزش را مورد بررسي قرار مي دهد و كار ان بررسي هزينه داشن آموز در سال و از طرف ديگر به عنوان خروجي بحث بهره وري مي باشد.
بهره وري نيروي كار از دو جهت مورد بررسي قرار مي گيرد.
1. با افزايش دانش و تخصص فرد بيشتر توليد خواهد كرد.
2. با دانش و تخصص انتظار مي رود شعور و فرهنگ و پيش رفتاري نيروي انساني به رشد و توسعه مؤثر باشد با مطالعاتي كه در كشورهاي جهان سوم وصرت گرفته نشان مي دهد از يك طرف بهره وري نيروي كار چندان افزايش پيدا نكرده و علت انكه مي گوييم تفاوتي وجود ندارد اين است كه تفاوت در آمدي وجود ندارد و افراد تحصيل كرده كمتر از افراد تحصيل كرده كشورهاي پيشرفته مي باشند و از نظر در آمدي هم فرق دارند.
دومين جمع بندي بدين صورت مي باشد:
1. عدم تحرك و عدم كارايي در نظام آموزشي و مهمترين بحث بحث روشهاي يادگيري مي باشد. روش يادگيري روشي است كه فقط نسبت امتحان و از بر كردن است كه بر مبناي تحقيق و تحول.
2. بحث تبحر و نا اگاه بودن معلمين: در كشورهاي جهان سوم معلمين به علت كمبود اقتصادي و سطح توقع كم كاري مي كند و در اين كشورها اقتصاد آموزشي رعايت نمي شود و نظام آموزشي و اداري عدم تحرك و ناكاآيي را دارا مي باشند.
در بحث خروجي بهره وري نيروي انسان كم است. زيرا نه قدرت تفكر و خلاقيت را ندارد و از رطفي با نيازهاي واقعي كشورهاي جهان سوم تناقض دارد.
خانواده ها به دليل انتظاري كه از تحصيل دارند و عموماً فكر مي كنند در شرايط بيكاري افراد تحصيل كرده موفق ترند فرزندان را به دنبال تحصيل فرستاده و بر اساس بازار روز كار و ارايه تحصيل در آن رشته مي كند.
برنامه ريزي آموزشي همراه با شرايط و نياز جامعه بايد باشد. آموزش و پرورش سر چشمه گرفته شده از نظام اموزش و پر الگو از نظام اموزشي كشورهاي استمارگر.
نظام اموزشي عالي هم مانند نظام آمنوزشي اوليه مي باشد خروجي متناسب با نياز جامعه نمي باشد.
يكي از ويژگيهاي دانشگاههاي كشورهاي جهان سوم بايد انعطاف پذير باشد و لحظه اي عمل كند و بر اسا نياز قوي و لحظه اي جامعه پذيرش داشته باشد.
دانشگاه علاوه بر مهارت بايد شخصيت و تفكر را براي دانشجويان فراهم اورد. تا به دنبال خلاقيت و ابتكار روي آورد. وروديها كه شامل اقتصاد خانواده و شخصيت خانواده در موقعيت ورودي و خروجي تأثير دارد.
وروديها كه شامل قدرت يادگيري فرداست سرچشمه گرفته است از:
اقتصاد خانواده= ميزان فقر يا نبود فقر
تغذيه= نوع بارداري مادر و تغذيه مادر و نوع تغذيه كودك چه قبل از تولد و چه بعد از تولد
بهداشت= نوع بارداري و تنوع روحي مادر چه قبل از تولد در رابطه با كودك
همشأن بودن= ازنظر محيطي و اقتصادي
آموزش و پرورش تنها توسعه نيرو نيست بلكه قبل از ورود به آن و دوران اوليه نيز مهم مي باشد.
دكترين رشد متعادل اقتصاد ورود باطل:
مدلهاي رشد توسعه تجربه اي از كشورهاي توسعه يافته دنيا مي باشد و ما نيز از تجربه آنها استفاده و توسعه دست مي يابيم. در نظر رشد رستو يكسري صنايع به عنوان صنايع پيشرو رشد يافته و در نتيجه بقيه صنايع بدنبال ان توسعه مي يافت. مثلاً در انگلستان صنعت نساجي رشد كرده و بقيه صنايع هم بدنبال ان توسعه يافته اند. اما در مدل رشد اقتصادي متعادل، اقتصاد بايد بطور متعادل حركت كند و اگر يك قسمت به تنهايي پيشرفت كند قسمتهاي ديگر توسعه نخواهد يافت در اين مدل همه بخشها بصورت همزمان رشد مي يبند بنيانگذار اين مدل ااقي نوركس مي باشد كه او را رزن اشتاين و وودن ادامه دادند.
اقتصاد كشورهاي جهان سوم دچار دوره باطل فقر مي باشند. دوره باطل فقر بدين صورت است كه سرمايه كم مي باشد در نتيجه كارايي توليد به دليل كاهش بهره وري توليد كم مي شود مثلاً در يك زمين كشاورزي در صورت عدم سرمايه گذاري بجاي استفده از تراكتور و تكنولوژي بايستي از نيروي انساني و بيل استفاده كرد. زمانيكه كارايي توليد در امد كاهش مي يابد در نتيجه 2 اتفاق مي افتد.
1. پس انداز كم مي شود
2. تقاضا كم مي شود كه همين باعث كاهش سرمايه گذاي و اين دوره هموراه ادامه خواهد داشت.
سؤال: دور باطل چگونه شكسته مي شود؟
عمدتاً بويژه در دهه 70 ميلادي تمركز بر سرمايه بود كه كشورهاي صنعتي و پيشرفته انجام داده و موفق شدند.
نكته اول:
نظريه هايي همچون روستو سرمايه گذاري را در صنايع پيشرو انجام داده اما نظريه رشد متعادل اقاي نوركس معتقد است در تمامي بخشهاي اقتصادي سرمايه گذاري كنيم بخشهايي كه حداكثر بهره وري سود اجتماعي را داشته باشند. يك تفاوت بايستي ميان سود اجتماعي و سود فردي قائل شويم.
مثال آقاي نوركس در مورد سود اجتماعي : اگر كارخانه بزرگ كفش كه روزانه 30000 جفت كفش توليد كند بعد از يك مدت دچار مشكل مي شويم اما اگر يك كارخانه با روزي 1000 جفت كفش و كارخانه مواد غذايي و كارخانه لوازم خانگي و … و صنايع مكمل ايجاد نمائيم بازده اجتماعي انها بيشتر مي شود بدين صورت كه كارگر كارخانه كفش از لوازم خانگي و كارگر لوازم خانگي از مواد غذايي و كفش استفاده مي نمايد . مهمترين اتفاقي كه در اينجا مي افتد كاهش ريسك عدم فروش مي باشد.
نكته دوم:
اقاي نوركس: كشورهاي جهان سوم مشكل عدم فروش و عدم وجود بازار مي باشد باي اينكه بازار فروش افزايش يابد نوركس دو راه حل ارائه مي كند 1. تبليغات و بازاريابي را افزايش مي دهد. 2. كاهش سطح قيمتها و افزايش قدرت خريد مردم.
مبناي تئوري نوركس اينستكه عرضه تقاضاي خود را ايجاد مي كند ( قانون say) مهمترين عهده مشكل كشورهاي جهان سوم نمي توانند كالا توليد كنند به نظر نوركس سرمايه گذاري همه جانبه و متنوع باعث تقسيم نيروي كار افزايش بهره وري مواد اوليه افزايش مهارتهاي فني گسترش ابعاد بازار و استفاده مطلوبتر از منافع بالا سري اجتماعي و اقتصادي مي گردد.
نكته سومي كه نوركس در تئوري خود بيان مي كند اينستكه كشورهاي جهان سوم عليرغم اينكارها داراي بازار كوچك مي باشندو درواقع تون توليد انبوه را ندارند و بحث در مورد تجارت خارجي و رفع موانع تجارت خارجي مي باشد و بويژه توصيه به همكاريهاي منطقه اي مي كند كه چند كشور محصولات يكديگر را استفاده و بازار مصرف هم باشند و بطور خلاصه سياستهاي اقتصادي درهاي بازار را براي كشورها توصيه مي كند.
ايرادهاي نظريه نوركس:
1. سرمايه گذاري همه جانبه خارج از توان و منابع مالي كشورهاي جهان سوم مي باشد.
2.اين نظريه تأكيدش بر ايجاد صنايع نوين مي باشد در صورتيكه در كشورهاي جهان سوم صنايعي قديمي وجود دارند كه اين تئوري براي افزايش بهره وري آنها راهكاري وجود ندارد.
3. با توجه به كمبود نيروهاي متخصص و سرمايه گذاري در تمام ابعاد تقاضا براي نيروي كار متخصص بشدت بالا مي رود.
4.با توجه به بيكاري زاد در كشورهاي جهان سوم(تراكم) زياد سرمايه در مراحل توسعه ضروري بنظر نمي رسد. درنقطه مقابل دكترين رشد متعادل اقتصادي مفهوم رشد نا متعدل اقتصادي را داريم. به عقيده آقاي هيرشمن هيچ كشور در حال توسعه اي وجود ندارد كه به اندازه كافي سرمايه و ديگر منابع داشته و بتواند آنرا بطور همزمان در تمام بخشهاي اقتصادي به جريان اندازد. بنابراين سرمايه گذاريها مي بايستي در صنايع يا بخشهاي منتخب يا پيشتاز صورت گيرد البته تنها زماني سياست رشد اقتصادي نا متقارن با رشد مداوم اقتصادي همراه خواهد بود كه دولت با اعمال سياستهاي دقيق همانند برنامه ريزي سياستهاي پولي و مالي و فشارهاي تورمي را از جمله مصرف را كنترل نمايد.
مدل رشد هارد- دومار:
اين مدل بسيار ساده است بدين معنا كه پس انداز، سرمايه گذاري و در آمد تنها متغيرهايي هستند كه مورد مطالعه قرار مي گيرند با اين فرض ضمني كه عواملي چون عرضه محدود نيروي انساني كارآمد،نوسانات ارزش ارز و غيره از اهميت كمتري برخوردارند و انباشت سرمايه فرآيند مركزي حركت را تشكيل مي دهد كه ساير جنبه هاي توسعه بوسيله آن امكان تحقق مي يابند. در .واقع مدل هارد- دومار بيانمي كند كه افزيش محصول خالص داخلي از دوره t تا دوره دوره b+1 بوسيله مقدار خالص تشكيل سرمايه جديد در دوره t و بهره وري ان كه بوسيله معكوس نسبت سرمايه به توليد سنجيده مي شود تعيين مي شود.
در اين مدل فرض شده كه سرمايه گذاري خالص بوسيله سطح پس انداز ها كه به نوبه خود به صورت تابعي به سطح در آمد از طريق ضريب ميل به پس مربوط است محدود مي شود همچنين اين نظريه نسبت سرمايه به توليد را ثابت فرض مي كند كه معكوس آن نشاندهنده نسبتي از هر سطح سرمايه گذاري خالص در دوره است كه بصورت اضافه توليد در ظاهخر مي شود.
مدل اصلي را مي توان به صورت زير خلاصه كرد:
تابع پس انداز است كه در آن = ميل متوسط به پس انداز
نسبت سرمايه به توليد ميزان سرمايه موجود41-12
رابطه بين سرمايه و در آمد كه در آن = نسبت سرمايه به توليد و
سرمايه گذاري خالص است فرض مي شود كه سرمايه گذاري با پس انداز برابر است.
بنابراين جانشين كردن (4-1) و (4-2a)در (4-3) عبارت زير بدست امده است.
كه عبارت نهايي رابطه هارد- دومار از آن نتيجه مي شود:
به شرط داشتن مقادير محاسبه شده و اماري و با فرض ثابت بودن آنها تساوي هارد- دومار (4-5) ظاهر نشان مي دهد كه حداكثر نرخ رشد قابل حصول محصول ناخالص داخلي در اقتصاد را مي توان عموماً بصورت نسبت بيان كرد باي مثال اگر كشوري كم توسعه يافته تقريباً 6% در آمد ملي خود را پس انداز كند و نسبت كلي سرمايه به توليد برابر 4 باشد در اين صورت تساوي (4-5) بيان مي كند كه اگر اين پارامترها ثابت بماند يعني هيچ تغييري در شرايط اقتصادي رخ ندهد برنامه ريزان اقتصادي مي توانند نرخ رشدي تا5/1%( ) براي در آمد ملي انتظار داشته باشند. حال اگر ما متغير جديدي را كه نشاندهنده نرخ رشد جمعيت است معرفي كنيم مي توانيم به برآوردي از مسير رشد احتمالي درآمد سرانه برسيم كه ملاك قطعي تر براي رفاه اقتصادي و توسعه است باي مثال اگر آمار دولتي نشان دهد كهجمعيت با نرخ متوسط 5/1 درصد در سال افزايش مي يابد در اينصورت با توجه به ضريبهاي 6%= و4= ملاحظه مي كنيم كه بدون تغيير د رسايتهاي اقتصادي نرخ رشد درآمد سرانه (محاسبه شده به صورت ) صفر خواهد وبد. اگر بابر با 12/0 مي بود در اين صورت مي توانستيم انتظار داشته باشيم كه درآمد سرانه به ميزان5/1% افزايش يابد چون:
ونرخ رشد درامد سرانه برابر بود با:
مهمترين دستاورد اين نظريه براي افزايش رشد اقتصادي يا پس انداز را افزايش داد يا بهره وري سرمايه را در غير اينصورت رشد نمي يابد.
تئوري رشد در اقتصادهاي يشرفته با 3 مقوله همراه است:
1. تابع س انداز
2. بازدهي سرمايه
3. توليد.
د رحال حاضر تئوري هارد-دومار براي مقابله با عقب ماندگي اقتصادي كشورهاي توسعه يافته كار برد عملي پيدا كرده است(اين مدل زماني كاربرد دارد كه همه عوامل پيشرفت را دارند فقط سرمايه گذاري كم مي باشد در كشورهاي جهان شوم تمام پول پس اندازي سرمايه گذاري نمي شود و ول به دلالي خدماتي و واسطه گري وارد مي شود).
اين مدل نه تنها نشان ميدهد كه اقتصاد با چه نرخي رشد كند بلكه شرايط استفاده كامل از امكانات ايجاد شده ناشي از سرمايه گذريهاي جديد را مشخص مي كند. همچنين اين مدل نشان مي دهد كه اگر قرار باشد در آمد و در آمد سرانه به ميزان معيني رشد كند ميزان پس انداز و نسبت سرمايه به توليد لازم بايد چه ميزان باشد.