PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : صدر اعظم هاي ايران



ATHENA
12-21-2009, 10:27 AM
مهدیقلی هدایت (ملقب به مخبرالسلطنه)


http://pnu-club.com/imported/2009/12/748.jpg

(۱۲۴۳ - ۱۳۳۴ خورشیدی) فرزند علیقلی خان مخبرالدوله در تهران تولد یافت. علاوه بر زبان فارسی و مقدمات عربی، تاریخ، جغرافیا و ریاضیات، زبان فرانسه را به خوبی فرا گرفت و در سن ۱۵ سالگی برای ادامه تحصیل رهسپار آلمان شد. دو سال در آن کشور اقامت داشت و زبان آلمانی را آموخت ولی تحصیل مرتبی نکرد و تخصصی نگرفت و به ایران بازگشت و در تلگرافخانه مشغول خدمت شد.
در سن بیست سالگی در دارالفنون معلم زبان آلمانی گردید و پس از چندی مترجم زبان آلمانی در دربار ناصرالدین شاه شد و منصب سرتیپی گرفت. سرانجام با سالی ششصد تومان مواجب به ریاست پستخانه رسید.
در ۱۳۱۵ه.ق پس از درگذشت پدرش، مظفرالدین شاه به او لقب مخبرالسلطنه داد و به ریاست گمرکات و پستخانه آذربایجان منصوب شد. دو سال بعد به تهران احضار شد و ریاست مدرسه دولتی علمیه و سایر مدارس را به او سپردند.
در سفر دوم مظفرالدینشاه به اروپا با اصرار اتابک ظاهراً به عنوان مترجم آلمانی جزو همراهان شاه بود. در همین سفر اجازه گرفت چند ماهی در آلمان فن کلیشه سازی و عکاسی را بیاموزد.
پس از یک سال به ایران بازگشت و در دربار مظفرالدینشاه با سمت مترجم آلمانی مشغول خدمت گردید. چون اروپا دیده و با افکار آزادیخواهان آشنایی داشت در تشویق و ترغیب مظفرالدینشاه برای صدور فرمان مشروطیت کوتاهی نمی‌کرد و باید قبول کرد وی در اعطاء مشروطیت سهمی درخور تقدیر دارد.
پس از صدور فرمان مشروطیت مخبرالسلطنه مورد توجه قرار گرفت. ابتدا رابط بین مجلس و دولت بود و در تنظیم نظامنامه انتخابات دست داشت. در اولین کابینه مشروطیت که به سرپرستی وزیر افخم تشکیل شد مخبرالسلطنه به مقام وزارت رسید و وزارت علوم را برعهده گرفت.
در دولت بعدی که ریاست آن با میرزا علی اصغرخان اتابک بود وی در شغل وزارت علوم تثبیت شد. در کابینه ناصرالملک همدانی وزارت عدلیه را عهده دار گردید و متعاقبا در سه کابینه زودگذر حسینقلی خان نظام السلطنه وزیر علوم بود تا اینکه از وزارت به والیگری آذربایجان مأموریت یافت و چندی در آنجا حکومت کرد.
پس از به توپ بتن مجلس و انحلال مشروطیت مخبرالسلطنه نسبت به جان خود بیمناک شد و از راه روسیه به آلمان رفت . در آنجا مقیم شد. پس از استبداد صغیر و پیروزی آزادیخواهان و استقرار مشروطیت دوم به ایران آمد و مجدداً والی آذربایجان گردید. وی در این مأموریت با دشواریهای فراوانی مواجه بود از جمله وجود ستارخان و باقرخان در تبریز که خود را فاتح مشروطیت می‌دانستند، اختیارات او را به حداقل رسانده و آنچه خواسته سردار و سالار ملی بود می‌بایستی جامه عمل بپوشد.
مخبرالسلطنه پس از قتل برادرش صنیع السلطنه برای جان خویش بیمناک شد و بار دیگر از تبریز به اروپا رفت و قریب یک سال در آنجا باقی ماند. پس از مراجعت به ایران این بار استانداری فارس نصیب او شد و سه سال در خطه فارس به حکمرانی مشغول بود. پس از مراجعت به تهران در دو کابینه مستوفی الممالک به وزارت عدلیه و کشور منصوب گردید و در کابینه عین الدوله هم وزیر عدلیه شد.
سرانجام در ۱۲۹۷ خورشیدی برای بار سوم والی آذربایجان شد. در این دوره از استانداری وی در آذربایجان حوادث بسیاری پیش آمد. قیام شیخ محمد خیابانی و کشته شدن وی، قیام ماژور لاهونی و ژاندارمهای بندر شرفخانه و قیام سمیتقو از اهم مسائلی بود که والی با آن مواجه گردید.
در کودتای سوم حوت ۱۲۹۹ و روی کار آمدن سیدضیاءالدین طباطبائی، مخبرالسلطنه به خلاف سایر ولاة چون قوام السلطنه، مصدق السلطنه و صارم الدوله نه تنها در مقام اعتراض برنیامد بلکه هزار تومان از حقوق ماهیانه خود را نیز به دولت انقلابی کودتا بخشید. در انتخابات دوره چهارم مجلس که بخشی از آن در دوران ریاست وزارئی وثوق الدوله انجام یافته بود مخبرالسلطنه به وکالت از تهران انتخاب شد. پس از افتتاح مجلس چهارم وی در صف نمایندگان مجلس قرار گرفت و با اعتبارنامه او به علت قتل خیابانی مخالفت شد. در اواخر ۱۳۰۱ در کابینه مستوفی الممالک وزیر فوائد عامه و تجارت گردید. بعد از سقوط دولت ظاهراً شغلی به او ارجاع نگردید. در ۱۳۰۵ که مستوفی برای ششمین بار به نخست وزیری رسید هدایت را به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب نمود و در تمام مدت زمامداری مستوفی، که کابینه او سه بار ترمیم شد، مخبرالسلطنه در وزارت فوائد عامه مستقر بود. در اواخر کابینه مستوفی وی به ریاست دیوانعالی کشور برگزیده شد.
علی‌اکبر داور وزیر عدلیه با اختیاراتی که از مجلس تحصیل نموده بود حق داشت به دو نفر رتبه یازده قضایی اعطاء کند. ریاست تمیز و دادستان کل و حاج مخبرالسلطنه هدایت با رتبه یازده قضایی به ریاست دیوانعالی کشور رسید و رضاقلی هدایت پسر عمو و برادر همسر خود را با رتبه ده قضایی به ریاست شعبه اول تمیز گمارد که ضمنا قائم مقام او در عالیترین مرجع قضایی کشور باشد. در خرداد ماه ۱۳۰۶ مستوفی از ریاست دولت کناره گیری کرد و قرعه به نام حاج مخبرالسلطنه هدایت اصابت کرد، البته در این انتخاب رأی و اراده تیمورتاش بسیار مؤثر بود چون رضاشاه حق انتخاب نخست وزیر را به جز خودش به او داده بود. هدایت در یادداشت‌های خود در این مورد نوشته‌است سعی تیمورتاش در تغییر تصمیم مستوفی مفید نیفتاد.
مخبرالسلطنه هدایت قریب شش سال و نیم نخست وزیر رضاشاه پهلوی بود. در دوران نخست وزیری او پایه‌های دیکتاتوری محکم گردید. مادام که تیمورتاش حیات داشت حل و فصل امور با او بود و تا حدی هم داور و سردار اسعد و نصرت الدوله در کارها وداخله داشتند. پس از زندانی کردن نصرت الدوله و تیمورتاش و سلب مصونیت از عده زیادی وکیلان مجلس هدایت غلام حلقه به گوشی بود که فقط دستورات شاه را بدون چون و چرا اجرا می‌کرد که سرانجام دوره او هم سپری شد و در شهریور ۱۳۱۲ از کار برکنار گردید.
پس از استعفای مهدیقلی هدایت شغلی به او ارجاع نشد. نهایت مجلس شورای ملی در جلسه ۱۹ آذرماه ۱۳۱۲ ماده واحده‌ای برای او به این شرح به تصویب رسانید: وزارت مالیه مجاز است خدمات آقای حاج مهدیقلی خان هدایت را از تاریخ اول ۱۲۹۸ق الی ۲۵ شهریور ۱۳۱۲ متوالیا احتساب نموده سند خدمت صادر نماید و آخرین شغل ایشان ریاست دیوانعالی تمیز را اساس رتبه یازده قضایی قرار دهد.
به این ترتیب پرونده سیاسی و اداری حاج مهدیقلی هدایت که در دوران پنج پادشاه مصدر مشاغلی بود بسته شد و هر ماه مبلغ سیصد و نود و هشت تومان حقوق بازنشستگی رتبه ۱۱ قضایی به او پرداخت می‌شد.
مخبرالسلطنه هدایت زبان و ادبیات فارسی، عربی، آلمانی و فرانسه را خوب می‌دانست، تاحدی به زبان انگلیسی هم آشنا بود. در فن گراورسازی و کلیشه سازی سررشته داشت و به موسیقی علاقه بسیار داشت و از نظر علمی آن فن را آموخته بود. در ریاضیات، هیئت و فلسفه هم فضلی داشت.
مهدیقلی هدایت در زمره رجال نادری است که حوداث زندگی و اتفاقات کشور را به طور روزانه یادداشت کرده‌است که امروز به صورت کتابهای متعدد یکی از منابع تاریخ معاصر می‌باشد. مهم‌ترین اثر او در این زمینه کتاب خاطرات و خطرات می‌باشد.
مهدیقلی هدایت قریب پنجاه سال در صحنه سیاسی ایران بازیگری داشت. گاه در مقام استانداری و وکالت، گاه در مقام وزارت و صدارت از مهره‌های اساسی تاریخ معاصر ایران به شمار می‌رود. مقبره او در محله دروس تهران در خیابان هدایت واقع است.

ATHENA
12-21-2009, 10:28 AM
میرزا نصرالله‌خان نائینی معروف به مشیرالدوله (متوفی ۴ شعبان ۱۳۲۵)

صدراعظم مظفرالدین‌شاه و محمدعلی‌شاه قاجار.
با ورود به خدمات اداری مورد توجه امین‌السلطان قرار گرفت و پس از درگذشت میرزا محسن خان مشیرالدوله، لقب او را به میرزا نصرالله خان دادند. امین‌السلطان او را به وزارت خارجه منصوب کرد.
در آغاز جنبش مشروطه و پس از عزل عین‌الدوله، صدراعظم شد. امضای فرمان مشروطیت در زمان صدارت او صورت گرفت.
پس از مرگ مظفرالدین‌شاه نیز صدراعظم بود تا این‌که محمدعلی‌شاه دوباره امین‌السلطان را به جای او صدراعظم کرد.
در امضای قرارداد دارسی شرکت داشت.
میرزاحسن خان مشیرالدوله (پیرنیا) و میرزا حسین خان مؤتمن‌الملک (پیرنیا) پسران او بودند.

ATHENA
12-21-2009, 10:28 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/12/749.jpg

حسن پیرنیا (مشیرالملک و بعد مشیرالدوله)

(۱۲۹۱ ه. ق. (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25DB%25B1%25DB%25B2%25DB %25B9%25DB%25B1_%25D9%2587._%25D9%2582.%26action%3 Dedit%26redlink%3D1) - ۲۹ آبان (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25DB%25B2%25DB%25B9_%25D8%25A2%25D8%25A8% 25D8%25A7%25D9%2586)۱۳۱۴ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25DB%25B1%25DB%25B3%25DB%25B1%25DB%25B4) ) دولت‌مرد و چهار دوره نخست‌وزیر (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D9%2586%25D8%25AE%25D8%25B3%25D8%25AA%2 5E2%2580%258C%25D9%2588%25D8%25B2%25DB%258C%25D8%2 5B1) ایران بود.


میرزا حسن خان، پسر بزرگ میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله نائینی، که بعدها نام خانوادگی پیرنیا را برای خود انتخاب کرد، در سال ۱۲۵۱ ه ش، در تبریز به دنیا آمد.
پس از انجام تحصیلات مقدماتی و آموختن زبان و ادبیات فارسی و عربی و دروس معمول زمان خود در تهران، به تشویق میرزا علی اصغر خان امین السلطان، برای ادامه تحصیل به روسیه رفت و دوره «مدرسه نظام» و «مدرسه حقوق» آن کشور را گذراند.
پیرنیا، زمانی که پدرش وزیر امور خارجه شد، به ایران بازگشت و در سفر اول مظفرالدین شاه به اروپا، به عنوان مترجم و منشی امین‌السلطان ، جزء همراهان شاه بود.
پیرنیا، در سال ۱۲۸۱، به وزیر مختاری روسیه انتخاب شد. در بیست و هشت سالگی، با دختر میرزا احمد خان علاءالدوله (از اعضای درجه اول دربار مظفر الدین شاه) ازدواج کرد.
پیرنیا، پس از قتل اتابک اعظم، در کابینه مشیر السلطنه به وزارت عدلیه رسید. او ابتدا مشیرالملک لقب داشت و بعد از فوت پدر در ۱۳۲۵ هجری قمری، ملقب به مشیرالدوله شد.
در زمان مشروطه نظامنامه مجلس یا قانون اساسی مشروطه را تدوین کرد. وی، بعداز فتح تهران و تشکیل دولت جدید، مجدداً به وزارت عدلیه انتخاب شد و از آن پس در کابینه های متوالی، بارها وزیر شد.

نخست‌وزیری

حسن پیرنیا، در سال ۱۲۹۳، به نخست وزیری رسید و بعدها نیز چند دوره به این سمت انتخاب شد. اتفاقاتی نظیر قیام شیخ محمد خیابانی و حوادث آذربایجان و ابتدای نهضت جنگل و ظهور رضا خان پهلوی، برای به دست گیری قدرت، از جمله رویدادهای نوبت‌های دیگر نخست وزیری اوست.
حسن پیرنیا، در دوره های دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم، نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی بود. چهار بار نخست‌وزیر و بیست و چهار بار به مقام وزارت رسید.

تالیفات

وی در ده سال آخر عمرش اغلب به کارهای فرهنگی و علمی اشتغال داشت و آثار با ارزشی همچون مجموعه سه جلدی تاریخ ایران باستان و داستان‌های ایران قدیم و حقوق بین الملل را نوشت.
کتاب تاریخ ایران باستان (در سه جلد) نخستین کتابی است که به شیوه علمی و بر اساس مستندات و کشفیات باستانشناسی در باره گذشته تاریخی ایران نگاشته شد و هنوز هم مورد توجه است.

ATHENA
12-21-2009, 10:29 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

میرزا علی اصغرخان امین السلطان

فرزند دوم آقا ابراهیم امین‌السلطان، صدراعظم سه پادشاه قاجار، ناصرالدین‌شاه، مظفرالدین‌شاه و محمدعلی‌شاه بود. به ترتیب به القاب صاحب‌جمع، امین‌السلطان، و اتابک اعظم ملقب بود.
در ۲۱ رجب ۱۳۲۵ هجری قمری در جریان جنبش مشروطه ایران به دست عباس‌آقا تبریزی کشته شد.

ATHENA
12-21-2009, 10:30 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/12/750.jpg

(http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D8%25B5%25D8%25AF%25D8%25B1%25D8%25A7%2 5D8%25B9%25D8%25B8%25D9%2585)


شاهزاده عبدالمجید میرزا معروف به عین‌الدوله

صدراعظم دوره مظفرالدین‌شاه و از مخالفان سرسخت مشروطیت ایران.
او پسر احمدمیرزا پسر فتح‌علی‌شاه بود و در سال ۱۲۶۱ هجری قمری در شهر تهران زاده شد. ناصرالدین‌شاه او را به تبریز نزد ولیعهدش مظفرالدین میرزا فرستاد و عبدالمجیدمیرزا در آنجا مورد توجه واقع شد تا این‌که ولیعهد دختر خود انیس‌الدوله را به عقد او درآورد و بعد پیشکار ولیعهد شد. در ۱۳۱۰ هجری قمری به او لقب عین‌الدوله دادند.
پس از کشته شدن ناصرالدین‌شاه و پادشاهی مظفرالدین‌شاه، عین‌الدوله حاکم تهران و سپس وزیر داخله شد. در ۱۳۲۲ صدراعظم شد.
با اعتراض علما و تجار که از روش استبدادی او به تنگ آمده بودند معزول شد و میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله به جای او صدراعظم شد. مدتی در خراسان در املاک خود اقامت کرد.
پس از مرگ مظفرالدین‌شاه و در جریان جنبش مشروطه، محمدعلی شاه او را برای سرکوبی قیام تبریز مامور کرد ولی موفقیتی نیافت.
پس از فتح تهران خود را به مجاهدین تسلیم کرد و به همین دلیل به او آزاری نرساندند.
در دوره احمدشاه دوبار دیگر رئیس‌الوزرا شد.
او در ۱۳۰۶ هجری خورشیدی در شهر تهران درگذشت.



(http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D8%25B5%25D8%25AF%25D8%25B1%25D8%25A7%2 5D8%25B9%25D8%25B8%25D9%2585)

ATHENA
12-21-2009, 10:32 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/12/751.jpg

حسن مستوفی‌الممالک (۱۲۹۲ ق. - ۶ شهریور ۱۳۱۱ تهران)



از سیاستمداران خوشنام دورهٔ مشروطه و دورهٔ رضاشاه است. میرزا حسن مستوفی، معروف به مستوفی الممالک، که این لقب را از پدر و جد خود به ارث برده بود، تنها رئیس الوزرای دوران قاجاریه است که در اوایل سلطنت رضا شاه به مقام نخست وزیری رسید و هر چند دوران زمامداری او کوتاه بود، بعد از کناره گیری از این مقام نیز، تا هنگام مرگ خود در سال ۱۳۱۱، مورد توجه و علاقه رضا شاه بود. رضا شاه مانند سلاطین قاجاریه، مستوفی الممالک را « آقا » می‌خواند و با احترام فوق العاده‌ای که برای او قائل بود هرگز موردی پیش نیامد که سفارش و تقاضای « آقا » یا شفاعت او را از کسی رد کند.
درباره عنوان « آقا » که از پدر مستوفی الممالک به او ارث رسیده بود نصرالله انتظام داستان جالبی را در خاطرات خود نقل کرده و از آن جمله می‌نویسد: « مرحوم حسن مستوفی و پدرش میرزا یوسف صدراعظم و جدش محمد حسین به آقا معروف بودند و سلاطین هم آنان را به همین عنوان می‌خواندند. وجه تسمیه این عنوان غیر معمول را معمرین و مطلعین چنین حکایت کرده‌اند:
«هنگامی که محمد شاه ولیعهد بود و مثل اغلب ولیعهدان اسما ایالت آذربایجان را داشت، قائم مقام فراهانی به سمت پیشکاری عملا ولایت می‌نمود و ضمنا مربی ولیعهد هم بود. روزی شاهزاده جمعی از جوانان یا کودکان همسال خود را به ناهار دعوت نمود. چون بی اجازه و تصویب قائم مقام به عمل آمده بود برای این که شاهزاده را گوشمالی دهد از پذیرائی مهمانان و فراهم آوردن وسائل ضیافت امتناع ورزید. ولیعهد که در مقابل مربی توانا، یارای چون و چرا نداشت و پس خواندن مهمانان را مایه سرشکستگی می‌دید، بیچاره ماند. میرزا حسین ( مستوفی الممالک اول ) پدر میرزا یوسف که از متمولین و سران دستگاه بود، مدعوین ولیعهد را با خود او به خانه خویش برد و بساط ضیافت شاهانه گسترد. ولیعهد به پاس آن خدمت همه جا و به همه کس گفته بود این مرد به ما نان داد و آقای ماست.
از این تاریخ عنوان و لقب در آن خانواده باقی ماند. محمد شاه و ناصرالدین شاه میرزا یوسف را هم آقا خطاب می‌کردند. بعد از فوت میرزا یوسف با وجودی که پسرش میرزا حسن دوازده یا سیزده سال بیش نداشت، باز ناصرالدین شاه آن طفل خردسال را آقا خواند. مرحوم میرزا حسن مستوفی الممالک به این عنوان معنی داد و در تمام عمر به آقائی زندگی کرد. سخاوت و دست و دل بازی او که گاهی به حد افراط می‌رسید معروف همگان است. بر اثر این گشاده دستی دارایی پدر را که به روایت اعتمادالسلطنه از قول میرزا عیسی وزیر ( شوهر خواهر میرزا یوسف ) به دو کرور، یعنی یک میلیون تومان هشتاد سال قبل(تاریخ نگارش خاطرات نصرالله انتظام ۱۳۳۶ است) تخمین شده بود تقریباً تمام کرد و تنها چیزی که برای او باقی ماند همان وجهه ملی بود »
مهدی بامداد در « شرح حال رجال ایران » توضیحات مفصل تری درباره شجره خانوادگی مستوفی الممالک داده و ضمن آن می‌نویسد « میرزا حسن آشتیانی مستوفی الممالک سوم ( لقب مستوفی الممالک از القاب شغلی بوده و به کسانی که متصدی امور مالی می‌شدند « مستوفی » می‌گفتند )، پسر میرزا یوسف مستوفی الممالک در سال ۱۲۹۲ هجری قمری متولد شده و در اوایل سال ۱۲۹۹ هجری قمری در سن ۶ یا ۷ سالگی پدرش او را با لقب مستوفی الممالکی به جای خود به سمت رئیس دفتر استیفاء ( وزیر دارایی ) تعیین نمود. در این هنگام سمت و عنوان میرزا یوسف مستوفی الممالک وزیر اعظم داخله و مالیه بود. میرزا هدایت یا آقا هدایت وزیر دفتر ( پدر دکتر مصدق ) شخص معمری که قریب به ده سال رئیس دفتر استیفاء ( وزیر دارائی ) بود پس از میرزا یوسف ( پسر عمو و برادرانش ) خود را مستحق مستوفی الممالکی و امور مربوط به آن می‌دانست. هنگامی که میرزا یوسف مستوفی الممالک پسر خردسال خود میرزا حسن را با تصویب شاه به این سمت تعیین نمود، از این پیش آمد سخت رنجیده خاطر گشته، استعفا کرد.»
مستوفی الممالک در سال ۱۳۱۸ هجری قمری ( ۱۲۸۰ شمسی ) در سن بیست و شش سالگی به اروپا رفت و مدت هفت سال بیشتر در پاریس اقامت داشت.
مستوفی در سال ۱۲۸۶ شمسی به اصرار میرزا علی اصغر خان امین السلطان (اتابک اعظم ) با قول وزارت به تهران بازگشت، و چون هنگام مراجعت او به ایران، فقط پست وزارت جنگ در کابینه خالی بود، بدون هیچ گونه سابقه و تخصصی در امور مربوط به قشون به این سمت انتخاب شد. مستوفی الممالک، پس از قتل اتابک در چند کابینه دیگر هم همین سمت را داشت تا اینکه در سال ۱۲۸۸ در نخستین کابینه سپهدار اعظم (محمد ولیخان تنکابنی) به وزارت مالیه، یعنی شغل دوران کودکی خود منصوب شد، ولی بیش از پنج ماه دوام نیاورد و در سومین کابینه سپهدار کار خود را به وثوق الدوله داد.
مستوفی الممالک نخستین بار در مردادماه سال ۱۲۸۹ شمسی، در حالی که ۳۸ سال بیش نداشت، رئیس الوزرای ایران شد و تا دیماه همین سال سه کابینه تشکیل داد. از شخصیت‌هایی که در این کابینه‌ها شرکت کردند میتوان از عبدالحسین میرزا فرمانفرما ( وزیر داخله و بعد وزیر جنگ )، صنیع الدوله ( وزیر مالیه )، و عین الدوله ( وزیر داخله) نام برد. صنیع الدوله به قتل رسید و کابینه مستوفی کمتر از دو ماه بعد از قتل وی سقوط کرد.
رئیس الوزرائی او که مصادف با آغاز جنگ اول جهانی بود بیش از یک سال و نیم به طول انجامید. وزیران ارشد او در این دوره ذکاءالملک فروغی ( وزیر عدلیه ) محتشم السلطنه اسفندیاری ( وزیر مالیه ) و غلامحسین صاحب اختیار وزیر جنگ بودند. در اواخر اسفند ماه ۱۲۹۳ مستوفی الممالک جای خود را به میرزا حسن خان مشیرالدوله داد، ولی در مرداد ماه ۱۲۹۴ مجدداً مامور تشکیل کابینه شد. دوره سوم زمامداری مستوفی الممالک بیش از چهار ماه به طول نینجامید.
در دیماه ۱۲۹۴، مستوفی الممالک برای چهارمین بار به نخست وزیری انتخاب شد و این بار نیز حکومت او بیش از چهار ماه دوام نیاورد. پنجمین و آخرین دوره نخست وزیری او در دوران قاجاریه، از ۲۵ بهـمـن ماه سال ۱۳۰۱، در حدود دو سال بعد از کودتای ۱۲۹۹ آغاز شد و دوستی و همکاری او با رضا خان در همین دوران آغاز گردید. رضا خان سردار سپه که در تمام کابینه‌های بعد از کودتا سمت وزیر جنگ را داشت در دولت مستوفی الممالک نیز همین سمت را حفظ کرد. در این زمان رضا خان خود داوطلب مقام نخست وزیری بود و مستوفی الممالک هم که عملا خود را مسلوب الاختیار می‌دید در خردادماه سال ۱۳۰۲ استیضاح مدرس را از وزیر خارجه کابینه خود ( فروغی ) بهانه کرد و استعفا داد. سخنرانی مستوفی الممالک در پاسخ مدرس معروفترین نطق اوست و نصرالله انتظام که خود در این جلسه مجلس حضور داشته، در خاطرات خود از آن جلسه، پس از اشاره به اظهارات مدرس و پاسخ فروغی چنین می‌نویسد:
« فروغی که از تریبون پائین آمد، مستوفی از جا برخاست و با وقاری که مختص خودش بود پشت تریبون رفت و نطق معروفی را که آجیل نمی‌گیرم و نمی‌دهم ایراد کرد. من تا آنزمان حرف زدن مستوفی را جز آنچه در مجالس و محافل خصوصی می‌گفت نشنیده بودم و گمان اینکه از عهده ادای نطقی برآید نمی‌کردم. در دوره چهارم تقنینیه که در مجلس کار می‌کردم و مراقب اعمال و رفتار همه نمایندگان بودم کمتر مستوفی به مجلس می‌آمد و اگر هم اتفاقا حاضر می‌شد هیچوقت در مباحثات شرکت نمی‌کرد. کارهایش مخصوص به خود و قابل تقلید نبود. از جمله وقتی وارد تالار مجلس می‌شد به صدای بلند سلام می‌کرد. من چنین عملی را از هیچ نماینده دیگری ندیدم و مسلما اگر دیگری می‌کرد مضحک جلوه می‌نمود. بنابراین می‌توان گفت در ادواری که نمایندگی داشته، جز آن سلام بلند کسی صدای او را در جلسه علنی نشنیده بود. انصافا باید گفت که نطق آن روز مستوفی، که هنوز هم در خاطره‌ها باقی و پاره‌ای از کلماتش مانند آجیل گرفتن و آجیل دادن که تعریف مودب رشاء و ارتشاء است اصطلاح شده، در عالم خود شاهکاری بود.
« مستوفی که با اطلاع یا بی اطلاع وزرایش تصمیم به برکناری گرفته بود و نمی‌خواست وارد جزئیات بشود و ضمنا از سوءنیت دشمنان و آنهایی که در تلاش نخست وزیر شدن بودند به تنگ آمده بود مطلب را طوری چرخاند تا مشت یکایک رقیبا باز شود. در ابتدا گفت " همه می‌دانند که در تمام عمر هیچ وقت قبول زمامداری نکردم مگر به امر اعلیحضرت همایونی و تمایل مجلس. هر وقت که بی حرمتی از طرف اعلیحضرت ( فوری جمله خود را اصلاح کرد و گفت: اگر چه چنین چیزی هیچ وقت رخ نداد ) یا بی میلی از جانب مجلسیان احساس کردم، فوری از کار کناره نمودم. اگر این دفعه در مقام خود باقی ماندم نه از این جهت است که زعم عده‌ای عوض شده باشم و این مستوفی آن مستوفی قدیم نباشد، بلکه صلاح کشور را در آن تشخیص دادم و می‌خواستم اگر ایرادی بر دولت من وارد باشد مجال جواب داشته باشم. از اظهارات آقای مدرس معلوم شد ایرادی نیست بلکه نسبت به شخص من بی لطفند ( مدرس فریاد زد: خیر به آقا ارادت دارم ) می‌دانم فترت در پیش است و ایام فترت دوره بره کشی است و داوطلب صدارت زیاد. آقایان می‌دانند معده ضعیف من تحمل خوردن گوشت ندارد. وانگهی در این ایام کسی باید سرکار بیاید که آجیل بگیرد و آجیل بدهد. من که آجیل گیر نیستم ناچار به کسی آجیل نمی‌دهم.»
مستوفی در پایان اظهارات خود گفت: هر چند هنور بر من مسلم نیست که دولتم در مجلس اکثریت نداشته باشد ولی به جهاتی که گفتم عتبه را می‌بوسم و از این جا به حضور اعلیحضرت همایونی می‌روم و استعفای خود را تقدیم می‌کنم. این بگفت و از کرسی خطابه پائین آمد و بی این که به جایگاه وزیران برگردد و منتظر جوابی از طرف مجلسیان بشود رو به همکاران خود کرد و گفت: آقایان وزیران بفرمائید، و از تالار مجلس خارج شد.
بعد از استعفای مستوفی الممالک مجلس به نخست وزیری میرزاحسن خان مشیرالدوله اظهار تمایل کرد، ولی کابینه او هم بیش از چهار ماه دوام نیاورد و جای خود را به رضا خان سردار سپه داد. انتخابات دوره پنجم در اوایل زمامداری رضا خان به انجام رسید و اکثریت منتخبین از کاندیداهای مورد نظر و طرفدار او بودند، ولی عده‌ای از نمایندگان مستقل یا مخالف او مانند مستوفی الممالک، مشیر الدوله، دکتر مصدق، مدرس و تقی زاده از تهران به مجلس راه یافتند. رضاخان با انتخاب نامبردگان ( به استثنای مرحوم مدرس ) و دو تن از نمایندگان مستقل شهرستانها ( حسین علاء و یحیی دولت آبادی ) به عنوان هئیت مشاوران خصوصی خود، در صدد تحبیب و جلب موافقت آنها برآمد و تا حدی هم جلوی مخالفت آنها را با این اقدامات خود گرفت، ولی هنگامی که در صدد اجرای نقشه پنهانی خود، یعنی خلع ید از قاجاریه و تصاحب تاج و تخت سلطنت ایران برآمد با مقاومت آنان روبرو شد.
مستوفی الممالک از آن به بعد دیگر در جلسات مجلس حاضر نشد و تشریفات تشکیل مجلس موسسان و انتقال سلطنت به خاندان پهلوی و تاجگذاری رضا شاه در دوران خانه نشینی او انجام شد. با آغاز سلطنت رضا شاه، دیگر کسی انتظار بازگشت مستوفی الممالک را به صحنه سیاست نداشت، ولی رضا شاه کمی بعد از انجام مراسم تاجگذاری خود در اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۵ تصمیم گرفت مستوفی الممالک را به نخست وزیری انتخاب کند و از این راه بر حیثیت و اعتبار خود در مقام سلطنت بیفزاید. تیمورتاش وزیر دربار روز چهاردهم خرداد ۱۳۰۵ برای ابلاغ این تصمیم به خانه مستوفی الممالک رفت و بعد از مدتی گفتگو، مستوفی را به قبول مسئولیت نخست وزیری راضی کرد. رضا شاه از این که مستوفی الممالک حاضر به قبول نخست وزیری او شده‌است خوشحال شد و بلافاصله به فروغی نخست وزیر وقت تکلیف استعفا نمود. در آن زمان مجلس پنجم خاتمه یافته و انتخابات مجلس ششم در جریان بود. مستوفی الممالک روز ۲۲ خرداد ۱۳۰۵اعضای کابینه خود را به رضا شاه معرفی کرد.
مجلس ششم پس از انجام انتخابات تهران، که در نتیجه آن مشیرالدوله و موتمن الملک و دکتر مصدق و مدرس و ملک الشعراء بهار و همچنین خود مستوفی الممالک به نمایندگی مجلس انتخاب شده بودند، افتتاح شد و مستوفی الممالک بعد از اعلام آمادگی مجلس طبق سنت پارلمانی استعفا داد. هنگامی که مجلس برای ابراز تمایل به نخست وزیر جدید تشکیل جلسه داده بود، مستوفی الممالک اعلام داشت که برای ادامه خدمت در مقام نخست وزیری آمادگی ندارد. در نتیجه مجلس به نخست وزیری موتمن الملک رای تمایل داد. موًتمن الملک هم از قبول نخست وزیری خودداری نمود و به پیشنهاد مدرس مجلس مجدداً به نخست وزیری مستوفی الممالک رای داد. رضا شاه دوباره تیمورتاش را نزد مستوفی الممالک فرستاد و از او خواست که دولت را تشکیل دهد و جز وزیر جنگ، که شاه می‌خواست فروغی در این مقام باقی بماند، انتخاب سایر وزیران را به عهده خود وی گذاشت. مستوفی الممالک دیگر چاره‌ای جز قبول مسئولیت نیافت و در اواخر شهریورماه کابینه جدید را ابتدا به رضا شاه و سپس به مجلس معرفی کرد. هیئت دولت جدید او عبارت بودند از فروغی وزیر جنگ، وثوق الدوله وزیر عدلیه، محتشم السلطنه اسفندیاری وزیر مالیه، علیقلی انصاری وزیر خارجه، مهدیقلی هدایت ( مخبر السلطنه ) وزیر فواید عامه، محمود علامیر وزیر داخله، احمد بدر وزیر معارف و احمد اتابکی وزیر پست و تلگراف.
ششمین و آخرین دوره نخست وزیری مستوفی الممالک که قریب یک سال به طول انجامید پر بارترین دوران خدمات دولتی او بود و مهم‌ترین اقدامات دوران سلطنت رضا شاه، ایجاد تشکیلات نوین دادگستری، الغاء کاپیتولاسیون و مقدمات احداث راه آهن سرتاسری ایران نیز در دوران زمامداری او انجام گرفت. رضا شاه با این که از مستوفی الممالک، به علت خودداری وی از ادامه خدمت در مقام نخست وزیر و رد وکالت مجلس رنجیده خاطر بود تا آخر عمر مستوفی هم از وی با همان لقب « آقا » یاد می‌کرد و برای او احترام قائل بود.
در این مورد نصرالله انتظام می‌نویسد: یکی از کسانی که به هیچ وجه پای بند قیود اشرافیت نبود و برای احدی شخصیت قائل نمی‌شد، رضا شاه بود. باز وقتی همین مرد با مستوفی روبرو می‌شد منتهای احترام را به جا می‌آورد و در سال آخر عمر مستوفی که میانه شاه با او به هم خورده بود اسمش از فهرست مدعوین به سلام و دربار حذف کرد تا دیگر چشمش به او نیفتد، چه می‌دانست که اگر ملاقات دست دهد قادر به اینکه رفتاری که با دیگران می‌کرد با او بکند نیست و حال اینکه با قدرت مطلقه‌ای که داشت، اگر اسائه ادبی می‌کرد آب از آب تکان نمی‌خورد.
مرحوم سردار اسعد بختیاری در سر جنازه مستوفی، با حال گریه می‌گفت: اعلیحضرت می‌فرمودند برای من میسر نیست آقا از من تقاضایی بکند و من بتوانم خواهش او را برآورده نسازم. فراموش نشود این حرفی که من به گوش خود شنیدم بعد از قضایای شهریور و تبعید به جزیره موریس و ژوهانسبورگ گفته نشده بود که مثل حرفهای دیگر حمل بر گزافه گویی شود. صحبت در ملا عام و در زمانی است که رضا شاه حاکم بر مال و جان فرد فرد ایرانیان بود. پس اگر حقیقت نمی‌داشت و یا شاه اکراهی از تکرار آن داشت، سردار اسعد چنین نقل قولی نمی‌نمود.
مهدی بامداد درباره مرگ مستوفی الممالک می‌نویسد: مستوفی در ششم شهریور ۱۳۱۱ خورشیـدی در حـدود سن ۶۰ سالگی درگذشت و در مقبره خانوادگی در ونک به خاک سپرده شد. در اطراف مرگ مرحوم مستوفی که در یک مهمانی ناگهان سکته کرد و درگذشت خیلی حرفها زده شد و چون آن دوره عملیات خیـلـی سری انـجـام می‌یافت، کسی از قضیه سر درنیاورد و حقیقت امر معلوم نگردید.
ولی این تردید در مورد این که مستوفی الممالک بطور طبیعی نمرده باشد، بی معنی به نظر می‌رسد. دراین مورد مخبرالسلطنه هدایت که از محارم و نزدیکان مرحوم مستوفی بوده‌است چنین می‌نویسد:
آقای مستوفی تکسر قلبی داشتند. شاید حفظ صحت لازم را نمی‌فرمودند. روز ششم شهریور در امامزاده قاسم مهمان سردار فاخر بودند. بدون مقدمه از صندلی افتاد و داعیه حق را لبیک اجابت گفتند. جنازه را به اختیاریه که محل توقفشان بود آوردند و از اختیاریه به مشایعت خاص و عام به ونک ملک خودشان بردند و در جوار پدر بزرگوار به خاک سپردند. از اختیاریه تا ونک مشایعین مسلمان بودیم، در ونک دستجات ارامنه با علم پیش آمدند و جلو افتادند.
مختصر بگویم میرزا حسن مستوفی الممالک رحمت الله علیه مردی بود رئوف، مهربان، در دوستی ثابت و از دشمنی رو گردان. بدی می‌دید خوبی می‌کرد. مناعت داشت اما تکبر نداشت. گفتند کم اراده‌است، اراده و ثبات رایی که او در جنگ بین الملل در مقابل سفارتین به ظهور رساند در قوه هیچ یک از رجال قوم نبود.

ATHENA
12-21-2009, 10:33 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/12/752.jpg

نجف‌قلی خان بختیاری صمصام السلطنه از سران ایل بختیاری و دو دوره رئیس‌الوزرایایران. او فرزند حسینقلی خان ایلخان بختیاری و حاجی بی بی مهرافروز بود و در ۱۲۲۹ متولد شد. پس از مرگ پدر در ۱۲۸۱ از مظفرالدین شاه لقب صمصام‌السلطنه و مقام ایلخانی گرفت. صمصام‌السلطنه در جنبش مشروطه به مخالفان محمدعلی‌شاه پیوست و با برادر خود علیقلی خان سردار اسعد همراه شد. او به همراه سواران مسلح بختیاری اصفهان را تصرف کرد و حکومت اصفهان را در ۱۳۲۶ به‌دست گرفت. در ۱۲۸۹رئیس‌الوزرا شد و تا ۱۲۹۱در این منصب باقی ماند. مسئله اولتیماتوم روسیه برای اخراج مورگان شوستر مستشار امریکایی مالیه در زمان تصدی او پیش آمد. او بر خلاف مجلس از موافقان پذیرش تقاضای روس‌ها بود. او بار دیگر در سال ۱۲۹۷ به مدت چهار ماه به نخست‌وزیری رسید و زمانی که احمدشاه فرمان عزل او را صادر کرد، مدتی حاضر به پذیرفتن نبود و خود را نخست‌وزیر می‌دانست. در انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی به نمایندگی تهران انتخاب شد. در سال ۱۳۰۰ هنگامی که کلنل پسیان در خراسان قیام کرده بود حکومت خراسان به وی پیشنهاد شد ولی او به خراسان نرفت. در ۱۳۰۸ نیز برای مدتی کوتاه به فرمانداری چهارمحال منصوب و به حل اختلافات در این منطقه مأمور شد. او در سال ۱۳۰۹ در اصفهان درگذشت و در تكيه میرفندرسکی در تخت فولاد اصفهان بخاك سپرده شد.

ATHENA
12-21-2009, 10:33 AM
محمدولی‌خان تنکابنی (۱۲۶۴-۱۳۴۵ هجری قمری)

معروف به سپهدار تنکابنی، سیاست‌مرد و پنج دوره رئیس‌الوزرای ایران.
وی پسر حبیب‌الله خان سردار و نوه محمدولی‌خان ساعدالدوله از سرداران محمدشاه قاجار در محاصره هرات بود.
او ابتدا ساعدالدوله و بعد نصرالسلطنه لقب داشت و در دوران جنبش مشروطه به سپهدار اعظم ملقب بود. او یکی از دو فاتح معروف تهران در جریات جنبش مشروطه بود (فاتح دیگر سردار اسعد بختیاری است).
وی در ابتدا از سرداران محمد علی شاه بود و در شکستن بست مشروطه خواهان در مسجد شاه و در حمله به آزديخواهان تبريز نقش ايفا کرده بود. بعدها با محمد علی شاه اختلاف پيدا کرد و به املاکش در تنکابن رفت. د ر دوران استبداد صغیر آزاديخواهان گيلان بدلیل اینکه وی فنون نظامی را می‌دانست و با محمد علی شاه هم اختلاف داشت او را به‌عنوان رهبر برای فتح تهران برگزیدند.
نخستین بار در ۱۳۲۷ هجری قمری رئیس‌الوزرا شد و تا ۱۳۳۴ هجری قمری که با لقب سپهسالار اعظم به این مقام رسید چهار بار دیگر رئیس‌الوزرا بود.
در دوره رضاشاه بسیاری از املاک و اموال او را گرفتند و بالاخره خودکشی کرد.
خانواده او نام‌خانوادگی خلعتبری را برگزیدند.

ATHENA
12-21-2009, 10:34 AM
فتح الله خان اکبر (زاده ۱۲۳۴ خورشیدی در رشت- درگذشته ۱۳۱۷ در تهران)

ملقب به سپهدار اعظم و معروف به سپهدار رشتی نماینده مجلس، وزیر و نخست‌وزیر در دوران مشروطه

اوان زندگی

فتح الله فرزند حاج میرزا محمدعلی امشه‌ای معروف به حاجی خان در سال ۱۲۷۳ ه.ق (۱۲۳۴ ه.ش) به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات در حد سطح، همچون پسرعمویش صادق خان اکبر محتشم الملک (سردار معتمد بعدی) وارد تشکیلات عریض و طویل عموی متمول و متنفذ خود اکبر خان بیگلربیگی (مالک و حاکم مشهور دوره ناصری و اجاره دار گمرکات شمال ایران) گردید.
او و صادق خان خیلی زود مورد توجه اکبر خان قرار گرفتند و به نامزدی دو دختر او درآمدند. لیکن هنوز این نامزدی به ازدواج نیانجامیده بود که اکبر خان در سال ۱۳۰۷ ه.ق بدرود حیات گفت و فتح الله خان با هدف حفظ دارایی بیگلربیگی در خانواده، ترجیح داد بجای دخترعمو با بیوه جوان عموی خود ازدواج کند. از قضا دختری که نامزد فتح الله خان بود، اندکی بعد درگذشت و تمامی ثروت اکبر خان به تنها دختر و بیوهٔ او و در واقع به فتح الله خان و صادق خان رسید.

فعالیت سیاسی

فتح الله خان در همان سال ۱۳۰۷ ه.ق با درجه امیر تومانی و عنوان بیگلربیگی اجاره دار گمرکات شمال ایران شد و بر جای عموی خود نشست و به تدریج ملقب به سالار افخم، سالار اعظم و سردار منصور شد.
فتح الله خان سردار منصور مقارن با انقلاب مشروطیت برای اداره تلگرافخانه راهی پایتخت و در آنجا با آزادیخواهان و مشروطه طلبان آشنا شد و به آنان پیوست.
او در سال ۱۳۲۶ ه.ق دو هفته پیش از به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، به فرمان محمدعلی شاه قاجار به کلات در خراسان تبعید شد. ولی چندی بعد که عمو زادگانش؛ میرزا کریم خان رشتی، عبدالحسین خان معزالسلطان (سردار محیی)، عمیدالسلطان و... با همکاری دیگر مشروطه خواهان انقلاب محرم ۱۳۲۷ ه.ق رشت را به راه انداختند و پس از آن قزوین و تهران را فتح کردند، او نیز قدرت یافت و به عضویت کمیسیون ۲۸ نفره سران مشروطه درآمد و به وزارت پست و تلگراف منصوب شد.
او پس از آن در کابینه‌های اول، دوم و سوم محمدولی خان تنکابنی سپهدار اعظم در سمت خود ابقاء شد و در کابینه چهارم او به سمت وزارت عدلیه منصوب گردید (۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ ه.ق).
سردار منصور در سال ۱۳۳۳ ه.ق به ترتیب در کابینه‌های عین الدوله و فرمانفرما وزیر عدلیه و وزیر پست و تلگراف شد و همچنین در این سال از طرف اهالی طوالش و کرگانرود به نمایندگی دوره سوم مجلس شورای ملی برگزیده شد که به جهت تصدی پست دولتی از پذیرفتن آن خودداری کرد. در سال ۱۳۳۴ ه.ق که محمدولی خان تنکابنی با لقب سپهسالار اعظم مجدداً رئیس الوزراء شد، فتح الله خان هم با لقب سپهدار اعظم مجدداً وزیر پست و تلگراف شد. به همین خاطر در تاریخ، محمدولی خان به سپهدار تنکابنی و فتح الله خان به سپهدار رشتی نامبردارند.
او از سال ۱۳۳۶ ه.ق (۱۲۹۵ ه.ش) در سه کابینه وثوق الدوله وزیر داخله و وزیر جنگ شد. تا اینکه در آبان ۱۲۹۹ ه.ش (۱۳۳۹ ه.ق) فرمان ریاست الوزرایی به نام او صادر شد. لیکن کابینه او پس از سه ماه با وقوع کودتای رضا خان میرپنج (سردار سپه و رضا شاه بعدی) سقوط کرد.
سپهدار رشتی در سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ ه.ش نمایندگی رشت را در ادوار چهارم و پنجم مجلس شورای ملی بر عهده داشت، ولی پس از انقراض قاجاریه و روی کار آمدن سلسله پهلوی از فعالیت سیاسی کناره گرفت. او عاقبت در سال ۱۳۱۷ ه.ش در تهران چشم از جهان فروبست و در گورستان ابن بابویه در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد.