ATHENA
12-17-2009, 12:51 PM
خاطره قاضي
مرحوم لطفي ( وزير سابق دادگستري )از سالهاي طولاني كار و قضاوت در محاكم دادگستري خاطرات جالبي را براي نگارنده نقل كرده است .
آن مرحوم مي گفت : روزي يكي دزد جوان و در عين حال دست و پا چلفتي را كه در اولين سرقت خود ، به دام ماموران شهرباني افتاده بود براي محاكمه پيش من آوردند . دزد به محض آنكه جلوي من ايستاد شروع به عجز و لابه كرد و گفت :
- آقاي قاضي ! به پدر و مادرم رحم كنيد .
گفتم آن وقت كه به خاطر دزدي وارد خانه مردم شده بودي هيچ فكر پدر و ماردت بودي ؟ و دزد جواب داد :
- بله آقاي قاضي . ولي هرچه گشتم چيزي كه درد آنها بخورد پيدا نكردم .
مرحوم لطفي ( وزير سابق دادگستري )از سالهاي طولاني كار و قضاوت در محاكم دادگستري خاطرات جالبي را براي نگارنده نقل كرده است .
آن مرحوم مي گفت : روزي يكي دزد جوان و در عين حال دست و پا چلفتي را كه در اولين سرقت خود ، به دام ماموران شهرباني افتاده بود براي محاكمه پيش من آوردند . دزد به محض آنكه جلوي من ايستاد شروع به عجز و لابه كرد و گفت :
- آقاي قاضي ! به پدر و مادرم رحم كنيد .
گفتم آن وقت كه به خاطر دزدي وارد خانه مردم شده بودي هيچ فكر پدر و ماردت بودي ؟ و دزد جواب داد :
- بله آقاي قاضي . ولي هرچه گشتم چيزي كه درد آنها بخورد پيدا نكردم .