MIN@MAN
12-16-2009, 03:41 PM
قدمه کوتاه فوق را مجید روشنگر ـ بنیانگذار انتشارات مروارید ـ به رشته تحریر درآورده است.
صنعت نشر کتاب در ایران (که با صنعت نشر روزنامه تفاوت دارد)، بدون آنکه بخواهیم وارد جزئیات امر شویم، بهطورکلی قدمتی صد ساله دارد و مرکزیت آن هم در پایتخت محسوس است.
این امر تقریباً در تمام کشورهای دیگر نیز مصداق دارد و پایتخت کشورها مرکز تمرکز ناشران است. (تنها تفاوت در آمریکاست که شهر نیویورک مرکز کلیه ناشران مهم این کشور است).
نسل اول ناشران ایران، گرچه بهطور عمده در نواحی بازار و تیمچه حاجبالدوله و بازار بینالحرمین و خیابان ناصرخسرو کار خود را شروع کردند، اما به علت گسترش شهر تهران، کتابفروشیهای خود را به خیابان شاهآباد و خیابان نادری < خیابان جمهوری اسلامی > و بعدها به مقابل دانشگاه نیز توسعه دادند.
یکی از نامهای مشهور نسل اول ناشران ایران، «علمی»ها هستند: میرزا علیاکبرخان خوانساری، جد «علمی»ها، در خوانسار به پیشه کتابفروشی اشتغال داشت. او به تهران میآید و در تیمچه حاجبالدوله کتابفروشی دایر میکند. پسر او، میرزا محمد اسماعیل، ابتدا با پدر، سپس بهطور مستقل در خیابان ناصریه (ناصرخسرو بعدی) دکانی باز میکند و به فکر چاپ و نشر میافتد.
در این زمان به او خبر میدهند که روسها در مشهد، قصد فروش چاپخانهای را دارند. میرزا محمد اسماعیل (که حالا حاجی هم شده است) به مشهد میرود و یک دستگاه ماشین چاپ سنگی با لوازم آن را خریداری میکند و با خود به تهران میآورد و شروع میکند به کار چاپ کتاب.
حاجی محمد اسماعیل پنج پسر داشته است: حاجی محمدعلی، حاج محمدحسن، محمدجعفر، عبدالرحیم و علیاکبر که همگی با نام خانوادگی «علمی» شناخته میشوند.
انتشارات علمی، نام یکی از پرکارترین و مشهورترین ناشران نسل اول صنعت نشر کتاب در ایران است. (چاپخانه متعلق به حاج محمدعلی در باغچه علیجان کوچه خدابندهلو قرار داشت که تقریباً تمام کارهای چاپی آنها را انجام میداد).
اینان نخست در بازار و خیابان ناصرخسرو و بعدها در خیابان شاهآباد و سپس مقابل دانشگاه به تأسیس کتابفروشی پرداختند و زیر نامهای علمی و «انتشارات جاویدان» به کار خود ادامه دادند.
شادروان نصرالله صبوحی ـ که من ایشان را چند بار در زمان حیاتش دیدم ـ بنیانگذار «کتابفروشی مرکزی» بود و انتشارات خود را زیر همین نام منتشر میکرد و کتابفروشی او هم در خیابان ناصرخسرو قرار داشت. (ایشان، پس از تأسیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، یکی از رؤسای اولیه این اتحادیه بود).
شادروان محمد رمضانی، انتشارات کلاله خاور را داشت. (کتابفروشی «کلاله خاور» نخست در ابتدای لالهزار قرار داشت و بعد به خیابان شاهآباد نزدیک کوچه سیدهشام و بعدها به خیابان اکباتان منتقل شد). او هم از پیشگامان نسل اول ناشران ایران بود.
هم ایشان «نخستین نشریه ادواری خاص و مستقل در زمینه کتاب» را به نام فصلنامه کتاب (در 64 صفحه) در فروردین 1311 (یعنی 72 سال پیش) منتشر کرد. (از این فصلنامه فقط چهار شماره منتشر و انتشار آن متوقف شد).
ایشان بعدها جزوههای هفتگی «افسانه» را منتشر کرد (در 8 تا 16 صفحه) که در آنها ادبیات جهان و برخی از آثار فارسی معرفی میشد. جزوههای «افسانه» بخش مهمی از فعالیتهای فرهنگی ایران بین سالهای 1300 تا 1310 را نشان میدهد.
شادروان ابراهیم رمضانی (انتشارات ابنسینا)، شادروان حسن معرفت (کانون معرفت)، شادروان عبدالغفار طهوری (کتابخانه طهوری)، زوار (کتابفروشی زوار)، عبدالرحیم جعفری (انتشارات امیرکبیر)، جواد اقبال (انتشارات اقبال)، محمدی (کتابفروشی محمدی)، برادران مشفق (بنگاه مطبوعاتی صفیعلیشاه)، محمود کاشیچی (انتشارات گوتنبرگ)، یهودا بروخیم و اسحق بروخیم (انتشارات بروخیم) و چند نام دیگر که اکنون در خاطر من نیست، نسل اول ناشران ایران را به وجود آوردند که هنوز هم برخی از بنگاههای انتشاراتی آنها در صحنههای صنعت نشر کتاب ایران به فعالیتهای خود ادامه میدهند. (البته خواننده این سطور توجه دارد که من فقط به صنعت نشر کتاب در بخش خصوصی میپردازم و سازمانهای دولتی و نیمه دولتی از بحث من خارج است. گرچه، از نظر زمانی، انتشارات دانشگاه تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب و مؤسسه انتشارات فرانکلین در دایره همین نسل اول میگنجند).
نسل اول ناشران ایران را میتوان نسل خانوادگی و موروثی تلقی کرد که کار نشر کتاب بهطور سنتی از پدر به پسر یا برادر منتقل میگشته است. این نسل از ناشران، با آنکه از عاشقان کتاب بودهاند و فیالواقع به این کار عشق میورزیدهاند، اما صاحبان و بنیانگذاران این نسل به گروه «فرهیختگان» تعلق نداشتند. (فیالمثل، علیاکبر علمی که صاحب «بنگاه علیاکبر علمی» بود، خواندن و نوشتن نمیدانست). اینان هیچکدام با زبانهای خارجی آشنایی نداشتند و آثاری را که منتشر میکردند، از طریق مترجمان دریافت میکردند که لزوماً از بهترین ترجمهها نبود. (یکی از همین ناشران نسل اول، فیالمثل، داستانی از یک نویسنده ایرانی دریافت میکند، اما آن را برای چاپ مناسب تشخیص نمیدهد. این ناشر به نویسنده میگوید بهتر است که او یکی از آثار اشتیفن تسوایک را که آن روزها هواخواه بسیار داشته است، ترجمه کند. در این صورت، او حتماً آن را چاپ خواهد کرد. نویسنده پس از چند ماه، همان داستان فارسی خود را، با تغییر نامهای فارسی به آلمانی، به ناشر تحویل میدهد و این نوشته به نام «عشقهای اشتیفن تسوایک به قلم خودش» چاپ میشود. به این ترتیب، از این نویسنده اطریشی، در ایران، یک کتاب افزون بر کتابهایی که او در سرزمین مادری خود چاپ کرده، منتشر شده است.*
]این کتاب نوظهور، «عشق اشتیفن تسوایک» به قلم خودش، ترجمه حسین مسعودی خراسانی است که کانون معرفت آن را در سه مجموعه صد کتاب بزرگ از صد نویسنده بزرگ جهان منتشر کرد. این جزئیات را مدیون نادر نادرپور هستم که حالا آن را به پانویس بالا اضافه میکنم[.
نسل اول ناشران ایران، تا پیش از 1300، تنها 10 مؤسسه انتشاراتی و در میان سالهای 1301 تا 1310، جمعاً 16 مؤسسه انتشاراتی را در ایران تأسیس کردهاند.
در دهه 30 و 40 و 50، به تدریج نسل دوم ناشران ایران، پا به عرصه صنعت نشر کتاب میگذارد. این نسل، نسلی است که صفت «فرهیختگی» در مورد اکثر آنان مصداق دارد. اینان با زبانهای خارجی آشنا هستند، برخی از آنها نویسنده و مترجم و منتقد ادبی هستند و بر روی هم برآنند تا خون تازهای را وارد صنعت نشر کتاب کنند.
در نسل دوم ناشران ایران، کار نشر از پدر به پسر نمیرسد و رویکرد اینان به امر نشر کتاب، موروثی نیست. نامهایی چون انتشارات نیل، زمان، آگاه، مروارید، خوارزمی، روزن، سپهر، توس، دنیا، بامداد، دهخدا و دیگران را کسانی بنیاد گذاشتند که این شغل به صورت موروثی در خانواده آنان رواج نداشت.
فرهیختگی و آگاهی درباره ادبیات مدرن، انگیزه آنان در تأسیس چنین مؤسساتی بود که برخی از آنها حتی به صورت شرکت سهامی و با سهام سهامداران، پا به عرصه وجود گذاشتند. (مثل مؤسسه انتشارات خوارزمی یا شرکت انتشار).
هرچه نسل اول به ادبیات کلاسیک فارسی و متون مذهبی گرایش داشت، نسل دوم نماینده ادبیات مدرن فارسی و ادبیات مدرن جهان بود. با دو استثنا یعنی بنگاه ترجمه و نشر کتاب و مؤسسه انتشارات فرانکلین ـ که سهم عمدهای در نشر ادبیات مدرن جهانی در ایران داشتهاند ـ بیشترین سهم چاپ آثار مدرن فارسی و غیر فارسی مدیون نسل دوم ناشران کتاب در ایران است.
کلیه آثار سارتر و کامو و بهطورکلی قلمرو ادبیات متعهد و آثار اگزیستانسیالیستی و نمایشنامههای مدرن و آثار همینگوی و فالکنر و اشتاینبک و موج ادبیات نو اروپا و آمریکا، توسط این ناشران در دهههای 30 و 40 و 50 به دست خوانندگان مشتاق خود رسیده است.
سهم این ناشران در پیشبرد شعر نو در میان خوانندگان فارسی زبان ـ چه در ایران و چه در کشورهای فارسی زبان دیگرـ، اظهر من الشمس است. (در نیمه دهه پنجاه، تعداد ناشران نسل اول و نسل دوم در سال 1355 به رقم 127 ناشر در تهران و 56 ناشر در شهرستانها میرسد).
با انقلاب 1357 نسل سوم ناشران پا به عرصه وجود میگذارد. این نسل از ناشران، جوانانی هستند که با پدیده کتابهای «جلد سفید» به بازار کتاب ملحق میشوند. اینها که اکثرشان کارکنان شاغل در کتابفروشیهای نسل اول و نسل دوم بودهاند و در عمل از عطش جوانان به خواندن کتابهای سانسور شده و ممنوع، اطلاع دارند، با چاپ کتابهای ممنوع ـ با جلد سفید (هم به دلیل پنهانکاری از تعقیب حکومت و هم به دلیل فرار از پرداخت حقالتألیف به صاحبان اثر) ـ وارد عرصه نشر کتاب میشوند.
بخش عمده فعالیتهای انتشاراتی در ماههای اول انقلاب،در تیول این جوانان است. یکی از آنان، با یک حرکت انقلابی، حتی یکی از کتابفروشیهای امیرکبیر را ـ که خود در آن فروشنده بود ـ قبضه کرد و نام آن را به نام «انتشارات خلق» تغییر داد و فروشگاه را از آن خود ساخت. (بعدها که مؤسسه انتشارات امیرکبیر به دست بنیاد مستضعفان مصادره میشود، این فروشگاه هم از دست این جوان خارج میگردد).
با استعفای دولت موقت و سختگیری وزارت ارشاد ـ پدیده کتابهای «جلد سفید» فروکش میکند، اما تعداد بیشماری از همین جوانان، همراه با جوانان دیگری که جاذبه کار نشر، دامانشان را رها نمیکرده است، به صورت نسل سوم ـ و با داشتن جواز نشر از طرف وزارت ارشاد، پا به میدان میگذارند. نامهایی چون: انتشارات روشنگران، دماوند، فرزان، فرهنگ معاصر، رسا، هیرمند، کتابسرا، نشر آزمون، نشر مرکز، طلایه، پرواز، نشر گفتار، نشر خرم، نشر چشمه، نیلوفر، جامی، کاوش، صابرین، طرح نو، البرز، فکر روز، حدیث، احیای کتاب و... و صدها نام دیگری که همگی پس از انقلاب پا به عرصه وجود گذاشتهاند. (تعداد ناشران براساس آمار رسمی هماکنون از مرز 2500 گذشته که بیشترین آنها متعلق به نسل سوم هستند).
اگر نسل اول ـ به دلیل موروثی بودن شغل ـ و نسل دوم ـ به دلیل فرهیختگی ناشران آن نسل ـ از یک نوع همرنگی برخوردارند، نسل سوم اما از این یکرنگی برخوردار نیست. گروهی صرفاً به دلیل اقتصادی و گروهی به دلیل آرمانخواهی به این صنعت روی آوردهاند.
آنچه تا اینجا یادآوری کردم مربوط به ایران است.
اما نسل سوم ناشران فارسی زبان، ادامه خود را به خارج از کشور نیز کشانده است. همان شرایط و انگیزههایی که با تغییر اوضاع و احوال اجتماعی ایران، گروهی را به صحنه نشر کتاب کشانید، گروه دیگری را ـ با یک جابجایی جغرافیایی ـ در خارج از کشور وارد این قلمرو کرد. ناشران ایرانی خارج از کشور ادامه همان نسل سوم است. تقریباً همان عوامل و انگیزههایی که باعث پدیدار شدن نسل سوم در داخل ایران شد، همان انگیزهها در خارج از کشور نیز صنعت نشر فارسی را به وجود آورده است که عمدتاً در دو عامل اصلی خلاصه میشود: آرمانخواهی (به معنی پیشبرد اهداف سیاسی، ملی، مذهبی و فرهنگی) و عامل اقتصادی (به معنی قلمرو تازهای که میتواند برای یک مهاجر، ممر معاشی را فراهم آورد).
نامهایی چون نشر باران، نشر آرش، شرکت کتاب، نشر کتاب، کتابسرا، نشر زمانه، نشر پازند، چشمانداز، نشر هنر، نشر افرا، کتابفروشی ایران، کتاب جهان، نشر افسانه، نشر نیما، انتشارات پارس، کلبه کتاب، مرکز فرهنگی و کتاب نارنجستان، فرهنگ فردا، نشر ریرا و دهها نام دیگر به همان نسل سومی تعلق دارد که ساقه اصلی آن در روزهای بعد از انقلاب در ایران پا گرفت و شاخهای از آن اکنون از هوای مهاجرت استنشاق میکند.
تعدادی از ناشران نسل اول، زندگی را وداع گفتهاند، برخی از آنان هنوز در میان ما هستند، برخی از ناشران نسل دوم، روی در نقاب خاک کشیدهاند و برخی کار نشر را رها کردهاند ـ و از میان نسل سوم نیز تعداد بیشماری صحنه را ترک کردهاند. اما جالب آنکه این سه نسل، هماکنون در کنار هم و به موازات هم، در صحنه صنعت نشر کتاب حضور دارند و به تلاش فرهنگی خود ادامه میدهند؛ گیرم که تعداد نسل اول کمتر، تعداد نسل دوم بیشتر و تعداد نسل سوم بیشترین این نامها را تشکیل میدهند.
صنعت نشر کتاب در ایران (که با صنعت نشر روزنامه تفاوت دارد)، بدون آنکه بخواهیم وارد جزئیات امر شویم، بهطورکلی قدمتی صد ساله دارد و مرکزیت آن هم در پایتخت محسوس است.
این امر تقریباً در تمام کشورهای دیگر نیز مصداق دارد و پایتخت کشورها مرکز تمرکز ناشران است. (تنها تفاوت در آمریکاست که شهر نیویورک مرکز کلیه ناشران مهم این کشور است).
نسل اول ناشران ایران، گرچه بهطور عمده در نواحی بازار و تیمچه حاجبالدوله و بازار بینالحرمین و خیابان ناصرخسرو کار خود را شروع کردند، اما به علت گسترش شهر تهران، کتابفروشیهای خود را به خیابان شاهآباد و خیابان نادری < خیابان جمهوری اسلامی > و بعدها به مقابل دانشگاه نیز توسعه دادند.
یکی از نامهای مشهور نسل اول ناشران ایران، «علمی»ها هستند: میرزا علیاکبرخان خوانساری، جد «علمی»ها، در خوانسار به پیشه کتابفروشی اشتغال داشت. او به تهران میآید و در تیمچه حاجبالدوله کتابفروشی دایر میکند. پسر او، میرزا محمد اسماعیل، ابتدا با پدر، سپس بهطور مستقل در خیابان ناصریه (ناصرخسرو بعدی) دکانی باز میکند و به فکر چاپ و نشر میافتد.
در این زمان به او خبر میدهند که روسها در مشهد، قصد فروش چاپخانهای را دارند. میرزا محمد اسماعیل (که حالا حاجی هم شده است) به مشهد میرود و یک دستگاه ماشین چاپ سنگی با لوازم آن را خریداری میکند و با خود به تهران میآورد و شروع میکند به کار چاپ کتاب.
حاجی محمد اسماعیل پنج پسر داشته است: حاجی محمدعلی، حاج محمدحسن، محمدجعفر، عبدالرحیم و علیاکبر که همگی با نام خانوادگی «علمی» شناخته میشوند.
انتشارات علمی، نام یکی از پرکارترین و مشهورترین ناشران نسل اول صنعت نشر کتاب در ایران است. (چاپخانه متعلق به حاج محمدعلی در باغچه علیجان کوچه خدابندهلو قرار داشت که تقریباً تمام کارهای چاپی آنها را انجام میداد).
اینان نخست در بازار و خیابان ناصرخسرو و بعدها در خیابان شاهآباد و سپس مقابل دانشگاه به تأسیس کتابفروشی پرداختند و زیر نامهای علمی و «انتشارات جاویدان» به کار خود ادامه دادند.
شادروان نصرالله صبوحی ـ که من ایشان را چند بار در زمان حیاتش دیدم ـ بنیانگذار «کتابفروشی مرکزی» بود و انتشارات خود را زیر همین نام منتشر میکرد و کتابفروشی او هم در خیابان ناصرخسرو قرار داشت. (ایشان، پس از تأسیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، یکی از رؤسای اولیه این اتحادیه بود).
شادروان محمد رمضانی، انتشارات کلاله خاور را داشت. (کتابفروشی «کلاله خاور» نخست در ابتدای لالهزار قرار داشت و بعد به خیابان شاهآباد نزدیک کوچه سیدهشام و بعدها به خیابان اکباتان منتقل شد). او هم از پیشگامان نسل اول ناشران ایران بود.
هم ایشان «نخستین نشریه ادواری خاص و مستقل در زمینه کتاب» را به نام فصلنامه کتاب (در 64 صفحه) در فروردین 1311 (یعنی 72 سال پیش) منتشر کرد. (از این فصلنامه فقط چهار شماره منتشر و انتشار آن متوقف شد).
ایشان بعدها جزوههای هفتگی «افسانه» را منتشر کرد (در 8 تا 16 صفحه) که در آنها ادبیات جهان و برخی از آثار فارسی معرفی میشد. جزوههای «افسانه» بخش مهمی از فعالیتهای فرهنگی ایران بین سالهای 1300 تا 1310 را نشان میدهد.
شادروان ابراهیم رمضانی (انتشارات ابنسینا)، شادروان حسن معرفت (کانون معرفت)، شادروان عبدالغفار طهوری (کتابخانه طهوری)، زوار (کتابفروشی زوار)، عبدالرحیم جعفری (انتشارات امیرکبیر)، جواد اقبال (انتشارات اقبال)، محمدی (کتابفروشی محمدی)، برادران مشفق (بنگاه مطبوعاتی صفیعلیشاه)، محمود کاشیچی (انتشارات گوتنبرگ)، یهودا بروخیم و اسحق بروخیم (انتشارات بروخیم) و چند نام دیگر که اکنون در خاطر من نیست، نسل اول ناشران ایران را به وجود آوردند که هنوز هم برخی از بنگاههای انتشاراتی آنها در صحنههای صنعت نشر کتاب ایران به فعالیتهای خود ادامه میدهند. (البته خواننده این سطور توجه دارد که من فقط به صنعت نشر کتاب در بخش خصوصی میپردازم و سازمانهای دولتی و نیمه دولتی از بحث من خارج است. گرچه، از نظر زمانی، انتشارات دانشگاه تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب و مؤسسه انتشارات فرانکلین در دایره همین نسل اول میگنجند).
نسل اول ناشران ایران را میتوان نسل خانوادگی و موروثی تلقی کرد که کار نشر کتاب بهطور سنتی از پدر به پسر یا برادر منتقل میگشته است. این نسل از ناشران، با آنکه از عاشقان کتاب بودهاند و فیالواقع به این کار عشق میورزیدهاند، اما صاحبان و بنیانگذاران این نسل به گروه «فرهیختگان» تعلق نداشتند. (فیالمثل، علیاکبر علمی که صاحب «بنگاه علیاکبر علمی» بود، خواندن و نوشتن نمیدانست). اینان هیچکدام با زبانهای خارجی آشنایی نداشتند و آثاری را که منتشر میکردند، از طریق مترجمان دریافت میکردند که لزوماً از بهترین ترجمهها نبود. (یکی از همین ناشران نسل اول، فیالمثل، داستانی از یک نویسنده ایرانی دریافت میکند، اما آن را برای چاپ مناسب تشخیص نمیدهد. این ناشر به نویسنده میگوید بهتر است که او یکی از آثار اشتیفن تسوایک را که آن روزها هواخواه بسیار داشته است، ترجمه کند. در این صورت، او حتماً آن را چاپ خواهد کرد. نویسنده پس از چند ماه، همان داستان فارسی خود را، با تغییر نامهای فارسی به آلمانی، به ناشر تحویل میدهد و این نوشته به نام «عشقهای اشتیفن تسوایک به قلم خودش» چاپ میشود. به این ترتیب، از این نویسنده اطریشی، در ایران، یک کتاب افزون بر کتابهایی که او در سرزمین مادری خود چاپ کرده، منتشر شده است.*
]این کتاب نوظهور، «عشق اشتیفن تسوایک» به قلم خودش، ترجمه حسین مسعودی خراسانی است که کانون معرفت آن را در سه مجموعه صد کتاب بزرگ از صد نویسنده بزرگ جهان منتشر کرد. این جزئیات را مدیون نادر نادرپور هستم که حالا آن را به پانویس بالا اضافه میکنم[.
نسل اول ناشران ایران، تا پیش از 1300، تنها 10 مؤسسه انتشاراتی و در میان سالهای 1301 تا 1310، جمعاً 16 مؤسسه انتشاراتی را در ایران تأسیس کردهاند.
در دهه 30 و 40 و 50، به تدریج نسل دوم ناشران ایران، پا به عرصه صنعت نشر کتاب میگذارد. این نسل، نسلی است که صفت «فرهیختگی» در مورد اکثر آنان مصداق دارد. اینان با زبانهای خارجی آشنا هستند، برخی از آنها نویسنده و مترجم و منتقد ادبی هستند و بر روی هم برآنند تا خون تازهای را وارد صنعت نشر کتاب کنند.
در نسل دوم ناشران ایران، کار نشر از پدر به پسر نمیرسد و رویکرد اینان به امر نشر کتاب، موروثی نیست. نامهایی چون انتشارات نیل، زمان، آگاه، مروارید، خوارزمی، روزن، سپهر، توس، دنیا، بامداد، دهخدا و دیگران را کسانی بنیاد گذاشتند که این شغل به صورت موروثی در خانواده آنان رواج نداشت.
فرهیختگی و آگاهی درباره ادبیات مدرن، انگیزه آنان در تأسیس چنین مؤسساتی بود که برخی از آنها حتی به صورت شرکت سهامی و با سهام سهامداران، پا به عرصه وجود گذاشتند. (مثل مؤسسه انتشارات خوارزمی یا شرکت انتشار).
هرچه نسل اول به ادبیات کلاسیک فارسی و متون مذهبی گرایش داشت، نسل دوم نماینده ادبیات مدرن فارسی و ادبیات مدرن جهان بود. با دو استثنا یعنی بنگاه ترجمه و نشر کتاب و مؤسسه انتشارات فرانکلین ـ که سهم عمدهای در نشر ادبیات مدرن جهانی در ایران داشتهاند ـ بیشترین سهم چاپ آثار مدرن فارسی و غیر فارسی مدیون نسل دوم ناشران کتاب در ایران است.
کلیه آثار سارتر و کامو و بهطورکلی قلمرو ادبیات متعهد و آثار اگزیستانسیالیستی و نمایشنامههای مدرن و آثار همینگوی و فالکنر و اشتاینبک و موج ادبیات نو اروپا و آمریکا، توسط این ناشران در دهههای 30 و 40 و 50 به دست خوانندگان مشتاق خود رسیده است.
سهم این ناشران در پیشبرد شعر نو در میان خوانندگان فارسی زبان ـ چه در ایران و چه در کشورهای فارسی زبان دیگرـ، اظهر من الشمس است. (در نیمه دهه پنجاه، تعداد ناشران نسل اول و نسل دوم در سال 1355 به رقم 127 ناشر در تهران و 56 ناشر در شهرستانها میرسد).
با انقلاب 1357 نسل سوم ناشران پا به عرصه وجود میگذارد. این نسل از ناشران، جوانانی هستند که با پدیده کتابهای «جلد سفید» به بازار کتاب ملحق میشوند. اینها که اکثرشان کارکنان شاغل در کتابفروشیهای نسل اول و نسل دوم بودهاند و در عمل از عطش جوانان به خواندن کتابهای سانسور شده و ممنوع، اطلاع دارند، با چاپ کتابهای ممنوع ـ با جلد سفید (هم به دلیل پنهانکاری از تعقیب حکومت و هم به دلیل فرار از پرداخت حقالتألیف به صاحبان اثر) ـ وارد عرصه نشر کتاب میشوند.
بخش عمده فعالیتهای انتشاراتی در ماههای اول انقلاب،در تیول این جوانان است. یکی از آنان، با یک حرکت انقلابی، حتی یکی از کتابفروشیهای امیرکبیر را ـ که خود در آن فروشنده بود ـ قبضه کرد و نام آن را به نام «انتشارات خلق» تغییر داد و فروشگاه را از آن خود ساخت. (بعدها که مؤسسه انتشارات امیرکبیر به دست بنیاد مستضعفان مصادره میشود، این فروشگاه هم از دست این جوان خارج میگردد).
با استعفای دولت موقت و سختگیری وزارت ارشاد ـ پدیده کتابهای «جلد سفید» فروکش میکند، اما تعداد بیشماری از همین جوانان، همراه با جوانان دیگری که جاذبه کار نشر، دامانشان را رها نمیکرده است، به صورت نسل سوم ـ و با داشتن جواز نشر از طرف وزارت ارشاد، پا به میدان میگذارند. نامهایی چون: انتشارات روشنگران، دماوند، فرزان، فرهنگ معاصر، رسا، هیرمند، کتابسرا، نشر آزمون، نشر مرکز، طلایه، پرواز، نشر گفتار، نشر خرم، نشر چشمه، نیلوفر، جامی، کاوش، صابرین، طرح نو، البرز، فکر روز، حدیث، احیای کتاب و... و صدها نام دیگری که همگی پس از انقلاب پا به عرصه وجود گذاشتهاند. (تعداد ناشران براساس آمار رسمی هماکنون از مرز 2500 گذشته که بیشترین آنها متعلق به نسل سوم هستند).
اگر نسل اول ـ به دلیل موروثی بودن شغل ـ و نسل دوم ـ به دلیل فرهیختگی ناشران آن نسل ـ از یک نوع همرنگی برخوردارند، نسل سوم اما از این یکرنگی برخوردار نیست. گروهی صرفاً به دلیل اقتصادی و گروهی به دلیل آرمانخواهی به این صنعت روی آوردهاند.
آنچه تا اینجا یادآوری کردم مربوط به ایران است.
اما نسل سوم ناشران فارسی زبان، ادامه خود را به خارج از کشور نیز کشانده است. همان شرایط و انگیزههایی که با تغییر اوضاع و احوال اجتماعی ایران، گروهی را به صحنه نشر کتاب کشانید، گروه دیگری را ـ با یک جابجایی جغرافیایی ـ در خارج از کشور وارد این قلمرو کرد. ناشران ایرانی خارج از کشور ادامه همان نسل سوم است. تقریباً همان عوامل و انگیزههایی که باعث پدیدار شدن نسل سوم در داخل ایران شد، همان انگیزهها در خارج از کشور نیز صنعت نشر فارسی را به وجود آورده است که عمدتاً در دو عامل اصلی خلاصه میشود: آرمانخواهی (به معنی پیشبرد اهداف سیاسی، ملی، مذهبی و فرهنگی) و عامل اقتصادی (به معنی قلمرو تازهای که میتواند برای یک مهاجر، ممر معاشی را فراهم آورد).
نامهایی چون نشر باران، نشر آرش، شرکت کتاب، نشر کتاب، کتابسرا، نشر زمانه، نشر پازند، چشمانداز، نشر هنر، نشر افرا، کتابفروشی ایران، کتاب جهان، نشر افسانه، نشر نیما، انتشارات پارس، کلبه کتاب، مرکز فرهنگی و کتاب نارنجستان، فرهنگ فردا، نشر ریرا و دهها نام دیگر به همان نسل سومی تعلق دارد که ساقه اصلی آن در روزهای بعد از انقلاب در ایران پا گرفت و شاخهای از آن اکنون از هوای مهاجرت استنشاق میکند.
تعدادی از ناشران نسل اول، زندگی را وداع گفتهاند، برخی از آنان هنوز در میان ما هستند، برخی از ناشران نسل دوم، روی در نقاب خاک کشیدهاند و برخی کار نشر را رها کردهاند ـ و از میان نسل سوم نیز تعداد بیشماری صحنه را ترک کردهاند. اما جالب آنکه این سه نسل، هماکنون در کنار هم و به موازات هم، در صحنه صنعت نشر کتاب حضور دارند و به تلاش فرهنگی خود ادامه میدهند؛ گیرم که تعداد نسل اول کمتر، تعداد نسل دوم بیشتر و تعداد نسل سوم بیشترین این نامها را تشکیل میدهند.