ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجموعه اشعار یغما گلرویی



صفحه ها : 1 [2]

mahdi271
12-14-2009, 05:57 PM
لاله زار

خواننده ک رضا یزدانی آلبوم : کپ نکنین !
از لاله زار که می گذرم ،‌ بغض ترانه می شکنه
تو عمقش سینه م یه نفر باز زیر آواز می زنه
از لاله زار که می گذرم ، می شم یه بچه ی بلا
عاشق فیلم جفتی و عاشق سیبای طلا
از لاله زار که می گذرم الک دولک یادم میاد
محمود سیاه نمایش مرد کلک یادم میاد
فصه ی اون یکه بزن تو فیلمای سیاه سفید
قصه ی اون کبوتری که از رو بوم ما پرید

لاله زار! کاش می تونستیم ، همیشه بچه بمونیم
عموزنجیر باف رو بازم تو کوچه هات بخونیم
لیموناد شیشه یی دوزار ، لواشک برگی یه شاهی
بابا نون نداد نوشتن توی دفترای کاهی

دوباره هف ساله می شم از لاله زار که می گذرم
خاطره های خط خطی رژه می رن توی سرم
وقت فلک کردن عشق ، زار زدنای الکی
مزه ی آبنبات کشی ،‌طعم آدامس بادکنکی
بازی لی لی و سه قاپ ، بازی گرگم به هوا
الکلنگ سوار شدن ، چرخ و فلک توی کوچه ها
دشنه ی لوطی محل که زنگ زده توی غلاف
چرخ کبوترای جلد تو آسمون پاک و صاف

لاله زار! کاش می تونستیم ، همیشه بچه بمونیم
عموزنجیر باف رو بازم تو کوچه هات بخونیم
لیموناد شیشه یی دوزار ، لواشک برگی یه شاهی
بابا نون نداد نوشتن توی دفترای کاهی ■

mahdi271
12-14-2009, 05:58 PM
لغت نامه

تو لغت نامه نوشتن که سیاه یعنی سیاهی
که سفید یعنی درستی ، سادگی یعنی تباهم
تو لغت نامه نوشتن ، که کلک یعنی قایق
یا گرسنگی مساویس با فراموشی عاشق
ما کلک خوردیم و دیدیم که کلک همون فریبه
از همینه که حقیقت توی گوش ما غریبه
حقیقت تنها یه حرف تو لغتنامه ی باریک
که دیگه رنگی نداره توی اون کتاب تاریک

ما رو گول زدن ترانه ! واژه هاشون الکی بود
معنی شادی و لبخند ، گریه ی یواشکی بود
مث رعد و برق که اول ، برق بعد از او صدا بود
ما ولی گوش نمی کردیم ، رعد و برق تو گوش ما بود

تو لغت نامه نوشتن که سگ و گربه رفیقن
ننوشتن چن تا آدم از یه سقفم بی نصیبن
تو لغت نامه نوشتن ستاره یه سنگ سرده
این لغت نامه رو افسوس چشمای ما دوره کرده
چاره ی ما یه کتابه ، یه لغت نامه ی تازه
می رسیم به حرف آخر ،‌نگو این جاده درازه
تو لغت نامه ی تازه پر واژه های بکره
هر یه واژه اش یه تلنگر واسه بیداری فکره

ما رو گول زدن ترانه ! واژه هاشون الکی بود
معنی شادی و لبخند ، گریه ی یواشکی بود
مث رعد و برق که اول ، برق و بعد از اون صدا بود
ما ولی گوش نمی کردیم ،‌رعد و برق تو گوش ما بود ■

mahdi271
12-14-2009, 05:58 PM
سینما رکس

سینا شلوغ امشب ، ههچ کس این فیلم رو ندیده
کسی قصه ی سقوط رو از ستاره نشنیده
قصه ی شاخ گوزن و شاخه ی بدون برگه
اما قصه ناتمومه ،‌سانس بعدی سانس مرگه
هر کسی از رو شماره ش روی صندلی نشسته
یه نفر برای شوخی درای سالن رو بسته
تپش ترانه مرده تو رگای این دقیقه
لحظه لحظه ی شروغ یکه تازی حریقه
سینما ! ای سینما رکس ! آخرین قیلمت رو بفروش
واسه هر بلیط یه دریا گریه کن بغض منم روش
سینما ! ای سینما رکس ! پرده ی سیات رو بنداز
اگه از حافظه رفتی جون بگیر تو نبض آواز

صدای جیغ جماعت شب رو می شکنه دمادم
این بوی سوختن چوبه ، یا بوی کباب آدم ؟
شعله قد کشیده تا سقف ، ریه ها خونه ی دود
به جای آتیش نشانی ، تاول که زود به زود
پرده ی پاک نمایش گر گرفته از حرارت
فردا رو عزا می گیرن آدمای این ولایت
سینما و آدماش رو شعله های شب سوزونده
وقتی که خروس بخونه سینما رکسی نمونده
سینما ! ای سینما رکس ! نگا کن ! یه مرد سوخته
هنوز از بین ذغالا چشماش رو به پرده دوخته
شب بیست هشت مرداد سینما رکس رو سوزوندن
اونا که این کار رو کردن خودشون مرثیه خوندن
ما تو روزنامه ی کهنه عکس قاتل رو ندیدیم
اما اسمش رو همیشه از سکوت شب شنیدیم
سوختن اون همه آدم تا ابد نمیره از یاد
نفرت قبیله از تو ، همیشه باقی جلاد !■

mahdi271
12-14-2009, 05:58 PM
خط آفتابی

خورشید !‌از اونور ابرا یه طلوع تازه تر کن !
از شکوه دلسپردن آدما رو باخبر کن
بی تو هر ثانیه ی شب خنجرم می زنه از پشت
برای دیدن فردا چن تا امروز رو باید کشت
زیر این گنبد نامرد بی تو موندن یه تقاصه
خیلی وقته که شقیقه م تشنه ی تیر خلاصه

خورشید خانم سرپاپتی ! اونور ابرا راحتی
نه دل دل دقیقه یی ، نه دنگ دنگ ساعتی
خورشید خانم سرپاپتی یه برق بی نهایتی
بلای جون سایه و آخر کار ظلمتی

نگو تا طلوع رؤیا صدتا کفش کهنه راهه
نگو اون پلنگ خسته عاشق غیبت ماهه
نگو گل دادن چشمات خبر چهل کلاغه
نگو سرسرای آواز تا همیشه بی چراغه
نگا کن ! قفل سکوتم چش براهه یه کلیده
دست من رو بوم ابری خط آفتابی کشیده

خورشید خانم سرپاپتی اونور ابرا راحتی
نه دل دل دقیقه یی ، نه دنگ دنگ ساعتی
خورشید خانم سرپاپتی ! یه برق بی نهایتی
بلای جون سایه و آخر کار ظلمتی ■

mahdi271
12-14-2009, 05:58 PM
غریبه ی قدیمی

من رو با ترانه بشناس ، ای ستاره ی غزلپوش !
این من مرده ی سرد رو ، زنده کن تو هرم آغوش
تلخی هزار تا گریه توی لرزش صدامه
اما نفس یه تبسم همیشه روی لبامه
با نقاب این تبسم صورتم رو می پوشونم
با چش بسته می بینم ، با لب بسته می خونم

گم شده راه کودکی ، اون دل صاف من کجاست ؟
دستای پاک عاشق ترانه باف من کجاست ؟
من که به زخم دشنه ها ، مرهم بوسه می زدم
دشنه شدم ، دشنه شدم ، بگو غلاف من کجاست ؟

ای غریبه ی قدیمی ! من رو با ترانه بشناس
صفحه ی بعدی سفیده ، آخر قصه همین جاس
نگا ! کن یه مرد گریون ، پشت پرده ی نقابه
من میون ابرا نیستم ، کبوتر تو چاه می خوابه
من رو بشناس تا بفهمم توی آ’نه ها کی ام من ؟
یه اجاق سرد خاموش ، یا یه چلچراغ روشن ؟

گم شده راه کودکی ، اون دل صاف من کجاست ؟
دستای پاک عاشق ترانه باف من کجاست ؟
من که به زخم دشنه ها ، مرهم بوسه می زدم
دشنه شدم ، دشنه شدم ، بگو غلاف من کجاست ؟■

mahdi271
12-14-2009, 05:59 PM
برج

دارن یه برجی می سازن با ده هزار تا پنجره
می گن که قد برجشون از آسمون بلندتره
س برای ساختنش چهار هزار درخت سر زدن
پرنده های بی درخت از این حوالی پر زدن
می گن که این برج بلند باعث افتخار ماس
حیف که ترانه ی غرور تو شهر قصه بی صداس
باعث افتخار تویی دختر توی کارخونه
که چرخ زنده موندن رو دستای تو می چرخونه
باعث افتخار تویی سپور پیر ژنده پوش
نه این ستون سنگی لال بدون چشم و گوش

ستون آسمون خراش !‌سایه ت رو ننداز رو سرم
تو شب بی ستاره هم ،‌من از تو آفتابی ترم

یه روز میاد که آدما تو رو به هم نشون بدن
به ارتفاعت لقب « پایه ی آسمون » بدن
اما خودت خوب می دونی پایه نداره آسمون
اون که زمینی نمی شه با حرف پوچ این و اون
پس مث طبل صدا نکن ! نگو بلن ترین منم !
من واسه رسوا کردنت مرثیه خون جنگلم
درختای مرده هنوز ،‌خواب پرنده می بینن
پرنده های بی درخت رو سیمای برق می شنینن
به قد و قامتت نناز ! آهای ! بلند بی خبر !
همیشه برق افتخار ، سر می زنه از یه چپر

ستون آسمون خراش ! سایه ت رو ننداز رو سرم
تو شب بی ستاره هم ،‌من از تو آفتابی ترم ■

mahdi271
12-14-2009, 05:59 PM
تمام من

تو کوچه های بی چراغ شب تا سحر سوت می زنم
پنجره ها که وا می شن قایم می شم تو پیرهنم
می گذرم از چشمکای چراغ چهار راه سکوت
از توی صندوقای پست صدای گریه می شنوم

اتاقک این تلفن ، یه جا واسه قایم شدن
دگمه هاش رو فشار می دم ، ای تلفن زنگی بزن !
این تلفن زنگ نداره ، خطای اون یک طرفه س
درس مثه قصه ی ما ، ناز تو و دل دل من

من یه کبوتر دم تیغ ، تو آخرین جرعه ی آب
من نمی خوام عکسی باشم اسیر چارچوب یه قاب
یکی بیاد حنجره ش رو وکنه رو به شعر من
یکی بیاد از صورت ترانه برداره نقاب

نبض آواز رو گرفتم اما این تمام من نیست
دارم از خودم می ترسم این ترانه رام من نیست
دستم رو بگیر تو دستت نذار از نفس بیفتم
به خدا نگهدار جواب سلام من نیست ■

mahdi271
12-14-2009, 05:59 PM
غزلک

خواننده : سعید شهروز آلبوم : غزلک
پشت پلکام عکست رو نقاشی کردم ، غزلک !
تو رو می بینم تا وقتی چش می بندم ، غزلک !
یه پیامه این تبسم که رو لب های منه
خیلی وقته که به گریه هام می خندم ، غزلک !

غزلک چن تا غزل مونده تا اون لحظه ی ناب ؟
پس کی عکس یادگاری زنده می شه توی قاب ؟
نگا کن! واژه به واژه با منی مث نفس
مثل یه گل قدیمی لای برگای کتاب

مثل یه دره عمیقی ، مثل یه منظره پاک
مثال یه خوشه سر شاخه ی خشکیده ی تک
گریه ی اول بچه وقت دنیا اومدن
آخرین رقص یه برگ وقتی میفته روی خاک

با تو من زنده ترین ترانه سازم ، غزلک !
با تو از هق هق واژه بی نیازم ، غزلک !
قافیه باختن من پیشکش یک نگاه تو
یه اشاره کن تا جونم رو ببازم ، غزلک !

غزلک ! بی تو صدام چنگی به دل نمی زنه
آخه عطر تن تو نبض نفس های منه
تو با من همضربانی تو تموم لحظه ها
بی تو بغضم مث یه گلدون کهنه می شکنه

برای اطلاع همان دوست فراموشکار :
واژه ی غزلک را فریدون توللی در سال سی و شش به کار برد .

mahdi271
12-14-2009, 06:00 PM
دختر کفش کتونی

برای تداعی و خانم پگاه آهنگرانی
شب جون دادن فانوس ، شب سرد پایتخته
با توام ! شهر قدیمی ! کوچه هات چه بی درخته !
بگو پسکوچه هات امشب . چن تا مرگ تازه دیدن ؟
آدمات چن تا ملافه رو سر مرده کشیدن ؟
چن تا دختر روی جدول راه می رن با پای خسته ؟
دستای سیاه این شب چشم چن تا شون رو بسته ؟
چن تاشون تنهای تنها توی پسکوچه ها موندن ؟
چن تا شون تو این دقیقه غزل آخر رو خوندن ؟

دختر کفش کتونی ! اگه بخوای می تونی.
ترانه ی امید رو همنفسم بخونی !

همه چشماشون رو بستن . اما تو باید بدونی ،
باتوام ! دختر تنها ! کوچه گرد کفش کتونی !
بگو امشب توی این شهر چن نفر سقفی ندارن ؟
چن تا کوچه بی چراغن ؟ چن تا باغچه بی بهارن ؟
بگو چن تا مرد کولی بچه هاشون رو فروختن ؟
چن تا مادر توی شعله مثل پروانه ها سوختن ؟
توی غربت نگاهت یه ترانه لونه کرده !
می دونم برق ستاره به شب ما بر می گرده !

دختر کفش کتونی ! اگه بخوای می تونی.
ترانه ی امید رو همنفسم بخونی !■

mahdi271
12-14-2009, 06:00 PM
قصه واسه خواب

وقتی هستی همه دردام رو فراموش می کنم
جای فانوس با یه فوت خورشید رو خاموش می کنم
وقتی نیستی تک و تنها می شینم رو به خودم
به صدای هق هقم تو اینه گوش می کنم

تو کدوم حنجره موندی ای ترانه ی نجیب ؟
از کدوم قله رسیدی ؟ آشنایی یا غریب ؟
مثل بغضی واسه گریه ، مثل قصه واسه خواب
مثل حوا ، واسه آدم جرأت چیدن سیب

از شکستن تا سرودن همیشه یه گریه راهه
قصه ی سکوت رو فریاد قصه ی چاله و چاهه
رد شو از پل سکوتم تا ضیافت ترانه
دوباره پلنگ قلبم فکر دزدیدن ماهه

با تو رد می شم از آواز غزلسوز سراب
با تو من جون می گیرم توی ترانه های ناب
بگو تو کدوم ترانه می رسی به داد من ؟
ای همیشه ناسروده ! ای همیشه بی جواب !

بگو با کدام غزل طلسم کهنه می شکنه ؟
رمز برگشتن تو کجای قصه ی منه ؟
از کدوم پنحره می شه چش به راه تو نشست ،
وقتی که فاصله اندازه ی تن با پیرهنه ؟

از شکستن تا سرودن همیشه یه گریه راهه
قصه ی سکوت رو فریاد قصه ی چاله و چاهه
رد شو از پل سکوتم تا ضیافت ترانه
دوباره پلنگ قلبم فکر دزدیدن ماهه ■

mahdi271
12-14-2009, 06:01 PM
آجرپز

فرقون حک رو بردار ! هیشکی نمونه بیکار !
قانون اینجا اینه ، قبل خروسا بیدار !
باید همیشه دود کنه ، دودکش کوره پز خونه
هر کسی کم کاری کنه ، اضافه کاری مهمونه

آجرپز کوچیک ما ، هش تا خزون رو دیده بود
جای گچ و تخته سیاه به خاک رس رسیده بود
قالبای چهارتتایی تو دست اون ، جا نمی شد
مثل ستاره دختری تو دنیا پیدا نمی شد
جز یه مادربزرگ پیر همدم دیگه یی نداشت
از سر صب تا بوق سگ ، آجر تو کوره ها می ذاشت
شبا توی آلونکش رؤیاهای قشنگ می دید
خواب کلاس مدره ، خواب توپ سه رنگ می دید
اما صبا تو گوش او صدای آدم بده بود
به جای زنگ مدره ، دوباره اون عربده بود :

باید همیشه دودکنه دودکش کوره پز خونه
هر کسی کم کاری کنه اضافه کاری مهمونه

یه روز سرد ، تنگه غروب ، گریه امانش رو برید
قصه ی ناتموم اون ، به برگ آخرش رسید
خسته بود از آجر و خاک ، خسته بود از خواب دروغ
کارگر قشنگ ما ، حسابی غمگین شده بود
اون قالب چهارتایی انگاری سنگین شده بود
وقتی می خواس آجرا رو تو کوره جا سازی کنه
حس کرد یکی هولش می ده می خواد با اون بازی کنه
گریه چشاش رو بسته بود آجر و پیش پاش ندید
تو کوره افتاد و یه نور تا آسمون تتق کشید

ستاره رفته آسمون با دود کوره پزخونه
اضافه کاری نداره ، از چش دنیا پنهونه
مادربزرگ! بگیر بخواب ! چه وقت بی قراریه ؟
امشب منتظر نباش ! شاید اضافه کاریه !
ای ! آدما ! گوش نکنین ! قصه ی ما کرکریه !
تو خونه راحت بخوابین! دیوارتون آجریه !■

mahdi271
12-14-2009, 06:01 PM
کودکی

خواننده : شهرام فرشید آلبوم : قشنگ روزگار من
یادمه بادبادکامون یادمه
خنده ی عروسکامون یادمه
هنوزم یادم میاد تنگ غروب
قصه ی سوار زین نقره کوب
دستای حنایی مادربزرگ
قصه ی رستم و دیو ، بره و گرگ
عصای پدربزرگ باصفا
چرخش ذغال قلیون تو هوا
بهترین جایزه یک کلوچه بود
همه ی دنیای ما یه کوچه بود

یادمه وسعت پاک کوچه ها
دل دل شنیدن صدای پا
یادمه امتحان همیشه سخت
اندازه گرفتن عمر درخت
گل سرخ پرپر لای کتاب
قد کشیدن تو ترانه های ناب
وحشت ترکه ی مرطوب انار
دیوار مدرسه و فکر فرار
فصل آسمونی یکی شدن
فصل بی دووم خوشبختی من

تکیه گاه بی گناه گریه ! تو کجا رفتی ؟ کجا رفتی ؟ کجا ؟
بی تو همسایه ی سایه ها شدم ، تن سپردم به شکست بی صدا
بیا همبازی خوب کودکی ، دوباره بچه می شیم یواشکی
اگه حرفی واسه خندیدن نبود ، تا ته دنیا می خندیم الکی ...■

mahdi271
12-14-2009, 06:02 PM
نام و ننگ

تشنه ترین ترانه ساز ، تو شهر سایه ها منم
اما توی ترانه هام دریا رو فریادمی زنم
بغض هزار تا حنجره تو سیم گیتار منه
هر نفسم به این سکوت ، هزار تا خنجر می زنه
ترانه ها زبانه زد ، در رو سکوت نارفیق !
خشک تر آتیشش می گیرن تو هرم شب سوز حریق !

ای روزگار سنگی ! ما نام و ننگ نخواستیم !
ماهی سرخمون رو شام نهنگ نخواستیم !
خوب می دونیم که عمر پروانه ها یه روزه
ما عمر نوح رو توی پیله ی تنگ نخواستیم !

من آخرین حادثه ام تو این سکوت یکنواخت
اون کسی که تو هق هقش به گریه قافیه نباخت
اما برای تو کی ام ؟ یه تک درخت توی کویر
رو قله ی ترانه ها ، اما تو بند تن اسیر
یه انعکاس از یه سکوت ، به چلچله توی خزون
یه بادبادک بدون نخ ، گم شده توی آسمون

ای روزگار گرسنگی ! ما نام و ننگ نخواستیم !
ماهی سرخمون رو شام نهنگ نخواستیم !
خوب می دونیم که عمر پروانه ها یه روزه
ما عمر نوح رو توی پیله ی تنگ نخواستیم !■

mahdi271
12-14-2009, 06:02 PM
بدل

واژه ی بکره ی عشق ! با سکوتم آشنا باش
شونه ی پاک ترانه ! تکیه گاه گریه ها باش
واسه سوزوندن سایه چوب کبریت غزل کو ؟
پشتمون به خاک حیله س ، واسه این فن یه بدل کو ؟
دیدی تو زورخونه هامون زورا بیخودی هدر شد ؟
دیدی از خون سیاوش برگای شاهنامه تر شد ؟
قاب قصه ها ی کهنه ، لونه ی سی تا کلاغ بود
همیشه تو شهر خورشید قحطی نور و چراغ بود

بگو قصه گوی خسته ! قلمت رو چن فروختی ؟
چن تا پولک دروغی به قبای قصه دوختی ؟
بگو افسانه نوشتن قیمت چن تا شتر بود ؟
از هجوم چن تا سکه خورجینت همیشه پر بود ؟

توی زورخونه هنوزم یکی شاهنامه می خونه
هنوزم صدای مرشد می پیچه تو قهوه خونه
هنوزم رستم دستان واسه شون یه قهرمانه
جای رخش مثل همیشه خالیه توی ترانه
قهرمان قصه رخشه که همیشه زین به پشته
نه کسی که توی میدون با کلک دیوا رو کشته
قهرمان تو سایه مونده ،‌کسی قصه ش رو نخونده
پر پروانه ی عشق رو حسرت شعله سوزونده

بگو قصه گوی خسته ! قلمت رو چن فروختی ؟
چن تا پولک دروغی به قبای قصه دوختی ؟
بگو افسانه نوشتن قیمت چن تا شتر بود ؟
از هجوم چن تا سکه خورجینت همیشه پر بود ؟■

mahdi271
12-14-2009, 06:02 PM
حنجره تو پنجره کن !

پیله شکسته اما شب پره توی خوابه
تو گفتگوی دریا عطسه ی اضطرابه
صبر اومده ترانه ! نزن رو دست آواز
زخمت از حریم سینه ی من بیاغاز
تو آسمون قصه اون پل رنگ به رنگ نیست
چشمک این ستاره به چشم شب قشنگ نیست

هرجای این ترانه یی حنجره ت رو پنجره کن
تو این سکوت بی حیا شب رو پر از زنجره کن

نبض ستاره مرده ما دیگه سرد سردیم
تو خاطرات کهنه دنبال « من » می گردیم
دریچه های ‌آواز رو به ترانه بسته س
اینه ی دلامون یه اینه ی شکسته س
اما طنین رؤیا هنوز ترانه سازه
هنوز تو این سیاهی چن تا دریچه بازه

هرجای این ترانه یی حنجره ت رو پنجره کن
تو این سکوت بی حیا شب رو پر از زنجره کن ■

mahdi271
12-14-2009, 06:03 PM
عروس برون

انگاری تو کوچه تون عروس برونه ، عسلک !
چشمای خیس منم مهمونتونه ، عسلک !
یه دم این پنجره رو رو به ترانه وا کنین
تا صدام تنها واسه شما بخونه ، عسلک !

عسلک ! قاصدکم نشونیتون رو بلد !
پهلوون قلم رو چشم شما زمین زد !
این دل رو رد نکنین !خوب می دونم پیش شما
توی درس عاشقی بزرگ ترانه هام رد !

شب پیش نگاهتون مهتابش رو کم میاره
خیابون چشمتون کوچه ی دررو نداره

عمری واسه شما چله نشستم ، عسلک !
تا حالا شاخ هزار دیو رو شکستم ، عسلک !
غیر از اون ستاره یی که توی چشمای شماس
دلم رو به هیچ ستاره یی نبستم ، عسلک !

عسلک ! به یک نگاه این دل رو مهمون بکنین !
غصه رو از این دل شکسته بیرون بکنین !
بگین از من تا شما چن تا ستاره فاصله س؟
دیوار فاصله رو یه جوری داغون بکنین ؟

شب پیش نگاهتون مهتابش رو کم میاره
خیابون چشمتون کوچه ی دررو نداره ■

mahdi271
12-14-2009, 06:03 PM
سرنگ خالی

زیر پل یه مرد لاغر ، رو زمین خیس نشسته
کنار یه تل آتیش ، با چشای نیمه بسته
اون کیه ؟ کسی که هرگز زندگی رو نشناخته
همه ی ستاره هاش رو به شبای کهنه باخته
اون کیه ؟ یه مرد خسته ، مرد غمگین تکیده
کسی زیر پل این شهر گریه ی اون رو ندیده
با فروش هر یه بسته تو خودش شکسته صد بار
مثل اون شعر قدیمی ، هر دریچه ش شده دیوار
نقطه چین روی رگ هاش ، جانشین حرف مرگه
نقطه های زندگی نیست ، جای سوزن سرنگه
کی میدونه ؟ کی می دونه ؟ رمقی براش نمونده
شعله ی حادثه اونم مث مشتریش سوزونده
خیره شدن به شعله های چشمای مات نیمه باز
یه مشتری پول نداره ، میگه :« من رو یه بار بساز ! »
انگاری گریه می کنه مرد سیاه آس و پاس
هق هقش رو نمی شنویم گریه ی مرده بی صداس
مرد لاغر پیش آتیش خوابای کهنه می بینه
سارا دختر سه ساله ش توی خواب پیشش می شینه
می گه : « بابا تو کجایی ؟ تنها موندیم توی خونه
هی می گم بابا کجا رفت ؟ اما هیشکی نمی دونه
مادرم آرزوهاش رو می ریزه رو دار قالی
بی تو قالی رنگ نداره ، بابا جون ! جای تو خالی ! »
مرد لاغر یه کمربند می پیچه به دور بازوش
آمپول هوا تو دستش ، می شکنه طلسم جادوش
نقطه چین روی رگ هاش ،‌دیگه هم معنی مرگه
خط و خال زندگی نیست ، جای آخرین سرنگه
مشتری جیباش رو گشته ،‌ همه بسته هاش رو برده
مرد لاغر زیر اون پل با سرنگ خالی مرده ... ■

mahdi271
12-14-2009, 06:03 PM
آدم به آدم می رسه

مرغک پر شکسته ام ، قوت بال من تویی
شهر به شب نشسته ام ، ماه هلال من تویی
تشنه و بی ترانه ام تو هرم دلسپردگی
چشمه ی آب روشن پاک و زلال من تویی
یه سال پیر و کهنه ام با هفته های بی تپش
لحظه ی آسمونی تحویل سال من تویی

می دونم چشمای تو یه روز به دادم می رسه
کوه به کوه نمی رسه ،‌آدم به آدم می رسه

قصه ی سرنوشت من زانوهام رو خم می کنه
نقطه ی پاک روشن فنجون فال من تویی
یه آدم برفی مغروور به یخ نشسته ام
ذغال چشم ،‌سطل کلاه ، دسکش و شال من تویی
ترانه های تازه م رو برای تو زوج می زنم
اما به تو نمی رسن ،‌شعر محال من تویی

می دونم چشمای تو یه روز به دادم می رسه
کوه به کوه نمی رسه ، آدم به آدم می رسه ■

mahdi271
12-14-2009, 06:03 PM
مرد شرقی

این منم ! یه مرد شرقی ، با یه عالمه ترانه
یه ترانه خون خسته ، با نگاه عاشقانه
این منم ! یه مرد شرقی ، یه برنده ، یه ستاره
نبض ساز رو تو ترانه زنده می کنم دوباره
اما تو اینه کی ام من ؟ یه ترانه ساز خسته
که نبودن یه یاور ، همه جاده هاش بسته

گفتی از حادثه بگذر برای به من رسیدن
از همه دنیا گذشتم ، حالا این تو ،‌ حالا این من
معنی به تو رسیدن نرسیدن به خودم بود
توی قصه ی من و تو ، حرف عاشقانه کم بود

بی تو بازنده ترینم ، ای برنده ی همیشه
غصه ی نبودن تو ، تو ترانه جا نمی شه
با تو من برنده می شم ، توی این ترانه بازی
تو سکوت خلوت من ، تو مث صدای سازی
با تو این عاشق شرقی روی قله ی ترانه س
حرف آخرم تویی ، تو ! این ترانه ها بهانس

گفتی از حادثه بگذر برای به من رسیدن
از همه دنیا گذشتم ، حالا این تو ،‌ حالا این من
معنی به تو رسیدن نرسیدن به خودم بود
توی قصه ی من و تو ،‌حرف عاشقانه کم بود ■

mahdi271
12-14-2009, 06:04 PM
سنگ ، کاغذ ، قیچی

قیچی ! من رو قیچی نکن ! بذار که سنگ رو ببرم
من پرم از ترانه ها کاغذ جنس پیرهنم
قیچی! من رو قیچی نکن ! برگ برنده با منه
من اگه بازی نکنم ، سنگه صدات رو می شکنه
سنگ سیاه ! نعره نزن ! تو گوش من رجز نخون
تا ته شب منتظره شروع نوبتت بمون !
حرف حساب تو چیه ؟ آسمونت چه رنگیه ؟
خونه ی سنگی دلت ، یه خونه ی کلنگیه !

قیچی اگه امون بده ، برنده کاغذ نه سنگ
سنگ اگه یکه تاز بشه ، بازی می شه میدون جنگ

قیچی یه کم امون بده ! حرف حساب پیش منه
سنگ به کسی گوش نمی ده ، همیشه نعره می زنه
قیچی یه کم امون بده ! تنها برای یک نقس
رفتن من باختن توست ، سنگ می مونه ، همین و بس
زندگی مثل بازی کاغذ و سنگ و قیچیه
هیشکی خبردار نمی شه برنده ی بازی کیه

قیچی اگه امون بده ، برنده کاغذ نه سنگ
سنگ اگه یکه تاز بشه ، بازی می شه میدون جنگ ■

mahdi271
12-14-2009, 06:04 PM
گریه نکن !

گریه نکن ! عزیز من ! حالا که گریه زوریه
حالا که تنها چاره مون دل دل و صبوریه
تکیه بده به این صدا ، غصه نخور که فاصله
بین نگاه من و تو هزار تا سال نوریه

گریه نکن ! اینه ساز ! خسته نشو از این حضور
از این حضور بی صدا ، از این حضور سوت و کور
خسته نشو ! خسته نشو ! نبض ستاره رو بگیر
عطر ترانه می گذره ، از تو حصار بی عبور

بیا دروازه ی نور رو روی سایه ها ببندیم
وقتی ممنوعه تبسم ، با لب بسته بخندیم

گریه نکن ! عزیز من ! گریه فقط یه مرهمه
کنار این بغض بزرگ ، اشکای ما خیلی کمه
گریه نکن ! چراغ عشق توی ترانه روشنه
جرقه های سایه کش تو این صدا دم به دمه

همتپش همیشگی ! لرزش دستام رو بگیر
برق نگات خط می کشه رو این سیاهی حقیر
توی ضیافت صدا تا ته شعر من برقص
اطلس آواز رو بکش رو سر واژه های پیر

بیا دروازه ی نور رو روی سیاه ها ببندیم
وقتی ممنوعه تبسم ، با لب بسته بخندیم ■

mahdi271
12-14-2009, 06:04 PM
جیرجیرک

مورچه ها شب تا سحر کار می کنن
دونه رو تو لونه انبار می کنن
جیرجیرک ها می خونن تا دم صبح
با صداشون شب رو بیدار می کنن

صداشون کفر شب رو درمیاره
شب بد پنبه تو گوشاش می ذاره
اون رفیق مورچه های سکته
صدای جیرجیرک رو دوس نداره

سر تو بدزد ستاره ! آسمون صاعقه باره !
این سکوت رو در به در کن ! جیرجیرک ! بخون دوباره !

جیرجیرک همیشه آواز می خونه
هیشکی درد و غصه ش رو نمی دونه
مورچه ها اون رو ندیدن تا حالا
همیشه میون برگا پنهونه

جیرجیرک! دنیا رو بی صدا نذار
با صدات دخل سیاهی رو بیار
کاری کن مورچه ها آواز بخونن
کاری کن شب پا بذاره به فرار

سر تو بدزد ستاره ! آسمون صاعقه باره !
این سکوت رو در به در کن ! جیرجیرک ! بخون دوباره !■

mahdi271
12-14-2009, 06:05 PM
برپا !

مدرسمون یادم میاد ، دیوارای بلندی داشت
اما من رو حتی یه بار توی خودش نگه نداشت
دلم مث یه بادبادک از روی دیوار می پرید
فراش پیرمدرسه به گرد من نمی رسید
فردا ولی ناظممون ، بغضم رو می شکس تو گلو
دستای من می موندن و ترکه ی خیس آلبالو
خطای خون مردگی رو رو کف دستام می کشید
صدای گریه ی من رو گوشای اون نمی شنید

«برپا» بگو ای من من ! برجا نشستنت بسه
از روی دیوارا بپر ! مدرسه مثل قفسه

حالا بزرگ شدم ولی دیوارا باز دور منن
هنوز برای هر فرار ترکه به دستام می زنن
مدرسه ی سکوت من زنگای تفریح نداره
زلزله ی ترانه هام دیواراش رو بر می داره
با هر ترانه یه دفه از روی دیوار می پرم
با هر پرش صد نفر رو اون ور دیوار می برم
با اینکه رو دستای منخط کبود ترکه هاس
خوب می دونم که مدرسه فردا پر از نور و صداس

«برپا» بگو ای من من ! آخر جاده روشنه
ترکه ی خیس آلبالو ، یه جای قصه می شکنه ■

mahdi271
12-14-2009, 06:05 PM
آواز فراری

دخترک ! من رو قایم کن توی غربت نگاهت
دخترک ! از پا میفتم بی حضور تکیه گاهت
دخترک ! من رو قایم کس پس پشت این ترانه
میون حروف سرخ واژه های عاشقانه
دخترک ! من رو قایم کن پشت پرده های رؤیا
توی این کویر مرده ، دلت رو بزن به دریا

اسم شب نگاهت رو ،اینه دار ! به من بگو
بی تو به صب نمی کشم تنها یه بار به من بگو !
بگو کجای پیرهنت یه جون پناه ایمنه
مسیر جون پناهت رو وقت فرار به من بگو !

دخترک ! زخمی تیغم ! پیرهنم به رنگ خونه
نگاه کن ! سایه به سایه م ، برق دشنه ی جنونه
خون توی رگام نمونده رنگ رخساره پریده
مرهمت رو مرحمت کن واسه این زخم دریده
دخترک ! بمون کنارم ! من رو اینجا جا نذاری !
میون این همه دشنه تنم رو تنها نذاری

اسم شب نگاهت رو ،اینه دار ! به من بگو
بی تو به صب نمی کشم تنها یه بار به من بگو !
بگو کجای پیرهنت یه جون پناه ایمنه
مسیر جون پناهت رو وقت فرار به من بگو !■

mahdi271
12-14-2009, 06:05 PM
جشن گریه

دل این عاشق خسته باز کبابه گل من
تو رو داشتن واسه اون مثل سرابه گل من
عشق تو ابر پر از بارون و آبه گل من
شعرای من همه از دوری و غم قصه می گن
حرف تو حرفای خوب تو کتابه گل من
وقتی از عاشقی و چشمای تو حرف می زنم
همه ی حرفای من یه شعر نابه گل من

می خوام امشب توی جشن گریه مهمونت کنم
غزلام رو خط به خط قربون چشمونت کنم
مثل عکس خود من داد می زنی تو اینه هام
نمی تونم دیگه از هیچ کسی پنهونت کنم

بی تو این ترانه ها اسیر هق هق منن
مثل عکس آسمون که توی قابع گل من
دل من کفتر خسته س روی برج انتظار
عشق تو اون ور ابرا یه عقابه گل من
بی تو این دنیای بد ارزش موندن نداره
بی تو عمر من مث عمر حبابه گل من
دیگه باید برم و چشمات رو تو خواب ببینم
شب که از نیمه گذشت ، موقع خوابه گل من

می خوام امشب توی جشن گریه مهمونت کنم
غزلام رو خط به خط قربون چشمونت کنم
مثل عکس خود من داد می زنی تو اینه هام
نمی تونم دیگه از هیچ کسی پنهونت کنم ■

mahdi271
12-14-2009, 06:05 PM
مشق آفتابی

ای! آقای عاشق جنگ ! گل نمی ترسه از تفنگ !
بدون که شیشه ی صدا ،‌نمی شکنه به حرف سنگ
گنبد سرزمین من ، چراغ جادو نمی خواد
دشت همیشه سبز ما هراس آهو نمی خواد
شیر بزرگ ایا جا نمی گیره تو قفس
اون به قفس تن نمی ده تا اوج آخرین نفس
خط زدن ستاره ها کار تو بود دیو سیاه
تو خط ظلمت کشیدی رو چهره ی قشنگ ماه

غصه ی مرگ کفترا تو دفترا گم نمی شه
حادثه ی سرخ سکوت ، تو قلبمه تا همیشه
شهر قشنگ آرزو سحر طلسم تو نشد
قلب نجیب نسل من عاشق اسم تو نشد
نسل ستاره پوش من این شب رو رسوا می کنه
دستای ما دریچه ی ترانه رو وا می کنه
دوباره آشتی می کنن تموم دستای جدا
شیشه ی بی دووم شب می شکنه از سنگ صدا

اگه راس می گی صدا رو خط بزن
تپش حنجره ها رو خط بزن
راحته خط زدن مشقای شب
مشق آفتابی ما رو خط بزن

یه روز مشت تو پیش چشم دنیا وا می شه
دستم از نوشتم مشقای شب رها می شه
مشق آفتابی ما تخته سیاه رو می شکنه
اسمون پر از صدای بال کفترا می شه ■

mahdi271
12-14-2009, 06:06 PM
بی بی بارونی

خواننده : امیر کریمی آلبوم : جوونی
عاشقم کن تا بتونم نبض تقویم رو بگیرم
عاشقم کن تا بتونم واسه زندگی بمیرم
عاشقم کن تا ستاره به لباس شب بدوزیم
توی شعله های خورشید ، مثل پروانه بسوزیم
عاشقم کن ! عاشقم کن ! عشقه که چاره ی کاره
پا بذار رو خط جاده، تو چشات صد تا سواره

بی بی بارونی من !
هق هق پنهونی من !

عاشقم کن تا ترانه یه نگاه تازه باشه
شب و روز شهر قصه ، با ترانه جابه جا باشه
عاشقم کن تا دوباره بزنیم به سیم آواز
دخل این شب رو بیاریم ، با صدای هق هق ساز

بی بی بارونی من !
هق هق پنهونی من !■

mahdi271
12-14-2009, 06:06 PM
فرصت

اگه فرصت داده بودی ، با تو رد می شدم از درد
چشمای خیس ترانه ، گریه رو دوره نمی کرد
اگه فرصت داده بودی ، می رسیدم به رسیدن
با تو عشق دیگه یی داشت ، طعم آواز رو چشیدن
اگه فرصت داده بودی ، سیب قصه مال ما بود
مونده بودم اگه قلبت با ترانه پا به پا بود

هنوزم عاشقتم نشون به اون نشون که شب
از نگاه من مث یه روز تازه روشنه
هنوزم عاشقتم نشون به اون نشون که عشق
مثل خورشید رو نوک قله ی آواز منه

اگه فرصت داده بودی ، نحسی سیزده به در بود
با تو شمع بودن من ، یه سر از ستاره سر بود
اگه فرصت داده بودی ، این حصار رو می شکستم
بین موندن و نموندن ، با ترانه پل می بستم
اگه فرصت داده بودی ، می نوشتم خنده ها رو
پر می کردم با ترانه ، جای خالی صدا رو

هنوزم عاشقتم نشون به اون نشون که شب
از نگاه من مث یه روز تازه روشنه
هنوزم عاشقتم نشون به اون نشون که عشق
مثل خورشید رو نوک قله ی آواز منه ■

mahdi271
12-14-2009, 06:06 PM
قصه ی سگ با گربه

گربه خانوم ! سلام علیک ! قصه نویس تو منم
منم که با ترانه هام این سگا رو پس می زنم
گربه خانوم ! سلام علیک ! پشت و پناه من تویی
تو سفر همیشگی مقصد راه من تویی
گربه خانوم ! گریه نکن ! من تا سحر کنارتم
عمریه تو خزون سرد منتظر بهارتم

ای سگ هار گربه کش ! تو کوچه ها زوزه نکش!
دنبال بوی گربه مون روی زمین پوزه نکش!
گربه خانوم ! خسته نشو ! بپر رو دیوار بلند
از روی دیوار بلند به زوزه های سگ بخند

گربه خانم ! گریه نکن ! شب به ستاره راضیه
تو این سکوت کاغذی وقت ترانه بازیه
گربه خانوم ! گریه نکن ! چراغ کوچه روشنه
پنجره ی شهر سکوت عاشق آواز منه
گریه نکن ! گریه نکن ! ترانه هام فدای تو !
گربه خانوم ! خون رگام فدای گریه های تو !

ای سگ هار گربه کش ! تو کوچه ها زوزه نکش!
دنبال بوی گربه مون روی زمین پوزه نکش!
گربه خانوم ! خسته نشو ! بپر رو دیوار بلند
از روی دیوار بلند به زوزه های سگ بخند ■
یک توضیح : راضیه و بازیه به صورت نوشتاری قافیه نیستند اما از نظر آوایی
هم قافیه اند و ترانه با تکیه بر آوای کلمات خلق می شود .
اساتید عینکی به بی سوادی تعبیر کنند !

mahdi271
12-14-2009, 06:07 PM
رقص

برقص ای مم غریب ! در این ضیافت فریب
گل ترانه را ببین ، شکفته بر تن صلیب
برقص ای تمام من ! به دار انتحار تن
از انقراض این صدا به اینه پلی بزن
برقص بر سریر خون ، بر این جراحت جنون
حقیقت ستاره را بگو به سایه ی ذبون

شب دراز است و قلندرها به خواب
خسته ام از این سؤال بی جواب
پس چرا دستی نمی اید برون
تا ز روی ماه برگیرد نقاب

برقص در شب غزل ، در این سیاهی دغل
تو ای همیشه شعله بار . تو ای چراغ بی بدل
برقص با طنین تن در ارتفاع ما شدن
عصاره ی ترانه یی تو در هجوم من به من
سماع آخر مرا برقص تا ته نفس

شب دراز است و قلندرها به خواب
خسته ام از این سوال بی جواب
پس چرا دستی نمی اید برون

mahdi271
12-14-2009, 06:10 PM
شبانه

گلوی مرغ حق بسته ، شب از تکرار شب خسته
به روی چهره ی مهتاب ، غباری تیره بنشسته
طلوع کن نغمه ی تنبور ! از عمق این سکوت کور
طلوع کن دختر خورشید ! طلوع کن ! ای سراپا نور
از این یلدای بی فردا ، طلوع کن تا غروب ما
طلوع کن ناجی فانوس ، طلوع کن فاتح دریا

طلوع کن تا در ایینه طلوعی تازه باشم من
طلوع کن تا در این پایان شروعی تازه باشم من

سکوت از کوچه ها جاری ، شب تاریک و تکراری
نه آوازی نه همرازی ، نه عیاری ، نه بیداری
نه همدردی . نه شبگردی ، نه یاری ، نه بیداری
نه نوری درشبستانی ، نه فریاد ابرمردی
طلوع کن ! دیده ی بیدار ، رهامان کن از این تکرار
طلوع کن ! این سیاهی را به گور لحظه ها بسپار

طلوع کن تا در ایینه طلوعی تازه باشم من
طلوع کن تا در این پایان شروعی تازه باشم من ■

mahdi271
12-14-2009, 06:10 PM
اسپانیا! اسپانیا!

قصه مون قصه ی دریاس ، قصه ی سیم و سر انگشت
قصه ی گریه ی گیتار ،‌قصه ی تبلور مشت
قصه ی عقاب و کرکس ،‌ قصه ی نهنگ ماهی
قصه ی شاعر مهتاب ، توی سلول سیاهی
فدریکو ! جرم تو تنها شعر گزمه ی سویل
واسه شب همین ترانه یه جنایت طویل
کسی اینجا دوس نداره که به اینه چش بدوزه
اینجا شعله شرارت ، یکه تازه ، واژه سوزه
برای یه شعر تازه دیگه فرصتی نمونده
خیلی وقته که سیاهی حکم اعدامت رو خونده
وقتی یه شهاب قرمز توی آسمون درخشید
توی قفب در سلول کلید حادثه چرخید
آخرین فصل غزل بود ، فصل گر گرفتن از نور
لحظه ی مردن دریا ، پر زدن تا قله ی دور
فدریکو ! تو شب جنگل بگو چن قدم دویدی ؟
چرا لبخند زدی وقتی چهره ی ماه رو ندیدی ؟
تو می دونستی که اون شب ماه تو آسمون نمی شه
بی تو ماه از اون حوالی رد نمی شه تا همیشه
رو به تاریکی دویدی لوله ی تفنگا غرید
قوس فواره ی خونت رو تن درختا پاشید

اسپانیا ! اسپانیا! نفس رو بی صدا بکش !
روی تموم کوچه هات یه اطلس سیا بکش !■
توصیح : این ترانه و سه ترانه ی بعدی برای فدیرکو گارسیا لورکا نوشته شده اند .
لورکا شاعر و نمایش نامه نویس مشهور اسپانیائی بود که در سال
1936 به جرم سرودن ترانه ی گزمکان اسپانیا در یک زیتون زار تیرباران شد .

mahdi271
12-14-2009, 06:10 PM
تداوم سرودن

وقتی اسم یه نفر یادآور یه سرزمینه
همیشه سایه به سایه ش صد تا دشنه در کمینه
وقتی شاعر تو کتابش از ستاره ها بخونه
شب بد دل از حسودی غزلاش رو می سوزنه
اونا که خط ترانه واسه شون خط نشونه
سینه ی ترانه سازا غلاف خنجرشونه
اندلس با چشم بسته گم شده تو دره ی خواب
فدریکو گارسیا مرده تو شب بدون مهتاب
فدریکو گارسیا لورکا ! شعله ی همیشه بیدار !
پیچک حادثه پیچید به تن سیمای گیتار

فدریکو ! فدریکو گارسیا لورکا !
فدریکو ! فدریکو گارسیا لورکا !

بگو از کی یاد گرفتی این قرائت نجیب رو ؟
از کجای شاخه چیدی میوه ی ممنوع سیب رو ؟
بگو کی از شب جاده چشمک چراغ رو دزدید ؟
معنی خسوف ماه رو چرا هیچ کسی نفهمید ؟
چی تو گوش ابرا گفتی که شب از ستاره پر شد ؟
از کدام مرثیه خوندی که به چشام دوباره پیر شد ؟
پیشکش کدوم نفس بود این تداوم سرودن ؟
مردن اما تا همیشه تو ترانه زنده بودن
فدریکو گارسیا لورکا ! اسم تو یه چلچراغه
هر یه برگ سبز زیتون با تو قد صد تا باغه

فدریکو ! فدریکو گارسیا لورکا !
فدریکو ! فدریکو گارسیا لورکا !■

mahdi271
12-14-2009, 06:10 PM
آواز

یه گور تازه پر شده پای درخت زیتونه
یکی داره از زیر خاک دوباره آواز می خونه :
ماه بلند آسمون ! به من بگو خونه ت کجاست ؟
قصر قشنگ مرمرت کدوم ور ستاره هاست ؟
ماه بلند آسمون ! کجا می ری وقت سحر ؟
دستای سردم رو بگیر ! من رو به آسمون ببر !
ماه بلند آسمون ! فردا کی گازت می زنه ؟
که از هلال نازکت قلب پلنگا می شکنه ؟

شبا از دوری تو پلنگا نعره می زنن
با صدای نعره شون شیشه ی شب رو می شکنن
اما این کار توئه پلنگا تقصیر ندارن
دلشون پیش تو بند عاشقن مثل منن

فدریکو ! چشمات رو نبند ! جنگل رو منتظر نذار
ماه قشنگ قصه رو از دل چاه بیرون بیار
کوچه های اسپانیا صدای پام رو کم دارن
بچه ها بی شعرای من تو کوچه پا نمی ذارن
بخ زده روی پنج عصر عقربه ی ساعت من
ای من من معجزه کن ! جامه ی ابریت رو بکن
ماه بلند آسمون ! جون بگیر از صدای من !
خنجرک هلالت رو به قلب تاریکی بزن !

شبا از دوری تو پل به ترانه می زنم
مردم اما هنوزم زنده ترین صدا منم
وقتی باد از وسط برگای زیتون بوزه
من با زنگ زنجره سکوت شب رو می شکنم ■

mahdi271
12-14-2009, 06:11 PM
بیا این شعر رو تموم کن

بی بهانه گریه کردن پا به پای سیم گیتار
گم شدن تو دشت رؤیا ، چشم باز و دل بیدار
پشت پا زدن به تقویم ، نو شدن تو نور مهتاب
ساختن هزار تا خورشید از یه دونه کرم شبتاب
فتح قله های آواز ، با یه سط یه ترانه
خندیدن به وسعت عشق ، یه عروج عاشقانه
رد شدن از تن دیوار ،‌ مثل نور از تن شیشه
تویی اون خط طلایی ، از گذشته تا همیشه

گارسیا لورکا ! کجایی ؟ بیا این شهر رو تموم کن
بیا دروازه ی خواب رو با یه واژه مهر و موم کن
با تو شب یه روز تازه س ! مشتغل ترین ستاره !
بعد تو الهه ی عشق شعر تازه کم نداره

مترادف طلوعی برای خورشید پنهون
مثل یه سماع سرخی تو شب عروسی خون
واسه آواز رهایی تو مث نفس می مونی
شعرای سبزت حتی با لب بسته می خونی
آخرین تیر تفنگی برای سرباز خسته
که هزار تا توپ سنگی همه ی راهاش رو بسته
واسه بچه های بیدار قهرمان قصه هایی
افتخار یه دیاری ، پرچم اسپانیایی

گارسیا لورکا ! کجایی ؟ بیا این شعر رو تموم کن
بیا دروازه ی خواب رو با یه واژه مهر و موم کن
با تو شب یه روز تازه س ! مشتعل ترین ستاره
بعد تو الهه ی عشق ، شعر تازه کم نداره ■

mahdi271
12-14-2009, 06:11 PM
کی خروس می خونه ؟

ستاره پلکات رو وکن ! دارم از نفس میفتم !
عمری تو این سیاهی از سپیده قصه گفتم
ستاره ! پلکات رو وکن ! گم شدم تو اینسیاهی
ببین اسمت رو نوشتم ، روی این کاغذ کاهی
ستاره ! نذار ترانه سرپناه گریه باشه
کاری کن که این سیاهی از شب قصه جدا شه

بی تو سقفم بی ستونش ، یه عقاب بی آسمونش
مثل جاده بی مسافر ، مثل آرش بی کمونش

ستاره ! پلکات رو وکن ! این ترانه چش براته
به خدا هزار تا خورشید توی سوسوی چشاته
ستاره ! عمری چشمام واسه تو به آسمونه
ای همیشگی ترین نور !‌بگو کی خروس می خونه ؟
ستاره ! نفس ندارم باقی ترانه با تو !
درد تازیانه با من ، عاشقانه با تو !

بی تو سقفم بی ستونش ، یه عقاب بی آسمونش
مثل جاده بی مسافر ، مثل آرش بی کمونش ■

mahdi271
12-14-2009, 06:11 PM
بی خیالی

خواننده ک مهراج محمدی آلبوم : بی خیال
ای جماعت ! به سلامت !‌من دیگه حرفی ندارم
شماها رو تک و تنها توی قصه جا می ذارم
من با من می رم از اینجا من و من خیلی زیادیم
حیف این همه ترانه که به باد گریه دادیم

من می رم اون ور قصه ی سقفی از غزل بسازم
سوار رخش ترانه تا ته جاده بتازم
شاید اونجا یکی باشه که بفهمه این صدا رو
تو گوشش پنبه نباشه ،‌ بشنوه ترانه ها رو

ای جماعت ! به سلامت ! من دیگه بر نمی گردم
یادتون باشه که هرگز سکوت رو دوره نکردم
ای جماعت ! به سلامت ! خوش باشین تو بی خیالی
یه روز از همین ترانه می شکفن گلای قالی

تنها من تو این کویر آبادم
تنها من حنجره ی فریادم
شما تو بند نفس محبوسین
من تو زندان تنم آزادم ...■

mahdi271
12-14-2009, 06:12 PM
غریق عاشق دریا

خداحافظ!خداحافظ! سلام خوب دیروزم
بدون من تا ته دنیا به آتیش تو می سوزم
خداحافظ!خداحافظ! همیشه همدم و همراه
دلیل بغض بی وقفه ، دلیل هق هق گهگاه
خداحافظ!خداحافظ! عزیز خسته از تکرار
نگو تقدیر ما این بود ،‌ محاله بعد از این دیدار

خداحافظ!خداحافظ! سیه پوش سراپا نور
شروع ناب هر شعری ، تو ای نزدیک دورادور
خداحافظ غزلساز طناب و شاخه و رؤیا
صدای ناب روییدن ، غریق عاشق دریا
خداحافظ!خداحافظ! گل اردی بهشت من
پر از نام زلال توست ،‌ کتاب سرنوشت من

ای گل باران نویس این کویر بی بهار
ای چراغ روشن شب گریه های انتظار
آخرین برگ تمام قصه های ناتمام
ای غزال پر غرور دشت سبز بی حصار

خداحافظ!خداحافظ! دلیل تازه بودن ها
خداحافظ!خداحافظ! تمنای سرودن ها
خداحافظ!خداحافظ! سفر خوش ! راه رؤیا باز
پس از تو قحطی لبخند ، پس از تو حسرت پرواز
خداحافظ...■

mahdi271
12-14-2009, 06:12 PM
ميخوام مجموعه ترانه رو از دفتر من وارث تمام بردگان جهانم رو براتون بزارم

mahdi271
12-14-2009, 06:12 PM
ترانه 2

من وارث ِ تمام بَردگان ِ جهانَم!
بر دست های مُچْ پیچ ِ مُقَدّر ِ فولاد،
گرانْ سنگ ُ دیرینهْ سالْ!
بر سینه اَم داغ دُرُشت ِ تپانچه و ُ تسلیم ْ
و بَرْ گُرده ام خِفـّت ِ سکوت ِ آنان که از پی ِ عشقْ،
برگابرگ ِ کتاب ِ تناسلْ را دوره می کنند!

من وارثِ تمام بَردگان ِ جهانم!
در نوازش ِ نفس ْ دزد‌ِ تازیانه ها زادهْ شُدم!
کتیبه ی کوروشْ
به سَر انگشتان ِ خونینِ من در کوره نهاده شد!
مرا مقابل قدم های تیمور گردن زدند!
صحرازادگان به تاراج رؤیاهایمْ آمدند!
جمجمه ام خشت ِ مناره ی چنگیز شد!
اسکندر برخاکستر ِ خنده هایم رقصید!
مسفونی ِ هشتم بتهون را،
من در صف ِ کوره های آشویتسْ نواختم
و هیروشیما قبای بُلندِ تاوَلی اش را
بر تنم پوشاند!
ویتنام ُ بُسنی را تجربه کردم،
و صدای سوت ِ خمپاره را شناختم
از آن پیشْ تر که مغزم را چونان پوکه ی پنبه ای پریشان ْ کند!
من وارث ِ تمام برده گان جهانم!
برادر همسال ِ نخستین تازیانه ْ خورده ی تاریخ!
با نَسَبی سرخ ُ
درخت ْ نامه ای خونْ‌ آلوده
که مرا
به یکایک ِ آدمیان پیوند داده است!●

mahdi271
12-14-2009, 06:13 PM
ترانه 3

تو را دوست می دارم
به سان ِ کودکی
که آغوش ِ گشوده ی مادر را!
شمع ِ بی شعله ای که جرقّه را!
نرگسی که اینه ی بی زنگار ِ چشمه را!

تو را دوست می دارم
به سان ِ تندیس ِ میدانی بزرگ،
که نشستن ِ گنجشک ِ کوچکی را بَر شانه اش
و محکومی
که سپیده ی انجام را!

تو را دوست می دارم!
به سان ِ‌ کارگری
که استوای روز را،
تا در سایه ی دیوار ِ دست ْ ساز ِ خویش
قیلوله می کـُنـَد!●

mahdi271
12-14-2009, 06:13 PM
ترانه 4

تو را دوست تَر می دارم از سرزمین خویش!
سرزمینی که خلاصه ی بَنْد است
و پیراهن ِ حبسیان ْ را
به عریانی ِ جان ِ منْ می بخشیده
همْ از روز نخست ِ میلاد ِ دیده گان ِ گریانم!
دوست ترت می دارم از خورشید
که دیری ست سرزدن در این دامنه را - به حیله - لاف می زند!
دوست ترت می دارم از ماهْ
که جراحت ِ پنجه ی هزار پلنگ ِ عاشق را بر چهره دارد!
دوست ترت می دارم از پرندگان
که لال می گذرند!
از آبشار
که ذبح هزار عقابِ سرچشمه را خبر می دهد
با کـَفْ خون ِ سرخ موج هایش!
از درختان
که دسته ی جانی ِ‌تیغ ِ تَبَرْ می شوند
و برادران هم ریشه را درو می کنند!

دوست ترت می دارم از تمام انسان ها
که عصمت ِ نام خود را برافروخته اند
به یکی بوسه بر دست ِ بی ترحّم سلّاخ!

تو را دوست تر می دارم از رؤیاهای خویش
چرا که تو به باز نشستن ِ تمام رؤیاهایی!
بآورد ِ تمام آرزوها!
مرا از رفاقتی بی مرز سرشار می کنی
تا دوست بدارم جهان ِ پیرامن خود را،
آبشار ُ خورشید ُ درختان را،
پرندگان ُ ماهُ سرزمینم را،
و تو را! ●

mahdi271
12-14-2009, 06:13 PM
ترانه 5

دوستت می دارم!
چونا ن بلوطی که زخم ِ یادگار ِ عشقی برباد رفته را!
ستاره ای که شب را
برای چشمک زدن!
و پرنده ای اسیر
که پرنده ی آزادی را!
تا رهایی به بار بنشیند،
آن ْ سوی حیرانی ِ میله های قفس! ●

mahdi271
12-14-2009, 06:14 PM
ترانه 6

تو را دوست می دارم!
چرا که تو آزادی
در پس ِ رنگین کمان ِ بی پرسشِ سَربَندْ‎،
در سایه سار ِ هر چه نباید کرد!،
در بوسه های نخست ِ هر دیدار،
و آن سوی نگاه ِ عاصی ام
که چشمان ِ بی قرار ِ هزار پلنگ خسته
پیشْ از جهیدن ِ واپسین را
با خود دارد! ●

mahdi271
12-14-2009, 06:14 PM
ترانه 7

سپیدارها هیمه شدن را انتظار می کشند
و فوّاره ی شهامت ِ سرو
از چهار انگشتِ جزیره بالا نمی رود!
ساطور ِ صاعقه کور است،
در این باغ ِ سر به زیر!

تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!

فرزندان ِ تاریک ِ قُرُقْ
عبور منگ ستارگان را شماره می کنند
تیرُ کمان نادانی شان در کف!
خیابان مفروش ِ قناری ست
و نام ِ کبود ِ شبْ به عربده تکرار می شود
در پس کوچه های پیر!

تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!

مرگ موهبتی ست که به زنگاه می رسد
تا تخته بند ِ تن از عذابی مضاعف رهایی یابد!
صلتِ شاعران سرمه دان خاموشی ست!
گوش به زنگ تلاوت ناله اند
این سایه های اسیر!

تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!

دوستت می دارم! ای یقین بی زنگار!
به بازوانِ اَبَر شیشه ام یارایی ببخش
تا سرزمینم را بر گـُرده بگیرم
به کشف ِ آفتابی ترین انحنای زمین!
طوفانی از ترانه به پا کن!
آشفته کن بیشه ی گیست را
چون بیرق ِ رنگینی از ابریشم ُ حریر!

تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر! 1 ●

1- این شعر را سال هفتادُ چهار در حضور ِ شاملوی بزرگ خواندم ! در دهْ کده و با صدایی لرزان! لبْ‌ خند زدند ُ برای به کار بردن کلمه ی جربُزه در شعر تشویقم کردند! همْ چنین پیشْ نهاد کردند به جای عبارت ِ تو را دوست می دارم به روزگاری شریر بنویسم: تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر و من چنین کردم! پس از خاموشی ِ بامداد و برگزاری ِ توطته ی سکوت از طرف ِ بسیاری نسبت به این ضایعه ی عظیم ِ فرهنگی، بیشتر به حقارت ِ این روزگار پی بُردم! روزگاری که قدر ِ تنها شاعر بیدار خود را ندانست! امروز می فهمم که آن بزرگوار چرا عبارت ِ روزگار حقیر را مناسب تر می دانستند و با صدایی رساتر از همیشه می خوانم:
تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!

mahdi271
12-14-2009, 06:14 PM
ترانه 8

تو را دوست می دارم
و با تو
دیگرم به بیداری این گستره ی خاموش ُ‌ آدمیانی نیاز نیست!
چرا که تو چهارْفصل ِ سرزمین ِ‌ منی:
سردتر از زمستان ِ سقز،
گرم تر از تابستان اهواز،
سبز تر از بهار لاهیجان،
و مطّلاتر از پاییز ِ برگ افکن ِ چی چستْ! ●

mahdi271
12-14-2009, 06:14 PM
ترانه 9

دوستت می دارم!
تو به زندگی می مانی!
به نوشیدن ِ جرعه ای آب در فاصله ی دو رؤیا!
به بوییدن ِ عطر ِ یکی نامه پیش از گشودنش!
به سلام هر سپیده دم!
به فرنشاندن ِ عطش اطلسی ها!
به زنگ بی هنگام تلفن،
با خبری گوارْ یا ناگوارْ!
به پرسیدن ِ نشانی ِ آشتی از عابری اخمْ آلود!
به گشودن ِ پنجره رو به بی حیایی باران!
به تماشای چهره ی ماه از شکاف ِ پرده ها!
به شبنمی که کنج چشمان یکی کودک می نشیند،
آنسوی ترکه ی نخست ناظم دبستان!
به بوییدن ِ گونه ی سیب پیش از گاز زدن!
به شنیدن صفحه ای پر غبار از خنیاگری مرده!
به تحریر شرحه شرحه ی او در گردنه های گریان ِ‌ترانه!
به قدم زدن در گورستان!
به ریسه رفتن فاحشه ای تنها در شب تار!
به رقص پُرشتاب پشه ها،
فراگرد ِ چراغ کوچه!
به بالا پریدن گربه از دیوارْ
و به انتظار!
و من تو را دوست می دارم،
چرا که دوست می دارم زندگی را،
آب را و رؤیا را،
بوییدن ِ نامه را،
سلام ِ سپیده و عطش ِ اطلسی را،
زنگ تلفن و اَخم ِ عابر را،
ماه را و پنجره را،
شکاف ِ پرده و چشمان کودک را،
بوسه ی سیب ُ غبار ِ صفحه را،
تحریر ُ ترانه را،
گورستانُ فاحشه را،
رقص ُ گربه را،
و انتظار را!●

mahdi271
12-14-2009, 06:15 PM
ترانه 10

به خواب ُ به رؤیاهایم دوستت می دارم!
در بیداری ُ این کابوس ِ بی امان
در لحظه های نه مَنی
و در ساحل ِ اقیانوس ِ گسترده ی اشک های خویش
به هنگام ِ‌تماشای کبوتری
که از آسمانِ بی کلاغ ِ آرزوهایم عبور می کند
تا آشیانه ی منّور ِ خورشید!●

mahdi271
12-14-2009, 06:15 PM
ترانه 11

بگو چگونه بگویم : دوستت می دارم!
وقتی که مردان گـُر گرفته در بستر
این جمله را به روسپیان کهن سال می گویند؟
وقتی که این کلام
پیش از طلوع آدینه به زمزمه تکرار می شود
در گرداب ِ خوی کرده ی بوسه و خواهش؟

چگونه بگویم دوستت می دارم،
وقتی که کج کلاه رو به مرداب ِ کبود ِ‌سایه ها
به دستانی گشوده بانگ بر می دارد:
دوستتان می دارم!
و تند بادِ سیاه ِ هلهله
آسمان را به عفن می کشاند!
وقتی که این ایه ی قدسی وِردِ زبان آدمیانی ست
که با قلبی میان ِ دو پا و ُ دشنه ای در کـَف
کنج ِ دنج کوچه های قهرکنان را می کاوند؟

تنها یکی نگاه...
تا این کلام ابدی شود میان ما دو تن
و بشنویمش
بی که سخنی بر لب رانده باشیم!●

mahdi271
12-14-2009, 06:15 PM
ترانه 12

غیبتت حضور ِ هراس است!
بی تو یکی کودک می شوم،
گم شده در کوچه های هیولایی جهان!
کودکی که از کودکی
تنها طعم گنگ ِ شیر مادر با اوست!
اُفتان می گذرم از میان آدمیانی
که به فرمان عورت ِ خویش پوزار می کشند
به سان ِ سیل آبی که شنا را به آرزویی محال بدل می کند!
و من غرق می شوم،
غرق می شوم،
غرق می شوم...

حضورت غیبت هراس است!
باز می گردی ُ تمام سیل آب های جهان تبخیر می شوند!
چشمانی که قهوه زاری بی مرز را تداعی می کنند!
و دستانی سرشار از زیتون ُ عسل
و چشمانی که قهوه زاری بی مرز را تداعی می کنند!
چون کبوتر ِ خیسی،
در چال های کنج ِ لبانت بیتوته می کنم
و آن کودک
عطر ِ‌ آغوش ِ مادر را بازمی یابد!●

mahdi271
12-16-2009, 10:48 PM
ترانه 13

جار شادمانه ی گنجشکان را روشن تر می شنوم،
چرا که تو اینجایی!

شکوه ِ خورشید ُ‌کف کوبی ِ برگ ها،
پنبه های وِلِنگارِ ابر،
لَن ترانی ِ جوباره ی فروتن
این همه را خوش تر از همیشه می بینم،
چرا که تو اینجایی!

تو آن اشارت ِ روشنی
که آدم را
به برچیدن ِ سیب ِ سرترین شاخه دعوت کرد!

بهشت را به نیم نگاه ِ‌تو فروختم
تا با تو
بر گستره ی خاموش ِ خاک
بهشتی نو بیافرینم! ●

mahdi271
12-16-2009, 10:49 PM
ترانه 14

از تو با بادها سخن خواهم گفت!
از تو با پرندگان،
از تو با فوّاره های روشن ِ باغ،
از تو با آسمان سخن خواهم گفت!

از تو با شب چراغ ِ ستارگان،
از تو با خورشید
- که تیغ بلند ِ آفتابی اَش را اَخته به شبیخون ِ شب!-،
از تو با قطره های بازیگوش ِ باران،
از تو با طاق رنگین کمان سخن خواهم گفت!

از تو با چشمه ها،
از تو با رودها،
از تو با اقیانوس ها سخن خواهم گفت!
با موج ها و ُ‌ ماهیان ُ مرغان ِ سپید ِ ماهی گیرْ...

از تو با درختانْ، از تو با بیرق ِ بنفشه،
از تو با کودکان ِ گردوْ بازْ سخن خواهم گفت!

از تو با بردگان ِ نان،
از تو با مردمان ِ ساده ی سرزمینم،
از تو با تمام ِ‌ برگ های نانوشته ی جهان سخن خواهم گفت!

از تو با عطرها و اینه ها،
از تو با خنیاگران ِ دوره گرد،
از تو با بلوغ پس کوچه ها،
از تو با تنهایی انسان،
از تو با تمام ِ نفس های خویش سخن خواهم گفت!

تو را به جهان معرفی خواهم کرد،
تا تمام دیوارها فروریزند
و عشق بر خرابه های تباهی
مستانه بگذردْ!

رسالت دیگری در میانه نیست!
من به این رُباط آمده ام،
تا تو را زندگی کنم
و بمیرم!●

mahdi271
12-16-2009, 10:49 PM
ترانه 15

تا مهراب ِ مهربان مردمکانت
چند معبد بی خدای،
چند تَشْ گاه منجمد راه است؟
که این مبلـّغ بی کتاب رهایی
پیچ پیچ هزار گردنه ی گلوگیر را پَس ِ پشت نهاده
در تب ِ بوسه ی زانوانش
برخاک ِ سایه سار ش گیسوی تو!

به سجده در آمدنْ
و در چشمه ی چشمانتْ
آن ِ خویش را تماشا کردنْ،
رهیدن یکی برده است
از بندِ اربابی ناپدید!
به شُدن غلتیدن آدمی ست
از این بود ِ بی هوده!

بخوان به معراج ِ آغوشت مرا
که سرزمین این کولی
از مرز ِ نفس های تو آغاز می شود! ●

mahdi271
12-16-2009, 10:49 PM
ترانه 16

مردمان ِ این دیار ساده اند- عشق ِ من!-
و سادگی برادر حماقت است!

به پاسبانی ِ کشتِ خود از آسیب منقارها
مترسکی از چوب ُ‌ پوشال بر می افرازند
و آن سوی فرار ِ کلاغان
به زانو درمی ایند در مقابل ِ هیولای دست ساز ِ خویش
تا سُنبُله های زَرْرَنگ را
- که حاصل ِ رنج روزُ ماهند-
به شکرانه ی دفع شر به شعله ها بسپارند
و حق گذار ِ حامی ِ چوبین ِ خویش باشند!

دریغا که دشنه های خونْ ریز
به معجزه ی مشتی تخته از دریدن باز نمی مانند
و اسماعیل ها بر قدم های خویش به مسلخ می روند
بی که سراب رسالت پدرانشان را
شک روا دارند!

آری!
مردمان این دیار ساده اند
و سادگی برادر مرگ است!●

mahdi271
12-16-2009, 10:49 PM
ترانه 17

برای آغازِ حماسه
تنها چرم ْ پاره یی کم بود!
پس چلنگر ِ بی باک شهر
زیرْجامه ی چرمین ِ خویش را
- که حافظ ِ عورَتَشْ از جرقه های کورهْ بود-
به د آوَرد ِ بر سر ِ چوبی ْ آویختْ
تا درفش ِ عصیانی ِ کاویانْ پدید اید!

برده گان بر مالکان خود شوریدند
و فرمانْ روای ِ ستم پیشه ی خویش را گردن زدند
تا آن سوی میادین ِ خون آلوده،
چلنگرْ
بیرق ِ افتخارش را
- که از شَتَک خون ِ مالکانْ گـُلْ گونْ بود-
به فرمان ْ روایی دیگر بخشد
(دستی به عورت ِ عریانُ‌ دستی به دسته ی بیرقْ!)
و تکرارِ‌ دوباره ی تاریخی سرخ را بی آغازد!

فریدون نام تازه ی ضحک است
و افتخارِ تاریخ ِ‌ما
چیزی جُز همان زیرجامه ی چرمین نیست!●

mahdi271
12-16-2009, 10:50 PM
ترانه 18

همه شب
رؤیایی هایل از خواب هایم می گذرد:

به برهوتی نادرخت گام برمی دارم
که تنها بیتوته گاهش
سایه ی بال مرغان ِ مُردارْخوارْ است ُ بس!
پوزاری از تاول به پا و ُ
کوله یی از عطشْ بر دوش!

آنک! ترنّم یکی چشمه!
با قدم های بُریده گام می زنم...
تو تن به عریانی ِ آبی داده یی
که خُنکای عطرش بی خودم می کند!

به افکندن ِ‌تنْ در چشمه پیش می روم،
صدای تو بر می خیزد:

اَگـَرَم دوست می داری
تنها به حض ِ تماشای چشمه دل خوش باش
که به یک جرعه ی تو از این آب
خواهم مُرد!

من با دهان ِ‌ گشوده ی وهنی ناسیرْآب می میرم
و تو
بی نگاه ُ سرودْخوانْ
به برق ِ عفیف ِ‌ حباب ها می نگری...

ای فرشته یی که اقیانوس ها در سینه اَتْ می آرامند!
به نشان ِ چپْ بودن ِ اینْ رؤیا مرا بوسه یی بفرستْ
تا از تمام آزها پکیزه شوم
و تشنگی - که معنای تازه ی عشق است - را
در قصیده یی رودوار بسرایم!

همه شب - آری ! -
همه شب رؤیایی هایل از خواب هایم می گذرد!●

mahdi271
12-16-2009, 10:50 PM
ترانه 19

چوپانْ از نشیب ِ درّه بَر می شود
با تفنگ ُ تنبوری حمایل!
خود صدای تنبور را دوستْ تر دارد!
می اید ُ آواز ِ زخم خورده ی تباری را
بر شانه ْ می آورد.

دختران ِ گارنا!
بافه های گیستان در بادْ می رقصند!

هق هق ِ تنبور ُ زوزه ی گرگ
دشت را می اَنبارَد!
چشمانش هزارْ جرقّه ی خنجرْ است
و در حنجره اش
صد اسب ِ‌ کـَهَر شیهه می زنند!

ریس ِ بریده ی آواز را گره بزن!

دختران ِ گارنا!
بافه های گیستان در بادْ می رقصند!

کلاغی شکسته بال
هجوم ِ بی اَمان ِ چکمه ها را زیقْ می کشَد!
چوپان سر می چرخاندُ
درّه در چشم اندازش به هیئتِ حریری سرخ در می اید،
با درختان ِ آتش ُ بوته های ْ خاکسترْ!
می خواند،
می خواند،
می خواند...
تا سیم ِ گسسته ی تنبور ُ
سرانگشتی خونین
و یکی قطره اشک
که عصاره ی آواز ِ‌ اوست.

دختران ِ گارنا!
بافه های گیستان در بادْ می رقصند!

گرگان با لثه های خونین به کوه می زنند
و در پس ِ پُشتشان
ابریشم ِ سفید ِ رَمهْ به ضرب ِ باد می رقصند.

دختران گارنا! 1
بافه های گیستان در باد می رقصند!●

1 گارنا garna : دِهْ کده یی در حوالی ِ منطقه ی چیانه در آذربایجان ِ غربی.

mahdi271
12-16-2009, 10:50 PM
ترانه 20

تو را نگاه می کنم:

چشمانت خلاصه ی آتش فشان است،
هم رنگ ِ خاک ِ دیاری که دوستش می دارم!
چال ِ کـُنج ِ لبانت
هلکت ِ جفتی ماه است
با خورشیدی در قفا
که مردمان ِ سرزمین قلب مرا
به ولوله وا می دارد
با انگشت اشاره ی رو به آسمان!
خنده ات باران ِ مروارید است
و اخمت
زلزله یی که شهر ِ آرزوهایم را
ویران می کند!

تو را نگاه می کنم
و جهان رنگ می بازد
نگاهت می کنم
و خود را نمی بینم!●

mahdi271
12-16-2009, 10:51 PM
ترانه 21

در سرزمین ِ فرشتگان
به یکی نه جاودانه می شوم!
ابلیس وار در خندق ِ سوزان ِ سربلندی ِ خویش!
این رمه ی آری تبار را می شناسم
و می دانم طوق ِ منوّرِ چهره هاشان
از هزار فانوسک ِ حیله چراغان است
و بال های سپید ِ مقدسّ شان را
- که نقطه چین ِ قطره های رسواگرِ خون ْ است -
از سلّاخی ِ هزار قو به غنیمت گرفته اند
بی که آواز ِ واپسینشان را رُخصت داده باشند!
و من که نفرینی ابدی را بدرقه ی قدم های خود دارم
از تمام ِ جاده های جهان می گذرم
تا آری ِ ناگفته ی خویش را نثار ِ تو کنم
و به زانو درایم در آستانه ی پرستشت!
چونان ابلیس که خدای را و فرشتگان که انسان را...

تو اُستوای خدا و انسانی!
بی طوق ِ منوّرِ آتش ُ بی بال های فریبْ!
زانو می زنم و می دانم
آن کس که به یارایی ِ دستان ِ بی دریغ ِ تو برخیزدْ
هرگز فرو نمی اُفتد!●

mahdi271
12-16-2009, 10:51 PM
ترانه 22

نه کلیدی در دست ُ
نه ترانه یی بر زبان،
تنها با یکی نگاه
کـُـلـَـنـْد از دریچه ی تنگْ چالمْ بر گرفتی
به رها شدنی ابدی
و من
- که عمری مَلاتْ آورِ دیوارهای محبس ِ خود بودم -
چونان به شگفتْ
بر دستان ِ بی زنجیر ِ خویش می نگریستم
که قناری ِ پیری
دریچه ی گشوده ی قفسش را!

پس ِ دو برده ی یاغی دست هایم
به سپاس ْ داری ِ همان یک دم
فدایی ِ همیشه ی دست های تو شدند
و این ترجمان ِ بی زنگار ِ آزادی بود!

فروغلتیدن ِ یکی سنگی تو
به مردابی که منم
و مدار ِ موج در موج ِ حضورتْ
آن ِ برخاستن ِ دریاست!●

mahdi271
12-16-2009, 10:51 PM
ترانه 23

به بدرقه ات
نه کاسه ی آب خُرافه یی بر خاک خواهم ریخت
نه بوسه بر عطفِ ‌اُرادی را از تو طلب خواهم کرد
که جهان
بازگشت ِ دوباره ی تو را
به بانگ ِ صامتش با من در میان نهاده است!

روح ِ آب ُ نفس ِ زنبق،
جرأت ِ دُرنا و ُ‌ سخاوت ِِ سپیدار،
شرم ِ‌ بهار ُ‌باور ِ بارانْ،
رقص ِ بلور ُ ‌تحمل ِ سنگ ها با توست!

عشقت رستاخیز ِ ترانه هاست!
باز می گردی
می رهانی ام از دیارِ دلْ مرده ی اندیشه های خویشْ!
تسلّای صدایتْ،
نوشْ دارِ به هنگام ِ تمام ِ حسرت هاست!

مرا به میهمانی ِ چشمانتْ ببر!●

mahdi271
12-16-2009, 10:52 PM
ترانه 24

عشق ِ ما گستاخی ِ جمله ی عاشقانه یی ست،
نقر شده بر دیوار چرک مرده ی سلولی خالی
که ضرب آوای یاغی ِ قدم های حبسی اش
بداهه نوازی ِ سازی را ماند
در سمفونی ِ سفّک ِ چکمه های دوازده قَراوُلْ
که تا سپیده ی تیرک ُ طناب ْ بدرقه اش می کنند!

عشق ِ ما ترجمان ِ بهشت است،
به دوزخی که جهانش می نامیم
و در آن مرگ ارزان ترین مایده ای ست که به نصیب می رسد!

عشق ِ ما همْ خوانی ِ دو چکاوک است،
که صیاد را به خلسه می برد
در آن سوی ماشه ی آتش بار ِ خون ریز ِ خویش!
- تا الهه ی شرم سار ِ مرگ
جامه از تن بَردَرَد به خلع ِ لباسی ابدی!-

عشق ِ ما غریو ِ عصیان است،
در روزگاری که بَرّه گان ِ مقدسش
به چلّه ی سکوتی همیشه نشسته اند
تا قصّاب باشی ِ اعظم ْ خوان ِ شقاوت خویش را
به گـُلْ گـُل ِ خون ِ ایشان رنگین ْ کـُنـَد!
عشق ِ ما گریز ِ به هنگام است،
آن دَم که ماندن
گردن نهادن را تداعی می کند!

با من نیا!
خلاصه ی تمام ِ مادران ِ جهانْ !
تفاهم ِ بی غش ِ یخ ُ آتش!
مرا بِبَر از دامنه ی شوم شبْ
که هزار خورشید ُ‌ فشفشه با نگاه ِ توست!●

mahdi271
12-16-2009, 10:52 PM
ترانه 25

گفتی : عشق فراموشی نیست!
و نشانم دادی
شب را و کلیدِ‌ دریچه را!
شتک ِ سرخ ِ سپیده را بر دیوار!
آرزوهای پست ِ شبْ زیانْ را
که چارچوب ِ گستره اش
بسته تر از تنگ چال ِ‌محبس ِ آفتابْ اندیشانْ است!

نشانم دادی شهر را که- به بی حیایی!-
زندگی ِ هَمْ شهریان را تقسیم کرده است
به فرودست ُ فرادست
چونان رودی که دهکده ای را!

نشانم دادی آدمیان را
که گورکن ِ خاطره های خویشند
و عمرشان به حفر ِ مغکی سر می شود
تا آنْ سوی عبور ِ دروْ گــَرْ
در آن بیارامند!

نشانم دادی سفره های گشوده ی خوشبختی
و چشمان ِ‌ گرسنه ی کودکان ِ سرزمینم را!
نشانم دادی فرشته ی چشم بسته ی عدالت را
که خطکاران را - به بی خیالی! - گردن می زد
با خط ِ سیاه ِ تبسمی بر لب!

نشانم دادی که مقام نـَفـَس،
نه حبس ِ سینه شُدَن
و مقام ِ قلم
نه دیوْ‌نامه نویسی ستْ!

نام ِ‌تو را تکرار کردم
چونان ایه ی مذهبی ممنوع
که خدایش به اینه می ماند
و بهشت را به عاشقان اَرزانی می دارد!

و نام ِ تو را تکرار خواهم کرد
در حصار ِ‌همین حیاتْ
و در سطرْ سطرِ ترانه های نانوشته ی خویشْ
چونان قناری ِ سرخوشی
که بلند تر از نرده های ناگزیر ِ قفس می خوانَد!●

mahdi271
12-16-2009, 10:53 PM
ترانه 26

نفرینم کن!
اگر بَر آنی که به نیک انجامی اَم برسانی،
اگر بَر آنی که وارَهانی اَم از زندان ِ زندگی
- پیش تر از آن که به جیره ی اجباری اَش خو کـُنم - ،
به مرگی عاشقانه نفرینم کن!
فرشته ی زمینی من!
که این دعای آمرزش است
در بسته گاه ِ روزگارْ!

واپسین ْ نفس را به حلقه ی معلّق ِ ریسْ وانهادن
و سقوط ِ چهارپایه را رقصیدن!
یا با تنی سُرخُ فَرّار
چشم در چشم ِ مأمور ِ مرگ ِ خود داشتن
که دندان بر هم فشرده
به رها کردن ِ تیر ِ خلاص ْ!
مرگی این چنینم آرزوست!
مرگی که زندگی را،
عشق را و انسان را معنایی دوباره ببخشد!
مرگی همْ قداست ِ نخستین جرعه ی شیر ِ مادرم!
مرگی ْ دُرُست
چون مرگ ِ گرگی پیرْ
که سگْ شدن به کلبه ی ارباب را تن نمی دهد
و آزادی ِ خویش را - به زوزه - آواز می کند
بر چکادش یکی صخره
تا شکارچی را
هدفْ گرفتن ِ سینه اش
به مشامِ تازی نیازْ نیفتد!

آن جا که گوسفندان ِ سربه زیر گله را
یارای دیدن ِ آبی ِ آسمانْ نیست،
در خون ِ خود تعمیدِ جاودانه یافتن!
در کمینْ گاه ِ گلوله ْ گرگانه بودن!
زندگی همین دقایق ِ سرخ است!

مرگت به حیات می ماند اگر غریو سردهی!
در سیاره ی سرب ُ ساطور،
گوسفندان نیز
به مرگ ِ طبیعی نمی میرند!●

mahdi271
12-16-2009, 10:53 PM
ترانه 27

کتاب هایم را بر هم می نهم
تا از آن ها تخت گاهی بی آفرینم
و دراین پست آبادْ بر آن به ایستم
تا تو
- تنها تو! -
مرا ببینی!
ورنه شعر
جز خودْ زنی ِ نامتناهی ِ تازیانه نیست
در محکمه یی که قاضی ُ محکوم هر دو منم
و پُتکک حُکمم را
جز به مجازات ِ خویش
بر میز نمی کوفم!

کتاب هایم را بر هم می نهم
تا بر تخت گاه ِ خود ساخته ام به ایستم
و تو را
در مهتابی ِ بالادست
بوسه یی بفرستم!●

mahdi271
12-16-2009, 10:53 PM
ترانه 28

دیده ام را که به دیدار ِ دریا می برم ،
آغوشت وسعت ِ دیار ِ من است!
دیاری که در آن ترانه رهاست
و سیمِ خاردارْ به افسانه می ماند!
(این سطر به صِلِه ی یک تبسم ِ تو سروده شد!)

آغوشت یادآور بستر ِ بی مرزِ کودکی ست
با زمزمه های معجزهْ ساز ِ مادر ُ
قصه های شب سوز ِ شبانه!

آغوشت کتمان ِ تمام ِ تاریکی هاست،
اتمام ِ تمامِ تحکـّم ها،
به جهانی که یوزْ باشیانش
حیله ی حقیقت لباس ِ خویشْ را
به ایت ِ شکنجه تبلیغ ْ می کنند!

دیده ام را که به دیدار ِ دریا می برم،
آغوشت پناه ِ اندیشه های من است
و سینه ات تالاری ست
که در آن فریاد می زنم :
انسان آزاد است!●

mahdi271
12-16-2009, 10:54 PM
ترانه 29

در مرگ ِ من نماز وحشت بخوان
- اگر خود دچار ِ این مراسم ِ اجباری! -
که مرگ ِ من پایان ِ جهان است!
عبور ِ پرستو از پهنه ی تقویمْ!
سقوط ِ واپسین ِ برگ از پیچک ِ‌ دُگم ترین دیوار...

بر لبانم گل ِ سرخی بگذار
تا طعم بوسه های تو با من باشد،
آن دَم که اُستوارْ
از جاده های تَقته ی دوزخ می گذرم!

در مرگ من بخند
که خنده های تو را دوست می داشتم
به جهانی که در آن گریستن ساده ترین عادت انسان ها بود!
هم در آن جایی که تو دستان ِ مرا گرفتی
گفتی : دوستت می دارم
تا رویینه شوم!

نه آغاز ُ‌ نه انجام
مرگ من اتفاق ِ ساده ای ستْ
به مانند ِ عطسه ی اضطرابی در غروب ِ واپسین روز ِ زمستانْ
که تبلور ِ سبز ِ بهار را خبر می دهد!
تو جاودانگی ِ منی!
حرارت ِ دستانت،
بی نیازم می کند از تمام هیمه های حَـلـَبْ نشین ِ کوچه های شهر!
به اشاره ات زمستان رنگی می بازد
و رنگین کمان ِ بهاری
از پیراهنم سر می زند!

آن سوی عشقی این چنین،
مرگ
آغاز ِ بهار است!●

mahdi271
12-16-2009, 10:54 PM
ترانه 30

می خواهم تو را
در این شب ِ نقطه چین!
تا طاعونی ترین ترانه ی من،
- از نگاه ِ هاشور خورده ی شب -
در ستایش ِ نفس های تو باشد!
به دیاری که عشق را
مصیبتی همه گیر می دانند!

تا طاعونی ترین ترانه ی من،
- از نگاه ِ میرْ سایه ْ ها -
مدیحه ی دست های تو باشد،
آن دست ها که ایمنم می کنند
از تند باد بی مروّت کینه
به شهری که در آن
گیسوی سپرده به باد را
پرچم ِ عصیانْ می دانند!

و طاعونی ترین ترانه ی من،
نخستینْ درود ِ ما بود،
که بدرود ِ واپسین را
به افسانه یی مبدل کرد!●

mahdi271
12-16-2009, 10:54 PM
مجموعه اشعار یغما گلرویی از دفتر زندگی به به شرط چاقو

mahdi271
12-16-2009, 10:54 PM
دروغای قشنگ

گفتی باید بنویسم که شب قصه قشنگه
رو سر ثانیه هامون یه حریر رنگ به رنگه
گفتی باید بنویسم جاده ی ترانه بازه
شب رو سیاه قصه از ستاره بی نیازه
گفتی باید بنویسم اما سخته این نوشتن
چه شبای رنگ به رنگی
چه جماعت یه رنگی
نه مسلسلی نه جنگی
چه دروغای قشنگی
من می خوام یه اینه باشم روبه روی این دقایق
مثل یه بغض قدیمی واسه دلتنگی عاشق
اما اینجا سنگ سایه می شکنه اینه ها رو
تو یه لحظه برف وحشت می پوشونه جای پا رو
اینجا باید بنویسی که چشای شب قشنگه
اینجا جای اینه ها نیست اینجا وعده گاه سنگه
چه شبای رنگ به رنگی
چه جماعت یه رنگی
نه مسلسلی نه جنگی
چه دروغای قشنگی

mahdi271
12-16-2009, 10:55 PM
کافه نادری

توی کافه نادری کنج همون میز بلوط
دو تا صندلی لهستانی هنوز منتظرن
تا من و تو بشینیم گپ بزنیم مثل قدیم
شب بشه مشتریا تا آخرین نفر برن
ما همیشه اولین و آخرین بودیم عزیز
هم تو تابستون داغ هم تو پاییزای سرد
تابلوی بسته و باز پشت شیشه ی در
بعد رفتن ما او کافه چی وارونه می کرد
چشمک ستاره ها رو می شمردیم یادته ؟
واسه تنهایی شب غصه می خوردیم یادته ؟
من مثه سایه ی تو تو واسه من مثل نفس
هردومون برای همدیگه می مردیم یادته ؟
دستامون تو دست هم گم می شدیم تو خواب شهر
دل دیوونه ی من هی قدمات میشمرد
کوچه ها رو رد می کردم تا خیابون بزرگ
عطر ناب تو من رو تا آخر دنیا می برد
حالا تو نیستی این کوچه صدام نمی زنه
حالا تو نیستی بی تو دیگه کافه کافه نیست
دیگه هیچ ستاره یی جرات چشمک نداره
حتی جای تن تو رو تن این ملافه نیست
چشمک ستاره ها رو می شمردیم یادته ؟
واسه تنهایی شب غصه می خوردیم یادته ؟
من مثله سایه ی تو تو واسه من مثل نفس
هردومون برای همدیگه می مردیم یادته ؟

mahdi271
12-16-2009, 10:55 PM
صدای آبی من

نه اهل روزگارم نه همنشین سایه
بزن به سیم آواز تا آخر گلایه
رو سرزمین بی سر یه سرو سربلندم
به شاخ و برگ سبز خودم دخیل می بندم
ستون تخت جمشید برج غرور من نیست
من با تو بهترینم ثانیه گور من نیست
تو کی هستی که خیال داشتنت
یه دم از خاطر من دور نمیشه ؟
رو به روی اینه چشمات رو نبند
خورشید از نور خودش کور نمیشه
ببین که داس وحشت حریف یاس من نیست
سکوت این کرانه خلع لباس من نیست
ببین کلید سرداب تو دست این اسیره
برگ امان نمی خوام برای گریه دیره
برهنه مثل دریاس صدای آبی من
هزار تا عمر نوه عمر حبابی من
تو کی هستی که خیال داشتنت
یه دم از خاطر من دور نمیشه ؟
رو به روی اینه چشمات رو نبند
خورشید از نور خودش کور نمیشه

mahdi271
12-16-2009, 10:55 PM
بی بی بی نام غزل

اینجا نمون که موندنت تیر خلاص این صداس
اینجانمون که موندنت مرگ همه ترانه هاس
اینجا نمون که با تو من می افتم از بام غزل
برو ! همیشه با منی ای بی بی بی نام غزل
نازک نام آور من ! با تو نمی رسم به من
به اون من اینه دار به او من سایه شکن
تو با اون چشمای آهو مثه قصه پر هیاهو
اما من همیشه ماتم ‚ شاه بازنده ی شطرنج
من پی نجات باغچه تو به فکر فتحدنیا
من حریص بوی خاکم تو حریص نقشه ی گنج
نار فراموش بکنم تلخی این زمانه رو
نذار ببازم به دلم حیثیت ترانه رو
نذار که جذبه ی چشات من رو بگیره از خودم
من که از اولین نگاه ترانه ساز تو شدم
برو! برو که بین ما فاصله معنا نداره
شاید که رفتنت من رو برای من پس بیاره
تو با اون چشمای آهو مثه قصه پر هیاهو
اما من همیشه ماتم ‚ شاه بازنده ی شطرنج
من پی نجات باغچه تو به فکر فتح دنیا
من حریص بوی خاکم تو حریص نقشه ی گنج

mahdi271
12-16-2009, 10:56 PM
کلاغ

یه کلاغ رو نوک دیوار داره قارقار می کنه
با صدای قارقارش ده رو خبردار می کنه
میگه : من رنگ شبم اما شب رو دوس ندارم
این صدای من که خورشید رو بیدار می کنه
خروسای ده ما عمریه بی صدا شدن
انگار از وحشت لحظه های ما جدا شدن
دل من تنگه از این نق زدنای کاغذی
خروسا جای خدا بنده ی کدخدا شدن
مگه میشه گندم تو خاک خشک تشنه کاشت ؟
مگهمیشه این کلاغ پر سیاه رو دوس نداشت ؟
ای کلاغ ! بخون تا ما هم با تو هم صدا بشیم
نمیشه به جای خورشید سه تا نقطه چین گذاشت
ای کلاغ ! بازم بخون از دل این شبای تار
بخون از کدخدای خروس کش طلایه دار
هیچ کسی جای خودش نیست توی این بازار شام
تو بخون ‚ جای خروسا خورشید رو بیرون بیار
میدونم گذشته هات یه ابر خاکستریه
می دونم به چشم شب قارقار تو سرسریه
اما خورشید که بیاد چشما رو روشن می کنه
ده مال ما میشه این کدخدای آخریه
مگه میشه گندم تو خاک خشک تشنه کاشت ؟
مگه میشه این کلاغ پر سیاه رو دوس نداشت ؟
ای کلاغ !‌ بخون تا ما هم با تو هم صدا بشیم
نمیشه به جای خورشید سه تا نقطه چین گذاشت

mahdi271
12-16-2009, 10:56 PM
پری کوچیک من

پری کوچیک من نی لبکش جنس بلور
توی گرگ و میش چشماش صد تا مروارید نور
پری کوچیک من خونه ش تو اقیانوس دور
واسه اون بستر موجا مثل گهواره و گور
پری کوچیک من فاصله ی بین دو بوسه س
اما بوسه بی خطر نیست همه جا سایه ی کوسه س
پری غمگین من ! طلسم موجا می شکنه
بوسه ی دوم معجزه رو لبهای منه
تنم رو طعمه ی کوسه می کنم برای تو
توی نی نی نگاهت یه ستاره روشنه
پری کوچیک من ! حرفی بزن چشمات و وکن
من صدات رو می شناسم تنها یه بار من رو صدا کن
سینه ریزی از ترانه دو تا گوشواره ی گیلاس
برگ سرخ گل کوکب پیشکشم برات همیناس
صدای نی لبک تو رمز بیداری موجه
عمق اقیانوس رویا با تو هم معنی اوجه
پری غمگین من !‌ طلسم موجا می شکنه
بوسه ی دوم معجزه رو لبهای منه
تنم رو طهمه ی کوسه می کنم برای تو
تو نی نی نگاهت یه ستاره روشنه

mahdi271
12-16-2009, 10:56 PM
خواب همیشه

روی شیش تا سیم گیتار دنبال صدات می گردم
با تو می رم روی ابرا تک و تنها بر میگردم
بازم این بالش نمناک تکیه گاه گریه هامه
توی کوچه های رویا قدم تو پا به پامه
خواب هف تا پادشاه رو دوس ندارم که ببینم
آخه من دشمن کاخم ‚ آخرین چپر نشینم
تو رو داشتن تو رو داشتن
دیگه کیمیاس عزیز
خلی وقته هق هق من
بی تو بی صداس عزیز
دوس دارم تو رو ببینم پای سفره ی ستاره
سفره ای که جز نگاهت هیچی تو خودش نداره
پای اون سفره ی خالی با تو سیر سیر سیرم
می تونم دست هزار تا مرد غمگین رو بگیرم
بگو این خواب همیشه چرا تعبیری نداره ؟
بگو چشمای تو تا کی من رو منتظرمی ذاره ؟
تورو داشتن تو رو داشتن
دیگخ کیمیاس عزیز
خیلی وقته هق هق من
بی تو بی صداس عزیز

mahdi271
12-16-2009, 10:56 PM
با تو ‚ تا تو

یه عطش مونده به دریا
یه قدم مونده به رویا
یه نفس مونده به آواز
یه غزل مونده به پرواز
یه ترانه مونده تا یار
یه طنین مونده به آوار
یه ستاره مونده تا روز
سه سفر مونده به دیروز
بگو تا حضور بوسه
چن تا لبریختگی مونده ؟
چن تا بغض تلخ نشکن ؟
چن تا آواز نخونده ؟
با تو ‚ تا تو می رسم من
بی حصار سرد پیرهن
می گذرم از این گذرگاه
واسه پیدا کردن ماه
واسه کشف آخرین زخم
تا پل معلق اخم
سر می رم تا لب بارون
تا شب خیس خیابون
بگو تاحضور بوسه
چن تالبریختگی مونده ؟
چن تا بغض تلخ نشکن ؟
چن تا آواز مونده ؟

mahdi271
12-16-2009, 10:57 PM
مشقای من جریمه نیست

پسرک ! گریه نکن ! چوب فلم رو می شکنم
من مثه معلم ت مشقات رو خط نمی زنم
دفتر تازه بیار مشقای من جریمه نیس
مشق شب رو پاره کن مشق طلوع رو بنویس
رنگ روزگار نباش !‌ یه دس صدا داره هنوز
بودنت تو دایره نقطه ی پرگار هنوز
وقتی دریا میگه نه تو قطره باش بگو بله
دسته ی تیغ تبر ‚ چوب درخت جنگله
همه قصه ها دروغه دیگه چش براه نباش
قصه رو خودت شروع کن این مداد رو بتراش
بنویس جای کبوتر روی ابراس نه تو چاه
بنویس تا بشکنه طلسم این تخته سیاه
رنگ روزگار نباش ! یه دس صدا داره هنوز
بودنت تو دایره نقطه ی پرگار هنوز
وقتی دریا میگه نه ! تو قطره باش بگو بله
دسته ی تیغ تبر چوب درخت جنگله
هیچ کسی سرور مننیست این رو صد بار بنویس
سایه ای رو سر من نیست اینرو صد بار بنویس
من خودم یه پا سوارم این رو صد بار بنویس
دل دل یه انفجارم این رو صد بار بنویس
رنگ روزگار نباش !‌ یه دس صدا داره هنوز
بودنت تو دایره نقطه ی پرگار هنوز
وقتی دریا می گه نه تو قطره باش بگوو : بله
دسته ی تیغ تبر‚ چوب درخت جنگله

mahdi271
12-16-2009, 10:57 PM
هفت سین گمشده

کسی از ما نمی پرسه که بهارمون کجاست
خنده ی سبز بهار کجای گریه های ماست ؟
کسی از ما نمی پرسه که کجای جاده ایم
بین این همه سوار چرا هنوز پیاده ایم ؟
کسی نیس نشون بده نشونی ستاره رو
به دل ما یاد بده تولد دوباره رو
تقویم کهنه رو باید ببندیم
بازم باید دروغکی بخندیم
بهار داره پا می ذاره تو خونه
قناری دل ما کی می خونه ؟
یکی باید واسه ما بهار رو معنا بکنه
سفره ی گمشده ی هف سین پیدا بکنه
یکی باید بیاد و بگه بهار چه رنگیه
یگه تحویل سال چه لحظه ی قشنگیه
یکی باید بیاد سین سکوت رو بشکنه
رمز قد کشیدن رو تو کوچه فریاد بزنه
تقویم کهنه رو باید ببندیم
بازم باید دروغکی بخندیم
بهار داره پا می ذاره تو خونه
قناری دل ما کی می خونه ؟

mahdi271
12-16-2009, 10:58 PM
جای تو خالی

زود زودی ! دیر دیرم
من یه آواز اسیرم
تو مثه ماه هلالی ! نازنین ! جای تو خالی !
زیر ضربه های رگبار
تشنه ام ! تشنه ی دیدار
من رو به خاطره نسپار
نگو رویای محالی ! نازنین ! جای تو خالی !
خسیم از حضور بارون
من رو از سرما نترسون
توی چله ی زمستون
لحظه ی تحویل سالی ! نازنین ! جای تو خالی !
بی تو گریون با تو شادم
ای علاقه ی دمادم
سیب جادویی آدم
مجرمی اما زلالی ! نازنین ! جای تو خالی !
وقتی بودی زنده بودم
دل از اینجا کنده بودم
مثل یه پرنده بودم
حالا تو شکسته بالی ‚ نازنین ! جای تو خالی !
مثه رقص برگ زردی
به شهاب شب نوردی
خواب دیدم که برمی گردی
توی کنج خوش خیالی ‚ نازنین ! جای تو خالی !

mahdi271
12-16-2009, 10:58 PM
چل گیس

چل گیس قصه گیسات رو کی قیچی کرده ؟
کدوم دل سنگی تو رو لو داده به پاییز
که برگ باغ قصه مون دوباره زرده ؟
گریه نکن وقتی که دیو شب می خنده
وقتی که جاده قرق گردنه بنده
دل به ترانه ها بده !‌ خاتون خسته
پنجره باش وقتی که دیوارا بلنده
من هنوز در به در خاطره هاتم چل گیس
هر جای حادثه باشی پا به پاتم چل گیس
منو تو دلت صدا کن تا صدات رو بشنوم
آخه من از خودتم نبض صداتم چل گیس
چن تا سکوت رو رج زدی تا لب فریاد ؟
کجای قصه ی پهلوون از نفس افتاد ؟
وقتی که وامونده بودم تو خم جاده
چشمای تو راه میون بر نشون داد
چل گیس من ! سایه ی شب دووم نداره
رنگین کمون پل میزنه اینجا دوباره
دیو تنوره می کشه آخر قصه
گیس تو پرچم میشه تو شهر ستاره
من هنوز در به در خاطره هاتم چل گیس
هر جای حادثه باشی پا به پاتم چل گیس
منو تو دلت صدکن تا صدات رو بشنوم
آخه من از خودتم ! نبض صداتم چل گیس

mahdi271
12-16-2009, 10:58 PM
یاد تو سبزه

تو دوباره بر می گردی !‌ من چه خوش باورم امروز
غزل ناب رو خبر کن !‌از ترانه سرم امروز
با تو ام تا ته آواز ! همصدای بی ستاره
لحظه ی نایاب فریاد ! ای تولد دوباره
وقت عریونی هشفته ‚ وقت بیداری من نیست
بگو شب بیاد سراغم ! حس آفتابی شدن نیست
یه دفه خوابت رو دیدن
به یه عمر من می ارزه
توی این چله ی پاییز
هنوزم یاد تو سبزه
تو دوباره بر می گردی !‌ دل یه عمر گوش به زنگه
پا بذار رو خط جاده ‚ با تو قصه مون قشنگه
نگو پروانه هنوزم ‚ تو دل پیله اسیره
پر پروازت رو وا کن !‌نگو دیره! نگو دیره
واسه فهمیدن چشمات ‚ پلک خورشید رو می بندم
گم میشم تو شهر رویا من به بیداری می خندم
یه دفعه خوابت رو دیدن
به یه عمر من می ارزه
توی این چله ی پاییز
هنوزم یاد تو سبزه

mahdi271
12-16-2009, 10:59 PM
دلم می خواد بارون بیاد

دلم می خواد بارون بیاد شیشه ی شب رو پاك كنه
دیو سیاه غصه رو تو قطره هایش هلاك كنه
دلم می خواد بارون بیاد ‚ ناودون رو نو نوار كنه
كلاغ پیر خونه رو چلچله ی بهار كنه
دلم می خواد بارون بیاد تا تو رو همراهش بیاره
دستای نازنینت رو تو دستای من بذاره
وقتی بارون می زنه دلم می خواد چتر تو واشه
این كوچه بازم پر از صدای پای ما شه
وقتی بارون می زنه دلم می خواد كه سرپناهم
سقف آبی روسری خیس تو باشه
دلم میخواد با همدگیه برگای باغ رو بشماریم
تو دل هر خط خبر چهل كلاغ رو بشماریم
دلم می خواد كه خطای صورت اینه كم بشه
سر زدن ترانه ها دوباره دم به دم بشه
دلم نمی خواد پل ما نامه ی پنهونی بشه
می خوام هوای كوچه مون دوباره بارونی بشه
وقتی بارون می زنه دلم میخواد چتر تو واشه
این كوچه بازم پر از صدای پای ما شه
وقتی بارون می زنه دلم می خواد كه سرپناهم
سقف آبی روسری خیس تو باشه

mahdi271
12-16-2009, 10:59 PM
طلوع ممنوع

روزگار هنوز غریبه نازنین
خیلی مونده تا سقوط نقطه چین
پرده ی سیاه شب رو پس بزن
من و این طلوع ممنوع رو ببین
روزگار هنوز غریبه ‚ نازنین
خیلی راهه تا خروسخون زمین
یه دونه کلاغ و این همه دروغ
یه سراب و این همه چله نشین
تو این شب شبپره سوز ستاره نایابه هنوز
پهلوون قصه ی ما یه کرم شبتابه هنوز
رو سر این ترانه ها سایه ی ساطور رو ببین
گنجشکک اشی مشی اسیر قصابه هنوز
نازنین !‌ بی تو تمومه کار من
از ترانه به غزل پلی بزن
بگو اون هق هق قیمتی کجاست ؟
کی میاد قاصدک قرق شکن ؟
نازنین ! شکسته حرمت عقیق
تن نده به این سکوت نارفیق
شب تو فکر پهلوون کاهیه
قوطی کبریت توی فکر یه حریق
تو این شب شبپره سوز ستاره نایابه هنوز
پهلوون قصه ی ما یه کرم شبتابه هنوز
رو سر اینترانه ها سایه ی ساطور رو ببین
گنجشکک اشی مشی اسیر قصابه هنوز

mahdi271
12-16-2009, 11:00 PM
مثل معجزه

از پا بیفتم تا ترانه بشکفه
دل باید خون بشه تا یه عاشقانه بشکفه
بین این همه تبرزن دوباره قد می کشم
تا تو هرزخم تبر صد تا جوانه بشکفه
نازنین !‌ بدون تو دنیارو باور ندارن
با تو از رمز طلسم قصه سردرمیارم
لحظه ی سقوط من دست تو مثل معجزه س
شب می ترسه از خودش وقتی می گم : دوست دارم
ابروهات کمون آرش تو چشات هزارتا خورشید
من و دلواپسیام رو تنها چشمای تو فهمید
واسه پیدا کردنت از پل گریه رد شدم
لهجه ی روزای خاکستری رو بلد شدم
بی تو هر جا که می رم سایه ها آفتابی میشن
من مثه رودخونه ها اسیر دست سد شدم
نازنین !‌ هر جا باشی قصه نویس تو منم
با عقیق چشم تو طلسم دیو رو می شکنم
یگو چن تا غزل پای تو قربونی کنم ؟
برای طلوع تو چن تا شب خط بزنم ؟
ابروهات کمون آرش تو چشات هزار تا خورشید
من دلواپسیام رو تنها چشمای تو فهمید

mahdi271
12-16-2009, 11:00 PM
به تو نمیشه راس نگفت

بازم دارم بچه میشم مثل قدیمای قدیم
مثل همون روزی که ما به این محله اومدیم
دوره ی هف سنگ سه قاپ دوره ی شوت یه ضرب و گل
رقص عزیز تیله ها طلوع هف رنگ یه پل
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود
تنهاتر از همیشه ام به تو نمیشه راس نگفت
نمیشه این حقیقت رو راحت و بی هراس نگفت
تنها تر از همیشه ام از نفس افتاده ترین
بچه ی بچه ام هنوز ساده ترین ساده ترین
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود
رفتی و بی تو کوچه اون کوچه ی آشنا نشد
بی تو محلمون پر از صدای بچه ها نشد
نها منم که کوچه رو مثل قدیما دوس دارم
منم که چارشنبه سوری فشفشه بیرون میارم
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود

mahdi271
12-16-2009, 11:00 PM
روشنک سیاپوش

روشنک سیاپوش ! همدم ناشناسم
از این شب هیولا با تو نمی هراسم
روشنک سیاپوش !‌ با تو همیشه نابم
با تو به من شبیهم این من بی نقابم
روشنک سیاپوش !‌ شهرزاد قصهسازم
بی تو چه بی پناهم ‚ با تو چه بی نیازم
روشنک سیاپوش ! ای غزل معما
چن تا ستاره کم بود تو شام آخر ما ؟
آخرین شب ! آخرین تب ! آخرین خنده ی بی لب
آخرین هق هق کوتاه !‌ آخرین جام لبالب
آخرین شمع ضیافت !‌ لحظه های بی شکایت
خواب بی بختک آخر ‚ زنگ ناباور ساعت
روشنک سیاپوش !‌ بی تو دووم ندارم
ببین که بی حضورت خورشید رو کم میارم
روشنک سیاپوش !‌ نرو به سمت دریا
هنوز ترانه داریم برای فتح رویا
روشنک سیاپوش !‌ خاتون تیره بختم
تو این کویر تب دار ‚ من آخرین درختم
دست غزل به همراهت روشنک سیاپوش
حسرت ممتدم شد ‚ عطر نجیب آغوش پاک طولانی سیگار !‌ حلقه ی معلق دار
آخرین قرص مسکن !‌ لحظه ی ریزش آوار
دشنه ی مقدر درد ! بغض بی وقفه یک مرد
پله پله تا مصیبت ! بوسه بر پیشانی سرد

mahdi271
12-16-2009, 11:01 PM
ترانه یادم نمیاد

ترانه یادم نمیاد ‚ تنها بدون دوست دارم
بدون که با نبودنت ‚ قدم به قدم بد میارم
طلسم خوشبختی من چشمای عاشق تو بود
وقتی که بودی میشد از روزای آفتابی سرود
با تو میشد به ما رسید
میشد تو رو نفس کشید
میشد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید
ترانه یادم نمیاد ‚ اما هنوز کنارتم
تو یار من نسیتی و من تا ته دنیا یارتم
میشد با دست عاشقت یه سقف پر ستاره ساخت
پیش حضور روشنت قافیه ساخت قافیه باخت
با تو میشد به ما رسید
میشد تو رو نفس کشید
میشد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید
ترانه یادم نمیاد ‚ اما چشات به یادمه
خاطره ها رو رج زدن بودن من همین دمه
ستاره نیس که بشمارم ‚ خودت باید بیای و بس
با تو میشه ترانه خوند ‚ تا اوج آخرین نفس
با تو میشد به ما رسید
میشد تو رو نفس کشید
میشد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید

mahdi271
12-16-2009, 11:01 PM
وارث

شب به شب راضی اینجا چه ترانه بی فروغه
همیشه راز حقیقت پشت پرده ی دروغه
همیشه رو به غروبن ‚‌ این جماعت رجز خون
صداشون پر از سکوته ‚ حوض قصه شون پر از خون
اما من وارث نورم ‚ کهکشون توی چشامه
صد تا خورشید دوباره ‚ توی وسعت صدامه
این جماعت هنوز تو خواب
دنیا رو بیدار می بینن
الاغ لنگ قصه رو
یه اسب بالدار می بینن
انگار از تمام قصه سهم من تیغ بلا بود
توی شهر نون نخورده گنبدا جنس طلا بود
اما من اینه دارم !‌ ای نفس کش نفس کش
من از این خونه نمی رم ! تو باید بری ! سفر خوش
منو تو کوچه نشون کن !‌ مرگ من مرگ صدا نیست
جای خالی حضورم ‚ غیبت ترانه ها نیست
این جماعت هنوز تو خواب
دنیا رو بیدار می بینن
الاغ لنگ قصه رو
یه اسب بالدار می بینن

mahdi271
12-16-2009, 11:01 PM
رنگ فردا

می تونی کوها رو جابه جا کنی
می تونی قیامتی به پا کنی
می تونی مشتای روزگارت
پیش چشم کور دنیا وکنی
می تونی چلچله باشی تو خزون
می تونی پل بزنی به آسمون
می تونی یه سقف رنگی بسازی
واسه تنهایی هر ترانه خون
اما باید یکی باشه که بفهمه لحظه هات رو
یه نفر که تو سیاهی ‚ بشناسه صدای پات رو
یه نفر که وقت گریه ‚ شونه ش رو گرو بذاره
وقت سر رفتن آواز ‚ غزلای نو بیاره
می تونی تو اینه سفر کنی
می تونی سایه ت رو در به در کنی
می تونی شبهای بی ستاره رو
با طنین یه ترانه سر کنی
می تونی تیله ی ماه رو بشکنی
می تونی خورشید رو آتیش بزنی
می تونی وکنی این دریچه رو
با وجود صد تا قفل آهنی
اما باید یکی باشه که بفهمه لحظه هات رو
یه نفر که تو سیاهی بشناسه صدای پات رو
یه نفر که وقت گریه ‚ شونه ش رو گرو بذاره
وقت سر رفتن آواز غزلای نو بیاره
می تونی دنیا رو زیر و رو کنی
می تونی با رویا گفتگو کنی
می تونی حنجره های خالی
با هجوم واژه روبه رو کنی
می ونی دل رو به دریا بزنی
خودت تو سایه ها جا بزنی
می تونی لحظه ی دلسپردگی
غروبا رو رنگ فردا بزنی
اما باید یکی باشه که بفهمه لحظه هات رو
یه نفر که تو سیاهی بشناسه صدای پات رو
یه نفر که وقت گریه ‚ شونه ش رو گرو بذاره
وقت سر رفتن آواز ‚ غزلای نو بیاره

mahdi271
12-16-2009, 11:02 PM
زندگی به شرط چاقو

تا اطلاع ثانوی ‚ نفس نکش اینه دار
از اینجا تا آخر شب هزار تا نقطه چین بذار
تااطلاع ثانوی ‚ چشمانون رو هم بذارین
زخم دریده ی شب رو بدون مرهم بذارین
تا اطلاع ثانوی ‚ ترانه لال و کر بشه
قاصدک خبررسون ‚ دوباره بی خبر بشه
تا اطلاع ثانوی ‚ هیچکسی آواز نخونه
پرنده واسه جوجه هاش قصه ی پرواز نخونه
صدای هزار تافریاد تو سکوت شهر جادوس
شهر آبستن خلوت پا به ماهه یه هیاهوس
ای صدای نو رسیده! شب پر کن از سپیده
تو حراج شهر قصه ‚ زندگی به شرط چاقوس
ای شب قداره به دست !‌ ای شبح بی همه چیز
برای فتح آسمون ‚ خون ستاره رو نریز
ساعت خواب بی خبر ! زنگ رهایی رو بزن
بذار بازم طلوع کنه اون من آفتابی من
باید بخونم اگه شب صدام روباور نداره
وقتی یکی تو اینه اشکای من رو میشماره
باید بخونم توی این قحطی شعر و حنجره
وقتی تو آستین رفیق ‚ تیغه ی تیز خنجره
صدای هزار تا فریاد تو سکوت شهر جادوس
شهر آبستن خلوت پا به ماهه یه هیاهوس
ای صدای نو رسیده! شب پر کن از سپیده
تو حراج شهر قصه ‚ زندگی به شرط چاقوس

mahdi271
12-16-2009, 11:02 PM
نگاه برفی

پیش نگاه سردت
دست ودلم می لرزه
سردی این زمستون
به دیدنت می ارزه
یخ می زنه وجودم
پیش نگاه سردت
غزال پر غروری
نمی رسم به گردت
خاتون سرد قصه
با من می مونی یا نه ؟
کتاب روزگار
با من می خونی یا نه ؟
تو او نگاه برفی
قطب شمال نشسته
بگو که فصل سرد رو
تحویل سال شکسته
بیا و مهربون باش
یخ دلت رو آب کن
نگاهت رو جواب
سوال بی جواب کن
خاتون سرد قصه
با من می مونی یا نه ؟
کتاب روزگار رو
با من می خونی یا نه ؟

mahdi271
12-16-2009, 11:02 PM
وعده ی آخر

یه گل هزار تا گلدون ! یه غزل صد تا غزلخون
توی سرسرای آواز این همه حنجره مهمون
بیا از اینه رد شیم ‚ بیا پرواز رو بلد شیم
بیا بارون رو بفهمیم ! حریف این شب بد شیم
بیا تا آخر فریاد ! بیا تا طلوع شن باد
بیا تا یه ریتم تازه !‌ بیا تا ترانه ی شاد
بیا تا تکرار جنون ! بیا تا یخ بستن خون
بیا تا بن بست نفس ! بیا تا سقف بی ستون
بیا ! بیا ! تا وابشن پلکای مات پنجره
می خوام تو رو داد بزنم تا سرطان حنجره
بیا تا دوباره دیدن !‌ تا سر قله دویدن
نوبت خوندن نور ‚ دیگه بسه این شنیدن
بیا تا رقص دوباره !‌ بیا تا مرز ستاره
بیا تا چشمه ی خورشید !‌ بیا تا گلیم پاره
بیا تا ضیافت من ! بیا تا اوج شکفتن
وعده ی آخر بوسه اونور حصار پیرهن
بیا تا تکرار جنون ! بیا تا یخ بستن خون
بیا تا بن بست نفس ! بیا تا سقف بی ستون
بیا ! بیا ! تا وابشن پلکای مات پنجره
می خوام تو رو داد بزنم تا سرطان حنجره

mahdi271
12-16-2009, 11:03 PM
خورشید کاشی

عکس خورشید ‚ خورشید ابروکمون
رو یه کاشی چهارگوش سر طاق خونه مون
هنوزم خوب یادمه دل دل اولین نگاه
اولین خیز پلنگ برای دزدیدن ماه
دستامون با هم یکی شد پشت شمشادای سبز
گریه ها خاطره شد ‚ خنده هامون بدون مرز
صدامون به هم رسید ‚ لحظه مون ترانه شد
هر نگاه من تو یه شعر عاشقانه شد
من می خوندم که تو خورشید طلاپوش منی
تو می خوندی که تا ته دنیا تو آغوش منی
من می خوندم تو می خوندی اما تاثیری نداشت
واسه کت بستن شب زنجره زنجیری نداشت
حالا گاهی می گذرم از دل اون کوچه ی خوب
می بینم خورشید کاشی تن نداده به غروب
می بینم که ابروهاش پل زده باز بالای طاق
می بینم ترک نخورده تو هجوم اتفاق
کاش من و تو هم یه نقطه توی نقاشی بودیم
اما اینجوری نموند قصه ی عشق تو و من
دلامون با هم یکی شد دستامون جدا شدن
من می خوندم که تو خورشید طلاپوش منی
تو می خوندی تا ته دنیا تو آغوش منی
من می خوندم تو می خوندی اما تاثیری نداشت
واسه کت بستن شب زنجره زنجیری نداشت

mahdi271
12-16-2009, 11:03 PM
آزادی

صدای جیغ در زندان شهر ‚ پشت هر آدمی رو می لرزونه
پهلوون پنبه های نفس کش ‚ حتی از فکر نفس می ترسونه
اما مرد تنهای قصه ی ما یه اسیر روز و شب شمرده نیست
این دفه اون کسی که رها میشه ‚ توی آمبولانس حمل مرده نیست
کت و شلوار سیاه مخملی ش نوی نو اما مال سی سال پیش
موهاش پیرهنشم هر دو سفید صورتش شیش تیغه و بدون ریش
تو چشاش سی تا زمستون سیاه تو دلش هزار تا زخم بی دوا
صدای پاشنه ی کفشش رو زمین ‚ می پیچه توی سکوت کوچه ها
پهلوونای شیشه یی !‌ دشنه تون رو غلاف کنین
باید حسابتون رو با قیصر قصه صاف کنین
زندونیای شهر درد !‌ دستای بسته تون رهاس
نگاه کنین !‌ یکه بزن دوباره توی کوچه هاس
اومده تا دوباره مثل قدیم تن نده به سایه های نارفیق
تنها یادگار مردونگیاش ‚ اثر کهنه ی یک زخم عمیق
می دونه توی یکی از خونه ها دختر قصه هنوز منتظره
تا صدای پای اون رو بشنوه پا به پاش تا ته حادثه بره
یه دونه دشنه ی زنجانی هنوز توی یک جیب کتش برق می زنه
هنوزم هیشکی حریفش نمی شه هنوزم فکر قفس شکستنه
قیصر خسته میره سمت جنوب سمت اون کوچه های همیشهخوب
سایه ها پشت سرش قد می کشن توی نور قرمز تنگ غروب
سایه های عربده زن !‌ قصیر قصه ها رهاس
خدا بیامرزه تتون !‌ وقت شروع ماجراس
زندونیای شهر درد !‌ قاصدکم خوش خبره
نگاهکنین !‌ تو کوچه ها پاشنه کشون قصیره

mahdi271
12-16-2009, 11:05 PM
روز خودسوزی دریا

هفتم جمعه ی قبله ‚ دوباره دلم گرفته
دوباره یه دست سنگی چشمام رو ازم گرفته
رو به ایینه نشستم ‚ توی اتاق بن بست
توی روسری مشکی ت ‚ هنوزم عطر تنت هست
تنها یادگار همیشه یه بهانه واسه بودن
یه دلیل ناب تازه ‚‌ واسه آفتابی سرودن
گفته بودم !‌ اگه باشی نبض دنیا رو می گیرم
گفته بودم ته قصه ‚ دست تو دست تو میمیرم
اما تو اینجا نموندی ‚ هردقیقه ختم من شد
هر ترانه یه بهانه واسه با تو ما شدن شد
هفتم جمعه ی قبله ‚ روز تعطیلی آواز
روز بی صدا شکستن واسه بغض این غزلسرا
روز خودسوزی دریا !‌ روز دلگیر سرودن
روز بارونی اینه ! روز بی تو با تو بودن
روز زخمی ترانه !‌ روز خسته !‌ روز بی تاب
روز دیدار دوباره ‚ با نگاه عکس تو قاب
گفته بودم !‌ اگه باشی نبض دنیا رو می گیرم
گفته بودم ته قصه ‚ دست تو دست تو میمیرم
اما تو اینجا نموندی ‚ هردقیقه ختم من شد
هر ترانه یه بهانه واسه با تو ما شدن شد

mahdi271
12-16-2009, 11:06 PM
آخرین خدانگهدار

گریه کردم ‚ گریه کردم اما دردم نگفتم
تکیه دادم به غرورم ‚ تا دیگه از پا نیفتم
چه ترانهبی اثر بود ‚ مثل مش زدن به دیوار
اولین فصل شکستن ‚ آخرین خدانگهدار
دس تکون دادن آخر توی اون کوچه ی خلوت
بغض بی وقفه ی آواز ‚ واژه های بی مروت
بوته ی یاس دیگه اون
عطری که دوس داشتی نداد
کوچه ی آشتی کنونم
دلا رو آشتی نداد
من به قله می رسیدم ‚ اگه همترانه بودی
صد تا سد رو می شکستم ‚ اگه تو بهانه بودی
با تو پیسوز ترانه یه چراغ شعله ور بود
لحظه ها چه عاشقانه ‚ قاصدک چه خوش خبر بود
کوچه ها بدون بن بست آسمون پر از ستاره
شبا بی هراس خنجر ‚ واژه ها شعر دوباره
بوته ی یاس دیگه اون
عطری که دوس داشتی نداد
کوچه ی آشتی کنونم
دلا رو آشتی نداد

mahdi271
12-16-2009, 11:06 PM
قصه ی ما

قصه نویس ! قصه نویس ! هق هق ما رو بنویس
ایینه بین تویی ! بخون درد رو از این چشمای خیس
بگو شنل قرمزی رو گرگه کجای قصه خورد ؟
بگو ! بگو حسن کچل کجای این ترانه مرد ؟
سیب طلا پیشکش تو ‚ باقی قصه رو بگو
به شهر آفتاب می رسن ‚‌ گردنه های تو به تو ؟
قصه ی ما صدا نداشت
اول و انتها نداشت
آسمون سربی شب
برای ستاره جا نداشت
قصه نویس ! تو قصه مون برده ها کی رها می شن ؟
دروازه های مهر و موم کجای قصه وا میشن ؟
جونم به لب رسید از این قصه های سرد سیاه
خسته شدم از این شب مداوم بدون ماه
بگو کجای ماجرا غوله می افته از نفس ؟
ماهی کوچیک سیاه تا کی می مونه تو قفس؟
قصه ی ما هر چی که بود
ترانه کم داشت نه سرود
یه روز به دریا می رسه
ماهی بی قرار رود

mahdi271
12-16-2009, 11:06 PM
گهواره ی آفتاب

تو رو از دور که تماشا می کنم
می بینم فاصله مون خیلی کمه
اما وقتی که میای کنار من
بین ما فاصله فریاد می زنه
نازنین ! اینجا نیا !‌ دلم می خواد
تو رو از این ور دریا ببینم
دوس ندارم با تو همنفس بشم
دوس دارم تو رو تو رویا ببینم
مثل نیلوفر آبی رو تن رکد مرداب
قصه ی من و تو اینه یکی بیدار ویکی خواب
یکی مون قافیه سازه یکی مون قافیه بازه
یکی زخم زمهریر ‚ یکی گهواره ی آفتاب
بذار از اینجا تماشاش بکنم
فاصله رویا رو زنده می کنه
لذت ترانه ساختن از چشات
من و تو بازی برنده می کنه
توی رویا من و تو مثل همیم
صبر همدیگه رو سر نمی بریم
حرفای من واسه تو غریبه نیست
هر دو از قصه ی هم باخبریم
مثل نیلوفر آبی رو تن رکد مرداب
قصه ی من و تو اینه یکی بیدار و یکی خواب
یکی مون قافیه سازه ‚ یکی مون قافیه بازه
یکی زخم زمهرریر ‚ یکی گهواره ی آفتاب

mahdi271
12-16-2009, 11:07 PM
بهانه بیداری

ای رفاقت قدیمی ! ای طنین ناسروده
یه نفر نبض صدات رو از رگای ما ربوده
یه نفر صدای پات رو واسه ما خاطره کرده
بی حرارت نفسهات لحظه ها تلخه و سرده
تو کی بودی که غروبت شب ممتد ترانه س؟
پلکای بسته ی چشمات ‚ واسه بیداری بهانه س
رنگ صدات رنگ نگاه ما بود
صدای تو پناه واژه ها بود
رفتن تو یاد ما داد که همیشه موندگاری
رو تن درخت قصه مثل خط یادگاری
بین این حنجره سازا یه غریب سرشناسی
واسه واژه های صامت یه صدایی یه لباسی
معنی ناب رهایی! تو رو می سپاریم به دریا
می دونیم که بر میگردی باز به وعده گاه رویا
رنگ صدات رنگ نگاه ما بود
صدای تو پناه واژه ها بود