PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان قورباغه ها



مژگان
12-03-2009, 09:42 PM
چند قورباغه از جنگلي عبور مي كردند كه ناگهان دو تا از آن ها به داخل گودال عميقي افتادند . بقيه قورباغه ها در كنار گودال جمع شدند و وقتي ديدند گودال چقدر عميق است به دو قورباغه ديگر گفتند كه ديگر چاره اي نيست و شما خواهيد مرد.دو قورباغه اين حر ف ها را ناديده گرفتند و با تمام توانشان كوشيدند كه از گودال بيرون بپرند . اما قورباغه هاي ديگر دائمأ به آنها مي گفتند كه دست از تلاش برداريد، چون نمي توانيد از گودال خارج شويد، به زودي خواهيد مرد.بالاخره يكي از دو قورباغه ، تسليم گفته هاي ديگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. او بي درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد.اما قورباغه ديگر با حد اكثر توانش براي بيرون آمدن از گودال تلاش مي كرد. بقيه قورباغه ها فرياد مي زدند كه دست از تلاش بردار ، اما او با توان بيشتري تلاش كرد و سرانجام از گودال خارج شد.وقتي از گودال بيرون آمد، بقيه قورباغه ها از او پرسيدند : مگر تو حر فهاي ما را نشنيدي؟ معلوم شد كه قورباغه ناشنواست . در واقع او تمام مدت فكر مي كرده كه ديگران او را تشويق مي كنند !