PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : طبقه بندی خاک



memol
11-07-2009, 11:45 AM
تاريخچه رده بندي خاك :
خاك به عنوان بستر از زمان هاي قبل از ميلاد مورد توجه قرار گرفته است.
از قرن نوزده به بعد به تدريج خاكشناسي جنبه ي آكادمي گرفته است. از سال 1840 يك دانشمند در كتابي تحت عنوان كاربرد شيمي در خاك ارتباط تغذيه و خاكشناسي را مورد بررسي قرار داد. آقاي داكوچائف يكي از دانشمندان روسيه ، كه زمين شناس بوده است ، مجبور مي شود از طرف دولت اراضي كشاورزي را براي اخذ ماليات دسته بندي و طبقه بندي كند. و اراضي را به نه دسته تقسيم نمود ؛ تا بتوان مطابق با توليد و توان اراضي ماليات را اخذ نمود. بعده ها اين دانشمند به عنوان پدر علم خاكشناسي نام گرفت.
بعد از آن گلينكا ، كه زمين شناس بود ، روي چگونگي تشكيل خاك و فرايندهاي مربوطه بحث و تحقيق نمود و نتيجه گرفت كه خاك متاثر از عوامل مادري است.
در كنار اين ها در امريكا آقاي هيلگارد در اوايل 1900 به عنوان زمين شناس در بخش خاكشناسي در ايالت كاليفرنيا فعاليت نمود و تشكيل خاك را با شرايط اقليمي مطرح نمود. در كنار ايشان شاگردي تحت عنوان كوفي بوده است كه در ارتباط با پيدايش خاك كار نمود. و با هاربت ( مسئول اداره سرپرستي خاكشناسي) در سال هاي1930 خاكهاي امريكا را مورد شناسايي قرار دادند و نقشه تهيه كردند.
بعده ها در سال 1941-1940 آقاي يني Jenny در اولين نشريه خود پنج عامل تشكيل خاك ( آب و هوا ، اقليم ، پوشش گياهي ، مواد مادري و زمان ) را چاپ نمود.
آقاي اسميت ،كه مسئوليت سرپرستي بخش خاكشناسي امريكا را بر عهده داشت، در سال 1960 قبل از دهه ي 1970 با همكاري افراد ديگر روش جديد آمريكايي را پايه گذاري كرد و بسط و توسعه داد. تاريخچه ي رده بندي به حدود 50 سال قبل برميگردد

memol
11-07-2009, 11:46 AM
نکته 1 : پیدایش خاک در باره بررسیها، مفهوم ها، فرضیه ها، عامل ها و فرایند های گفتگو می کند که باعث تکوین خاک و دگرگونی آن می شوند و اما طبقه بندی خاک از گروه بندی خاک ها، قرار دادن آنها در گروه های علمی و تکنیکی و پایه ادراکی این نوع گروه بندی گفتگو می کند.
نکته 2 : دوکوچائف اولین رده بندی علمی خاک را بنیان نهاد. ایشان خاک ها را به سه گروه قرار داد
1) Normal
2) Transitional
3) Abnormal
نکته 3 : Sibitzev از شاگردان دوکوچائف است که به اصل منطقه ای بودن خاک ها توجه کرد و گفت که خاک ها در مناطق مختلف فرق می کنند. و با الهام از طبقه بندی استاد خود، خاک ها را به سه رده زیر طبقه بندی نمود.
1) خاک های منطقه ای یا Zonal : خاک های هستند تکامل یافته که خصوصیات فیزیکی، شیمیایی و تکاملی آنها عمدتا تحت تاثیر دو فاکتور آب و هوا و پوشش گیاهی هستند و گفت که خاک های منطقه ای، خاک های وسیعی هستند. این تعریف در مورد خاکهای نرمال دوکوچائف نیز صادق است.
2) خاک های درون منطقه ای یا Intrazonal : خاک های هستند موضعی، و وسعت زیادی ندارند و خصوصیات تکاملی آنها تحت تاثیر عوامل موضعی خصوصا توپوگرافی، بالا بودن سطح سفره آب زیر زمینی و گاهی مواد مادری می باشد. خاک های این رده نیز با خاک های Transitional در رده بندی دوکوچائف هماهنگی دارند.
3) خاک های برون منطقه ای یا Azonal : خاک های جوانی هستند و تکامل زیادی ندارند و بیشتر تحت تاثیر شیب و زمان قرار گرفته و فرصت تکامل نداشته اند.
نکته 4 : مراحل تکامل تاکسونومی خاک 1999 :
1) رده بندی اولیه : این رده بندی ناشی شده از رده بندی خاک دوکوچائف و سیربیوسف بود
2) رده بندی Marbut : ماربوت برای طبقه بندی خاک به جای اینکه به منشاء زمین شناسی آن توجه کند به خصوصیات پروفیلی خاک توجه کرد خصوصیاتی از قبیل : تعداد افق ها در پروفیل خاک، ساختمان افق های خاک، ضخامت افق ها، رنگ خاک، بافت خاک، و غیره
آقای ماربوت با این خصوصیات یک رده بندی را به دنیا اعلام نمود که در این رده بندی از دو رده استفاده شده بود
1) Pedoculs : خاک های هستند که آهک دارند
2) Pedalfers : خاک های که آهک آنها شسته شده است
ماربوت زیر این رده ها، گروه های خاک را به صورت کتگوری 6 تا کتگوری 1 قرار داد که کتگوری 1 شامل خاک های غیر متکامل و جوان و کتگوری 6 خاک های خیلی متکامل بودند.
3) رده بندی قدیمی (1938) : آقای Kellogy و همکاران، روی رده بندی ماربوت کار کردند و دو رده Pedalfers و Pedoculs را حذف کردند و سه رده سیربیوسف (Zonal, Intrazonal,Azonal) را قرار دادند و برای آنها تحت رده و گروه های بزرگ تعریف کردند
4)7th approximation : این رده بندی نیز در مورد خاک های الی و خاک های مناطق گرم و مرطوب (Oxisols) کمبود داشت.
5)Soil Taxonom :
نکته 5 : تعریف پدون : کوچکترین حجمی از ذرات طبیعی است که می توان آنرا خاک نامید و از آن نمونه برداشت.
نکته 6 : تعریف Geogenesis و Pedogenesis : اگر مواد مادری یا موادی که خاک را تشکیل می دهند در جا باشند یعنی سنگ زیرین هوادیده شده و خاک را تشکیل دهد به آن Geogenesis می گویند که مرحله اول خاکسازی است. و اما اگر موادی که خاک را تشکیل می دهند موادی باشند که از جای دیگری تحت تاثیر عوامل حرکتی مثل باد، آب و یا نیروی ثقل حمل شده باشند و در جای جدید تجمع یابند و خاک را تشکیل دهند به آن Pedogenesis می گویند. که این مرحله، مرحله دوم تشکیل خاک و ایجاد افق های مشخصه بر روی مواد مادری است.
نکته 7 : مطالعات نشان داده که % 90.1 کانی های پوسته جامد زمین شامل چهار کانی ذیل می باشد


1) فلدسپات ها (% 57.8) 2) پیروکسن و آمفیبول ها (% 16) میکاها (% 3.6) 4) کوارتز (% 12.7)
نکته 8 : فلدسپات ها Peldspars : فلدسپات ها شامل چندین دسته می باشند که عبارتند از
1) فلدسپات پتاسیم : که خود شامل
1- 1) Orthoclase : با فرمول KAlSi3O8 و سیستم تبلور مونو کلینیک
2- 1) Microcline : با فرمول KAlSi3O8 و سیستم ترای کلینیک Tri clinic
2)Plagioclase : این نوع نیز به دو دسته تقسیم می شود
1- 2) Albite : با فرمول NaAlSi3O8
1- 2) Anorthite : با فرمول CaAl2Si2O8
نکته 9 : پیروکسین ها و آمفیبول ها :
1) پیروکسین ها : از نقطه نظر طبقه بندی سیلیکاتی به آنها Inosilicate می گویند و همچنین به آنها تک زنجیره ای یا Single Chain نیز می گویند یعنی چهار وجهی ها ی سیلیس اکسیژن راسی آنها با یکدیکر مشرک می شوند و زنجیر های را ایجاد می کنند. هر چه اکسیژن ها بیشتر بهم متصل شوند مقاومت در برابر هوادیدگی بیشتر می شود.
فرمول واحد ساختمانی پیروکسن ها (SiO3)2- می باشد
2) آمفیبول ها : از نقطه نظر کلی اینها هم Inosilicate هستند اما دو زنجیره ای، که به آن Double Chains می گویند و فرمول ساختمانی آنها (Si4O11)6- است و در طبیعت به صورت Mg7Si8O22(OH)2 است که به آن Anthophyllate می گویند.
این دو کانی اشاره شده در بالا (پیروکسین و آمفیبول) هسته اولیه خوبی هستند برای تشکیل رس های الیافی، مثل پیرولایت که این رس ها نیز زنجیره ای می باشند.
نکته 10 : میکا :
میکا جزء سیلیکات های ورقه ای یا همان Phylosilicates می باشد و واحد ساختمانی آن (Si2O5)2- یا (Si4O10)4- می باشد. ما در طبیعت میکا را به دو فرم بیوتایت ومسکوئیت می بینیم که بیوتایت یا همان میکای سیاه با فرمول غالب KAl(Mg,Fe2+)3Si3O10(OH)2 از نظر ساختمانی تری اوکتاهدرال می باشد و مسکوئیت یا همان میکای سفید با فرمول KAl2AlSi3O10(OH)2، دی اوکتاهدرال می باشد. که همین اختلاف تری و دی اوکتاهدرال بین این دو باعت می شود که بیوتایت شدیدا حساس به هوادیدگی و مسکوئیت شدیدا مقاوم به هوادیدگی باشد.

memol
11-07-2009, 11:47 AM
نکته 11 : کوارتز با فرمول SiO2 جزء سیلیکات های شبکه ای (نردبانی) Tectosilicate می باشد و اکسیژن های آن زیاد با هم مشترک شده اند.
نکته 12 : طبق نظریه Goldich 1938 و Jackson 1960 توالی هوادیدگی کانی ها مطابق شکل زیر است.




Quartz


در جدول سمت چپ هر چه از بالا به سمت پایین حرکت کنیم کانی ها نسبت به هوادیدگی مقاوم تر می شوند.


نکته 13 : در سال 1941 Jenny به پنج فاکتور خاکسازی توجه کرد و برای آنها فرمول ارایه کرد و گفت که خصوصیات خاک تابعی است از فاکتور آب و هوا (Cl)، فاکتور موجودات زنده (O)، فاکتور مواد مادری (P)، فاکتور پستی و بلندی (R) و فاکتور زمان (T)S=f(Cl,O,P,T,R)
ینی در مقاله ای که نوشت این طور بحث کرد که ممکن است یکی از خصوصیات خاک (یک خصیصه) مثل s تابعی از فاکتور های خاکسازی باشدبه عنوان مثال ممکن است یک خصیصه خاک تابعی از آب و هوا باشد که به آن تابع اقلیمی یا Climo Function می گویند و آنرا به صورت s=f(Cl),O,P,T,R نشان می دهند بهترین مثالی که در مورد این تابع می توان کفت اینکه هر چه بارندگی بیشتر باشد PH خاک نیز (به عنوان یک خصیصه) بیشتر است. همین حالت نیز برای فاکتور های دیگر خاکسازی نیز مطرح است که در زیر اشاره می کنم
تابع حیاتی Bio Function : هر گاه یک خصیصه خاک تابعی از موجودات زنده باشد که آنرا نیز به صورت s=f(O),Cl,P,T,R نشان می دهند. برای این تابع نیز می توان چنین مثالی گفت که هر چه میکروارگانیسم ها افزایش یابند هوموس خاک نیز بیشتر می شود.
تابع سنگی Lithic Function : یک خصیصه خاک تابعی از مواد مادری است و آنرا به صورت s=f(P),Cl,O,T,R نشان می دهند.
تابع پستی و بلندی Topo Function : یک خصیصه خاک تابعی است از پستی و بلندی، و آنرا به صورت s=f(R),Cl,O,P,T نشان می دهند.
تابع زمانی Chrono Function : یک خصیصه خاک تابعی از زمان است و آنرا به صورت s=f(T),Cl,O,P,R نشان می دهند.
همچنین آقای ینی در ادامه مقاله خود گفت که ممکن است خصوصیاتی (نه یک خصیصه) تابع یکی از فاکتور های خاکسازی باشد که به آن ردیف می گویند به عنوان مثال
ردیف اقلیمی Climo Sequence : یعنی خصوصیات خاک تابعی از اقلیم است و آنرا به صورت S=f(Cl),O,P,T,R نشان می دهند
نکته 14 : افق ها Horizons : قبل از صحبت در مورد افق ها بهتر است ابتدا پروفیل خاک را تعریف کنیم. که در واقع پروفیل عبارت است از نمای عمودی بخش سطحی پوسته زمین، که در بر گیرنده تمام لایه های است که در خلال تشکیل خاک تغییرات پدوژنیکی پیدا کرده اند.
بطور کلی شاید بتوان افق ها را به دو دسته تقسیم کرد
1) افق های ژنتیکی Genetic Horizon : افق های هستند که در صحرا بر اساس تمایزات کیفی یک مقطع خاک جدا می شوند.
2) افق های مشخصه Diagnostic Horizon : این افق ها به صورت کمی تعریف می شوند و برای جداسازی Taxa (به مجموع سطوح رده بندی و یا مجموع Taxon (هر سطح رده بندی (رده، تحت رده، ...) Taxa می گویند) استفاده می شود.
نکته 15 : اگر مطالب بالا را متوجه شده باشید باید پی به این برده باشید که یک افق مشخصه می تواند شامل چندین افق ژنتیکی باشد و نکته دیگر اینکه تمام افق های مشخصه، ژنتیکی هستند ولی تمام افق های ژنتیکی، مشخصه نیستند.
نکته 16 : حال قصد داریم افق های ژنتیکی را باز تر کنیم. افق های ژنتیکی را می توان به دو دسته افق های الی و افق های معدنی تقسیم کرد. و به طور کلی در تعاریف، افقی را الی می گویند که اگر در افق % 50 یا بیشتر رس داشته باشیم باید حتما حداقل بیش از % 30 ماده الی داشته باشیم. ولی اگر کمتر از % 50 رس داشته باشیم باید حتما حداقل بیش از % 20 ماده الی داشته باشیم تا افق را الی بنامیم که برای این افق ها از علامت O استفاده می شود حال اگر در خاکی % 50 یا بیشتر رس داشته باشیم باید کمتر از % 30 ماده الی داشته باشیم و اگر رس وجود نداشته باشد و یا رس کمتر از % 50 بود باید کمتر از % 20 ماده الی داشته باشیم تا افق را معدنی بنامیم مثل افق های A- B- C- E- R
نکته 17 : همانطور که گفته شد به افق های O-A-B-C-E-R افق های اصلی می گویند. حال اگر لایه ای از خاک میان دو افق اصلی قرار گیرد به آن افق، افق انتقالی می گویند. که افق های انتقالی نیز به دو نوعند
1) افق انتقالی حدواسط Transitional Horizon : افق های که در آن ویژگی های یک افق اصلی غالب بوده و در همان حال ویژگی های از افق اصلی مجاور را نیز داشته باشدبه طوری که لایه های حدواسط یا بینابینی طوری مخلوط شده باشند که قابلیت جدا شدن نداشته باشند. و آنها را به صورت EB,AE,BE,RC,CA,… نشان می دهند
2) افق های انتقالی آمیخته Combination Horizon : حالتی است که اجزای جداگانه دو افق اصلی، در افق قابل تشخیص باشند و دست کم مواد یک جزء توسط دیگری احاطه شده است و در کل دو جزء کاملا مشخص اند. و قابلیت جداسازی دارند. و آنها را به صورت A/B,B/A,E/B,C/B … نشان می دهند.
نکته 18 : در مزرعه بعد از مشخص شدن افق ها، برای بیان خصوصیات مهمی که در آن افق خاک اتفاق افتاده، حروف کوچک انگلیسی که بیان کننده خصوصیت آن افق است به عنوان پسوند پس از حروف بزرگ (نام افق ها A,B,O, … ) قرار می گیرند. که در زیر قصد داریم قوانین مربوط به این پسوند ها و در پایان برخی از این پسوند ها را توضیح دهیم

memol
11-07-2009, 11:48 AM
نکته 18 : در مزرعه بعد از مشخص شدن افق ها، برای بیان خصوصیات مهمی که در آن افق خاک اتفاق افتاده، حروف کوچک انگلیسی که بیان کننده خصوصیت آن افق است به عنوان پسوند پس از حروف بزرگ (نام افق ها A,B,O, … ) قرار می گیرند. که در زیر قصد داریم قوانین مربوط به این پسوند ها و در پایان برخی از این پسوند ها را توضیح دهیم
قوانین شامل :
1) پسوند ها حتما باید بلافاصله بعد از نام افق به صورت اندیس قرار گیرند مثل BtK
2) بندرت بیش از سه پسوند برای یک افق استفاده می شود مگر افق مدفون شده باشد
3) اگر بیش از یک پسوند مورد نیاز باشد ابتدا علامت های a,e,i,d,h,s,r,w,t نوشته می شوند و هیچ کدام از این علامت ها به هم برای یک افق تنها بکار نمی روند بجز Bhs و Crt
4) اگر بیش از یک پسوند مورد نیاز باشد و افق مدفون شده نباشد پسوند های x,v,m,g,f,c در آخر همه پسوند ها می آیند. و اگر افق مدفون شده باشد علامت b در آخر همه می آید
5) از اعداد در آخر کل پسوند ها به صورت انتهای پسوند ها استفاده می شوند بجز در انقطاع سنگی که اعداد در قبل از حروف بزرگ یا افق اصلی می آید
6) معمولا علایم w و h و s همراه با حروف g,k,n,q,y,z,o,t استفاده نمی شوند به طور مثال ما افق های به نام ها Bth و Btw و Bts نداریم و همه Bt هستند.
نکته 19 : در زیر برخی از پسوند های که به نظر مهم می آمد را توضیح می دهیم
a) این پسوند فقط همراه با افق الی (Oa) می آید و نشان دهنده افقی است که مواد الی آن کاملا تجزیه شده یا هوموسی شده است و می توان اینگونه بیان کرد که در این افق کمتر از % 17 حجمی یا 1/6 حجمی افق فیبر یا الیاف سائیده شده (تجزیه نشده) وجود دارد و از نظر ظاهری نمی توان نوع ماده الی را تشخیص داد
b) این پسوند نشان دهنده افق مدفون شده می باشد و هیچ گاه برای افق های الی بکار نمی رود. برای اینکه بتوانیم یک افق را مدفون شده بنامیم باید یک سری خصوصیات بر آن افق حاکم باشد که در زیر به آنها اشاره می کنیم
1) عمق خاک مدفون شده بیشتر از 50 Cm باشد
2) عمق خاک جدید یا رویی بین 30-50 Cm باشد. یا به طور کلی ضخامت مواد جدید حداقل برابر نیمی از ضخامت افق های مشخصه زیرین یا مدفون شده باشد.
e) این پسوند که فقط برای افق های الی بکار می رود نشان دهنده حدواسط تجزیه مواد الی در افق است. و می توان اینگونه کفت که فیبر و الیاف ساییده شده بین %17-40 حجمی یا 1/6 الی 2/5 افق های Oe را تشکیل می دهند.
f) این پسوند نشان دهنده افق های است که دارای یخ دایمی هستند. (خاک جامد یا یخ زده)
ff) این پسوند برای افق های بکار می رود که در تمام طول سال از نظر دمای دارای دمای صفر درجه یا سردتر می باشند همچنین این افق ها آب کافی برای سیمانی شدن بوسیله یخ را ندارند. (همیشه منجمد خشک یا یخزدگی خشک)
i) این پسوند نیز فقط برای افق های الی کاربرد دارد و نشان دهنده حداقل تجزیه مواد الی در خاک است در این افق مواد فیبری و الیاف ساییده شده % 40 یا بیشتر از 2/5 حجم افق را تشکیل می دهند.
j) تجمع کانی جاروسایت در افق
jj) بهم ریختگی های افق خاک (A,B)، در اثر یخ زدگی این پسوند برای افق های که حالت Cryoturbation در آنها اتفاق افتاده بکار می رود.
o) این علامت نشان دهنده انباشتگی سزکوی اکسیدهای باقی مانده یا در جا در خاک می باشد.
r) این نشانه که فقط با افق C بکار می رود (Cr) نشان دهنده سنگ بستر نرم و هوادیده می باشد که به آن ساپرولیت می گویند.
ss) این علامت نشان دهنده حضور اسلیکن ساید (Slicken Sides) در افق است که نتیجه رس های معدنی قابل تورم (2:1) در خاک می باشد.

memol
11-07-2009, 11:49 AM
نکته 20 : در این قسمت قصد داریم قبل از پرداختن به افق های مشخصه، برخی از اصطلاحات و فرایندهای تشکیل خاک را توضیح دهیم.
1) ترک مواد Eluviation : حرکت مواد به بیرون از بخشی از پروفیل خاک، همانگونه که در افق البیک مشاهده می گردد.
2) نشست مواد Illuviation : حرکت مواد به درون بخشی از پروفیل خاک، مانند افق آرجیلیک و اسپودیک
3) تهی شدن (آبشویی) Leaching (depletion) : واژه ای عمومی است که برای شستشو و خارج شدن مواد محلول از خاک فعال به کار می رود.
4) غنی شدن Enrichment : واژه ای عموی، که برای افزایش مواد به پیکره خاک به کار می رود.
5) انباشتگی Cumulization : به افزایش ذرات کانی به سطح یک خاک فعال از راه آب، باد یا انسان را گویند.
6) آهک زایی Calcification : فرایندهای است که توسط آن کربنات کلسیم در افق Cy یا احتمالا دیگر افق های یک خاک انباشته می گردد. عکس این فرایند را Decalcification یا آهک زدایی می گویند.
7) شور شدن Salinization : انباشتگی نمک های محلول مانند سولفات ها و کلریدهای کلسیم، منیزیم، سدیم و پتاسیم در افق های شور (سالیک) خاک را گویند. عکس این فرایند را Desalinization یا شور زدایی می گویند.
8) قلیایی یا سدیمی شدن Alkalization (Solonization) : عبارت است از انباشتگی یون های سدیم بر روی جایگاه های تبادلی در یک خاک، به عکس این فرایند نیز Solodization یا سدیم زدایی می گویند.
9) در هم آمیختگی Pedoturbation : بهم خوردن و چرخش بیولوژیکی و فیزیکی (چرخش های خشک و تر شدن و منجمد و ذوب شدن) مواد خاک به نحوی که خاک فعال را از جنبه های مختلف یکنواخت کند.
10) انتقال مکانیکی ذرات Lessivage : انتقال مکانیکی ذرات ریز کانی از افق های A به افق های B خاک که منجر به سرشار شدن نسبی افق های B از رس می گردد. (افق آرجیلیک)
11) پدزولی شدن Podzolization : انتقال و مهاجرت شیمیایی آهن و الومینیوم و یا مواد الی (سزکوی اکسیدها)، در لایه ای که این مواد از آن خارج شده اند منجر به غلظت زیاد سیلیس می گردد. به همین خاطر به این فرایند Silication نیز می گویند.
12) سیلیس زدایی Desilication : انتقال شیمیایی سیلیس به خارج از خاک فعال و بنابراین انباشتگی سزکوی اکسیدها (گئوتایت، گیبسیت و مانند آن) با یا بدون تشکیل سنگ آهن (لاتریت، پلینتایت سخت شده) و سخت دانه ها ؛ که این حالت را می توان به ferrallitization، ferritization و همین طور allitization نیز تعریف کرد.
13) سیلیس زایی دوباره Resilication : به فرایند تشکیل کائولینایت از گیبسایت در حضور Si(OH)4 زیادی در محلول یا تشکیل مونت موریلونایت از کائولینایت در حضور مقادیر زیاد Si(OH)4 در PHهای بالاتر، را گویند.
14) تیره شدن Melanization : تیره شدن کانی های روشن و مواد یکپارچه اولیه بوسیله آمیخته شدن با مواد الی (مانند لایه A تیره رنگ یا افق مالیک یا آمبریک) را گویند.
15) کمرنگ شدن Leucinization : رنگ پریدگی افق های خاک که با ناپدید شدن مواد الی تیره خاک بوجود می آید را کمرنگ شدن می گویند که این کمرنگ شدن ممکن است به علت دگرگونی و تغییر شکل این مواد به موادی با رنگ روشن تر حاصل گردد و یا اینکه مواد الی اساسا از افق ها خارج شوند.
16) انباشتگی لاشبرگ Littering : انباشتگی پسماند های الی و هوموس وابسته به آن در عمق کمتر از 30 Cm بر سطح خاک های معدنی را گویند.
17) نهشتگی مواد الی Paludization : به گمان برخی کارشناسان این فرایند بیشتر منشاء زمین شناسی دارد تا خاکشناسی، و شامل انباشتگی نهشته های ضخیم (> 30 سانتی متر) مواد الی است. همانگونه که در لایه های پیت و ماک (هیستوسول ها) مشاهده می گردد.
18) رسیدن Ripening : به تغییرات فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی در خاک های الی گفته می شود که بعد از نفوذ هوا به داخل نهشته های الی آن را برای فعالیت میکروبی آماده می سازد.
19) رنگین شدن Braunification Or Rubification Or Ferrugination : رها شدن آهن از کانی های اولیه و پراکندگی ذرات اکسید آهن به مقادیر زیاد به گونه ای که اکسایش و هیدراسیون پی در پی آنها سبب می شود که در توده خاک رنگ های قهوه ای متمایل به قرمز و رنگ های قرمز ایجاد کند.
20) گلی شدن Gleization : کاهش آهن در شرایط بی هوازی (غرقاب) خاک که با تولید رنگ های زمینه آبی و خاکستری متمایل به سبز همراه بوده و در این رنگ زمینه ممکن است رنگین دانه های قهوه ای و سیاه وجود داشته باشد. همچنین ممکن است سفت دانه هایی از جنس آهن یا آهن و منگنز دیده شود.
21)شل شدن Loosening : افزایش در حجم روزنه ها بوسیله فعالیت گیاهان، جانوران، انسان و همچنین بوسیله یخ زدن و آب شدن یا دیگر فرایندهای فیزیکی را شل شدن خاک می گویند که نهایتا منجر به خروج مواد از طریق آبشویی از خاک می گردد.
22) سخت شدن Hardening : کاهش در حجم روزنه ها بوسیله ریزش و فشردگی و همچنین بوسیله پر شدن برخی روزنه ها با خاک نرم، کربناتها، سیلیسیم و مواد دیگر را گویند.
23) آمیختگی دمایی Congelli Pedoturbation : نوعی از آمیختگی خاک است که بدلیل چرخش های یخ زدن و ذوب شدن صورت می گیرد.
24) آمیختگی زمین لرزه ای Seismi Pedoturbation :
25) Paludization : یک پدیده ژئوژنی است و شامل انباشتگی مواد اولیه در خاک می باشد. و نخستین فرایندی است که هستوسول ها بوسیله آن شکل می گیرند.
نکته 21 : و اما افق های مشخصه؛ افق های مشخصه خود به دو دسته تقسیم می شوند
1) افق های مشخصه سطحی Epipedon :
افق های مشخصه سطحی شامل : 1) مالیک اپی پدون 2) اکریک اپی پدون 3) آنتروپیک اپی پدون 4) آمبریک اپی پدون 5) هیستیک اپی پدون 6) پلاگن اپی پدون 7) ملانیک اپی پدون 8) فالستیک اپی پدون می باشند.
2) افق های مشخصه عمقی Sub Surface Diagnostic Horizon :
این افق ها نیز شامل : 1) افق آرجیلیک 2) افق نتریک 3) افق جیپسیک 5) افق کمبیک 6) افق پتروکلسیک 7) افق دوری پن 8) افق فراجی پن 9) افق اکسیک 10) افق اسپودیک 11) افق آلبیک 12) افق کلسیک 13)افق پلینتایت 14) افق سامبریک 15) افق کندیک 16) افق گلاسیک 17) افق سالیک 18) افق سولفوریک 19) افق اگریک 20) افق پلاسیک 21) افق پتروجیپسیک می باشند

memol
11-07-2009, 11:55 AM
نکته 22 : افق های مشخصه سطحی :
A)اپی پدون مالیک Mollic Epipedon :
1. ساختمان این افق اغلب دانه ای یا گرانولار یا Crumb (در شرایط بالا بودن ماده الی) است.
2. رنگ افق در حالت مرطوب، Chroma کوچکتر مساوی 3 و Value نیز کوچکتر مساوی 3 می باشد.
3. رنگ افق در حالت خشک، Chroma کوچکتر از 4 و Value کوچکتر مساوی 5 می باشد.
4. ولیو در حالت خشک و یا مرطوب باید یک واحد از افق C کمتر و کروما دو واحد کمتر باشد یا کربن الی % 1 بیشتر باشد.
5. اگر خاکی % 15-40 کربنات کلسیم داشته باشد Value خشک حذف می گردد.
6. اگر خاکی بیش از % 40 آهک داشته باشد ولیو مرطوب کوچکتر مساوی 5 می شود و کربن الی افق % 2.5 ، یا بیشتر است.
7. درصد اشباع بازی این افق می بایستی % 50 یا بیشتر باشد.
8. در این افق یک درصد و یا بیشتر ماده الی (OM) و یا % 0.6 و یا بیشتر کربن الی (OC) داریم.
9. این افق اگر مستقیما بر روی R یا بر روی Lithic، Paralithic، Petrocalcic یا Duripan قرار گرفته باشد ضخامت آن 10 Cm یا بیشتر کافی است.
10. در خاک های آبرفتی Alluvial Soils ضخامت افق مالیک 25 Cm یا بیشتر است و همین طور در بافت های Loamy fine sand یا درشت تر ضخامت 25 Cm یا بیشتر است.
11. در مورد افق های تجمع آهک که حد بالای افق های مشخصه تا سطح خاک بیش از 75 Cm باشد افق مالیک باید بیش از 25 Cm باشد و اگر کمتر از 75 Cm باشد افق مالیک 1/3 آن افق است.
12. در مورد افق های مشخصه آرجیلیک، نتریک، اسپودیک، کمبیک و اکسیک پایین ترین حد این افق تا سطح خاک اگر بیش از 75 Cm باشد ضخامت افق مالیک بایستی بیش از 25 Cm باشد و اگر کمتر از 75 Cm باشد مالیک 1/3 آن است.
13. در صورتی که هیچ یک از شرایط بالا برای ضخامت افق مالیک حاکم نباشد ضخامت افق مالیک حداقل باید 18 Cm باشد.
14. مقدار فسفر محلول در اسید سیتریک یک درصد بصورت P2O5 در اپی پدون مالیک کمتر از 1500 PPm می باشد.
15.n Value این افق کمتر از 0.7 می باشد.
16. این افق در جاهای یافت می شود که مراتع با پوشش گیاهی خوبی داشته باشیم مثل مناطق غربی و شمالی کشور
B)اپی پدون امبریک Umberic Epipedon :
1. شبیه افق مالیک با این تفاوت که درصد اشباع بازی آن کمتر از % 50 است
2. این اپی پدون در جاهای یافت می شود که مرطوب تر از مالیک باشد مثل اطراف رشت و لاهیجان
C) اپی پدون آنتروپیک Anthropic Epipedon :
1. نام این اپی پدون از کلمه یونانی Anthropus به معنی انسان گرفته شده است
2. تنها تفاوت آن با اپی پدون مالیک در این است که مقدار فسفر محلول در اسید سیتریک یک درصد بصورت P2O5 در این اپی پدون بیشتر از 1500 PPm است
3. این اپی پدون در جاهای که فسفر زیاد است مثل نواحی اطراف کشتارگاه ها و قبرستان ها یافت می شود.
D) اپی پدون اکریک Ocric Epipedon :
1. ولیو و کرومای این اپی پدون (رنگ اپی پدون) در حالت مرطوب بزرگتر مساوی 4 می باشد و در حالت خشک، ولیو بزرگتر مساوی 6 و کروما بزرگتر از 4 می باشد.
2. درصد ماده الی (OM) این اپی پدون کمتر از یک بوده و یا به نوعی در صد کربن الی (OC) آن کمتر از 0.6 درصد است. ( این اصل ممکن است همیشه برقرار نباشد که در بند 3 استثنای آن را بیان می کنیم)
3. اگر خاکی رنگ آن در حالت خشک دارای Value<5 و در حالت مرطوب دارای Value<3 باشد اما عمق خاک کافی برای مالیک یا آمبریک نباشد آن افق اکریک اپی پدون نامگذاری می شود ملاحظه کردید که این افق اکریک ماده الی بالای هم دارد.
4. اگر افق سطحی از نظر ماده الی، رنگ خاک و درصد اشباع بازی کافی برای مالیک نباشد ولی ساختمان آن سخت و Massive (منشوری با قطر 30 Cm یا بیشتر نیز توده ای تلقی می شود) باشد این افق اکریک است.
5. اکریک اپی پدون ها در مناطقی که ماده الی کم است مثل مرکز ایران یافت می شوند ولی با توجه به بند 3و4 اکریک در غرب کشور فراون یافت می شود چون آنجا مالیک زیاد است.
است.

memol
11-07-2009, 12:04 PM
E ) اپی پدون هیستیک Histic Epipedon :
1. این افق از مواد توربی یا پیت وماک (که مخلوط مواد الی و معدنی است) تشکیل یافته است.
2. این افق در کشور ما از سفره آب زیر زمینی بالا بوجود می آید.
3. ضخامت این افق 20-60 Cm یا % 75 از حجم افق را الیاف اسفاگنوم اشغال کرده یا جرم مخصوص ظاهری افق کمتر از 0.1 g/Cm3می باشد.
4. اگر افق 20-40 Cm ضخامت داشته باشد باید دارای خصوصیات زیر با توجه به درصد رس باشد.




درصدرس
درصد کربن الی
کمتر مساوی 60


کمتر مساوی 18


0


کمتر مساوی 12


0-60



[12+(% Clay x 0.1)]


5. اگر خاکی شخم خورده باشد و عمق شخم 25 Cm و یا بیشتر باشد می بایستی دارای شرایط زیر باشد.




درصدرس
درصد کربن الی
کمتر مساوی 60


کمتر مساوی 16


0


کمتر مساوی 8


0-60

[8+(% Clay / 7.5)]

6. این افق 30 روز تجمعی یا بیشتر (در سال های نرمال) اشباع از آب می باشد.
7. لایه ای از مواد معدنی که ضخامت لایه شخم آن کمتر از 25 Cm باشد اگر تا عمق 25 Cm شخم بخورد و دارای مشخصات بند 5 باشد افق هیستیک است.
8. اپی پدون هیستیک در مناطق سردسیر که تجمع مواد الی بیشتر از تجزیه آنها است، یافت می شود.
F)اپی پدون فالستیک Folistic Epipedon :
1. این اپی پدون کمتر از 30 روز تجمعی اشباع از آب بوده یا اصلا اشباع نمی باشد.
2. شامل خاک های الی است که : 20 Cm ضخامت داشته و دارای % 75 حجمی اسفاگنوم و یا جرم مخصوص کمتر از 0.1 g/Cm3 دارند.
G) اپی پدون ملانیک Melanic Epipedon :
1. نام این اپی پدون از کلمه یونانی Melan و Melas به معنی تیره رنگ، گرفته شده است.
2. این اپی پدون کربن الی زیادی دارد که از تجزیه ریشه های خانواده گرامینوز حاصل شده است.
3. حد بالای افق در سطح یا در 30 Cm سطح خاک قرار گرفته است.
4. ضخامت لایه ها 30 Cm تجمعی در فاصله 40 Cm سطح خاک قرار داشته و دارای
a) خصوصیات Andic می باشد
b) رنگ ولیو و کرومای مرطوب دو یا کمتر، در تمام طول افق می باشد
5. ملانیک ایندکس، 1.7 یا کمتر در طول افق Melanic می باشد
ملانیک ایندکس یا شاخص ملانیک از تقسیم هومیک اسید (که مقدار آن در مراتع بیشتر است) به فولویک اسید (در جنگل ها مقدار بیشتری دارد) حاصل می آید.
6. این اپی پدون دارای % 6 یا بیشتر کربن الی به طور وزنی می باشد و % 4 یا بیشتر کربن در کلیه لایه های که خصوصیات Andic دارند. یافت می شود.
7. اپی پدون ملانیک شیشه زیاد، CEC بالا و وزن مخصوص کمی دارد.
8. این اپی پدون عمدتا روی خاکستر های آتشفشانی تشکیل می شود که خصوصیات Andic دارند و در رده Andisols قرار می گیرند.
9. اپی پدون ملانیک در کشور ما در دامنه های سهند، سبلان، تفتان و البرز می توان یافت.
H)اپی پدون پلاگن Plaggen Epipedon :
1. این اپی پدون از ریشه المانی پلاگن به معنی چمن برداشت شده است.
2. لایه ای است ضخیم، با بیش از 250 PPm فسفر(P2O5)، که در اثر افزایش در مصرف کود حیوانی عرض سالیان متمادی بوجود آمده است.