Fahime.M
10-05-2009, 01:13 PM
دگرگونی یکم : اوستا
دگرگونی دوم : ماد
دگرگونی سوم : فارسی قدیم
دگرگونی چهارم : پهلوی
دگرگونی پنجم : پیدایش زبان دری
دگرگونی ششم : آمیزش زبان دری با عربی
ما باید بدانیم که از نژاد یک ملت متمدنی بوده و هستیم، و یکی از آثار تمدن ما زبان ماست. متاسفم که هنوز واژه های فارسی که در کتاب ها و شعرها و در نزد صنعتگران و پیشه وران و برزگران ایران امانت مانده است، گرد نیامده و فرهنگ خوبی فراهم نیامده است. و همچنین در صرف و نحو و دیگر قاعده های این زبان شیرین و کهنسال و وسیع، کتابی که نتیجه ی کوشش های شماری از دانشمندان مسلم باشد تدوین نشده است. از این سبب می گویند که زبان فارسی از زبان های غیر مستغنی و درجه دوم حهان است، و من مدعی ام که اگر داد زبان فارسی را بدهند و همان زحمت هایی که در آرایش و گردآوری زبان عربی و فرانسه و غیره کشیده شده، درباره ی زبان فارسی کشیده شود، یکی از زبان های درجه ی یک حهان خواهد بود. این سخن بگذار تا وقت دگر. فعلن مراد آن است که قدری درباره ی تاریخ زبان فارسی، تا اندازه ای که برای خوانندگان سودمند تصور شود، گفت و گو کنیم.
باید دانست که سلسله واژه هایی که به "زبان فارسی" معروف شده است، در حقیقت زبان فارسی نیست، بلکه یک شاخه از تنه ی زبان آریایی است که در نتیجه ی تبادلات و تغییرات سیاسی و اجتماعی که در کشور ایران روی داده است به تدریج ساخته شده و به شکل فعلی درآمده است. قدیمی ترین آثار ادبی که از زبان مردم ایران در دست است، ظاهرن گاتاهای زردشت است که با قدیمی ترین آثار سانسکریت که در کتاب ها اربعه ی ویدای هند دیده می شود نزدیکی بسیار دارد و در واقع مانند دو لهجه ی نزدیک از یک زبان به شمار می آید.
پس از گاتاها که کهنه ترین یادگار زبان ایرانی است، به زبان دوره ی بعد که زبان «فرس قدیم» باشد می رسیم. این زبان توسط شاهنشاهان هخامنشی از روی کتیبه های بیستون و پاسارگاد تخت جمشید و شوش و الوند و غیره به ما رسیده است.
زبان فارسی، که ما آن را امروزه «فرس قدیم» نامیده ایم، بنا بر پژوهش ها در ضمن ِ سومین دگرگونی زبان گاتاها پدید آمده و می توان فرض کرد که دومین دگرگونی آن مربوط به دوران دولت مادی باشد و نخستین دگرگونی، مربوط به زبان اوستایی است.
از زبان مادی ها که به زمان قدیمی تری مربوط بوده است، نشانی باقی نمانده است که از چه گونگی آن ما را آگاه سازد، مگر بعدها کتیبه هایی از آن پادشاهان و قوم بزرگ به دست آید. تنها هرودوت به ما گفته است که نام دایه و شیرده کورش کبیر در مملکت مدی، «اسپاکو» بوده و سپس می گوید که اسپاکو به زبان مادی «سگ ماده» است.
این گفته ی هرودوت را روایت ها و نظریه های دیگری تایید کرده است. یکی آن که حمزه ی اصفهانی (به نقل یاقوت حموی) می گوید که اسپهان و سگستان یک معنی است. و «اسپا» و «سگ» را هر دو به معنی سپاهی و شجاع گرفته و گوید : اسپهان و سگستان، یعنی مملکت لشکریان و شجعان (معجم البلدان - اصفهان).
ما می دانیم که سپاه که در اصل «اسپا» است، از اصل قدیمی تری برخاسته که «اسپاد» باشد و می توان تصور کرد که «اسپاد» و «اسپا» به معنی باوفا و شجاع است، و مرد لشکر نظر به وفاداری و سربازی و دلیری، به آن نام نامیده شده، و سگ هم که حیوانی است باوفا و شجاع و نزد آریاها محترم بوده و مانند امروز نامش مترادف با دشنام نبوده است، به این نام ملقب شده است.
از طرف دیگر لغت «سگ» و «سکا» و «سکه» هم نام طایفه بزرگی از آریایی های مشرق و شمال ایران بود، که «***تا» به نام آنان نام بردار است. و بعید نیست که معنی این «سگ» یا «سکه» به فتح الف، هم به معنی باوفا و شجاع و دلیر باشد. پس در نتیجه، قول حمزه و قول هرودوت در این جا به هم می رسند که «سگ» و «اسپاکو» که کوچک شده و مونث اسپا باشد، به معنی باوفا و شجاع است، و سرباز را که دارای آن صفات است اسپا و اسپاد و اسپاه گفته اند، یعنی بعدها دال اسپاد، به «هاء» بدل شده است، مانند ماد که ماه شده است. و سگ را هم به دلیل گردآمدن این صفات در وی، خاصه میان مردمی چوپان منش و صحراگرد چون ایرانیان قدیم، «اسپا» گفته و مونث آن را چنان که هرودوت گوید، اسپاکو خوانده اند.
از قضا در تاریخ سیستان نیز وجه تسمیه ای هست که باز ما را در این فرضیه های نزدیک به یقین کمک می کند، می گوید : گرشاسب به ضحاک گفت این مملکت را سیوستان گویند، و سیو به معنی مرد مرد، یعنی «اشجع شجعان» است. گرچه در این که سیستان در اصل سیوستان باشد خیلی تردید است، ولی نزدیکی معنی این روایت با معنی که ما در مورد سگ و یا سکه کردیم، این جا حقیقتی را روشن می سازد. اتفاقن از قرار معلوم در حدود ییلاقات اصفهان هم لغتی شبیه به اسپا، در مورد سگ، به کار می رود و جاهایی هم به نام اسفه، در اصفهان، و سپه، در سیستان دیده شده است که از همان ماده ی اسپا، جدا شده است. این بحث - به طور جمله معترضه - فقط برای نمونه بود و غیر از این از زبان مادی ها آکاهی در دست نیست، و شک نداریم که زبان مادی هم لهجه ای از زبان پارسی بوده است.
در همان زمان که زبان فرس قدیم در ایران رایج بوده است، زبان های دیگری مانند خوارزمی، سغدی، سکزی، هراتی، خوزی، و غیره موجود بوده است که همه شاخه هایی از تنه ی زبان قدیم تری شمرده می شده، که همان زبان گاتاها، یا سانسکریت، یا پدر آن دو زبان بوده است.
به هر صورت پس از دو زبان اوستایی و فارسی قدیم، آسیب بزرگی به این مملکت وارد شد و آن فتنه ی اسکندر ملعون بود. و پس از آن که یونانیان از ایران رانده شدند و مملکت به دست دولت پهلویان (پرثوی ها) افتاد، زبان دیگری آغاز به نمود و رشد کرد، و آن زبان «فارسی میانه» بود که امروز ما آن را زبان پهلوی می گوییم. شکی نیست که زبان پهلوی از زبان های مملکت «پرث» بوده، و آن سرزمینی است که خراسان امروزه، یعنی از حدود صحرای ترکمان تا سرخس و تربت و دامغان، که مجموعه ی ولایت های بجنورد و قوچان و نیشابور و مشهد و هرات سرخس و تربت و سبزوار و تون و طبس و تا حدودی سیستان را شامل بوده، و حد غربی آن تا قاموس (دامغان کنونی) می کشیده، یادگار آن است.
این مردم، ایران را به دست گرفتند و بعدها، ری و اصفهان و همدان و فارس و دینور مرکز مملکت آنان شد، و هفت شهر وسط ایران به شهرهای پهلوی نامیده شد و زبان پهلوی که مبدا بروزش از خراسان بود، به مردم اصفهان و همدان و ری و زنجان و نهاوند تعلق گرفت.
این بخش از ایران به مملکت پهلوی معروف شد. اصفهان به «پهله» ملقب شد، ترانه ها و دو بیتی هایی که در این شهرها گفته می شد به قول شمس قیس رازی «فهلویات» نامیده شد. و زبان پهلوی زبان ویژه ی مردم وسط ایران شد. و خط پهلوی نیز خط علمی دانشمندان این بخش از ایران و خط ویژه ی کتیبه ها و سکه های اشکانیان و ساسانیان شد.
پس می توان گفت چهارمین دگرگونیی که ما از زبان ایرانی می بینیم، زبان پهلوی است. پس از اوستا، مادی، فارسی قدیم، برای بار چهارم زبان پهلوی پا به عرصه ی بروز می گذارد. و آغاز رسمیت آن هم، چنان که اشاره شد، از هنگامی است که اشکانیان (پهلویان) یونانیان را از ایران رانده و پایتخت خود را به وسط ایران آورده و آن جا را مرکزیت دادند، و این رویدادها از دو سده ی پیش از میلاد مسیح آغاز شده و در دو سده ی پس از میلاد که نزدیک طلوع دولت ساسانیان باشد، نضج گرفته و به صورت یک دگرگونی و تکامل درست بیرون آمد.
دگرگونی دوم : ماد
دگرگونی سوم : فارسی قدیم
دگرگونی چهارم : پهلوی
دگرگونی پنجم : پیدایش زبان دری
دگرگونی ششم : آمیزش زبان دری با عربی
ما باید بدانیم که از نژاد یک ملت متمدنی بوده و هستیم، و یکی از آثار تمدن ما زبان ماست. متاسفم که هنوز واژه های فارسی که در کتاب ها و شعرها و در نزد صنعتگران و پیشه وران و برزگران ایران امانت مانده است، گرد نیامده و فرهنگ خوبی فراهم نیامده است. و همچنین در صرف و نحو و دیگر قاعده های این زبان شیرین و کهنسال و وسیع، کتابی که نتیجه ی کوشش های شماری از دانشمندان مسلم باشد تدوین نشده است. از این سبب می گویند که زبان فارسی از زبان های غیر مستغنی و درجه دوم حهان است، و من مدعی ام که اگر داد زبان فارسی را بدهند و همان زحمت هایی که در آرایش و گردآوری زبان عربی و فرانسه و غیره کشیده شده، درباره ی زبان فارسی کشیده شود، یکی از زبان های درجه ی یک حهان خواهد بود. این سخن بگذار تا وقت دگر. فعلن مراد آن است که قدری درباره ی تاریخ زبان فارسی، تا اندازه ای که برای خوانندگان سودمند تصور شود، گفت و گو کنیم.
باید دانست که سلسله واژه هایی که به "زبان فارسی" معروف شده است، در حقیقت زبان فارسی نیست، بلکه یک شاخه از تنه ی زبان آریایی است که در نتیجه ی تبادلات و تغییرات سیاسی و اجتماعی که در کشور ایران روی داده است به تدریج ساخته شده و به شکل فعلی درآمده است. قدیمی ترین آثار ادبی که از زبان مردم ایران در دست است، ظاهرن گاتاهای زردشت است که با قدیمی ترین آثار سانسکریت که در کتاب ها اربعه ی ویدای هند دیده می شود نزدیکی بسیار دارد و در واقع مانند دو لهجه ی نزدیک از یک زبان به شمار می آید.
پس از گاتاها که کهنه ترین یادگار زبان ایرانی است، به زبان دوره ی بعد که زبان «فرس قدیم» باشد می رسیم. این زبان توسط شاهنشاهان هخامنشی از روی کتیبه های بیستون و پاسارگاد تخت جمشید و شوش و الوند و غیره به ما رسیده است.
زبان فارسی، که ما آن را امروزه «فرس قدیم» نامیده ایم، بنا بر پژوهش ها در ضمن ِ سومین دگرگونی زبان گاتاها پدید آمده و می توان فرض کرد که دومین دگرگونی آن مربوط به دوران دولت مادی باشد و نخستین دگرگونی، مربوط به زبان اوستایی است.
از زبان مادی ها که به زمان قدیمی تری مربوط بوده است، نشانی باقی نمانده است که از چه گونگی آن ما را آگاه سازد، مگر بعدها کتیبه هایی از آن پادشاهان و قوم بزرگ به دست آید. تنها هرودوت به ما گفته است که نام دایه و شیرده کورش کبیر در مملکت مدی، «اسپاکو» بوده و سپس می گوید که اسپاکو به زبان مادی «سگ ماده» است.
این گفته ی هرودوت را روایت ها و نظریه های دیگری تایید کرده است. یکی آن که حمزه ی اصفهانی (به نقل یاقوت حموی) می گوید که اسپهان و سگستان یک معنی است. و «اسپا» و «سگ» را هر دو به معنی سپاهی و شجاع گرفته و گوید : اسپهان و سگستان، یعنی مملکت لشکریان و شجعان (معجم البلدان - اصفهان).
ما می دانیم که سپاه که در اصل «اسپا» است، از اصل قدیمی تری برخاسته که «اسپاد» باشد و می توان تصور کرد که «اسپاد» و «اسپا» به معنی باوفا و شجاع است، و مرد لشکر نظر به وفاداری و سربازی و دلیری، به آن نام نامیده شده، و سگ هم که حیوانی است باوفا و شجاع و نزد آریاها محترم بوده و مانند امروز نامش مترادف با دشنام نبوده است، به این نام ملقب شده است.
از طرف دیگر لغت «سگ» و «سکا» و «سکه» هم نام طایفه بزرگی از آریایی های مشرق و شمال ایران بود، که «***تا» به نام آنان نام بردار است. و بعید نیست که معنی این «سگ» یا «سکه» به فتح الف، هم به معنی باوفا و شجاع و دلیر باشد. پس در نتیجه، قول حمزه و قول هرودوت در این جا به هم می رسند که «سگ» و «اسپاکو» که کوچک شده و مونث اسپا باشد، به معنی باوفا و شجاع است، و سرباز را که دارای آن صفات است اسپا و اسپاد و اسپاه گفته اند، یعنی بعدها دال اسپاد، به «هاء» بدل شده است، مانند ماد که ماه شده است. و سگ را هم به دلیل گردآمدن این صفات در وی، خاصه میان مردمی چوپان منش و صحراگرد چون ایرانیان قدیم، «اسپا» گفته و مونث آن را چنان که هرودوت گوید، اسپاکو خوانده اند.
از قضا در تاریخ سیستان نیز وجه تسمیه ای هست که باز ما را در این فرضیه های نزدیک به یقین کمک می کند، می گوید : گرشاسب به ضحاک گفت این مملکت را سیوستان گویند، و سیو به معنی مرد مرد، یعنی «اشجع شجعان» است. گرچه در این که سیستان در اصل سیوستان باشد خیلی تردید است، ولی نزدیکی معنی این روایت با معنی که ما در مورد سگ و یا سکه کردیم، این جا حقیقتی را روشن می سازد. اتفاقن از قرار معلوم در حدود ییلاقات اصفهان هم لغتی شبیه به اسپا، در مورد سگ، به کار می رود و جاهایی هم به نام اسفه، در اصفهان، و سپه، در سیستان دیده شده است که از همان ماده ی اسپا، جدا شده است. این بحث - به طور جمله معترضه - فقط برای نمونه بود و غیر از این از زبان مادی ها آکاهی در دست نیست، و شک نداریم که زبان مادی هم لهجه ای از زبان پارسی بوده است.
در همان زمان که زبان فرس قدیم در ایران رایج بوده است، زبان های دیگری مانند خوارزمی، سغدی، سکزی، هراتی، خوزی، و غیره موجود بوده است که همه شاخه هایی از تنه ی زبان قدیم تری شمرده می شده، که همان زبان گاتاها، یا سانسکریت، یا پدر آن دو زبان بوده است.
به هر صورت پس از دو زبان اوستایی و فارسی قدیم، آسیب بزرگی به این مملکت وارد شد و آن فتنه ی اسکندر ملعون بود. و پس از آن که یونانیان از ایران رانده شدند و مملکت به دست دولت پهلویان (پرثوی ها) افتاد، زبان دیگری آغاز به نمود و رشد کرد، و آن زبان «فارسی میانه» بود که امروز ما آن را زبان پهلوی می گوییم. شکی نیست که زبان پهلوی از زبان های مملکت «پرث» بوده، و آن سرزمینی است که خراسان امروزه، یعنی از حدود صحرای ترکمان تا سرخس و تربت و دامغان، که مجموعه ی ولایت های بجنورد و قوچان و نیشابور و مشهد و هرات سرخس و تربت و سبزوار و تون و طبس و تا حدودی سیستان را شامل بوده، و حد غربی آن تا قاموس (دامغان کنونی) می کشیده، یادگار آن است.
این مردم، ایران را به دست گرفتند و بعدها، ری و اصفهان و همدان و فارس و دینور مرکز مملکت آنان شد، و هفت شهر وسط ایران به شهرهای پهلوی نامیده شد و زبان پهلوی که مبدا بروزش از خراسان بود، به مردم اصفهان و همدان و ری و زنجان و نهاوند تعلق گرفت.
این بخش از ایران به مملکت پهلوی معروف شد. اصفهان به «پهله» ملقب شد، ترانه ها و دو بیتی هایی که در این شهرها گفته می شد به قول شمس قیس رازی «فهلویات» نامیده شد. و زبان پهلوی زبان ویژه ی مردم وسط ایران شد. و خط پهلوی نیز خط علمی دانشمندان این بخش از ایران و خط ویژه ی کتیبه ها و سکه های اشکانیان و ساسانیان شد.
پس می توان گفت چهارمین دگرگونیی که ما از زبان ایرانی می بینیم، زبان پهلوی است. پس از اوستا، مادی، فارسی قدیم، برای بار چهارم زبان پهلوی پا به عرصه ی بروز می گذارد. و آغاز رسمیت آن هم، چنان که اشاره شد، از هنگامی است که اشکانیان (پهلویان) یونانیان را از ایران رانده و پایتخت خود را به وسط ایران آورده و آن جا را مرکزیت دادند، و این رویدادها از دو سده ی پیش از میلاد مسیح آغاز شده و در دو سده ی پس از میلاد که نزدیک طلوع دولت ساسانیان باشد، نضج گرفته و به صورت یک دگرگونی و تکامل درست بیرون آمد.