mahdi271
10-04-2009, 05:52 PM
مادمازل شبنم، مردی را دوست دارد، اما آن مرد او را دوست ندارد. هر چه آن مرد کمتر به عشق او پاسخ می دهد به همان نسبت عشق او بیشتر رشد می کند. آقای لوسین می گوید؛ من در این باره نظری دارم. شما به یک بیماری شایع و کم خطر مبتلا هستید. اگر دوست داشته باشید، می تونم براتون توضیح بدهم. مادمازل شبنم جواب می دهد؛ نظرتون رو برای خودتون نگه دارین. فلسفه خیلی چیز خوبیه ولی تا حالا که هیچ وقت نتوانسته جلوی سرما خوردن یا عاشق شدن رو بگیره. آقای لوسین می گوید؛ عجب، شما این دو حالت رو یکی می دونین؟
سرما خوردن و عاشق شدن؟ مادمازل شبنم قال قضیه را می کند؛ دست از سرم بردارین، بابا. لامصب! چنین لحن و زبان خشنی دور از تربیت بورژوای مادمازل شبنم است. باید گفت که عشق، مربی کار کشته ای است، بسیار موثرتر از پدر و مادر، حتی اگر که این پدر و مادر بورژوا باشند. آقای لوسین فکر می کند که بورژوازی و ابتذال با هم چه خوب کنار می آیند؛ دو روی یک سکه. مادمازل شبنم می کند و باز هم می کند. او قلبش، آینه ها و باغچه را می کند؛ او تصمیم گرفته است از طریق استعداد باغبانی اش آن مرد را مجذوب خود کند. زمان آن رسیده که اتفاقی بیفتد یا کسی از راه برسد، مثلا یک نوزاد. یک نوزاد تر و تازه. هیچ چیز به اندازه یک نوزاد نمی تواند به دنیا طراوت ببخشد .
سرما خوردن و عاشق شدن؟ مادمازل شبنم قال قضیه را می کند؛ دست از سرم بردارین، بابا. لامصب! چنین لحن و زبان خشنی دور از تربیت بورژوای مادمازل شبنم است. باید گفت که عشق، مربی کار کشته ای است، بسیار موثرتر از پدر و مادر، حتی اگر که این پدر و مادر بورژوا باشند. آقای لوسین فکر می کند که بورژوازی و ابتذال با هم چه خوب کنار می آیند؛ دو روی یک سکه. مادمازل شبنم می کند و باز هم می کند. او قلبش، آینه ها و باغچه را می کند؛ او تصمیم گرفته است از طریق استعداد باغبانی اش آن مرد را مجذوب خود کند. زمان آن رسیده که اتفاقی بیفتد یا کسی از راه برسد، مثلا یک نوزاد. یک نوزاد تر و تازه. هیچ چیز به اندازه یک نوزاد نمی تواند به دنیا طراوت ببخشد .