توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زندگی پس از مرگ در مصر باستان
Borna66
09-16-2009, 08:00 PM
زندگی پس از مرگ در مصر باستان
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
هرم بزرگ خئوپس
مردمان مصر باستان خدایان متعددی را میپرستیدند و اعتقادات مذهبی آنها، مانند بسیاری از مذاهب باستانی، برپایه وجود خدایان اساطیری و قدرتهای گوناگون آنها بود.
یکی از اعتقادات قوی در میان مصریان، اعتقاد به زندگی پس از مرگ بود که شرح آن در این مطلب نمی گنجد. در اینجا تنها به ذکر این مطلب اکتفا می کنیم که ساختن اهرام بر پایه همین اعتقاد بوده است و غراعنه مصر بیش از هر چیز نگران زندگی پس از مرگ خود بوده و اهرام در واقع قصرهایی برای این زندگی دوباره آنها به شمار می آمد که با اتاقهای متعدد و لوازم مجلل آماده شده و برای فرعون خوردنی وآشامیدنی و مال و ثروت کافی در آن قرار داده میشد.
هرم بزرگ جیزه
هرم بزرگ جیزه از عجایب هفت گانه و در واقع تنها بازمانده این هفت بنای اعجاب آور جهان باستان به شمار می آید. چگونگی ساخته شدن این هرم هرگز به طور قاطع معلوم نشده است و درباره آن نظرهای مختلفی وجود دارد.بنا به گفته هرودوت، تاریخ نگار یونان باستان، بنای هرم 30 سال طول کشیده است و صد هزار برده برای ساختن آن به کار گرفته شده اند.
نظریه دیگری نیز سازندگان هرم را کشاورزانی عنوان کرده است که به دلیل طغیان رود نیل در فاصله ماههای تیر تا آبان، به کار ساختمان میپرداختند و برای آن دستمزد میگرفتند. طغیان رود به حمل و نقل سنگهای بنا نیز کمک میکرد. این سنگها از راه دور آورده میشد و هریک حدود 2.5 تن وزن داشتند. زمان ساخته شدن هرم سالهای 2566-2589 قبل از میلاد تخمین زده شده است و بیش از 2,300,000 بلوک سنگی در آن به کار رفته و ارتفاع آن- پس از از بین رفتن 9 متر از قسمت بالای آن- در حال حاضر به 140 متر می رسد. این هرم بزرگترین و قدیمی ترین هرم جیزه به شمار می آید.
خوفو یا خئوپس (فرئون سازنده هرم)
خوفو (Khufu) که در زبان یونانی خئوپس (Kheops) گفته میشود، دومین فرعون از سلسله چهارم فراعنه به شمار می آید و دوران سلطنتش حدود 23 یا 24 سال تخمین زده شده است. بنا به گفته هرودوت، خئوپس بر خلاف پدرش سنفرو (Sneferu) و پدربزرگش جوسر نتیریکیت (Djoser Netjeriket)، که هر دو شاهانی بخشنده و مردمدار بودند، مردی خشن و شاهی ظالم بود. او سه همسر داشت که هر یک در یکی از سه هرم کوچک دیگر دفن شده اند.
هرچند که هرم بزرگ به نوعی معرف جوهره مصر باستان به شمار می آید، از دوران سلطنت فرعون سازنده آن اطلاع چندانی در دست نیست. قرنها پس از سلطنت خئوپس، هرودوت در باره او نوشته است: " خئوپس سرزمین مصر را دچار هرنوع بدبختی ممکن کرد. او معابد را بست، تقدیم قربانی را نزد رعایای خود ممنوع اعلام کرد و آنها را وادار کرد تا بدون استثنا برایش کارگری کنند...مصریان به زحمت میتوانستند نام او را بر زبان بیاورند..و این از شدت تنفرشان بود.." نکته جالب دیگر اینکه با وجود عظمت و شکوه هرم، قایق بی نظیر تشییع جنازه و اشیای اعجاب انگیز مراسم به خاک سپاری که از خئوپس به جا مانده است، تنها تصویر موجود از چهره او یک مجسمه عاج 10 سانتی متری است.
برگرفته از سایت سیمرغ
Borna66
09-16-2009, 08:00 PM
مصر سرزمين رازها
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
سرزمين مصر ازمرداب دلتاي شمالي آن گرفته تامرزهاي باير جنوبي،سرزميني است كه به قول يكي از باستان شناسان معاصر "امكان ندارد بيل خود را در خاك فرو كنيدو چيزي نيابيد".
اين كشور باچنين گنجينه عظيمي قرنها است افراد كنجكاو را به خود جلب كرده است.در بين اين افراد، كساني بوده اندكه به قصد كسب ثروت،به حفاري پرداخته وديگراني كه خود را باستان شناس مي ناميدند اما بر اساس معيارهاي امروزي ،جز مشتي افراد مبتدي نبودند.بدترين اينان ،آن دسته افرادي بودند كه به خاطر طمع خويش بيش از آنكه به حال باستان شناسي مفيد باشند مضر واقع شدند.آنان براي تخليه سريع يك گور يا معبد،قرائن با ارزشي را نابود كردندكه چه بسا در حل معما هايي كه هنوز هم در مورد اين اشياء وجود دارد كمك مي نمود.در بهترين حالت،محققان جز استادان برجسته،عاشقان تاریخ،و خادمين انسانيت نبودند.آنان درهايي را گشودند كه ميان زمان حال و مصر باستان قرار داشت و به نيابت از سوي همه فريفتگان روزگار باستان،از ميان آیينه سحرآميزي عبور كرده وقدم در سرزمين شگفت انگيز فراعنه گذاشتند.
با توجه به خشكي حاكم بر اين سرزمين،نه فقط اشياء داخل گورها پس از سالها تا حدود زيادي دست نخورده باقي مانده بودندبلكه همراه با آنها اشياء زيادي يافت شد كه اطلاعات زيادي را در مورد تمدن هزاران سال پيش آشكار ساخت.
مصر نه فقط يكي از اولين تمدنهاي باستان است بلكه از طولاني ترين قدمت نيز برخوردار مي باشد.علت اين امر عمدتأ به موقعيت جغرافيايي مصر مربوط مي شود.سرزميني پرت كه در ميان دو صحرا واقع شده و آن را قادر مي ساخت تا بدون تأثير و نفوذ خارجي،در اطراف دره نيل به شكوفايي دست يابد.اين سرزمين سبز وحاصلخيز كه فقط از 3 تا 20 كيلو متر پهنا برخوردار بود،از آبشار نيل در آسوان آغاز شده و پس از پشت سر گذاشتن 1000 كيلو متر،در شمال به دلتاي نيل خاتمه پيدا مي كردكه در اين نقطه رود نيل از طريق آبراههاي متعدد به درياي مديترانه مي ريخت.طغيان هر ساله اين رود،گلولاي قهوه اي تيره رنگي را پيشكش زمينهاي كشاورزان مي كردكه سبب نظم و ترتيب زندگي گشت. نام باستاني سرزمين مصر "كمت" به معناي سرزمين سياه و به نعمتي كه آب ارزاني مي دارد اشاره دارد.
نقطه پاياني تمدن مصر هنگامي است كه " سزار اگوستوس " آن را در سال 30 پش از اميلاد فتح كرد و يكي از استانهاي امپراطوري روم شد. يادگارهاي آن تمدن بزرگ بيرحمانه و به آهستگي در ميان شنها از بين رفت. طولي نكشيد كه زبان مردمان آن نيز به فراموشي سپرد شد.
تا قرنها بعد،مصر باستان به صورت يك فرهنگ تقريباَ خاموش باقي ماند. مسافرين يوناي و رومي آن ايام تا قرن نوزدهم، مجذوب آثار تاريخي آن شدند كه از دل توده هاي شني سر برآورده بودند.اگر چه آنان قادر به خواندن سنگ نوشته هاي حكاكي شده مرموز و درك معناي آنها نبودند. لشكر كشي ارتش ناپلئون به مصر در سال 1798 بسياري از گنجينه ها را مكشوف ساخت واين تمدن خفته دوباره بيدار شد.
كشف دوباره مصر باستان
صبح گرمي از ماه اوت سال 1799 بود. در مكاني نچندان دور از شهرك "روزتا" )رشيد) سربازان يك گردان فرانسوي مشغول حفر زمين بودند.آنها از افراد اعزامي نيروي ناپلئون بناپارت جوان به مصر بودندواز جانب دريا و خشكي مورد تهديد حملات دشمن قرار داشتند. ارتش فرانسه با فاجعه اي رو به رو بود. نبرد ناپلئون در مصر كه آغازي درخشان داشت اكنون به پايان مصيبت بارش نزديك مي شد.
درست دوازده ماه پيش، ناپلئون طي حمله برق آسايي كه فقط سه هفته طول كشيد، مصر را به تصرف در آورده بود.اما از آن به بعد كارها به اشكال بر خورده بود . انگلستان از ترس آنكه مبادا تصرف مصر به دست فرانسويان،راههاي مهم زميني و دريایي آن كشور به هندوستان را به مخاطره اندازد به ناوگانش فرمان داد كه به سوي مديترانه به حركت در آيد. كمي پس از آنكه ناپلئون پيروزمندانه وارد قاهره شد، ناوگان انگلستان ناوهاي فرانسوي را در لنگرگاه نزديك اسكندريه غافلگير كرد.طي يك نبرد شديد دريایي، انگليسي ها فرانسويان را در هم شكستندو بيشتر كشتيهاي آنها را غرق كردند.ناپلئون ونيروهايش در خاك مصر زمين گير شدند و راه گريزشان بسته شد.
فرانسويان در پي اين مصيبت با مصيبت ديگري نيز رو به رو شدند.در سال 1798 مصر به تركان تعلق داشت و بخشي از امپراطوري عثماني به شمار مي رفت. ناپلئون گمان مي كرد كه امپراطوري سالخورده تركان ناتوان تر از آن است كه بتواند براي پس گرفتن دره نيل دست به جنگ بزند.اما بناپارت در اشتباه بود. كمي پس از اينكه انگليسيان ناوگان فرانسه را نابود كردند، سلطان اهانت ديده ترك در قسطنطنيه به سردار فرانسه اعلام جنگ كرد. سربازان و كشتي هاي جنگي تركان به سمت جنوب گسيل شدند تا ناپلئون را از مصر بيرون اندازند.
و اين تمام ماجرا نبود فرانسويان كه راه گريزشان به وسيله انگليسيان مسدود شده بود و از جانب تركان هم به مخاطره افتاده بودند با دشمن ديگري نيز مواجه بودند.اشراف نظامي مصر يا همان مماليك سواره نظام خشن و بيرحم
حاظر به پذيرش شكست نبودند.آنها پس از نخستين شكستشان در برابر ناپلئون به صحرا گريختند تا دوباره نيروهايشان را سر وسامان دهند.
در برابر اين سه دشمن نيرومند و سرسخت،فرانسويان در هر كجا كه استقرار مي يافتند به حفر سنگر مي پرداختند.
يكي از اين سربازان فرانسوي در موقع كندن سنگر به ديوار كهنه اي برخورده بود.در ميان آجرهاي شكسته و زرد رنگ ديوار، قطعه سنگ درخشاني وجود داشت كه عرض آن بالغ بر 76 سانتيمتر و طول آن در حدود 107 سانتيمتر بود.
جريان پيدا كردن سنگ را به مقامات مافوق گزارش دادند.
سنگ بازالت سياه به اسكندريه فرستاده شد.در واقع سربازان فرانسوي به يكي از هيجان انگيزترين اكتشافات باستان شناسي همه اعصار دست يافته بودند، زيرا آن قطعه سنگ بازالت كه به "سنگ روزتا" يا"لوح رشيد" موسوم شد به كليدي براي يافنت تاريخ گمشده مصر باستان تبديل گرديد.
در زمان ناپلئون ،مورخان تقريبأ هيچ چيز درباره فرعونهاي بزرگ مصر نمي دانستند،و درباره مردمي هم كه طي هزاران سال پيش در دره نيل زندگي كرده بودند هيچ اطلاعي نداشتند. آن مردم وپادشاهانشان چگونه بودند؟ آنها كه را پرستش مي كردند؟ زندگي روزمره شان را چگونه مي گذراندند؟
ناپلئون مي خواست كه پاسخ اين پرسش ها را به تمامي بداند.اين بود كه علاوه بر فراهم آوردن ارتشي براي حمله به دره نيل، بيش از 150 نفر دانشمند، هنرمند و پژوهشگر را هم ترغيب كرد كه با او به مصر بروند.بسياري از آن انديشمندان به دليل هواداري پرشورشان از برنامه هاب ناپلئون براي نو سازي مصر به هيئت اعزامي پيوستند، و ديگران از كنجكاوي شديد ناپلئون نسبت به گذشته باستاني مصر الهام گرفتند و تقبل كردند كه ويرانه هاي بناهاي تاريخي در سواحل نيل را مورد بررسي وتحقيق قرار دهند و مواد و مصالح لازم براي شناخت تاريخ مصر باستان را فراهم آورند.
انجام اين كار اخير مهمتر از آن بود كه ناپلئون و دانشمندانش فكر مي كردند چون همانطور كه مورخان امروزه مي دانند،براي شناخت تمدنهايي كه مدتها پيش از ميان رفته اند فقط دو راه قابل اطمينان وجود دارد. راه نخست اين است كه بتوانند زبان آن تمدن را بخوانند ودريابند. وراه دوم حفاري و خاك برداري از ويرانه هاي روستاها و شهرهايي است كه بيشترشان در زير خاك مدفون شده اند،و آنگاه مطالعه و تجزيه وتحليل دقيق آلات وابزار ساخت انسان،يا اشيائي كه مورد استعمال روزمره داشته اند و در آن ويرانه ها باقي مانده اند.
اما در زمان ناپلئون هيچ كس نمي توانست خط مصريان باستان را بخواند؛ 1500 سال بود كه راز هيروگليف پنهان مانده بود؛ وباستان شناسي اگر مي شد چنين ناميدش، تازه داشت پا به عرصه وجود مي گذاشت.
همينكه ناپلئون مركز فرماندهي خود را در شهر به تصرف درآمده قاهره داير كرد،فرهنگستان مصر را هم به عنوان مركزي براي فعاليتهاي دانشمندانش در آن شهر تا سيس كرد.انديشمندان فرانسوي به زودي بر روي طرحهاي گوناگون خود سر سختانه به كار پرداختند. مدتي بعد رونوشتهايي از كتيبه حك شده بر لوح روزتا به فرهنگستان مصر رسيد. از نوشته هاي روي آن سنگ دو مسئله فوراُ براي دانشمندان روشن شد. نخست آنكه سنگ رشيد يكي از لوح هاي سنگي مسطحي بود كه مردم باستان فرمانها و بيانيه هاي مهم را روي آن كنده كاري مي كردند؛ و ديگر اينكه لوح ياد شده سه زبانه بود،بدين معنا كه يك بيانيه به سه زبان مختلف برآن حك شده بود. و اگرخواندن يكي از آن سه زبان امكان پذير مي گشت، درآن صورت اين احتمال وجود مي داشت كه بتوانند دو زبان ديگر را هم از طريق مطابقه حروف و واژه هايشان با زبان اول كشف رمز كنند و بخوانند.
تمام دانشمندان ناپلئون به زبان يوناني تسلط داشتند. دقايقي نگذشت كه آنها پنجاه و چهار سطر حك شده در قسمت پايين سنگ را ترجمه كردند. آن نوشته بيانيه اي در ستايش بطلميوس پنجم بود و او را به خاطر هدايايي كه در سال 196 قبل از ميلاد به معابد مصري پيشكش كرده بود مورد ستايش قرار مي داد.
نگاههاي دانشمندان فورأ متوجه نگاره هاي هيروگليفي شد كه از قسمت بالاي سنگ رونويسي شده بود. آنها اكنون كاملأ مي دانستند كه كل آن نوشته هيروگليفي چه مطلبي را بيان مي كرد، و آنچه باقي مي ماند، به نظر آنان منحصر مي شد به برابر نهادن نقوش آن نوشته با حروف يوناني پايين سنگ. به رغم موقعيت مخاطره آميز ناپلئون در مصر، در فرصتي مناسب دستور داد تا نوشته روي لوح رشيد را دقيقأ رونويسي كنند و براي مطالعه زبان شناسان به فرانسه بفرستند.
مدت زيادي از اين ماجرا نگذشته بود كه خود ناپلئون و بيشتر دانشمندانش به فرانسه باز گشتند.نبرد مصر به ناكامي انجاميده بود وناپلئون را به فوريت به فرانسه احضار كردند.اندكي بعد هم ارتش فرانسه با انگليسي ها و تركها به توافق رسيد،و نيروي نظامي فرانسه به وطن باز گشت داده شد.لوح رشيد به دست انگليسي ها افتاد، و امروزه يكي از آثار گرانبها وباد آورده موزه لندن است
طي بيست سال بعد ذهن دانشمندان همچنان به هيروگليف هاي لوح رشيد باقي ماند.آنها بدون اشكال زياد به كشف و باز خواني نوشته ناشناخته مياني سنگ نايل آمده بودند.اين نوشتار كه "دموتيك" نام داشت،شكل تغيير يافته و پيشرفته اي از خط هيروگليف بود و مصريان زمان بطلميوس پنجم در نوشته هايشان از آن استفاده مي كردند.
اما دانشمندان هر چه كوشش كردند نتوانستند معناي هيروگليف ها را به دست آورند.وقتي آن نقوش كوچك را با متن هاي يوناني و دموتيك برابر مي نهادند،به هيچ وجه معنايشان آشكار نمي گشت.چنين به نظر مي رسيد كه دنيا هرگز نخواهد دانست مصريان باستان چه سخناني درباره خود گفته اند.
تابستان سال 1822 فرا رسيد _درست دوازده ماه پس از آنكه ناپلئون در تنهايي و تبعيد جزيره سنت هلن در گذشته بود.
پس از ساله كار طاقت فرسا،سر انجام يك جوان فرانسوي به نام ژان فراسوا شامپوليون خط هيروگلف را كشف كرد. او توانست دستور زبان و شيوه جمله بندي را در نوشته هاي مصر باستان كشف و تنظيم كند.
آنچه شامپليون از هيروگليف كشف كرده بود اين اميد را بر مي انگيخت كه شايد بتوان فرهنگ هاي مرده، يا دست كم يكي از آنها را جان دوباره بخشيد.
در سالهاي بعد مردماني رنگارنگ به سوي مصر سرازير شدند.بعضي از آنها تماشاگران ساده اي بودندكه با كشتي هاي بخاري تفريحي به بالاي رودنيل
سفر مي كردند تا از بناهاي باستاني ديدن كنند.بعضي ديگر دلال ها و مجموعه داران خصوصي بودند كه به دنبال اشياء عتيقه و خريد و فروش آنها مي رفتند.تعداد زيادي هم باستان شناس بودند.بعضي از اين باستان شناسان به همت خودشان به مصر مي رفتند و بعضي ديگر هم از طرف موزه هاي بزرگ اروپا و آمريكا به آن ديار فرستاده مي شدند. آنعا مجهز و آماده مي آمدند تا گذشته را بكاوند.
شامپوليون به باستان شناسان اين توانايي را بخشيده بود كه كلام و سخن شاعران،قصه گويان، كاهنان، و فراعنه را بخوانند ودريابند.همين باستان شناسان بودند كه مي بايست با بيل هايشان بقيه تاريخ مصر باستان را بنويسند.از زمان ناپلئون تا به حال حفاري ها و كاوشهاي باستان شناسان در دره نيل،سرگذشت يكي از بزرگترين و نخستين تمدنها،يعني سرگذشت مردم و فراعنه مصر باستان را بتدريج روشن كرده است.
Borna66
09-16-2009, 08:01 PM
مصريان نخستين
باستان شناسان به اين نتيجه رسيده اند كه نخستين ساكنان مصر،به دليل تغييراتي كه در فاصله ميان 25000 تا 10000 سال قبل از ميلاد در آب و هواي جهان به وجود آمد،اجبارأ به سوي اين سرزمين كشيده شدند.پيش از آن،نيل نه به صورت رودخانه، بلكه به شكل درياچه اي عظيم يا رشته اي از درياچه ها بود.
صحرا هاي بي آب وعلفي كه هم اكنون در امتداد سواحل آفريقاي شمالي گسترده است،پوشيده از دشتها و جنگلهاي سبز و خرم بود. در آن سوي درياي مديترانه،قسمت اعظم اروپا در زير پوششي از يخ قرار داشت و منجمد بود.
سپس به دلايلي كه درست روشن نيست،آب و هواي جهان رو به گرمي و خشكي گذاشت.سرپوش يخي اروپا رفته رفته آب شد و پس نشست.بارش باران در جنوب متوقف شدو دشتها و جنگلهاي سواحل شمالي آفريقا به دليل فقدان آب كم كم خشك شدندو از بين رفتند. همچنانچه كه خشكي هوا شدت مي يافت، درياچه بزرگ نيل هم كوچكتر و كم آب تر مي شد و سر انجام از آن درياچه پهناور جز رودخانه اي باقي نماند.
انسانها و آدميان در حال مرگ آفريقاي شمالي به سمت اين دره تنگ و طويل
وبه سوي رودي كه رفته رفته به صورت تنها منبع آب آنها در مي آمد،به حركت در آمدند. اين رود خروشان از ميان قاره آفريقا به سوي شمال و درياي مديترانه سرازير مي شد و و هنگامي كه به مصر سفلي مي رسيد نيرو و فشارش كاهش مي يافت،از اين رو به جاي آنكه ويرانگرانه دره را درهم كوبد وپیش رود فقط به آرامي طغيان مي كرد، يعني آب رود بالا مي آمد و بر كف دره جاري مي شد،و سواحل هر دو سويش، به مسافت سه ونيم تا حدود ده كيلومتر را در زير خود مي پوشاند. نيل در طي اين سفر طولانيش به مصر گل و لاي فراواني در خود مي انباشت و با خود مي آورد،مدت چهار ماه به همان وضع باقي مي ماند. اين گل و لاي در روزگار كهن يكي از بهترين و غني ترين كودهاي جهان بود.
پيش از متداول شدن آبياري،اعقاب مصريان نخستين،در كنار نيل در روستاهاي كوچكي گرد هم آمدند.در آن روستاها هر كس براي خودش كار مي كرد،هر كس افزارها وظرفهاي پخت وپز را خودش مي ساخت، و كلبه اش را با گل و ني هاي كنار رودخانه بنا مي كرد.
آبيار ي به تدريج همه چيز را تغيير داد، ساكنان دره نيل رفته رفته در كنار كارهاي گوناگون صاحب تخصص شدند. و به اين ترتيب رفته رفته و در طي ساليان دراز،داد و ستد پر جنب و جوشي در دره نيل پا گرفت. چنين تغييراتي دگرگونيهاي سياسي را هم به دنبال آورد.گروهي از روستاها تحت رهبري نيرومندترين مرمي كه از ميان خودشان برخاسته بودباهم متحد شدند.اين گروه از روستاها گسترش و توسه پيدا كردندو به ولايات و سپس به پادشاهي هاي كوچك تبديل شد. تا سال 3200 قبل از ميلاد،يا در آن حدود دره به سه قلمرو پادشاهي تقسيم شده بود و بر هر يك از آنها يكي از پادشاهان نيرومند پش از تاريخ حكومت مي كرد.
نخستين قلمرو پادشاهي در مصر سفلي،در ناحيه،دلتاي نيل قرار داشت. در اينجا "زنبور شاه" سلطنت مي كردكه نشان و علم رسمي اش زنبور عسل يا زنبور سرخ بود. زنبور شاه تاج سرخي بر سر مي گذاشت و مقر سلطنتش كاخ ساده و ابتداي بود كه" خانه سرخ" ناميده مي شد.
دومين قلمرو در مصر وسطي نزديك قاهره كنوني قرار داشت. اين منطقه متعلق به "ني شاه "بود كه علم سلطنتي اش شاخه اي از گياه پاپيروس بود.
او تاج بلند سفيدي بر سر مي گذاشت و كاخش "خانه سفيد "ناميده مي شد.
سومين قلمرو پادشاهي در مصر عليا واقع شده بود. اين منطقه نزديك به محل نخستين آبشارها قرار داشت كه محلي صخره اي و پلكاني و شيب دار در مسير رود نيل بود و مصر را از همسايه جنوبي اش نوبه جدا مي كرد. اين بخش از دره زير فرمان" شاهين شاه" بود كه علم سلطنتي اش از شاهين هايي كه در اعماق آسمان بي ابر مصر پرواز مي كردند اقتباس شده بود.
گفته شده است كه كمي پيش از سال 3200 قبل از ميلاد، جنگجوي نيرومندي به نام "عقرب " بر سرزمين شاهين شاهان فرمان مي راند. عقرب به مصر وسطي در شمال لشكر كشيد و ني شاه را برانداخت.جانشين او هم كه در عين حال هم پادشاه مصر عليا بود و هم پادشاه مصر وسطي منطقه دلتا يا مصر سفلي را هم از چنگ زنبور شاه بيرون آورد. بدين ترتيب، دره نيل در تاريخ طولاني اش براي نخستين بار زير تسلط پادشاه واحدي قرار گرفت و وحدت يافت.
نام اين پادشاه "منس" بود منس نخستين فرعون مصر باستان است،و تاريخ مصر رسمأ با او آغاز مي شود.
هنگامي كه فرعون منس بر مصر فرمانروايي مي كرد، كل ساكنان دره به دو طبقه تقسيم مي شدند: غني و فقير. اكثريت عظيم مصريان را شخم كاران و دهقانان ساده تشكيل مي دادند كمي بالاتر از آنها،از لحاظ مرتبه اجتماعي،صنعت گران ماهر قرار داشتند.در سطح بالاي اجتماع، درست پايين دست فرعونهاي نيرومند، اشراف و نجبا قرار داشتندكه از خويشان فرعون و از اعقاب رهبران و پادشاهان پيش از تاريخ بودند.
مصريان تازه وحدت يافته،از لحاظ ظاهر با نياكان دورشان _نخستين مردمي كه به دره نيل پا گذاشته بودند_ چندان تفاوتي نداشتند.آنها با قدي در حدود155 سانتيمتر احتمالأ كمي بلندتر از اجدادشان بودند.اما به همان لاغري ساكنان دره در سه هزار سال پيش،موي مجعد و پوست قهوه اي متمايل به قرمز داشتند.اگر چه طرز تفكر و شيوه زندگي آنها طي قرون متمادي بسيار تغيير كرده بود،اما اعتقادشان به زندگي پس از مرگ با اعتقاد اجدادشان تفاوتي نداشت.
مصر عليا و سفلي، اگر چه حكومت واحدي داشتند و رود بزرگي آنها را به هم پيوند مي داد كه هر دو در آن سهيم بودن، باز آمادگي داشتند تا با مشاهده كوچكترين نشاني از ضعف و دشواري از نو به حكومتهاي پادشاهي جدا گانه اي مبدل شوند.
با اين حال، فرعون از لحاظ سياسي عاقلانه مي دانست كه تفاوتها و حقوق هر دو منطقه را به رسميت بشناسد. از اين روي، تاج رسمي او تركيبي از تاج سرخ مصر سفلي و تاج سفيد مصر عليا بود. كاخ او هميشه با دو دروازه ساخته مي شد: دروازه شمال و دروازه جنوب.فرعون هيچ گاه به عنوان پادشاه مصر ناميده نمي شد. از او هميشه با عنوان "پادشاه دو سرزمين " يا " پادشاه مص
منس يا همان نارمر پادشاه
. مي گويند منس همان نارمر پادشاه است كه تصويرش روي يك سنگ لوح در هيراكونپوليس به دست آمده است. سنگ لوح يا لوحه مزبور در اصل به عنوان لوحي براي تهيه داروي آرايش چشم مورد استفاده قرار مي گرفت.لوحه آرايش پادشاه نارمر نمونه ای رسمي از يك وسيله كار در دوره پيش از سلسله ها است. اين لوحه نه فقط به عنوان يك سند تاريخي كه وحدت دو بخش مصر و آغاز دوره سلسله ها را بر خود ثبت كرده است بلكه به عنوان نخستين فرمولي براي نمايش پيكره كه تا 3000 سال بر هنر مصر مسلط بود نيز اهميت بسيار دارد. در پشت لوحه پادشاه در حاليكه تاج دراز و دوكي شكل مصر عليا را بر سر گذاشته،در صدد است دشمني را به عنوان قرباني بكشد. در برابرش يك شاهين يعني نماد هوروس خداي آسمان و نگهبان پادشاه،تكه زمين انسان _سري را كه بر سطحش پاپيروس مي رويد (نماد مصر سفلي)به اسارت گرفته است. زير پاي پادشاه،دو تا از نفرات دشمن بر زمين افتاده اندو بالاي سرش دو سرديس هاثور، الهه اي كه نظر مساعد نسبت به نارمر دارد ديده مي شوند.در سوي ديگر اين لوحه نارمر با تاجي از مار كبرا كه مختص مصر سفلي است در حال سان ديدن از انبوه جسد هاي بي سر شده دشمن نمايانده شده است.
در هر دو مورد، مسئله مهم اين است كه پادشاه، در جايي بالاتر از زير دستان خود و دشمنانش _چون مقامش برتر است_ وظيفه آييني اش را به تنهايي انجام مي دهد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
در اين اثر آنچه اهميت دارد تمركز توجه بر شخص پادشاه به عنوان موجودی خدايي، جدا از همه انسانهاي عادي و به مراتب برتر از ايشان است كه به تنهايي مسئول و عامل پيروزيهاي خويش است. در پيكره نارمر تقليدي از والا مقامي شاهانه را مي بينيم كه با چندين تغيير جزيي در باز نمايي بعدي پادشاهان مصر بجز آخن آتون در سده چهاردهم [ق.م] تكرار خواهد شد. شاه با پرسپكتيوي مركب از نماهاي نيم رخ سر، پاها،و دستها با نماهاي رو به رويي چشم ها وبالاتنه ديده مي شود.با آنكه ابعاد و نسبت هاي پيكره تغيير خواهد يافت، روش باز نمايي يا نمايش آن به صورتي استاندارد براي كل هنر مصر در سده هاي بعدي در خواهد آمد
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
لوحه آرايش پادشاه نارمر علاوه بر ثبت يك رويداد مهم تاريخي و وضع قواعدي بنيادي براي هنر هاي تصويري ، چندين مرحله از تكامل خط مصري را نيز تجسم بخشيده است. داستان پيروزي هاي نارمر در صحنه هاي مختلف با درجات متفاوتي ازنماد پردازي نمايانده شده است. از روايت صريح تصويري براي براي نشان دادن شاه در حاليكه از پي پرچم دارانش در يك رژه پيروزي مي رود و از جسد هاي كشتگان دشمن سان مي بيند استفاده شده است.اين شيوه تصوير نگاري ساده وقتي نمادين مي شود كه در صحنه پايين، پادشاه را به صورت گاوي مي بينيم كه ديواره هاي يك دژ دشمن را در هم مي شكند. نماد پردازي، در انبوه نفرات بي سر شده دشمن، انتزاعي تر مي شود. در اينجا هر جسد در حاليكه سرش با آراستگي و زيبايي خاصي ميان دو پا گذارده شده، احتمالأ نماد عددي براي نمايش تعداد معيني از نفرات كشته شده دشمن است. سر انجام، در علايمي كه نزديك سر هاي پيكره هاي مهم تر ظاهر مي شوند، علايم تصوير نگار داراي ارزش صوتي مي شوند، چون اسامي افراد با هيروگليف هاي حقيقي نوشته شده اند.
Borna66
09-16-2009, 08:01 PM
اولين مجموعه به شكل هرم
پادشاه زوسر يا "شاه جوز" از پادشاهان سلسله سوم بود.در دوره زوسر آرامگاههاي سلطنتي از آجر و به شكل راست گوشه ساخته مي شد و سقف آنها راست و مسطح بود. اين نوع آرامگاهها بعدها به آرامگاههاي مصطبه اي معروف شد مصطبه در زبان عربي به معني سكو مي باشد.اين آرامگاهها كه بر روي مقبره اي زير زميني ساخته مي شد به وسيله هوا كشي با بيرون ارتباط پيدا مي كرد. شكل مصطبه احتمالأ از تپه هاي خاكي يا سنگي كه مقبره هاي پيشين را مي پوشانده است گرفته شده است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
فرعون زوسر كه مي دانست آجر دوام چنداني ندارد و با گذشت زمان از بين مي رود، آرزو داشت آرامگاهي براي خود بسازد كه تا ابد باقي بماند. از اين رو سر معمار و وزير اعظمش،كه مردي برجسته به نام ايم حوتپ بود، به اين فكر افتاد كه آرامگاه ابدي سرورش را به تمامي از سنگ بسازد. ايم حوتپ دستور دادكه صخره هاي آهكي را بركنند و بتراشند و به شكل و قطع آجر در آورند. او با اين آجر هاي سنگي مصطبه اي عظيم ساخت.بر فراز آن مصطبه ، مصطبه اي كوچكتر ،و روي مصطبه دوم مصطبه اي باز هم كوچكتر بنا كرد. در مجموع شش مصطبه بر روي همديگر قرار دارد. مصطبه ها با ارتفاعي بيش از 60 متر همچون پلكاني غول آسا به نظر مي رسيد. اين آرامگاه كه به آرامگاه پلكاني شهرت يافت،نخستين ساختماني بود كه به تمامي از سنگ ساخته مي شد.
بدين ترتيب اولين هرم پا به عرصه وجود گذاشت. و ايم حوتپ از نظر نسل هاي آينده تبديل به يك نيمه خدا گرديد. بدون شك او اولين معمار بزرگ در كار با سنگ است كه بكارگيري سنگ آهك دقيقأ تراشيده شده را براي بالا بردن كل بناها ابداع كرد.
ايم حوتپ دور تا دور هرم زوسر را با مجموعه عظيمي از محوطه ها و عبادتگاه هاي مربوط به مراسم تدفين احاطه كرد. و دور تا دور اين مجموعه را ديوار حائلي به طول يك ونيم كيلو متر و به ارتفاع 11 متر كشيد. اين مجموعه نماد مراسمي بود كه شاه طي آن به قدرت رسيدن خود را جشن گرفته و درباريان معتقد بودند اين جشن تا ابديت ادامه خواهد يافت. باور عميق مصريان به زندگي پس از مرگ، انگيزه اصلي روي هم قرار دادن سنگها و بر پايي چنين بناي تاريخي در اين ابعاد بود."هرم پله اي" 60 متر ارتفاع دارد و هرم هاي بعدي ارتفاع بيشتري پيدا كردند. نكته مهم اين نبود كه هرم حجيم باشد، بلكه مسئله اصلي استحكا م و پايداري آن تا ابديت بود.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
(هرم پله اي زوسر)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
( مجسمه برنزي ايم حوتپ سر معمار فرعون زوسر از سلسله سوم)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
(هرم سخم خت از سلسه سوم در سقاره)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
(هرم خميده در داشور)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
نمودار فوق نشان دهنده تغييرات در ساخت هرم و مقبره ها در مصر است .
اولين نوع اين مقبره مصطبه mastaba که ساده ترين نوع مقبره است وجود دارد.
دوم هرم ۴ پلکانی و سوم هرم ۶ پلکانی است.
Borna66
09-16-2009, 08:01 PM
اهرام مصر مشهورترين آثار باستاني، اهرام هستد كه شمار آنها بالغ بر 90 عدد مي شود و اكنون اكثر آنها به صورت مخروبه در آمده اندو شكل اوليه آنها غير قابل تشخيص است. با كيفيت ترين اهرام در شنزارهاي "جيزه" و گورستانهاي "سقاره" "داهشور" و"ميدوم" واقع در اطراف جيزه قرار دارند. نكته جالب اين است كه همين اهرام، قديمي ترين اهرامي هستند كه توسط فراعنه "پادشاهي"كهن" در طول 500 سال ازسال 2575 تاسال 2134 قبل از ميلاد ساخته شده اند.
تعداد انگشت شماري از آثار تاريخي تمدنهاي از ميان رفته وجود دارند كه به اندازه اهرام پادشاهي كهن مصر الهام بخش و مرموزباشند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
(اهرام بزرگ جيزه)
اهرام بزرگ جيزه
در جيزه،غرب قاهره امروزي، سه هرم از فراعنه سلسله چهارم _خوفو (خئوپس يوناني)، خفرع( خفرن يوناني)، و منكورع(موكرينوس يوناني) وجود دارد. اين هرمها پس از سال 2700 پيش از ميلاد ساخته شده اند. اهرام جيزه، نقطه اوجي در تكامل آن شيوه معماري است كه با ساختن مصطبه ها آغاز شد.ساختمان اين اهرام زاييده ضرورتي خاص نبود؛ پادشاهان مي توانستند مصطبه هارا تا بي نهايت بر روي هم انباشته و مقبره هايشان را سنگينتر كنند.
بلكه مي گويند وقتي پادشاهان سلسله سوم اقامتگاه دايمي خود را به ممفيس انتقال دادندتحت تأثیر هلپو پوليس كه در مجاورتشان بود قرار گرفتند. اين شهر مركز كيش نيرومند "رع" خداي آفتاب بود كه بتش به صورت يك سنگ هرمي شكل به نام بن_بن ساخته شده بود. در دوران سلسله چهارم، فراعنه مصر،خود را فرزندان رع ناميدند و به همين علت از آن پس كوشيدند او را بر روي زمين مجسم كنند. بنابراين فراعنه ديگر فاصله اي با انتقال از اعتقاد به وجود روح و قدرت رع در سنگ هرمي شكل بن بن تا اعتقاد به امكان نگهداري از روح و جسم خداگونه خودشان به همان طريق مشابه در درون مقبره هاي هرمي شكل داشتند.
از اهرام سه گانه جيزه، هرم خوفو كهنترين و بزرگترين است. به استثناي راهروها و اتاقك تدفين،توده غول پيكري از بنايي با سنگ آهك يا كوهي از سنگ است كه مطابق همان اصول ساختماني هرم پله دار پادشاه زوسر در سقاره ساخته شده است،فضاي دروني موجود در كف و بالاتر از آن نسبتأ كوچكند، گويي در اثر فشار تنهاي سنگ در نقسه اصلي ايجاد شده اند.
سنگ آهك از صخره هاي شرق نيل به دست مي آمد وبا استفاده از طغيان هاي سالانه نيل به ساحل غربي آن انتقال داده مي شد. پس از آنكه سنگتراشها كار تراش سنگ ها را به پايان مي رساندند، براي آنكه جاي هر قطعه سنگ را در بنا مشخص كرده باشند آن را با مركب قرمز علامت گذاري مي كردند. آنگاه گروهاي بزرگي از كارگران، دست به دست هم مي دادندو سنگها را از روي خر پشته هاي موقتي بالا مي كشيدند(چرخ تا ان زمان اختراع نشده بود) و رج رج روي هم مي نهادند. سر انجام، نماي هرم با پوششي از سنگ آهك سفيد مرواريد رنگ پوشيده مي شد؛ اين سنگها رابا چنان ظرافتي مي تراشيدند كه درزهاي ميانشان را به سختي مي شدبا چشم تشخيص داد.
عظمت هرم خوفو را مي توان از روي برخي از ابعاد آن به عدد درست نشان داد: طول ضلع قاعده هرم 227 متر، طول هر يالش 217 متر، ارتفاع كنونيش 138 متر است و قاعده اش بيش از پنج هكتار زمين را در بر گرفته است. مطابق نظر فليندرز پتري، اين ساختمان از حدود 2 ميليون و 300 هزار قطعه سنگ ساخته شده است كه وزن متوسط هر يك به 2/1 2 تن مي رسد؛ بنا به يك محاسبه، با اين مقدار سنگ مي شود ديواري كوتاه به گرداگرد فرانسه كنوني كشيد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
(هرم خوفو در جیزه)
اما هنر سازندگان اين هرم فقط به عظمت كار و مهندسي موفقيت آميزشان محدود نمي شود بلكه طراحي صوري_ تناسبهاو ابهت بيكران آن كه اين چنين با كاركرد تدفيني و مذهبي اش سازگار بودو با محيط جغرافيايي اش جور در مي آمد_ را نيز در بر مي گيرد. چهار گوشه قاعده هرم به سوي چهار جهت قطبنماست و مقبره و توده ساده سنگ، بر چشم انداز گسترده افق مسلط است.نتيجه طنز آلود اين تلاش طاقت فرسا را مي توان از روي مقطع عمودي هرم مشاهده كرد.در تصوير صفحه بعد خطوط نقطه چين موازي در قاعده هرم، نقبهايي را نشان مي دهد كه دزدان عصر باستان براي ربودن اشياي گرانبهاي داخل مقبره حفر كرده اند.دزدها كه نتوانسته بودند به راه ورودي بسته و كور شده مقبره برسند، از نقطه اي به ارتفاع تقريبأ 10 متر نقب تازه اي زدند و آن قدر پيش رفتند تا به راهروي صعودي آن رسيدند.بسياري از مقبره هاي سلطنتي تقريبأ بلافاصله پس از پايان مراسم تدفين غارت شده بودند؛از همه طرف پيدا بودن هرم خود انگيزه اي بود كه دزدان را به يغماگري فرا مي خواند. جانشينان هرم سازان پادشاهي كهن،از اين وقايع ناگوار عبرت گرفتند؛آنها به تعداد كمتري هرم ساختند،كه اندازه شان كوچكتر بود واز همه طرف ديده نمي شد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
1-نیمرخ سیاه با روکار سنگ اصل/ 6 - به اصطلاح اتاق ملكه
2- نقبهاي دزدان / 7 - اتاق كاذب مقبره
3- راه ورود / 8 - سنگهاي كمكي
4 - راهروي بزرگ / 9- ميله هوا
5- اتاق پادشاه
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
( هرم خفرع در جيزه)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
پیکره نشسته خفرع یکی از چندین پیکره مشابه بود که برای معبد ابوالهول خفرع تاشیده شده بودند.این پیکره ها که یگانه شکلهای ارگانیک در درون ساختمان خشک و هندسی معبد بودندبا تیرهای عمودی و افقی تخت شان، فضای گیرایی از ابهت شاهانه به آن می بخشیدند. خفرع بر اورنگی نشسته است که بر قاعده اش نقش در هم بافته ای از دو گیاه پاپیروس و نیلوفر آبی مصری- نماد مصر متحد- حکاکی شده است.بالهای محافظ شاهین – نماد آفتاب – پشت سر او را پوشانده است و این نشانه ای از پایگاه خدایی خفرع به عنوان پسر رع است.او دامن ساده مرسوم در دوره پادشاهان کهن را به تن کرده است و یک روسری کتانی بر سرش دارد که پیشانی او را پوشانده و با چین های ریز تا روی شانه اش رسیده است. چهره پادشاه از فردیتی نیرمند برخوردار است و در همان حال آرامشی خونسردانه از آن ساطع است که بازتابی از نیروی ابدی فرعون و مقام پادشاهی به طور اعم به شمار می رود.پیکره خفرع از فشردگی و یکپارچگی نیرومندی برخوردار است و چند نقطع برآمده و شکستنی نیز دارد؛شکل هدف را که ماندن تا ابدیت است بیان می کند. بدن خفرع به تخته سنگ پشتی اش چسبیده است، دستهایش نزدیک بالاتنه ورانهایش قرار گرفته اند، پاها تنگ هم هستند و با پرده های سنگی به اورنگ شاهی متصل شده اند.
حالت پیکره مانند تندیسهای بین النهرین، از روبه رو جدی، و قرینه دار است.این الگوی قابل تکرار، بخشهای بدن را چنان در کنار هم قرار می دهد که تمامأ با نمای رو به رو یا تمامأ بانمای نیمرخ نشان داده می شوند.
همچنان که پیکره مطابق نقشه تراشیده می شد، تناسبهای آن نیز پیشاپیش تعیین می شد. قانون تناسبهای کمال مطلوب، به عنوان قانون بازنمایی عظمت شاهانه ، کاملأ مستقل از واقعیت بصری پذیرفته و به کار بسته شده بود.نمایش کلی اندامهای بدن در هنر پیکر تراشی مصری حتی تا عصر بطالسه دوام آورد،و در آن زمان این احتمال پدید آمده بودکه نفوذ پیکر تراشی یونانی بتواندپیکر تراشی مصری را به سوی رئالیسم هدایت کند.پیکر تراش مصری ظاهرأنسبت به نمایش رئالیستی بدن بی تفاوت بوده و ترجیح می داده است در جهت وفا داری به طبیعت در هنر چهره سازی که مصریان را رقیبی در این رشته بود گام بردارد.
در تاریخ هنر، مخصوصأ در تاریخ چره سازی،تقریبأ پذیرفته شده استکه هر گاه موضوع کار یک شخصیت پر اهمیت نباشداز شدت شخصیت کاسته و بر درجه واقع نمایی افزوده شود.تندیس چوبی معروف به شیخ البلدیکی از این موارداست.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
این تندیس، بازنمایی زنده گونه مردی است که وظیفه اش خدمت به پادشاه در جهان روح – مانند خدمت به او در جهان خاکی – بود.چهره به طرز حیرت انگیزی زنده نماست، و چشمان سنگ بلوریش بسی بر قدرت این تأثیر می افزاید. شیخ به شیوه سنت رو به بیننده ایستاده و پای چپش را جلو گذاشته است. هیکل پرش فاقد تناسبهای قهرمانانه و مطلوبی است که در شبیه سازی از اعضای خاندان سلطنتی و اشراف به چشم می خورد؛ زیرا شیخ مزبور یک مأمور دون پایه بوده است. چوبی بودن ماده کار ، به هنرمند امکان داده است که سنگ تکیه گاه پشتی را حذف کندو حالت آزادانه تری به این پیکره ایستاده بدهد. در واقعین آنچه ما می بینیم ، مغز چوبی است که در اصل با پرده یا گچ رنگ آمیزی شده پوشانده شده بود؛این روش زمانی به کار گرفته می شد که پیکر تراش از چوب نرم یا پست استفاده می کرد.پیکر تراش مصری که نسبت به زیبایی ذاتی ماده کارش حساسیت نشان میداد،چوب سخت را همچون سنگ سخت از کار در می آورد. این گونه چوبها را صیقل می داد ولی رنگ نمی زد
پس از مرگ خوفو پسر او خفرع و نوه اش منكورع دو هرم كوچكتر از هرم خوفو در فلات جيزه ساختند. در كنار اهرام مزبور، معابد، سنگ فرشها، و گورهاي مكمل نيز بر پا شدند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
(مجسمه فرعون منكورع و ملكه اش بعد از 3500 سال از زير خاك خارج شدند.اين مجسمه از زيباترين مجسمه هايي است كه تا كنون كشف شده است.)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
(فرعون منكورع وهمسرش از پادشاهان سلسله هشتم)
ابوالهول برزگ
در كنار راه خاك ريز و مشرف بر معبد خفرع مجسمه ابوالهول بزرگ قرار داردكه به نشانه بزرگداشت فرعون از يك صخره طبيعي تراشيده شده است.اين مجسمه به دستور شاه خفرع ساخته شد. اين مجسمه 17 متر طول و 20 متر ارتفاع دارد. سر ابوالهول را غالبأ تجسمي از چهره خفرع تلقي كرده انذ،ولي برجستگيها و خطوط سيمايش به قدري عام هستند كه فرديت خاصي در آن قابل تشخيص نيست. تنه مجسمه ياد آور يك شير در حالت نشسته است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
مصريان باستان معتقد بودند اين حيوان افسانه اي از اماكن مقدس نگاهباني مي كند.ممكن است جنبه هاي مهم ديگري نيز براي سازندگان مجسمه عظيم ابوالهول وجود داشته باشد كه بر ما پوشيده است. "لنر" مصر شناس آمريكايي نظر داده كه مجسمه ابوالهول همان خفرع است كه به صورت "حوروس"خداي سلطنت تغيير شكل داده است ودر حال تقديم هدايايي به رع خداي خورشيد است. براي اثبات نظريه خود،او به اين نكته اشاره دارد كه كه مصريان در زمان حكمفرمايي خفرع به پرستش خورشيد روي آورده بودند.
Borna66
09-16-2009, 08:01 PM
دوران تاريكي
تقريبأ چهار صد سال پس از مرگ خوفو، اشراف جسور مصر چنان قدرتي يافتندكه سرانجام قدرت مركزي در مصر فرو پاشيدو آن سرزمين به دوراني از هرج و مرج گام نهاد كه تقريبأ صد سال طول كشيد و به دوران تاريكي شهرت گرفت.
دره نيل بر ضد خودش به پيكار بر خاست و تكه تكه شد. فرعونهاي كوچك در امتداد نيل بر قلمروهاي جداگانه خويش حكومت مي كردندو به خاطر كسب زمين و قدرت با همسايگان خود به نبرد مي پرداختند. شبكه هاي آبياري كه براي كشور حياتي بودرو به خرابي گذاشت،و قحطي به تناوب دره نيل را فلج مي كرد.تا اينكه شاهزاده اي از روستاي كوچك تبس سرانجام نظم را به دره نيل باز گرداند.او به قلمروي شاهزادگان ديگر لشكر كشيد و يك يك آنها را سر كوب كرد.آنگاه خود را فرعون سرزمين دوباره وحدت يافته اعلام كرد.و پايتخت را از ممفيس به شهر خود در مصر عليا انتقال داد.اما شاهزادگان حاضر نبودند قدرتي را كه سالهاي طولاني در دست داشتند به سادگي از دست بدهند.آنها دره را بارها وبارها به جنگ وخونريزي كشيدند. فقط زماني كه يكي از فرزندان كوچك تبس به نام آمنمحت تاج و تخت را در ربود و دودمان مقتدر دوازدهم را تأ سيس كرد،سرزمين مصر بار ديگر از آرامشي طولاني و پر دوام برخوردار گرديد.دودمان دوازدهم 200 سال حكومت كرد. اما بار ديگر مصيبت روي آورد.اين بار دشواري از بيرون مرزهاي مصر پديدار شد.مهاجماني از تبار نامعلوم از سمت مشرق به اين سرزمين حمله كردند.اين مهاجمان از تبار نامعلوم، همان قوم"هيكسوس" سوريه بودند.
چون مصر سپاه ثابت و منظمي نداشت بدون جنگ به دست مهاجمان افتاد. همچون بار پيش يك بار ديگر مردي نجات بخش از شهر تبس واقع در نيل عليا بر پاخاست.اين مرد شاهزاده نيرومندي به نام كاموس بودكه ناوگاني به وجود آورد و در رود نيل پيش راند، در جنگي كه در پي آن روي دادكاموس كشته شد و برادرش شاهزاده آهموس جنگ را ادامه داد. همين آهموس بود كه سرانجام نيروي فاتحان منفور را در هم شكست.
آهموس خود را نخستين فرعون سلسله هجدهم اعلام كرد. پايتخت بار ديگر به تبس انتقال پيدا كرد. آهموس اعلام كرد كه از آن پس "آمون" بايستي به عنوان "پادشاه خدايان"مورد پرستش قرار گيرد، زيرا به اعتقاد آهموس، آمون بود كه او را بر هيكسوس ها پيروزگردانيد.
تحوطمس(توتموس)جوانترين پسر آهموس در حدود 1524 پش از ميلاد به فرعوني رسيد، او بيشتر ايام سلطنت خود را صرف لشكركشي هايي كرده بود که به منظور تنبيه شاهزادگان سوري صورت گرفت.
وقتي تحوطمس اول جان سپرد او را در دره متروكي كه پشت بلنديهاي مقابل تبس قرار داشت مدفون كردند .اين نقطه وهم آور كه به "دره شاهان" معروف شد، طي قرنهاي بعدي گورستان پادشاهان مصر بود. روزگار هرم سازي ديگر به سرآمده بود.
ملكه حتشپسوت
در ساحل غربي نيل، در برابر محل تبس باستان، ويرانه هاي زيباترين معبد مصر به چشم مي خورد.اين معبد كه امر.زه به" دير البحري"معروف است. اين معبد كوچك را دختر تحوطمس اول،عليا حضرت ملكه حتشپسوت،براي انجام مراسم ويژه مردگان بنا كرد.وقتي باستانشناسان ماجراهاي زندگي حتشپسوت را به هم پيوند مي دادند،به يكي از مهيج ترين داستانهاي تاريخ مصر باستان پي بردند.زيرا به واقع سرگذشت زن زيبايي است كه تخت سلطنت مصر را از دست پسر بچه اي ربود و بيست و يك سال با آرامشي آميخته با دلهره سلطنت كرد.
ماجرا چنين آغاز مي شود كه تحوطمس اول از ملكه بزرگ دربارش چهار فرزند داشت. همه آنها به جز شاهزاده خانم خردسال،حتشپسوت،در كودكي مردند.تحوطمس پسري هم از يكي از همسران ديگرش داشت، در مصر باستان برادران و خواهران خانواده سلطنتي نيز بنا بر سنت با يكديگر ازدواج مي كردند. شايد بتوان گفت كه ازدواج با محارم تخت و تاج را در ميان خانواده شاهي نگه مي داشت و پاكي و خلوص دودمان سلطنتي را تضمين مي كرد.اما حتشپسوت برادر تني نداشت وهمين امر براي او بهترين پيشامدها را در پي داشت.وقتي تحوطمس اول پايان زندگيش را نزديك ديد حتشپسوت را به ازدواج برادر ناتني او، پسري كه از همسر ديگرش داشت در آورد.پس از مرگ تحوطمس اين مرد با نام تحوطمس دوم، فرعون مصر و حتشپسوت، ملكه مصر شد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
(ملكه حتشپسوت)
حتشپسوت وشوهرش صاحب دو دختر شدند.تحوطمس دوم علاوه بر آن هم پسري از يكي از زنان حرمش داشت.وقتي اين پسر نه ساله بود پزشكان دربار به تحوطمس دوم گفتند كه چيز زيادي به پايان عمرش باقي نمانده است. براي اينكه خاندان شاهي بار ديگر بدون وليعهد نماند، تحوطمس دختر بزرگش را به ازدواج پسرش در آورد. بعد از مرگ تحوطمس دوم اين پسر بچه به عنوان تحوطمس سوم بر تخت نشست و همسر خردسالش ملكه بزرگ مصر شد. حتشپسوت اكنون مي بايست نقس ملكه مادر را باز مي كند، او در تمام مراسم رسمي فروتنانه پشت سر فرعون خردسال گام بر مي داشت،اما در تمام اين مدت ظاهرأ زمام امور را درپنجه هاي خود مي فشرد.
اما حكومت بر مصر زير نام تحوطمس سوم خردسال حتشپسوت را راضي نمي كرد.بنابراين احتمالأ يك روز حتشپسوت خود را همچون پادشاهان قديم با مقدسترين جامه و علامتهاي رسمي فرعون آراست، و در حالي كه ريش مصنوعي چهار گوشي به چانه خود چسبانده بود، بر تخت سلطنت نشست وخود را فرعون مصر اعلام كرد.حتشپسوت نخستين زني بود كه با يك كودتاي بدون خونريزي به فرمانروايي دره نيل رسيد.
حتشپسوت هماندم كه سلطنت را به چنگ آورد، دستور داد تحوطمس سوم را به صحن وسيع وتاريك داخل معبد آمون تبعيد كنند.آنگاه حتشپسوت كاهن بزرگ و وفادار آمون را به مقام صدراعظمي نشاند و به كمك او بازسازي معابد مصر را آغاز كرد.معابد مصر در دوران فرمانروايي طولاني هيكسوس ها به طرز غم انگيزي رو به خرابي رفته بود.
در اين ميان حتشپسوت كار ساختمان دير البحري،معبد ويژه پس از مرگ خودش را را هم در تبس آغاز كرده بود. معبد او توسط سر معمارش سنموت طرح ريزي و ساخته شد،سنموت تنها مردي بود كه حتشپسوت در تمام عمر دوستش مي داشت.سنموت در زماني كه بر كار ساخنمان ديرالبحري نظارت مي كرد دستور داد كه يك آرامگاه مخفي هم براي خودش در زير محراب داخلي معبد حتشپسوت بسازند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
(ديرالبحري نيايشگاهي براي مردگان كه به فرمان ملكه حتشپسوت در دامنه ارتفاعات غربي مقابل شهر تبس ساخته شد)
حتشپسوت بيست و يك سال با كارداني بر مصر حكومت كرد. سلطنت او به رغم خصومتها و توطئه هايي كه در پشت پرده جريان داشت،حد فاصلي بود ميان مصر قديم محصور در دره نيل كه در صلح و صفا با همسايگانش دادوستد مي كرد، و مصر جديد كه رفته رفته به امپراطوري جنگ طلب و سلطه گر با ثروتي فوق تصور مبدل مي گشت.
زندگي حتشپسوت به طرز ناگهاني و اسرار آميز به پايان رسيد. تحوطمس هنگامي كه از نو به سلطنت رسيد.سي و يك ساله بود.خواه حتشپسوت را او به قتل رسانده باشد يا نه، واقعيت اين است كه كوشش كرد تا تمام يادبود هاي او را در مصر نابود كنند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
(ستون ملکه حتشپسوت واقع در معبد کارناک آمون واقع در شهر تبس)
فرعون تحوطمس سوم (حدود 1441 تا 1461 پيش از ميلاد)
تحوطمس سوم در سالهاي اوليه سلطنتش به عنوان يك فرعون، بارها و بارهامجبور شد كه با سوري هاي طغيان گر جنگ كند. اما آن دولتشهر هاي مستقل و كوچك سوري سوري در واقع همسنگ و حريفي براي مصر متحد و نيرومند محسوب نمي شدند. تحوطمس طي سالها تمام فلسطين، تمام سوريه، و شهرهاي بازرگاني سواحل فينقيه را به تصرف در آورد.
با اين متصرفات، تحوطمس به صورت فرعون امپراطوري وسيعي در آمد كه از سرچشمه هاي دجله و فرات آغاز مي شدو تا منطقه چهارمين آبشار بزرگ نيل واقع در جنوب مصر امتداد مي يافت.
تحوطمس بر امپراطوري وسيعش ماهرانه حكومت مي كرد. او در سرتاسر زمينهاي به تصرف در آمده پادگانها و مراكز اداري مصر را مستقر كرد. او در اواخر دوره نظاميگري اش به چنان قدرت و اعتباري دست يافته بودكه نبرد هاي هر ساله اش با رژه هاي نظامي چندان تفاوتي نداشت.
همسر تحوطمس سوم، دختر خردسال حتشپسوت در اوايل نوجواني در گذشت. از اين رو فرعون با خواهرش ازدواج كردو همسر جديدش پسري سالم و زيبا به دنيا آورد. وقتي تحوطمس به شصت سالگي نزديك شد،اين پسر را كه بيست و يك سال داشت در سلطنت بر مصر با خود شريك كرد.يك سال بعد تحوطمس درگذشت.
تحوطمس سوم،همچون پدر بزرگش، در همان دره متروكي كه دره شاهان نام گرفت،در آرامگاهي زير زميني مدفون شد. تحوطمس نخستين فرمانده نظامي بزرگ تاريخ بود.
Borna66
09-16-2009, 08:02 PM
چرا مصریان هرم می ساختند
حفظ بدن پس از مرگ برای مصریان از اهميتي کليدي برخوردار بود. چون اين تنها راه براي رسيدن درست به زندگي پس از مرگ آنان بود. درنتيجه فراهم کردنمقدمات زندگي ابدي براي فرد مرده هم اهميت زيادي داشت. زندگي پس از مرگي که آنهادرصدد رسيدن به آن بودند، نسخه اي بزرگتر و بهتر از همين زندگي دنيايي شان بود کهانتظار داشتند در آن هم در کنار دوستان و خانواده خود باشند.
بايد بدانيد که هرم تنها بخشي از آن ماشين جادويي بودکه فرعون را بين دو دنياي زندگان و مردگان حرکت مي داد . مجموعه هرم و ساختمانهايخاکسپاري اطرافش براي سالم نگه داشتن جسد موميايي شده و تقديم هدايا و نذورات بهکار مي رفتند تا حوايج شاه مرده را در آن دنيا هم تأمين کنند. در ابتداي ورود بهاين مجموعه قايقي بزرگ و مجلل مانند همين عکس پایین دفن مي شد تا فرعون را به مراسمپيمودن آسمان برساند که نمادي از طلوع و غروب دايمي خورشيد بود. مکان اصلي تدفيناتاقکي درون هرم بود که سعي مي کردند تا حد امکان مخفي بماند و با انواع طلسمها واوراد حفاظت شود. فرعونهاي بيچاره حتي همان وقتهم از هجوم دزدان مقبره می ترسیدند. مصريان فکر مي کردند که سرزمين مردگان در همان جايي قرار دارد کهخورشيد فرو مي رود براي همين هميشه از دري شرقي به هرم وارد مي شدند و فرعون را درمحلي رو به غرب دفن مي کردند تا راحت تر به خانه ابديش برسد . به هر حال با کشفعجايب دنياي مصر قديم همه جور بلايي به سر اجساد فراعنه آمد و معلوم نيست الانروحشان مطابق آن اعتقادات چه وضعي دارد . شايد هنوز سرگردان است و باعث اتفاقاتعجيبي مي شود که نفرين فراعنه اش مي خوانند!
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
( رع خدای خورشید در سفر شبانه اش از گور رامسس اول در دره شاهان)
Borna66
09-16-2009, 08:02 PM
مصر باستان (ریشه های تمدن مصر)
مصر باستان
موقعیت جغرافیایی مصر، به خصوص رود عظیم نیل، بیش از هر عاملی در شکل گیری تمدن مصر موثر بوده است. از آن جا که رود نیل در واقع تنها منبع آب بوده، زندگی در مصر به آن بستگی داشته است. مصر منطقۀ سبز و حاصلخیزی مثل یک بوتۀ بزرگ گل در میان صحراست. رودی باریک به طول 1100 کیلومتر و خاک بارور درۀ نیل ریشه های این بوتۀ گل را تشکیل می دادند. گل های این بوته به شکل باتلاقی مثلثی و پست به نام دلتا در محل ورود نیل به دریای مدیترانه قرار داشت. جیمز هنری بریستد(James Henry Breasted) ، مصر شناس، معقتد است که تبدیل سرزمین حاصل خیزی که به وسیلۀ رود نیل مشروب می شد به بیابان شنی برهوت بسیار ناگهانی و سریع بوده است: مثل یک چشم به هم زدن.
عطیۀ نیل
هر سال با فرا رسیدن بهار، بارش باران های سنگین و ذوب برف ها در سرچشمۀ نیل در کوه های آفریقای مرکزی باعث جریان یافتن سیلاب هایی می شود. بین ماه های ژوئیه (تیر ماه) تا اکتبر (آبان ماه) رود نیل از کناره هایش سر ریز می کند و آب هستی بخشش را در صحرای تشنه توزیع می کند. با پایین رفتن سیلاب، لایه ای از گل سیاه حاصلخیز به جا می ماند. مصریان باستان برای نیل احترام خاصی قایل بودند، آن ها نیز مثل هرودوت (Herodotus) مورخ یونانی می دانستند که مصر خودش «عطیۀ نیل است.» در یک سرود باستانی این احساسات نمایانده شده است:
درود بر نیل، آن که پیش از زمین پدید آمده است، آن که می آید تا به مردمان مصر زندگی ببخشد. رازی از جنبش، تیرگی در میان روشنایی روز. مریدانت که کشتزارهای آن ها را آبیاری می کنی، ستایشت می کنند. (نیل) رارع (خداوند خورشید) آفرید تا به تمام تشنگان زندگی بدهد. آن که می گذارد تا بیابان با جریانش که از بهشت نازل می شود، سیراب شود. محبوب الهۀ خاک است، مهار کنندۀ الهه بذر است، آن که سبب می شود کارگاه های پِتاح (رب النوع هنرمندان و صنعتگران) ترقی کند. الهۀ ماهیان، آن که سبب می شود تا مرغان آبزی در سرچشمۀ رود پرواز کنند... آن که جو و گندم می آفریند تا معابد جشن بگیرند... وقتی سرریز می شوی، چیزهای فراوانی به تو پیشکش می شود، گله ها برای تو قربانی می شوند، به تو بسیار تقدیم می شود، پرنده ها برای تو پروار می شوند. شیرهای بیابان برای تو به دام می افتند تا گشاده دستی و بخشش تو جبران شود.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
مصری های باستان برای حفظ روش کشاورزیشان به سیلاب طغیان های سالانۀ نیل وابسته بودند. مصریان در خاک مرطوب اطراف نیل گندم، جو و غلات دیگر کشت می کردند. زراعت هم غذای مردم و هم غذای احشام را فراهم می کرد. مصری ها در دهکده های دایمی ساکن شدند و با آجرهای ساخته شده از گل نیل و مقداری کاه خانه هایی محکم و یک طبقه بنا کردند.
نیل علاوه بر این که منبع تهیه غذا بود، تمدن رو به رشد مصر را محافظت می کرد. در شرق و غرب بستر رود تا جایی که چشم کار می کند بیابان برهوت گسترده است. در شمال نیل دلتا قرار دارد که حاشیۀ باتلاقی آن لنگرگاه مناسبی برای کشتی ها نبود. در جنوب نیل آبشارهایی صخره ای وجود دارد که سفر به جنوب مصر را به وسیله کشتی دشوار می کرد. هر چند راهزنان بادیه نشین بدوی گاهی به دهکده های مصری حمله می کردند، حدود طبیعی سرزمین مصر که تا حدی به وسیله رود نیل پدید آمده بود، قرن ها فاتحان بالقوه را پشت مرزها نگه داشت. در نتیجه، حملۀ دشمنان به مصر معدود بود و مصری ها می توانستند خودشان را وقف تمدن و به رشدشان نمایند.
درخشش نقره فام
بسیاری از مورخان معتقدند که ویژگی های مردم تا حدی به وسیله محیط آن ها شکل می گیرد. مصری ها هم از این قاعده مستثنی نبوده اند. لئونارد کوترل (Leonard Cottrel) نویسندۀ کتاب «زندگی تحت سلطۀ فراعنه» مصر باستان را از چشم یک خدای فرضی آسمانی توصیف می کند.
«من خدایانی آسمانی را تصور می کنم که به پایین به درۀ نیل، زمیل مارپیچ سبز رنگی که به طول هزار کیلومتر در بیابان پیش رفته است، نگاه می کنند... منطقه ای که عرض آن بیش از چند کیلومتر نیست و حتی گاهی کمتر از دو کیلومتر است. در غرب این ناحیه، بیابانی برهوت از شن و صخره گسترده است- صحرا. در سوی دیگر بیابان عرب تا چند مایل به سمت شرق تا حد دریای سرخ گسترش می یابد. شبی مهتابی و بدر کامل است و خدای آسمانی من رود عظیم را می بیند که بسان نقرۀ روشن می درخشد. او می تواند این جا و آن جا در طول ساحل نیل نقاط نورانی را ببیند... اما نمی تواند صدها دهکدۀ تاریک را که میلیون ها «فلّاح» (رعایای مصری آن روزگار) در آن ها از خستگی به خواب رفته اند ببیند، رعایایی که در روستاهایی که از خشت گلی ساخته شده اند، ازدحام کرده اند تا خورشید آن ها را به بیرون، به کشتزارهای پست و مسطح فرا بخواند تا به کار ابدیشان ادامه دهند. این مار سبز طی چند صد قرن گذشته چند میلیون روح را زاده است؟ خدای آسمانی نامیرای من زمانی را به یاد می آورد که این شکاف زمینی سبزِ بیابان را فقط حیوانات، پرندگان و خزندگان می شناختند، هنگامی که شیرها و کفتارها، یوزپلنگ ها و گرگ ها در حاشیۀ بیابان می گشتند، و اسب های آبی در آب حرکت می کردند، هنگامی که دسته های عظیم غازها از فراز پاپیروس های (درخت های کاغذ مصری) با تلاقی به سوی ابرها پرواز می کردند، قبل از این که انسان در این دره شناخته شود.
«خدای من درگذر قرن ها دیده است که جنگل ها جای خود را به کشت و زرع داده اند. او دیده است که برای نخستین بار در کرۀ زمین، شهرهای قانونمندی به وجود آمده اند که توسط دشت ها احاطه شدهاند و به وسیله مجراها و جاده ها به هم متصل شده اند، در حالی که باقی آدمیان یا اغلب آنان هنوز از شکارگاهی به شکارگاه دیگر کوچ می کردند.»
نیل علاوه بر این که به دفع دشمنان کمک می کرد، راه ارتباطی منحصر به فرد میان روستاها بود. درۀ باریک و طولانی نیل که مصر علیا نامیده می شود، در بسیاری از قسمت ها تنها بیست کیلومتر پهنا دارد. دهکده ها در طول منطقه ای طولانی از شمال تا جنوب قرار گرفته بودند. در دلتا، یا مصر سفلی، دهکده ها در اطراف هفت شاخۀ رود نیل پراکنده شده بودند.
اگر چه وجود سنگ های عظیم الجثه در آبشارها مانع می شد تا دشمنان برای حمله به جنوب مصر از رودخانه استفاده کنند، اما نیل در داخل مصر قابل کشتیرانی بود و ارتباط و حمل و نقل را بین دهکده ها آسان می کرد. رود همانند بزرگراه عریضی فرعون ها را قادر می ساخت مصر را از نظر سیاسی متحد کنند و یک تمدن مشترک پدید آورند.
استفاده از عقل و هوش
اگرچه خود رود نیل قابل پیش بینی بود، اما سیلاب های آن سال به سال فرق می کرد. اگر سطح سیلاب ها بالا بود، هزاران نفر تلف می شدند، خانه ها ویران می گشت و دانه ها و بذرهایی که برای کشت سال آینده انبار شده بود از بین می رفت. اگر سطح سیلاب پایین بود، مناطق کم تری از آن بهره مند می شد و غلات کم تری کشت و درو می شد. در این سال ها نیز هزاران نفر از گرسنگی می مُردند. براساس مشاهدات آدولف اِرمن (Adolf Erman) ، مصر شناس؛ «روزهای سیلاب... روزهای اضطراب و دلواپسی بودند.»
در سال های 5500 تا 3100 قبل از میلاد، طی دورۀ پیش از سلسله ها، زمانی که دلتا و درۀ نیل در سلسلۀ اول یا خانوادۀ فراعنه متحد نشده بودند، مصری ها روش پیچیده ای برای آبیاری ابداع کردند. آن ها حوضچه هایی در زمین حفر می کردند که مثل آب انبار سیلاب در آن ذخیره می شد. بعد مجراهایی می کندند و آب را از این حوضچه ها به مزارعی که از رود دور بودند، می رساندند- مزارعی که حتی سطح بالای سیلاب ها نیز به آن ها نمی رسید. مصری ها چینه ها یا خاکریزی هایی می ساختند تا دیواره های حوضچه ها را تقویت کنند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
روش آبیاری مصری ها به نگه داری مداوم و مرمت حوضچه ها و مجراها نیازمند بود. با گذشت زمان مصری ها پیشرفت های بیش تری کردند، از جمله استفاده از «شَدوف» (Shadoof)، وسیله ای شامل یک سطل که به یک دیرک متصل می شد و آب را از نیل به درون مجاری و از مجاری به کشتزارها هدایت می کرد. روش آبیاری مصری ها به قدری موفق بود که زارعان می توانستند در کی فصل نه تنها یک بار، بلکه دو یا سه بار محصول درو کنند.
یک منبع مصر باستان سرزمین مصر را در این زمان به این صورت توصیف می کند:
در مجاری، ماهی و در دریاچه ها پرنده فراوان است. مزارع مصر به واسطۀ وجود رستنی ها سبز است و در سواحل آن نخل وجود دارد. انبارهای غله لبریز از گندم و جوست. سیر، گندم، کاهو و میوه ها برای بقا (ادامۀ زندگی و سلامت) موجود است و شراب از عسل برتر است. کسی که در این جا ساکن است، خوشحال است زیرا زمین های پست مثل جاهای دیگر پربرکت است.
Borna66
09-16-2009, 08:04 PM
تغییرات اجتماعی
زراعت تغییرات عمده ای رادر جامعۀ مصر به وجود آورد. وفور غذا افراد را از جمع آوری مداوم غذا رها ساخت و زمان را برای کسب تخصص و رشد شغل های مختلف فراهم کرد. به این ترتیب، هنگامی که اغلب مصری ها کماکان در کشتزارها کار می کردند بعضی از آن ها برای مثال سفالگر شدند و کاسه ها و کوزه های رُسی تزیینی ساختند. بافندگان با استفاده از یکی دیگر از محصولات مصر، الیاف کتانی می ریسیدند و از ان ها پارچه های کتانی می بافتند. عده ای با کنده کاری روی سنگ مجسمه، چاقو و دستۀ داس می ساختند. فلزکاران با مس اسلحه و ابزار می ساختند. حتی عده ای مس را ذوب می کردند تا در قالبگیری استفاده کنند، اختراعی که احتمالاً به همراه مهاجرانی که از خاور نزدیک به کناره های دلتا کوچ کرده بودند، به مصر رسیده بود. این هنرمندان اولیه یا صنعتگران ماهر یک گروه اجتماعی تشکیل دادند، گروهی متفاوت از غالب روستانشینان که رعیت بودند و کماکان روی زمین کار می کردند.
در درۀ حاصل خیز نیل انواع مختلف گیاهان کشت می شد و به همین علت کشاورزی در مصر صناعتی مهم بود. در این حجاری برجسته صحنه های مختلف کشاورزی در مصر از جمله درو کردن محصول و گله داری نمایش داده شده است.
موش هایی در کشتزارها
کشاورزی مهم ترین حرفه در مصر بود، ولی رعایایی که روی زمین کار می کردند، زندگی آسانی نداشتند. نامه ای که توسط شخص ناشناسی نوشته شده تمام دشواری هایی را که رعایا با آن ها مواجه بوده اند شرح داده و در کتاب «زندگی در مصر باستان» نوشتۀ آدولف ارمن نقل شده است.
کرم های نیمی از محصول و اسب های آبی نیم دیگر آن را برده بودند؛ در کشتزارها موش ها می گشتند، ملخ ها آمده بودند؛ دام ها خورده شده و سهره ها ربوده شده بودند. کشاورز تیره بخت بینوا! آن چه بر زمین های خرمن کوبی شده بر جای مانده بود، سارقان به یغما برده بودند... . سپس کاتب برای گرفتن محصول (مالیات برای فرعون) سر می رسید، عواملش چماق حمل می کردند... آن ها می گفتند: «دانه ها را بدهید.»- هیچ چیز باقی نمانده است. سپس آن ها او را به درون مجرای آب می فرستادند و او در حالی که سرش زیر آب بود، غرق می شد. زنش را در برابر چشمانش می بستند و فرزندانش را به زنجیر می کشیدند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
تخصصی شدن حرفه ها منجر به پیدایش داد و ستد شد که اقتصاد مصر را دگرگون کرد و به رشد کشور کمک کرد. صنعتگران مختلف، دیگر با زمین ارتباط مستقیم نداشتند و برای تأمین غذایشان به روشی جدید نیاز داشتند. به این ترتیب صنعتگران تولیداتشان را با محصولات کشاورزی معامله می کردند. پس از مدتی کوتاه، داد و ستد از درون تک تک روستاها، به داد و ستد بین دهکده های مجاور طول نیل منجر شد. دیری نگذشت که گروهی از سوداگران پدید آمدند، کسانی که اجناس مختلف را می خریدند و می فروختند. آن ها نیز در کنار صنعتگران و هنرمندان در ساختار در حال رشد جامعه جای خود را پیدا کردند. چون مصری ها نظام پولی نداشتند، پایاپای معامله می کردند. سوداگران اجناس را با هم در رودخانه جابجا می کردند تا گاهی آن ها را با کاروان های الاغ در خشکی حمل می کردند. بر اساس یکی از منابع مصر باستان، «سوداگران که مثل زنبورها پرکار بودند، در طول مسیر رودخانه بالا و پایین می رفتند.»
رشد حکومت
پیشرفت کشاورزی یک دگرگونی مهم و حساس را در مصر باستان به وجود آورد: رشد حکومت. کشت و زرع پیشرفته جامعه را پیچیده تر کرده بود. برای آبیاری لازم بود حوضچه ها و مجاری ساخته و نگهداری شوند. بعد از سیلاب های سالانه، زمین ها باید برای کشت تقسیم می شدند. اضافۀ محصول باید انبار و در زمان نیاز توزیع می شد. داد و ستد باید هدایت می شد. نزاع بر سر مالکیت زمین باید حل و فصل می گردید. به تدریج برای برنامه ریزی و جهت دار کردن این فعالیت ها حکومتی از بین قبایل موجود تشکیل شد.
اغلب مصری ها به قبیله ای تعلق داشتند و هر دهکده ای در یکی از چند منطقۀ مستقل جای می گرفت. بر هر کدام از این مناطق یک رئیس که تمام اهالی منطقه به وفاداری او اعتقاد داشتند، حکومت می کرد. رئیس از پایتخت آن منقطه که معمولاً دهکدۀ بومی خودش بود بر منطقه حکمرانی می کرد.
در کنار مناطق قبیله ای، در مصر در دورۀ پیش از سلسله ها چند شهرستان وجود داشت. هر یک از این شهرستان ها شامل یک شهر و حومۀ آن بود و پادشاهی بر آن حکومت می کرد که در واقع هم ردیف رئیس منطقۀ قبیله ای بود. شهرستان ها نیز مثل مناطق قبیله ای بازار، خدای محلی، معبد و توتم (نماد) قبیلۀ حاکم یا خاندان گستردۀ مربوط به خود را داشتند. شهرستان ها معمولاً وقتی پدید می آمدند که یک شهر از دیگر شهرها قدرتمندتر یا موفق تر می شد و رهبران آن منطقه نفوذ خودشان را به دهکده های مجاور گسترش می دادند.
مناطق مقتدرتر به فتح یا جذب مناطق ضعیف تر از طریق جنگ و گاهی ازدواج ادامه می دادند تا سرانجام مصر فقط از دو سلطنت تشکیل شد: مصر سفلی که در ناحیۀ دلتای نیل قرار داشت و پایتخت آن بیوتو (Buto)در غرب دلتا بود. و نِخِب (Nekheb) که در محل الکب (Elkab)امروزی قرار داشت، پایتخت مصر علیا بود که شامل سرزمین های درۀ نیل می شد که از دلتا تا نخستین آبشار نیل نزدیک به آسوان (Aswan)در جنوب مصر گسترده بود. صدها سال این دو سلطنت در کنار هم وجود داشتند. با وحدت این دو، عصر عظمت مصر آغاز شد.
Borna66
09-16-2009, 08:05 PM
مصر باستان (سلطنت قدیم: عصر عظمت مصر)
حدود سال 3100 قبل از میلاد، 600 سال قبل از شروع سلطنت قدیم، یکی از سلاطین مصر علیا به نام مِنِس مصر سفلی را فتح و کشور را متحد کرد. با وحدت مصر علیا و سفلی، مصر نخستین ملت را در تایخ پدید آورد و مِنِس نخستین پادشاه شد که بعدها فرعون نامیده شد. با هدایت مِنِس و فراعنه بعد از او، تمدن مصر طی شش قرن بعدی به رشدی منظم تر، موفق تر و مترقی تر دست یافت. کاغذی از نی پاپیروس اختراع شد، نوعی خط تصویری به نام هیروگلیف ابداع شد و مالیات ها وضع شدند و به این شکل زمینه برای شروع دوره ای تحت عنوان سلطنت قدیم مهیا شد. طی سلطنت قدیم، عصر عظمت مصر، فراعنه فرمانروایان قدرتمند ملت بودند. مذهب، هنر، بازرگانی، معماری، ادبیات- حتی زندگی اجتماعی و اقتصادی- همگی به وسیلۀ فراعنه استوار و گسترده شد تا حکومت مرکزی را تقویت کند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
یک لوحۀ کنده کاری که در مصر علیا یافته شده تصویر سلطان نارمِر را که به نظر می رسد نام دیگری برای مِنِس، نخستین سلطان مصر باشد نشان می دهد.
سلاطین مقتدر
فراعنۀ مصر مستبد بودند، فرمانروایانی با قدرت مطلق. کلام آن ها قانون بود و بی چون و چرا اطاعت می شد. فراعنه ملت را نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر روحانی نیز کنترل می کردند. اگر چه معلوم است این است که در سلطنت قدیم فراعنه به این صورت توصیف شده است:
هنگام نزدیک شدن به سلطان، اتباع وی به نشانۀ احترام تعظیم می کردند و پیشانی بر زمین می ساییدند. در یکی از منابع مصر باستان قدرت و خرد فراعنه به این صورت توصیف شده است:
چیست که تو ندانی؟ کیست که از تو خردمندتر است؟ کجاست که تو ندیده باشی؟... اگر تو به آب بگویی «بر فراز کوه ه بالا برو»، نهر مطابق فرمان تو جریان می یابد، چرا که تو رع هستی... توانایی و اقتدار در دهان تو و درک و دریافت در قلب توست، کلام تو کلام مات (Maat) (خداوند حقیقت) است و خداوند روی لب های تو نشسته است... برای تو ابدیت تقدیر شده است. همه چیز مطابق خواست تو انجام می شود و هر آن چه بگویی، مطاع است.
فرعون هم به عنوان سلطان و هم به عنوان پسر خداوند رع مرکز زندگی مصری بود. فرعون و خانواده اش در رأس هرم اجتماعی مصر قرار داشتند، پس از آن ها کاهنان، مأموران بلند مرتبه و اشرف قرار داشتند. کاتبان، کلیۀ هنرمندان متبحر و مأموران جزء طبقه بعدی را تشکیل می دادند. بزرگ ترین طبقه، که پایین ترین قسمت هرم اجتماعی بود، شامل رعایای کشاورز و کارگران عادی بود.
فرعون به مثابۀ صاحب قدرت سیاسی مقتدر و وحدت بخش عمل می کرد، به نظر می رسید که شکوه و عظمت مصر مستقیماً به نفوذ فرعون وابسته باشد، کسی که با شفاعت نزد سایر خدایان برکت را به مصر می آورد.
با این که بعضی از اشراف مصر املاک اختصاصی داشتند، اما بیش تر زمین ها به فرعون تعلق داشت که آن را به واسطۀ ارث یا فتح سرزمین ها به دست آورده بود. فرعون قطعه های زمین را به بعضی اشراف مورد علاقه اش- اعقاب پادشاهان قبلی و اشراف ملّاکی که از قبل زمین دار بودند- هدیه می کرد تا آن ها را اداره کنند.
به علاوه، فرعون تقریباً مالک تمام محصولات سرزمین بود. چون مصری ها نظام پولی نداشتند، مالیات ها به صورت گندم، جو، روغن زیتون، آبجو، شراب و میوه جمع آوری می شد. سپس سلطان از این درآمدها برای پرداخت حقوق به کارمندان سلطنتی، صنعتگران، کاهنان و سایر کارگران استفاده می کرد.
تمام کارهای روی زمین را رعایا انجام می دادند که تودۀ جمعیت بودند. اگر چه نمی توان رعایا را دقیقاً بَرده نامید، اما رعایای مصر باستان مشابه سرف ها در اروپای قرون وسطی بودند، چرا که به زمین وابسته بودند. اگر به هر دلیلی ارباب زمین عوض می شد، آن ها نیز به همراه زمین تحت فرمان ارباب جدید قرار می گرفتند. رعایا مثل بندگان بعد از این که وظایفشان را در زمین های ملّاکان انجام می دادند، اجازه داشتند برای تهیه مایحتاجشان روی قطعات کوچک زمین کشت کنند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
در دوران سلطنت قدیم، مصری ها به فرعون به عنوان پسر خداوند خورشید- رع که سرِ باز (قوش) داشت، احترام می گذاشتند.
برای حفظ قدرت مطلق در کنار هدایت تجارت روزمرۀ مصر، فراعنۀ سلطنت قدیم یک نظام متمرکز حکومتی ابداع کردند که در طول تاریخ مصر باستان حفظ شد. یک دولت مرکزی در ممفیس- شهری نزدیک به محل اتصال مصر علیا و مصر سفلی- تأسیس شد تا فعالیت های محلی مناطق مختلف را که بعدها نومس (Nomes) نامیده شدند، هدایت کند. در ابتدا تمام مناصب عالی را منسوبین فرعون اشغال می کردند، اما به تدریج اشخاص عادی نیز به سمت کارمند برجستۀ حکومتی منسوب می شدند.
بدیهی است که فرعون در رأس سلسله مراتب حکومتی قرار داشت. بعد از فرعون، تواناترین شخص کسی بود که در سمت وزیر قرار می گرفت که وظایفش شامل نظارت بر بسیاری از بخش های حکومت مرکزی بود؛ بخش هایی که تعداد زیادی کاتب در آن جا کار می کردند. وزیر از جمع آوری مالیات ها، کشت در مزارع و نگهداری سیستم آبیاری اطمینان حاصل می کرد. وزیر همچنین مسئول ادارۀ نظام قضایی در سراسر سرزمین بود و گاهی اوقات نقش سرپرستی معماران سلطان را هم ایفا می کرد.
در سطح محلی، حدود نومس های مصر بر اساس مرزهای مناطق قبیله ای قبلی شکل می گرفت. 22 حکومت محلی در مصر علیا و 20 حکومت محلی در مصر سفلی وجود داشت. هر یک از این ها در واقع کوچک شدۀ سازمان حکومتی مرکزی بود که بخش هایی را مشابه آن چه در حکومت مرکزی وجود داشت، شامل می شد. هر ایالت یک حاکم داشت که فرماندار محلی نامیده می شد و فرعون منسوبش می کرد. این حاکم به وزیر گزارش می داد و مثل وزیر وظایف مختلفی داشت. حاکم که نقش قاضی اصلی را در منطقه ایفا می کرد بر آبیاری، انبار کردن غلات برای مواقع اضطراری و جمع آوری مالیاتِ ناحیۀ تحت پوشش اش نظارت می کرد. حاکم هم چنین از منطقۀ تحت حکومتش سربازهایی- معمولاً رعایای آموزش ندیده- را در مواقع اضطراری برای جنگیدن به سپاه فرعون می فرستاد، چرا که مصر ارتش ملی نداشت.
Borna66
09-16-2009, 08:05 PM
خدایان و الهه های متعدد
دین و مذهب برای مصریان باستان حیاتی بود. مصری ها علاوه بر این که فرعونشان را خدا می دانستند، حدود دو هزار خدای دیگر را نیز می پرستیدند، حتی دو هزار سال بعد از آن هرودوت، مورخ یونانی، در سفر به سرمین فراعنه گفته بود: «به نظر می رسد تعداد خدایان در این سرزمین از تعداد انسان ها بیش تر باشد.»
به تلخی زهر
وزیر به عنوان دارندۀ بالاترین منصب حکومتی، مسئولیت های زیادی داشت. هرگاه وزیر جدیدی منصوب می شد، فرعون در مورد وظایف وزیر سخنرانی می کرد که در کتاب «هنگامی که مصر بر مشرق زمین حکمروایی می کرد» نوشتۀ جورج اشتاین دورف (George Steindorff) و کیت سی زِله (Keith C. Seele) این سخنرانی این گونه نقل شده است.
«منصب وزارت... خوشایند نیست، نه، به تلخی زهر است... وزیر کسی است که نباید توجه خاصی به شاهزادگان یا رایزنان بکند و نباید برای خودش پیروانی گرد آورد... حال اگر کسی (شخصی که درخواستی داشته باشد) از مصر علیا یا مصر سفلی به شکایت بیاید، شما باید بررسی کنید که آیا براساس قانون همه چیز اجرا شده است... از آن جا که هر کس حقوقی دارد باید ببینید آیا کارها به صورت مناسب انجام شده اند... به افراد آشنا و نا آشنا، خویشاوند یا غریبه به یک چشم نگاه کنید... هیچ شاکی ای را بدون شنیدن شکایتش رد نکنید... در برابر هیچ کس به ناروا خشمگین نشوید و تنها در مواردی که ابراز خشم لازم است، خشمگین شوید. به خودتان ترس از خویشتن را القا کنید (بگذارید مردم شما را بترسانند)... زیرا یک کارگزار واقعی کارگزاری است که ترسیده باشد... اما اگر کسی ترس را بیش از حد به خود القا کند... در آن صورت آن ها دیگر نخواهند گفت: "او مردی منصف است..." آن چه از وزیر انتظار می رود، عمل براساس عدالت است، زیرا وزیر کسی است که از طرف خدا نگهبان عدالت است.»
مصری ها معتقد بودند که خدایان بر طبیعت و تمام جوانب زندگی، از تولد تا مرگ حاکمند، بعضی خدایان به شکل انسان بودند، بعضی به شکل حیوانات و عده ای نیز حاصل ترکیب این دو با بدن هایی شبیه به انسان و سر حیوانات بودند. منشأ این خدایان به طور نسبی شناخته شده است. برخی از این خدایان در دوران پیش از سلسله ها ظهور کرده اند؛ در زمانی که هر دهکده، شهر و منطقه خدای خاص خودش را داشت. با گذشت زمان، تعدادی از این خدایان مشهورتر شدند و به عنوان خدایان و الهه های بزرگ ملت مصر شناخته شدند.
مهم ترین خدا در دورۀ سلطنت قدیم خداوند خورشید با سرِ باز به نام «رع» بود. مصری ها معتقد بودند که او هر روز در شرق متولد می شود، در طی روز در آسمان سیر می کند و مثل پیرمردان هر شب در مغرب می میرد. طی شب او در زیرزمین، منطقه ای که مرده ها در آن جای گرفته اند، سفر می کرد تا دوباره به شرق برسد. یکی از منابع مصر باستان، رع را چنین توصیف کرده است: «بر فراز گنبد آسمان بر می آید، تا هر روز به خورشید زندگی بدهد.»
بجز رع در میان خدایان بزرگ می توان به اُزیریس (Osiris)، خداوند مرگ اشاره کرد، خدایی که حاکم زیر زمین بود. مصری ها معتقد بودند که روزگاری اُزیریس حاکم مصر بوده است. در واقع او به شکل فراعنه توصیف شده است؛ فرعونی که تاج بر سر دارد و در حال حمل سایر نمادهای مربوط به منصبش، مومیایی شده است. اُزیریس را برادرش سِت (Set)، خداوند طوفان و خشونت، بر تخت پادشاهی به قتل رسانده بود. ست خدایی است که غالباً به صورت تنۀ انسان با سر یک حیوان درندۀ ناشناخته به تصویر کشیده شده است. طبق افسانه های مصری، انتقام مرگ اُزیریس را پسرش حوروس (Hoorus) گرفته است که معمولاً به شکل باز نمایش داده می شد. خدایان مهم دیگر شامل آنوبیس (Anubis)، تحوت (Thot) و حتحور (Hathor) بوده اند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
یک مجسمۀ چوبی نقاشی شدۀ خداوند مصری، اُزیریس، حاکم زیرِ زمین، مصری ها معتقد بودند نیکوکاران بعد از مرگ در زیر زمین به اُزیریس ملحق می شوند.
آنوبیس، خداوند حنوط (کفن و دفن) بود که سرش به شکل سر شغال بود، حیوانی که معمولاً در اطراف گورستان ها پرسه می زد. تحوت که با سر لک لک آفریقایی- نوعی پرندۀ مصری- توصیف شده است، خداوند کتابت و خرد بود. و حتحور، الهه ای با سر گاو، پشتیبان زنان بود.
فرعون رئیس کاهنان تمام مصر بود. اصولاً او را خدایان بر می گزیدند تا از پیکره های آن ها که در داخلی ترین محراب معبد، تحت عنوان «قدیس مقدسین» نگهداری می شد، مراقبت کند. در عوض، خدایان در پیکره هایشان می ماندند و برکتشان را بر فرعون و مصر نازل می کردند. اما در واقع کاهنان به عنوان نمایندگان فرعون آیین مذهبی را به جا می آوردند.
فرعون معابد عظیمی را در سر تا سر سرزمین به خدایان اهدا می کرد. معابد مصر به کلیساها، مساجد یا کنیسه های امروزی که مردم برای پرستش خداوند در آن جمع می شوند، شبیه نبود. بلکه معبد در واقع خانۀ خدایان بود و تنها فرعون و کاهنان حق ورود به آن را داشتند. مردم تنها در روزهای خاص جشن در مراسم پرستش خدای ایالتی شرکت می کردند. اما از آن جا که مصری ها افرادی مذهبی بودند، در زیارتگاه های کوچک تر محلی خدایان محلی خود را پرستش و در محراب خانه هایشان خدایان خانگیشان را عبادت می کردند. در واقع، طبق گزارش هرودوت: «مصری ها بیش از هر ملتی در سراسر جهان مذهبی هستند.»
مرده دوباره زندگی می کند
اعتقاد به زندگی دوباره یکی از اجزای اساسی مذهب مصری ها بود. در این باره چند نوع تفسیر و توضیح معمول بود. در یکی از این تفاسیر، مرده در زمینی در بهشت ساکن می شد که آن را «سرزمین یارو» (Yaru) می نامیدند. در این محل که به مزارع مصر بی شباهت نبود، مرده در صلح و وفور نعمت زندگی می کرد. بعضی افراد که قادر نبودند به یارو برسند- زیرا یارو را آب احاطه کرده بود- برای یاری گرفتن از حیوانات مقدس نام نویسی می کردند. جیمز هنری بریستد، مصرشناس، این سفر را بدین نحو توصیف می کند:
گاهی اوقات شخص متوفی از باز یا لک لک می خواهد تا او را از آب عبور می دهد... گاهی اوقات خداوند خورشید او را سوار بر قایقش حمل می کند. اما اغلب ان ها به خدمات مرد قایقرانی مشهور به «صورت وارو»(Turn Face) یا «پس نگر»(Look Behind) نیاز دارند، زیرا او همیشه صورتش را به عقب برگردانده است تا قایقش را به جلو براند. او همه کس را سوار قایقش نمی کند، بلکه تنها کسانی را قبول می کند که در مورد آن ها گفته شده باشد: «او، برخلاف ظاهرش، ابلیس نیست.»
براساس نوشته های بسیاری از مورخان این نخستین بار در تاریخ بوده است که مردم به ارتباط کیفیت زندگی پس از مرگ با اعمال و رفتار دوران زندگی اعتقاد داشته اند.
بعدها، مصری ها به این باور رسیدند که مردگان نیک در زیر مصر در جهان زیرین به اُزیریس می پیوندند و تنها فرعون مقتدر و خانواده اش همراه با تعداد کمی از اشراف و صاحب منصبان بالا قادرند به زندگی پس از مرگ برسند. حتی کسانی که در دایرۀ نزدیکان حاکم بودند نمی توانستند به جهان زیر زمین برسند، مگر این که حاکم آن ها را هدایت می کرد. به این ترتیب، به منظور نزدیکی به روح فرعون، اشراف آرامگاه هایشان را تا حد امکان نزدیک به آرامگاه فرعون می ساختند و معمولاً فرعون زمین و ماد لازم را برای ساختن آرامگاه در اختیارشان قرار می داد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
خداوند شغال آنوبیس روی یک تابوت نشسته که در آرامگاه توت عنخ آمون یافت شده است. آنوبیس خداوند مردگان و خداوند حنوط بود.
Borna66
09-16-2009, 08:06 PM
ناجوانمردترین قاتل
مصریان باستان افسانه های متعددی دربارۀ مبدأ دنیا داشتند. از میان این افسانه هاست که بزرگ ترین خدایان ظهور کرده اند. یکی از این خدایان بزرگ اُزیریس بود که به سرنوشت شومش که قتل به دست برادرش ست بود، تن در داد. لئونارد کوترل (Leonard Cottrel) این داستان را در کتاب «زندگی تحت سلطۀ فراعنه» این گونه آورده است.
اُزیریس بر تخت پادشاهی نشست و عادلانه و خردمندانه بر جهان فرمانروایی کرد. خواهرش ایزیس که به زنی گرفته بودش، به او یاری می داد. ست که به قدرت برادرش حسادت می ورزید، تصمیم گرفت او را نابود کند و بالاخره موفق شد، سپس بدن اُزیریس را قطعه قطعه و در قسمت های مختلف مصر دفن کرد. سر او در الاقصر دفن شده بود. ایزیس وفادار قطعات پیکر همسرش را یافت و با کمک خدای شغال اَنوبیس، که بعدها خداوند حنوط شد، آن را دوباره ساخت. چون نمی توانست به زندگی روی زمین باز گردد، اُزیریس به جهان زیرین رفت و خداوند مردگان شد و بعدها قاضی ارواح گردید. ایزیس پسری به دنیا آورد وروس نام، که بعدها از عمویش ست انتقام گرفت، غاصب تخت را در نبرد شکست داد و تخت پادشاهی را بازپس گرفت.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
اُزیریس بعد از کشته شدن به دست برادرش ست، خداوند زیر زمین و قاضی ارواح شد. مصری ها باور داشتند که ستایش اُزیریس زندگی ابدی را بعد از مرگ در پی دارد.
مصری های عادی که نمی توانستند به زندگی دوباره برسند، مردگانشان را در حفره های کم عمق در شن در کنار آرامگاه فراعنه و اشراف دفن می کردند.
سفر فرعون
مصریان باستان معتقد بودند که روح فرعون برای سفر به زندگی دوباره به یک کالبد نیاز دارد. به علاوه، اگر اجازه داده می شد تا بدن بعد از مرگ بپوسد، روح یا کا محکوم می شد که تا ابد به تنهایی بگردد. مصری ها می خواستند از سفر موفق حکمرانشان به جهان دیگر مطمئن باشند، جایی که براساس اعتقاد آن ها حاکم می توانست امنیت مردمش را برای ابد تضمین کند. به همین دلیل آن ها شیوۀ خاصی را به نام مومیایی کردن ابداع کردند که پیکر فرعون و نیز اعضای خانوادۀ او و اشراف برگزیده را که اجازۀ ورود به جهان زیر زمین را داشتند، حفظ می کرد.
هنگامی که فرعون می مُرد، مستخدمان بدن او را به معبدی نزدیک آرامگاهش می بردند. ابتدا کاهنِ حنوط کننده بدن حاکم را به آرامی روی یک میز باریک قرار می داد و اندام های داخلی اش را تخلیه می کرد تا مانع پوسیدگی شود. سپس از طریق بینی با یک قلاب دراز مغز را قطعه قطعه خارج می کردند. تنها اندامی که برداشته نمی شد، قلب بود، زیرا گمان می رفت که مرکز روح باشد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
مصری های باستان معتقد بودند قلب شخص مرده را خدایان وزن می کنند تا ارزش شخص برای زندگی بعدی تعیین شود. این نقاشی روی پاپیروس خدایان مصری و مقیاس آن ها را برای توزین قلب نشان می دهد.
بعد از تخلیۀ اندام ها، بدن فرعون با شراب خرما شستشو داده می شد و با صمغ مُرّ (ماده ای که از نوعی درخت خاص به دست می آید و برای عطرسازی استفاده می شود) و عطر پُر و دوباره دوخته می شد. سپس حنوط گران آن را با نَترون (Natron: سیلیکات سدیم و آلومینیوم)، نوع خاصی از نمک، می پوشاندند تا مایعات درون بافت های بدن خشک شود. بعد از هفتاد روز، بدن خشک شده را در نیل می شستند و روی پوست روغن و موم می مالیدند. سپس پیکر را در نوارهایی از کتان نازک می پیچیدند. اگر تمام این عملات درست انجام می شد، براساس اعتقاد مصری ها، فرعون مرده به زودی به زندگی باز می گشت. یک منبع باستانی می گوید: « پوستت باید به خاطر تو بلند شود، استخوان هایت باید به خاطر تو به هم جوش بخورند، اجزای بدنت باید خودشان را به خاطر تو گرد هم بیاورند. پوستت باید به خاطر تو دوباره جفت شود.»
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
پیکر مومیایی یک بزرگسال و یک کودک. با وجود گذشت هزاران سال، این مومیایی ها موثر بودن روش حنوط مصری ها را به نمایش می گذارد.
هنگامی که بدن مومیایی می شد، وقت برگزاری مراسم یادبود فرا می رسید. جسد را در سه تابوت بزرگ تو در تو می گذاشتند. سپس هر سه تابوت را در یک تابوت بزرگ تر سنگی می گذاشتند و روی یک پایه تابت قرار می دادند که به آرمگاه کشیده می شد. کاهنان پیشاپیش یک گروه بزرگ حرکت می کردند، بخور مُرّ می پراکندند و دعا می خواندند. بعد از کاهنان، خانوادۀ فرعون بودند که توسط ملکۀ گریان هدایت می شدند. او برای نشان دادن اندوهش روی صورتش کثافت می مالید و پیراهنش را می درید. در پایان صف طویلی از عزاداران شامل خویشاوندان و کارگزاران دربار می آمدند. مستخدمان لباس ها، غذا، اسلحه، جواهرات، اسباب و اثاثیه و سایر لوازمی را که ارباب مرده شان در زندگی بعدی استفاده می کرد، حمل می کردند.
بعد از قرار دادن فرعون در آرامگاه، کاهن مراسم نهایی را به جا می آورد که با این کلمات پایان می یافت: «تو دوباره زندگی خواهی کرد، تو همیشه زنده می مانی، تو دوباره جوان می شوی، تو دوباره جوان هستی برای همیشه.» برای تغذیۀ روح فرعون پس از مرگ، کاهنان خاصی آیین مذهبی را در معبد سوگواری مجزایی اجرا می کردند.
Borna66
09-16-2009, 08:06 PM
عصر اهرام
آرامگاه فراعنۀ بزرگ اهرام عظیمی بود: بناهای بسیار بزرگی از سنگ که برای نگهداری دائمی پیکر فرعون طراحی شده بودند. این اهرام در جیزه، منطقه ای خارج از شهر باستانی ممفیس در غرب رود نیل قرار داشتند. اهرام نه تنها آرامگاه فراعنه، بلکه نمادی از قدرت عظیم و همیشگی فرعون بود. روند ساختن اهرام خود نشان دهندۀ این بود که حاکم در تنظیم منابع کشور چقدر با کفایت است. فراعنۀ سلطنت قدیم اهرام متعددی ساختند به طوری که این دوره را عصر اهرام می نامند.
طی دورۀ سلطنت قدیم، معمار اصلی فرعون مسئول طراحی آرامگاهِ وی نیز بود. یکی از وظایف او این بود که مطمئن شود که مطابق رسومِ مصر باستان مدخل ورودی آرامگاه رو به شمال باشد. برای انجام این وظیفه، معمار از دانش نجوم استفاده می کرد. ابتدا کارگران با خشت گلی دیواری گرد می ساختند تا یک افق مصنوعی به وجود بیاید. هنگام شب دستیار معمار در حالی که در مرکز دایره ایستاده بود، محلی را که ستاره ای در آسمان طلوع می کرد، مشخص می نمود. هنگام سحر نیز محل غروب ستاره را مشخص می کرد. سپس از این دو نقطه دو خط به مرکز دایره کشیده می شد و زاویۀ حاصل بین این دو خط نصف می شد. خط نیمساز زاویه رو به شمال حقیقی بود.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
احتمالاً بر پا داشتن اهرام چیزی شبیه به این بوده است. مصری ها برای تعیین زاویۀ ساخت دیواره ها و محاسبۀ مقدار سنگ ها لازم برای ساخت این بنای عظیم، ریاضیات را پایه ریزی کردند.
مصری ها ریاضیات را به وجود آوردند تا در ساختن اهرام به آن ها کمک کند. قبل از اقدام به ساختن اهرام آن ها باید محاسبه می کردند که برای ساخت هرم چه مقدار سنگ لازم است، دیواره ها باید دقیقاً با چه زاویه ای ساخته شوند و برای تأمین غذای کارگران، فرعون چه مقدار غذا باید تهیه کند. به این ترتیب آن ها نظام کتابت ارقام را براساس عدد ده- شبیه به نظام ده دهی امروزی- ابداع کردند. هم چنین کسر را به وجود آوردند و برای تسهیل شمارش، جمع و تفریق از تلفیق کسر و عدد صحیح استفاده می کردند. مصری ها فرمول هایی برای اندازه گیری مساحت مربع، مثلث، دایره و نیز حجم استوانه، کره و هرم به دست آوردند.
کاتب جوانی که در محاسبه دچار اشکال بود، توسط مربی اش سرزنش می شد:
تو یک کاتب، با هوش هستی... سطح شیب داری باید ساخته شود که 730 ذراع (365 متر) طول، 55 ذراع (28 متر) عرض و 120 حجره داشته باشد، و با نی و تیر چوبی پُر شود؛ 60 ذراع (30 متر) ارتفاع قله آن، 30 ذراع (15 متر) ارتفاع آن در میانه با یک... 15 ذراعی (5/7 متر) است. تعداد آجرهای لازم برای ساخت این ساختمان از کاتبان و افراد عالی رتبه سوال می شود... بدون این که کس دیگری چیزی از آن بداند. آن ها همه به تو اعتماد می کنند و می گویند: «دوست من، تو یک کاتب باهوش هستی! به سرعت برای ما تصمیم بگیر!» اینک نام تو مشهور شده است... نگذار گفته شود که چیزهایی هست که تو نمی دانی. به ما پاسخ بده، چند خشت برای آن لازم است؟
آرامگاه های فراعنۀ ابتدایی همگی چهارگوش های بزرگ و یک طبقه ای بود که از خشت ساخته شده بود و به آن مَصطبه می گفتند. نخستین هرم برای زوسر (Djoser)، نخستین فرعون مقتدر سلطنت قدیم و بنیان گذار سلسلۀ سوم ساخته شد. برخلاف معماران امروزی، معمار اعظم فرعون ایمحوتپ (Imhotep) بدون نقشه آرامگاه را طراحی کرد و بر ساخت آن نظارت کرد. ایمحوتپ برای بقای ساختمان آرامگاه تصمیم گرفت از سنگ به جای آجر گلی استفاده کند.
به همسر متوفای عزیزم
در مصر باستان، مردم معتقد بودند شخصی که فوت کرده است می تواند برای زندگان ناراحتی ایجاد کند. در این نامۀ باستانی که در کتاب «زندگی تحت سلطه فراعنه» نوشته لئونارد کوترل آمده است مردی که اخیراً همسرش فوت کرده و دچار بیماری گشته، از وی خواسته است تا خشمش را کم تر کند.
«من چه گناهی در حق تو کرده ام که باید به این وضعیت نکبت بار بیفتم؟ مگر من به تو چه کرده ام که باید دستت را روی من بگذاری، در صورتی که خطایی را مرتکب نشده ام؟ هنگامی که جوان بودم تو همسر من شدی و من با تو بودم. من به تمام سِمت های اداری منصوب شدم و با تو بودم. من هیچ گاه تو را ترک نکردم و سبب اندوه قلبی تو نشدم... به یاد بیاور، هنگامی که من به سربازان پیادۀ فرعون و نیروی سواره فرمان می دادم، باعث شدم تا تو بیایی و آن ها در برابر تو تعظیم کنند. آن ها همگی هدایای خوب برای تو آوردند... هنگامی که تو بیمار بودی من نزد طبیب اعظم رفتم و او برای تو دارو تهیه کرد، او همۀ کارهایی را که تو خواسته بودی انجام داد. هنگامی که مجبور بودم فرعون را در سفرش همراهی کنم، همواره به فکر تو بودم و در آن هشت ماه هیچ مراقب خورد و خوراکم نبودم. هنگامی که به ممفیس بازگشتم، از فرعون پوزش طلبیدم و نزد تو برگشتم و همراه با ساکنان خانه ام برای تو بسیار عزاداری کردم.»
مصری ها ریاضیات را به وجود آوردند تا در ساختن اهرام به آن ها کمک کند. قبل از اقدام به ساختن اهرام آن ها باید محاسبه می کردند که برای ساخت هرم چه مقدار سنگ لازم است، دیواره ها باید دقیقاً با چه زاویه ای ساخته شوند و برای تأمین غذای کارگران، فرعون چه مقدار غذا باید تهیه کند. به این ترتیب آن ها نظام کتابت ارقام را براساس عدد ده- شبیه به نظام ده دهی امروزی- ابداع کردند. هم چنین کسر را به وجود آوردند و برای تسهیل شمارش، جمع و تفریق از تلفیق کسر و عدد صحیح استفاده می کردند. مصری ها فرمول هایی برای اندازه گیری مساحت مربع، مثلث، دایره و نیز حجم استوانه، کره و هرم به دست آوردند. کاتب جوانی که در محاسبه دچار اشکال بود، توسط مربی اش سرزنش می شد: تو یک کاتب، با هوش هستی... سطح شیب داری باید ساخته شود که 730 ذراع (365 متر) طول، 55 ذراع (28 متر) عرض و 120 حجره داشته باشد، و با نی و تیر چوبی پُر شود؛ 60 ذراع (30 متر) ارتفاع قله آن، 30 ذراع (15 متر) ارتفاع آن در میانه با یک... 15 ذراعی (5/7 متر) است. تعداد آجرهای لازم برای ساخت این ساختمان از کاتبان و افراد عالی رتبه سوال می شود... بدون این که کس دیگری چیزی از آن بداند. آن ها همه به تو اعتماد می کنند و می گویند: «دوست من، تو یک کاتب باهوش هستی! به سرعت برای ما تصمیم بگیر!» اینک نام تو مشهور شده است... نگذار گفته شود که چیزهایی هست که تو نمی دانی. به ما پاسخ بده، چند خشت برای آن لازم است؟ آرامگاه های فراعنۀ ابتدایی همگی چهارگوش های بزرگ و یک طبقه ای بود که از خشت ساخته شده بود و به آن مَصطبه می گفتند. نخستین هرم برای زوسر (Djoser)، نخستین فرعون مقتدر سلطنت قدیم و بنیان گذار سلسلۀ سوم ساخته شد. برخلاف معماران امروزی، معمار اعظم فرعون ایمحوتپ (Imhotep) بدون نقشه آرامگاه را طراحی کرد و بر ساخت آن نظارت کرد. ایمحوتپ برای بقای ساختمان آرامگاه تصمیم گرفت از سنگ به جای آجر گلی استفاده کند. در مصر باستان، مردم معتقد بودند شخصی که فوت کرده است می تواند برای زندگان ناراحتی ایجاد کند. در این نامۀ باستانی که در کتاب «زندگی تحت سلطه فراعنه» نوشته لئونارد کوترل آمده است مردی که اخیراً همسرش فوت کرده و دچار بیماری گشته، از وی خواسته است تا خشمش را کم تر کند. «من چه گناهی در حق تو کرده ام که باید به این وضعیت نکبت بار بیفتم؟ مگر من به تو چه کرده ام که باید دستت را روی من بگذاری، در صورتی که خطایی را مرتکب نشده ام؟ هنگامی که جوان بودم تو همسر من شدی و من با تو بودم. من به تمام سِمت های اداری منصوب شدم و با تو بودم. من هیچ گاه تو را ترک نکردم و سبب اندوه قلبی تو نشدم... به یاد بیاور، هنگامی که من به سربازان پیادۀ فرعون و نیروی سواره فرمان می دادم، باعث شدم تا تو بیایی و آن ها در برابر تو تعظیم کنند. آن ها همگی هدایای خوب برای تو آوردند... هنگامی که تو بیمار بودی من نزد طبیب اعظم رفتم و او برای تو دارو تهیه کرد، او همۀ کارهایی را که تو خواسته بودی انجام داد. هنگامی که مجبور بودم فرعون را در سفرش همراهی کنم، همواره به فکر تو بودم و در آن هشت ماه هیچ مراقب خورد و خوراکم نبودم. هنگامی که به ممفیس بازگشتم، از فرعون پوزش طلبیدم و نزد تو برگشتم و همراه با ساکنان خانه ام برای تو بسیار عزاداری کردم.»
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
هرم پله پله که برای زوسر در سلسلۀ سوم ساخته شد، قدیمی ترین بنای سنگی باقی مانده در سراسر دنیاست.
Borna66
09-16-2009, 08:06 PM
عکس های زیبا از رامسس بزرگ پادشاه قدرتمند مصر باستان:.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
عکس های رامسس بزرگ پادشاه مصر باستان
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
رامسس بزرگ دوم قویترین پادشاه مصر باستان که معابد و ماخها بسیاری را خلق کرد
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
Borna66
09-16-2009, 08:07 PM
عود در دوره فرعونی مصر (از سال 200 تا سال 1600 هجری)
در فرهنگ قدیمی سومر عود یک آلت موسیقی شناخته شده نبوده است. نیاز به چنین سازی در حقیقت به دوره آکاد بر می گردد.
سازی که توسط شاه شجاع استفاده می شد سازی جدید بود که "گودی" نامیده می شد، نامی که احتمالاٌ از زبان عربی استخراج شده است .
مردمی که در آن دوره زندگی می کردند معتقد بودند که این ساز توسط قبایل کوچ نشین اختراع شده است زیرا سبک بوده و به راحتی حمل
می شده است.
به عقیده "اسطودور"این ساز باید از قفقاز آورده شده باشد. بالعکس "اسومیر"بر اساس عکسی از یک زن که در حال نواختن عود بود این نظریه را مطرح کرد که این ساز توسط نواحی غربی ساخته شده است. ولی در بین تمامی مجسمه های موجود مربوط به عصر برنز در سوریه،
هیچکدام شخصی را که موسیقیدان باشد نشان نمی دهد.
به هر صورت امروزه توجه به دوره اسلامی معطوف می باشد، بر طبق یافته های "انیس اسپایک" که در سال 1972 مطرح گردید، طرحهایی که عود را نشان می دهند به طور معمول در روی ظرفهای گلی یافت شده در حفاری های شوش موجود می باشد. نوعی از عود با بدنه ای بیضی شکل موجود می باشد که به نظر می رسد توسط یک فرد خاص مانند یک ساحر نواخته می شده است. ساختار این عود توسط "ایخمان" در سال 1988 به دست آمد. این نوع عود در کناره هایش سوراخ نداشته است و کاسه آن بیضی شکل بوده است.
نوعی عود با کاسه ای گرد در لرستان وجود دارد که از برنز ساخته شده است. این نوع عود را می توان در یک نمایش عروسکی مربوط به دوره پارتیان نیز دید. برطبق فرهنگ مسوپوتامیا، مشابه عود را می توان در مصر دید. این ساز از زمان امپراطوری جدید دیده شده است. همینطور ظرفی نقره ای با زمینه ای مشابه در مازندران کشف شده است که از سال 1953 میلادی در موزه انگلیس بوده است. دالتون در کتاب "گنجینه اکسوس" و فارمر نیز در کتاب خود در مورد آن صحبت کرده اند. این ظرف تاریخی به بعد از دوره ساسانیان تعلق دارد. در زمینه پشت این ظرف یک فضای باز دیده می شود که نزدیک یک دریاچه و یک باغ است. ارباب و نوکرهایش به پشتی هایی تکیه داده اند و دو نوازنده در کنار دریاچه نشسته اند. یکی از آنها در حال نواختن یک عود بزرگ می باشد. متاسفانه جزئیات این عکس واضح نمی باشد. این نوازنده عود را به گونه ای گرفته است که دسته رو به پایین است. این شیوه گرفتن عود از زمان سیلوسیدها رایج بوده است. بعد از مطالعات زیاد درباره نقاشی های به جای مانده بر روی اهرام مصر، می توانیم به این نکته پی ببریم که مصریان دو نوع عود داشته اند:
1-عود با دسته ای کوتاه: این نوع عود شبیه عودی است که در عصر حاضر در مصر نواخته می شود. این عود از کاسه ای بیضی شکل
ساخته می شده است و یک سیم نازک و دسته ای کوتاه داشته است و توسط یک مضراب چوبی نواخته می شده است.
2-عود با دسته ای بلند: این عود شبیه یک "دیوم" یا "سه تار" بوده است. کاسه ای بیضی شکل داشته است و ضمناً پرده نیز داشته است و آن را مانند "ربک مصری" یا "تار ترکی" روی سینه یا سر قرار می دادند و می نواختند.
می توانیم بگوییم که وجود عود و وجود تمدن موسیقی مصر تقریباً همزمان بوده اند. عود رایج ترین سازی بوده است که در مهمانی ها و نیز مراسم مذهبی نواخته می شده است. از این ساز برای آوازهای مذهبی نیز استفاده می شده است.
"هیرودوس" تاریخ نویس یونانی، به نوازندگان مصری اشاره میکند که روی عرشه یک کشتی می نشستند و در طول مسیر رودخانه نیل ساز می زدند
نوشته جواد کلانی
Borna66
09-16-2009, 08:07 PM
تقسیم بندی دوره های تاریخی مصر باستان
تقسیم بندی دوره ها در مورد مصر مشتمل بر فهرستی با بیش از ۲۰۰۰ سال قدمت است که مانتهو(راهب اعظم شهر هلیوپولیس)در سال ۲۸۰ قبل از میلاد برای شاه بطلمیوس دوم(۲۸۲ تا ۲۴۶ ق م )http://pnu-club.com/imported/2009/09/2794.jpg
گردآوری کرده است.شاه مصر ملقب به برادر دوست و از سلسله بطالسه و حامی ادبیات و در ضمن جهانداری ممتاز بود.گفته می شود که او بود که دستور داد تا عهد عتیق حضرت موسی را از زبان عبری به یونانی ترجمه کنند.فانوس دریایی اسکندریه هم که یکی از عجایب هفتگانه است منسوب به او است.مانتهو بر اساس سنگ نوشته ها و گزارشات تاریخی و سنن قدیم:تاریخ سرزمینش را بر حسب نسل حکمرانان نظم و ترتیب داد و از این راه تاریخ مصر باستان را تا زمان خود در ۳۰ سلسله تنظیم کرد(بعدها تاریخ نگاران سلسله ۳۱ را هم به این فهرست افزودند)علاوه بر ان این فهرست تاریخ گسترده و جزء به جزء تصحیح شده و گزارش شده مانتهو را به ۹ دوران بزرگ تقسیم می کند.نتیجه این تقسیم بندی مانند جدول زمان بندی تاریخی زیر است: دوره ثینیتها (سلسله ۱و۲) ۳۰۰۰ تا ۲۶۳۵ قبل از میلاد (۳۶۵ سال)
حکومت کهن (سلسله ۳ تا ۶) ۲۶۳۵ تا ۲۱۵۴ قبل از میلاد (۴۸۱ سال)
دوره واسطه اول (سلسله ۷ تا ۱۰) ۲۱۵۴ تا ۲۰۴۰ قبل از میلاد (۱۱۴ سال)
حکومت میانه (سلسله ۱۱ و ۱۲)۲۰۴۰ تا ۱۷۸۵ قبل از میلاد (۲۵۵ سال)
دوره واسطه دوم (سلسله ۱۳ تا ۱۷) ۱۷۸۳ تا ۱۵۵۱ قبل از میلاد (۲۳۲ سال)
حکومت جدید (سلسله ۱۸ تا ۲۰) ۱۵۵۱ تا ۱۰۸۰ قبل از میلاد (۴۷۱ سال)
دوره واسطه سوم (سلسله ۲۱ تا ۲۴) ۱۰۸۰ تا ۷۱۴ قبل از میلاد (۳۶۶ سال)
دوره پایانی (سلسله ۲۵ تا ۳۱) ۷۱۳ تا ۳۳۲ قبل از میلاد (۳۸۱ سال)
دوره بطالسه (اسکندر مقدونی و سلاطین بعد از او) از ۳۳۲ قبل از میلاد تا سال ۳۰ میلادی (۳۰۲ سال)
Borna66
09-16-2009, 08:07 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg بيشتر آنچه از ادبيات مصري قديم بر جاي مانده به خط" مقدس" نوشته شده، و آنچه باقي مانده چندان فراوان نيست، و تنها از روي همين است که بايد نسبت به ادبيات باستاني مصر حکم کنيم؛ البته در چنين حکمي تصادف کور سهم فراواني خواهد داشت. شايد، با گذشت زمان، چنان شده است که اثر بزرگترين شاعران مصر از بين رفته و تنها آثار شاعران درباري به دست ما رسيده باشد. گور يکي از کارمندان دولتي بزرگ سلسله چهارم، صاحب قبر را به نام" منشي کتابخانه" معرفي کرده است؛ ما نمي دانيم که آيا آن کتابخانه براستي انباري از کتابها و آثار ادبي بوده، يا انبار پرگرد و غباري بوده است که اسناد و سجلات عمومي در آن نگاهداري مي شده. قديمترين چيزي که از ادبيات مصري مانده" متنهاي اهرام" است، که عبارت است از موضوعات ديني که بر ديوارهاي پنج هرم از هرمهاي سلسله پنجم و ششم نقش شده. کتابخانه هايي به دست آمده است که تاريخ آنها به 2000 ق م مي رسد؛ اين کتابخانه ها عبارت از طومارهاي پيچيده اي از پاپيروس است که در داخل کوزه هاي عنوان دار جاي دارد و آنها را، مرتب، در طبقات مختلف کتابخانه چيده اند. از يکي از اين کوزه ها، قديمترين شکل قصه سندباد بحري به دست آمده، و اگر آن را صورت قديمي قصه روبنسون- کروزوئه بناميم شايد بيشتر به حقيقت نزديک شده باشيم.
" داستان ناخدايي که کشتي او تکه پاره شده" قطعه اي از شرح حال ناخدايي است که خود وي نوشته و بسيار خوش تعبير و باروح است. اين ناخداي پير، که با بياني همانند دانته سخن مي راند، مي گويد:" چه اندازه مايه شادي است که آدمي چون از مصيبتي برهد، آنچه را بر وي گذشته حکايت کند." اين ملاح در آغاز داستان چنين مي گويد:
پاره اي از حوادث را، که هنگام رفتن به معادن شاهي بر من گذشت، براي تو نقل مي کنم. در آن هنگام که بر کشتيي به طول 55 متر و عرض 18 متر قرار گرفتم، در آن 120 نفر از بهترين ديانوردان مصري قرار داشتند، آثار ظاهري آسمان و زمين را مي توانستند بخوانند، و دلهاي آنان سخت تر از دل شير بود. طوفانها و گردبادها را، پيش از آنکه برسد پيش بيني مي کردند.
گردبادي، در آن هنگام که در دريا بوديم، بر ما وزيد... باد ما را پيش راند و چنان بود که گويي در برابر باد در حال پروازيم... موجي به بلندي 8 زراع برخاست... آنگاه کشتي شکست و هيچ يک از کساني که در آن بودند نجات نيافتند. موج مرا به جزيره اي انداخت که سه روز به تنهايي در آن به سر بردم و جز قلب خويش يار و ياوري نداشتم. در زير درختي مي خوابيدم و سايه را در آغوش مي گرفتم. پس از آن پاي خود را دراز کردم تا ببينم چه چيز مي توانم بيابم و در دهان بگذارم. پس درخت انجير و انگور و انواع تره ظريف يافتم.. در آن، ماهي و مرغ هم بود، و هيچ چيز در آنجا نقصان نداشت... چون براي خود آتشزنه اي ساختم، با آن آتش افروختم و براي خدايان قرباني بريان کردم.
Borna66
09-16-2009, 08:07 PM
داستان ديگري آنچه را بر کارمندي به نام سينوحه گذشته نقل مي کند. اين شخص، پس از مرگ آمنمحت اول، از مصر گريخته در خاور نزديک از شهري به شهري مي رفت و، با وجود ثروت و نامي که به دست آورده بود، از دوري وطن رنج فراوان مي برد. عاقبت آنچه را که به دست آورده بود رها کرد و به مصر بازگشت و در اين بازگشت سختي فراوان ديد. در اين داستان چنين آمده است:
اي خدا، هر که هستي، که به من فرمان مسافرت داده اي، دوباره مرا به خانه( يعني به فرعون) باز گردان. شايد به من اجازه مي دهي تا جايي را ببينم که دل من در آن جاي دارد. چه چيز براي من بزرگتر از آن است که جسد من آنجا به خاک سپرده شود که به دنيا چشم گشوده ام؟ به من مدد کن! اميدوارم که خير به من برسد و خدا مرا رحمت کند.
سپس وي را در وطنش مي بينيم که خسته و مانده و غبارآلود، پس از مسافرت طولاني در بيابان، بازگشته و بيم آن دارد که به واسطه طول مدت غيبت از کشوري که مردمش- مانند مردم ديگر کشورها- آن را تنها کشور متمدن در عالم مي دانند، فرعون او را بيازارد. ولي فرعون از او درمي گذرد و به وي هديه اي از انواع عطرها و روغنها مي بخشد:
در خانه يکي از پسران شاه منزل کردم، که در آن بهترين اثاث و يک حمام وجود داشت... بار سالهاي دراز از دوش من برداشته شد؛ صورت مرا تراشيدند و موهاي مرا شانه زدند، باري از شوخ به صحرا ريخته شد، و لباسهاي کهنه را به کساني دادند که در شنها رفت و آمد مي کردند. بر من بهترين لباسهاي کتاني پوشاندند و مرا با نيکوترين روغنها چرب کردند.
Borna66
09-16-2009, 08:07 PM
داستانهاي کوتاهي که در ميان بقاياي ادبيات مصري به دست ما رسيده، فراوان و بسيار متنوع است. در ضمن آنها قصه هاي شگفت انگيز اشباح و معجزات و قصه هاي ساختگي جذابي به نظر مي رسد که، از لحاظ سبک نگاش و شباهت به حقيقت، از داستانهاي پليسي که در زمان حاضر مايه خرسندي خاطر سياستمداران است، کمتر به نظر نمي رسد. نيز، در ميان اين آثار، حکايتهاي فراواني درباره شاهزادگان و شاهزاده خانمها و شاهان و ملکه ها ديده مي شود، که از آن جمله است قديمترين صورت داستان" دختر خاکسترنشين" با پاي کوچک و لنگه کفش گمشده اش و همسر شدن وي با پسر پادشاه نيز، در ميان اين آثار ادبي، بازمانده افسانه هايي ديده مي شود که، به زبان جانور و مرغ، نقايص و شهوات و عواطف آدم آشکار مي شود و به صورت حکيمانه اي معاني عالي اخلاقي به نظر مي رسد، و خواننده چنان تصور مي کند که مضامين آنها، پيش از آنکه ازوپ و لافونتن به دنيا آمده باشند، از افسانه هاي ايشان برداشته شده. يکي از داستانهاي مصري، که حوادث طبيعي را با امور فوق طبيعي درهم آميخته و نمونه ديگر داستانهاي مصري به شمار مي رود، قصه آنوپو و بي تيو است. اين دو قهرمان داستان، دو برادر بودند، يکي بزرگتر و ديگري کوچکتر، که با کمال خوشبختي در مزرعه خود روزگار مي گذراندند؛ ولي روزي ناگهان زن آنوپو عاشق بي تيو مي شود، و چون راهي به وصال برادر شوهر پيدا نمي کند، از او انتقام مي گيرد و نزد شوهر بدي او را مي گويد و او را به دست درازي و قصد بد متهم مي سازد. خدايان و نهنگان به ياري بي تيو برمي خيزند، ولي وي از آدميزاد بيزار و گريزان مي شود و براي اثبات بيگناهي خويش خود را ناقص مي کند و از همه دوري مي جويد و مانند تيمون آتني به جنگلي پناه مي برد. در اين جنگل قلب خود را، در بالاي درختي بر بلندترين گل مي گذارد که دست کسي به آن نرسد. خدايان بر تنهايي او رحمت مي آورند و زن بسيار زيبايي براي او مي آفرينند؛ رود نيل عاشق اين زن مي شود و تاري از گيسوي او مي ربايد. اين تار مو با آب مي رود و به دست فرعون مي افتد و از بوي آن مست مي شود و به کسان خود فرمان مي دهد تا صاحب گيسو را جستجو کنند. اين زن را پيدا مي کنند و نزد فرعون مي آورند که او را به همسري خود برمي گزيند. فرعون بر بي تيو رشک برده، مأموراني مي فرستد تا درختي را که بي تيو دل خود را بر آن گذاشته، ببرند، و چنين مي کنند؛ چون گل بر زمين مي افتد، بي تيو مي ميرد. توجه داشته باشيد که تفاوت ذوق ادبي نياکان ما با ذوق ادبي ما تا چه حد اندک است!
Borna66
09-16-2009, 08:08 PM
قسمت عمده ادبيات باستاني مصر ادبيات ديني است؛ و قديمترين قصايد مصري همان سرودهاي ديني است که به نام" متنهاي اهرام" ناميده مي شوند. شکل اين اشعار قديمترين شکلي است که شناخته شده، و عبارت از آن است که يک معنا را به عبارتهاي مختلف بيان کنند؛ شعراي عبراني اين راه و رسم را از مصريان و بابليان گرفته و در" مزامير" جاوداني ساخته اند. در دوره انتقال از سلطنت قديم به سلطنت ميانه، رفته رفته، ادبيات مصري رنگ دنيايي و" ناپاک" را پيدا کرده است. در يک قطعه پاپيروس قديم اشاره مختصري به ادبيات عاشقانه به نظر مي رسد؛ چنان است که يکي از نويسندگان دوره سلطنت قديم، از تنبلي، تمام نوشته اين پاپيروس را پاک نکرده و بيست و پنج سطر از آن برجاي مانده، که قصه ملاقات رع با يکي از الاهگان را براي ما نقل مي کنداز آن زمان، غزليات و اشعار عاشقانه زيبا فراوان به دست است، بر روي صدفي که از سلسله نوزدهم يا بيستم باقي مانده، از تارهاي کهن عشق، نواي تازه اي به اين صورت بيرون آمده است:
عشق محبوبه من بر ساحل رود در جست و خيز است.
نهنگي در سايه کمين کرده است؛
ولي من به آب داخل مي شوم و از موج نمي هراسم.
شجاعت و نيروي من بر نهر مي چربد،
و آب، در زير پاي من، همچون خاک است،
چه عشق او به من نيرو بخشيده است.
محبوبه براي من همچون کتاب دعا و طلسمي است.
در آن هنگام که آمدن معشوقه را مي بينم، دلم شاد مي شود،
Borna66
09-16-2009, 08:08 PM
قلب من از شادي لبريز مي شود... چه محبوب من آمده است...
اين نوشته را ما از پيش خود تقسيم بندي کرده و به صورت مصراعهايي درآورده ايم، وگرنه، در اصل نسخه چيزي نيست که دليل بر شعر بودن يا نثر بودن آن باشد. مصريان اين نکته را نيک آگاه بوده اند که موسيقي و احساسات دو رکن اساسي شعر است، و چون نغمه موسيقي و عاطفه و احساس پيدا مي شده، ديگر صورت خارجي شعر هرگز براي آنها اهميتي نداشته است. با وجود اين، در بعضي از نوشته ها، وزن و آهنگي وجود داشته است. پاره اي اوقات، شاعر هر جمله يا بند را با همان کلمه که ساير جمله ها و بندها را با آن آغاز کرده بود آغاز مي کند، و جناس لفظي به کار مي برد، و کلماتي را در ضمن شعر مي آورد که، از حيث لفظ ، مشابه يکديگرند و، در معني، با هم اختلاف دارند. از روي متنهاي موجود چنين برمي آيد که مراعات سجع و شباهت لفظي کلمات در نويسندگي، امري است که به اندازه اهرام مصر سابقه تاريخي دارد. به هر صورت، همين اشکال ساده براي مصريان کافي بوده، و شاعران مي توانستند به وسيله آنها انواع گوناگون عشق ورزي افسانه اي را، که نيچه از مخترعات تروبادورها مي داند، بيان کنند. از پاپيروس هريس بخوبي برمي آيد که زن مصري نيز مي توانسته است، مانند مرد مصري، چنين، احساسات و عوارض خود را آشکار سازد:
من نخستين خواهر توام،
و تو براي من همچون گلشني هستي
که من، در آن، گلها
و گياههاي معطر را کاشته ام.
و من قنات آبي به اين باغ آورده ام
که، چون باد سرد شمال بوزد،
دستت را در آن بگذاري.
و اين جاي زيبايي است که در آن با هم گردش مي کنيم،
و چون دست تو در دست من جاي دارد،
هر دو فکر مي کنيم و هر دو خرم دليم،
از آن جهت که با هم راه مي رويم.
شنيدن صوت تو مرا مست مي کند،
و زندگي من، همه، بسته به گوش دادن به سخنان توست.
ديدن روي تو
براي من بهتر از خوردن و آشاميدن است.
چون به اين قسمتهايي که از مجموعه آثار قديم باقي مانده نظر کنيم، تنوع آنها مايه تعجب مي شود. در ميان اين آثار، نامه هاي اداري،اسناد قضايي، قصه هاي تاريخي، دستورالعملهاي سحر و جادو، سرودهاي ديني، کتابهاي مذهبي، اشار عاشقانه و رزمي، داستانهاي عشقي کوتاه، اندرزنامه هاي اخلاقي، و مقالات فلسفي، همه، يافت مي شود. به طور خلاصه بايد گفت که در ضمن آنها همه چيز، جز نمايشنامه و اشعار حماسي، وجود دارد؛ اگر کمي تسامح باشد، مي توان گفت که از اين نوع آثار هم نمونه هايي ديده مي شود. تاريخ فتوحات شگفت انگيز رامسس دوم، که با حوصله تمام بر روي آجرهاي ستون بزرگ اقصر نقش شده، لااقل از حيث يکنواختي و درازي، شکل و رنگ اشعار حماسي را دارد. در نوشته موجود بر نقش موجود بر نقش ديگري رامسس چهارم از آن لاف مي زند که، در يک بازي، از اوزيريس در برابر ست دفاع کرده و زندگي را به اوزيريس بازگردانيده است؛ بايد بگوييم که آن اندازه اطلاعات در اختيار نداريم تا بتوانيم، درباره اين اشاره، تفصيل بيشتري بدهيم.
Borna66
09-16-2009, 08:08 PM
وقايع نگاري در مصر به اندازه خود تاريخ قدمت دارد؛ حتي شاهان دوره ماقبل سلسله ها اسناد و گزارشهاي تاريخي را با کمال فخر و غرور ضبط مي کرده اند. مورخان رسمي در حمله هاي جنگي شاهان همراه ايشان بودند، ولي چنان مي نمايد که شکستهاي ايشان را نمي ديده، بلکه تنها پيروزيها را ثبت مي کرده، يا از پيش خود، چيزهايي به عنوان فتح و کشورگشايي به هم مي بافته اند- هنر تاريخ نويسي، حتي در آن روزگار دور،عنوان هر آرايشگري و زيباسازي و قلب ماهيت داشته است. از سال 2500 ق م، دانشمندان مصري فهرستهايي از اسامي شاهان مي نوشتند و از روي سلطنت هر شاه، براي حوادث، تاريخ مي گذاشتند و پيشامدهاي مهم هر دوره سلطنت و هر سال را ثبت مي کردند. در آن هنگام که تحوطمس سوم به پادشاهي رسيد، اين نوشته ها به صورت تاريخهاي مدوني درآمد که از احساسات وطن پرستانه سرشار بود. در دوره سلطنت ميانه، فيلسوفان چنان مي پنداشتند که انسان و خود تاريخ، هر دو، روزگار درازي را گذرانده و پير شده اند، و بر جواني نيرومند نژاد خود افسوس مي خوردند. دانشمندي به نام خخپر- سونبو، که در سال 2150 ق م، در زمان سلطنت سنوسرت دوم مي زيسته، از اين مي نالد که هر چه بايد گفته شود گفته شده، و براي او کاري جز تکرار گفته هاي گذشتگان نمانده است. اين شخص با کمال تأسف چنين مي گويد:" اي کاش کلماتي مي يافتم که مردم آنها را نمي شناختند؛ و جمله ها و افکار را به زبان تازه اي مي آوردم که دوره آن منتفي نشده باشد؛ و مجبور نمي شدم چيزهايي را که صدها بار تکرار شده بازگو کنم- کاش مي توانستم چيزهايي بياورم که تازه باشد و باعث خستگي نشود، و از آن جمله نباشد که پدران ما از پيش گفته اند.
دوري زمان ادبيات باستاني مصر از ما سبب آن است که نتوانيم تنوع و تغييري را که با گذشت زمان در آن پيدا شده درک کنيم؛ همان گونه که تشخيص اختلافات فردي، ميان ملتهايي که با آنها آشنايي نداريم، براي ما دشوار است و از درک آن عاجزيم. با وجود اين، بايد دانست که ادبيات مصري، در ضمن تطور و تکامل دور و دراز خود، نهضتها و تغيير شکلهايي داشته است که از آنچه بر ادبيات اروپايي گذشته دست کمي ندارد. زبان مکالمه در مصر، با مرور زمان، رفته رفته تغيير شکل پيدا مي کرد، همان گونه که زبان تکلم اروپا پس از آن نيز چنين بوده است؛ کار اين زبان در آخر به جايي رسيد که چيزي جز آن بود که کتابها و نوشته هاي دوره سلطنت قديم را با آن نوشته بودند. مؤلفان تا مدتي با زبان و لغات باستاني چيز مي نوشتند و دانشمندان، در مدارس، آن را تعليم مي داند، و شاگردان ناچار بايستي" ادبيات قديم" را به کمک کتابهاي صرف و نحو و لغت، و گاهي از روي ترجمه هاي زيرنويس ميان سطور، به زبان معمولي فهم کنند. در قرن چهاردهم قبل از ميلاد، مؤلفان و نويسندگان مصري بر اين جمود و تقليد حقارت آميز از سنت گذشته عصيان کردند و به همان کاري دست زدند که دانته و چاسر پس از ايشان کرده اند؛ يعني به نوشتن با زبان متعارف ميان مردم پرداختند؛ سرود خورشيد معروف اخناتون به همين زبان مکالمه رايج ميان مردم نوشته شد. ادبيات جديد جوان و سرور انگيز و مبتني بر واقع بيني بود، و کساني که در آن کار مي کردند از ريشخند کردن ادبيات قديم و توصيف زندگاني جديد لذت مي بردند. پس از آن، زمانه کار اين زبان تازه را نيز به نوبه خود ساخت. اين زبان، در نويسندگي، رفته رفته اصول و قواعد دقيق و لطيفي پيدا کرد و حالت جمود به خود گرفت و، در تلفظ و تعبير، پابند اصولي شد که عرف آنها را پذيرفته بود؛ به اين ترتيب، عنوان زبان ادبي پيدا کرد. بار ديگر زبان نوشتن و زبان سخن گفتن از يکديگر جدا شد، و لفظ قلم نويسي و تکلم با لفظ قلم دوباره رواج گرفت؛ چنان شد که، در دوره سلاطين سائيس، نصف وقت مدارس مصري به آموختن" ادبيات قديم"، يعني ادبيات دوره اخناتون، و ترجمه کردن آنها مصرف مي شد. چنين تحول و تطوري در زبانهاي ملي يونان و روم عرب پيش آمده و هم امروز نيز جريان دارد؛ همه چيز در حال جريان و تغيير است و جامد و بيحرکت نمي ماند، تنها دانشمندانند که هرگز تغيير پيدا نمي کنند.
Borna66
09-16-2009, 08:09 PM
پزشکان و داروسازان
نخستين پزشکان و داروسازان دنيا نيز در عصر سلطنت قديم در " ممفيس " زندگي مي کردند .آن ها به خاطر فضايلشان مشهور بودند و توسط شاعر يوناني ، هومر ، در کتاب اديسه ستوده شده اند . پزشکان مصر در عهد باستان ماهر تر از ساير پزشکان بودند .
پسري که مي خواست پزشک شود بايد نزد يک طبيب _ معمولا پدرش _ آموزش مي ديد يا در مدرسه طب تحصيل مي کرد که به يک معبد متصل بود . پس از اتمام تحصيلات ، بسياري از پزشکان مصري به طب عمومي مشغول مي شدند و تمام بيماري ها را درمان مي کردند . اما عده اي نيز نخستين پزشکان متخصص بودند ، به عبارت ديگر فقط قسمت خاصي از بدن را بررسي مي کردند . دانشمندان امروزي شواهدي دال بر وجود چنين متخصصاني در دست دارند.
در آرامگاه مربوط به عصر اهرام جمجمه اي پيدا شد که علايم جراحي موفقيت آميز تخليه يک " آبسه " در ريشه نخستين دندان آسيا را نشان مي داد . در يک جمجمه ديگر دو دندان ماهرانه به وسيله طلا به هم متصل شده بودند تا دندان محکم مانع از افتادن دندان لق مجاور خود شود .
پزشکان مصري يک کتابچه طب عملي به وجود آوردند که در ان مباحثي مثل کالبد شناسي ، بيماري هاي عمومي ، بيماريهاي چشم،بيماريهاي زنان ، وضعيت گوارش ، عمل قلب و عروق و نيز جراحي به منظور درمان زخمها و شکستگي ها گنجانده شده است . طومارهاي پاپيروس که حاوي اين اطلاعات هستند و معمولا نخستين کتابهاي پزشکي جهان برشمرده مي شوند . .
در کتب پزشکي مصر در مورد داروهايي که پزشکان مصري معمولا استفاده مي کردند ، نيز بحث شده است . مصري ها نخستين کساني بودند که دارو سازي کردند و داروهاي تهيه شده را توزيع نمودند . آن ها نخستين کساني بودند که از بعضي از دارو هاي امروزي ، از جمله " ترياک " استفاده مي کردند . آن ها دارو هاي گياهي متعددي را به وجود آوردند که هنوز هم از بعضي از آنها استفاده مي شود . به عنوان مثال روغن کرچک که در ان روزگار براي سوء هضم تجويز مي کردند ، در اوايل قرن بيستم نيز براي همين بيماري به کار گرفته مي شد.
پزشکان مصري سه هزار سال قبل از ميلاد نخستين تجربه هاي موفق را در جراحي داشتند . مصري ها به واسطه موميايي کردن ، اطلاعات زيادي درباره بدن انسان بدست اوردند .براي حنوط يک بدن ابتدا بايد بسياري از اندامهاي داخلي تخليه مي شد . مصري ها با ديدن محل و و وضعيت اين اندام ها ، نخستين مشاهدات در مورد کالبد شناسي را بدست آوردند .اين دانسته ها در انجام جراحي روي افراد زنده به انها کمک مي کرد و در پيشرفت طب نقش مهمي داشت . پزشکان مصري زخمهاي شديد سر و حتي آسيب هاي خطرناک نخاع را درمان مي کردند . آن ها نخستين کساني بودند که براي جا انداختن شکستگي هاي استخواني از تخته شکسته بندي استفاده کردند .
پزشکاني مثل ايمحوتپ _ معمار هرم بزرگ _ هنگامي که مي خواستند جراحي کنند ، عموما به بيماران نوشيدني خاصي مي دادند تا دردشان را تسکين دهد . سپس براي کاهش عفونت ، ابزارشان را مي شستند و در آتش ضد عفوني مي کردند .
Borna66
09-16-2009, 08:09 PM
حيوانات مقدّس در مصر باستان
پرستش گربه در مصر باستان معمول بود ودر غارهای بنی حسن العامر مصر هزاران جسد مومیایی گربه بدست آمده و شهر " بوباستیس " زیارتگاه گربه بشمار می رفته . گربه از علامت و نشانه ماه حکایت میکرده و چشمانش در بزرگ شدن و یا کوچک شدن مردمک به افزودن و کاستن هاله و قرص ماه و یا به هلال و ماه شب چهارده تشبیه میشد . " گربه بعقیده مصریان باستان دشمنان خورشید ( آمون ) را بهلاکت میرساند ."
گاو ماده برای الهه هاتور یا ناهید و همچنین برای الهه ایزیس ( مادر جهانیان ) بسیار عزیز و گرامی بود .هلال را در تصویرها بالای هیکل گاو ماده قرار میدادند .
اسب آبی بخدای پلیدی و بدی و زشتی منتسب می باشد و در مراسم دینی بجای پرستش این خداوند از وی بدگویی میکردند و لعنت میفرستادند و معبد او در شهر پاپرمیس قرار داشت و وی در حقیقت مجسمه گستاخی و بی شرمی بود . " ست " خداوند زشتی و پلیدی ( مانند اهریمن در نزد پارسیان ) با تنه و اندام اسب ابی مجسم می شد .
شاهین در میان پرندگان احترام مخصوص داشته و شکل وی در خطوط هیروگلیف مصری علامت و نشانه روح انسان است و این پرنده در شهر هراکلئوپلیس به هورس خدای بزرگ وابسته بود . شاهین در تصویرها و قتی بحالت مرده و مومیایی ترسیم میشد از هوش و ذکاوت بدون فعالیت حکایت میکرد و هرگاه تصویر سر یا پای وی بشکل آدمی نموده میشد از حیات و زندگی پس از مرگ در آخرت حکایت می نمود .
خرگوش در اکثر کشورهای عهد قدیم تقدیس میشد و وی در مصر و آشور جانور مقدس بشمار می امد . بومیان در بعضی کشورهای افریقایی از خوردن گوشت خرگوش کراهت داشتند . بعضی از صفات خدایان مصری در این جانور جمع شده بود و خداوند ماه در وی تجسم می یافته. "اروس " الهه عشق در یونان ضمن تصویرها همه وقت یک خرگوش با خود همراه داشت ، خرگوش با جهان برزخ در ارتباط بود .
Borna66
09-16-2009, 08:09 PM
canopic jars کوزه های کانوپیک
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2795.jpg Dummy canopic jars of Padiouf' Third Intermediate Period, 21st-25th Dynasties, 1069–664 BCE painted wood, Department of Egyptian Antiquities, Musée du Louvre, Paris
مصریان باستان درهنگام مومیایی کردن اجساد اعضای داخلی بدن شامل جگر ششها معده و روده را بیرون اورده انها را در چهار کوزه قرار میدادند سر این کوزه ها بیشتربه شکل انسان یا حیوانات طراحی میشد این کوزه ها به کوزه های کانوپیک معروفند لغت کانوپیک بر گرفته است از اسم یونانی کاناپوس که به خدای محلی دلتای رود نیل گفته میشد این کوزه ها اغلب از سرامیک سنگ وچوب ساخته می شدند سرهای این کوزه ها نمایانگرچهارپسر هوروس خدای مصر می باشند
از راست به چپ:
ایم ستی کوزه با سر انسان نگهبان جگر
دعاموتف کوزه با سر شغال نگهبان معده
هپی کوزه با سر بوزینه نگهبان شش
قبح سنوت کوزه با سر شاهین نگهبان روده
Borna66
09-16-2009, 08:10 PM
اولین فرهنگ عظیمی که کل جامعه خود را با جادوی موسیقی و رقص درآمیخت، مصر باستان بود. مصریان باستان از زندگی به تمامی استفاده میکردند و در مصر باستان جشنی برگزار نمیشد، مگر اینکه در آن موسیقی و رقص وجود داشت...
http://pnu-club.com/imported/2009/09/9.jpeg
در مهمانیها خوانندگان و رقصندهها، همنوا با صدای چنگ، عود، طبل، فلوت، دایرهزنگی، قاشقک و سنج برنامه اجرا میکردند. در جشنوارهها، جمعیت کف میزدند و میخواندند و با ریتم ارکسترهای مصری همنوایی میکردند، درحالیکه رقصندهها با حرکات حیرتانگیزی با آنها همراهی میکردند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/10.jpeg
اغلب مصریان باستان بیدین بودند و زندگی روحانی آنها منحصر به اجرای موسیقی و رقص بود. این جنبه مهم زندگی روزمره مصریها به دوران قبل از تشکیل سلسلهها برمیگردد. معماری و وسایل سفالی باقیمانده از آن دوران نشان میدهد که موسیقی در مصر، حتی در دورههای بسیار کهن، از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. این اهمیت از تعداد فراوان سازهای دوران کهن مصر باستان که در موزههای مختلف دنیا وجود دارد نیز مشهود است.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/11.jpeg
در بسیاری از صحنههای ضیافتهایی که در آرامگاههای مصر باستان بر دیوارها تصویر شدهاند، غیردینی بودن مهمانیها بهخوبی مشاهده میشود. این تصاویر بیش از آنکه وقایع حقیقی را نشان دهند، نشانهای از آرمانها و ایدهآلهای مصریان باستان هستند. اجزای اصلی این صحنهها در طول تاریخ، در مصر تغییر چندانی نکرده و تا دوران پادشاهی نوین همچنان به همان شکل باقی مانده است.
در حدود قرن هیجدهم، تغییری بنیادین در کاراکتر در ترانهخوانی و رقص و مفهوم و حس کلی که از این صحنهها درک میشود، به وجود آمد. در این دوره، حس اروتیک در این هنرها به شکلی بارز جلوه میکند. گلهای نیلوفر آبی، مهر گیاه، کلاهگیسها و میوههای کاج و همچنین زنان و مردانی که لباسهای بدننما به تن دارند و حرکات موزون، این حس را در بیننده ایجاد میکنند. موسیقی، عشق و حساسیت در بیشتر تمدنها سینه به سینه منتقل میشود و این مسأله در دوران باستان هم مثل دنیای معاصر و در زمینههای مختلف دیده میشود. موسیقی در کلیت خود، جزء عمدهای از زندگی و بخش مهمی از زندگی روحانی و غیرروحانی بشر است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg این عکس تغییر سایز داده شده است. روی این جایگاه کلیک کنید برای دیدن عکس کامل. تصویر اصلی دارای اندازه 720x540 یا سنگینی میباشد 47کیلو بایت.http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
Borna66
09-16-2009, 08:10 PM
رقص در مصر باستان
رقص فقط یک گذران لذتبخش در مصر باستان نبود. از روزگاران بسیار کهن تصاویری از زنانی که احتمالاً الهه یا راهبه هستند، به دست آمده است که آنها را در حال رقصیدن با دستهای کشیده رو به بالا نشان میدهد. در این دوران رقص بیتردید جزء مهمی از آیینهای مذهبی و اعیاد در مصر باستان بوده است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
مردم عادی بسیار در معرض موسیقی قرار میگرفتند. بردهها با ترانهها و سازهای کوبهای، با حرکات ریتمیک به صورتی موزون کار میکردند و افرادی در خیابانها میرقصیدند و رهگذرها را سرگرم میکردند. در زندگی عادی و روزمره، موسیقیدانها و رقصندهها بخش مهم و منسجمی از ضیافتها و جشنها بودند. گروههای رقصنده همیشه اجیر میشدند تا در مهمانیها، اقامتگاهها و معابدی که در آنها مراسم مذهبی اجرا میشد، برقصند. برخی از زنان حرمسراها هم ناچار بودند موسیقی و رقص را یاد بگیرند، اما هیچ مصری اصیل زادهای در معرض عام نمیرقصید. اشراف و بزرگان، خدمتکارها یا بردگانی را اجیر میکردند تا در ضیافتهایشان، مهمانان آنها را سرگرم کنند. الیزابت آرتمیس مورات استاد حرکات موزون، رقصهای مصر باستان را به شش دسته تقسیم میکند:
▪ رقصهای مذهبی
▪ رقصهای غیرمذهبی و جشنوارهای
▪ رقصهای ضیافتی
▪ رقصهای حرمسراها
▪ رقصهای مبارزهای
▪ رقصهای خیابانی
در مصر باستان رقصهای آیینی ویژهای وجود داشت که برای موفقیت آیینهای دینی و مراسم تدفین، جنبه حیاتی داشت.
رقص از موسیقی تفکیکناپذیر بود و بنابراین در تمام نقاشیهای مقابر فراعنه و معابد، رقصندهها همراه با گروه نوازندگان دیده میشوند و یا خودشان قاشقک میزنند تا ریتم را حفظ کنند. بین رقص و کاری که امروز بهعنوان آکروبات مطرح است، تفاوت زیادی وجود نداشت. بسیاری از رقصندههایی که در نقاشیهای معابد و مقابر تصویر شدهاند، حرکات ورزشی ازجمله پشتکوارو و امثال آنها را انجام میدادند.
حرکات رقصندههای مصری نامهایی چون «هدایت یک حیوان»، «به دست آوردن طلا» و «گرفتن پیروزمندانه قایق» را به خود گرفته بود.
در این نقاشیها هرگز رقصیدن زنان و مردان را با هم نمیبینیم، بلکه زنها بهصورت زوج میرقصیدند.
Borna66
09-16-2009, 08:10 PM
گاو آپيس بنابر معتقدات مصر باستان، گاوي است كه بدون پدر به دنيا آمده، نور ماه مادرش را باردار كرده، و گاو آپيس به وجود آمده است.اين گاو به عقيده مصريان، مظهر دو خداي بزرگ «پتا» و « ازيريس» بود. به باور مصريان او از ماده گاوي به دنيا ميآمده كه از صاعقه باردار شده بود و پس از زاييدن، آن گوساله هرگز نبايد باردار شود. رنگ اين ماده گاو بايد سياه، و در پيشانيش لكه سفيد سه گوشي و بر پشتش شكل يك عقاب وجود داشته باشد. موهاي دمش دو برابر دم گاوهاي معمولي باشد، و زير زبانش حفره اى كوچك قرار داشت. چنين گاوي را با سرور و شادماني به پرستشگاه ممفيس برده و ميپرسيدند. چنان چه، عمر او از 25 سال ميگذشت، او را در آب چشمه مقدس غرق نموده و جسدش را با تجليل موميايي كرده، در گورستان مقدس «سراپيوم» دفن ميكردند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2796.jpg
نوشته شده توسط امیر
Borna66
09-16-2009, 08:11 PM
علائم نوشتاری در مصر باستان
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
نمونه هایی از علائم صوتی در مصر باستان
Hieroglyphs یا حروف تصویری در مصر باستان بعنوان کلمات خداوند تصور می شد و اغلب توسط روحانیون مورد استفاده قرار می گرفت. این حروف اغلب برای تزئین دیوار معابد بکار برده می شد ومردم برای استفاده عادی و روزانه - مانند بازرگانی - معمولا" از حروف دیگری استفاده می کردند. این نوع نوشتار تا حدود قرن چهارم میلادی در مصر کاربرد داشته است.
Hieroglyphs به نوعی نمایشگر هنر در مصر باستان نیز بود، چرا که آنها بسادگی با دیدن و بدون تفکر راجع به اینکه این کلمه ممکن است چه معنایی بدهد از این علائم برداشتهای لازم را می کردند هرچند به تدریج علائم مورد استفاده در نوشتارها بیتشر متوجه صدا شد تا معنی. در هر صورت این نوع از علائم را می توان به دو دسته تقسیم کرد.
دسته اول آنهایی هستند که معنا دارند همانند علامتی که برای خورشید می کشیدند که می توانست به معنی خود خورشید باشد یا به معنی دیگری مانند روز از آن استفاده شود.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
نمونه واقعی قسمتی از یک Hieroglyphs
دسته دوم از این علام آنهایی هستند که فقط بیان کنند صدا می باشند. بعنوان مثال کشیدن شکل دهان (Mouth) بعنوان صدا یا حرفی که این کلمه در مصر باستان با آن شروع می شده است (R). نکته جالب توجه آن است که مصریان باستان متوجه تفاوت میان حروف باصدا و بی صدا شده بودند اما جای تاسف آن است که آنها از علائم مشابه حروف بی صدا برای حروف باصدا استفاده نمیکردند. لذا تقریبا" ما هرگز نمی توانیم نحوه تلفظ لغات توسط آنها را بدرستی پیدا کنیم.
Hieroglyphs ها بصورت افقی یا عمودی نوشته می شد و ممکن بود که از چپ به راست و یا حتی راست به چپ خوانده شوند. روش تشخیص جهت ساده بود چراکه هموراه یا علامت انسان و یا حیوان در ابتدای جملات قرار داشت.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
نمونه هایی از علائمی که برای اعداد در مصر باستان بکار برده میشد
اما در مورد اعداد باید گفت که در 3500 سال پیش از میلاد در مصر از سیستم اعداد بصورت ده دهی استفاده می شد و بنظر می آید که آنها تا یک میلیون را بخوبی می شناختند. توانایی بالای آنها در شمارش مقادیر زیاد بیشتر بخاطر آن باشد که می خواستند تعداد افراد ارتش، یا زندانی ها، یا دامها و ... خود را بتوانند شمارش کنند.
آنها از یک تا نه را با تعدادی خط نمایش میدادند و سپس مقادیر 10، 100، 1000 و غیره را با علائم دیگر. بعنوان مثال گیاه لوتوس (نیلوفر آبی) نمایشگر 1000 بود و یا یک انگشت بیانگر 10 هزار و ...
Borna66
09-16-2009, 08:11 PM
کوزه های فرعون در موزه لوور
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
در موزه لوور مجموعه زیبایی از آثار باستانی و مومیایی های مصر نگهداری می شود.
یکی از جذابترین اشیاء به نمایش درآمده در بخش مصر شناسی موزه لوور (Louvre) مجموعه چهار کوزه است که گفته میشود محتوی اعضای مومیایی شده بزرگترین فرعون مصر، رامسس دوم بوده است. اما متاسفانه مشخص شده است که این کوزه ها از سابقه ای با جذابیت بسیار کمتر برخوردارند.
این ظروف زیبای سفالی فیروزه ای که نام رامسس با خط هیروگلیف و تصاویری از خدایان مصر باستان موت و آمون، زینت بخش آن است واقعی و متعلق به زمان یاد شده هستند، اما این اعتقاد که اعضاء داخلی بدن فرعون به قصد آسان نمودن سفر فرعون به جهان دیگر، در آنها قرار داده شده نادرست است.
گروهی از محققین به سرپرستی شیمی دانی به نام ژاک کونان (Jacques Connan) از دانشگاه لویی پاستور آزمایشهای مولکولی و رادیو کربن را بر روی دو نمونه از رسوبهای موجود در کوزه ها انجام داده اند. عملیات کروماتوگرافی (جدا کردن عناصر رنگی از یکدیگر به منظور تشخیص آنها) و طیف سنجی جرمی نشان داده است که یکی ازاین نمونه ها نوعی مرهم یا روغن معطر است که از روغن کاج و چربی حیوانی تهیه شده است.
این کوزه و محتویات آن متعلق به سال 1035 ± 50 سال قبل از میلاد است، رامسس در سال 1213 درگذشته است که به این ترتیب بین 128 تا 228 سال قبل از این زمان بوده است.
یکی دیگر از نمونهای آزمایش شده که ماده ای زرد - نارنجی است، صمغ خالص گیاهی است که برای مومیایی کردن استفاده میشده است. با آزمایش کربن، تاریخ این کوزه و محتویات آن به دوران سلطنت سلسله بطالسه و در حدود 275 قبل از میلاد برآورد شده است.
کونان اعتقاد دارد که کوزه ها در ابتدا استفاده ابزاری داشته و برای نگهداری لوازم آرایشی مقدس در معبد رامسس دوم به کار میرفته است و دلیل وجود نشانه هایی از روغن در آن همین است. این ظروف مدتها بعد از این به عنوان ظروف مخصوص نگهداری احشاء مومیایی شده به کار رفته اند.
اینکه احشاء مومیایی شده شخصی در کوزه ای که دارای نشان اختصاصی رامسس دوم بوده است، قرار داده شده، مشخص میکند که این فرد شخصیت مهمی بوده است.
به گفته کونان: "این نتایج میتواند تکلیف مباحثه ای که در طی یک قرن اخیر ادامه داشته، را روشن نماید."
"کوزه های بدل چینی با لعاب آبی مشهورشان، کوزه های مومیایی رامسس دوم نبوده اند اما مسلم است که این ظروف حداقل دو مرتبه مورد استفاده قرار گرفته اند، اول برای نگهداری مرهم و روغنهای مقدس و پس از آن برای حفظ اندامهای مومیایی شده شخصی ناشناس در دوران سلطنت بطالسه."
ادعای اینکه کوزه های حاوی احشاء مومیایی شده رامسس دوم بوده اند به سال 1906 و یک سال پس از ورود این ظروف به مجموعه لوور بازمیگردد. دوتا از کوزه ها دست نخورده باقی مانده و دو تا از آنها باز شده اند.
پزشکی از اهالی لیون (Lyons) مسئول بررسی کوزه ها بوده است، او بسته ای پارچه پیچ را از یک کوزه خارج نموده که حاوی جسمی با بافت ماهیچه ای و بنا به تشخیص وی یک قلب بوده است. از آنجایی که نشان رامسس بر کنار کوزه وجود داشته است اولین حدس این بوده که این کوزه ها، برای مومیایی رامسس دوم به کار رفته اند. با این حال تعدادی از مصر شناسان به این تشخیص مشکوک بودند. در مراسم مومیایی مصر باستان، مومیایی کنندگان تنها یک عضو، قلب را داخل بدن مومیایی باقی میگذاشتند که در دنیای بعدی توسط توث (Thoth خدایی با سر لک لک که داور اصلی خیر و شر بوده) برای سنجش اعمال او مورد استفاده قرار بگیرد. موضوع هنگامی بیشتر مطرح و جالب شد که در سال 1985 مشخص شد مومیایی رامسس واقعا حاوی قلب او هم هست.
رامسس دوم طی 6 دهه سلطنت خود امپراتوری مصر را توسعه داد و تعدادی از بزرگترین بناهای تاریخی را به وجود آورد که از جمله آنان میتوان به معبد سنگی ابو سیمبل و مجموعه های الاقصر و کارناک اشاره نمود.
او در دره پادشاهان واقع در الاقصر دفن شد و جسد مومیایی شده او اکنون در موزه مصر واقع در قاهره نگهداری میشود.
Borna66
09-16-2009, 08:27 PM
ست خداي ظلمت
«اوزيرس» خداي بسيار قديمي است او پسر خداي زمين، گپ Geb و نوت NUT آسمان بود او را مظهر روييدن نباتات دانستهاند. هنگامي كه او با خواهرش «ايزيس» ازدواج ميكند برادرش سِت Seth (خداي ظلمت كه درباره او قبلاً توضيح داده شد) به او حسادت نموده و با خدعه و نيرنگ او را گرفتار ميكند و آنگاه او را ميكشد و جسد كشتهشده او را در تابوتي از چوب سدر قرار ميدهد و تابوت را در رود نيل رها ميكند. ايزيس همسر «اوزيريس» به جستوجوي شوي خود ميپردازد و او را در ساحل شام مييابد و آن را به مصر برميگرداند. سِت دگربار جسد را مييابد و آن را تكهتكه نموده و آن قطعات را به 14 ناحيه مصر پخش ميكند و بر اثر آن حبوبات بهوجود ميآيد. پس از مدتي «ايزيس» همسر «اوزيريس» پسرش «هوروس» را به دنيا ميآورد او پس از پرورش يافتن به جنگ عموي خود سِت ميرود و بالاخره عموي خود را دستگير مينمايد، درحاليكه در طول نبرد يك چشمش را از دست ميدهد. او «سِت» را نزد مادرش ميبرد و «ايزيس» قاتل شوي خود را ميبخشد. «هوروس» قطعات اجزاي بدن پدر را جمعآوري ميكند و از طريق «تات» thoth خداي دانايي كه تنش بهصورت انسان و سرش بهشكل لكلك بود، پدرش «اوزيريس» را زنده ميگرداند. پس از آن «اوزيريس» را خداوندگار جهان زيرين عنوان ميكنند كه در دادگاهي سرنوشت ارواح مردگان را تعيين ميكند، و اما چشم هوروس توسط پدرش شفا مييابد و پس از آن هوروس بهصورت خداي واقعي آفتاب درميآيد و جلوه خدايي او را به دليل اهميتش بر رشد و نموي غلات يا كشاورزي ميدانند و در هنر مصري «هوروس» اغلب به شكل كودكي روي غنچه نيلوفر آبي نشسته است
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
ست خداي ظلمت و هوروس خداي خورشيد دردو سوي فرعون
Borna66
09-16-2009, 08:27 PM
ورزش در مصر باستان
در ادامه مطلب قبل شواهد ورزشی در مصر را جع به ورزش در مصر باستان توجه شما را بررسی ورزشهای پرش ارتفاع، شنا، قایقرانی و سوارکاری در این بخش از تمدن های باستانی جلب میکنیم.
پرش ارتفاع
پرش ارتفاع نقاشی ها، سنگ نوشته ها و تحقیقات باستان شناسی نشان می دهد که مصریان قدیم در رشته پرش ارتفاع مهارت وِیژه ای داشته اند. دو بازیکن روبروی هم می نشستند بگونه ای که کف پای آنها مستقیم روبروی هم قرار بگیرد و دستهایشان بصورت کشیده به طرف یکدیگر دراز می شد تا حدی که نوک انگشتانشان با هم تماس کمی داشت. بازیکن سوم اگر می توانست از روی این مانع انسانی با موفقیت بپرد، دونفر دست خود را بالاتر می بردند تا اینکه این دو نفر حتی بلند می شدند و ... این ورزش یا به نوعی بازی هنوز هم در شهرهای کوچک و روستاهای مصر متداول است و Goes Steps نامیده میشود.
شنا
شنا یکی از ورزش هایی بوده است که در مصر باستان مردم به آن علاقه بسیار داشتند و در رودخانه نیل به این ورزش می پرداختند. البته شواهد تاریخی نشان می دهد که نیل تنها محلی نبوده که مردم مبادرت به ورزش می کردند مکانهای دیگری مانند Noblemens نیز مانند استخر وجود داشته که شاهزاده ها و اشراف در آن به شنا کردن می پرداختند. نکته جالب آنکه بنظر می رسد آرامش و سکون نیل از جمله مهمترین دلایلی بوده که جوانان را به شنا تشویق می کرده است.
قایقرانی
نقش دیواری در مصر باستان بله قایقرانی با قایق های پارویی از دیر باز جزو ورزشهایی در مصر بوده که بعنوان مهارتهای نظامی نیز محسوب می شده. به علت نیاز به داشتن بدنی قوی معمولا" قشر خاصی در مصر باستان به این موارد می پرداختند و پارو زنان در یافته بودند که چگونه با حرکاتی هارمونیک بهترین استفاده را از پارو زدن گروهی ببرند. در هر قایق یک نفر بعنوان رهبر انتخاب می شد و حرکات پاروزنان را کنترل می کرد و در صورت لازم دستوراتی را برای تغییر جهت نیز به آنها می داد، روشی که امروزه نیز در بسیاری از مسابقات قایقرانی مورد استفاده قرار میگیرد.
سوارکاری
اسب سواری بعد از جنگ های بسیار و به دنبال آن ارابه رانی در مصر باستان متداول شد. این ورزش در ابتدا با استفاده از حیوانات وحشی انجام می گشت و مصریان باستان مسابقات اسب سواری را بیشتر مناسب جوانان می دانستند. در ابتدا بدون زین و یراق پشت حیوان یا اسب می نشستند و اسب سوار با قدرت با کنترل دهانه است آنرا برای حرکت هدایت می کرد.
Borna66
09-16-2009, 08:28 PM
ويژگي هاي اهرام مصر
هرم غول پيکر مصر از قديمي ترين عجايب هفتگانه است البته اين تنها بنايي است که در ميان عجايب هفتگانه تا به امروز باقي مانده است.
زماني که اين هرم ساخته شد بلندترين ساختمان جهان در آن زمان محسوب مي شدواين رتبه را تا ٤٠٠٠ سال حفظ کرد.
پادشاهان مصر باستان را فراعنه مي ناميدند.يکي از اين پادشاهان خفو بود. در حدود ٢٥٨٠سال قبل از ميلاد مسيح اين هرم بزرگ را براي محل دفن ياهمان آرامگاه فرعون ساخته اند.
خفو همان فرمانروايي است که يوناني ها اوراخئوپس مي ناميدند.
وپس از مدتي پسر ونوه ي خفو نيز براي خود هرم هايي را ساختند البته در اطراف ودر مجاورت اين سه هرم چند هرم کوچک نيز بنا شده اند که اين هرم ها مطعلق به درباريان وملکه ها بوده است
.
مصريان باستان اعتقاد داشته اند که انسان پس از مرگ دوباره زنده مي شود وبه همين خاطر در اطراف جسد موميايي شده ي مردگان خود موادغذايي ووسايل دفايي و... رابه همراه آن ها دفن مي کردن واهرام مصر نيز براي حفاظت ازجسد خفو و فراعنه ي ديگر ساخته شده است.
اهرام مصر از سه هرم بزرگ تشکيل شده است که درکنار آنها هرم هاي کوچکي نيز وجود دارند.وقتي ما اهرام مصر را از نزديک مي بينيم هرم وسطي از همه بزرگتر به نظر مي رسد ولي اين اشتباه است زيرا که هرم وسط چون روي زمين مرتفع تري بنا شده است بزرگ تر به نظر مي رسد.ولي در اصل هرم خفو که سمت چپ هرم وسط قراردارد از همه بزرگتر است
.
هرم ها درگورستاني قديمي در جيزه واقع شده اند. گروهي از باستان شناسان عقيده دارند که ٠٠٠/١٠٠ کارگر به مدت بيست وسه سال کارکردند ودر اين هرم بيش از دومليون نيم سنگ به کار رفته که وزن آن ها از٥/ ٢تن تا چهل تن وزن دارد را بنا کرده اند. يکي از طريقه هايي که احتمال دارد مصريان باستان سنگ هاي غول پيکر را حمل مي کردند شيوه ي غلطاندن و بلند کردن است
يکي از دانشمندان اتريشي به نام آقاي پروفسر دکتر اسکارريدل براي اين معما راه حلي پيشنهاد کرده است او مي گويد که مصريان براي حمل اين سنگ ها دور هم جمع مي شدند و با نيروي خود و به وسي له ي اهرم هايي اين سنگ ها را مي غلتاندندودر اين باره نظر هاي بسياري وجود دارد بعضي از باستان شناسان عقيده دارند که اين سنگ ها را با استفاده از سطوح شيبدار ماسه اي به بالاي هرم ها مي بردند.
وعده اي از باستان شناسان عقيده دارند که مصريان از داروهاي نيروزاي قوي استفاده مي کردند وبه وسيله ي آنها اين سنگ ها را به بالا مي بردند.
اهرام مصر از هر نظر چه از نظر معماري وموقعيت جغرافيايي در محل مناسبي قرار دارد.
-هرم به گونه اي ساخته شده است که به چهار جهت اصلي مشرف است.
-خط مداري که از روي جيزه مي گذرد دقيقا خشکي ها وآب هاي روي کره ي زمين را دقيقا نصف مي کندوهرم در چنين نقطه اي از نصف النهار ساخته شده است.
-فاصله ي ميان مرکز زمين تا هرم کاملا برابر است.
-اندازه ي سطحي چهارجانبي حرم دقيقا برابراست با ارتفاع هرم.
-نوک هرم بزرگ دقيقا شمال واطرافش نيز طول استوا را تمثيل مي نمايند.
تمامي اين محاسبات بيان گر آن است که اهرام مصر با اندازگيري هاي دقيق رياضي ونجومي همراه است که نشان مي دهد درآن زمان مصريان از نظر معماري بسيار پيشرفته بوده اند .
Borna66
09-16-2009, 08:28 PM
فرين اهرام مصر باستان:.
کاهنان دربار فراعنه در تمدن مصر باستان مرموزترين شخصيت هاي تاريخ به شمار مي روند تا جايي که نحوه زندگي برخي از آنان کتابهايي مستقل به چاپ رسيده است . هوش و زيرکي اين کاهنان در سايه تمدن مصر تنها به دايره نفوذ انکار پذير آنان ساختار حکومت فراعنه ختم نمي شود ؛ آنان با تسلط به برخي علوم مانند فيزيک ،شيمي و با استفاده از نوع معماري و مواد مهلک و سمي مقبره فراعنه به مکانهاي بسيار مرگبار تبديل مي کردند تا جايي که هر فرد راه يافته به گنجينه هاي مدفون در مقابر اگر حتي از تله هاي گوناگون ، فرو ريختن سقف و ... عبور کنند گرفتار گازهالي سمي مي شود که در فضاي بسته انتظار هر راهزني را مي کشد
«لرد کارنارون» و«هوارکارتر»باستان شناسان معروف انگليسي بودند که سرنوشت عجيسبشان موجب شد در سراسر جهان مشهور شوند. اين دو باستان شناس ديوار مقبره توتن تامون را به منظور اکتشافات باستاني تخريب کردند . نارون اولين نفر وارد مقبره شد و در حالي که نور از داخل فوران مي کرد کارتر پرسيد ، چه مي بيبني ؟
نارون چيزهاي شگفت انگيز مقبره که پر از طلا بود که معروفترين آن ماسک مومياييوي است و... در حدود چهل روز بعد از اين ماجرا هوار کارتر از قاهره تلگرافي دريافت کرد که به او خبر داده شد لرد کار نارون به طور جدي بيمار است و تب شديدي دارد هنگامي که کارتر به ملاقات لرد کارنارون رفت وي دوازده روز بود که با تب هاي بسيار شديد دست و پنجه نرم مي کرد و در همان شب مرد .
چند روز بعد ، باستان شناس امريکايي – آرتور ميس – که به کارتر کمک کرده بود رفت تا ديوار اتاق فرعون را خراب کند احساس تشنگي کرد و پيش از آنکه پزشکان بتوانند اظهار نظر بکنند وي هم مرد
فرداي آن روز ميلياردر معروف امريکايي جرج جي گل ولر- که او هم در تخريب ديوار مقبره فرعون شرکت داشت از مرگ دوست خود لرد کار نارون بشدت غمگين شده بود تب شديدي کرد و به تشخيص پزشکان بر اثر نارسایی قلبی مرد .*. هنگامی که ماسک طلایی توتن تانون را به موزه قاهره بردند همه از نفرین آن واهمه داشتند – درتاریخ 3 نوامبر 1962 (12آبان 1341) یکی از پرفسورهای پزشکی و زیست شناسی دانشگاه قاهره – بعد از مطالعه تمامی نظریه ها و طرح نظریه رادیو اکتیویته و همچنین طور مسمومیت محیط مقبره فرعون به علت بسته بودن کامل آمادگی خود را برای اعلام نظریه علمی در باب این باصطلاح «نفرین» اعلام کرد . پروفسور عزالدین طاها این اسرار آمیز را شکسته بود روزنامه نگاران سراسر جهان به سالن همایش هجوم آوردند پروفسور اعلام کرد : چندین سال است که من تعداد فراوانی از باستان شناسان و کار کنان گنجینه ها را معاینه می کنم .
در تمامی موارد مشاهده کردم که در بدن مریض های من ویروس وجود دارد که مجب تورم مجار تنفس و تب های شدیدی می شود با تحقیق در مورد این بیماری در مرکز میکروب شناسی قاهره برخی ویروس های خطرناک را تشخیص دادم که موجب ناخوشی گوناگون است بین آنها ویروس آپسوژینوس نپژر7 نیز این ویروس می تواند در درون مومیایی ها و مقابر و اهرام حدود حداقل سه تا چهار هزار سال زنده بماند .
وی گفت : این فکر نفرین را رد می کند و من علت مرگ را ویروس می دانم نفرین الان هم بعضی که نیروی فوق طبیعی در اهرام اعتقاد دارند که من آن را رد می کنم
این نظریه تا حدودبسیاری ترس را از بین برد چون همه چیز علمی بود . چند روز بعد پرفسور طاها در یکی از جاده ها ی قاهره به همراه دونفر از همکاران علمی اش تصادف کرد ودر دم جان سپرد و جالب آنکه در تشریح پسر پرفسور طاها نشان داد که وی نیز قربانی نارسایی قلبی شده است .
خود پرفسور طاها نیز همان ویروس را دارا بوده که به علت تحقیق روی مرده ها به آن مبتلا می باشد به نظر می آید که اهرام در طی سالیان تمامی رموزش آشکارشود
Borna66
09-16-2009, 08:28 PM
فرهنگ مصر باستان
در زمانهاي باستان، جامعة مصري براي بقاي خود، وابستگي تام به رودخانة نيل داشته است.
اين كشور با تمدن 3000 ساله به جهت توانايي در معماري و استفاده از رودخانة نيل براي اهداف كشاورزي، اجتماعي، فرهنگي و مذهبي در زمينة فرهنگ به اوج خود رسيده بود. اهميت رودخانه نيل در زندگي مصريان باستان در تاريخ گذشته اين كشور قابل رويت بوده و اثرات آن بر جنبه هاي مختلف هنري، مذهبي، فرهنگي، سياست و زندگي اجتماعي اين كشور منعكس گرديده است.
مصريان باستان عمدتاً افرادي مذهبي بودند. آفتاب و طبيعت جزء نخستين عناصري بودند كه مصريان باستان بر آنها احترام و ارزش قائل بودند.
اما در اين ميان و براي استفاده هر چه بهتر و بيشتر از اين دو عنصر جهت پرداختن به كشاورزي به رودخانه نيل به عنوان مهمترين عامل جهت احياي زمينهاي خود (يعني همان طبيعت) نياز داشتند.
از اين رو از همان دوران مردم اين سرزمين نگاه مقدسي به رودخانه نيل داشته و اين رودخانه تأثير بسزايي در غناي فرهنگ و نوع برداشت فرهنگي و مذهبي اين سرزمين داشته است.
مصريان باستان جهت جاودانه نمودن فراعنه (فرعونهاي مصر)، با ساختن بناهاي يادبود، گنبدها، معابد و مجسمههاي بزرگ از تمثال آنان به اين امر تحقق بخشيده و در واقع بخش عمده اي از فرهنگ و هنر اين كشور را طرحريزي نموده اند.
اما بايد توجه داشت كه پرداختن به اين امر بدون استفاده از رودخانه نيل براي مصريان باستان امكانپذير نبوده است چرا كه ساخت چنين پروژه هاي عظيمي (نظير اهرام ثلاثه) علاوه بر نياز به نيروي عظيم كاري و مصالح فراوان به آب فراوان نيز نياز داشته كه رودخانة نيل نقش حياتي و جاودانه خود را در اين زمينه ايفا نموده است.
بايد توجه داشت كه اين اهرام، مجموعههاي هنري، معابد و بناهاي يادبود به عنوان مظاهر بر جاي مانده از مصر باستان نقش به سزايي در شكلگيري افكار فرهنگي و هنري اين كشور در زمانهاي آينده داشته است.
تصاوير حك شده، خطوط نوشتاري هيروگليف و نقوش ديواري از جملة آثاري ميباشند كه بر ديوارههاي آثار باستاني مصر باستان حكاكي شده و خود به مقدار زيادي نشان دهنده آداب و رسوم و فرهنگ مردم مصر باستان ميباشد.
نمادپردازيهاي موجود بر روي مقبرههاي مصري اغلب داراي معاني اعتقادي و عرفاني ميباشند بنابراين از روي تصاوير نگاشته شده و چنين نمادپردازيهاي اعتقادي حك شده بر روي ديوارة مقبرههاي مصري مي توان پي برد كه اعتقادات مذهبي و فكري اثر عمده اي در شكلگيري جامعه و فرهنگ مصري داشته است.
با نگرشي در آثار خطي به جا مانده از دوره مصر باستان مي توان پي برد كه اولين زبان نوشتاري در مصر باستان به واسطة نياز به ثبت عناصري چون بارش باران و فصل برداشت محصول بوجود آمده است.
طبق نظر مورخين و باستانشناسان تنها درصد كمي از مردم مصر باستان سواد نوشتاري داشته و در جامعة آن زمان مصر از اهميت و جايگاه ويژهاي نزد مردم برخوردار بودهاند. لازم به ذكر است كه اين اشخاص به عنوان كاتبين جامعه، به بازگويي اهداف، عقايد و صداهاي مختلف زباني با استفاده از 700 نماد هيروگليف مبادرت ميورزيدند.
اين اشخاص اغلب در جامعة آن زمان مصر به عنوان مأمورين مالياتي، كتابداران و حتي معمارين جامعه شناخته شده بودند. از اين مطالب مي توان چنين نتيجه گرفت كه تبديل كشور مصر به پيشرفتهترين تمدن باستاني جهان و غنيترين فرهنگ و تمدن باستاني بدون خلاقيت مصريان باستان در معماري، وجود رودخانه نيل و استفاده از آن براي ساخت اماكن باستاني، فرهنگي و تاريخي امكانپذير نبوده است، بنابراين ميبايست گفت كه رودخانه نيل به عنوان عامل اصلي در شكلگيري و غناي فرهنگ مصر باستان نقش به سزايي داشته و كشور مصر بدون اتكا به چنين منبع طبيعي قادر به كسب چنين جايگاهي از تمدن باستاني نميبوده است.
با تشکر از ایران کالچر
Borna66
09-16-2009, 08:28 PM
معبد ابوسمبل از زوایای مختلف :
این معبد متعلق به رامسس دوم بوده..
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2810.jpg (http://www.picbaran.com/viewer.php?file=x0z2f5y2150zyo3079g2.jpg)
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2812.jpg (http://www.picbaran.com/viewer.php?file=uw58mudkmc4bh1htzlg0.jpg)
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2815.jpg (http://www.picbaran.com/)
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2816.jpg (http://www.picbaran.com/)
Borna66
09-16-2009, 08:29 PM
تاج های مصر باستان:
http://pnu-club.com/imported/2009/09/148.gif
تاج قرمز سمبل مصر پایین نشانگر قدرت و کنترل فرعون فقط در مصر پایین بود
http://pnu-club.com/imported/2009/09/149.gif
تاج سفید سمبل مصر بالا نشانگر قدرت و کنترل فرعون فقط در مصر بالا بود
http://pnu-club.com/imported/2009/09/150.gif
تاج دوبل سفید وقرمز که نشان از اتحاد مصر بالا و پایین بود و فرعون کنترل تمام مصر را در اختیار داشت
http://pnu-club.com/imported/2009/09/151.gif
تاج آبی با حاشیه طلایی که در موقع جنگ بر سر می گذاشتند
http://pnu-club.com/imported/2009/09/152.gif
تاج سفید با پر های سفید که در موقع مراسم مذهبی بر سر می گذاشتند
http://pnu-club.com/imported/2009/09/153.gif
نوعی پو شش روسری مانند که غیر از تاج رسمی بود که با نوار های آبی وطلایی تزیین شده بود این طراحی در نوع خود شاهکار بود شخصی که آن را بر سر می گذاشت بزرگتر و جذابتر جلوه می کرد.
Borna66
09-16-2009, 08:29 PM
حاکمیت هرج و مرج در مصر (2200 - 2040 ق.م): دوره ی انتقالی اول
در اواخر قرن 19، پنج دزد بومی مشغول کندن زمین در حاشیه ی صحرا بودند. وقتی بالاخره موفق شدند چیزی از زیر خاک بیرون بکشند متوجه شدند که جسد یک تمساح مومیایی شده است. دزدان برای اینکه کسی متوجه حفاری غیر قانونی آنها نشود تمساح را به درون غاری کشیدند و سوزاندند...
در شب های بعد هم به حفاری ادامه دادند و تمساح های بیشتری پیدا کردند و همه را به همان ترتیب سوزاندند... آنها می دانستند که احتمالا معبد Sobek* خدای تمساحان در همان اطراف است و به دنبال راهی بودند تا خود معبد را پیدا کنند. چون معبد سبک از جمله معابدی بود که مردم نذورات زیادی را از طلا و نقره به آن هدیه می دادند و دزدان نیز این را می دانستند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2817.jpg
تصویر Sobek نقش شده بر روی یک دیواره
بالاخره بعد از حدود یک سال و سوزاندن حدود صد تمساح مومیایی شده، دزدان توانستند مقبره را پیدا کنند. وقتی به درون آن راه یافتند و شمع های خود را روشن کردند جز یک بچه تمساح مومیایی شده چیزی پیدا نکردند... مقبره مثل کف دست خالی بود!
یکی از دزدان از فرط عصبانیت مومیایی بچه تمساح را به دیوار معبد کوبید... جسد ظریف به دو تکه شد و چند لوله کاغذ پاپیروس از درون آن بیرون افتاد... باستان شناسان بعد از یافتن معبد و کشف این کاغذ ها توانستند چیز های زیادی از آشوبی که آن زمان در مصر حکمفرما بود متوجه شوند. آنها از روی بقایای تمساح های سوزانده شده حدس زدند که شکم آن تمساح ها نیز با کاغذ هایی نظیر این ها پر شده بود... کسی چه می داند که چه قسمتی از تمدن گم شده ی مصر در اثر دستبرد این دزدان برای ابد از دست رفته؟!
در تومارهایی که درون سوسمار کوچک پیدا شد، اطلاعاتی در مورد گزارش یک مباشر مصری درباره ی وضع بازرگانی و کشاورزی مصر باستان در دوره ی هرج و مرج به دست آمد.
در مورد اینکه چرا این دوره به وجود آمد چند نظر وجود دارد. ولی طبق جدیدترین منبع (کتاب انتشارات ققنوس) گویا دلیل اصلی شرایط به وجود آمده وقوع قحطی و خشکسالی در اثر تغییر شرایط آب و هوایی بوده است. قحطی باعث شد تا از یک طرف مردم ایمان خود را به جنبه ی خدایی فراعنه از دست بدهند و از طرف دیگر این امر باعث قدرت گرفتن اشراف شد.
اولین کسانی که قدرت پیدا کردند حتی فراعنه را تحت فشار قرار دهند و قدرت آنها را محدود کنند کاهنان رع بودند. قدرت اقتصادی فراعنه در سراسر دوره ی قحطی رو به کاهش گذاشت و از طرفی میزان هدایای آنها به معابد رع افزایش پیدا کرد. فراعنه شروع به بخشیدن زمین ها بیشتر به معابد کردند و آنها را از پرداخت مالیات معاف کردند. کاهنان با دانستن اینکه اعتقاد به الهی بودن فراعنه قدرت سیاسی آنها را افزایش می دهد، اعلام کردند که فراعنه پسران انسانی خداوند رع هستند. از این طریق قدرت سیاسی فرعون در مقابله با کاهنان از بین رفت و املاک معابد رع عملا به ایالات کوچک و غیر وابسته تبدیل شد.
با کاهش قدرت فرعون، اشراف و کاگزاران زمین دار که تا آن زمان عملا تنها وظیفه ی نظارت بر زمین های فرعون را داشتند، موفق شدند نوعی حکومت اشرافی موروثی مستقل از حکومت مرکزی پدید آورند. تا آن زمان همه ی زمین ها متعلق به فرعون بود و دولتی محسوب می شد، ولی دیگر فراعنه توانایی اجرای قانون را نداشتند و در مقابل این شورش اشراف بی دفاع بودند. به زودی همه ی حکومت مصر در هم فروپاشید و قدرت مرکزی عملا از دست رفت. اشراف برای خودشان دست به تشکیل سپاه زدند و حکومت های محلی تاسیس کردند.
اوضاع به قدری آشفته بود که در طول کمتر 20 سال 14 فرعون به پادشاهی رسید...
بعد از گذشت حدود 40 سال آشفتگی، فرمانروای قدرتمند شهر هراکلئوپولیس تخت سلطنت را از چنگ فراعنه ی سلسله ی هشتم در آورد و در ممفیس خود را فرعون خواند. او با فرمانروای اسیوط (شهری بین طبس و هراکلئوپولیس) متحد شد و فرمانروای اسیوط نواحی جنوبی مصر سفلی را تحت نفوذ خود گرفت.
از طرف دیگر، در مصر علیا و در شهر تبس خانواده ی یکی از فرمانروایان محلی قدرت را در دست گرفت و سلطنت مستقلی را بنا نهاد.
به مدت حدودا صد سال، سلسه های نهم و دهم در ممفیس و هراکلئوپولیس حکومت می کردند و سلسله ی یازدهم در تبس...
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2818.jpg
تصویر مصر در دوران تقسیم به دو سلطنت علیا و سفلی**
بعد از حدود 1000 سال سلطنت فراعنه، مصر باز هم به دو بخش علیا و سفلی تقسیم شده بود...
پانوشت ها:
* Sobek خدای تمساح سر توسط مصریان پرستش می شد چون آنها اعتقاد داشتند چنانچه به او متوسل شوند در سفر بر روی نیل از گزند تمساح ها در امان خواهند ماند.
** محل هراکلئوپولیس توسط خودم روی نقشه اضافه شده چون روی اینترنت نقشه ی خوبی پیدا نشد. اگر کسی از دوستان چیزی پیدا کرد ممنون می شم اطلاع بده.
Borna66
09-16-2009, 08:29 PM
یک مطلب دیگه در مورد ادبیات مصر باستان که خوندنش خالی از لطف نیست.
بیشتر آنچه از ادبیات مصری قدیم بر جای مانده به خط" مقدس" نوشته شده، و آنچه باقی مانده چندان فراوان نیست، و تنها از روی همین است که باید نسبت به ادبیات باستانی مصر حکم کنیم؛ البته در چنین حکمی تصادف کور سهم فراوانی خواهد داشت. شاید، با گذشت زمان، چنان شده است که اثر بزرگترین شاعران مصر از بین رفته و تنها آثار شاعران درباری به دست ما رسیده باشد. گور یکی از کارمندان دولتی بزرگ سلسله چهارم، صاحب قبر را به نام" منشی کتابخانه" معرفی کرده است؛ ما نمی دانیم که آیا آن کتابخانه براستی انباری از کتابها و آثار ادبی بوده، یا انبار پرگرد و غباری بوده است که اسناد و سجلات عمومی در آن نگاهداری می شده. قدیمترین چیزی که از ادبیات مصری مانده" متنهای اهرام" است، که عبارت است از موضوعات دینی که بر دیوارهای پنج هرم از هرمهای سلسله پنجم و ششم نقش شده. کتابخانه هایی به دست آمده است که تاریخ آنها به 2000 ق م می رسد؛ این کتابخانه ها عبارت از طومارهای پیچیده ای از پاپیروس است که در داخل کوزه های عنوان دار جای دارد و آنها را، مرتب، در طبقات مختلف کتابخانه چیده اند. از یکی از این کوزه ها، قدیمترین شکل قصه سندباد بحری به دست آمده، و اگر آن را صورت قدیمی قصه روبنسون- کروزوئه بنامیم شاید بیشتر به حقیقت نزدیک شده باشیم.
" داستان ناخدایی که کشتی او تکه پاره شده" قطعه ای از شرح حال ناخدایی است که خود وی نوشته و بسیار خوش تعبیر و باروح است. این ناخدای پیر، که با بیانی همانند دانته سخن می راند، می گوید:" چه اندازه مایه شادی است که آدمی چون از مصیبتی برهد، آنچه را بر وی گذشته حکایت کند." این ملاح در آغاز داستان چنین می گوید:
پاره ای از حوادث را، که هنگام رفتن به معادن شاهی بر من گذشت، برای تو نقل می کنم. در آن هنگام که بر کشتیی به طول 55 متر و عرض 18 متر قرار گرفتم، در آن 120 نفر از بهترین دیانوردان مصری قرار داشتند، آثار ظاهری آسمان و زمین را می توانستند بخوانند، و دلهای آنان سخت تر از دل شیر بود. طوفانها و گردبادها را، پیش از آنکه برسد پیش بینی می کردند.
گردبادی، در آن هنگام که در دریا بودیم، بر ما وزید... باد ما را پیش راند و چنان بود که گویی در برابر باد در حال پروازیم... موجی به بلندی 8 زراع برخاست... آنگاه کشتی شکست و هیچ یک از کسانی که در آن بودند نجات نیافتند. موج مرا به جزیره ای انداخت که سه روز به تنهایی در آن به سر بردم و جز قلب خویش یار و یاوری نداشتم. در زیر درختی می خوابیدم و سایه را در آغوش می گرفتم. پس از آن پای خود را دراز کردم تا ببینم چه چیز می توانم بیابم و در دهان بگذارم. پس درخت انجیر و انگور و انواع تره ظریف یافتم.. در آن، ماهی و مرغ هم بود، و هیچ چیز در آنجا نقصان نداشت... چون برای خود آتشزنه ای ساختم، با آن آتش افروختم و برای خدایان قربانی بریان کردم.
داستان دیگری آنچه را بر کارمندی به نام سینوحه گذشته نقل می کند. این شخص، پس از مرگ آمنمحت اول، از مصر گریخته در خاور نزدیک از شهری به شهری می رفت و، با وجود ثروت و نامی که به دست آورده بود، از دوری وطن رنج فراوان می برد. عاقبت آنچه را که به دست آورده بود رها کرد و به مصر بازگشت و در این بازگشت سختی فراوان دید. در این داستان چنین آمده است:
ای خدا، هر که هستی، که به من فرمان مسافرت داده ای، دوباره مرا به خانه( یعنی به فرعون) باز گردان. شاید به من اجازه می دهی تا جایی را ببینم که دل من در آن جای دارد. چه چیز برای من بزرگتر از آن است که جسد من آنجا به خاک سپرده شود که به دنیا چشم گشوده ام؟ به من مدد کن! امیدوارم که خیر به من برسد و خدا مرا رحمت کند.
سپس وی را در وطنش می بینیم که خسته و مانده و غبارآلود، پس از مسافرت طولانی در بیابان، بازگشته و بیم آن دارد که به واسطه طول مدت غیبت از کشوری که مردمش- مانند مردم دیگر کشورها- آن را تنها کشور متمدن در عالم می دانند، فرعون او را بیازارد. ولی فرعون از او درمی گذرد و به وی هدیه ای از انواع عطرها و روغنها می بخشد:
در خانه یکی از پسران شاه منزل کردم، که در آن بهترین اثاث و یک حمام وجود داشت... بار سالهای دراز از دوش من برداشته شد؛ صورت مرا تراشیدند و موهای مرا شانه زدند، باری از شوخ به صحرا ریخته شد، و لباسهای کهنه را به کسانی دادند که در شنها رفت و آمد می کردند. بر من بهترین لباسهای کتانی پوشاندند و مرا با نیکوترین روغنها چرب کردند.
داستانهای کوتاهی که در میان بقایای ادبیات مصری به دست ما رسیده، فراوان و بسیار متنوع است. در ضمن آنها قصه های شگفت انگیز اشباح و معجزات و قصه های ساختگی جذابی به نظر می رسد که، از لحاظ سبک نگاش و شباهت به حقیقت، از داستانهای پلیسی که در زمان حاضر مایه خرسندی خاطر سیاستمداران است، کمتر به نظر نمی رسد. نیز، در میان این آثار، حکایتهای فراوانی درباره شاهزادگان و شاهزاده خانمها و شاهان و ملکه ها دیده می شود، که از آن جمله است قدیمترین صورت داستان" دختر خاکسترنشین" با پای کوچک و لنگه کفش گمشده اش و همسر شدن وی با پسر پادشاه نیز، در میان این آثار ادبی، بازمانده افسانه هایی دیده می شود که، به زبان جانور و مرغ، نقایص و شهوات و عواطف آدم آشکار می شود و به صورت حکیمانه ای معانی عالی اخلاقی به نظر می رسد، و خواننده چنان تصور می کند که مضامین آنها، پیش از آنکه ازوپ و لافونتن به دنیا آمده باشند، از افسانه های ایشان برداشته شده. یکی از داستانهای مصری، که حوادث طبیعی را با امور فوق طبیعی درهم آمیخته و نمونه دیگر داستانهای مصری به شمار می رود، قصه آنوپو و بی تیو است. این دو قهرمان داستان، دو برادر بودند، یکی بزرگتر و دیگری کوچکتر، که با کمال خوشبختی در مزرعه خود روزگار می گذراندند؛ ولی روزی ناگهان زن آنوپو عاشق بی تیو می شود، و چون راهی به وصال برادر شوهر پیدا نمی کند، از او انتقام می گیرد و نزد شوهر بدی او را می گوید و او را به دست درازی و قصد بد متهم می سازد. خدایان و نهنگان به یاری بی تیو برمی خیزند، ولی وی از آدمیزاد بیزار و گریزان می شود و برای اثبات بیگناهی خویش خود را ناقص می کند و از همه دوری می جوید و مانند تیمون آتنی به جنگلی پناه می برد. در این جنگل قلب خود را، در بالای درختی بر بلندترین گل می گذارد که دست کسی به آن نرسد. خدایان بر تنهایی او رحمت می آورند و زن بسیار زیبایی برای او می آفرینند؛ رود نیل عاشق این زن می شود و تاری از گیسوی او می رباید. این تار مو با آب می رود و به دست فرعون می افتد و از بوی آن مست می شود و به کسان خود فرمان می دهد تا صاحب گیسو را جستجو کنند. این زن را پیدا می کنند و نزد فرعون می آورند که او را به همسری خود برمی گزیند. فرعون بر بی تیو رشک برده، مأمورانی می فرستد تا درختی را که بی تیو دل خود را بر آن گذاشته، ببرند، و چنین می کنند؛ چون گل بر زمین می افتد، بی تیو می میرد. توجه داشته باشید که تفاوت ذوق ادبی نیاکان ما با ذوق ادبی ما تا چه حد اندک است!
قسمت عمده ادبیات باستانی مصر ادبیات دینی است؛ و قدیمترین قصاید مصری همان سرودهای دینی است که به نام" متنهای اهرام" نامیده می شوند. شکل این اشعار قدیمترین شکلی است که شناخته شده، و عبارت از آن است که یک معنا را به عبارتهای مختلف بیان کنند؛ شعرای عبرانی این راه و رسم را از مصریان و بابلیان گرفته و در" مزامیر" جاودانی ساخته اند. در دوره انتقال از سلطنت قدیم به سلطنت میانه، رفته رفته، ادبیات مصری رنگ دنیایی و" ناپاک" را پیدا کرده است. در یک قطعه پاپیروس قدیم اشاره مختصری به ادبیات عاشقانه به نظر می رسد؛ چنان است که یکی از نویسندگان دوره سلطنت قدیم، از تنبلی، تمام نوشته این پاپیروس را پاک نکرده و بیست و پنج سطر از آن برجای مانده، که قصه ملاقات رع با یکی از الاهگان را برای ما نقل می کنداز آن زمان، غزلیات و اشعار عاشقانه زیبا فراوان به دست است، بر روی صدفی که از سلسله نوزدهم یا بیستم باقی مانده، از تارهای کهن عشق، نوای تازه ای به این صورت بیرون آمده است:
عشق محبوبه من بر ساحل رود در جست و خیز است.
نهنگی در سایه کمین کرده است؛
ولی من به آب داخل می شوم و از موج نمی هراسم.
شجاعت و نیروی من بر نهر می چربد،
و آب، در زیر پای من، همچون خاک است،
چه عشق او به من نیرو بخشیده است.
محبوبه برای من همچون کتاب دعا و طلسمی است.
در آن هنگام که آمدن معشوقه را می بینم، دلم شاد می شود،
.....
قلب من از شادی لبریز می شود... چه محبوب من آمده است...
این نوشته را ما از پیش خود تقسیم بندی کرده و به صورت مصراعهایی درآورده ایم، وگرنه، در اصل نسخه چیزی نیست که دلیل بر شعر بودن یا نثر بودن آن باشد. مصریان این نکته را نیک آگاه بوده اند که موسیقی و احساسات دو رکن اساسی شعر است، و چون نغمه موسیقی و عاطفه و احساس پیدا می شده، دیگر صورت خارجی شعر هرگز برای آنها اهمیتی نداشته است. با وجود این، در بعضی از نوشته ها، وزن و آهنگی وجود داشته است. پاره ای اوقات، شاعر هر جمله یا بند را با همان کلمه که سایر جمله ها و بندها را با آن آغاز کرده بود آغاز می کند، و جناس لفظی به کار می برد، و کلماتی را در ضمن شعر می آورد که، از حیث لفظ ، مشابه یکدیگرند و، در معنی، با هم اختلاف دارند. از روی متنهای موجود چنین برمی آید که مراعات سجع و شباهت لفظی کلمات در نویسندگی، امری است که به اندازه اهرام مصر سابقه تاریخی دارد. به هر صورت، همین اشکال ساده برای مصریان کافی بوده، و شاعران می توانستند به وسیله آنها انواع گوناگون عشق ورزی افسانه ای را، که نیچه از مخترعات تروبادورها می داند، بیان کنند. از پاپیروس هریس بخوبی برمی آید که زن مصری نیز می توانسته است، مانند مرد مصری، چنین، احساسات و عوارض خود را آشکار سازد:
من نخستین خواهر توام،
و تو برای من همچون گلشنی هستی
که من، در آن، گلها
و گیاههای معطر را کاشته ام.
و من قنات آبی به این باغ آورده ام
که، چون باد سرد شمال بوزد،
دستت را در آن بگذاری.
و این جای زیبایی است که در آن با هم گردش می کنیم،
و چون دست تو در دست من جای دارد،
هر دو فکر می کنیم و هر دو خرم دلیم،
از آن جهت که با هم راه می رویم.
شنیدن صوت تو مرا مست می کند،
و زندگی من، همه، بسته به گوش دادن به سخنان توست.
دیدن روی تو
برای من بهتر از خوردن و آشامیدن است.
چون به این قسمتهایی که از مجموعه آثار قدیم باقی مانده نظر کنیم، تنوع آنها مایه تعجب می شود. در میان این آثار، نامه های اداری،اسناد قضایی، قصه های تاریخی، دستورالعملهای سحر و جادو، سرودهای دینی، کتابهای مذهبی، اشار عاشقانه و رزمی، داستانهای عشقی کوتاه، اندرزنامه های اخلاقی، و مقالات فلسفی، همه، یافت می شود. به طور خلاصه باید گفت که در ضمن آنها همه چیز، جز نمایشنامه و اشعار حماسی، وجود دارد؛ اگر کمی تسامح باشد، می توان گفت که از این نوع آثار هم نمونه هایی دیده می شود. تاریخ فتوحات شگفت انگیز رامسس دوم، که با حوصله تمام بر روی آجرهای ستون بزرگ اقصر نقش شده، لااقل از حیث یکنواختی و درازی، شکل و رنگ اشعار حماسی را دارد. در نوشته موجود بر نقش موجود بر نقش دیگری رامسس چهارم از آن لاف می زند که، در یک بازی، از اوزیریس در برابر ست دفاع کرده و زندگی را به اوزیریس بازگردانیده است؛ باید بگوییم که آن اندازه اطلاعات در اختیار نداریم تا بتوانیم، درباره این اشاره، تفصیل بیشتری بدهیم.
وقایع نگاری در مصر به اندازه خود تاریخ قدمت دارد؛ حتی شاهان دوره ماقبل سلسله ها اسناد و گزارشهای تاریخی را با کمال فخر و غرور ضبط می کرده اند. مورخان رسمی در حمله های جنگی شاهان همراه ایشان بودند، ولی چنان می نماید که شکستهای ایشان را نمی دیده، بلکه تنها پیروزیها را ثبت می کرده، یا از پیش خود، چیزهایی به عنوان فتح و کشورگشایی به هم می بافته اند- هنر تاریخ نویسی، حتی در آن روزگار دور،عنوان هر آرایشگری و زیباسازی و قلب ماهیت داشته است. از سال 2500 ق م، دانشمندان مصری فهرستهایی از اسامی شاهان می نوشتند و از روی سلطنت هر شاه، برای حوادث، تاریخ می گذاشتند و پیشامدهای مهم هر دوره سلطنت و هر سال را ثبت می کردند. در آن هنگام که تحوطمس سوم به پادشاهی رسید، این نوشته ها به صورت تاریخهای مدونی درآمد که از احساسات وطن پرستانه سرشار بود. در دوره سلطنت میانه، فیلسوفان چنان می پنداشتند که انسان و خود تاریخ، هر دو، روزگار درازی را گذرانده و پیر شده اند، و بر جوانی نیرومند نژاد خود افسوس می خوردند. دانشمندی به نام خخپر- سونبو، که در سال 2150 ق م، در زمان سلطنت سنوسرت دوم می زیسته، از این می نالد که هر چه باید گفته شود گفته شده، و برای او کاری جز تکرار گفته های گذشتگان نمانده است. این شخص با کمال تأسف چنین می گوید:" ای کاش کلماتی می یافتم که مردم آنها را نمی شناختند؛ و جمله ها و افکار را به زبان تازه ای می آوردم که دوره آن منتفی نشده باشد؛ و مجبور نمی شدم چیزهایی را که صدها بار تکرار شده بازگو کنم- کاش می توانستم چیزهایی بیاورم که تازه باشد و باعث خستگی نشود، و از آن جمله نباشد که پدران ما از پیش گفته اند.
دوری زمان ادبیات باستانی مصر از ما سبب آن است که نتوانیم تنوع و تغییری را که با گذشت زمان در آن پیدا شده درک کنیم؛ همان گونه که تشخیص اختلافات فردی، میان ملتهایی که با آنها آشنایی نداریم، برای ما دشوار است و از درک آن عاجزیم. با وجود این، باید دانست که ادبیات مصری، در ضمن تطور و تکامل دور و دراز خود، نهضتها و تغییر شکلهایی داشته است که از آنچه بر ادبیات اروپایی گذشته دست کمی ندارد. زبان مکالمه در مصر، با مرور زمان، رفته رفته تغییر شکل پیدا می کرد، همان گونه که زبان تکلم اروپا پس از آن نیز چنین بوده است؛ کار این زبان در آخر به جایی رسید که چیزی جز آن بود که کتابها و نوشته های دوره سلطنت قدیم را با آن نوشته بودند. مؤلفان تا مدتی با زبان و لغات باستانی چیز می نوشتند و دانشمندان، در مدارس، آن را تعلیم می داند، و شاگردان ناچار بایستی" ادبیات قدیم" را به کمک کتابهای صرف و نحو و لغت، و گاهی از روی ترجمه های زیرنویس میان سطور، به زبان معمولی فهم کنند. در قرن چهاردهم قبل از میلاد، مؤلفان و نویسندگان مصری بر این جمود و تقلید حقارت آمیز از سنت گذشته عصیان کردند و به همان کاری دست زدند که دانته و چاسر پس از ایشان کرده اند؛ یعنی به نوشتن با زبان متعارف میان مردم پرداختند؛ سرود خورشید معروف اخناتون به همین زبان مکالمه رایج میان مردم نوشته شد. ادبیات جدید جوان و سرور انگیز و مبتنی بر واقع بینی بود، و کسانی که در آن کار می کردند از ریشخند کردن ادبیات قدیم و توصیف زندگانی جدید لذت می بردند. پس از آن، زمانه کار این زبان تازه را نیز به نوبه خود ساخت. این زبان، در نویسندگی، رفته رفته اصول و قواعد دقیق و لطیفی پیدا کرد و حالت جمود به خود گرفت و، در تلفظ و تعبیر، پابند اصولی شد که عرف آنها را پذیرفته بود؛ به این ترتیب، عنوان زبان ادبی پیدا کرد. بار دیگر زبان نوشتن و زبان سخن گفتن از یکدیگر جدا شد، و لفظ قلم نویسی و تکلم با لفظ قلم دوباره رواج گرفت؛ چنان شد که، در دوره سلاطین سائیس، نصف وقت مدارس مصری به آموختن" ادبیات قدیم"، یعنی ادبیات دوره اخناتون، و ترجمه کردن آنها مصرف می شد. چنین تحول و تطوری در زبانهای ملی یونان و روم عرب پیش آمده و هم امروز نیز جریان دارد؛ همه چیز در حال جریان و تغییر است و جامد و بیحرکت نمی ماند، تنها دانشمندانند که هرگز تغییر پیدا نمی کنند.
از سایت تبیان
Borna66
09-16-2009, 08:30 PM
گنجینه فرعون جوان (توت عنخ آمون)
هاوارد کارتر به مرز نااميدی رسيده بود.او ۲۰ سال بود که به دنبال مقبره شاه جوان؛ توت عنخ امون می گشت.سرمايه او برای ادامه کار رو به پايان بود.همکارانش سر ناسازگاری گذاشتند و حتی به او بدبين شده بودند.انچه شکست را دشوارتر می کرد اين بود که تمام محققين انگليسی عقيده داشتند که مقبره نقطه ای در دره شاهان است؛ يعنی محل پايتخت قديمی تبس؛ و با وجوديکه تقريبا تمام دره حفاری شده بود چيزی بدست نيامده بود.کارتر عقيده داشت که مقبره قبلا کشف نشده است زيرا در نوشته های قديمی هيچ اشاره ای به ان نشده است.اما تنها چيزی که او ۱۵ سال قبل کشف کرده بود صندوقچه ای محتوی لباس بود که بر روی انها نام فرعون نوشته شده بود.از ان به بعد کارتر وجب به وجب دره را جستجو کرد و هيچ اثری از مقبره اين فرعون که در ۱۸ سالگی بر اثر بيماری مرده بود پيدا نکرد.اخرين باری که کارتر با لرد کارناون (باستانشناس اماتوری که مخارج اين حفاريها را تامين می کرد) ملاقات کرده بود از او شنيد که بهتر است عمليات را متوقف کنند زيرا سرمايه رو به اتمام است و ديگر نمی تواند مخارج را تقبل کند.اما کارتر درخواست کرده بود که سرمايه لازم برای يک حفاری ديگر را به او بدهد.کارناون خنديده و گفته بود: بسيار خوب؛من قماربازم؛ مخارج يک دست بازی ديگر را تامين می کنم و اگر بجايی نرسيم من کاملا باخته ام.از کجا بايد شروع کنيم؟
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2819.jpg
کارتر نقشه ای از دره را به او نشان داد که بر روی ان منطقه ای مثلثی شکل و کوچک حفاری نشده نزديک معبد رامسس ششم مشخص شده بود و گفت که اينجا تنها جايی است که باقيمانده است.حفاری اغاز شد اما بنظر می رسيد که خواب انها پايان خوشی ندارد و او و کارگرانش نااميدانه خاک و قلوه سنگهای اضافی را که هنگام ساختن معبد به دور ريخته شده بود را کنار می زدند.سه روز بعد انها هنوز قلوه سنگها را می کاويده و به هيچ چيز دست نيافته بودند.روز چهارم سر کارگر که علی نام داشت شتابان به نزد کارتر امد و گفت: پله ای پيدا کرده ايم که بدرون زمين راه دارد.روز بعد انها پله را پاک کردند و به دری مهر و موم شده رسيدند.کارتر بلافاصله به کارناون تلگرافی به مضمون زير زد: سرانجام به کشف بزرگی نائل شديم.مقبره ای بزرگ با دری مهر و موم شده و دست نخورده.در انتظار ورود شما.تبريک.اين تلگراف در ۶ نوامبر ۱۹۲۲ مخابره شد.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2820.jpg
وقتی کارناون رسيد چند روز ديگر هم طول کشيد تا در را باز کنند.راهروی پشت در پر از سنگ بود و بعد به در مهر و موم شده ديگری رسيدند.برای کارتر اين لحظه روبه رو شدن با حقيقت بود.کارتر سوراخی در مدخل در درست کرد.سوراخ انقدر بزرگ بود که می توانست نوری بدرون بتاباند و بتوان نگاهی به انجا افکند.او بعدها چنين نوشت: ابتدا چيزی نمی ديدم.هوای گرم درون ان حجره باعث می شد که شعله فانوس بلرزد.کم کم چشمم به تاريکی عادت کرد و جزئيات ان اتاق پيش رويم نمايان شد.حيواناتی عجيب؛ مجسمه ها و طلا... همه جا درخشش طلا بود.برای لحظه ای از حيرت مبهوت شده بودم.برای ديگران که پشت سرم ايستاده بودند اين لحظه به اندازه ابديت طول کشيد.لرد کارناون که بيش از ان نمی توانست صبر کند پرسيد: چيزی می بينی؟ به زحمت توانستم بگويم: بله چيزهای شگفت انگيز.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2821.jpg
مقبره سلطنتی شامل ۴ اتاق پر از گلدانها؛ کلاهخود؛ تختی از طلا که بر روی ان جواهراتی نصب شده بود؛ ميز و صندلی؛ لباس و اسلحه های گوناگون بود.در اتاق محل دفن فرعون که ۲ مجسمه سياه در ۲ سوی ان قرار داشت ۴ تابوت يکی درون ديگری قرار داشت.اخرين تابوت از طلای ناب بود و جسد موميايی شده توت عنخ امون درون کفنی جواهرنشان قرار داشت.بر روی صورتش ماسکی از طلا بود که با جواهرات اراسته شده بود.بر روی گردنش حلقه ای از گل سوسن و نيلوفر بود شايد اخرين هديه ملکه جوانش انخزه امون.بعد از ۳۳۰۰ سال تاريکی هنوز ته رنگی بر روی گلها ديده می شد.ارزش اشياء درون مقبره بی اندازه بود.اين اشياء تصوير کاملی از زندگی فرعون افسانه ای بدست می داد که ۱۳۵۰ سال قبل از ميلاد مسيح بر مصر حکومت می کرد.تلاش جانکاه کارتر و همکارانش بعد از سالها به کشفی بزرگ منجر شده بود.
Borna66
09-16-2009, 08:30 PM
ماجرای کشته شدن ازیریس بدست ست در چند سرچشمه مصری آورده شده است. تلاش شده است که در این سرچشمه ها کشته شدن ازیریس به یک نمایش اندوهناک درآید. در «نوشته های اهرام» چندین بار به آسیب هایی که بدست ست به ازیریس زده می شود، یاد شده است. ازیریس بدست ست کشته شده و در کنار رودخانه ای در «ندیت» (Nedyet) در نزدیکی «آبیدوس» (Abydus) به پهلو افتاده است. چند نگاره بدست آمده از روزگار پادشاهی میانه نشان می دهد که ست ازیریس را کشته و در رودخانه ای درهمان ندیت از پای درآورده است.
اسطوره های دیگر درباره مرگ ازیریس می گویند که ست با دستیارانش در یک میهمانی جعبه ای زیبا را آوردند ازیریس را فریفته به درون جعبه بردند و ناگهان ست در جعبه را بست. پس آن جعبه تابوتی برای ازیریس بود. سپس ست جعبه را در دهانه یکی از شاخه های نیل در دلتا به آب دریای مدیترانه انداخته و آب آنرا به شهر «بیبلوس» (Byblos) در لبنان برد.
از آن پس نقش ایزیس در یافتن پیکر همسرش برجسته می شود. ایزیس ایزد بانوی «تخت» و پشتیبان فرعونها در مصر باستان بود و فرعونها او را مادر خود می دانستند. او را از خاندان پنجم می شناختند. اما از پایان «پادشاهی میانه» و در «پادشاهی نوین» آیین های پرستش او در شهرهای گوناگون مصر برجسته تر شد. از آنجا که او همسر ازیریس کشته شده بود، فرعونها باور داشتند که پس از مرگ ایزیس همراه و پرستار آنان خواهد بود.
ایزیس را گاهی چون بانویی بالدار نشان می دادند که بالهایش را گشوده و گاهی بانویی بود که بالهای یک شاهین به دور سرش پیچیده شده بود. نیز بر روی بسیاری از تابوتهای پادشاهان مصر سیمای بال گشوده ایزیس و خواهرش «نفتیس» (Nephthys) دیده شده که خود نشان دهنده پرستاری او از تابوت فرعونها پس از مرگ است.
از آنجا که او از خانواده خورشید در شهر یونو بود و نیز پسان تر با هاتور مادر هوروس یکسان پنداشته شد، پس در برخی نگاره ها درست مانند هاتور، دایره سرخرنگ خورشید در میان شاخهای یک گاو بر سرش دیده شده که در برخی نگاره های دیگر بالهای خود را گشوده است. این سیمای بال گشوده از ایزیس که بر سرش دایره خورشید نیز بود، گونه ای نمایش «خانواده دایره بالدار» بود. زیرا او مادر هوروس که دایره بالدار نماد نامدار او بود خوانده می شد.
ایزیس بالدار که دایره خورشید برسرش دیده می شود
پس از کشته شدن ازیریس، ست فرمانروای مصر می شود. اسطوره ها می گویند که ایزیس به سیمای یک پرنده درآمده (چون نماد بالدار او) و پیوسته برای یافتن پیکر همسرش که برادر او نیز بود پرواز کرد و همیشه سوگواری و زاری می نمود. سرانجام او پیکر ازیریس را در ندیت یافت و هنگام یافتن با گریه بلند فریاد کشید. سرچشمه های مصری می گویند که خواهرش و دوتن دیگر که آنها نیز مانند پرنده بودند، او را همراهی می کردند.
«او پیوسته در جستجویش بود. در گوشه و کنار زمین سرگردان و با درد و رنج می گریست و هیچگاه آرام نداشت تا هنگامیکه آن را یافت. او با بالها و پرهایش آن را پوشاند. او با بالهایش باد ساخت و با فریاد بلند در سوگ برادرش گریست. او سیمای به خاک افتاده او را چنانچه دلش آرام بود، بلند کرد. ایزیس هستی و گوهر او را برد. او آبستن گشت و فرزندی زاد...» (ستون آمن موس)
ناموری و پراکندگی این داستان در میان مصریان، داستانهای گوناگونی را دراین باره پدیدار ساخت. پلوتارک بیش از هزار سال پس از نگاشته شدن ستون آمن موس نوشت که جعبه ای که پیکر ازیریس در آن بود، سر از بیبلوس در لبنان درآورد. ایزیس برای یافتن آن به آنجا رفت و سرانجام پس از روبه رو شدن با دشواریها آنرا در ستونی چوبی در کاخ فرمانروای آنجا بدست آورد. او جعبه را پنهانی به مصر آورد، اما اما هنگامیکه آنرا در جایی رها کرد تا به دیدن پسرش هوروس در «بوتو» (Buto) در دلتا برود، ست (که پلوتارک او را تایفون خدای آشفتگی یونانی خوانده) شبی هنگام شکار آنرا دید آنگاه پیکر ازیریس را به چهارده تکه تقسیم کرده آنها را در گوشه و کنار مصر پراکند. ایزیس سوار بر قایقی کوچک شده و هرجا پاره ای می یافت آیینی برای سوگواری برگزار می کرد. او سیزده تکه از پیکر او را یافت.
در برخی اسطوره ها «توت» (Thoth) خدای ماه در برگزاری آیین های ازیریس در کنار ایزیس است. سرانجام ایزیس با جادویی که توت آنرا به او یاد داده بود، ازیریس را زنده ساخت. اما ازیریس نمی توانست به جهان زندگان بازگردد. زیرا بازگشت یک مرده، بودنی نبود. پس ایزیس و همراهانش پیکرش را پیچیدند و مومیایی ساختند و او به جهان زیرین رفت و پادشاه جاودانه آنجا شد. این داستان سرچشمه ای شد که نشان می دهد چرا مصریان مردگان خود را مومیایی کرده زیرا باور داشتند که «کا»ی هر مرده ای زنده است و مومیایی مردم همان کای مردم است و آرامگاهها نماد جهان زیرین.
Borna66
09-16-2009, 08:30 PM
در کتاب افسانه های دینی مصر باستان نوشته ی دکتر موسی جوان درباره جهان برزخ در آئین مصریان قدیم میخوانیم که:
روح انسان پس از مرگ به علت طلسمی که در جسد موميايی وی قرار مي دادند و يا به علت دعاهايی که از کتاب مرگ در مقبره می نوشتند از جهان فانی به جهان برزخ و آخرت که در زيرزمين خاکی قرار داشت مسافرت مي نمود و در عبور از آخرين مرزکه در اين دو جهان وجود داشت هيچگونه ترسی بر وی عارض نمي شد و او را پس از انجام تشريفات بوسيله هورس و يا انوبيس دو خداوند عاليقدر در حضور قضاوت دادگاه واپسين حاضر می کردند .
روح انسان به آستانه دادگاه بوسه مي زد و به تالار عدل الهی وارد ميشد . اين تالار محوطه وسيعي بود که اوزيريس پادشاه جهان مردگان و نجات دهنده ارواح در انتهاي اين محوطه جاي داشت و در انتظار فرزند خود بود که از زمين خاکي مراجعت کند . در وسط تالار يک ترازوي دقيق نصب شده بود و " مات " الهه عدالت و راستي براي توزين قلب روح انسان پهلوي ترازو مي ايستاد و نزد وي هيولايي بنام " امي ميت " حاضر بود . پيکر اين هيولا طوري بود که هم در خشکي و هم در اب مي توانست زندگي کند و از بدن يک شير و يک اسب ابي و يک کرگدن ترکيب شده بود و در انتظار بود که روح مرده گناهکار شناخته شده را در کام خود فرو برد و نابود کند . دور تا دور دادگاه تحت رياست اوزيريس چهل و دو خداوند حضور داشتند و هر کدام شمشير برنده و تيز در دست داشتند و اين خدايان بعضي بشکل انسان و بعضي بشکل جانداران ديگر بودند و بمنزله مستشاران و اعضاي دادگاه به شمار مي رفتند و هر کدام مربوط به يکي از شهرهاي سرزمين مصر وظيفه مخصوص داشتند و وجدان آدمي را از جهت مخصوص مورد مطالعه و آزمايش قرار مي دادند .
روح مرده در جلسه دادرسي بدون هيچگونه ترديد مي کوشيد پرسشهاي خدايان را بعبارت منفي پاسخ دهد و هر يک از اين خدايان را در نوبت خود مخاطب مي ساخت و هر کدام را با نام و نشان مي خواند و به اين وسيله چنين وانمود ميکرد که خدايان را مي شناسد و از دادرسي ترس و هراسي ندارد و در زمين خاکي به راستي و درستي زندگي کرده و کفران نعمت و بي ديني در وي وجود نداشته است . هنگامي که نوبت به وزن و توزين مي رسيد آنوبيس و هورس دو خداوند عاليمرتبه خداي حقيقت را در يک کفه ترازو قرار ميدادند و اين خداوند بشکل يک پر از پرندگان که علامت و نشان حقيقت است نمايان مي گذشت و در کفه ديگر ترازو قلب روح آدمي جای مي گرفت .
تات نتيجه را روي لوحه مخصوص مي نگاشت و اوزيريس وقتي دو کفه ترازو را برابر و يا قلب آدمي را سبکتر از کفه ديگر مي ديد ، حکم به نفع روح مرده صادر ميکرد و چنين مي گفت ( روح او را آزاد گذاريد هر کجا که مايل باشد برود و با خدايان و پارسايان محشور شود ). در اين هنگام بود که روح انسان در شعف و شادي بوسيله کشتی مينوی به آسمان صعود ميکرد و در اين آسمان جاودان ميشد و مختار و مجاز ميگرديد در سرزمين خدايان به کشت و زراعت بپردازد و مراقب سد ها باشد بی آنکه در کار پر زحمت اجباري داشته باشد .
روح انسان در نزد بوداييان فنا ناپذير است اما از يک قالب به قالب ديگر مي رود و در هر مرتبه پس از مرگ در آخرت بحساب خوب و بد اعمال وي رسيدگي مي شود و در اين ميان کردار نيکو هر اندازه پسنديده باشد از کيفر گناه کم نمي کند و يا عمل زشت هر چه قدر نکوهيده باشد در پاداش ثواب اثري ندارد بلکه تکليف هر گناه و يا هر ثواب جدا از يکديگر تعيين مي شود بدين ترتيب که روح انسان در آخرت قبلا کيفر گناه را مي بيند و در دوزخ به عذاب و شکنجه گرفتار ميگردد و سپس به بهشت مي رود و پاداش خوبيهاي خود را مي بيند و بعدا براي تصفيه کامل مجددا بجهان خاکي مراجعت مي کند و در اين مراجعت در قالب نوزاد ديگر متولد مي شود و در اين تولد هرگاه در زندگي سابق از گناهکاران بود در طبقه کارگرها يا "هاريجانها" و غيره وارد ميگردد و تا اخر عمر در طبقه خود مي ماند و بسختي و مشقت و بي چيزي زندگي ميکند تا روح وي تصفيه شود و هرگاه در زندگي سابق از نيکو کاران بود بشکل نوزاد در يکي از طبقات ثروتمندان و روحانيان متولد ميگردد و هرگاه از هيچکدام از اين گروها نبود و اصلاح و تصفيه نمي شد ممکن بود در جسم يکي از جانوران و يا در جسم يک جامد حلول کند . بهمين جهت است که ابوريحان بيروني در کتاب خود بتناسخ ارواح را در هند به چهار قسمت تقسيم کرده و اين چهاررا به "نسخ و مسخ و فسخ و رسخ" موسوم ساخته است .
اما عقيده به تناسخ ارواح در مصر قديم رنگ ديگري داشته و به روح انساني شامل نمي شد بلکه روح خورشيد ( آمون ) در جسم فرعون پادشاه مصر حلول ميکرد و از نزديک به حل و فصل امور انسانها مي پرداخت و اين خداوند و يا خدايان ديگر گاهي در جسم بعضي از حيوانات مثل شغال و سگ و شاهين و غيره حلول مي نمود و به اين جانوران رنگ خدايي مي داد .به همين جهت است که رفتار روحانيون مصر قديم نسبت به مجسمه هاي خدايان خود مانند رفتار با يک موجود زنده و صاحب عقل تدبير بود و همه روزه از اين خدايان مراقبت ميکردند و مايحتاج زندگي و وسايل معيشت آنان را فراهم مينمودند .
"آندره ايمار" دانشمند فرانسوي توضيحات جالبي را در کتاب خود بيان داشته است : " رفتار روحانيون مصر قديم با مجسمه خدايان خود مانند رفتار با شخصي بود که صاحب عقل و عواطف و احساسات و خواسته هاي انساني باشد . معبد خداوند در واقع خانه وي بود و گروه بسياري از روحانيون در هر معبد وظايف مراقبت را نسبت به ان خدا انجام مي دادند از آنجمله روحاني بزرگ معبد در بامداد هر روز درب اتاق خواب مجسمه خداوند را مي کوبيد و وي را از خواب بيدار مي کرد و سپس به شستشوي مجسمه و به پاک کردن صورت و چهره او مي پرداخت و لباس روزانه بر تن خداوند ميکرد و برايش انواع خوراکيها و مشروبات را مي گذارد و سپس مجسمه را روي دوش گرفته و گردش ميدادند و در اتاق ها و محل کار گردش مينمودند . اين تشريفات هنگام ظهر و شام و شب تجديد ميشد و وقت خواب لباس خواب بر تن او ميکردند و ميخوابانيدند .
Borna66
09-16-2009, 08:31 PM
آنوبیس، خداوند حنوط (کفن و دفن) بود که سرش به شکل سر شغال بود، حیوانی که معمولاً در اطراف گورستان ها پرسه می زد. تحوت که با سر لک لک آفریقایی- نوعی پرندۀ مصری- توصیف شده است، خداوند کتابت و خرد بود. و حتحور، الهه ای با سر گاو، پشتیبان زنان بود.
فرعون رئیس کاهنان تمام مصر بود. اصولاً او را خدایان بر می گزیدند تا از پیکره های آن ها که در داخلی ترین محراب معبد، تحت عنوان «قدیس مقدسین» نگهداری می شد، مراقبت کند. در عوض، خدایان در پیکره هایشان می ماندند و برکتشان را بر فرعون و مصر نازل می کردند. اما در واقع کاهنان به عنوان قایقش را به جلو براند. او همه کس را سوار قایقش نمی کند، بلکه تنها کسانی را قبول می کند که در مورد آن ها گفته شده باشد: «او، برخلاف ظاهرش، ابلیس نیست.»
براساس نوشته های بسینمایندگان فرعون آیین مذهبی را به جا می آوردند.
فرعون معابد عظیمی را در سر تا سر سرزمین به خدایان اهدا می کرد. معابد مصر به کلیساها، مساجد یا کنیسه های امروزی که مردم برای پرستش خداوند در آن جمع می شوند، شبیه نبود. بلکه معبد در واقع خانۀ خدایان بود و تنها فرعون و کاهنان حق ورود به آن را داشتند. مردم تنها در روزهای خاص جشن در مراسم پرستش خدای ایالتی شرکت می کردند. اما از آن جا که مصری ها افرادی مذهبی بودند، در زیارتگاه های کوچک تر محلی خدایان محلی خود را پرستش و در محراب خانه هایشان خدایان خانگیشان را عبادت می کردند. در واقع، طبق گزارش هرودوت: «مصری ها بیش از هر ملتی در سراسر جهان مذهبی هستند.»
مرده دوباره زندگی می کند
اعتقاد به زندگی دوباره یکی از اجزای اساسی مذهب مصری ها بود. در این باره چند نوع تفسیر و توضیح معمول بود. در یکی از این تفاسیر، مرده در زمینی در بهشت ساکن می شد که آن را «سرزمین یارو» (Yaru) می نامیدند. در این محل که به مزارع مصر بی شباهت نبود، مرده در صلح و وفور نعمت زندگی می کرد. بعضی افراد که قادر نبودند به یارو برسند- زیرا یارو را آب احاطه کرده بود- برای یاری گرفتن از حیوانات مقدس نام نویسی می کردند. جیمز هنری بریستد، مصرشناس، این سفر را بدین نحو توصیف می کند:
گاهی اوقات شخص متوفی از باز یا لک لک می خواهد تا او را از آب عبور می دهد... گاهی اوقات خداوند خورشید او را سوار بر قایقش حمل می کند. اما اغلب ان ها به خدمات مرد قایقرانی مشهور به «صورت وارو»(Turn Face) یا «پس نگر»(Look Behind) نیاز دارند، زیرا او همیشه صورتش را به عقب برگردانده است تا اری از مورخان این نخستین بار در تاریخ بوده است که مردم به ارتباط کیفیت زندگی پس از مرگ با اعمال و رفتار دوران زندگی اعتقاد داشته اند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2822.jpg (http://www.picbaran.com/viewer.php?file=0z1bhrtwpnqsfkzk384e.jpg)
بعدها، مصری ها به این باور رسیدند که مردگان نیک در زیر مصر در جهان زیرین به اُزیریس می پیوندند و تنها فرعون مقتدر و خانواده اش همراه با تعداد کمی از اشراف و صاحب منصبان بالا قادرند به زندگی پس از مرگ برسند. حتی کسانی که در دایرۀ نزدیکان حاکم بودند نمی توانستند به جهان زیر زمین برسند، مگر این که حاکم آن ها را هدایت می کرد. به این ترتیب، به منظور نزدیکی به روح فرعون، اشراف آرامگاه هایشان را تا حد امکان نزدیک به آرامگاه فرعون می ساختند و معمولاً فرعون زمین و ماد لازم را برای ساختن آرامگاه در اختیارشان قرار می داد.
Borna66
09-16-2009, 08:31 PM
در کتاب تاریخ تمدن و زندگی مردم جهان( نوشته ی لوئیس پل تاد و کنت اس کوپر وکلارنس وودراو سورنسون ترجمه هاشم رضی )نوشته شده:
سنگ تراشی در مصر
در سرزمین مصریها به همان اندازه که خاک وجود داشت سنگ نیز موجود بود.
مصری ها به انواع سنگهایی مانند:سنگ سیاه ,سنگ خاراو سنگ آهک دسترسی داشته اند.این سنگها را با مته و اره های برنزی به قطعات بزرگ تقسیم کرده و برای ساختمان معابد ,کاخها و آرامگاهها به کار می برده اند.چون اره ها و مته های برنزی و مسی در مقابل سنگهای خارا بسیار نرم بوده است,خود معلوم و روشن میگردد تا چه اندازه بریدن سنگ به صورت قطعات بزرگی به طول بیست تا سی پا دشوار بوده و تا چه اندازه احتیاج به تعمیر و تعویض ادوات کار داشته اند.
هنگام جدا کردن سنگ از قطعات بزرگ نخست چهار طرف سنگ را با تبرهای بزرگ و چکش های سنگین می بریدند و بعد سنگ را از جا کنده وبا میخ و چکش آن را صاف نموده و آماده ی حمل و نقل به سوی ساختمان میکرده اند.
حمل و نقل سنگ به وسیله آب رودخانه
اگرچه مصریها به مقدار کافی در سرزمین خود سنگهای گوناگون داشتند و حتا میتوانستند آن را به صورت قطعات بزرگ بریده و مسطح و صیقلی نمایند, ولی مهم تر, حمل این سنگهای بسیار بزرگ در طول بیش از دویست مایل به سوی کاخها و آرامگاه ها بوده است.
مصری ها برای حمل این گونه سنگها از مسیر سیلابها استفاده می کرده اند .سیلاب ها این سنگها را به تدریج به مقصد و محل ساختمانها نزدیک میکرده است ,زیرا معادن سنگهای خارا در قسمت علیای رودخانه یعنی قسمت جنوبی مصر واقع شده بود و مسیر آب رو به شهرهای اصلی و مهم مصر که در کنار رودخانه واقع شده بودند جریان داشته است و البته حمل سنگها به این ترتیب فقط در مواقع وجود سیلاب امکان پذیر بوده است.
سیلاب این سنگها را پرتگاه به پرتگاه با خود می برده است و به این ترتیب در قسمتی از راه سنگها را حمل می نموده و زمانی هم از خود رودخانه استفاده میکرده اند و در کناره های رودخانه برای اینکه دوبه ها (وسایل حمل سنگهای بزرگ) در اثر سنگینی به گل ننشینند دو قایق در طرفین دوبه ی بزرگ حامل سنگ مراقب بوده تا از واژگون شدن و به گل نشستن آن جلوگیری نمایند.
مصری ها گاهی قطعات سنگهای خارا ی به طول یکصد پا را توسط همین دوبه ها بر روی آب حمل می نموده اند .
در نتیجه برای مراقبت در حرکت چنین بار عظیم و سنگینی بیست و پنج تا سی قایق و نزدیک به هشتصد پاروزن مورد نیاز بوده است.
علم و فن نگارش-اندازه گیری زمین و مطالعه در احوال ستارگان
زندگی مردم مصر در کناره ی نیل فواید و سودهای بسیاری جهت ملت مصر به ارمغان می آورد,ولی در ضمن مسایلی را نیز پیش روی آنان قرار می داد.دانستنی های بسیار لازمی وجود داشت که مصری ها ملزم به دانستن و به کار بردن آن برای رفع مشکلات و پیشرفت کار خویش بودند.برای نمونه آنان احتیاج به فراگرفتن علم اندازه گیری جهت تعیین مقدارو مساحت زمینهای خود داشتند ,زیرا که سیل گل و لای حاصل از جذر و مد رودخانه ی عظیم نیل کلیه ی علایم و آثار گذشته ی زمینها را از بین برده و محو می نمود و فقط با دانستن اندازه های مزارع و تعیین آن بر روی زمین قادر به مشخص کردن زمین های کشاورزان بودند.
علم اندازه گیری در روشن نمودن مسایل دیگری نیز به آنان کمک می نمود .دانش مساحی و این علم در معماری و ساختن معابد و خانه ها و شهرسازی به آنان کمک می نمود.
اگر آنان بدون دقت و بدون داشتن و در نظر گرفتن علم اندازه گیری دست به ساختن هرمها می زدند,به طور مسلم اکنون پس از طی قرون بسیار این آرامگاهها چنین پا بر جا و محکم باقی نمی ماندند.مصریها هم چنین احتیاج به تعیین و اندازه گیری زمان داشتند.
بالا آمدن سطح نیل در یک زمان معین سال روی میداد وسطح آب نیل از اواخر تابستان شروع به بالا آمدن کرده و در فصل پاییز به آخرین حد خود میرسید.
مصری ها احتیاج به سالنامه ای داشتند تا بدانند کی بالا آمدن آب متوقف شده و چه زمان بذر افشانی شروع گردد.جهت به وجود آمدن یک تقویم دقیق لازم بود بدانند گردش زمین به دور خورشید چه مدتی طول میکشد واین را گردش و گذشت یکسال میخواندند و تشخیص این گردش وابسته به مراقبت در احوال ستارگان و حالات خورشید و آسمان در طول ماهها و فصول مختلف بوده است.
کاهنان به خوبی به علم ستارگان و نجوم آگاه بوده و به همین لحاظ توانستند تقویمی که نشان دهنده ی سیصد و شصت و پنج روز بود محاسبه کنند.
البته آن تقویم با تقویمی که امروزه ما به کار میبریم دارای اختلافاتی بوده است.
Borna66
09-16-2009, 08:31 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
تصور عمومی بیشتر مردم چنین است که مصر باستان تنها بوسیله اروپاییان مورد مطالعه قرار گرفته است و جین فرانسوا شامپلیون (1790-1832) کسی بوده است که با کشفیات خارق العاده خود بنیانهای این مطالعات را برپا کرده است. معنای ضمنی این مطلب چنین است که اعراب و مسلمانان در مصر تمامی شواهدی که آنها را احاطه کرده بوده است در اختیار داشته اند اما از کنارشان با بی توجهی گذشته اند یا در فهم معانی آنها ناتوان بوده اند. تحقیقات دکتر اکاشا ال دالی نوری تازه بر این بخش مبهم از تاریخ انداخته و برخی از مطالعات حیاتی را که بوسیله دانشمندان عرب در طی قرون به انجام رسیده اند در معرض قرار داده است. کتاب او با عنوان "مصر شناسی - هزاره گمشده - مصر باستان در نوشته های عربی قرون میانه" بوسیله انتشاراتی یو سی ال در اوایل سال 2005 منتشر خواهد شد.
دکتر اوکاشا ال دالی در مصر در منطقه ممفیس اولین پایتخت مصر متولد شد و در جوانی فریفته آثار باستانی که در شهر محل زندگی خود دید شد. او جهت تحصیلات در زمینه مصر شناسی در دانشگاه قاهره عازم شد و سپس تبدیل به یک کاوشگر عتیقه و راهنمای مهمانان آثار باستانی مصر شد. او با یک بانوی اسکاتلندی ازدواج کرد و به انگلیس رفت.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2823.jpg
آنجا یک دوره پی اچ دی را در دانشگاه یو سی ال لندن کامل کرد. وی که از سال 1992 در یو سی ال تدریس می کند برای پل زدن بر فاصله بین مصرشناسان و عربی دانان متمرکز شده است. علاقه مندی کاری وی را بر آن داشت تا در بسیاری مناطق شامل ایرلند ترکیه فرانسه و هند در صدد جستجوی دست نوشته ها برآید. همچنین همکارانش او را در سایر کشورها کمک کرده اند. یکی از اولین آثار الهام بخش برای او کتابی از عبد اللطیف البغدادی که در قرن سیزدهم توصیف زیبایی از آثار باستانی مصر نوشته است بود. عبداللطیف نشان داده است که نگران تخریبی که در زمان حیات او بر آثار باستانی وارد می شده، بوده است. عبداللطیف یک دانشمند شناخته شده و محترم، یک پزشک و مدرس در دانشگاه مشهور الازهر بود. بدین ترتیب دکتر اوکاشا ذکر می کند که مطالعه مصر باستان چنان که گاه تدریس می شود حوزه فراموش شده ای برای دانشمندان عرب نبوده است. دکتر اوکاشا در طی مطالعاتش توصیفات متعددی از آثار باستانی مصر بوسیله دانشمندان عرب پیدا کرد و نظر خود را متوجه این موضوع کرد که دانشمندان عرب عموماً درباره مصر باستان چگونه می اندیشیده اند. به خصوص علاقه فراوانی در بین آنان نسبت به نقش دین و به خصوص نقش جادو و جادوگری وجود داشت.
دانشمندان عرب علاقه فراوانی به دانش مصریان باستان داشتند و این دانش را از دو راه حفظ کردند: اول مستقیماً از طریق مطالعات تاریخی خود درباره مصریان باستان و دوم بطور غیرمستقیم از طریق فراگیری دانشی که از مصر باستان به دانش یونان و کوپتیک و از آنجا دوباره به علوم عربی منتقل شد. کیمیاگران اولیه عرب مواد باستانی مصری را برای یافتن دانشی که بتوانند در درک خصوصیات مواد مورد استفاده قرار دهند، مورد مطالعه قرار دادند. برخی از این دانشمندان عرب بر زبان کوپتیک مسلط بودند و شواهد روشنی وجود دارد که آنها قادر بوده اند آن هیروگلیفهای مصری را که می یافته اند بخوانند و درک کنند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2824.jpg
کوپتیک زبانی است که برای هزاران سال در مصر مورد استفاده بوده است. در واقع این زبان اساساً همان زبان مصریان باستان است با این تفاوت که روش نوشتن آن تغییر پیدا کرده است. الفبای کوپتیک جانشین حروف مصری باستان شد و به جای آنها مورد استفاده قرار گرفت. این حروف جدید مورد استفاده، حروف یونانی به اضافه هفت حرف دیگر بودند که حرف معادل یونانی برای آنان وجود نداشت. این ارتباط بین هیروگلیفها و ادبیات کوپتیک که به عنوان کشفی از سوی کریشر و شامپلیون تلقی می شود به خوبی برای داشنمندان عرب شناخته شده بوده است. تعدادی دست نوشته وجود دارند که همبستگی بین ادبیات کوپتیک و هیروگلیفهای مصر باستان را نشان می دهد وجود دارند. شامپلیون برای مطالعه ادبیات کوپتیک به فراوانی از کتاب کریشر درباره دستور زبان کوپتیک استفاده کرد. این کتاب خود به نوبه خود براساس چندین دست نوشته عربی نوشته شده بود. به عنوان مثال برخی از این دست نوشته ها لیستی از کلمات هستند که در یک سمت به عربی نوشته شده و در سمت مقابل به زبان کوپتیک نوشته شده اند. شامپلیون بی شک اشتیاق تندی برای دسترسی به اصل دست نوشته های عربی در این زمینه داشته است
در واقع شامپلیون با عربی بیگانه نبوده است و در این زمینه چندان پرکار بوده است که درباره این که با چه سختی باید صدایش را برای تلفظ صداهای غیرطبیعی عربی هماهنگ کند شکایت می کند. منطقی خواهد بود این آگاهی را به عنوان ابزاری برای دستیابی به بسیاری دست نوشته های ارزشمند تلقی کنیم و شاید این موضوع مزیت عمده او بر همکار کمتر شناخته شده انگلیسیش، توماس یانگ باشد
درک این موضوع که اهمیت اساسی هیروگلیفها در این است که به عنوان صداهایی که وقتی درکنار یکدیگر قرار می گیرند مانند هر الفبای دیگری کلمات را می سازند یک یافته کلیدی بود که دوباره به شامپلیون انتساب داده می شود. با این حال این مطلب باز هم بوسیله دانشمندان عرب به خوبی درک شده بود. به عنوان مثال ذوالنون المیرسی (وفات 861 میلادی) یک صوفی و کیمیاگر مشهور است که کتابی که در آن بیش از سیصد نوشته شامل هیروگلیفهای باستانی مصر مورد رمزگشایی قرار گرفته است به وی انتساب داده شده است. نسخه ای از این کتاب بوسیله دکتر اوکاشا از ترکیه به دست آمد. دست نوشته موجود در ترکیه نسخه ای متعلق به اوایل قرن هیجدهم است که علاقه ترکها را به چنین موضوعاتی نشان می دهد. و این برخلاف تصویرسازیهای نادرستی است که اغلب بوسیله بسیاری از تاریخ نگاران غربی ارائه می شود، بخشی از علاقه عمومی و سالم ترکها را در حوزه های وسیع دانش به نمایش می گذارد. در کتاب مورد بحث ترتیب صحیح و صدای الفبای کوپتیک و شکل حروف آن آمده است. یک دست نوشته شناخته شده تر عربی درباره رمزگشایی نوشته های باستانی، نوشته ای از ابن وحشیه (قرنهای نهم و دهم میلادی) که شوق المستهم خوانده می شود می باشد. او در این نوشته حروف هیروگلیف را آورده که آنها را مطابق با صداهای صحیح آنها ارائه کرده است. دست نوشته کامل در پاریس در دسترس بوده و به زیبایی رنگ آمیزی شده است. ترجمه ای از این دست نوشته از همر فن پورگستال در سال 1806 در لندن چاپ شد. و این چهارده سال قبل از نوشته مشهور شامپلیون بود. تصور این که شامپلیون با این اثر آشنایی نداشته است مشکل است.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2825.jpg
داستان مصرشناسی موضوعی پیچیده است و چنان ساده که برخی کتابها آن را ارائه می کنند نیست. شیئ مشهوری مثل سنگ رزتا تنها قطعه ای از شواهدی بوده است که برای درک هیروگلیفها مورد استفاده قرار گرفته است. در هر حال صدها شیئ وجود دارند که ترجمه ای را به دو یا سه زبان از متن یکسان هیروگلیف شامل می شوند و می توانند در مطالعات مورد استفاده قرار گیرند. سنگ رزتا عمدتاً از این جهت مشهور شد که قطعه کلیدی بود که انگلیسیها به عنوان غنیمت جنگی هنگام شکست فرانسویها در اسکندریه از آنها ضبط کردند. فرانسویها خودشان صدها دست نوشته عربی قرون میانه را وقتی چند سال زودتر مصر را مورد تهاجم قرار دادند غارت کرده بودند که در نهایت راه به موزه لندن باز کردند
مقدمه عمومی و استانداردی که برای مصرشناسی ارائه می شود بخشی از یک تلاش وسیعتر برای اختصاص فرهنگی علمی است که حقایق را مطابق با دسیسه های سیاسی رنگ آمیزی می کند. بخشی از این فرآیند پایمال کردن دستاوردهای تاریخی مردم تحت استعمار بوده است. با این حال امیدواریم با گذشت زمان صورت کامل داستان دانسته شود.
Borna66
09-16-2009, 08:32 PM
دین و مذهب برای مصریان باستان حیاتی بود. مصری ها علاوه بر این که فرعونشان را خدا می دانستند، حدود دو هزار خدای دیگر را نیز می پرستیدند، حتی دو هزار سال بعد از آن هرودوت، مورخ یونانی، در سفر به سرمین فراعنه گفته بود: «به نظر می رسد تعداد خدایان در این سرزمین از تعداد انسان ها بیش تر باشد.»
وزیر به عنوان دارندۀ بالاترین منصب حکومتی، مسئولیت های زیادی داشت. هرگاه وزیر جدیدی منصوب می شد، فرعون در مورد وظایف وزیر سخنرانی می کرد که در کتاب «هنگامی که مصر بر مشرق زمین حکمروایی می کرد» نوشتۀ جورج اشتاین دورف (George Steindorff) و کیت سی زِله (Keith C. Seele) این سخنرانی این گونه نقل شده است.
«منصب وزارت... خوشایند نیست، نه، به تلخی زهر است... وزیر کسی است که نباید توجه خاصی به شاهزادگان یا رایزنان بکند و نباید برای خودش پیروانی گرد آورد... حال اگر کسی (شخصی که درخواستی داشته باشد) از مصر علیا یا مصر سفلی به شکایت بیاید، شما باید بررسی کنید که آیا براساس قانون همه چیز اجرا شده است... از آن جا که هر کس حقوقی دارد باید ببینید آیا کارها به صورت مناسب انجام شده اند... به افراد آشنا و نا آشنا، خویشاوند یا غریبه به یک چشم نگاه کنید... هیچ شاکی ای را بدون شنیدن شکایتش رد نکنید... در برابر هیچ کس به ناروا خشمگین نشوید و تنها در مواردی که ابراز خشم لازم است، خشمگین شوید. به خودتان ترس از خویشتن را القا کنید (بگذارید مردم شما را بترسانند)... زیرا یک کارگزار واقعی کارگزاری است که ترسیده باشد... اما اگر کسی ترس را بیش از حد به خود القا کند... در آن صورت آن ها دیگر نخواهند گفت: "او مردی منصف است..." آن چه از وزیر انتظار می رود، عمل براساس عدالت است، زیرا وزیر کسی است که از طرف خدا نگهبان عدالت است.»
مهم ترین خدا در دورۀ سلطنت قدیم خداوند خورشید با سرِ باز به نام «رع» بود. مصری ها معتقد بودند که او هر روز در شرق متولد می شود، در طی روز در آسمان سیر می کند و مثل پیرمردان هر شب در مغرب می میرد. طی شب او در زیرزمین، منطقه ای که مرده ها در آن جای گرفته اند، سفر می کرد تا دوباره به شرق برسد. یکی از منابع مصر باستان، رع را چنین توصیف کرده است: «بر فراز گنبد آسمان بر می آید، تا هر روز به خورشید زندگی بدهد.»
بجز رع در میان خدایان بزرگ می توان به اُزیریس (Osiris)، خداوند مرگ اشاره کرد، خدایی که حاکم زیر زمین بود. مصری ها معتقد بودند که روزگاری اُزیریس حاکم مصر بوده است. در واقع او به شکل فراعنه توصیف شده است؛ فرعونی که تاج بر سر دارد و در حال حمل سایر نمادهای مربوط به منصبش، مومیایی شده است. اُزیریس را برادرش سِت (Set)، خداوند طوفان و خشونت، بر تخت پادشاهی به قتل رسانده بود. ست خدایی است که غالباً به صورت تنۀ انسان با سر یک حیوان درندۀ ناشناخته به تصویر کشیده شده است. طبق افسانه های مصری، انتقام مرگ اُزیریس را پسرش حوروس (Hoorus) گرفته است که معمولاً به شکل باز نمایش داده می شد. خدایان مهم دیگر شامل آنوبیس (Anubis)، تحوت (Thot) و حتحور (Hathor) بوده اند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2826.jpg (http://www.picbaran.com/viewer.php?file=rqkv1wy5xflb0ae1efnd.jpg)
God Osiris surrounded by Isis and Horus
یک مجسمۀ از خداوند مصری، اُزیریس، حاکم زیرِ زمین، مصری ها معتقد بودند نیکوکاران بعد از مرگ در زیر زمین به اُزیریس ملحق می شوند.
Borna66
09-16-2009, 08:32 PM
معماری اهرام ثلاثه مصر
در ( جیزه ) گیزا ، غرب قاهره امروزی ، سه هرم از فراعنه سلسله چهارم به نام های خوفو یا خئوپوس ( Cheops ) ( به معنای کسی که به افق تعلق دارد ) ، خفرع ( Khafre ) یا خفرن ( یعنی بزرگ ) و منکورع ( Menkaure ) یا موکرینوس ( به معنای ملکوتی ) وجود دارد . هرم های سه گانه ، عظیم ترین و باشکوه ترین بنا های دوره پادشاهی کهن هستند که جزو عجایب هفت گانه جهان باستان نیز محسوب می شوند . این هرم ها از حدود سال ۲۵۵۰ پیش از میلاد ساخته شده اند . اهرام چیزه نقطه اوجی در تکامل شیوه معماری مقابر مصر در دوره پادشاهی کهن است که با ساختن مصطبه ها ، مقابر اولیه مصریان که غالباً آجری یا سنگی بودند ، آغاز و با هرم پلکانی زوسر پیشرفت کرد .
برای ساخت اهرام ، تعدادی شیب راهه آجر فرش احداث گردید و تخته سنگ های آهکی را که از معادن آن سوی نیل با قایق به آنجا منتقل می شدند ، احتمالاً با استفاده از غلطک های چوبی ( در آن زمان هنوز چرخ اختراع نشده بود ) روی این شیب راهه ها به بالا منتقل می کردند .
در جلوی هر هرم ، معبد کوچکی قرار داشت که با گذرگاهی سنگفرش به معبدی دیگر که در دره نیل ، در حاشیه مزارع واقع بود ، می پیوست . ورود به معبد واقع در دره از طریق مجرایی از رود نیل ممکن بود و هنگام جاری شدن سیل ، با قایق به آنجا رفت و آمد می کردند .
در دو سوی اهرام ، هرم هایی کوچک با طرحی منظم و دقیق وجود داشت که ویژه اعضای خاندان سلطنتی بود و تعدادی مصطبه نیز به مقام های بلند پایه درباری اختصاص داشت . جهت هرم های سه گانه ، شمالی جنوبی است ؛ هرم های خوفو و خفرع نیز بر روی محوری مایل در امتداد یکدیگر ساخته شده اند .
اهرام ثلاثه مصر شاهکار تکنیک مهندسی ، طراحی و معماری هستند . برش و اندازه گیری سنگ ها در حد اعجاب انگیزی دقیق بوده ، به طوری که کوچکترین خطایی باعث بر هم خوردگی اشکال هندسی و حتی فرو ریختن بنا می شد . این بنا ها بزرگترین بنا های ساخت بشر تا کنون هستند . این مجموعه دارای پنج عنصر اصلی است : اهرام خوفو ، خفرع و منکورع ، تندیس ابوالهول و معبد دره ای هرم خفرع
● هرم خوفو :
عظیم ترین هرم بنام خئوپس در ابعادی به ضلع ۲۳۰ و ارتفاع ۱۴۶/۵۹ متر ساخته شده است .
هرودوت مورخ یونانی ، تعداد کارکنان آن را ۱۰۰ هزار نفر تخمین زده است . راه ورودی آن از شمال به ارتفاع ۱۸ متر بالاتر از سطح زمین و راهروی آن با یک شیب تا ۲۰ متر زیر کف هرم ادامه دارد . از آنجا با یک راهروی دیگر به اطاق ملکه ارتباط دارد . ولی ملکه پس از مرگ در آنجا مدفون نشد . راهروی دیگری به ارتفاع ۵/۸ و طول ۵/۴۶ متر به محل مقبره فرعون که به ابعاد ۲۱/۵ و ۴۳/۱۰ و ارتفاع ۸۲/۵ متر است ختم می شود . مقبره فرعون در ارتفاع ۲۸/۴۲ متری از کف هرم قرار دارد . کلیه راه های ورودی به آن پس از دفن فرعون توسط سنگ های عظیم بسته و هیچ گونه امکان ورود به آن وجود نداشته است .
بنا ، مساح ، سنگ تراش ، نجار ، ملات ساز و سر کارگر از جمله افرادی بودند که در ساخت این بنا شرکت داشتند . سنگ های بریده شده پس از شماره گذاری توسط سورتمه هایی که بر روی الوار های موازی ، شبیه تراورس های زیر راه آهن حرکت می کردند به سمت مکان ساختن هرم حمل می شدند .
لازم به ذکر است که تمامی سنگ های بکار رفته در ساخت اهرام ، بدون ملات در کنار یکدیگر کار گذاشته شده اند .
زاویه شیب پهلو های هرم خوفو ۵۴ درجه و ۵۴ دقیقه است که ضابطه ای برای ساخت هرم های بعدی در مصر شد . طول ضلع هر قاعده این هرم ۳۶۴/۲۳۰ متر ، طول هر یال ۲۱۷متر ، بلندای اصلی آن حدود ۷۵/۱۴۵ متر و ارتفاع کنونی آن حدود ۱۸/۱۳۷ متر است و قاعده هرم , ۳۷/۵ هکتار زمین را فرا گرفته است . در ساخت این بنای عظیم نزدیک 000/300/2 قطعه سنگ در ۲۱۰ ردیف سنگ چین بکار رفته که هر یک وزنی بین ۲ تا ۱۵ تن داشته اند ( وزن متوسط سنگ ها ۵/۲ تن می باشد ) . در جمع در حدود ۵/۸ میلیون تن سنگ در این بنا استفاده شده است . در برخی منابع که در رابطه با ویژگی های منحصر بفرد این بنای عظیم منتشر گردیده ، جرم هرم خئوپس را برابر یکصد میلیونیوم کره زمین تخمین زده اند .
علیرغم این با وجود تمام بررسی های انجام شده هنوز تئوری های ساخت اهرام مصر اثبات نشده است :
هرم بزرگ جیزا که تنها نمونه به جا مانده از عجایب هفتگانه عهد باستان است ، امروزه به صورت معمای حل نشدنی در تاریخ تمدن جهان باقیمانده است .
از عهد یونان باستان تا کنون هنوز این پرسش باقی است که این بنای عظیم با این معماری شگفت و دقیق چگونه ساخته شده است و چگونه بتن های سنگی با بیش از ۲ تن وزن بدون هیچ فاصله و بی نظمی در کنار هم قرار گرفته اند ؟
" ژان پیر هودین " معمار فرانسوی به تازگی این بحث را آغاز کرده است که هرم بزرگ خئوپس ، که از سال ۲۵۶۶ تا ۲۵۸۹ قبل از میلاد حکمرانی می کرد ، از داخل به خارج ساخته شده و از شیبی داخلی در آن استفاده شده است .
این تئوری که دهه های متوالی ذهن باستان شناسان را در زمینه ساخت هرم به خود مشغول کرده است از سوی مؤسسه باستان شناسی آمریکا منتشر شد ، اما " زاهی هاواس " دبیر کل شورای عالی باستان شناسی مصر آن را رد کرد .
" هرودوت " مورخ یونان باستان نیز حدود ۲۵۰۰ سال قبل طی محاسباتی اعلام کرده بود بیش از یکصد هزار برده حدود ۲۰ سال برای ساخت این بنا کار کرده اند و بیش از ۲ میلیون بتن سنگی و ۵/۵ میلیون تن سنگ در درون این هرم به کار رفته است .
اگر چهار طرف این هرم عظیم از طول به یکدیگر متصل شوند ، برابر با قطر یک دایره خواهد بود .
در طول دو هفته گذشته ، هودین دوباره موجی تازه از این تئوری را در مصر بر پا کرد که به عقیده او سازندگان این هرم با ساخت شیبی به سمت بالا در درون هرم امکان حمل سنگ ها را به سمت بالا ایجاد کرده اند تا بتوانند به راحتی آن ها را از سطح زمین به محل قرار گرفتنشان انتقال دهند .
در ماه می نیز " باب بریر " از باستان شناسان قدیمی دانشگاه لانگ آیلند در مورد چگونگی ساخت این هرم گفت : شیب بزرگ خارجی هرم به واسطه بتن های سنگی به سمت بالای هرم رفته است .
وی ادامه داد : برای بالا بردن بلوک های عظیم از جرثقیل های چوبی ساده استفاده شده و نیازی به شیب نبوده ، همچنین شیب مارپیچی آن در خارج از هرم ساخته شده است .
به دنبال اعلام این تئوری های متفاوت و درخواست باستان شناسان مبنی بر استفاده از رادار های ژرف نگار برای مشخص کردن شیب های داخلی و مخفی درون هرم ؛ هاواس با رد این درخواست افزود : در هرم های ساخته شده بعد از خئوپس هیچ نشانه ای از شیب های درونی نیست .
از سایت وفاق
Borna66
09-16-2009, 08:33 PM
نفرتي تي القاب متعددي داشته است، در شهر باستاني كارناك كتيبه هايي وجود دارد كه او را وارثه، بزرگ نيكوكاران، صاحب دلربايي، مظهر خوشبختي، بانوي ملاحت، عزيز و بانوي دو مملكت خطاب كرده اند.
خانواده
در باره اصل و نسب نفرتي تي عقيده محكمي وجود ندارد، اما نظريه اي كه عموميت بيشتري دارد او را دختر آي (Ay) كه بعدها به مقام فرعون رسيد، ميداند. يك نظريه ديگر كه حاميان متعددي يافته است، نفرتي تي را شاهزاده خانمي از اهالي بين النهرين ميدانند و همچنين عده اي او را دختر يا خويشاوند آمنهوتپ سوم Amenhotep III يا از يك خانواده اشرافي اهل تيبس يونان ميدانند.
تاريخ دقيق ازدواج نفر تي تي با آمنهوتپ چهارم و به تخت نشستن او به عنوان ملكه چندان دقيق نيست اما ميدانيم كه اين دو شش دختر داشته اند كه تاريخ تولدشان ثبت شده است.
نماي ديگري از مجسمه مشهور نفرتي تي در موزه آلتس برلين
آمنهوتپ چهارم در سال چهارم سلطنت خود (1346 ق.م.) به پرستش آتون (Aton خداي خورشيد) پرداخت. او انقلابي مذهبي به وجود آورد كه ملكه نفرتي تي در آن نقشي برجسته داشت. اين عقيده وجود دارد كه اين سال آغاز بنا نهادن پايتختي جديد نيز بوده كه آختاتن (Akhetaten) نام داشته و در محلي كه امروز العمارنه (al-‘am?rn?) ناميده ميشود قرار داشته است.
در سال پنجم سلطنت، آمنهوتپ چهارم براي نشان دادن مذهب خود، نامش را به طور رسمي به اخناتن تغيير ميدهد. در سال ششم، هرچند ساخت و ساز شهر هنوز تا دو سال ادامه داشته، اما پايتخت رسما از تيبس به العمارنه منتقل ميشود. اين شهر جديد به مذهب جديد اين زوج تقديم شده بود و اعتقاد بر اين است كه مجسمه نيم تنه مشهور ملكه در همين دوران ساخته شده باشد.
قدرتمندترين زن جهان
نفرتي تي در طي دوران سلطنت اخناتن و شايد بعد از آن، از قدرتي بي مانند برخوردار بود و شايد قدرتمندترين زن در سراسر جهان به شمار ميرفت. گاهي او در دوران سلطنت شوهرش از قدرتي برابر با شاه برخوردار بود و آنها به طور مشترك به سلطنت ميپرداختند.
تصاوير نفرتي تي بر ديوارهاي معبد در اندازه هاي تصوير فرعون نقش شده است كه همين امر نشان دهنده اهميت اوست. تصاوير ديگري از نفرتي تي وجود دارد كه او را به تنهايي در حال پرستش آتون نشان ميدهد و همچنين نقش برجسته اي كه وي را با گرز و در حال مغلوب ساختن دشمني خارجي در برابر آتون نمايش ميدهد. چنين مضاميني همواره مختص به فراعنه بوده و با اين حال نفرتي تي نيز در آنها به تصوير كشيده شده است.
مرگ
در حدود سال 14 سلطنت (1336 ق.م.) به بعد ديگر در اسناد تاريخي نامي از نفرتي تي به ميان نيامده است. اعتقاد بر اين است كه او در اثر شيوع يك بيماري مانند طاعون يا به دلايل طبيعي درگذشته باشد.
يك موميايي دردره پادشاهان كه آنرا به نفرتي تي نسبت مي دهند.
نظريه اي كه سابق بر اين وجود داشت و مبني بر سقوط ملكه از اوج قدرت و رسوايي او بود، اكنون مردود اعلام شده است زيرا پاك شدن عامدانه تصاوير يك ملكه اخناتن در واقع مربوط به ملكه اي به نام كيا (Kiya) بوده است. در هر صورت، اطلاعات قابل تحقيق و بررسي از اين دوره در طي تاريخ به كلي از ميان رفته اند.
با در نظر گرفتن نظريات موجود، اين احتمال وجود دارد كه نفرتي تي مسئول جدايي از مذهب آتون بوده است. او پايتخت را مجددا به تيبس بازگرداند، تا موجب رضايت مردم و كاهنان اعظم معبد آمون شود. نفرتي تي آماده پذيرش مرگ خود بود. اكنون زمان به سلطنت رسيدن توتانخاتن (Tutankhaten) ناپسري وي بود كه با دختر نفرتي تي، آنخسن پاتن (Ankhesenpaaten) ازدواج كرده بود.
اين زوج سلطنتي بسيار جوان و بي تجربه بودند. نظرياتي مبني بر زنده بودن نفرتي تي در اين دوران وجود دارد كه او را راهنماي اين زوج ميداند. در صورت صحت اين نظريات، در سال سوم سلطنت توتانخاتن، نفرتيتي درگذشته و يا سلطه خود را بر امور سلطنت از دست داده است. در همين سال توتانخاتن نام خود را به توتانخامون تغيير ميدهد تا بر پرستش آمون تاكيد نمايد.
تدفين
سالهاست كه محل دفن نفرتي تي در هاله اي از شك و ابهام فرو رفته است اما برخي باستان شناسان دره پادشاهان را محل دفن او مي دانند.
بانوي جوانتر
در روز 9 ژوئن سال 2003، باستان شناسي به نام جوآن فلچر (Joann Fletcher) متخصص موهاي باستاني از دانشگاه يورك انگلستان، اعلام كرد كه ممكن است موميايي نفرتي تي يكي از موميايي هاي ناشناسي كه در مقبره KV35 واقع در دره شاهان يافته شده و به نام "بانوي جوانتر" شهرت يافته است، باشد.
البته در سال 1999 نيز يك محقق مصرشناس به نام ماريان لوبان (Marianne Luban) به چنين نتيجه اي دست يافته بود و نتيجه تحقيق خود را در مطلبي با عنوان "آيا موميايي نفرتي تي در دست ماست؟" در اينترنت قرار داده است. دلايل ادعاي اين دو محقق شباهت فراواني با يكديگر دارد.
تيم تحقيقاتي بر روي موميايي مذكور اعلام كرده اند كه اين موميايي طوري آسيب ديده است كه به نظر ميرسد در همان دوران باستان مورد بي حرمتي قرار گرفته باشد. شيوه موميايي اين جسد كه در آن از مايع موميايي استفاده شده و همچنين مغز جسد دست نخورده باقي مانده، نشان دهنده نوع موميايي سلطنتي سلسله هجدهم فراعنه است.
نكات ديگر موجود در اين موميايي يكي سن بدن و وجود گردنبندهايي ساخته شده از مهره هاييست كه اصلا به نام نفر (nefer) شهرت يافته و مختص ملكه بوده اند و همچنين كلاه گيسي با مدلي بسيار نادر كه توسط نفرتي تي به كار ميرفته، هستند. بنا به نظر اين گروه، بازوي موميايي در اصل به شكل خميده و در وضعيتي مختص با فرعون قرار داده شده بوده كه بعدها از بدن جسد جدا شده و به جاي آن بازوي ديگري در وضعيت عادي قرار داده شده است.
با اين حال بسياري از مصرشناسان ادعاي فلچر را رد ميكنند. بنا به گفته آنان نسبت دادن يك موميايي باستاني به يك شخص خاص كه هيچ اطلاعات DNA از او در دسترس نيست تقريبا غير ممكن است و از آنجايي كه والدين و فرزندان او هرگز شناسايي نشده اند، تشخيص جسد نفرتي تي نيز امكان ندارد. هرگونه سند اتفاقي مانند مدل مو و طرز قرار گرفتن بازو براي تشخيص يك موميايي از يك شخصيت تاريخي به اندازه كافي مداركي محكم به شمار نمي آيند.
به گفته آنان، دليل آيب ديدگي موميايي تنها موردي است كه ميتواند مورد بررسي قرار بگيرد و البته اين آسيب كه گفته ميشود براي انتقام گيري ايجاد شده است، نيز خود محل شك و ابهام است. برخلاف نظر فلچر، بازوهاي خميده نيز حالتي تنها مختص به فرعون نبوده است و براي اعضاي ديگر خانواده سلطنتي مورد استفاده قرار ميگرفته است.
كلاه گيس يافته شده در نزديك جسد نيز از منشائي ناشناس برخوردار است و لزوما به اين بدن بخصوص مرتبط نيست. در نهايت، سلسله هجدهم، يكي از بزرگترين و مرفه ترين سلسله هاي پادشاهي مصر باستان بوده است كه به مدت 200 سال برقرار بوده و اين جسد موميامي مونث ميتواند به هر يك از صدها همسر سلطنتي يا دختران آنها تعلق داشته باشد.
2006
هنگامي كه در سال 2006 قبري حاوي تابوت در ورودي مقبره توتانخامون كشف شد، خبرگذاريهاي متعددي درباره امكان يافته شدن جسد نفرتي تي قلمفرسايي كردند. اما اين تابوت خالي و تنها محتوي بالشتكهايي بود و بس.
جاودانگي
با وجود تمام مجادلات و مباحثات پيرامون جسد موميايي شده نفرتي تي، جايگاه مستحكم اين ملكه به عنوان يك نماد يا شمايل محبوب فرهنگي در جهان همچنان برقرار است. او شخصيتي محبوب و مشهور و پس از كلئوپاترا، مشهورترين ملكه مصر باستان بوده و تصاوير او در ميان هواداران اروپايي موجب تغيير استانداردهاي زيبايي در قرن بيستم شده است.
Borna66
09-16-2009, 08:33 PM
امروز میخوایم کمی خط مصر و معانیش رو معرفی کنیم که بیشتر در عکسا آمده.چشم نشانه ی سلامتی وثروت بوده
در نتیجه اغلب روی دستبند ها نیز نقاشی میشده.مربع نملدی از زمین کشاورزی بود.دایره نمادی از خورشید یا رع
بود که یکی از اولین خدایان وقوی ترین آنها بود.امواج نمادی از آب بودند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2827.jpg
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2828.jpg
Borna66
09-16-2009, 08:34 PM
جهان برزخ در مصرباستان
روح انسان پس از مرگ بعلت طلسمي که در جسد موميايي وي قرار ميدادند و يا بعلت دعاهايي که از کتاب " book of the dead" در مقبره مي نوشتند از جهان فاني به جهان برزخ و آخرت که در زيرزمين خاکي قرار داشت مسافرت مي نمود و در عبور از آخرين مرزکه در اين دو جهان وجود داشت هيچگونه ترسي بر وي عارض نمي شد و او را پس از انجام تشريفات بوسيله هورس و يا انوبيس دو خداوند عاليقدر در حضور قضاوت دادگاه واپسين حاضر ميکردند . روح انسان به آستانه دادگاه بوسه مي زد و بتالار عدل الهي وارد ميشد . اين تالار محوطه وسيعي بود که اوزيريس پادشاه جهان مردگان و نجات دهنده ارواح در انتهاي اين محوطه جاي داشت و در انتظار فرزند خود بود که از زمين خاکي مراجعت کند . در وسط تالار يک ترازوي دقيق نصب شده بود و " مات " الهه عدالت و راستي براي توزين قلب روح انسان پهلوي ترازو مي ايستاد و نزد وي هيولايي بنام " امي ميت " حاضر بود . پيکر اين هيولا طوري بود که هم در خشکي و هم در اب مي توانست زندگي کند و از بدن يک شير و يک اسب ابي و يک کرگدن ترکيب شده بود و در انتظار بود که روح مرده گناهکار شناخته شده را در کام خود فرو برد و نابود کند . دور تا دور دادگاه تحت رياست اوزيريس چهل و دو خداوند حضور داشتند و هر کدام شمشير برنده و تيز در دست داشتند و اين خدايان بعضي بشکل انسان و بعضي بشکل جانداران ديگر بودند و بمنزله مستشاران و اعضاي دادگاه بشمار مي رفتند و هر کدام مربوط به يکي از شهرهاي سرزمين مصر وظيفه مخصوص داشتند و وجدان آدمي را از جهت مخصوص مورد مطالعه و آزمايش قرار مي دادند .
روح مرده در جلسه دادرسي بدون هيچگونه ترديد مي کوشيد پرسشهاي خدايان را بعبارت منفي پاسخ دهد و هر يک از اين خدايان را در نوبت خود مخاطب مي ساخت و هر کدام را با نام و نشان مي خواند و به اين وسيله چنين وانمود ميکرد که خدايان را مي شناسد و از دادرسي ترس و هراسي ندارد و در زمين خاکي به راستي و درستي زندگي کرده و کفران نعمت و بي ديني در وي وجود نداشته است . هنگامي که نوبت به وزن و توزين مي رسيد آنوبيس و هورس دو خداوند عاليمرتبه خداي حقيقت را در يک کفه ترازو قرار ميدادند و اين خداوند بشکل يک پر از پرندگان که علامت و نشان حقيقت است نمايان مي گذشت و در کفه ديگر ترازو قلب روح آدمي جاي مي گرفت .
تات نتيجه را روي لوحه مخصوص مي نگاشت و اوزيريس وقتي دو کفه ترازو را برابر و يا قلب آدمي را سبکتر از کفه ديگر مي ديد ، حکم به نفع روح مرده صادر ميکرد و چنين مي گفت ( روح او را آزاد گذاريد هر کجا که مايل باشد برود و با خدايان و پارسايان محشور شود ). در اين هنگام بود که روح انسان در شعف و شادي بوسيله کشتي مينوي به آسمان صعود ميکرد و در اين آسمان جاودان ميشد و مختار و مجاز ميگرديد در سرزمين خدايان به کشت و زراعت بپردازد و مراقب سد ها باشد بي انکه در کار پر زحمت اجباري داشته باشد .
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
" روح انسان در نزد بوداييان فنا ناپذير است اما از يک قالب به قالب ديگر مي رود و در هر مرتبه پس از مرگ در آخرت بحساب خوب و بد اعمال وي رسيدگي مي شود و در اين ميان کردار نيکو هر اندازه پسنديده باشد از کيفر گناه کم نمي کند و يا عمل زشت هر چه قدر نکوهيده باشد در پاداش ثواب اثري ندارد بلکه تکليف هر گناه و يا هر ثواب جدا از يکديگر تعيين مي شود بدين ترتيب که روح انسان در آخرت قبلا کيفر گناه را مي بيند و در دوزخ به عذاب و شکنجه گرفتار ميگردد و سپس به بهشت مي رود و پاداش خوبيهاي خود را مي بيند و بعدا براي تصفيه کامل مجددا بجهان خاکي مراجعت مي کند و در اين مراجعت در قالب نوزاد ديگر متولد مي شود و در اين تولد هرگاه در زندگي سابق از گناهکاران بود در طبقه کارگرها يا "هاريجانها" و غيره وارد ميگردد و تا اخر عمر در طبقه خود مي ماند و بسختي و مشقت و بي چيزي زندگي ميکند تا روح وي تصفيه شود و هرگاه در زندگي سابق از نيکو کاران بود بشکل نوزاد در يکي از طبقات ثروتمندان و روحانيان متولد ميگردد و هرگاه از هيچکدام از اين گروها نبود و اصلاح و تصفيه نمي شد ممکن بود در جسم يکي از جانوران و يا در جسم يک جامد حلول کند . بهمين جهت است که ابوريحان بيروني در کتاب خود بتناسخ ارواح را در هند به چهار قسمت تقسيم کرده و اين چهاررا به "نسخ و مسخ و فسخ و رسخ" موسوم ساخته است .
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
اما عقيده بتانسخ ارواح در مصر قديم رنگ ديگري داشته و به روح انساني شامل نمي شد بلکه روح خورشيد ( آمون ) در جسم فرعون پادشاه مصر حلول ميکرد و از نزديک به حل و فصل امور انسانها مي پرداخت و اين خداوند و يا خدايان ديگر گاهي در جسم بعضي از حيوانات مثل شغال و سگ و شاهين و غيره حلول مي نمود و به اين جانوران رنگ خدايي مي داد .به همين جهت است که رفتار روحانيون مصر قديم نسبت به مجسمه هاي خدايان خود مانند رفتار با يک موجود زنده و صاحب عقل تدبير بود و همه روزه از اين خدايان مراقبت ميکردند و مايحتاج زندگي و وسايل معيشت آنان را فراهم مينمودند .
"آندره ايمار" دانشمند فرانسوي توضيحات جالبي را در کتاب خود بيان داشته است : " رفتار روحانيون مصر قديم با مجسمه خدايان خود مانند رفتار با شخصي بود که صاحب عقل و عواطف و احساسات و خواسته هاي انساني باشد . معبد خداوند در واقع خانه وي بود و گروه بسياري از روحانيون در هر معبد وظايف مراقبت را نسبت به ان خدا انجام مي دادند از آنجمله روحاني بزرگ معبد در بامداد هر روز درب اتاق خواب مجسمه خداوند را مي کوبيد و وي را از خواب بيدار مي کرد و سپس به شستشوي مجسمه و به پاک کردن صورت و چهره او مي پرداخت و لباس روزانه بر تن خداوند ميکرد و برايش انواع خوراکيها و مشروبات را مي گذارد و سپس مجسمه را روي دوش گرفته و گردش ميدادند و در اتاق ها و محل کار گردش مينمودند . اين تشريفات هنگام ظهر و شام و شب تجديد ميشد و وقت خواب لباس خواب بر تن او ميکردند و ميخوابانيدند ."
Borna66
09-16-2009, 08:34 PM
معماری بناها و کاخ ها در دوره پادشاهی میانه و مقبره های صخره ای مصر باستان
مهمترین و بارزترین بارنماهای پادشاهی میانه مقابر متعدد صخره ای در بنی حسن است که یکی از آنها مقبره “خنوم حوتب است که به ارتفاع ۶ متر ساخته است و سالمترین آنها است . این مقابر کم کم جانشین مقابر اهرامی شدند چرا که با هزینه فراوانی که اهرام داشتند مورد دستبرد نیز وارد می شدند و همین علت ها بود که باعث کمرنگ شدن ساخت اهرام ها شد و این سبک جدید مورد استفاده واهتم شد این مقابر در مناطق دور دست و در صخره ها کنده می شده این مقبره ها که در جلویشان یک سرستون کوتاه بود و دارای بخش های دهلیز تالاشوندار و اتاقک مقدس بود .
در داخل تالار مقبره ستون هایی دیده می شود اما این ستون ها هیچ نقشی در نگاهداری سقف ندارند و از کوه تراشیده شده اند و دیوارها نیز مانند گذشته با نقاشی و نقش برجسته رنگین و موضوعاتی مستابر تزئین شده اند ؟
معبد منتوحوتب :یکی از بناهایی که از دوران پادشاهی میانه (۲۰۵۶ ق.م) به جای مانده معبد و مقبره منتوحوتب در دید البدری است . این مجموعه در دامنه کوه جاسازی شده و ترکیب و هیجان انگیزی را با معماری و طبیعت بوجود آورده است . سطوح تراس ها با راهرو های ستون دار جانبی بوسیله معبدی شیب دار به یکدیگر متصل می شوند در وسط تراس بالایی هرم کوچک سنگی به عنوان نشانی از مقبره قرار دارد . محل دفن فرعون در خارج از مجموعه در دل کوه جای داده شده بود . این معبد ترکیبی از عظمت اهرام دوره پیشین و تالارهای ستون دار چند طبقه است . این مقبره نیز به علت آنکه از کوه کوچکی تراشیده شده در زیر مجموعه مقابر صخره ای است.
Borna66
09-16-2009, 08:34 PM
هنر مصر باستان
تحليلي گذرا بر هنر در عصر فراعنه
مصریان دوران باستان میراث گران بهایی از خود به جا نهاده اند که فصل مهمی از تاریخ هنر را به خود اختصاص داده است. مقدمات شکل گیری این هنر از هزاره چهارم قبل از میلاد آغاز شد اما پیدایش ویژگی های آن مقارن با اتحاد مصر علیا و سفلی بود. (حدود ۳۰۰۰ ق.م) ویژگی های مزبور با اندکی تغییرات تا استیلای اسکندر مقدونی پایدار ماند. هنر مصر باستان را به لحاظ تاریخی و در ارتباط با دودمان های حاکم بر مصر به دوره های مختلف تقسیم میکنند:
سلسله های اولیه (2686-3100 ق م)
پادشاهی کهن (2686-2181 ق م)
دوره بینابینی اول
پادشاهی میانه (2040-1786 ق م)
دوره بینابینی دوم
پادشاهی جدید (1567-1085 ق م)
واپسین دوره (1085-332 ق م).
در این مدت جمعا ۳۰ سلسله بر مصر حکومت کردند
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
فرعون در حال شکار، توجه به حالت واقعی پرندگان و حالت انتزاعی فرعون و ملکه
نمایید.
مصریان وجه خاصی برای هنر نداشتند و هنرمند هم نه یک فرد خالق و مستقل بلکه صنعت گری کار آزموده بود که لزوما باید با یک گروه کار می کرد. آنان جادو را به عنوان نیرویی بنیادی می انگاشتند و بر همین اساس معتقد بودند که اگر چیزی درست ساخته شود، می تواند با طی تشریفاتی خاص پا به عرصه حیات بنهد. تمام تلاش آنها در هنر هم برای رسیدن به همین هدف بود.
آنان با ساختن تصویری از فرعون، قالبی برای سکونت (کا)، یا روح او در دنیای پس از مرگ تدارک می دیدند و با تجسم مناسک مذهبی، آرامش خدایان را تامین می کردند. و حتی با ثبت رویداد های تاریخی، استمرار قدرت فرعون و عظمت مصر را منظور می داشتند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
(مجسمه چوبی معروف به شیخ(دوران پادشاهی کهن
به همین دلیل آنها از باز نمایی موضوعات ناخوشایند دوری می جستند و فقط جلوه های آرمانی و مطلوب زندگی را در آثارشان منعکس می کردند. هنرمند مصری سعی می کرد که همواره حقیقتی عینی و عقلانی و مستقل از زمان و مکان را بیان کند.
او اشیاء را نه بر اساس دریافت های بصری متغیر و اتفاقی، که بر آن صورتی که واقعی و ثابت فرض می شد، مجسم می کرد. صفات اساسی و کیفیت های انتزاعی را به صورت نمادین نشان می داد. (مثلا درجه اهمیت بر حسب اندازه، برای زنده نمایی از پیکرها از رنگ های قرار دادی و برای تزییه نکات مبهم از خط هیروگلیف بهره می برد). هنرمند مصری غالبا خط های مستقیم و شکل های یک پارچه به کار می برد که برای او جنبه کاملا عملی داشت، تا ذوق هنری.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
گوشه ای از خط هیروگلیف
محافظه کاری طبیعی مصریان و محدودیت های رویکرد جادویی مانع نو آوری هنری میشد، از این رو آثار عصر فراعنه، به هر دوره ای که باشد، شبیه به هم به نظر می رسد. در نقاشی و مجسمه های مصری، افراد مهم باوقار و آرام هستند، اما افراد فرودست، پرتحرک و سرزنده به نظر میرسند. هنر مصری پیری و ضعف را نشان نمی دهد، از این رو مردان همیشه پر قدرت و با نیرو و اطمینان و زنان با شادابی و لطافت جوانی نشان داده می شوند.
Borna66
09-16-2009, 08:35 PM
پادشاهی کهن
2181 – 2686 پ م
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2835.jpg
پادشاهی کهن از دودمان سوم آغاز و تا سه دودمان بعدی یعنی چهارم، پنجم، و ششم ، یک دوره زمانی پانصد ساله را در بر می گیرد. در این مدت فرهنگ و تمدن مصری حرکتی را که از دو دودمان پیشین خود آغاز کرده بود، به سرعت بسط و گسترش می دهد و به یک مجموعه ای عظیم از دستاوردهای فنی، معماری، هنری، اجتماعی و مذهبی تبدیل می کند که تا سه هزار سال بعد از آن نیز همچنان در عمق ضمیر مصریان باقی می ماند.
در عهد دودمان سوم، معمار نابغه ای به نام ایم حوتپ Imhotep برای فرعون مصر، زوسر «جوزر» (حدود 2649 - 2668 ق م) مجتمع عظیمی در سقاره، و گورستان گروهی نزدیک تختگاه مصر؛ ممفیس می سازد. افزون بر این، هرمی پله پله از سنگ بنا ساخت م مرقد و تأسیسات جانبی دیگری در اطراف هرم بدان افزود. هرم عظیم زوسر که به منظور حفاظت از جسد فرعون مصر بنا گردید؛ کهن ترین اثر معماری باقیمانده از مصر باستان است. این معماری خود الگویی گشت تا آیندگان به تقلید و تبعیت از آن، دست به کار ساختمانی عظیمی بزنند که یکی از عجایب هفتگانه جهان شناخته شود.
معماری پادشاهی کهن، اهداف و انگیزه های آن دست مایه ای گردید تا مورخان و باستان شناسان بر این دوره پانصدساله و شرایط و اوضاع ا جتماعی آن را بر مبنای بناهایی که به هر صورت از سنگ آهک و گرانیت در مقیاس بزرگ برای ساختن ساختمانها در مقبره ها به کار می رفت، شناسایی کنند. جالب اینکه در این دوره ، معابدی شبیه آنچه در دودمان یکم و دوم پادشاهی متداول بود، به ندرت ساخته می شد.
به طوریکه اشاره شد، در پایان دودمان سوم پادشاهی، ساختن اهرام آغاز و به تدریج گسترش پیدا کرد. اما کمال حشمت این معماری تنها مدیون دودمان چهارم پادشاهی است که در آن عهد احداث چنین آرامگاه های پادشاهی با عظمت و پرشکوه، رونقی فراوان یافت.
ساخت اهرام مهمترین و اصلی ترین سازندگی این دوره را تشکیل می دهد؛ این معماری بدیع خود موجد تحولی شگرف گردید و تمدن و فرهنگ فراعنه به یک شکوفایی بی نظیر دست یافت؛ به گونه ای که مشعل هدایتی برای صنعتگران مصری برای یک دوره سه هزار ساله بعدی شد. اهرام مصر نمایانگر اوج دستاوردهای فنی، معماری، طراحی و تزیینات است که تنها در سایه یک سازمانبندی منظم، استادکارانی بی نظیر و هنرمندانی با انگیزه های قوی، و مهم تر از همه امنیت کافی و ثروتی کلان امکان پذیر بود. دوره دودمان چهارم پادشاهی اندکی افزون بر یک سده دوام آورد (2498 - 2613 پ م) و شش پادشاه از این دودمان بر مصر فرمانروایی کردند.
بزرگ ترین هرم مصر در جیزه «Giza » در عهد خوفو ساخته شد که اطراف آن را معابد کوچک تر، ویژه درباریان احاطه کرده است و از عظیم ترین و پیچیده ترین اهرام مصر است. دومین هرم بزرگ در جیزه ، در دوره فرمانروایی خف رع احداث گردید و «خف رع بزرگ است» نام گرفت. سنفرو نیز در «ده شور» هرمی به نام «سنفروی تابان» بنا کرد. این پادشاه دو هرم دیگر به نامهای «هرم صحرا و هرم سرخ» در «دَشور» برپا ساخت. در عهد رع جف، هرمی در «ابو رواش» به نام «تاق پرستاره رع جف» احداث کرد که ساختمان آن نیمه تمام باقی ماند. گفتنی است که در عهد دودمان چهارم پادشاهی در مصر، هنوز خط و کتابت متداول نشده بود؛ هرچند در حومه های شهر، اشراف و ثروتمند از خط و نمادهای تزیینی استفاده می کردند. تخته سنگهای آذرین که برای ساختن این تندیسها و پیکره های اهرام به کار می رفت؛ از منطقه ای به نام »ابوسمِبل« در شمال غربی صحرا آورده می شد.
خط در دوره دودمان پنجم پادشاهی رایج گشت؛ حادثه ای که هم می توانست موجبات هرچه بیشتر قدرت فراعنه مصر را فراهم آورد و هم باعث تضعیف پادشاهان شود؛ چرا که کتابت ، مستلزم برقراری نوعی دیوان سالاری و بوروکراسی در داخل نظام پادشاهی و به کارگیری کاتبان و نویسندگان بود. خط - نگار هیروگلیف با ویژگی های منحصر به فردش، با وجودی که توسط پژوهشگران بدترین نوع نگارش شناخته می شود؛ اما به همان میزان از نظر زیبایی، ممتازترین و بی بدیل ترین روش نگارش است که تاکنون توسط بشر ابداع گردیده. گفتنی است که خط - نگار هیروگلیف (که فاقد حروف گویشی و صدادار است) تنها برای نوشتن مطالب مذهبی، اوراد و ادعیه به کار می رفت و یادگیری آن بسیار بسیار دشوار بود؛ چنانکه خواندن آن به ویژه با گذر زمان ، خواه ناخواه اشتباهاتی را به وجود می آورد. در عین حال تاکنون روش گویشی آن نیز کشف نشده است.
مجتمع هرم در "ابوسیر" در مقایسه با اهرام جیزه به مراتب کوچک تر است؛ اما این هرم به سبب دیوار نبشته و دیوار نگاره های فراوانش، جزو بهترین آثار هنری به شمار می رود و از این نظر شهرتی به سزادارد.
دوران دودمان پنجم پادشاهی حدود 149 سال (2345 - 2498 ق م) به طول انجامید و نُه تن در این مدت از این دودمان بر مصر حکومت کردند. به هنگام پادشاهی ایسسی Isesi که از پادشاهان میانی این دودمان است، احداث «معبد شاهی خورشید» و دیگر عملیات ساختمانی در «ابوسیر» متوقف شد. هرم سقاره که توسط جانشین او «اوناس Unas » احداث شد، شیوه نوینی از ساخت اهرام را معرفی می کرد. در این هرم نه تنها معبد در خارج از آن قرار داشت، بلکه دیوارهای تالار تدفین نیز به نحو زیبایی تزیین شده بود. این شیوه از هرم سازی به دوره ششم پادشاهی منتقل گردید.
آغاز دودمان ششم پادشاهی در مصر، مصادف با ایجاد نخستین بایگانی نوشته ها بر روی پاپیروس است. در این دوران، درگیریهای دو همسایه شمالی و جنوبی (مصر علیا و مصر سفلی) تماماً ثبت ودر بناهای تدفینی افسران عالیرتبه و درباریان و صاحب منصبان، در ولایتهای مختلف نگه داری می شد. اتاق نیایش این مقبره ها عموماً دارای نبشته هایی است که فعالیت دولتی شخص متوفی و دفن شده در آن مکان را تشریح می کند؛ هر چند هدف اصلی از ایجاد چنین اتاقهایی (اتاق تدفین)، حفظ اشیاء و اموال شخصی متوفی برای زندگی پس از مرگش بود.
اندک مدتی پس از فرمانروایی پپی دوم Pepi IIکه ظاهرا تندیس غیرمعمولی هم او را در آغوش مادر نشان می دهد ( این اثر هم اکنون در موزه بروکلین نیویورک نگه داری می شود)، به تدریج لحن نوشته های فرمانداران ایالتها تغییر می کند. در این نوشته ها صرف نظر از گزافه گویی، فرمانداران نه تنها ارتباطی با پادشاهان عنوان نمی کنند، بلکه می کوشند تا رشادتهای مستقل و شخصی خود را برجسته سازند. گفتنی است که در عهد پادشاهی پپی دوم، بنای گورستانهای سلطنتی، تنها به سایه ای از عظمت و شکوه بناهای پادشاهان پیشین بدل شد که این امر حاکی از کاهش شدید منابع مادی، بحرانهای اقتصادی و پادشاهی کهن در نتیجه ضعیف شدن نظارت و کنترل مرکزی بر اوضاع مملکت است. اسناد به دست آمده از جنوب مصر علیا به صراحت از آشوب و جنگ و گریز در این دوران حکایت می کند. یکی از اسناد، مدرکی است که از مقبره فرزند عنخ تیفی به دست آمد؛ با وجودی که در این سند اشاره ای به جنگ نشده، اما به قطع رابطه حکام همسایه در طیبه با حکام شمالی دارد. البته طیبه در پادشاهی کهن، در شمار شهرهای بزرگ به حساب نمی آمد، اما موقعیت جغرافیایی اش که ادامه این منطقه را به جنوب مصر علیا متصل می سازد، اهمیت استراتژیک ویژه ای بدان می بخشد. همین امر باعث شد تا بعدها در دوره پادشاهی جدید، تبس به عنوان پایتخت برگزیده شود.
دودمان ششم پادشاهی حدود 164 سال به طول انجامید و پنج فرعون (که نام آنها شناخته شده) در این مدت بر مصر فرمانروایی داشتند. معلوم است که مدت یاد شده با توجه به کوتاهی طول عمر در آن زمان، یا گزافه است و یا دیگر شهریاران مصری هم در این دوره حکومت داشتند که هنوز اسناد و شواهد لازم درباره آنها به دست نیامده است.
پادشاهی کهن با این دودمان خاتمه می یابد و مورخین آغاز دودمان هفتم پادشاهی را پایان این دوره از تاریخ مصر و شروع یک دوره فترت و پرآشوب و پرهرج و مرج و به همان اندازه تاریک و مبهم می دانند. اواخر این دودمان بی شک با بحرانهای عظیمی در همه زمینه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... روبه رو بود. روشن است که طول سرزمین مصر، وجود خاندانهای پرقدرت در مناطق مختلف، نزاعهای خاندانی و بعضاً عقیدتی بین دو مصر علیا و سفلی، هرگاه زمینه ای اجتماعی که عموماً با بحرانهای اقتصادی خودنمایی می کرد، اجازه می داد، سر برمی آورد و وحدت و یکپارچگی مصر که تنها در سایه حضور پادشاهی قدرتمند و به لطف رودخانه نیل و سیلابهای سالیانه اش که سرزمینهای مجاور را آبیاری و بارور می ساخت، امکانپذیر می نمود. در چنین مواقعی، مصر شاهد دوره ای از آرامش و امنیت و شکوفایی و عظمت می شد؛در غیر اینصورت، معضلات کهنه و دیرزیست،خود را نشان می داد و کشور را در آشوب و هرج و مرج غرق می ساخت.
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2025 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.