PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تمدن بابل



Borna66
09-16-2009, 11:26 AM
تمدن بابل




تمدن بابل در جنوب بين النهرين شکل گرفت.ايشان مرتب با آشور و عيلام در حال جنگ بودند و در يکي از اين جنگ ها از از عيلامي ها شکست خوردند اما پس از چند قرن آن مناطق را پس گرفتند.از معروفترين پادشاهان ايشان حمورابي بود که شهر بابل را بسيار رونق داد بطوريکه داراي جمعيت زيادي گشت و حمورابي جهت کنترل اوضاغ قانون نامه اي را وضع کرد.و آن را روي سنگ بزرگي نوشت و در ميدان شهر قرار داد.حدود 1100سال قبل ميلاد عيلامي ها با شکست بابل اين لوح را به شوش بردند.پس از وي حاکمي به نام نمرود به سلطنت رسيد که در همان دوران حضرت ابراهيم (ع) به پيامبري برگزيده شد.چون آشوربني پال شاه آشور مرد پادشاه بابل به نام نابوپولوسار با هوخشتره از ماد متحد شد و سوي آشور لشگر کشيدند و پس از نبردهاي طولاني آشور را شکست دادند.هوخشتره دخترش را به همسري پسر شاه بابل به نام بخت النصر درآورد.پس از اين پيروزي قلمرو آشور ار ميان خود تقسيم کردند.بخت النصر که پادشاه شد تصميم به کشورگشايي گرفت.به فينيقيه(لبنان و فلسطين کنوني)حمله برد و موفق هم بود.وي با وجود اين جنگ ها به فکر آبادسازي نيز بود.دور بابل را حصار کشيد و ورود به آن از طريق دروازه ايشتار بود.وي زيگوراتي ساخت و مجسمه خداي بابل را درآن قرار داد که پادشاهي شاهان با رفتن به معبد و گرفتن دست هاي مجسمه رسميت مي يافت.


http://pnu-club.com/imported/2009/09/2721.jpg



برج بابل

Borna66
09-16-2009, 11:27 AM
یک نقاشی از باغ‌های معلق بابل (و برج بابل در دورنمای آن) که در قرن شانزدم میلادی به تصویر کشیده شده‌است.


بابل یکی از تمدن‌های باستانی حوزهٔ میان‌رودان است و به معنی دروازهٔ خدا (باب-ایل-لون) است. بابل در بین‌النهرین در حوضهٔ رود فرات قرار داشت.


تاریخ بابل

سومر اولین و قویترین دولت شهر میان‌رودان بود. پیدایش تمدنهای سومری و عیلام در خاک بین النهرین و خوزستان, توجه سامیان ساکن صحرای عربستان را به خود جلب نمود و بتدریج به منطقه بین النهرین کشاند. با گذشت زمان سامیان یکی از اقوام ساکن بین النهرین شده وبتدریج صاحبان قدرت ومسند گردیدند. بنحوی که ۲۸۰۰ سال قبل از میلاد اکثریت بسیاری از شهرهای سومری و بعضا حاکمیت شهر ( پاتئسی ) را در اختیار گرفتند. 2500 پ.م. سلسله سومریان باستان از هم پاشید.
اکد قومی سامی‌نژاد بود که در شمال خاک میانرودان و در حوالی بغداد کنونی، می‌زیست. این قوم در نزاع با سومریان پیروز شدند. اکدیان ۳۰۰ سال در قدرت باقی ماندند.
اموری‌ها قبايل بسیار بدوى سامى‌نژاد بودند كه غرب فرات را از نيمه دوم هزاره سوم پ.م. اشغال كردند. آنها بابل را دو مرتبه (در انتهاى هزاره‌هاى سوم (2122)پ.م. و آغاز هزاره‌هاى اول) پ.م. فتح كردند.
آشور نام سرزمینی است که در بخش میانی رود دجله قرار داشته‌است. آشوری‌ها قومی سامی‌نژاد بودند و زبان آنان با سایر زبان‌های سامی‌، مانندِ عربی و عبری هم‌ریشه است‌. در سال ۱۸۰۰ پ.م. فرمانروایان اولیه آشوری شهرهای آشور، نینوا و اربیل را متحد کردند و تاریخ از سلسله‌های پادشاهی آشور بعد از سال ۱۴۲۰ پ.م. یاد می‌کند. دولت آشور در آغاز تابع بابل بود و یکی از استان‌های کشور بابل بود. آشوری‌ها وقتی که متحد گردیدند از بابل جدا شدند.
جانشین سومریان پادشاهی بابل و امپراتوری آشور بود. نخستین سلسله پادشاهان بابل که از سال 1894 پیش از میلاد سر کار آمدند جانشین سومر و کشور آشور که در میان سالهای ۱۸۰۰ و ۱۵۰۰ پیش از میلاد در شمال به قدرت رسید، جانشین اکد شد. بابلی‌ها و آشوری‌ها قومی سامی‌نژاد بودند.
تاریخی تمدن بابل به چند دوره بخش می‌شود:


بابل کهن
در سال ۱۹۰۰ پیش ازمیلاد عیلام بین‌النهرین را به تصرف خود درآوردند.
بابل كهن 1894/1830 پ. م. توسط قبايل سامى اموری‌ها بنيان گذارى شد و توسط هیتی‌ها در 1595/1531 پ. م. تسخير شد و پايان يافت.
با درگیری طولانی سومری‌ها در جنوب و بابلی‌ها در شمال بین‌النهرین، سرانجام اقتدار بابلی‌ها تحت سلطه حمورابی ۱۷۹۲-۱۷۵۰ پ.م. تثبیت شد.
در زمان حمورابی شیوهٔ جدید مدیریت که تمرکز قدرت در مرکز و دربار بود به کار گرفته شد و قدرتی که در اختیار فرمانروایان ولایات بود به پادشاه تفویض شد و حکومت پادشاهی مدعی داشتن سرمنشاء الهی شد.
اقتدار بابل در دنیای قدیم آنچنان بود که در دولت‌های بعدی دنیای قدیم اثرگذار شد. به ویژه قوانین حمورابی که لوح‌نوشته‌ٔ آن در شوش یافته شده.
حمورابی شاه بابل را واضع اولین قانون نوشته می‌دانند. این مجموعه قوانین نوشته بر تخته سنگی یافت شده‌است که اصل آن در لوور است و رونوشت‌هایی از آن به موزه‌های ایران و عراق داده شده‌است.
قوانین حمورابی مربوط به زراعت، آبیاری، کشتیرانی، خرید و فروش برده و مجازات‌ها، ارث و ازدواج است.
بابل کهن توسط هیتی‌ها در سال 1595/1531 تسخير شد و پايان يافت. سپس حکومت سلسله کاسی‌ها بنیان نهاده شد .

بابل میانه (کاسی‌ها)


بابل میانه؛ 1530 - 626 پیش از میلاد

در سال 1475 ق.م. سپاه کاسی به ریاست گانداش برای فتح بابل حمله کرد و بابل فتح شد. سر انجام در سال 1530 ق.م. سلسله کاسی‌ها به سلطنت سلسله حمورابی پایان دادند. حکومت کاسی‌ها بر بابل 400-500 ساله شد. کاسیان بر ایلام نیز مسلط شدند و شوش را مدت‌ها اداره نمودند. در سال 1158 ق.م. سپاه ایلام برای فتح بابل حمله کرد و بابل فتح شد و حکومت سلسله کاسی‌ها و پايان يافت. شوتروک ناخونته اول شاه ایلام، به پادشاهی رسید و در آغاز با شاه بابل وارد جنگ شد و موفق شد که بابل را تصرف کند. شوتروک ناخونته فرمان به غارت بابل داد و تمام گنجینه‌های آن شهر را به شوش منتقل کرد. شوتروک ناخونته به سرزمین کاسی‌ها هم تاخت و آن‌جا را نیز تصرف کرد.
دولت آشور در آغاز تابع بابل بود و یکی از استان‌های کشور بابل بود. آشوری‌ها وقتی که متحد گردیدند از بابل جدا شدند. تاریخ از سلسله‌های پادشاهی آشور بعد از سال ۱۴۲۰ پ.م. یاد می‌کند. آشور حدود هزار سال دوام کرد و سرانجام مغلوب دولت ماد شد.
بابل نو (کلدانی)


بابل نو؛ 626 - 538 پ. م.

ژنرال نبوپولاصر در سال 626 پ. م. در بابل به قدرت رسيد و اين آغاز دوران بابل نو است. امپراتوری جدید بابل کلدانی میباشد. نبوپولاصر از 626 تا 605 ق.م. حکومت کرد، و دوباره شهر بابل به عنوان پایتخت امپراتوری بابل برگزیده شد و سلسله جدید فرمانروایان بابل را بنیاد نهاد. شهر بابل تحت فرمانروایی کلدانیان مجدداٌ عظمت خود را باز یافت. امپراتوری قدرتمند آشور در ۶۱۲ پ‌.م با هجوم متحد ماد و بابل سقوط کرد و قدرت از نینوا به بابل منتقل شد.
در سال ۵۹۷ پ.م. که بخت‌النصر امپراتور بابل سرزمین یهودیه را به تصرف درآورد، بسیاری از مردمان آن را که توان کاری داشتند به اسارت به بابل برد که در آن هنگام پایتخت کلدانی محسوب می‌شد. سرزمین یهودیه به صورت یکی از ایالات دور افتاده امپراتوری بابل درآمد.
سرانجام امپراتوری قدرتمند بابل به دست کوروش کبیر در سال ۵۳۸ ق.م. فتح شد. ساتراپ بابل بخشی از امپراتوری هخامنشی گردید. کورش کبیر به یهودیان امکان داد به سرزمین خویش باز گردند، شماری از آنان به سرزمین ایران کوچ کردند.

تمدن بابل

تمدن بابل و شاهان آن کمابیش به افسانه‌ها راه یافته‌اند. بابلیان را مبدع و مخترع بسیاری چیزها می‌دانند و فراوان کرده‌های بابلیان است که تا امروز به جا مانده‌است. از جمله ۱۲ بخش کردن روز و وضع هفته به عنوان بخش زمان.
نام بابل که شهر اصلی این تمدن بود به معنی شهر مقدس است، هر چند در تورات از آن به زشتی یاد شده و بر آن نفرین رفته‌است.
باغ‌های معلق بابل از عجایب هفتگانه‌ی دنیای قدیم بوده و کنارش دیوارهای حصار بابل از شهرتی همطراز برخوردار است. دیوارهایی که چنان عریض بود که ارابه‌ای را می‌شد بر فراز آنها راند.

Borna66
09-16-2009, 11:28 AM
پادشاهان بابل


سوموآبوم ۱۸۹۴-۱۸۸۱ پ.ز.
سومو-لا-ال ۱۸۸۰-۱۸۴۵ پ.ز.
سابیوم ۱۸۴۴-۱۸۳۱ پ.ز.
آپیل-سین ۱۸۳۰-۱۸۱۳ پ.ز.
سین-موبالیت ۱۸۱۲-۱۷۹۳ پ.ز.
حمورابی ۱۷۹۲-۱۷۵۰ پ.ز.
سامسو ایلونا ۱۷۴۹-۱۷۱۲ پ.ز.
ابی‌اِشوه ۱۷۱۱-۱۶۸۴ پ.ز.
امی-دیتانا ۱۶۸۳-۱۶۴۷ پ.ز.
امی-سادوکا ۱۶۴۶-۱۶۲۸ پ.ز.
سامسو دیتانا ۱۶۲۵-۱۵۹۵ پ.ز.

حمورابی (1810 - 1750)ق. م. ششمین پادشاه اولین سلسله سلاطین مملکت قدیم بابل است که تاریخ سلطنت او را به (1720-1750) قبل از میلاد ذکر کرده‌اند. ستونی که قوانین حمورابی بر روی آن حک گردیده در حدود ۲٫۵ متر ارتفاع دارد.متن قوانین گرداگرد این ستون در ۳۴ ردیف به خط میخی نوشته شده‌است که شامل ۲۸۲ ماده در باب حقوق جزا و حقوق مدنی و حقوق تجارت است.
منابع:

تاریخ ماد. دیاکونوف. ترجمه کریم کشاورز، تهران: نشر امیرکبیر.

Borna66
09-16-2009, 11:29 AM
نمرود(عبری: נִמְרוֹד) از شخصیت‌های عهد عتیق است. بنا به روایت تورات، نمرود از شاهان بابل بود که دستور ساخت برج بابل را داد. بنابر نقل تورات(10:8)نمرود از فرزندان کوش پسر حام پسر نوح بود:
« و کوش نمرود را آورد.اوبه جبار شدن درجهان شروع کرد.وی درحضور خداوند صیادی جباربود[۱]از این جهت میگویند«مثل نمرود،صیاد جبار در حضور خداوند» و ابتدای مملکت وی بابل بود.»
نمرود در برابر ابراهیم
در تورات، هیچ چیز درباره ملاقات و گفت‌وگوی بین نمرود و ابراهیم نیامده است؛ بنا به روایت تورات ابراهیم هفت نسل با نمرود فاصله دارد، نمرود پسر نواده نوح است در حالی که ابراهیم دهمین نواده از تبار نوح محسوب می‌شود.(پیدایش ۱۰:۱۱) با این حال در روایات یهودی از جمله در تلمود، محاجه بین نمرود و ابراهیم آمده است؛ این محاجه را عموماً نوعی رویارویی خیر و شر و ایستادگی یکتاپرستی در برابر شرک تعبیر می‌کنند. در یوبیل آمده است که نمرود در برابر خدا ایستاد و خود ادعای خدایی کرد و سومری‌ها در برابرش به سجده می‌افتادند(یوبیل ۵:۳۳) داستان نخستین رویارویی ابراهیم و نمرود در میدراش ربی چنین آمده است:
و او[ابراهیم] را به نزدیک نمرود آوردند. نمرود او را گفت که آتش را سجده کن. ابراهیم گفت تمنا این که آب را سجده کنم، که آتش را فرونشاند! [نمرود] گفت که آب را سجده کن. ابراهیم گفت تمنا این که ابر را سجده کنم که آب را بیاورد! [نمرود] گفت که ابر را سجده کن. ابراهیم گفت تمنا این که باد را سجده کنم که ابرها را در آسمان پراکنده سازد. نمرود گفت که باد را سجده کن. [ابراهیم] او را گفت که اینک مرا دستوری ده تا مگر آن انسانی را سجده کنم که تاب آن باد بیاورد. [نمرود] با او گفت که سخن در میان سخن می‌آوری، آتش را سجده خواهم کرد و جز او کسی را سجده نکنم و در آتش تو را خواهم افکندن مگر خدایی که تو او را سجده کنی، آمده تو را [از عذاب آتش من] برهاند. و هاران [برادر ابراهیم] آن جا ایستاده بود. [با خود] گفت که من چه کنم؟ اگر ابراهیم به سلامت بیرون آید، خواهم گفت: من از [پیروان] ابراهیمم و اگر نمرود پیروز گردد خواهم گفت که من از[پیروان] نمرودم. و ابراهیم را در آتش افکندند و او به سلامت بیرون آمد، پس هاران را گفتند که تو از[پیروان] کدامین ایشانی؟ و او [با ایشان] گفت که با ابراهیم. [پس] او را گرفته، در آتش افکندند، در آن آتش بمرد، پیش از آن که پدرش تارح بمیرد. [ در سفر پیدایش تورات ۱۱:۲۹ از هاران نام برده شده است اما از مرگ او در آتش سخنی نرفته است.] .
روایات یهودی درباره نمرود پس از در آتش افکندن ابراهیم، دیدگاه متفاوتی دارند. برخی از توبه نمرود سخن به میان آورده‌اند.(میدراش ربی ۴۴:۱۱) و برخی سخن از جنگ نمرود و ابراهیم و کشته شدن نمرود به میان آورده‌اند.(میدراش رئو ۱۱:۲)

نمرود در روایات اسلامی

در قرآن، نام نمرود نیامده‌است اما از محاجه ابراهیم با پادشاهی سخن به میان رفته‌است.(قرآن ۲:۲۵۸) در اکثر قریب به اتفاق روایات اسلامی، نام این پادشاه نمرود آمده‌است. در روایات اسلامی، همچنین نوزادکشی نمرود پیش از تولد ابراهیم و نیز سوزانیده شدن ابراهیم در آتش به فرمان نمرود آمده‌است. همچنین نمرود در روایات سنتی اسلام (نمرود الجبار) نامیده می‌شود.

Borna66
09-16-2009, 11:30 AM
:: دودمان نخست بابل ::





در حدود میانه سده بیست و یکم پیش از میلاد، و اواخر دوره دودمان سوّم اور، نبرد بزرگی در سرزمین سومر آغاز گردید. مردمان اَموری که از سوریه رسیده بودند خوی ستیزه جویی را با خود آورده بودند. آنها از صحرای سوریه به سرزمین های میان دو رود هجوم آورده شهرهای «ایلیپ»، «ماراد»، «مالگیوم»، «ماشکان شاپیر» و «اوروک» را تسخیر کردند، و در واقع این اَموری ها بودند که واپسین دوره تاریخ سومر را رقم زدند. در سال 1.894 ق.م، در سه پادشاهی میان دو رود، سه تن به پادشاهی رسیدند. این سه تن هر یک بر آن شدند تا بر دیگران برتری یابند و بزودی درگیری و کشاش، سراسر میان دو رود را فراگرفت.
«سومو آبوم» یک شیخ اهل آمورو بود که از هرج و مرج در میان دو رود استفاده کرد و در شهر کوچکی به نام «بابیلِم»، که هیچ اهمیت سیاسی نداشت، ساکن شد و دودمان نخست «بابیلِم» را پی افکند (این ناحیه را سومریان «کَدین-گیرّا» می نامیدند و اکّدیان «بابیلِم» می گفتند و همان است که بعد ها به بابل شناخته شد).
همچنین، «سومو-ایلوم» در لارسا به تخت نشست و «بورسین دوّم»، شاه ایسین شد.
در سال 1.890 ق.م «سومو ایلوم» شاه لارسا با قبایل آموری که در «آکوز» و «کازالو» زندگی می کردند به نبرد پرداخت. او همچنین در 1.886 ق.م کوشید تا «دهانه رودخانه ها» را به اطاعت خویش درآورد. اما در ظاهر توفیقی نیافت، یا دست کم نتوانست فتوح خود را نگاه دارد.
در سال 1.881 ق.م، «سومو-آبوم» شاه بابل به «کازالو» حمله برد. در طی چند سال آینده، کوشش های دو پادشاه بابل و لارسا برای بازپس گرفتن یا استیلا بر ناحیه کازالو در خاور رود دجله، که اَموری ها به آنجا وارد شده بودند سایه افکند.
«سومو-ایلوم» شاه لارسا در 1.872 ق.م، به ناحیه کازالو لشکر کشید.
در سال 1.862 ق.م «سومو-لا-اِل» شاه بعدی بابل (1.880 - 1.845 ق.م) کشاکش هشت ساله ای را با «ایاخزر-ایلی» پادشاه آمورو آغاز کرد و او را از شهر بیرون راند. از جمله فتوحات دوران پادشاهی «سومو-لا-اِل» می توان به گشودن شهر «کیش» اشاره کرد.
در سال 1.835 ق.م، عیلامیان به لارسا تاختند و آن شهر را اشغال کردند. «سابیوم» شاه بابل (1.844 - 1.831 ق.م) نیز با «واراد-سین» (1.835 - 1.723 ق.م)، حکمران عیلامی لارسا علیه «اَموری» ها متحد شد و سپس به اَموری ها حمله کردند.
«اَپیل-سین» شاه بعدی بابل بود که از دوره پادشاهی وی جز سالهای پادشاهیش چیزی موجود نیست (1.830 - 1.813 ق.م).
جانشین «اَپیل-سین»، «سین-موبالیت» (1.812 - 1.792 ق.م)، در نبرد با «ریم-سین یکم» (1.823 - 1.763 ق.م) حکمران عیلامی لارسا شکست خورد. او آخرین شاه دودمان نخست بابل بود که دارای نام اکّدی است.
حمورابی (به زبان آموری آموراپی؛ 1.792 - 1.750 ق.م)، ششمین شاه دولت-شهر بابل، و نخستین شاه امپراتوری بابل بود. او به خاطر تنظیم قوانینی که مجموعه قوانین حمورابی خوانده می شود، شناخته-شده است.
حمورابی تاج و تخت پادشاهی را از پدرش «سین موبالیت» به ارث برد و ده سال نخست پادشاهی او در صلح و آرامش گذشت. او با هوش استثنایی خود پادشاهی می کرد و از فقرا، زنان بیوه و یتیمان محافظت می نمود. او خود می گوید:
«من راستی را در کشور می گسترانم، تا بدی و گمراهی از بین برود، تا قوی بر ضعیف ستم نکند. من می خواهم تا برای مردم همچون خورشید باشم، بر همه کشور بتابم، و شادی ببار بیاورم. من نجات دهنده ای هستم که عصای سلطنتی او عدالت است، و به همه شهروندان سود می رساند.
ستونی که قوانین حمورابی بر روی آن حک گردیده در حدود ۲٫۵ متر ارتفاع دارد.متن قوانین گرداگرد این ستون در ۳۴ ردیف به خط میخی نوشته شده‌است که شامل ۲۸۲ ماده در باب حقوق جزا و حقوق مدنی و حقوق تجارت است.
این قانون بخش بیباک، پس از نشستن بر تخت شاهی، بیدرنگ سیاست توسعه طلبی را آغاز نمود و کار خود را با حمله به «مالگیوم» آغاز نمود (1.788 ق.م). او سال بعد توانست شهرهای ایسین، اور و اوروک را به اشغال خود درآورد (1.787 ق.م). حمله دوباره حمورابی به مالگیوم (1.784 ق.م) سبب تسخیر آن شهر به دست شاه بابل شد.
در سال 1.764 ق.م، «ریم سین» حکمران عیلامی لارسا سخت زیر فشار دولت بابل قرار گرفت. بطور کامل آشکار است که او از سرزمین نیاکانش عیلام، کمک خواسته باشد. در نتیجه عیلامیان به کمک ریم-سین شتافتند. حمورابی نیز که با «زیمری-لیم» شاه ماری متحد شده بود به رویارویی آنها رفت و عیلامیان را شکست داده، لارسا به دست شاه توانای بابل افتاد.
توجه حمورابی در بین سال های 1.760 - 1.755 ق.م بروی سرزمین آشور متمرکز بود.
در 1.757 ق.م، «زیمری لیم» شاه ماری علیه حمورابی شورش کرد. سپاه حمورابی شهر ماری را تسخیر و به پادشاهی زیمری لیم در آن شهر پایان بخشید. شهر ماری نیز، که در آن هنگام بزرگ ترین شهر جلگه باختر فرات بود، برای همیشه نابود گردید. کمی پس از آن، آشور و دیگر شهرهای پادشاهی آشور نیز به زیر سلطه بابل درآمدند و او سرانجام توانست آن ناحیه را خراجگذار خویش کند.
با این فتوحات، حمورابی نخستین فرمانروایی شد که پس از سارگُن اکّدی (2.334 - 2.279 ق.م) به رؤیای باشکوه میان دو رود متحد، دست یافت. قلمرو پادشاهی او به احتمال از خلیج فارس در جنوب خاوری، تا مرزهای سوریه و کوهپایه های ارمنستان در شمال باختری گسترده بود. بیشتر خاندان های حکومترگر محلی، از جمله حکومت آشور، زیردست و فرمانبردار بابل شدند و اجازه یافتند بر امور کشور خود همچنان نظارت داشته باشند مشروط بر اینکه، از فرمان های «شاه قدر قدرت، شاه بابل، شاه سومر و اکّد، شاه چهار گوشه-ی جهان» (لقبی که حمورابی به خود داده بود) اطاعت کنند.
پس از درگذشت حمورابی (1.750 ق.م)، آشکار شد که آشور تنها دولت زیردست بابل نبوده که به دلیل اجبار به پیروی از فرامین حمورابی آزرده خاطر بود. درست همان طور که قلمرو شَمشی اَدَد یکم شاه آشور، اندکی پس از درگذشتش فروپاشید، اینک امپراتوری حمورابی نیز، بر اثر بروز شورش های متعدد از سوی اقوامی که او بر آن ها چیره گشته بود، شروع به فرو ریختن کرد.
«سَمسو-ایلونا» (1.749 - 1.712 ق.م)، پسر حمورابی، کمی پیش از درگذشت پدرش و به علت بیماری او به تخت شاهی بابل نشسته بود. پس از درگذشت حمورابی، او با شورش های زیادی روبرو شد. او علیه فرصت طلبی با عنوان «ریم سین دوّم» که در لارسا به تخت نشسته و پس از درگذشت حمورابی اعلان استقلال کرده بود به جنگ می پردازد. بیشتر جنگ های او با «ریم-سین دوّم» در مرز سومر و عیلام انجام می گرفت.
این جنگ 5 سال به درازا انجامید تا انکه در 1.744 ق.م، ریم-سین دوّم دستگیر و با دستور شاه بابل، اعدام شد؛ همچنین «آننی» اِنسی شهر اِشنوننا نیز که همراه با ریم-سین دوّم در یک سو قرار گرفته بود دستگیر و به بابل برده شد و در آنجا او را خفه کردند.
در هنگامه جنگ، دیوارهای اور را فرو ریخت، نیایشگاه ها را به آتش کشید و تا اندازه ای آن شهر را ویران ساخت. شهر اوروک نیز به همین سرنوشت دچار گشت. کمی بعد (ح. 1.732 ق.م)، «ایلوما-ایلو»، که وانمود می کرد از نوادگان «دامیک-ایلیشو»، آخرین شاه ایسین (1.817 - 1.794 ق.م) است اعلان استقلال کرد. او سرانجام آزادی نیپّور در جنوب سومر را بدست آورد و دودمانی را پایه گذاری کرد که در تاریخ بابل از آن با عنوان «دودمان دوّم بابل»، یا «دودمان سرزمین دریا» نام می برند. نزدیک به همان روزها، آشوریان شورش کردند و استقلال خود را بدست آوردند.
در 1.715 ق.م، نخستین موج کاسی ها به بابل سرازیر شد و «سَمسو-ایلونا» به رویارویی با آنان پرداخت و کاسیان را پس راند.
از دست رفتن ایالت های سومری، درآمد آن ایالت ها را نیز از دست بابل بیرون آورد و موجب شد تا بازرگانان به دکان داران و کشاورزان وام های سنگینی دهند و چون آنان نمی توانستند وام خود را بازپرداخت نمایند، بیشتر و بیشتر کار می کردند. تا ح. 1.600 ق.م، اختلافات سیاسی در بابل به شکست اقتصادی تبدیل شد.
«اَبی-اِشوه» (1.712 - 1.684 ق.م) پسر «سَمسو-ایلونا» نیز تهاجم دیگری از کاسیان را دفع کرد؛ اما به آنان اجازه داد تا بطور صلح آمیز و بعنوان کارگران کشاورز در بابل سکونت داشته باشند. تلاش های او نیز برای از میان بردن «ایلوما-ایلو»، مدعی تاج و تخت بابل، ناکام ماند.
«اَمّی دیتَنَه» (1.683 - 1.647 ق.م) قلمرو پادشاهی خود را تا اوروک، ایسین و لارسا گستراند و این نواحی تا پایان کار دودمان نخست بابل، تحت سلطه این دودمان به جا ماندند.
«اَمّی-سَدوقَه» (1.646 - 1.626 ق.م) به خاطر مجموعه قوانین عدالتش، که برپاکننده اصلاحاتی چون تعلیق چند ساله-ی برخی مالیات ها و لغو مجازات زندان بخاطر بدهی بود، پرآوازه است. او همچنین تلاش کرد تا زوال اقتصاد بابل را متوقف سازد، که موفق نشد.
«سَمسو-دیتَنَه» (1.621 - 1.595 ق.م)، آخرین شاه دودمان نخست بابل بود که از دوره پادشاهی وی چیز زیادی مشخص نیست. در سال 1.595 ق.م، مورسیلی یکم شاه هیتی (1.620 - 1.590 ق.م)، شهر «آلِپ» در سوریه را چپاول کرد. در ادامه به تصرف استحکامات بابل پرداخت و غارت آن شهر ساکنان آن را وحشت زده کرد. شاه هیتی پس از آن، مجسمه طلایی مردوک - خدای بزرگ بابلیان - را از آن شهر بیرون برد. بدین ترتیب، دودمان نخست پادشاهی بابل، که 300 سال پیش از آن، توسط «سوموآبوم»، شیخ آموری پایه گذاری شد، و حمورابی از شاهان بزرگ آن بود، به دست پادشاهی هیتی سقوط کرد.

Borna66
09-16-2009, 11:32 AM
آنگاه که اَنو-ی پاک، پادشاه اَنوناکی، و بعل، پروردگار آسمان و زمین، که سرنوشت این سرزمین را مقرر داشت، سلطنت بر انسان زمینی را به مَردوک، پسر اِئا، خدای عدالت، واگذار کرد، و او را در میان مردمان بزرگ گرداند، این سرزمین را به نام اعظم خود، بابل خواند، آن را در زمین بزرگ گرداند، و یک نظام پادشاهی جاودانه ای در آن پایه گذاری نمود، که پایه هایش همچون پایه های آسمان و زمین، استوار است؛ سپس، اَنو و بعل، مرا به نام فراخواندند، حمورابی، آن شاهزاده بلندمرتبه، که به خدا تقوا می ورزید، تا حاکمیت عدالت را در این سرزمین به اجرا درآورم؛ تا گناه کاران و بدکاران از میان بروند، تا دیگر قوی به ضعیف زیان نرساند؛ تا بر مردم تیره روز همچون شَمَش [خورشید] فرمانروایی کنم، و این سرزمین را روشن سازم، تا آسایش بشر، بیشتر گردد.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2722.jpg (http://tarikh.persiangig.com/images/CodexOfHammurabi.jpg)
حمورابی، آن شاهزاده، فراخوانده شده از سوی بعل، منم، که توانگر می سازم و می افزایم، توانگر می سازم نیپّور و دور-ایلو را، نگاهبان بلند پایه اِ-کور، کسی که اریدو را از نو برقرار ساخت و پرستش اِ-اَپسو را پالود؛ کسی که چهارسوی چهان را تسخیر نمود، نام بابل را بزرگ کرد، به قلب مَردوک، پروردگارش، که نیایش هایش را هر روز برای او به جا می آورد، شادی بخشید، کسی که اور را توانگر ساخت، آن فروتن، آن محترم، که برای گیش-شیر-گَل ثروت به بار آورد؛ آن شاه سفید، گوش شَمَش، آن مقتدر، که پایه های سیپّار را از نو استوار ساخت؛ کسی که سنگ قبر های مَلکَت را با سبزه پوشاند، کسی که اِ-بَبَر را بزرگ گرداند، که همچون آسمان ها می ماند، آن جنگجویی که از لارسا نگاه بانی کرد و اِ-بَبَر را از نو ساخت، همراه با شَمَش که یاور او بود، پروردگاری که به اوروک زندگی تازه بخشید، کسی که آب وافر برای ساکنان آن [شهر اوروک] آورد، سر اِ-آننا را برافراشت، و زیبایی اَنو و نانا را کامل کرد، نگاهبان این سرزمین، کسی که ساکنان پراکنده ایسین را از نو یکپارچه ساخت؛ که بدرستی به اِ-گَل-مَخ شاه نگاهبان آن شهر، برادر خداوندگار زاماما، موهبت بخشید؛ کسی که کشتزارهای کیش را به محکمی بنا کرد، برای اِ-مِه-تِه-اورسَگ با افتخار تاج گذاری کرد، گنجینه های بزرگ و مقدس نانا را دوچندان نمود، نیایشگاه هَرسَگ-کَلَمَه را را اداره کرد؛ آن گور دشمن، که یاری او سبب پیروزی شد؛ کسی که قدرت کوثا را افزایش داد؛ اِشیدلَم را باشکوه کرد؛ آن گاو اخته سیاه، که به دشمن شاخ زد؛ محبوب خدا نِبو؛ کسی که برای اهالی بورسیپّا شادی آورد؛ آن بلند مرتبه؛ کسی که برای اِ-زیدا خستگی ناپذیر است؛ آن خدا-شاه شهر، آن سفید، آن باهوش؛ کسی که مزارع دیلبَت را گسترش داد؛ کسی که نگاهبان خرمن های اوراش بود؛ آن مقتدر، کسی که خداوند عصا و تاج سلطنتی را به او داد، با چیزی که بدان خود را می پوشاند، برگزیده ما-ما؛ کسی که محدوده های نیایشگاه کِش را مرمت کرد، کسی که ضیافت های مقدس نین-تو را غنی
ساخت؛ آن مال اندیش دلواپس، که برای لاگاش و گیرسو آب و خوراک فراهم آورد؛ کسی که پیشکش های قربانی برای نیایشگاه نینگیرسو فراهم می آورد؛ کسی که بر دشمن غلبه کرد؛ برگزیده سروشی که پیشگویی حلب را به انجام
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2723.jpg (http://tarikh.persiangig.com/images/Code-de-Hammurabi-1.jpg)
رسانید، کسی که برای قلب آنونیت شادی آورد؛ آن شاهزاده اصیل، که دعایش از سوی اَدَد پذیرفته شد؛ کسی که قلب اَدَد را خشنود ساخت، آن جنگجو، در قرقر، که کشتی ها را برای پرستش در اِ-اود-گَل-گَل بازپس گرفت؛ کسی که به شهر آداب زندگی بخشید؛ آن راهنمای اِ-مَخ؛ شاه شاهانه آن شهر، آن جنگجوی ایستادگی ناپذیر، که به ساکنان مَشکَنشَبری زندگی بخشید، و برای نیایشگاه شیدلَم فراوانی به بار آورد؛ آن سفید، نیرومند، که به غار سرّی راهزنان رخنه کرد، اهالی مَلکا را از بدبختی نجات داد، و میهنشان را به سرعت و در ثروت مرمت کرد؛ کسی که برای اِئا و دَم-گَل-نون-نَه هدایای پاک قربانی برپا ساخت، کسی که قلمرو پادشاهی اش را برای همیشه بزرگ نمود؛ شاه شاهانه شهر، کسی که نواحی آبراه اود-کیب-نون-نا را برای اهتزاز داگون، آفریگارش، تحت کنترل درآورد؛ کسی که از ساکنان مِرا و توتول چشم پوشید؛ آن شاهزاده بلند پایه، که رخسار نینّی را تابان ساخت؛ کسی که خوراک های مقدس را به الوهیت نین-اَزو اهدا کرد؛ کسی که نیازهای ساکنانش را برآورده ساخت؛ آن شبان ستمدیدگان و بردگان؛ کسی که برای آنونیت در نیایشگاه دومَش در حومه آگاده فرآهم آورد؛ کسی که حق را می شناسد؛ کسی که بر طبق قانون فرمانروایی می کند؛ کسی که خدای نگاهبان شهر آشور را به آن شهر بازگرداند؛ کسی که اجازه داد تا نام ایشتار [خدای شهر] نینوا در اِ-میش-میش باقی بماند؛ کسی که در محضر خدایان بزرگ فروتنی می کند؛ جانشین سومولا-ایل؛ فرزند مقتدر سین-موبالیت؛ فرزند شاهانه جاودان؛ آن شهریار مقتدر؛ آن خورشید بابل؛ که پرتوهایش برفراز سومر و اکّد نورافشانی می کنند؛ آن شاه، که چهار سوی جهان از او فرمانبرداری می کنند؛ دوستدار نینّی، منم.
آن گاه که مَردوک مرا برای فرمانروایی بر انسان ها فرستاد، تا نگاهبان حق در این سرزمین باشم، به حق و عدالت رفتار کردم، و برای ستمدیدگان، آسایش به بار آوردم.

Borna66
09-16-2009, 11:34 AM
:: دودمان دوم بابل ::




دودمان دوّم بابل، به دودمان «سرزمین دریا» شناخته شده است. بابلیان، ناحیه باتلاقی دهانه خلیج فارس و سرزمین های پیرامون آن را «سرزمین دریا» می نامیدند. شاهان این دودمان نیز در چند سنگ نبشته ای که به جا گذاشته اند، خود را «شاه سرزمین دریا» شناسانده اند. چیز کمی در مورد این دودمان شناخته شده است. فهرستی از شاهان این دودمان بدون یادآوری تاریخ پادشاهیشان در دست است. اسامی شاهان این دودمان و تاریخ پادشاهیشان در زیر آمده است؛ تاریخ ها گمانه زنی می باشد:
«ایلوما-ایلو» (ح. 1.732 - 1.700 ق.م). او که ادعا می کرد از نوادگان «دامیک-ایلیشو» آخرین شاه ایسین (1.817 - 1.794 ق.م) می باشد. وی در برابر «سَمسو-ایلونا» (1.749 - 1.712 ق.م)هفتمین شاه دودمان نخست بابل بپاخاست و اعلان استقلال کرد و توانست آزادی نیپّور در جنوب میان دو رود را بدست بگیرد.
«ایتّی-ایلی-نیبی» (ح. 1.700 - 1.683 ق.م).
«دَمیک-ایلوشو» (ح. 1.683 - 1.657 ق.م). او شهر های اوروک، ایسین و لارسا را به بابل واگذار کرد.
«ایشکی-بَل» (ح. 1.657 - 1.642 ق.م).
«شوشّی» (ح. 1.642 - 1.618 ق.م).
«گول-کی-شَر» (1.618 - 1.592 ق.م). او پس از سقوط دودمان نخست بابل به دست پادشاهی هیتی (1.595 ق.م)، توانست تا نواحی جنوب بابل را دوباره تسخیر کند .
«گیشِن» (ح. 1.592 - 1.580 ق.م).
«پِش-گَل-دَر-اَمَش» (ح. 1.580 - 1.530 ق.م).
«اَدَر-اَکَل-اَممَه» (ح. 1.530 - 1.520 ق.م).

Borna66
09-16-2009, 11:34 AM
:: دودمان سوم بابل ::




براستی گفته اند که کمتر فاتحانی به اندازه کاسی ها نشانی از قدرت خود بر مردم بابل به جا گذاشتند. دوران فرمانروایی کاسیان بر بابل به دو دوره بخش پذیر است. عصر تاریک (1.595 - 1.375 ق.م) و عصر روشن (1.375 - 1.115 ق.م). عصر تاریک خالی از اسناد تاریخی است و تنها نام شاهان کاسی را از خود به جا گذاشته است. پس از سال 1.375 ق.م، اسناد تاریخی بیشتر می شود.
هیتی ها در 1.595 ق.م بابل را غارت کردند اما نتوانستند آن را نگه دارند چون مسافت بابل از هیتی بسیار زیاد بود؛ بنابراین به غارت آن بسنده کرده به میهن خود بازگشتند؛ در این میان، کاسیان، این قوم بومی ایرانی، از خلاء قدرت در بابل سود جست و به فرماندهی پادشاه خود «آگوم دوّم»، به بابل هجوم آورده آن سرزمین را به اشغال خود درآوردند.
اما در آمدن کاسی ها به بابل شاید به دلیل ورود نژادی دیگر از مردم، یعنی هندو-ایرانیان به این سرزمین بوده است. اگر چند کاسی ها خود از این نژاد نبودند، اما چنین می نماید که با هندو-ایرانیان تماس هایی برقرار کرده اند و از همین روست که چند خدای غیر قفقازی نیز وارد خدایان کاسیان شده است و شاید، این آریاها بوده اند که کاسیان را به صورت یک ملت جنگجو، سازماندهی می کردند.

دودمان سوّم بابل در اوج
شاهان کاسی بیش از هر دودمان دیگری به فرمانروایی بر میان دو رود متحد پرداختند و بابل، زیر حکومت آنان، به مرکز سیاسی و فرهنگی جهان باستان تبدیل شد. یکی از دلایل سلطنت طولانی آنها سیاست محافظه کارانه آنان بوده است. آنها به جنگ های توسعه طلبی دست نمی زدند؛ به آسانی تمدّن بابل را در آغوش گرفتند و به معنای تمام بابلی شدند. آنها قلمرو پادشاهی خود را «کار-دونیاش» می نامیدند. تاریخ های دوران پادشاهی شاهان کاسی، دست کم تا سال 1.375 ق.م، نمی تواند قطعی باشد.
«آگوم دوّم»، ملقب به «کاکریمه» به معنی «بزرگ» (ح. 1.595 - 1.545 ق.م)، شاه ماری، هنگامیکه هیتی ها از بابل پس نشستند، آن سرزمین را اشغال کرد. او همچنین خود را «شاه کاشو، شاه اکّد، و شاه سرزمین پهناور بابل» و نیز «شاه پادان و المان و شاه گوتیوم» می نامد. در پی او «بورنابوریاش دوّم» (ح. 1.545 - 1.500 ق.م) به پادشاهی رسید که معاهده صلحی را با «پوزور-آشور سوّم» شاه آشور (1.503 - 1.479 ق.م) به امضا رساند که برپایه آن، مرزهای دو کشور، ناحیه سامرا تعیین گشت.
آنگاه «کاشتیلیاش سوّم» به تخت آمد (ح. 1.500 - 1.470 ق.م). برادر کاشتیلیاش سوّم، به «سرائا-گَمیل» آخرین پادشاه سرزمین بطایح لشکرکشید و او نیز به عیلام پناه جست. پس از کاشتیلیاش سوّم، برادرش «اولام بوریاش» (ح. 1.470 - 1.465 ق.م) و پس از او، «آگوم سوّم» (ح. 1.465 - 1.445 ق.م) به پادشاهی رسیدند. او به «اِئا-گَمیل» (1.469 - 1.460 ق.م) آخرین شاه سرزمین دریا یا دودمان دوّم بابل تاخت، بر او پیروز شد، و سرزمین بابل را یکپارچه ساخت.
سپس «کاداشمان-هاربه-ی یکم» شاه شد (1.445 - 1.440 ق.م) و پس از او «کارا-اینداش» به تخت شاهی بابل نشست (1.440 - 1.430 ق.م). او نیز معاهده صلحی مشابه آنچه که پیش از آن منعقد شده بود، با آشور بست. او همچنین، نیایشگاه تازه ای برای خدا «ایناننا» در شهر اوروک ساخت.
«کوریگالزو-ی یکم» (ح. 1.430 - 1.380 ق.م) به سازندگی اشتیاق داشت. شهر اور را که بهنگام تسخیر سرزمین دریا ویران شده بود، بازسازی کرد و پایخت سلطنتی تازه ای نزدیک بابل ساخت و آن را «دور-کوریگالزو» نامید. نیایشگاه های آن شهر نیز وقف خدایان اِنلیل، نینیل، و نینورتا بودند. حضور خدایان سومری در این شهر کاسی، گواه این مسئله است که کاسیان در آن زمان، جذب فرهنگ و تمدّن سومری شده بودند. او همچنین طرح های عمومی در اوروک و ایریدو به انجام رسانید.
«کاداشمان-اِنلیل یکم» (ح. 1.380 - 1.359 ق.م)، شهر «آراپخا» (کرکوک کنونی) را تسخیر کرد. «بورنابوریاش دوّم» (1.359 - 1.333 ق.م)، خود را «برادر فرعون» نامید و روابط بسیار خوبی با «آخناتون» فرعون مصر داشت. او همچنین بمنظور تحکیم روابط با آشور، با دختر «آشور اوبالیت» شاه آشور (1.365 - 1.330 ق.م) ازدواج کرد.

دودوان سوّم بابل رو به زوال
«کاراهارداش» (1.333 ق.م) پسر بورنابوریاش دوّم بود و از آنجایی که از سوی مادر، نوه آشور اوبالیت به حساب می آمد، کسانی که از نفوذ آشور بر بابل بیمناک بودند، او را به قتل رساندند. در پی مرگ او، جنگ داخلی در بابل روی داد. «نازی-بوگاش» از این فرصت سود جست و بر تخت نشست و خود را شاه بابل خواند اما «آشور اوبالیت» شاه آشور مداخله کرد و او را از تخت به زیر کشید؛ و «کوریگالزدو-ی دوّم» پسر دیگر «بورنابوریاش دوّم» را به تخت شاهی بابل نشاند (1.332 - 1.308 ق.م)، و این نخستین مداخله از مجموعه مداخلات آشور در امور داخلی بابل به شمار می آمد.
با این حال چندی نگذشت که این شاه دست نشانده به آشور وفادار نماند و به آن سرزمین حمله برد؛ آشوریان نیز در ناحیه «سوگاگو» به رویارویی با بابلیان شتافتندو گویا هر دو سو سرانجام به صلح دست یافت. کوریگالزو-ی دوّم همچنین به «هورپاتیلا» شاه عیلام حمله کرد و موفق شد دست کم بخشی از عیلام را تسخیر کند.
«نازی ماروتاش» (1.308 - 1.282 ق.م) و «کاداشمان-تورگو» (1.282 - 1264 ق.م) نیز بمنظور تعیین حدود مرزهای میان آشور و بابل، علیه آشور وارد جنگ شدند. در عین حال «کاداشمان-تورگو» و پسرش «کاداشمان -اِنلین دوّم» (1.264 - 1.255 ق.م) روابط خوبی با هیتی داشتند. در پی آن دو، «کودور-اِنلیل» (1.255 - 1.246 ق.م) و «شاگاراکتی-شوریاش» (1.246 - 1.233 ق.م) به شاهی رسیدند.
به تخت نشستن کاشتیلیاش سوّم (1.233 - 1.225 ق.م)، همزمان بود با آمادگی «اونتاش هوبان» شاه انشان و شوش، برای دست زدن به فتوحات خارجی. بهانه او برای جنگیدن با دشت نشینان بدین قرار بود:
چرمسازی از اهالی «هَنیبالگات» در میتانی، نزد کاشتیلیاش سوّم گریخت و برای او سپری از چرم ساخت. شاه بابل نیز به پاداش این کار ملکی در نزدیکی شهر «پادان» در مرز شمال خاوری سرزمین بابل به وی بخشید. به احتمال زیاد پادشاه انشان و شوش چنین دریافت که این ملک در قلمرو عیلام قرار دارد نه بابل. به هر حال، جنگ او با عیلامیان به ناکامی انجامید.

بابل، در دستان آشور
جنگ دیگر «کاشتیلیاش سوّم» در برابر آشوریان بود (1.255 ق.م). در این جنگ بابلیان از آشوریان شکست خوردند و آنها شهر بابل را تسخیر کردند. کاشتیلیاش سوّم اسیر و به آشور تبعید شد.
پس از آن، در پی شورشی در بابل، آشوریان نیایشگاه های آن شهر، از جمله نیایشگاه مردوک را مورد چپاول قرار دادند و «توکولتی-نینورتا-ی یکم» شاه آشور (1.244 - 1.208 ق.م)، در بابل شهر جدید به نام «کار توکولتی نینورتا» ساخت. سپس یک حاکم دست نشانده را به نام «اِنلیل-نَدین-شومی» در بابل نشاند (1.255 - 1.254 ق.م) و خود به آشور بازگشت.
عیلامیان از این فرصت سود جستند و به بابل تاختند و به پادشاهی یک ساله و نیمه-ی «اِنلیل-نَدین-شومی» پایان بخشیدند. اما شاه آشور نیز بیکار ننشست و دست نشانده دیگر را با عنوان «کاداشمان-هاربه-ی دوّم»، بر تخت شاهی بابل گمارد.

ناتوانی دودمان سوّم بابل
در دوران زمامداری «اَدَد-شوما-ایدینا» (1.222 - 1.217 ق.م)، «کیدِن-هوتران» شاه عیلام (1.226 - 1.025 ق.م) بار دیگر به بابل تاخت. او در باختر تا «ایسین» و در شمال تا «ماراد» که درست در باختر «نیپّور» قرار داشت پیش رفت (1.217 ق.م). در این هنگام بود که نجبای کاسی-بابلی سر به شورش برداشته، «اَدَد-شوما-ایدینا» حکمران دست نشانده-ی آشور را به زیر کشیدند و پادشاهی بومی را بازگرداندند. این پادشاه بومی، «اَدَد-شوما-اوسور» (1.217 - 1.187 ق.م) پسر کاشتیلیاش سوّم بود.
پس از او «مِلیشیپاک» (1.187 - 1.172 ق.م) و آنگاه پسرش «مَردوک-اَپَل-ایدینا-ی یکم» (1.172 - 1.159 ق.م) به پادشاهی رسیدند.
«زابابا-شوما-ایدینا» (1.159 - 1.158 ق.م) به احتمال در جنگ با عیلامیان کشته شد (1.158 ق.م).
شوتروک ناخونته شاه عیلام (1.191 - 1.155 ق.م) که به ناتوانی بابل پی برده بود، با کمک پسرش کوتیرناخونته به بسیج و آراستن نیروهای عیلام پرداخت. او به سرزمین بابل درآمد و در شهر «اِشنونا» تندیسی از «ملیشیپاک» شاه سابق بابل، و نیز تندیسی از «مانیشتوسو» شاه امپراتوری اکّد را پیدا کرد. او «استوانه پیروزی» معروف «نارام سین» و سنگ بزرگی را که قوانین «حمورابی» بر آن نقش شده بود در شهر «سیپار» یافت. شوتروک ناخونته بخشی از نوشته آن سنگ را برای کندن کتیبه خود پاک کرد.سپس به سرزمین «کارینتاش» پیش رفت و در آنجا نیز استلی از «ملیشیپاک» را یافت.
پس از آن به سوی بابل شتافت و «زاماما شوما ایدینا»ی نگون بخت را که تنها یک سال پادشاهی کرده بود از تخت برداشت و پسر خود کوتیرناخونته را بر جای او نشاند.

آخرین مقاومت
مورخان رسمی بابلی از دادن لقب «شاه بابل» به کوتیرناخونته خودداری کرده اند چرا که «اِنلیل-نَدین-آهه» همچنان مقاوت کاسیها را در بابل ادامه می داد (1.157 - 1.155 ق.م)؛ اما او نیز آن چنان توانمند نبود که رویاروی عیلامیان بایستد. کوتیرناخونته حاکم عیلامی در بابل، با حمله ای به اِنلیل نَدین آهه، برای همیشه به فرمانروایی دودمان کاسی در بابل پایان داد (1.155 ق.م).
چکامه های بابلی که می کوشیدند تا حقیقت تلخ و ناگوار سیطره عیلام را فراخوانند، پای می فشردند که خدایان بابل خود، کوتیرناخونته را برای نشستن بر تخت شاهی فراخوانده اند.
اما فرمانروای عیلام اندیشه بطور کل متفاوتی در سر می پروراند. امتیاز پایتخت بودن از بابل گرفته شد. خدایان بابل نشان دادند که از قدرتی برخوردار نیستند. پیکره مردوک، خدای بزرگ بابل، و ناننا خدابانو-ی اوروک، به شوش انتقال داده شدند.
و دودمان کاسی، پس از 440 سال پادشاهی بر بابل، فروافتاد.

Borna66
09-16-2009, 11:36 AM
:: دودمان چهارم بابل ::




پس از سقوط پادشاهی بابل به دست عیلامیان (1.155 ق.م)، دودمان تازه ای در دولت-شهر «ایسین» پایه گذاری شد که بعنوان «دودمان چهارم بابل» شناخته شده است. پایه گذار این دودمان شخصی بود به نام «مَردوک کَبیت آهِشو». جانشینان او، «ایتی-مَردوک-بَلَتو» (1.146 - 1.132 ق.م) و «نینورتا-نَدین-شومی» (1.132 - 1.126 ق.م)؛ نبردهایی با آشوریان داشتند.
«نِبوکَدنِصَر یکم» (به اکّدی نَبو-کودوری-اوسور)، سوّمین شاه این دودمان (1.126 - 1.103 ق.م)، پادشاه نیرومندی بود. پیدایش این پادشاه بزرگ در سرزمین بابل، با فروپاشی قدرت عیلام مقارن بود. او در سنگ نبشته-ی خود، پیروزی های شوتروک ناخونته شاه عیلام (1.191 - 1.155 ق.م) را برمی شمارد و می گوید عزم کرده که یا این پیروزی ها را تلافی کند، یا جان خود را بر سر این کار بگذارد.
نبرد نهایی سرانجام در دو مرحله سال 1.125 ق.م رخ داد. نِبوکَدنِضَر شاه بابل، با هوته لودوش اینشوشیناک شاه عیلام (1.135 - 1.125 ق.م) به جنگ پرداخت و عیلامیان را از سرزمین های بابل بیرون راند و موفق شد بار دیگر، پادشاهی بابل را زنده سازد. او حتی به سرزمین های عیلام نیز رخنه کرد و تا سرچشمه های رود «اوکنو» (کرخه-ی امروزی) پیش رفت و در آنجا منتظر حمله عیلامیان ماند.
هوته لودوش اینشوشیناک که به سپاهی که شاه پیشین عیلام فراهم آورده بود متکی بود، دست به حمله زد. سربازان نَبو-کودوری-اوسور به اعتراف خودش، متحمل شکست سختی گردیدند و سواره نظام بابل با پریشانی و بی نظمی پس نشست. او خود می گوید:
«عیلامی سر در پی من نهاد و من از پیش وی گریختم؛ من به بستر گریه و آه کشیدن نشستم». او سپس به مَردوک (خدای بزرگ بابل) که از روزگار فرمانروایی کوتیر ناخونته، در عیلام اسیر بود پناه جست. مَردوک ناله های وی را شنید و به نَبو کودوری اوسور بفرمود تا او را از عیلام دشمن، بیاورد!»
تا اینجای کار پادشاه بابل هنوز هیچ پیروزی بدست نیاورده بود و اگر هوته لودوش اینشوشیناک توانسته بود مردم عیلامی خود را وفادار نگاه دارد، پیروزی کامل با او بود.
اما «ریتی مَردوک»، پادشاه «بیت کرزیابکو» - سرزمینی که از حلوان امروزی چندان دور نبود - هوته لودوش اینشوشیناک را فروگذاشت و به پادشاه بابل پیوست. همچنین «شاموآ» حکمران شهر «دین شاری» در نزدیکی شوش، به همراه پسرش «شامایا» از نزد شاه عیلام گریختند و به نَبو کودوری اوسور یکم پیوستند.
شاه بابل با این کمک های غیر منتظره ای که دریافت کرد توانست تهاجم خود را از سر گیرد و چون شهر «دِر» دیگر سیادت عیلام را نمی پذیرفت، پایگاهی شد برای لشکرکشی بابل به عیلام. این لشکرکشی سی ساعت به درازا انجامید.
گرما، گرد و غبار و نبودن آب، پیشروی شاه بابل را به تأخیر انداخت؛ اما هوته لودوش اینشوشیناک به دلیلی که از آن آگاهی نداریم، در مقابل او مقاومتی نکرد و نَبو-کودوری-اوسور به رودخانه «اولای» در نزدیکی شوش رسید. در آنجا، عیلامیان گرد آمدند و چنانکه شاه بابل می گوید، آن چنان نبردی کردند که از غبار آوردگاه، چهره خورشید تیره و تار شد.
«ریتی-مردوک» دلیرانه در برابر مخدوم پیشین خود درایستاد، و به حکم و مشیت ایشتار و اَدَد، «شاه عیلام بازگشت و بر کوه خود ایستاد». یعنی مرد. نَبو-کودوری-اوسور پیروز شد؛ او سرزمین عیلام را تسخیر و غارت کرد. او دشت و کوه را از ویرانی انباشت و به بیابانی مبدل ساخت، و مَردوک را به بابل بازگرداند. این تاخت و تاز، عیلام را بعنوان یک قدرت، نابود ساخت.
خود نَبو-کودوری-اوسور یکم، مدعی است که لولوبیان قدرتمند را نیز شکست داده و شهر کاسی ها را غارت کرده است. او به احتمال به سربازان لولوبی که در سپاه عیلام حضور داشتند اشاره می کند.
میان دو رود، 1.100 ق.م
http://pnu-club.com/imported/2009/09/2724.jpg (http://tarikh.persiangig.com/images/Mesopotamia1100BC.jpg)
پس از نبوکدنصر یکم، پسرش «اِنلیل-نَدین-اَپلی» شاه شد (1.103 - 1.100 ق.م) و سپس، بردار نبوکدنصر، «مَردوک-نَدین-آهه» (1.100 - 1.082 ق.م) به تخت شاهی بابل نشست. او شهر آشوری «اِکالاتوم» را تسخیر کرد. «تیگلات-پیلِسِر یکم» شاه آشور (1.115 - 1.076 ق.م) نیز در اقدامی تلافی جویانه، شهرهای «دور-کاریگالزو»، «سیپّار»، «اُپیس» و «بابل» را به اشغال خود درآورد، اما نتوانست آن نواحی را نگاه دارد. در آخرین سال پادشاهی او (1.082 ق.م)، خشکسالی سختی سرزمین بابل را فراگرفت. اسناد و مدارک می گویند که در آن هنگامه مردمان شهرهای بابلی به دلیل کمبود خوراک به خوردن گوشت انسان روی آوردند و مَردوک-نَدین-آهه، در همان روزگار ناپدید می گردد. به احتمال مرده است.
در حدود همان زمان بود که آرامیان، فشار بر بابل و آشور را آغاز کردند. آنها در زمین های کشاوری ساکن شدند و گهگاه در حومه شهرها، دولت های قبیله ای برپا ساختند. «مَردوک-شَپیک-زِری» (1.082 - 1.069 ق.م) بمنظور یافتن متحدی در برابر تهدید فزاینده آرامیان، به آشور رفت اما به هنگام برگشت به میهنش دریافت که یک شخص آرامی با عنوان «اَدَد-اَپَل-ایدینا» تاج و تخت بابل را تصاحب کرده است (1.069 - 1.046 ق.م). در دوران پادشاهی او، «سوتو»، یکی از قبایل سامی، نیایشگاه شَمَش در سیپّار را به یغما برد. همچنین ممکن است که شهرهای اوروک، دِر، و کاریگالزو نیز به تسخیر قوم سوتو درآمده باشد. بعد از آن، مردم بابل علیه تاخت و تازگران شورش کردند که شورش آنها فرونشانده شد.
در پی «اَدَد-اَپَل-ایدینا» سه پادشاه دیگر از دودمان چهارم بر بابل پادشاهی کردند که تنها نام های ایشان را می دانیم: «مَردوک-آهه-اِریبا» (1.046 ق.م)، «مَردوک-زِر-ایکس» (1.045 - 1.033 ق.م)، و «نَبو-شوم-لیبور» (1.033 - 1.025 ق.م).

Borna66
09-16-2009, 11:47 AM
لاگاش که استقلال خود را در جريان تاخت وتازهاي گوتيان حفظ کرده بود دردوره کوتاهي از احياي شهراور دراواخرهزاره سوم پيش ازميلاد وابسته اين شهر شد.سلسله سوم اور، کمي بيش از يک سده برقلمروي حکومت کرد که زماني از اور يکپارچه تر ومتحد تر بود. آخرين پادشاه اين سلسله در برابر حملات مهاجمان بيگانه سقوط کرد ودو سده بعدي شاهد بازگشت الگوي سياسي وسنتي به شيوه بين النهرين شد که درآن چندين کشور- شهرمستقل در کنار يکديگر به حيات خويش ادامه مي دادند. يکي از اين کشور- شهرها يعني بابل، تا روي کارآمدن قدرتمندترين پادشاهش يعني حمورا بي، توانست دوباره حکومتي متمرکزبرپا دارد وبر سراسر کشور فرمان براند. حمورابي،که احتمالا نامدارترين پادشاه درتاريخ بين النهرين بود، شهرتش رامديون تنظيم قوانين آشفته، تناقض آميز، تناقض آميز، و غالبا نامدون شهرهاي بين النهرين است. گر چه حمورابي نخستين انساني نيست که کوشيد اوضاعي آشفته را سروسامان دهد، ولي نخستين کسي بود که در اين کار به پيروزي رسيد؛ بازتابهايي از مجموعه قوانين او را مي توان در شريعت موسي نيز يافت.

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
47- بخش بالاي لوح سنگي قانون نامه حمورابي ، شوش ، حدود 1760 ق . م . بازالت ، بلندي تمام لوح تقريبا 220 سانتي متر . موزه لوور ، پاريس . قوانين حمورابي به طرزي زيبا روي لوح بلند و ناهمواري از سنگ بازالت سياه حکاکيشده است . و بر بالاي آن پيکره برجسته او در حالي که الهام تدوين آنها را از شمش خداي شعله بر دوش خورشيد مي گيرد (تصوير 47 ) کنده شده است . اين واقعه بر فراز يک کوه رخ مي دهد ، و اين برجستگيهاي دندانه اي شکل زير پاي خداي خورشيد استنباط مي شود . شمش نشانهاي ويژه قدرت خدايي يعني باتوم و حلقه را در دست دارند و قانون را به حمورابي که با حالتي از دقت آميخته به احترام مجسم شده است انشا مي کند . در اينجا يک بار ديگر با استعداد هنرمند بين النهريني براي آفرينش شکلهاي استوانه اي روبرو مي شويم . شمش به شيوه مانوس نماي مرکب جانبي و روبرو بازنمايي شده است ، اين مواجهه خدا و انسان ، همچنان که روز به روز بر دامنه خود آگاهي آدمي افروزده مي شد و در ( در بابل ) شکلي انساني به خدايان نسبت مي داد ، بازتابي از هرچه انساني تر شدن نيروهاي طبيعي و فوق طبيعي است . امپراتوري حمورابي در بابل به دست حتيها ( يا ختيها ) سرنگون شد . حتيها پس از تاراج بابل در حدود سال 1595 پيش از ميلاد به آناتوليا که مقر حکومتشان بود بازگشتند و بابل را در برابر کاسيان غارتگر رها کردند . حتيها که به زبان هند و اروپايي سخن مي گفتند ، هنري با نيرو و اصالت بي مانند از خود به يادگار نهادند . پايتخت استحکامات بندي شده ايشان در حوالي روستا بوغاز کوي امروزي در کشور ترکيه ، با دروازه هاي سنگي عظيمي بين دو برج ( تصوير 48 ) حفاظت مي شد . بر روي سنگهاي غول پيکر – بر خلاف معماري خشتي بين النهرينيها – نقشهاي برجسته و رعب انگيز و ناهموار دو شير کنده کاري شده است . سرچشمه اين گونه نگهبان قرار دادن جانوران درنده هر چه باشد- بين النهرين ، سوريه يا مصر – تجسم آن در نزد حتيها اصالتي ديگر دارد زير پيکره شير نگهبان ، شديدا وابسته و تحت فرمان معماري است و به هيچ وجه مستقل يا به صورت نقش برجسته همه جانبي به نمايش در نيامده است .

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
48- دروازه شيران ، بوغاز کوي ، آناتوليا ، حدود 1400 ق . م . بلندي شيرها تقريبا 210 سانتي متر .

Borna66
09-16-2009, 11:49 AM
قانون حموارابي - بابل:.

http://pnu-club.com/imported/2009/09/2725.jpg

Borna66
09-16-2009, 11:56 AM
قانون حموارابي - بابل:.

http://pnu-club.com/imported/2009/09/2725.jpg

Borna66
09-16-2009, 11:57 AM
تمدن بابل و آشور


درحاليکه تمدن بابل در جنوب بين النهرين شکل مي گرفت، قوم وحشي و جنگجوي آشور به شمال بين النهرين حمله و آنجا را تصرف کردند. آشوريان با غارت ثروت همسايگان و بيگاري گرفتن اسيران، براي خود کاخ هاي بزرگي در شهرهاي آشور، نمرود و نينوا ساختند.
سالهاي سال تمدن هاي عيلام، بابل و آشور با يکديگر مي جنگيدند. در يکي از اين جنگها، عيلامي ها توانستند آشوريان و بابليان را شکست دهند و بخشي از سرزمين آنها را تحت سيطره امپراطوري خود در بياورند. پس از گذشت چند قرن، سرانجام آشوريان و بابليان توانستند مناطق از دست داده را دوباره باز پس گيرند.







يکي از معروفترين پادشاهان بابل، حمورابي نام داشت. در زمان حکومت اين پادشاه (حدود 1800 سال قبل از ميلاد) بابل به شهري بزرگ و مترقي تبديل شد و جمعيت زيادي براي سکونت به بابل آمدند، بطوريکه پس از مدتي اين شهر پرجمعيت به سختي اداره مي شد. به همين دليل و براي برقراري نظم، به دستور پادشاه (حمورابي) قوانيني را روي سنگ بزرگي نوشتند و آن را در ميدان شهر قرار دادند تا همه مردم آن را ببينند و دستوراتش را رعايت کنند.
حدود 1100 سال قبل از ميلاد، در يکي از جنگها که عيلاميان توانستند بابلي ها را شکست دهند، لوح حمورابي را بهمراه غنائم ديگر به شوش آوردند.
متاسفانه چند سال پيش فرانسويان، اين لوح سنگي بسيار گرانبها را از ايران سرقت و به موزه لوور پاريس منتقل کردند.





http://pnu-club.com/imported/2009/09/134.gif

لوح حمورابي- پادشاه در مقابل خداي بابل ايستادهتا قوانين را از او بگيرد



پس از حمورابي، حاکم ستمگري بنام نمرود در بابل به سلطنت رسيد. در زمان پادشاهي او، حضرت ابراهيم (ع) به پيامبري برگزيده شد.
با مرگ حمورابي، آشوريان که از زير سلطه بابلي ها بيرون آمده بودند، کم کم خود را باز يافته و توانستند کشور مقتدري بوجود آورند. مردان جنگجوي آشور هر از چند گاهي به کشور هاي همسايه، حمله و اموالشان را غارت مي کردند. يکي از پادشاهان بزرگ آنها بنام آشورنصيرپال دوم (حدود 850 قبل از ميلاد) با استفاده از روش هاي خشونت آميز و بي رحمانه چنان حکومتي در آشور برقرار کرد که نامش تا ساليان دراز در تمام عالم وحشت مي آفريد.
او در يکي از کتيبه هايش آورده: «شهر را تسخير کردم، 600 تن از جنگجويان را از دم تيغ گذراندم، 3000 اسير را زنده زنده در آتش سوزاندم، همه را کشتم، پوست حاکم شهر را کندم و سپس آنرا بر فراز ديوار شهر پهن کردم...»
از ديگر پادشاهان آشور مي توان از سارگون دوم (حدود 700 قبل از ميلاد) و آشورباني پال دوم (حدود 650 قبل از ميلاد) نام برد. سارگون دوم در خورساباد و آشورباني پال در نينوا کاخهاي مجلل و باشکوهي ساختند و در ورودي اين کاخ ها، مجسمه هاي غول پيکري از موجودات افسانه اي بنام لاماسو (lamassu) قرار دادند. آشوريان از اين مجسمه هاي باشکوه که به شکل گاو هاي بالدار با سر انسان بودند براي حفاظت کاخ ها و ايجاد رعب و وحشت ميان دشمنان خود استفاده مي کردند.
طرح جالبي که در اين مجسمه ها بکار رفته، اين است که لاماسو ها پنج پا دارند. اگر از پهلو به آنها نگاه کنيد، چهار پا دارند و اگر از روبرو نگاه کنيد دو پا خواهيد ديد. در هر دو حالت طرحي کامل و بدون نقص مشاهده مي شود.
آشوريان داخل قصرهايشان نقش هاي برجسته زيادي حکاکي مي کردند. بيشتر اين نقش ها خوي وحشي، و جنگجويي و علاقه آنها را به شکار نشان مي دهد.
ايرانيان بعدها شبيه اين مجسمه ها و نقش هاي برجسته را در کاخ هاي تخت جمشيد (پرسپوليس) ساختند.


http://pnu-club.com/imported/2009/09/135.gif



لاماسو - مجسمه غول پيکر به شکل گاو بالدار با سر انسان

http://pnu-club.com/imported/2009/09/136.gif



آشور باني پال در حال شکار شير – نقش برجسته، 600 سال قبل از ميلاد
محل نگهداري فعلي: موزه انگليس

از آنجا که خوي جنگجويي آشوريان در آشوربانيپال نيز وجود داشت، او هم شروع به توسعه قلمرو خود و حمله به همسايگان کرد. او به عيلام يورش برد و با ويران ساختن شهر شوش و قتل عام هزاران نفر از مردم بيگناه، تمدن باستاني عيلامي را از صحنه روزگار محو کرد (640 پيش از ميلاد).
در کتيبه اي که از آشورباني پال به مناسبت نابودي شوش بجا مانده، چنين آمده: «من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به دستور خدايان آشور گشودم. من وارد کاخ هايش شدم و هر آنچه از سيم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنيمت برداشتم... من همه آجرهاي زيگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزيين شده بود، شکستم... من معابد عيلام را با خاک يکسان کردم... من شوش را تبديل به ويرانه اي کردم و بر زمينش نمک پاشيدم... من دختران و زنان و همه مردان را به اسارت گرفتم... از اين پس ديگر کسي در عيلام صداي شادي مردم و صداي سُم اسبان را نخواهد شنيد».
اين ويرانگري و کشتار بي رحمانه آشورباني پال در ذهن ايرانيان باقي ماند تا اينکه در کمتر از نيم قرن بعد، مادها به رهبري هُوَخْشَتْرَه توانستند انتقام سختي از آشوريان بگيرند.

Borna66
09-16-2009, 11:58 AM
.wysiwyg { BACKGROUND: #f5f5ff; FONT: 10pt tahoma,tahoma,tahoma; COLOR: #000000 } P { MARGIN: 0px } .inlineimg { VERTICAL-ALIGN: middle } پیدایش تمدن بابل باستان


در قديم سرزمين بابل را کلده مي ناميدند و آن شامل بخش جنوبي بين النهرين مي باشد که اين خطه قديمي يک قسمت از عراق را دربر داشته و از جوار بغداد و کربلا تا خليج بصره امتداد مي يافته، اين منطقه مسکن کلدانيها بوده که يکي از قديميترين اقوام سامي به شمار مي رفته اند. کلده يا بابل نوين نماينده سومين مرحله تاريخ فرهنگي دجله و فرات است. شهر باستاني بابل پايتخت امپراتوري تازه کلده شد و کلده سرزمينهاي سومر، اکد، آشور، دمشق و فلسطين را در بر مي گرفت. در آن زمان دوردست، حتي انتخاب نام بابل نيز نشانگر آن بود که آينده اش درخشان است زيرا باب- ايلي (Bab-Ili) به معناي « دروازه خدا» است! و بابل توانست به نيروي تمدن خويش بر دشمنانش و جهانگشايان و اقوام جنگجوي کوهستانها، آشوريان و کاسيان و هوريان و هتيان چيره شود و آنانرا در راه مجد و عظمت و افتخارش، به همکاري وادارد.موقعيت محلي بابل بسيار خوب بود. اطراف آن را زمين هاي حاصلخيز فرا گرفته بود. بابل در محلي قرار داشت که دجله به فرات خيلي نزديک مي شد. بازرگانان از قسمت بالاي رودخانه هاي فرات و دجله، با قايقهاي بزرگ، کالاهايي را که مورد احتياج مياندورود جنوبي بود به آنجا مي آوردند ... دو جاده مهم مياندورود هم از بابل مي گذشت. بابل به خاطر موقعيت محلي بسيار خوبي که داشت، به بزرگترين و ثروتمندترين شهر تجاري مياندورود تبديل شد. .در مدارس آن نجوم و طب و طبيعيات و الهيات تدريس مي شد. طالس متي و فيثاغورث از اين مرکز دانش کسب علوم کردند. بابل دو دوره بزرگ شکوه و مجد داشت: نخست دوران حمورابي (1947-1905 ق. م.) و دوم دوران بخت النصر(604-562 ق.م.) . ميان اين دوره تقريباً يک هزاره و نيم، فاصله است و اين مدت زمان طولاني که دوران استعلاي هتيان و کاسيان و غلبه آشوريان است، تقريباً برابر با فاصله زماني ميان سلطنت قيصر آگوست و پادشاهي شاول پنجم است.در قرن هفتم قبل از ميلاد، در نواحي کوهستاني شمال بين النهرين، قومي جوان و سلحشور به ظهور رسيدند بنام "آشور" يکي از پادشاهان ايشان از زير بار سلطنت بابل بيرون آمده و پرچم استقلال برافراشت. قدرت و نيروي آشوريها بحدي رسيد که بابل را فتح کرده و آن شهر تابع سلطنت آشور شد. در زمان يکي از پادشاهان ايشان به دنام سناگريب (681 ق.م) قدرت آشوريها به کمال رسيد. در زمان سلطاني ديگر به نام آشور بانيپال دوم (626 ق.م) که پايتخت خود را در بابل قرار داد دوره جديدي از آبادي آن شهر به ظهور رسيد که به "عصر بابلي جديد" معروف استدر اسطوره‌هاى بابلى، که اسطوره‌هاى سومرى باستانى را به تدريج جانشين مىکند، تقريباً غيرممکن است که معلوم کند اصل مذهبى سامى آن چقدر است اين دنياى سامى،آنکه از نظر سياسى، با وسعت متفاوت با دنياى سومرى بود، به شکل عجيب وابسته به آن از طريق نتايج تفکر مذهبى داوري مي کرد منابع : 1. kalda / chaldea 2شهرياري، کيهان، زن در اساطير ايران و بين النهرين، ناشر فارس، انتشارات ثارالله، چاپ اول، ص 86 3دلکور، ماري، لاپلانتين، فرانسوا، کراپ، الکساندر، هربر، ژان، شوئون، فريتوف، ديز، ارنست، دستره، آنت، جهان اسطوره شناسي،2، ترجمه جلال ستاري، نشر مرکز، چاپ اول، ص 114 4 کوروفکين، فئودرو. پ، تاريخ شرق باستان، ترجمه م. بيدسرخي، انتشارات محور، چاپ اول، صص 135و136 5 ايزد پناه، مهرداد، آشنايي با اديان قديم ايران و بين النهرين، انتشارات محور، چاپ اول ، ص 84 6 جهان اسطوره شناسي، ص 125 7 حکمت، علي اصغر، تاريخ اديان، انتشارات ابن سينا، ص 65و66 8 Grimal, Pierre, “ Babylon”, Larousse world mythology, Hamlyn, p 6