donya88
09-16-2009, 05:14 AM
حتي اگر نابغه نباشيد، ميتوانيد از استراتژيهاي کساني مثل ارسطو و انيشتين، براي تقويت قدرت خلاقيت و اداره بهتر زندگيتان استفاده کنيد. اين استراتژيها، تکنيکهاي رايج بين نابغههاي عرصهي علم، هنر، و صنعت در طي تاريخ بوده است. به مشکلات از جوانب مختلف نگاه کنيد، و ديدگاههاي جديدي را انتخاب کنيد که کسان ديگري از آن استفاده نميکنند. لئوناردوداوينچي عقيده داشت که براي به دست آوردن علم در مورد يک مشکل، بايد ياد بگيريد که چطور آن مشکل را به راه هاي مختلف بازسازي کنيد. او مي گفت هميشه اولين رويکرد او به يک مشکل کمي متعصبانه بوده است. به همين دليل سعي داشت تا مشکلات را از جوانب مختلف بررسي کند.
انيشتين وقتي به حل يک مشکل فکر مي کرد، سعي مي کرد تا موضوع خود را با استفاده از نمودارهاي مختلف به چند طريق ممکن فرموله کند. او راه حل ها را تجسم مي کرد. عقيده داشت که کلمات و اعداد به آن شکل نقش مهمي در فکر کردن درمورد راه حل يک مشکل ندارند. يکي از ويژگي هاي متمايز نابغهها استعداد توليدي و زايايي آنهاست. توماس اديسون ١،٠٩٣ حق ثبت اختراع داشت. او با با ارائه ي فکر و تدبير، سودمندي وسايل اختراعي خود را تضمين مي کرد. دين کِيت از دانشگاه کاليفرنيا در مطالعه ي ٢،٠٣٦ مخترع تاريخ، به اثبات رساند که بزرگترين دانشمندان نه تنها آثار فوق العاده اي مي ساختند، بلکه آثار بد و به درد نخوري هم در کارنامه ي خود داشتهاند. آنها از شکست نميترسيدند، و آن قدر تلاش کردند تا به موفقيت دست يافتند. ترکيبات جديد بسازيد. افکار، ايده ها، تصاوير و انديشه هايتان را ترکيب کنيد و دوباره ترکيب کنيد و آنها را بصورت ترکيبات مختلف درآوريد، هرچند که طبيعي و مناسب نباشند. رابطه سازي کنيد. بين موضوعات نامشابه ارتباط ايجاد کنيد. داوينچي قادر بود بين صداي زنگ و آب ارتباط ايجاد کند. ساموئل مورس توانست با مشاهده ي ايستگاه هاي حمل و نقلي توسط اسب، ايستگاه هاي تقويت کننده اي براي سيگنال هاي تلگراف اختراع کند. فيزيکدان معروف، نيلز بوهر عقيده داشت که اگر متضادها را کنار هم بياوريد، خواهيد ديد که افکار و انديش تان به مرحله ي جديد منتقل ميشود. توانايي او در تصور نور هم به عنوان يک ذره و هم يک موج باعث شد به اصل تکميل برسد. افکار معلق و مسکوت مي تواند به شما براي خلق يک شکل جديد کمک کند. ارسطو استعاره را يکي از علامت هاي نوابغ مي دانست و عقيده داشت که هر فردي که ظرفيت درک شباهت هاي بين دو قلمرو کاملاً مختلف باشد و بتواند آنها را به هم ربط دهد، يک نابغه است. هرچه براي انجام کاري تلاش کنيم و شکست بخوريم، مشغول کاري ديگر خواهيم شد. اين اولين اصل تصادف خلاقانه است. شکست زماني ميتواند سودمند باشد که ما به آن بعنوان يک نتيجه بي حاصل فکر نکنيم. به جاي اين، روند کار، مؤلفه هاي آن، و طريقه تغيير آنها را تحليل کنيم تا به نتيجه برسيم. نپرسيد: "چرا من شکست خوردم؟!" بپرسيد: "چه کرده ام؟!"
بر گرفته از وبلاگ احمد محمودي از ايسنا
انيشتين وقتي به حل يک مشکل فکر مي کرد، سعي مي کرد تا موضوع خود را با استفاده از نمودارهاي مختلف به چند طريق ممکن فرموله کند. او راه حل ها را تجسم مي کرد. عقيده داشت که کلمات و اعداد به آن شکل نقش مهمي در فکر کردن درمورد راه حل يک مشکل ندارند. يکي از ويژگي هاي متمايز نابغهها استعداد توليدي و زايايي آنهاست. توماس اديسون ١،٠٩٣ حق ثبت اختراع داشت. او با با ارائه ي فکر و تدبير، سودمندي وسايل اختراعي خود را تضمين مي کرد. دين کِيت از دانشگاه کاليفرنيا در مطالعه ي ٢،٠٣٦ مخترع تاريخ، به اثبات رساند که بزرگترين دانشمندان نه تنها آثار فوق العاده اي مي ساختند، بلکه آثار بد و به درد نخوري هم در کارنامه ي خود داشتهاند. آنها از شکست نميترسيدند، و آن قدر تلاش کردند تا به موفقيت دست يافتند. ترکيبات جديد بسازيد. افکار، ايده ها، تصاوير و انديشه هايتان را ترکيب کنيد و دوباره ترکيب کنيد و آنها را بصورت ترکيبات مختلف درآوريد، هرچند که طبيعي و مناسب نباشند. رابطه سازي کنيد. بين موضوعات نامشابه ارتباط ايجاد کنيد. داوينچي قادر بود بين صداي زنگ و آب ارتباط ايجاد کند. ساموئل مورس توانست با مشاهده ي ايستگاه هاي حمل و نقلي توسط اسب، ايستگاه هاي تقويت کننده اي براي سيگنال هاي تلگراف اختراع کند. فيزيکدان معروف، نيلز بوهر عقيده داشت که اگر متضادها را کنار هم بياوريد، خواهيد ديد که افکار و انديش تان به مرحله ي جديد منتقل ميشود. توانايي او در تصور نور هم به عنوان يک ذره و هم يک موج باعث شد به اصل تکميل برسد. افکار معلق و مسکوت مي تواند به شما براي خلق يک شکل جديد کمک کند. ارسطو استعاره را يکي از علامت هاي نوابغ مي دانست و عقيده داشت که هر فردي که ظرفيت درک شباهت هاي بين دو قلمرو کاملاً مختلف باشد و بتواند آنها را به هم ربط دهد، يک نابغه است. هرچه براي انجام کاري تلاش کنيم و شکست بخوريم، مشغول کاري ديگر خواهيم شد. اين اولين اصل تصادف خلاقانه است. شکست زماني ميتواند سودمند باشد که ما به آن بعنوان يک نتيجه بي حاصل فکر نکنيم. به جاي اين، روند کار، مؤلفه هاي آن، و طريقه تغيير آنها را تحليل کنيم تا به نتيجه برسيم. نپرسيد: "چرا من شکست خوردم؟!" بپرسيد: "چه کرده ام؟!"
بر گرفته از وبلاگ احمد محمودي از ايسنا