Borna66
03-16-2009, 02:29 AM
1. جامعه چگونه کار می کند؟
جامعه از دید کارکردگرایان مجموعه ای از نهادها و سازمان های اجتماعی است. هر نهاد و سازمان اجتماعی نیز از تجمع شماری از افراد تشکیل می شود به منظور برآوردن یک وظیفه ی مشخص اجتماعی. نهادهای اجتماعی از گردهمایی دو نفره شروع می شوند تا تجمعاتی که به صدها هزار نفر می رسند. چه یک نهاد دو نفره و چه یک نهاد چند صد هزار نفره از دید کارکرد گرایان یکسان عمل می کنند.
نکته: هرچه جوامع پیشرفته تر باشند هم شمار نهادهای اجتماعی که در آنها وجود دارند افزایش می یابد، هم کارکردشان پیچیده تر میشود.
2. یک جامعه یا اجتماع اساسا چگونه کار می کند؟
عملکرد یک جامعه همانند یک موجود زنده است. یک موجود زنده، مثلا یک انسان تشکیل شده از بخشها و اندام های مختلف. بدن انسان یعنی در حقیقت دهها اندام که هر کدام وظیفه و نقشی خاص بر عهده دارند. اندامهای بدن یک انسان ضمن آنکه هر کدام وظیفه، کارکرد یا کارویژه مشخصی بر عهده دارند، در عین حال برای انجام وظیفه و ماموریت خودشان به ارگان ها و اندام های دیگر نیز وابسته هستند.
3. چرا برخی از گروههای اجتماعی نیرومندتر از گروههای دیگر هستند؟
الف) برای بقا، دوام و کارکرد طبیعی جامعه ، برای آنکه نظم جامعه برهم نریزد، برای آنکه مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه حفظ شده و به صورت عادی به پیش برود ضرورت دارد که برخی گروهها از گروههای دیگر دارای قدرت بیشتری باشند.
ب) اساسا قدرت در جامعه محدود است و همه نمی توانند قدرتمند بوده و بخشی از قدرت را در اختیار داشته باشند. نفس تصمیم گیری ایجاب می کند قدرت در یک نقطه و در دست برخی گروهها متمرکز باشد و گروههای دیگر اطاعت کنند.
4. چه عواملی باعث تغییرات اجتماعی می شوند؟
الف) تغییرات تدریجی: سازمانهای اجتماعی موجود برای پاسخ به نیازهای جدید ناچارند تا در نقش یا نقش هایی که تا کنون داشته اند تغییراتی بوجود آورند تا پذیرای تحولات جدید باشند.
ب) تغییرات انتخابی: ممکن است اساسا نیاز به نهادهای اجتماعی جدید به وجود آید تا پذیرای تغییر و تحولات جدید بشوند
ج) تحولات اضافی یا اتصالی: ممکن است در یک مقطع زمانی کوتاهی یک تحول جدید به جامعه اضافه شود.
در مجموع کارکردگرایان به تغییرات اجتماعی به عنوان پدیده یا روندی تدریجی می نگرند و چندان عنایت و علاقه ای به تغییرات تند، شتاب زده و انقلابی ندارند.
5. آیا جامعه در شرایط عادی در حالت توازن و تعادل است یا در حال تضاد، تخاصم و تقابل؟
اساس تبیین کارکردگرایان و نگاهشان به جامعه بر اساس اجماع و توافق میباشد و نه بر اساس تضاد و تقابل. بر خلاف مارکسیست ها آنها بر هم خوردن نظم و ثبات و آرامش در جامعه را عادی نمی دانند بلکه آن را بیماری و حالت غیر طبیعی می دانند.
6. رابطه میان فرد و جامعه
فرد هیچ جایگاهی در جامعه شناسی کارکرد گرا ندارد. به عبارت دیگر جامعه شناسی نه درباره ی فرد که درباره ی اجتماع، مناسبات اجتماعی و نهادهای اجتماعی می باشد.
7. هدف از مطالعه و بررس جامعه شناسی چیست؟
هدف یا رسالت جامعه شناسی عبارت است از مطالعه، بررسی و بالاتر از همه توضیح و فهم اینکه چرا وچگونه جامعه در یک شرایط و وضعیت عادی قرار گرفته و نهادهای مختلف آن کارکردهای خود را انجام می دهند. و درک اینکه چگونه نهادهای اجتماعی به یکدیگر وابسته بوده و هر کدام ضمن انجام ماموریت یا کار ویژه خود با نهادهای دیگر در یک رابطه ی دو سویه ی تعاملی قرار گرفته اند.
پاسخ جامعه شناسی مارکسیسم به پرسشهای جامعه شناسی
1. جامعه چگونه تشکیل می شود؟
از دید مارکس جامعه از طبقات تشکیل شده است. طبقاتی که بر سر تقسیم منافع و دستاوردهای اقتصادی جامعه با یکدیگر همواره در تضاد و تقابل هستند. اسکلت یا شاکله ی اصلی جامعه را دو طبقه عمده تشکیل می دهند: یک طبقه ی قدرتمند که ابزار تولید را در اختیار دارد و طبقه ی دیگر که ناچارند برای این طبقه کار کنند و مزد بگیر طبقه ی نخست باشند.
2. جامعه چگونه عمل می کند و یک جامعه چگونه سرپاست؟
از دید مارکس تضاد طبقاتی جامعه را سرپا نگه داشته است و باعث حرکت آن می شود. هر طبقه به دنبال منافع خودش است و برای بدست آوردن منافع بیشتر با طبقات دیگر در حال رقابت و پیکار همیشگی است.
3. چرا برخی از گروههای اجتماعی نیرومندتر از گروههای دیگر هستند؟
زیرا آن طبقات (طبقات قدرتمند) به لحاظ اقتصادی توانمندترند. به عبارت دیگر توانمندی اقتصادی به دنبال خود توانمندی سیاسی می آورد.
مارکسیسم این پدیده را مولود یکسری شرایط تاریخی می داند که حاصل آن تقسیم ثروت جامعه به گونه ای غیرمنصفانه و ظالمانه می باشد و از آنجا که این تقسیم بندی طبیعی نیست بنابراین روزی هم از میان خواهد رفت.
4. چه عواملی باعث تغییر در جامعه می شوند؟
از دیدگاه مارکسیسم تغییر و تحولات جدید در نتیجه تضاد بین دو طبقه اصلی به وجود می آید.
5. آیا جامعه در شرایط عادی در حالت ثبات است یا در حال تضاد و تقابل؟
در هیچ جامعه ای هرگز ثبات و آرامش به وجود نخواهد آمد مگر اینکه طبقه و نظام طبقاتی از میان برود. مادام که طبقه و طبقات در جامعه وجود داشته باشند، تضاد و تقابل هم وجود خواهد داشت.
6. رابطه میان فرد و جامعه چگونه است؟
آنان نیز همچون کاکردگرایان اهمیتی برای فرد در منزعات و مناسبات اجتماعی قایل نیستند. از دید آنان، فرد قدرت چندانی ندارد تا بتواند بر سرنوشت خودش اثر گذارده و شرایطش را تغییر ذهد.
آنچه اهمیت دارد و سرنوشت جامعه و خود فرد را رقم می زند طبقه یا گروه اجتماعی است که فرد عضو آن می باشد.
7. فایده و اهمیت جامعه شناسی در چیست؟
مارکسیست ها نیز همچون کارکردگرایان معتقدند که هدف جامعه شناسی درک، تبیین، شناخت جامعه و مناسبات اجتماعی می باشد. با این تفاوت که از دید مارکسیست ها، این هدف خلاصه می شود در فهم بهتر تضاد طبقاتی و رسیدن به تغییر و انقلاب.
پاسخ وبر و جامعه شناسی تعامل گرا به پزسشهای بنیادی جامعه شناسی
1. جامعه چگونه تشکیل می شود؟
جامعه در نتیجه یا از نتیجه کنش متقابل یا تعامل اجتماعی شکل می گیرد. در ساده ترین شکلش تعامل اجتماعی عبارت است از "رفتار آگاهانه ای که اعضای یک جامعه نسبت به یکدیگر برقرار می کنند". در جریان تعامل یا روابط متقابل انسانهای درون یک جامعه با یکدیگر نهادهای اجتماعی شکل می گیرد.
وبر نیز همچون مارکس نقش طبقه را می پذیرد اما استدلالش این است که وضعیت یا موقعیت اجتماعی گروههای کوچکتری که فرد به آنها وابسته است (خانواده، قوم، قبیله، حزب) نقش مهم تری از طبقه پیدا میکنند.
2. جامعه چگونه کار می کند؟
پاسخ تعامل گریان به این سوال آمیزه ای از عملکرد فرد واجتماع است. بر خلاف مارکس و کارکردگرایان وبر نقش زیاد و پراهمیتی برای افراد و شخصیت های فردی در ایجاد یا ساخت تاریخ قائل شده است ( مثل ناپلئون، اسکندر)
نگاه وبر به نقش سازمانها و گروههای اجتماعی از جمله بوروکراسی نگاهی مثبت نیست. از نظر او نهادهای اجتماعی به دلیل تحمیل و قید و بندهایی بر دست و پای فرد می زنند او را ناچار به اطاعت و حرف شنوی میکنند و جلوی آزادی و خلاقیت او را می گیرند.
3. چرا برخی از گروهها در جامعه از گروههای دیگر قدرتمندتر هستند؟
در مجموع می توان گفت که وبر در بررسی عنصر قدرت و چگونگی بهره وری از آن از هر دو عنصر توافق که کارکردکرایان مطرح می کنند و تضاد که جوهره اندیشه مارکسیست ها را تشکیل می دهد بهره می گیرد.
به این معنا که همچون کارکردگرایان وبر نیز قدرت را طبیعی و اجتناب ناپذیر میبیند و برای تداوم و بقای جامعه آن را ضروری فرض می کند، و نیز همچون مارکس معتقد است که گروهها یا افراد قدرتمند، از قدرتشان برای تثبیت موقعیت و گسترش منافع خودشان استفاده می کنند.
4. چرا تغییرات اجتماعی رخ می دهند؟
پاسخ تعامل گرایان از جمله وبر به این پرسش چندان مشخص نیست. از نظر وبر عوامل بسیاری باعث تغییر و تحول در جامعه می شوند. جنگ، افکار انسانها، اختراعات، ظهور و سقوط گروهها و انسانهای قدرتمند و پیشرفت های علمی از جمله عواملی هستند که باعث تغییر و تحول در جوامع می شوند.
5. آیا جامعه در شرایط عادی در وضعیت ثبات و تعادل است یا در حال تضاد و تقابل؟
برای وبر این بحث از اهمیت چندانی برخوردار نیست. به اعتقاد وبر جامعه در حالت عادی نه لزوما در وضعیت توافق قرار دارد و نه در حالت تضاد. بلکه هر دو حالت در جوامع مختلف و در زمانهای گوناگون ممکن است حاکم باشد.
6. رابطه میان فرد و جامعه چگونه است؟
در مورد مناقشه ی "فرد و اجتماع"، تعامل گرایان بیشترین اختلاف نظر را با کارکردگرایان و مارکسیست ها پیدا می کنند. زیرا تعامل گرایان تاکید زیادی روی فرد و نقش وی در کنشهای اجتماعی می گذارند. وبر هیچگاه فرد را مقهور نهادهای اجتماعی نمی پندارد و معتقد است خود فرد نیز از طریق آنچه که "حس می کند" یا "می پندارد" روی رفتار و در نتیجه محیط پیرامونی اش تاثیر می گذارد.
از نظر وبر و تعامل گرایان، آنچه رفتار فرد را در جامعه می سازد مجموعهای است از تاثیر و تاثرات نهادهای اجتماعی از یک سو، به علاوه درک فرد از خودش، جایگاهش و مفاهیمی که برای کنش هایی که در اطرافش می افتد قائل است.
7. هدف اصلی یا کارکرد بنیادی جامعه شناسی چیست؟
از دید آنان نیز هدف اصلی جامعه شناسی درک، شناخت و فهم معنا و مفهوم رفتارهای اجتماعی ما انسان هاست.
برگرفته از :
كد - لینک:
بـوطـیقــــا (http://www.butiqa.blogfa.com)
:104:
گردآونده:طه-Borna66
جامعه از دید کارکردگرایان مجموعه ای از نهادها و سازمان های اجتماعی است. هر نهاد و سازمان اجتماعی نیز از تجمع شماری از افراد تشکیل می شود به منظور برآوردن یک وظیفه ی مشخص اجتماعی. نهادهای اجتماعی از گردهمایی دو نفره شروع می شوند تا تجمعاتی که به صدها هزار نفر می رسند. چه یک نهاد دو نفره و چه یک نهاد چند صد هزار نفره از دید کارکرد گرایان یکسان عمل می کنند.
نکته: هرچه جوامع پیشرفته تر باشند هم شمار نهادهای اجتماعی که در آنها وجود دارند افزایش می یابد، هم کارکردشان پیچیده تر میشود.
2. یک جامعه یا اجتماع اساسا چگونه کار می کند؟
عملکرد یک جامعه همانند یک موجود زنده است. یک موجود زنده، مثلا یک انسان تشکیل شده از بخشها و اندام های مختلف. بدن انسان یعنی در حقیقت دهها اندام که هر کدام وظیفه و نقشی خاص بر عهده دارند. اندامهای بدن یک انسان ضمن آنکه هر کدام وظیفه، کارکرد یا کارویژه مشخصی بر عهده دارند، در عین حال برای انجام وظیفه و ماموریت خودشان به ارگان ها و اندام های دیگر نیز وابسته هستند.
3. چرا برخی از گروههای اجتماعی نیرومندتر از گروههای دیگر هستند؟
الف) برای بقا، دوام و کارکرد طبیعی جامعه ، برای آنکه نظم جامعه برهم نریزد، برای آنکه مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه حفظ شده و به صورت عادی به پیش برود ضرورت دارد که برخی گروهها از گروههای دیگر دارای قدرت بیشتری باشند.
ب) اساسا قدرت در جامعه محدود است و همه نمی توانند قدرتمند بوده و بخشی از قدرت را در اختیار داشته باشند. نفس تصمیم گیری ایجاب می کند قدرت در یک نقطه و در دست برخی گروهها متمرکز باشد و گروههای دیگر اطاعت کنند.
4. چه عواملی باعث تغییرات اجتماعی می شوند؟
الف) تغییرات تدریجی: سازمانهای اجتماعی موجود برای پاسخ به نیازهای جدید ناچارند تا در نقش یا نقش هایی که تا کنون داشته اند تغییراتی بوجود آورند تا پذیرای تحولات جدید باشند.
ب) تغییرات انتخابی: ممکن است اساسا نیاز به نهادهای اجتماعی جدید به وجود آید تا پذیرای تغییر و تحولات جدید بشوند
ج) تحولات اضافی یا اتصالی: ممکن است در یک مقطع زمانی کوتاهی یک تحول جدید به جامعه اضافه شود.
در مجموع کارکردگرایان به تغییرات اجتماعی به عنوان پدیده یا روندی تدریجی می نگرند و چندان عنایت و علاقه ای به تغییرات تند، شتاب زده و انقلابی ندارند.
5. آیا جامعه در شرایط عادی در حالت توازن و تعادل است یا در حال تضاد، تخاصم و تقابل؟
اساس تبیین کارکردگرایان و نگاهشان به جامعه بر اساس اجماع و توافق میباشد و نه بر اساس تضاد و تقابل. بر خلاف مارکسیست ها آنها بر هم خوردن نظم و ثبات و آرامش در جامعه را عادی نمی دانند بلکه آن را بیماری و حالت غیر طبیعی می دانند.
6. رابطه میان فرد و جامعه
فرد هیچ جایگاهی در جامعه شناسی کارکرد گرا ندارد. به عبارت دیگر جامعه شناسی نه درباره ی فرد که درباره ی اجتماع، مناسبات اجتماعی و نهادهای اجتماعی می باشد.
7. هدف از مطالعه و بررس جامعه شناسی چیست؟
هدف یا رسالت جامعه شناسی عبارت است از مطالعه، بررسی و بالاتر از همه توضیح و فهم اینکه چرا وچگونه جامعه در یک شرایط و وضعیت عادی قرار گرفته و نهادهای مختلف آن کارکردهای خود را انجام می دهند. و درک اینکه چگونه نهادهای اجتماعی به یکدیگر وابسته بوده و هر کدام ضمن انجام ماموریت یا کار ویژه خود با نهادهای دیگر در یک رابطه ی دو سویه ی تعاملی قرار گرفته اند.
پاسخ جامعه شناسی مارکسیسم به پرسشهای جامعه شناسی
1. جامعه چگونه تشکیل می شود؟
از دید مارکس جامعه از طبقات تشکیل شده است. طبقاتی که بر سر تقسیم منافع و دستاوردهای اقتصادی جامعه با یکدیگر همواره در تضاد و تقابل هستند. اسکلت یا شاکله ی اصلی جامعه را دو طبقه عمده تشکیل می دهند: یک طبقه ی قدرتمند که ابزار تولید را در اختیار دارد و طبقه ی دیگر که ناچارند برای این طبقه کار کنند و مزد بگیر طبقه ی نخست باشند.
2. جامعه چگونه عمل می کند و یک جامعه چگونه سرپاست؟
از دید مارکس تضاد طبقاتی جامعه را سرپا نگه داشته است و باعث حرکت آن می شود. هر طبقه به دنبال منافع خودش است و برای بدست آوردن منافع بیشتر با طبقات دیگر در حال رقابت و پیکار همیشگی است.
3. چرا برخی از گروههای اجتماعی نیرومندتر از گروههای دیگر هستند؟
زیرا آن طبقات (طبقات قدرتمند) به لحاظ اقتصادی توانمندترند. به عبارت دیگر توانمندی اقتصادی به دنبال خود توانمندی سیاسی می آورد.
مارکسیسم این پدیده را مولود یکسری شرایط تاریخی می داند که حاصل آن تقسیم ثروت جامعه به گونه ای غیرمنصفانه و ظالمانه می باشد و از آنجا که این تقسیم بندی طبیعی نیست بنابراین روزی هم از میان خواهد رفت.
4. چه عواملی باعث تغییر در جامعه می شوند؟
از دیدگاه مارکسیسم تغییر و تحولات جدید در نتیجه تضاد بین دو طبقه اصلی به وجود می آید.
5. آیا جامعه در شرایط عادی در حالت ثبات است یا در حال تضاد و تقابل؟
در هیچ جامعه ای هرگز ثبات و آرامش به وجود نخواهد آمد مگر اینکه طبقه و نظام طبقاتی از میان برود. مادام که طبقه و طبقات در جامعه وجود داشته باشند، تضاد و تقابل هم وجود خواهد داشت.
6. رابطه میان فرد و جامعه چگونه است؟
آنان نیز همچون کاکردگرایان اهمیتی برای فرد در منزعات و مناسبات اجتماعی قایل نیستند. از دید آنان، فرد قدرت چندانی ندارد تا بتواند بر سرنوشت خودش اثر گذارده و شرایطش را تغییر ذهد.
آنچه اهمیت دارد و سرنوشت جامعه و خود فرد را رقم می زند طبقه یا گروه اجتماعی است که فرد عضو آن می باشد.
7. فایده و اهمیت جامعه شناسی در چیست؟
مارکسیست ها نیز همچون کارکردگرایان معتقدند که هدف جامعه شناسی درک، تبیین، شناخت جامعه و مناسبات اجتماعی می باشد. با این تفاوت که از دید مارکسیست ها، این هدف خلاصه می شود در فهم بهتر تضاد طبقاتی و رسیدن به تغییر و انقلاب.
پاسخ وبر و جامعه شناسی تعامل گرا به پزسشهای بنیادی جامعه شناسی
1. جامعه چگونه تشکیل می شود؟
جامعه در نتیجه یا از نتیجه کنش متقابل یا تعامل اجتماعی شکل می گیرد. در ساده ترین شکلش تعامل اجتماعی عبارت است از "رفتار آگاهانه ای که اعضای یک جامعه نسبت به یکدیگر برقرار می کنند". در جریان تعامل یا روابط متقابل انسانهای درون یک جامعه با یکدیگر نهادهای اجتماعی شکل می گیرد.
وبر نیز همچون مارکس نقش طبقه را می پذیرد اما استدلالش این است که وضعیت یا موقعیت اجتماعی گروههای کوچکتری که فرد به آنها وابسته است (خانواده، قوم، قبیله، حزب) نقش مهم تری از طبقه پیدا میکنند.
2. جامعه چگونه کار می کند؟
پاسخ تعامل گریان به این سوال آمیزه ای از عملکرد فرد واجتماع است. بر خلاف مارکس و کارکردگرایان وبر نقش زیاد و پراهمیتی برای افراد و شخصیت های فردی در ایجاد یا ساخت تاریخ قائل شده است ( مثل ناپلئون، اسکندر)
نگاه وبر به نقش سازمانها و گروههای اجتماعی از جمله بوروکراسی نگاهی مثبت نیست. از نظر او نهادهای اجتماعی به دلیل تحمیل و قید و بندهایی بر دست و پای فرد می زنند او را ناچار به اطاعت و حرف شنوی میکنند و جلوی آزادی و خلاقیت او را می گیرند.
3. چرا برخی از گروهها در جامعه از گروههای دیگر قدرتمندتر هستند؟
در مجموع می توان گفت که وبر در بررسی عنصر قدرت و چگونگی بهره وری از آن از هر دو عنصر توافق که کارکردکرایان مطرح می کنند و تضاد که جوهره اندیشه مارکسیست ها را تشکیل می دهد بهره می گیرد.
به این معنا که همچون کارکردگرایان وبر نیز قدرت را طبیعی و اجتناب ناپذیر میبیند و برای تداوم و بقای جامعه آن را ضروری فرض می کند، و نیز همچون مارکس معتقد است که گروهها یا افراد قدرتمند، از قدرتشان برای تثبیت موقعیت و گسترش منافع خودشان استفاده می کنند.
4. چرا تغییرات اجتماعی رخ می دهند؟
پاسخ تعامل گرایان از جمله وبر به این پرسش چندان مشخص نیست. از نظر وبر عوامل بسیاری باعث تغییر و تحول در جامعه می شوند. جنگ، افکار انسانها، اختراعات، ظهور و سقوط گروهها و انسانهای قدرتمند و پیشرفت های علمی از جمله عواملی هستند که باعث تغییر و تحول در جوامع می شوند.
5. آیا جامعه در شرایط عادی در وضعیت ثبات و تعادل است یا در حال تضاد و تقابل؟
برای وبر این بحث از اهمیت چندانی برخوردار نیست. به اعتقاد وبر جامعه در حالت عادی نه لزوما در وضعیت توافق قرار دارد و نه در حالت تضاد. بلکه هر دو حالت در جوامع مختلف و در زمانهای گوناگون ممکن است حاکم باشد.
6. رابطه میان فرد و جامعه چگونه است؟
در مورد مناقشه ی "فرد و اجتماع"، تعامل گرایان بیشترین اختلاف نظر را با کارکردگرایان و مارکسیست ها پیدا می کنند. زیرا تعامل گرایان تاکید زیادی روی فرد و نقش وی در کنشهای اجتماعی می گذارند. وبر هیچگاه فرد را مقهور نهادهای اجتماعی نمی پندارد و معتقد است خود فرد نیز از طریق آنچه که "حس می کند" یا "می پندارد" روی رفتار و در نتیجه محیط پیرامونی اش تاثیر می گذارد.
از نظر وبر و تعامل گرایان، آنچه رفتار فرد را در جامعه می سازد مجموعهای است از تاثیر و تاثرات نهادهای اجتماعی از یک سو، به علاوه درک فرد از خودش، جایگاهش و مفاهیمی که برای کنش هایی که در اطرافش می افتد قائل است.
7. هدف اصلی یا کارکرد بنیادی جامعه شناسی چیست؟
از دید آنان نیز هدف اصلی جامعه شناسی درک، شناخت و فهم معنا و مفهوم رفتارهای اجتماعی ما انسان هاست.
برگرفته از :
كد - لینک:
بـوطـیقــــا (http://www.butiqa.blogfa.com)
:104:
گردآونده:طه-Borna66