PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گابریل گارسیا ماركز، پدر رئالیسم جادوئی در سیاست



Borna66
09-15-2009, 03:54 AM
گابریل گارسیا ماركز، پدر رئالیسم جادوئی در سیاست متمایل به چپ بود، در حالی كه پدر وی محافظه كار بود و ماركز معتقد است پدربزرگش برعكس پدرش سرهنگ آزادی خواهی بود كه در مقابل محافظه كاران مسلحانه ایستادگی میكرد. پدر بزرگ ماركز حتی به جای تعریف داستانهای جن و پری برای نوه خود از آخرین نبرد كشورش تعریف میكرد و قتل عام كارگران كشت و زرع را به تصویر میكشید.
این اتفاق درست در زمان تولد ماركز صورت گرفته بود و او بیش از این كه تحت تاثیر پدر باشد، تحت تاثیر داستانهای انقلابی پدربزرگ بود.
ماركز متاثر از فضای آموزشی مدتی هوادار حزب كمونیست میشود ولی فراتر از هواداری كاری نمیكند. فضای آموزشی چنان بر او تاثیرگذار است كه میگوید من تصور میكردم سوسیالیسم بالاخره سرنوشت بشر را بهدست خواهد گرفت. ماركز از آژانس كوباییپرنسا لاتینا به دلیل سیطرهی كمونیسم بر آن و بهدست گرفتن مهار انقلابیون استعفا میكند، چرا كه تصور میكند كه اگر با كمونیستها هم فكری نكند او را به ارتباط با امپریالیسم متهم خواهند كرد.

ماركز بیش از این كه به نیروهای خارجی اعتقاد داشته باشد، به توان آمریكای لاتین ایمان دارد. او از فیدل كاسترو به نیكی یاد كرده و تنها تفاوت خود را با او در این میبیند كه كاسترو مداخلهی شوروی را در كوبا توجیه میكند، ولی ماركز بههیچ عنوان نمیپذیرد كه شوروی در وضعیت داخلی كشورش دخالت بكند. اما انتقادات كاسترو را درباره دموكراسیهای خلقی، خیلی پیشرفتهتر از مباحث خود میداند. گابریل گارسیا ماركز، دوستی فیدل كاسترو را پذیرفته بود و در مقابل فشارهای دوستان خود مقابله میكرد و همیشه به دیدگاههای كاسترو معتقد بود و امیدوار.

ماركز بیش از اینكه در سیاست كشورش از شوروی سابق انتقاد كند از آمریكاییها مینالد. در مصاحبهای كه با حضور میتران برگزار شده است اشاره میكند كه ما خود دشمن خود هستیم نه شوروی. ماركز معتقد است كه باید از كشورهای اروپایی كسی میانجی باشد تا وضعیت كشورهای آمریكای لاتین بهبود یابد. او آمریكا را بزرگترین دشمن تلقی میكند.

ماركز در سال ۱۹۸۲ در مراسم اهدای جایزه نوبل سخنرانی كرده است كه دیدگاههای سیاسی او و تكوین آن را نشان میدهد. وی به دیكتاتورهای مختلفی اشاره میكند كه در تاریخ آمریكای لاتین نقش ایفا كردهاند: "آنتونیو لوپث سانتانا سه بار به دیكتاتوری مكزیك انتخاب شد؛ تشییع جنازهی باشكوهی برا دفن پای راست خود كه آن را در جنگی موسوم به جنگ شیرینیها از دست داده بود برپا كرد. ژنرال گرسیا مورنا شانزده سال بهعنوان والی مطلق بر اكوادور حكومت كرد و پس از مرگ، لباس تمام رسمی بر جسدش پوشانیدند و مدالهای بیشمارش را به سینهاش آویختند و بر صندلی ریاست جمهوریاش نشاندند و اینچنین اولین شب بیداری بر بالین مردگان را بر بالین او به صبح آوردند.
ژنرال ماكزیمیلیانو ارناندث ماتینث، مستبد و مدعی فلسفهی الهی در سالوادور، در كشتاری وحشیانه، سیهزار كشاورز را قتلعام كرد. آری؛ ما حتی یك لحظه هم آرامش نداشتیم. روزی یك رییسجمهور پرومتهای به تنهایی در قصر خود در میان شعلههای آتش با ارتشی به مبارزه برخاست و روزی دیگر دو فاجعهى هوایی مشكوك كه هرگز هویت آنها مشخص نشد اتفاق افتاد كه یكی تپش را از قلبی سخاوتمند و دیگری زندگی را از یك نظامی دموكرات كه حیثیت ملتی را به آن بازگردانیده بود، ربود. در این بین شاهد پنج جنگ، هفده كودتا و ظهور یك دیكتاتور شیطانی بودیم كه اولین نژادكشی معاصر آمریكای لاتین را به راه انداخت. متعاقب این دوران، بیستمیلیون كودك آمریكای لاتینی كه عدهشان بیش از عدهی نوزادان بهدنیا آمده در اروپای غربی از سال ۱۹۷۰ به بعد بود، قبل از برپا نمودن جشن تولد دو سالگی خود از دنیا رفتهاند. نزدیك به صد و بیست هزار نفر در اثر سركوبها ناپدید شدهاند. بسیاری از زنها در دورهی بارداری بازداشت شدهاند و در زندانهای آرژانتین وضع حمل كردهاند، اما از سرنوشت یا هویت نوزادانشان اطلاعی در دست نیست."

كشورهایی كه ماركز به تصویر میكشد برای رسیدن به آزادی تاوان بس گرانی پرداخت كردهاند. كشورهای نیكاراگوآ، آْلسالوادور و گواتمالا بیشترین كشتهها را در این ایام برای آزادی تقدیم كردهاند. بیشتر جمعیت كشوری مانند شیلی مهاجرت كردهاند و ماركز خود نیز نویسندهای كلمبیایی است كه با درك تمامی ددمنشیهای دیكتاتورها دست به قلم برده و اندوه ملتش را به رشتهی تحریر در آورده است.

ماركز در زمان اهدای جایزهی نوبل به اندوههای كشور خود اشاره كرده و ترجیع بند " و دوستان من، گره تنهایی ما در این است" را تكرار می كند. او به عنوان نویسندهای سیاسی وسعت اندوه كشورش را برشمرده و كشورهایی كه در بدبختی ملتش دخیل هستند را نشانه میگیرد. ماركز هیچ وقت از سیاست كنارهگیری نمیكند.

« صد سال تنهایى » اثر درخشان ماركز، به وقایعی اشاره دارد كه وی از كودكی به یاد سپرده است. قتلعام كارگران شركت موز و واقعه سرهنگ آئورلیانو بوئندیا از واقعیت زندگی ماركز برگرفته شده است. این اثر با اینكه سعی میكند زندگی فردی ماركز را در قالب داستان بنمایاند، اما به دلیل ذهنیتی كه او از پدربزرگش و ستمهایی كه شنیده و دیده، دارد، نمیتواند از نقد قدرت به دور باشد.

« پاییز پدرسالار » ، اثر درخشان دیگر ماركز است كه نوشتن آن هفتسال طول میكشد. طرح نگارش رمان « پاییز پدر سالار » زمانی در ذهن ماركز شكل میگیرد كه دیكتاتور بعد از هشتسال حكومت، كشور را ترك میكند. زمانی كه هواپیمای پرث خیمه نث بر آسمان دیده میشود و رادیو فرار دیكتاتور را اعلام میكند، مردم شادی را شروع كرده و به زندانها میریزند تا زندانیان را آزاد كنند و ماركز به طرف قصر ریاستجمهوری رفته با پیشخدمت دیكتاتور به صحبت نشسته و در ذهنش نگارش رمانی شكل میگیرد كه میخواهد در آن تكلیف خود را با دیكتاتورها روشن كند. به گفته ماركز دیكتاتورها تنها اسطورهای كشورهای آمریكایلاتین هستند. در « پاییز پدر سالار » ، سعی میشود تنهایی كه قدرت با خود به دنبال می آورد، خواننده را تحتتاثیر قرار دهد ؛ زیرا انسان بدون علم به تبعات قدرت دنبال قدرت میرود و به تعبیر ماكز قدرت فساد میآورد و قدرتمطلق، فساد مطلق میآورد.

در این رمان تمامی مشاهدات ماركز تاثیرگذار است. حضور پناهندگان رژیم دیكتاتوری خوان وینست گومز در آراكاتاكا در دوران كودكی وی، محاكمهی سوسا بلانكو در هاوانا به سال ۱۹۵۹ نیز در نگارش این اثر سهیم بوده است. البته ماركز در مصاحبهای گفته است كه چند تن از نویسندگان به پیشنهاد كارلوس فوئنتس قصد داشتهاند كه در مورد دیكتاتورهای كشور خود داستانی بنویسند كه عنوان « پدران وطن » را برای آن برگزیده بود. قرار شده بود میگوئل اوتروسیلوا درباره خوان وینست گومز، كارلوس فوئنتس درباره سانتا آنا، آْلخوكار پنتیر درباره جراردو ماجادو، خوان بوش درباره تروخیلو، آگوستو رو آباستوس درباره یخوزه دو دریگزد فرانسیا و خولیو كوتاسار درباره اویتاپرون مطلب بنویسند.

چنانكه از گفتهی ماركز برمیآید ؛ بیشتر نویسندگان آمریكای لاتین به دلیل وضعیت موجود در كشورشان با سیاست عجین هستند و نمیتوانند از آن دوری كنند. بیشتر نویسندگان نامبرده هرچند نه در حد ماركز، اما آثاری درباره دیكتاتورها خلق كردهاند و شاید مرگ آرتمیوكروز، رمان درخشان فوئنتس از آن جمله باشد.

ماركز به خوبی چهرهی دیكتاتور و وحشتی كه از اطراف دارد را نشان میدهد. از دیكتاتوری در گفتگوی خود یاد میكند كه هراس داشته آرایش موهایش را به كسی بسپرد. برای فرار از این وضعیت دختران خود را مجبور به آموختن آرایشگری میكند اما از آنها نیز هراس به دل دارد و نمیتواند حتی به فرزندان خود اطمینان داشته باشد. تنهایی دیكتاتورها چنان خوب جلوه میكند كه انسان ضمن این كه به بدبختی آنها دل میسوزاند، نسبت به رفع ستم آنها نیز طراحی میكند.

در « پاییز پدر سالار» ، دیكتاتوری را میبینیم كه ما را به اندیشه وا میدارد كه آیا اگر كسی قدرت را به دست گیرد به دیكتاتور بدل نخواهد شد ؟؟؟ تاریخ آمریكای لاتین افرادی را شاهد است كه با اقتدار حكومت را به دست گرفته و پس از زمان اندكی آن را زمین گذاشته و فرار كردهاند.

ماركز به عنوان نویسندهای كه سیاست را خوب میفهمد به جاودانگی چهرهی دیكتاتور و پدرسالار بودن آن توجه دارد. دیكتاتورهای آمریكای لاتین چنان خود را با وضعیت كشورشان عجین كردهاند كه نبود آنها را نمیتوان متصور بود. مردم تحت سلطه، ضمن نفرتی كه از دیكتاتورها دارند و آرزوی مرگ آنها را در سر میپرورانند نمیدانند بعد از مرگ آنها چه خواهند كرد.