Borna66
09-15-2009, 03:38 AM
بزرگان به شمایل بدل می شوند، دور از دسترس، نفهمیدنی، دست نیافتنی. دنیای درونشان بر ما پوشیده می ماند و هرچه هست توهم ادراك است. بعضی چنان بیرون از ظرف زمان قرار می گیرند كه تنها می توان عظمت شان را ستایش كرد. با وجود تن دادن به مقتضیات زیستن، آنقدر در خود فرو رفته، كه هر تئوری از تحلیل شان باز می ماند.
«باخ» با نه فرزند در اتاقی كنار یك كلاس درس می زیست و برای گذران، سفارش های موسیقایی اشراف بی مقدار و سران مغرور كلیسا را می پذیرفت. ولی همان سفارش ها «هنر فوگ» و «مس سی مینور» از آب در می آمد. یا «گوستاو مالر» كه در هنگام فراغتش از رهبری اركستر های مختلف، سمفونی هایی نوشت كه حد اعلای توان موسیقی در بیان پیچیدگی های روح آدمی هستند. او پا به اوج رساندن رمانتیسیسم راه را برای مدرنیست ها روشن كرد. همچون باخ كه مرگش در ۱۷۵۰ برابر با پایان دوران باروك بود.
• زندگی
دومین فرزند از میان ۱۴ فرزند برنارد و ماری مالر بود. از این ۱۴ كودك ۷ نفر در كودكی از بیماری مردند. «اتو» برادر كوچك گوستاو هم در ۲۲ سالگی خودكشی كرد. برنارد میخانه دار بود. مالر تا پایان عمر از طعنه های مخالفان به شغل پدرش در امان نبود.در كودكی، نبوغی موتسارتی در نوازندگی پیانو از خود نشان داد. به قول خودش «در چهار سالگی قبل از این كه گام نواختن یاد گرفته باشم، آهنگ می ساختم». اولین كنسرتش را در سال ۱۸۷۰ به سن ۱۰ سالگی برگزار كرد. پدرش كه نمی توانست استعداد فرزندش را نادیده بگیرد او را برای تحصیل موسیقی به كنسرواتوار وین فرستاد. «بروكنر» در آن زمان استاد كنترپوان همان دانشگاه بود. با اینكه هیچ سندی مبنی بر شركت مالر در كلاس های او وجود ندارد ولی مالر رابطه ای دوستانه با بروكنر داشت به حدی كه خود را تا پایان عمر وامدار او می دانست و همواره سعی در شناساندن و انتشار آثارش داشت. او در دوران دانشجویی به بروكنر كمك كرد تا سمفونی سوم خود را برای ویولن و پیانو تنظیم كند. در حین تحصیل اولین اثر خود «كویینتت پیانو» را تصنیف كرد كه تا پایان عمرش تنها اثر مجلسی او باقی ماند. در سال ۱۸۷۸ اولین اثر آوازی خود، كانتات(Das klagende Lied) را ساخت. از سال ۱۸۸۰كار خود را به عنوان رهبر اركستر شهر «هال» اتریش آغاز كرد. سپس به شهر «كاسل» نقل مكان كرد.در این شهر عشقی بی سرانجام را تجربه كرد كه بازتاب آن را در اثر «آوازهای یك رهگذر» (Lieder Eines Fahrenden Gesellen) می بینیم. سال ۱۸۸۳بعد از شنیدن خبر مرگ «واگنر» تصمیم گرفت پیاده به «بایروت»- محل زندگی واگنر- برود.در سال ۱۸۸۵ بازماندگان «كارل ماریا فون وبر» از مالر خواستند اپرای ناتمام او را به پایان برساند. اجرای این اپرا موفقیت بزرگی برای مالر جوان در پی داشت. در سال ۱۸۸۹هنگامی كه سمت رهبری اركستر بوداپست را داشت و به عنوان رهبری نابغه مورد احترام بود، اولین سمفونی خود با عنوان «تیتان» را اجرا كرد كه با استقبال روبه رو نشد. در سال ۱۸۹۱ به رهبری اركستر هامبورگ برگزیده شد و در آنجا همراه گروه آوازخوانان برگزیده اش آثار بسیاری را به شنوندگان معرفی كرد. او با همین گروه به لندن رفت و «حلقه نیبلونگ» و «تریستان و ایزولده» واگنر و «فیدلیو» بتهوون را اجرا كرد. سمفونی دوم خود با نام «رستاخیز» را در سال ۱۸۹۲تكمیل و در سال ۱۸۹۵به همراه اركستر برلین اجرا كرد. در سال ۱۸۹۷به دلیل حساسیتی كه نسبت به یهودی بودنش نشان داده می شد مجبور شد برای به دست آوردن منصب رهبری اركستر وین دین خود را به كاتولیسیسم رومی تغییر دهد. استعداد او برای اولین بار توسط «ریشارد اشتراوس» كشف شد. او سه موومان از سمفونی دوم مالر را در آلمان اجرا كرد. در سال ۱۹۰۲ با آلما شیندلر ازدواج كرد. از او صاحب دو دختر شد كه یكی از آنها در چهار سالگی درگذشت. آلما چندان به مالر وفادار نماند. در سال های پایانی حیات مالر با «والتر گروپیوس»، آرشیتكت بنام، رابطه ای پنهان داشت. رابطه ای كه وقتی مالر از آن مطلع شد او را درهم شكست ولی این باعث نشد تا آلما پس از مرگ مالر كتابی در بزرگداشت همسر از دست رفته اش ننویسد. مالر در وین چنان استانداردهای صحنه و نورپردازی اپرا ها را بالا برد كه حتی امروزه نیز دست نیافتنی به نظر می رسد. در سال های ۱۹۰۷- ۱۸۹۶سمفونی های ۸- ۳ و سیكل آوازی «آوازهای مرگ كودكان» را تصنیف كرد. در سال ۱۹۰۸برای اولین بار به قصد اجرای «تریستان و ایزولده» به آمریكا رفت. مالر كه از سال ۱۹۰۷ از نوعی نارسایی قلبی رنج می برد در سال ۱۹۱۱مبتلا به عفونت خون شد و در ۱۸مه همان سال به سن ۵۱سالگی، در وین درگذشت. سه اثر بزرگ او در طول حیاتش اجرا نشد. سمفونی نهم، «آواز زمین» و تنها بخش كامل شده سمفونی دهم- آندانته- طبق وصیت نامه اش تنها نام او بر سنگ نوشته شد. «كسانی كه به دنبال من می گردند، با دیدن نامم پیدایم می كنند. دیگران هم نیازی به دانستن اینكه چه كسی اینجا خفته، ندارند.»
• منش
مالر به گفته دوستانش مبتلا به بیماری افسردگی- شیدایی بود. گاهی اوقات با انرژی بی حد و گاهی حتی بی میل هم كلامی با عزیزانش. ادعای فوق در بیشتر آثارش آشكار است. مدولاسیون هایی چنان غیر منتظره كه نظیرش را در آثار پیشینیان كمتر سراغ داریم. رهبری بود به غایت كمال گرا و سخت گیر. تقریباً هیچ یك از نوازندگان اركسترهایی كه رهبری شان را بر عهده داشت خاطره خوبی از او ندارند. عذر نوازندگان و خوانندگان را در پی كاستی های اصلاح ناپذیر شان به راحتی می خواست. با این وجود حامی بی چون و چرای نو گرایان جوانی چون شوئنبرگ و وبرن بود. این دو مالر را تا پایان عمرشان چون الگویی می ستودند. او سال ها سرپرستی خواهران و برادران كوچك تر از خود را بر عهده داشت. عاشق طبیعت و حیوانات بود به طوری كه حتی لب به گوشت نمی زد. ازجمله اولین بیماران فروید بود. شاید فروید اولین كسی بود كه از عهد شكنی آلما نسبت به مالر مطلع شد. هرچند كه او را متهم كرد كه عشقی كه نسبت به مادرش داشته را به همسرش فرافكنده است. هرچند او این ایده را به شدت پس می زد. از هرگونه مفاهیم غیراخلاقی اینچنینی بیزار بود.
«باخ» با نه فرزند در اتاقی كنار یك كلاس درس می زیست و برای گذران، سفارش های موسیقایی اشراف بی مقدار و سران مغرور كلیسا را می پذیرفت. ولی همان سفارش ها «هنر فوگ» و «مس سی مینور» از آب در می آمد. یا «گوستاو مالر» كه در هنگام فراغتش از رهبری اركستر های مختلف، سمفونی هایی نوشت كه حد اعلای توان موسیقی در بیان پیچیدگی های روح آدمی هستند. او پا به اوج رساندن رمانتیسیسم راه را برای مدرنیست ها روشن كرد. همچون باخ كه مرگش در ۱۷۵۰ برابر با پایان دوران باروك بود.
• زندگی
دومین فرزند از میان ۱۴ فرزند برنارد و ماری مالر بود. از این ۱۴ كودك ۷ نفر در كودكی از بیماری مردند. «اتو» برادر كوچك گوستاو هم در ۲۲ سالگی خودكشی كرد. برنارد میخانه دار بود. مالر تا پایان عمر از طعنه های مخالفان به شغل پدرش در امان نبود.در كودكی، نبوغی موتسارتی در نوازندگی پیانو از خود نشان داد. به قول خودش «در چهار سالگی قبل از این كه گام نواختن یاد گرفته باشم، آهنگ می ساختم». اولین كنسرتش را در سال ۱۸۷۰ به سن ۱۰ سالگی برگزار كرد. پدرش كه نمی توانست استعداد فرزندش را نادیده بگیرد او را برای تحصیل موسیقی به كنسرواتوار وین فرستاد. «بروكنر» در آن زمان استاد كنترپوان همان دانشگاه بود. با اینكه هیچ سندی مبنی بر شركت مالر در كلاس های او وجود ندارد ولی مالر رابطه ای دوستانه با بروكنر داشت به حدی كه خود را تا پایان عمر وامدار او می دانست و همواره سعی در شناساندن و انتشار آثارش داشت. او در دوران دانشجویی به بروكنر كمك كرد تا سمفونی سوم خود را برای ویولن و پیانو تنظیم كند. در حین تحصیل اولین اثر خود «كویینتت پیانو» را تصنیف كرد كه تا پایان عمرش تنها اثر مجلسی او باقی ماند. در سال ۱۸۷۸ اولین اثر آوازی خود، كانتات(Das klagende Lied) را ساخت. از سال ۱۸۸۰كار خود را به عنوان رهبر اركستر شهر «هال» اتریش آغاز كرد. سپس به شهر «كاسل» نقل مكان كرد.در این شهر عشقی بی سرانجام را تجربه كرد كه بازتاب آن را در اثر «آوازهای یك رهگذر» (Lieder Eines Fahrenden Gesellen) می بینیم. سال ۱۸۸۳بعد از شنیدن خبر مرگ «واگنر» تصمیم گرفت پیاده به «بایروت»- محل زندگی واگنر- برود.در سال ۱۸۸۵ بازماندگان «كارل ماریا فون وبر» از مالر خواستند اپرای ناتمام او را به پایان برساند. اجرای این اپرا موفقیت بزرگی برای مالر جوان در پی داشت. در سال ۱۸۸۹هنگامی كه سمت رهبری اركستر بوداپست را داشت و به عنوان رهبری نابغه مورد احترام بود، اولین سمفونی خود با عنوان «تیتان» را اجرا كرد كه با استقبال روبه رو نشد. در سال ۱۸۹۱ به رهبری اركستر هامبورگ برگزیده شد و در آنجا همراه گروه آوازخوانان برگزیده اش آثار بسیاری را به شنوندگان معرفی كرد. او با همین گروه به لندن رفت و «حلقه نیبلونگ» و «تریستان و ایزولده» واگنر و «فیدلیو» بتهوون را اجرا كرد. سمفونی دوم خود با نام «رستاخیز» را در سال ۱۸۹۲تكمیل و در سال ۱۸۹۵به همراه اركستر برلین اجرا كرد. در سال ۱۸۹۷به دلیل حساسیتی كه نسبت به یهودی بودنش نشان داده می شد مجبور شد برای به دست آوردن منصب رهبری اركستر وین دین خود را به كاتولیسیسم رومی تغییر دهد. استعداد او برای اولین بار توسط «ریشارد اشتراوس» كشف شد. او سه موومان از سمفونی دوم مالر را در آلمان اجرا كرد. در سال ۱۹۰۲ با آلما شیندلر ازدواج كرد. از او صاحب دو دختر شد كه یكی از آنها در چهار سالگی درگذشت. آلما چندان به مالر وفادار نماند. در سال های پایانی حیات مالر با «والتر گروپیوس»، آرشیتكت بنام، رابطه ای پنهان داشت. رابطه ای كه وقتی مالر از آن مطلع شد او را درهم شكست ولی این باعث نشد تا آلما پس از مرگ مالر كتابی در بزرگداشت همسر از دست رفته اش ننویسد. مالر در وین چنان استانداردهای صحنه و نورپردازی اپرا ها را بالا برد كه حتی امروزه نیز دست نیافتنی به نظر می رسد. در سال های ۱۹۰۷- ۱۸۹۶سمفونی های ۸- ۳ و سیكل آوازی «آوازهای مرگ كودكان» را تصنیف كرد. در سال ۱۹۰۸برای اولین بار به قصد اجرای «تریستان و ایزولده» به آمریكا رفت. مالر كه از سال ۱۹۰۷ از نوعی نارسایی قلبی رنج می برد در سال ۱۹۱۱مبتلا به عفونت خون شد و در ۱۸مه همان سال به سن ۵۱سالگی، در وین درگذشت. سه اثر بزرگ او در طول حیاتش اجرا نشد. سمفونی نهم، «آواز زمین» و تنها بخش كامل شده سمفونی دهم- آندانته- طبق وصیت نامه اش تنها نام او بر سنگ نوشته شد. «كسانی كه به دنبال من می گردند، با دیدن نامم پیدایم می كنند. دیگران هم نیازی به دانستن اینكه چه كسی اینجا خفته، ندارند.»
• منش
مالر به گفته دوستانش مبتلا به بیماری افسردگی- شیدایی بود. گاهی اوقات با انرژی بی حد و گاهی حتی بی میل هم كلامی با عزیزانش. ادعای فوق در بیشتر آثارش آشكار است. مدولاسیون هایی چنان غیر منتظره كه نظیرش را در آثار پیشینیان كمتر سراغ داریم. رهبری بود به غایت كمال گرا و سخت گیر. تقریباً هیچ یك از نوازندگان اركسترهایی كه رهبری شان را بر عهده داشت خاطره خوبی از او ندارند. عذر نوازندگان و خوانندگان را در پی كاستی های اصلاح ناپذیر شان به راحتی می خواست. با این وجود حامی بی چون و چرای نو گرایان جوانی چون شوئنبرگ و وبرن بود. این دو مالر را تا پایان عمرشان چون الگویی می ستودند. او سال ها سرپرستی خواهران و برادران كوچك تر از خود را بر عهده داشت. عاشق طبیعت و حیوانات بود به طوری كه حتی لب به گوشت نمی زد. ازجمله اولین بیماران فروید بود. شاید فروید اولین كسی بود كه از عهد شكنی آلما نسبت به مالر مطلع شد. هرچند كه او را متهم كرد كه عشقی كه نسبت به مادرش داشته را به همسرش فرافكنده است. هرچند او این ایده را به شدت پس می زد. از هرگونه مفاهیم غیراخلاقی اینچنینی بیزار بود.