PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نجيب محفوظ نویسنده مصری(جايزه نوبل ادبيات در سال )



Borna66
09-15-2009, 03:29 AM
نجيب محفوظ صاحب جايزه نوبل ادبيات در سال 1988 اولين كسي است كه جايزهی نوبل را براي زبان عربي و خاورميانه به ارمغان آورد. او كه به دليل بيماري نتوانست در مراسم دريافت اين جايزه شركت كند، در متني كه براي اين مراسم ارسال داشت خود را اين گونه معرفي ميكند: «من فرزند دو تمدني هستم كه در زماني خاص در طول تاريخ با هم امتزاج شادمانهاي داشتهاند. اولين تمدن كه هفت هزار ساله است تمدن مصري است؛ و دومين تمدن كه هزار و چهارصد ساله است تمدن اسلامي است...» و در ادامهي سخنش براي اين كه تمدن اسلامي را معرفي كند اين گونه ميگويد: «براي معرفي تمدن اسلامي من در مورد نحوهي ايجاد يك اتحاد بين همهي بشريت برمبناي آزادي، برابري و بخشش تحت قيموميت خدا صحبت نميكنم، يا در مورد عظمت پيامبرش صحبت نميكنم يا ...» بلكه تنها به اين نكته اشاره ميكند كه در يك نبرد پيروزمندانه در مقابل بيزانتين، مسلمانان اسراي جنگي را با تعدادي كتاب در زمينهی فلسفه، پزشكي و رياضيات كه بازماندهی يونان باستان بود مبادله كردند و اين نكته را معرف روح انساني ميداند.

نجيب محفوظ در سال 1911 در قاهره ديده به جهان گشود. درسال 1935 از دانشگاه قاهره در رشتهي فلسفه فارغالتحصيل شد. او نويسندگي را از سن 17 سالگي آغاز كرد و اولين رمان او در سال 1939 منتشر شد.

رمانهاي سهگانهي او در مورد قاهره (Cairo trilogy) از كارهاي معروف محفوظ ميباشد. اين كتابها به ترتيب بينالقصرين(Palace Walk) ، قصرالشوق (Palace of Desire) و السوكريه (Sugar Street) نام دارند. نام كتابها برگرفته از نام خيابانهايي در قاهره است، كه محفوظ كودكي و جواني خود را در آن به سر برده است. محفوظ نوشتن اين كتابها را در سال 1956 آغاز كرد. او رمانهاي سهگانه را از بهترين كارهاي خود ميداند.

اين سه كتاب حكايت زندگي السيد احمد عبدالجواد و خانوادهاش –همسر، فرزندان و نوههايش– كه يك خانوادهي نسبتاً مرفه مصرياند در فاصلهي سالهاي 1917 تا 1944 ميباشد. بينالقصرين در فاصلهي سالهاي 1917 تا 1919 جريان دارد، قصرالشوق در سالهاي 1924 تا 1927 و السوكريه در فاصلهي سالهاي 1935 تا 1944. در ضمن داستان، وقايعي كه در طول اين سالها در قاهره اتفاق ميافتد و اثر اين تغييرات بر روي خانواده السيد احمد نيز بيان ميشود.

مترجم كتاب بينالقصرين به فارسي، م. ح. پرنديان، داستان را حاوي پيام فلسفي ميداند. پرنديان در پيشگفتاري كه در ابتداي نسخهی فارسي كتاب آمده ميگويد: «محفوظ در لايههايي از جريان داستان و بيان حالات دروني اشخاص نظريات فلسفي خود را نسبت به جنبههاي مثبت و محرك عقايد و اخلاق سنتي در زندگي افراد خانواده و در ارتباط فرد با جامعه و جريانهاي سياسي به صورت ظريف بيان ميكند؛ در عين اين كه تاثيرات منفي مذهب قشري و خالي از تفكر را كه به نتايج غيراخلاقي و ضدانساني ميانجامد به انحاء مختلف، از جمله طنز، به نقد ميكشد. لذا اين رمان يك داستان خالي از پيام فلسفي نيست». او اين كتاب را در فارسي «گذر قصر» نام نهاده است.

محفوظ در آگوست 2006 در نتيجهي حملهي قلبي در بيمارستاني در قاهره از دنيا رفت. هرچند پيش از آن او از بيماريهايي مانند زخم معده، بيماريهاي كليوي و بيماريهاي قلبي رنج ميبرد. براي او مراسم تشییع نظامی -در حد مراسمی که برای روسای جمهور برگزار می شود- برگزار کردند.

در ادامه نگاهي به كتاب گذر قصر داريم. در تمجيد از اين كتاب مطالب فراواني بيان شده است. به عنوان مثال كارشناس ادبي روزنامهي اينديپندنت، فيليپ استوارت، كه مترجم برخي كتابهاي محفوظ به انگليسي نيز ميباشد معتقد است: «در ادبيات جهاني اثري نظير گذر قصر به وجود نيامده است همان طوري كه دربارهي بعضي كتابهاي تولستوي، فلوبر و پروست نيز ميتوان همين نظر را متذكر شد».

گذر قصر رماني است كه زندگي يك خانوادهی سنتي مصري را در فاصلهي سالهاي 1917 تا 1919 در قاهره به تصوير ميكشد. شخصيتهاي اصلي داستان افراد اين خانواده هستند. محفوظ داستان را با مادر خانواده، امينه، آغاز ميكند. او كه هميشه در خانه است كاملا مطيع همسر خود است و وظيفهي خود ميداند كه به همسرش بگويد: «نظر من همان نظر شماست. من از خودم هيچ نظري ندارم». پدر خانواده يا همان السيد احمد عبدالجواد كه مغازهدار است داراي شخصيتي دوگانه است. او در داخل خانه سعي ميكند همواره حرمت و برتري خود را حفظ كند و با ايجاد قوانين سختگيرانه و سنتي سعي در كنترل خانوادهی خود دارد. اعضاي خانواده براي رهايي از خشم او معمولا به دروغهاي مصلحتآميز پناه ميبرند و او را در جريان همهی امور قرار نميدهند. اگرچه او ظاهرا يك مسلمان متعهد است ولي ابايي از خوردن شراب و عياشي و هوسراني ندارد. ميهمانيهاي شبانه با دوستان نزديك برنامهي هر شب او است و شبها مست به خانه برميگردد. درعين حال او از

خانوادهاش توقع دارد كه اسلام را به صورت جديتري اجرا كنند. براي او قابل تصور نيست كه دختر و همسرانش بدون اجازه يا همراهي او از خانه خارج شوند. مثلا هنگامي كه امينه در غياب همسرش تصميم ميگيرد به زيارتگاهي در نزديك خانهشان كه همواره آرزويش را داشت برود يكي از فاجعههاي داستان اتفاق ميافتد. امينه در راه بازگشت از زيارتگاه تصادف ميكند و در نتيجه همسرش از اين ماجرا مطلع ميشود. در ازاي اين بيآبرويي كه امينه براي خانواده به بار آورده (به زعم همسرش)، السيد احمد عبدالجواد او را به خانهي مادرش ميفرستد.

در اين خانواده پنج فرزند وجود دارند. بزرگترين پسر، ياسين، حاصل ازدواج قبلي السيد احمد است. ياسين مانند پدرش اهل هوسراني و شراب است و هنگامي كه از شخصيت پدرش در خارج از خانه آگاهي مييابد خوشحال ميشود، چون آن همان زندگي است كه او به دنبالش بود. فهمي پسر دوم خانواده دانشجوي حقوق و فردي متعهد و جدي و علاقمند به سياست است و بيش از همه درگير مبارزات مليگرایانه بر ضد استعمار انگليس است و نهايتا در اين راه جان خود را از دست ميدهد. كمال پسر كوچك خانواده است كه با رفتارهاي كودكانهی خود ميتواند از شر بعضي سختگيريهاي پدر در امان باشد. خديجه و عايشه دختران خانواده هستند. هنگامي كه داستان آغاز ميشود خديجه بيست ساله و عايشه شانزده ساله ميباشند. عايشه زيبا و امكان بيشتري براي ازدواج دارد. يكي از مشكلات خانواده اين است كه خديجه هنوز ازدواج نكرده و شايسته نيست كه دختر كوچكتر اول ازدواج كند. هر چند نهايتا اين سنت به هم ميخورد و عايشه زودتر ازدواج ميكند.

دختران در انزواي كامل زندگي ميكنند. آنها به مدرسه نميروند و نميتوانند در مكانهاي عمومي حاضر شوند. والدين آنها مفتخر هستند كه هيچ مردي دختران آنها را نديده است چون در همان سنين كودكي مدرسه را ترك كردند. زندگي دختران كاملا در خانه ميگذرد و آنها در كارهاي خانه به مادرشان كمك ميكنند و منتظر بزرگترين آرزويشان يعني ازدواجاند. اين در حالي است كه خانوادههاي ديگر به دخترانشان اجازه ميدهند كه وارد جامعه شوند ولي در خانوادهي جواد اين امر قابلتصور نيست. مثلا ياسين كه ازدواج كرده يكبار غروب با همسرش به بيرون ميروند. اين كار باعث خشم جواد ميشود و اين كار را باعث بيآبرويي خانواده ميداند.

ياسين كه با دختر يكي از دوستان السيد احمد ازدواج كرده زندگي خوبي ندارد. ياسين كه فرد مسئوليتپذيري نيست از زندگي مشترک خسته شده است. او آدمي است كه از خطاهاي خود توبه نميكند چون نگران است كه دعاهايش اجابت شود و تبديل به آدم زاهدي شود كه علاقهاي به لذت بردن از زندگي ندارد و در آن صورت زندگي براي او بيمعني ميشود. همسر او زينب در خانهي پدري آزادي بيشتري داشت. اگرچه بعد از يك ماه زندگي در خانهی السيد احمد او هم مانند ديگر افراد خانواده مطيع شده بود، ولي نميتوانست هر چيزي را تحمل كند. رفتار ياسين براي او غيرقابل تحمل شده و در نتيجه ازدواج آنها منجر به جدايي ميشود.

در روند داستان عايشه و خديجه هم ازدواج كردهاند و نقشهاي ثانويه پيدا ميكنند. ازدواج آنها بيشترين اثر را بر روي كمال ميگذارد. اگرچه او هنوز ميتواند خواهرانش را ببيند ولي آنها متفاوت به نظر ميرسند.

نيروهاي سركش خارجي كه شامل ائتلاف استراليا و انگليساند همواره حضور دارند. نيروهاي انگليسي در مقابل در خانهي جواد اردوگاههايي تشكيل دادهاند تا اعتراضاتي را كه در سراسر قاهره گسترده شده را سركوب كنند. هر چند همهي افراد خانواده از انگليسيها بيزار هستند، ولي واكنشهاي متفاوتي نسبت به اين قضيه دارند. مثلاً كمال با سربازان رابطهی دوستي برقرار ميكند، اما ديگر اعضاي خانواده از اين سربازها در هراس هستند. ياسين هم احتمالا مانند بقيهی مصريها از انگليسيها بيزار است، ولي در درون براي آنها احترامي قائل است، طوري كه تصور ميكند آنها تافتهي جدابافته از ساير بشريت هستند.

گذر قصر زندگي يك خانوادهی سنتي مصري را به تصوير ميكشد. تمركز داستان بر روي اعضاي خانوادهي جواد است و شخصيتهاي ديگر مانند دختر همسايه، دوستان نزديك السيد احمد و غيره نقش اساسي ندارند. اين تمركز به گونهاي است كه حتي وقتي دختران از خانه ميروند شخصيتهاي ثانويه پيدا ميكنند. نقش هر كدام از اعضاي خانواده بهخوبي ايجاد شده است. كمال كه دنيا را از زاويهي يك كودك ميبيند، ياسين كه به فكر عياشي است، فهمي كه اهل سياست است، عايشه كه زيبا است و خديجه كه شخصيتي جدي دارد. بحرانهاي زيادي براي اين خانوادهی سنتي اتفاق ميافتد و تغييراتي كه در اوضاع جامعه رخ ميدهد بر اين خانواده اثر ميگذارد. السيد احمد يك پدر كاملا قاطع و سختگير است، اما در عينحال اعضاي خانواده او را دوست دارند و به او احترام ميگذارند. فرزندان ميخواهند مورد علاقهي پدرشان باشند و سرپيچي از خواستههاي پدر باعث ناراحتي آنها ميشود چون آنها نميخواهند پدرشان را نااميد كنند. روابط بين اعضاي

اين خانواده بهخوبي توسط محفوظ ارائه شده، هر چند تصور اين كه همهي خانواده تا حد زيادي مطيع او هستد سخت است. گذر قصر داستاني نيست كه در آن وقايع زيادي به سرعت اتفاق بيافتند. داستان به آرامي جريان دارد و تصوير خوبي از يك جامعهي در حال تغيير در آن ارائه ميشود. در عين حال بايد متذكر شد كه ترجمهي روان م. ح. پرنديان خواندن اين كتاب را دلپذيرتر ميسازد.

از كارهاي ديگر محفوظ كه به انگليسي ترجمه شدهاند ميتوان به كتابهاي زير اشاره كرد:


Children of Gebelawi (originally published in Arabic in 1959)
The Beginning and the End (originally published in Arabic in 1956)
Adrift on the Nile (originally published in Arabic in 1966)
The Journey of Ibn Fattouma (originally published in Arabic in 1983)
Midaq Alley (originally published in Arabic in 1947)
The Harafish (originally published in Arabic in 1977)
The Beggar (originally published in Arabic in 1965)
The Thief and the Dogs (originally published in Arabic in 1961)
Autumn Quail (originally published in Arabic in 1962)
Wedding Song (originally published in Arabic in 1981)
The Search (originally published in Arabic in 1964)
Fountain and Tomb (originally published in Arabic in 1975)
Miramar (originally published in Arabic in 1967)