توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آشنایی با کشور آمریکا و ساختارهاي سياسي و، اجتماعي و اقثصادي اين كشور
Borna66
09-15-2009, 12:14 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
ملاحظات
ارتباطات و جمعيت
سياست هاي آموزشي
ساختار آموزشي
آموزش پيش دبستاني
آموزش پيش دانشگاهي
آموزش پايه
آموزش ابتدايي
آموزش متوسطه
آموزش عالي
آموزش غير رسمي
آموزش معلمان
آموزش ضمن خدمت
آموزش استثنايي
آموزش زنان
آموزش شغلي
اصول و اهداف آموزشي
اولويتهاوعلايق آموزشي
قوانين آموزشي
مديريت آموزشي
توسعه آموزشي
استراتژيهاي آموزشي
معضلات آموزشي
ارزيابي آموزشي
بودجه و هزينه هاي آموزشي
Borna66
09-15-2009, 12:16 AM
ملاحظات تاريخي
سرزمين فعلي امريكا تا اواخر قرن پانزدهم ناشناخته بود. از تاريخ قبل از آن اطلاع زيادي در دست نيست اما آثاري كه از قبايل مختلف سرخپوستان بدست آمده تاريخ مزبور را هزارها سال عقب ميبرد. در خصوص سرخپوستان عقايد و نظريات بسياري گفته ميشود. و بعضي از مورخين و نژادشناسان آنرا از نژاد چين و مغول ميدانند و معتقدند كه اين قبايل از راه آلاسكا خود را به قاره امريكا رسانيده و در سراسر آن پخش شده اند.هزارسال پيش گروهي از غارتگران دريايي كشور نروژ از راه گروئلند خود را به جهان نو رسانيدند (اين قلعه در زمان پادشاهي اريك سرخ مو بوده است). به نظر ميآيد كه نروژي ها سرخپوستان را در كرانه اقيانوس اطلس ديده اند كه چندان ثروتي نداشته و به آنها اعتنايي نميكنند و پس از اقامت كوتاهي در كرانه هاي شرقي امريكا در اقيانوس اطلس به نروژ بازگشت ميكنند.
كشف نقاط مختلف اين سرزمين از اواخر قرن پانزدهم آغا شد. مهمترين كاشفان اروپايي امريكا عبارت بودند از: خوان پونته لئون، ورازانو، ديسوتو، كورونادو آويلر، سرفراسيس دريك و لاسال. اولين مهاجرنشين دائمي در امريكا، شهر سنت اگوستين در فلوريدا در سال 1565 ايجاد شده. در اواسط قرن شانزدهم فلوريدا، تكزاس و قسمت عمده نواحي غربي امريكاي فعلي تحت تصرف اسپانيا درآمده و مهاجرنشينهايي در آنها تأسيس گرديد. فرانسويان نيز بساط نفوذ خود را در اطراف درياچه هاي پنجگانه ورود مي سي سي پي گسترانيده و مهاجرنشينهايي (بخصوص در لوئيزيانا) تأسيس نمودند. بعلت برقراري نظام فئودالي در مستعمرات فرانسه، اين نواحي كمتر بخود مهاجر جلب ميكرد.انگليسيها نيز نواحي وسيعي را در كناره اقيانوس اطلس تصرف كرده بودند.مهاجرنشينهاي انگليسي از بقيه مهاجرنشينها پيشرفته و جامعتر بود. اولين مهاجرنشين دائمي انگلستان در امريكا در سال 1607 بنام جيمزتاون ساخته شد.
همراه با سه كشور فوق الذكر، ساير اروپائيان نيز نواحي وسيعي (گرچه موقتاٌ) بدست آوردند از جمله هلنديان و سوديها. هلنديها ايالت و شهر فعلي نيويورك را با نامهاي هلند جديد و آمستردام جديد (نيوآمستردام) در تصرف داشتند كه بعدها در عوض ناحيه گويان در امريكاي جنوبي آن را به انگلستان دادند.در اوايل قرن هفدهم آشوبهاي ديني و سياسي در انگلستان و وجود ظلم در فرانسه موجب مهاجرت افراد بسياري از اين كشورها به امريكاي شمالي شد. بجز اينان مهاجران اروپايي زياد ديگري نيز به سرزمين جديد پاي نهادند. در قرن هفدهم شهرهاي بزرگي همچون بستون (بوستون)، نيويورك و فيلادلفيا بوجود آمدند.از سال 1619 ورود بردگان سياه به امريكا آغاز شد و از اينراه ميليونها سياه افريقايي بكار در مزارع گمارده شدند. از همين دورانها مسئله تبعيض نژادي در امريكا آغاز شد. مهاجرنشينها از همان آغاز سازمانهاي پارلماني داشتند.
دراواخر قرن هفدهم اختلافاتي برسرماليكت اراضي ميان مهاجران بروز نمود كه سرانجام موجب شد كه پارلمان انگلستان در سال 1702 تمام مهاجرنشينها را سلطنتي اعلام كند. در سال 1682 نواحي شمالشرقي و كناره هاي شرقي امريكا در دست انگلستان، نواحي مركزي در دست فرانسه و نواحي جنوب و جنوب غربي عمدتاٌ در دست اسپانيا بود. تا سال 1713 حدود اين سرزمينها تغيير زيادي نكرد و فقط دولت انگلستان قسمتي از نواحي شمالشرقي را اشغال كرد و فرانسويها تكزاس را به تصرف درآوردند.از اوايل قرن هجدهم اختلافاتي مخصوصاٌ در مورد مالياتها در مستعمرات انگلستان پديد آمد و به شدت گسترش يافت. در اواسط همانقرن نهضتهايي در امريكا بوجود آمدند كه هدفشان ايجاد يك كشور مستقل با تمدني مخصوص بود. در طي سالهاي 60- 1754 نيروهاي مهاجرنشين و سربازان انگليسي از طريق اتحاد بايكديگر فرانسويان را از نواحي شمال امريكا بيرون راندند. پس از اين پيروزي ،مهاجران احساس كردند كه جندان به حمايت انگلستان احتياج ندارند و با اقدامات منفي كه اگليسيها انجام دادند انقلاب شروع به گسترش كرد. در سال 1763 انگلستان كه دچار وامهاي سنگين خارجي شده بود درصدد وضع مالياتهاي جديد و بسط استيلاي خود بر امريكاي مهاجرنشين برآمد و قانونهاي مالياتي سنگيني وضع كرد كه با مخالفت شديد مهاجران روبرو گشت. مردم شديداٌ مخالفت كرده و از وارد نمودن اجناس انگليسي ممانعت بعمل آوردند، از اينرو اين قوانين بعداٌ لغو گرديد. و فقط ماليات مخصوص چاي باقي ماند ولي اين نيز موافقت مهاجران را جلب ننمود و زد و خوردهايي ميان آنها و سربازان انگليسي روي داد.بافشاري مردم شهر بوستون درعدم خريد اجناس انگليسي سرانجام منجر به تيراندازي سربازان بسوي آنان و قتل 5 تن از اهالي در 1770 گرديد. در طي سالهاي 73 – 1772 مهاجران صدماتي به كشتيهايي تجارتي انگلستان وارد آوردند و به همين خاطر پارلمان انگلستان قوانين شاقي را براي گوشمالي مردم وضع نمود. اين فشارها بيش از پيش موجب رشد و گسترش افكار استقلال طلبانه در ميان مهاجران گرديد. از اين پس مهاجران متحد شده و كنگره مهاجرين ايالات سيزده گانه با نوشتن نامه اي به پادشاه انگلستان خواستار لغو قوانين فوق الذكر شدند ولي پادشاه انگلستان حتي از پذيرفتن نامه امتناع كرد. رهبران آزاديخواهان نيز از مردم تقاضا كردند كه خود را براي جنگ با انگليسيها آماده كنند و جنگ استقلال امريكا از نوزدهم آوريل 1775 با نبردهاي لكسينگتون و كنكورد آغاز شد. اين نبردها به عقب نشيني انگلستان منجر گرديد. در ماه ژوئن همان سال كنگره مهاجرين جرج واشينگتون را به فرماندهي سپاهيان خود انتخاب كرد.در ماه ژوئيه سال 1776،اعلاميه استقلال امريكا از سوي كنگره در شهر فيلادلفيا صادر گشت كه اين سال معمولاٌ سال استقلال امريكا خوانده ميشود. در سالهاي اول جنگ شكست و يا پيروزي براي هر و طرف وجودداشت. در سال 1777 با پيروزي مهاجران در ناحيه سرتوگا بر سپاهيان بريتانيا،فرانسويان نيز به ياري انقلابيون آمده و ناوگاني در اختيار آنان قرار دادند. از سال 1778 دامنه جنگها به نواحي جنوبي نيز كشيده شد. انگليسيها در ابتدا به پيروزي دست يافتند ولي سرانجام پس از نبرد كارولينا كه در آن شكست را پذيرفتنند، در ناحيه يورك تاون تسليم شدند. در ماه اكتبر ترك مخاصمه شد و جنگهاي استقلال با موفقيت به ثمر رسيد. بموجب پيمان پاريس كه در سال 1783 ميان نمايندگان انگلستان و امريكا منعقد گرديد، ايالات متحده بعنوان ملتي مستقل شناخته شد.در اوايل دولت فدرال بعلت نداشتن درآمد كافي از لحاظ درت اجرايي ضعيف بود. در سال 1787 قانون اساسي امريكا تصويب شد كه طي آن حكومتي ملي با قدرت اجرايي وسيع برقرار گرديد. در 1789 جرج واشينگتون ، قهرمان جنگهاي انقلاب به سمت اولين رئيس جمهور انتخاب شد در زمان حكومت واشينگتون، پيماني ميان امريكا و انگلستان منعقد گرديد و اختلافات دو كشور تا حدودي رفع شد. درسال 1797 حزب فدراليست بار ديگر با به رياست جمهوري رساندن جان آدامز به پيروزي دست يافت. در زمان آدامز قانوني بر عليه فرانسويان به تصويب رسيد. اين قانون در زمان سومين رئيس جمهور توماس جفرس لغو شد.
در سال 1803 امريكا با منعقد كردن پيمان خريد لوئيزيانا با فرانسه و پرداختن 15 ميليون دلار به آن كشور نواحي وسيعي را به خاك خود ضميمه كرد. بموجب اين خريد وسعت امريكا دو برابر شد. بدنبال اختلافات دامنه دار امريكا با انگلستان در ماه ژوئن 1812،امريكا در جنگ با آن كشور به پيروزيهايي نايل آمد. در ادامه جنگ انگليسها پايتخت امريكا را گرفته و ويران كردند. سرانجام بموجب پيمان گان در بيست و چهارم دسامبر 1814 ،جنگ پايان يافت. در همان دورانها جنگ ميان بوميان (سرخپوستان) و سفيد پوستان شدت گرفت و بدنبال آن قتل عام سرخپوستان آغاز گرديد.از اوايل قرن نوزدهم اقتصاد امريكا رو به پيشرفت نهاد. برده داري تا حدودي جو سياسي را متشنج كرده بود. در سال 1823 جيمزمونرو رئيس جمهور وقت، قانوني را به مجلس برد كه يكي از نتايج آن تسلط تدريجي امريكا بر امور تمام قاره امريكا بود. در دهه سوم قرن نوزدهم ، جسكون رئيس جمهور وقت اقداماتي برعليه سرمايه داران انجام داد كه منجر به تشكيل حزب ويگ از سوي آنان شد. طي سالهاي 53 – 1846 ،امريكا با استفاده از جنگ و پول، نواحي وسيعي را در غرب از مكزيك تجزيه و به خاك خود الحاق نمود و از اينزمان جمعيت فراواني به آن مناطق روان شدند و غرب افسانه اي نقش مهمي را در زندگي مردم امريكا ايفا نمود. از همان دورانها برده داري مجداٌ گسترش يافت. در كنگره نيز بر سر وجود يا عدم وجود آن دو دستگي افتاد.اين اختلافات پي در پي بالا ميگرفت و اساس احزاب از هم ميپاشيد. در آنزمان ايالات امريكا به دو دسته جنوبي (طرفدار برده داري) و شمالي (مخالف برده داري) تقسيم شده بودند. با انتخاب لينكن به رياست جمهوري در سال 1860،رهبران جنوبيها كه منافع خود را در معرض خطر ميديدند خواستار تجزيه ايالاتشان از امريكا شدند و خود (( ائتلافيه ايالات امريكا)) را تشكيل دادند. بهمين خاطر جنگ داخلي (انفصال) در گرفت كه چهار سال (65 – 1861 ) بطول انجاميد. جنگ از داوزدهم آوريل 1861 در ناحيه چارلزتاون آغاز شد. جنوبيها در جنگهاي اول و سوم و شماليها د جنگ هاي دوم و چهارم به پيروزي دست يافتند.جنگ سرانجام در نهم آوريل 1865 پس از صدمات مالي و جاني بسيار به نفع شمايها پايان يافت. چند روز پس از پايان جنگ ،لينكن ترور و كشته شد. در نتيجه جنگهاي انفصال ،برده داري رسماٌ لغو گرديد. پس از جنگ دوره ترميم ايالات كه با مشكلات فراواني همراه بود آغاز شد.در سالهاي دهه هشتم قرن نوزدهم، حكومت نظامي در قسمتهايي از جنوب برقرار بود. سال 1876 سال پايان دوره ترميم و بازگشت جنوبيها به تبعيت از سياست ملي كشور بود.
دهه هاي آخر قرن نوزدهم دوره گسترش راههاي آهن بود و همزمان با آن ساير بخش هاي اقتصادي روبه پيشرفت نهاد. در همان دورانها غولهاي اقتصادي جهان فعلي (از جمله استاندارد اويل) نيز در امريكا تأسيس گشتند. در تمام اين دورانها سيل مهاجرين از اروپا و آسيا به سوي امريكا جاري بود. در دهه آخر قرن نوزدهم موج تازه اي از احساسات توسعه طلبي در سياست خارجي مؤثر افتاد و توجه امريكا بهاقيانوس آرام و جزاير كارائيب جلب شد.
در سال 1898 جنگي ميان امريكا و اسپانيا بوقوع پيوست كه هدف عمده آن خارج ساختن كوبا از دست اسپانيا و قرار گرفتن آن در تحت سلطه امريكا بود. دولت امريكا در سالهاي قبل، از دولت اسپانيا خواسته بود كه كوبا را تخليه كند ولي با عدم موافقت اسپانيا، در ماه آوريل جنگ بين دو كشور آغاز شد و ناوگانهاي اسپانيا در فيلپين و كوبا شكست خوردند . بموجب پيمان پاريس كه در همانسال امضاء شد، كوبا،فيليپين،پرتوريكوو چند نقطه ديگر به امريكا تعلق يافتند.همچنين در انقلاب پانامائيها بر عليه كلمبيا، امريكا بنفع تجزيه طلبان دخالت كرد و موجبات استقلال آن كشور و حفر كانال پاناما را فراهم آورد. از دهه اول قرت بيستم، نهضت هاي اصلاحات ترقيخواهانه در امريكا شروع به رشد كرد. در زمان حكومت رؤساي جمهوري وقت آنزمان، تئودور روز ولت وويليام تفت اصلاحاتي صورت گرفت.
در سال 1914 با آغاز جنگ اول در اروپا،امريكا اعلام بيطرفي نمود ولي هردو طرف درگير در جنگ پي در پي بيطرفي امريكا را نقض مي نمودند. سرانجام در آوريل 1916 با حمله قبلي زيردريايي هاي آلمان به كشتيهاي امريكايي، امريكا در كنار متفقين وارد جنگ گرديد و كمكهاي انساني و مادي آن سرانجام موجب پيروزي نهايي متفقين در سال 1918 گرديد. با پايان جنگ جهاني ،امريكا پيشنهاد تأسيس جامعه ملل را داد ولي بعلت مخالفت كنگره با شركت امريكا در اين سازمان،حضور امريكا در آن غيررسمي گرديد.در سال 1920 هاردينگ با قول برگرداندن وضع عادي به كشور به رياست جمهوري انتخاب شد. در دههء سوم قرن حاضر اقتصاد امريكا پيشرفت فراواني كرد ولي در سال 1929 بحران اقتصادي آغاز گرديد. طولاني شدن بحران موجب پائين آمدن سطح زندگي مردم كشور گرديد. در دوره اول رياست جمهوري روزولت كنگره امريكا قوانين متعددي را براي اصلاح اوضاع اقتصادي به تصويب رساند.در سال 1939 در آغاز جنگ جهاني دوم امريكا بازهم اعلام بيطرفي نمود. با سقوط فرانسه در سال 1940 بدست آلمان نازي، امريكا آشكارا به انگلستان كمك مي رساند و در اين ميان امريكا به تقويت نيروي نظامي خود پرداخت . با انعقاد پيمان آتلانتيك بين انگلستان و امريكا دو كشور به يكديگر نزديكتر شدند. توسعه طلبي ژاپن در اقيانوس آرام و آسياي جنوب شرقي موجب بروز اختلافات شديد ميان آن كشور و امريكا گرديد. سرانجام در هفتم دسامبر 1941 ناگهان ژاپنيها با 200 هواپيما به پايگاه دريايي پرل هاربر متعلق به امريكا در اقيانوس آرام حمله برده و با بمباران آنجا و غرق چندين كشتي، امريكا را وارد جنگ جهاني دوم نمودند و تمامي ملت امريكا نيز يكپارچه براي جنگ بسيج گشتند.امريكا از همان آغاز،نيروهايش را در تمام جبهه ها برعليه متحدين بكار گرفت . در سال 1942 نيروهاي دريايي متفقين، ژاپن را در درياي مرجان شكست دادند. از اينزمان تا پايان جنگ در اين ناحيه،پيروزي بيشتر با متفقين بود. در ماههاي ژوئيه و اوت 1943، نيروهاي امريكا همراه با ساير متفقين از جنوب ايتاليا بداخل آنجا نفوذ و پس از سرنگوني دولت آن كشور، شروع به جنگ با سربازان آلماني مستقر در خاك ايتاليا كردند. جبهه مهم ديگري كه ژوئن 1944 افتتاح شد در نورماندي (فرانسه) بود كه متفقين پس از جنگهاي سخت در آن ناحيه شكست سنگيني به آلمانها وارد كرده و پيشروي به سمت راين آغاز شد.در همين زمان روسها با پيشرفتهايي از شرق به سمت آلمان پيش مي آمدند. سرانجام با شكستهاي پي در پي كه به آلمان وارد آمد، آن كشور در هفتم ماه مه تسليم بلاشرط شد و قراردادهاي صلح به امضاء رسيد. امريكا سپس با انداختن دو بمب اتمي بر دو شهر ژاپن، آن كشور را نيز تسليم كرد. نيروهاي امريكا در آلمان و ساير نقاط اروپا باقي ماندند و اين آغازي بود براي گسترش نفوذ امريكا در سراسر جهان و از اينزمان بود كه امريكا به اولين قدرت نظامي – اقتصادي و سياسي جهان تبديل گرديد.در سالهاي پس از جنگ بعلت كم شدن كار كارخانه هاي و در پي آن كاهش نسبي دستمزدها، اعتصاباتي در كشور پيش آمد و قوانيني در آن مورد وضع شد. بمنظور جلوگيري از تورم بعد از جنگ، در زمان رياست جمهوري ترومن قوانيني وضع گرديد. كارتلها نيز از سياست ترومن كاملاٌ پشتيباني نمودند.در سال 1949 امريكا سازمان نظامي ناتو را بنيان نهاد. در ماه ژوئن سال 1950 شوراي امنيت سازمان ملل بنا به پيشنهاد امريكا تصويب كرد كه نيروهاي ملل عضو آن سازمان (بعداٌ تعداد آنان به 16 رسيد) براي مقابله با ظاهراٌ تجاوز نيروهاي كره شمالي به خاك كره جنوبي به منطقه اعزام شوند. امريكا نيز نيروهاي خود را در اختيار سازمان ملل گذارد. فرماندهي كل نيروها را در اوايل ژنرال دوگلاس مك آرتور بعهده داشت و سپس ژنرال ريجوي جانشين وي شد. در هفته هاي اول جنگ، نيروهاي سازمان ملل و كره جنوبي بوسيله نيروهاي كره شمالي عقب رانده شدند ولي با تعرض شديد از سوي متفقين، كمونيستها به كره شمالي عقب نشيني نمودند. آنها نيز كمي بعد با كمك ارتشي متشكل از نيم ميليون چينين به حمله جديد دست زدند و نيروهاي سازمان ملل را به اطراف مدار 38 در درجه شمالي عقب راندند و تا پايان جنگ در سال 1951 جنگ در اين جبهه ادامه داشت. مذاكرات ترك مخاصمه در ژوئيه 1953 به نتيجه رسيد. با پايان جنگ، امريكا دهها هزار تن از سربازان خود را در كره جنوبي مستقر كرد.در دهه60 – 1950 امريكا به پيشرفتهاي صنعتي عظيمي دست يافت و در همين دوران مبارزات سياهپوستان بر عليه تبعيض نژادي شدت گرفت. در سالهاي آخر همان دهه، اقتصاد امريكا به سطحي عالي رسيد. در سال 1961 آيزنهاور سالخورده ترين رئيس جمهور امريكا جاي خود را به جان فيتزجرالدكندي جوانترين رئيس جمهور داد. كندي تنها رئيس جمهور امريكا بود كه به هيچ حزبي تعلق نداشت و همچنين تنها كاتوليكي بود كه به رياست جمهوري در امريكا دست يافت . در دوران حكومت وي اصلاحاتي در امور اجتماعي صورت گرفت و همچنين روابط امريكا با كوبا قطع شد.در سال 1962 به دنبال بحران موشكي كوبا، امريكا اين كشور را محاصره دريايي و اقتصادي نمود و نزديك بود كه جنگ جهاني سوم آغاز شود ولي با پذيرفتن جمع آوري موشكهاي هسته اي از كوبا از سوي شوروي بحران خاتمه يافت. در سال 1963 جان. اف. كندي در شهر دالاس ترور و بقتل رسيد و جانسون معاون وي به رياست جمهوري رسيد. از دوره جانسون دخالت امريكا در ويتنام شروع گرديد. با اينكه امريكا در اين جنگ حدود يك ميليون سرباز و مدرنترين سلاحهاي جنگي خود را شركت داده بود معهذا مجبور به پذيرش شكست شده و در كنفرانس صلحي با ويتناميها، مجبور به قبول بدون قيد و شرط خروج نيرواي خود از ويتنام شد. در پايان جنگ هر دو ويتنام شمالي و جنوبي متحد شده و تشكيل جمهوري دموكراتيك ويتنام را دادند.در سال 1974 ريچاردنيكسون رئيس جمهور وقت بعلت فاش شدن دخالتش در تقلب انتخابات رياست جمهوري (جريان و اترگيت) ناچار به استعفاءگرديد و معاونش جرالدفورد به رياست جمهوري رسيد. در سال 1976 جيمي كارتر از حزب دمكرات به كاخ سفيد راه يافت. دوره رياست جمهوري وي يكي از بدترين دوران حيات دويست ساله كشور امريكا بود. در زمان او اقتصاد امريكا صدماتي ديد. در 1979 امريكا جمهوري خلق چين را به رسميت شناخت و روابط خود را با آن به سطح سفارت ارتقاءداد.ايران پس از انقلاب همواره يكي از مسائل مشكل ساز امريكا در سالهاي اخير بوده است. در سال 1979 با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، ضربه محكمي به منافع خارجي امريكا در ميان متحدانش در منطقه خاورميانه وارد آمد. در اواخر همانسال سفارت امريكا در ايران بوسيله دانشجويان مسلمان پيروخط امام تسخير شد و حدود 50 تن از كاركنان سفارت (كه جاسوسي آنان اثبات گرديد) به گروگان گرفته شدند كه بعد از انعقاد موافقتنامه الجزاير آزاد شدند.
در سال 1980 رونالد ريگان از حزب جمهوريخواه بر كارتر پيروزي يافته و به رياست جهوري رسيد. سوء قصدي نيز در اوايل سال 1981 به جان وي بي نتيجه ماند.امريكا قويترين و مهمترين كشور سرمايه داري و ثروتمندترين كشور جهان است.بيش از 25% توليد ناخالص جهان در اين كشور بدست مي آيد. نيمي از راه آهن و ثلث راههاي شوسه جهان در آن وجود دارند. كمتر كودتاي ضدمردمي در كشورهاي مختلف جهان صورت مي گيرد كه امريكا بطور مستقيم و يا غيرمستقيم در آن دخالت نداشته باشد.سركوب انقلابات مردمي كشورها و جلوگيري از گسترش آنها از مشخصات سياست خارجي امريكاست. خاورميانه مهمترين منطقه حياتي موردتوجه امريكا بوده و بهمين جهت امريكا نيروهاي صدهزار نفري واكنش سريع را بعد از پيروزي انقلاب ايران تشكيل داد كه بتواند در مواقع ضروري ،شورشها و انقلابات را در منطقه به سرعت سركوب نمايد.
Borna66
09-15-2009, 12:18 AM
ملاحظات جغرافيايي
امريكا با 123, 363, 9 كيلومتر مربع وسعت (چهارمين كشور جهان) در نيمكره شمالي، نميكره غربي، در قاره امريكاي شمالي، در كنار اقيانوسهاي كبير (از مغرب)،اطلس (از مشرق) و منجمد شمالي (از شمال) و خليج مكزيكو (از جنوب) واقع شده و با كشورهاي كانادا در شمال و مكزيك در جنوب همسايه است. دو ايالت جداي اين كشور به نامهاي آلاسكا (در شمالغربي كانادا) و هاوايي (در اقيانوس كبير) با خاك اصلي آن فاصله زيادي دارند.
از لحاظ اوضاع طبيعي خاك اين كشور به سه منطقه مجزاي از هم به ترتيب زير تقسيم ميشود:
1– خاك اصلي
نيمه غربي آن را كوهها راكي و ساير كوهستانها و در بعضي نقاط بيابانها و صحراها پوشانده اند. فلاتها نيز در آن وسعت زيادي را شامل ميشوند. (از جمله فلاتها كلرادو، اوزارك و ادوراردز). نيمه شرقي آن نيز داراي نواحي مرتفع و كوهستاني است از جمله فلات كامبرلند و كوههاي آپالاش . جلگه هاي آن عمدتاٌ در كنار خليج مكزيكو، شبه جزيره فلوريدا، كناره اقيانوس اطلس، اطراف رودمي سي سي پي و شعباتش و نواحي مركزي قرار گرفتند.
رودهاي آن اكثراٌ پرآب و طويل بوده و مهمترينشان عبارتند از: مي سي سي پي، ميزوري (ميسوري)،ريوگراند،كلمبي ا، كلرادو،اوهايو، آركانزاس، گيلا، پلات، آلاباما، پرل، رد (سرخ)، رپوبليكان (ريپابليكن)،اسنيك ، سيمارون، كاناديان، يلوستون، ميلك،پيكوس، ترينيتي، ساكرامنتو،وايت، پودر و...
جنگلها در امريكا وسعت زيادي را شامل ميشوند. آب و هواي آن نسبت به مناطق مختلف آن متغير و متضاد بوده، در نواحي كناره اي خليج مكزيكو گرم و مرطوب و پرباران؛ در نواحي داخلي، در جنوب گرم و مرطوب و در شمال معتدل؛ در كناره ها و نواحي شرقي معتدل ، با زمستانهاي سرد؛ در نواحي مرتفع، معتدل كوهستاني و در نواحي كويري، خشك و گرمسيري است.
2– ايالت آلاسكا
ناحيه اي نسبتاٌ كوهستاني است كه نواحي پست آن عمدتاٌ در شمال و غرب و اطراف رودهاي بزرگ واقع شده اند. مهمترين رشته كوههاي آن عبارتند از: بروكس: آلاسكا، الوشن، رودهاي يوكون و شعباتش (از جمله تاناتا، پوركيپاين، كويوكوك و اينوكو)، كوسكوكويم، كوبرك و گالويل از مهمترين رودهاي آنند.جنگلها در آن وسعت زيادي دارند.آب و هواي سرد و خشك و خاكش در اكثر نقاط منجمد است.
3– جزاير هاوايي
جزايري آتشفشاني بوده كه بر اثر فعاليت آتشفشانها در ادوار گذشته بوجود آمده اند. از جزيره هاي آن ميتوان از: هاوايي،اواهو، مائوئي، كائوآي و مولوكاي نامبرد. جنگلها در آن وسعت زيادي دارند. آب و هواي آن گرم و مرطوب و پرباران است.
9/31% از كل خاك امريكا را جنگل ها شامل ميشوند. بلندترين نقطه آن قل مك كينلي (194, 6 متر) است كه در آلاسكا واقع شده و طويلترين رودهاي آن عبارتند از: ميزوري (ميسوري) – مي سي سي پي (266, 6 كيلومتر )، يوكون ( 700, 3 كيلومتر)، ريوگراند (033, 3 كيلومتر)، آركانزاس (348, 2 كيلومتر) ، برازوس (106, 2كيلومتر)، رد (1966 كيلومتر). كلمبيا (839, 1كيلومتر)، اسنيك (670,1كيلومتر)، اوهايو (1579 كيلومتر )، پيكوس (490, 1 كيلومتر)، كلرادو (خليج مكزيكو 438, 1 كيلومتر )، تنسي – هولستون (448, 1 كيلومتر)، كلرادو (خليج مكزيكو 438, 1 كيلومتر )، تانانا (287, 1 كيلومتر )، كوسكوكويم (287, 1 كيلومتر)، و آلاباما – موبيل (255,1 كيلومتر ). همچنين درياچه هاي: ********يور با (400, 82)، هورن با (600, 59 )، ميشيگان با (000, 58)، ايري با (700, 25)، انتاريو با (500, 19) و گريت سالت با (720, 3 ) كيلومتر مربع از بزرگترين درياچه هاي آنند.
از وسيعترين جزاير آن ميتوان از جزاير هاوايي (705, 16)، جزاير الوشن (662, 17) ، و جزيره هاوائي (458 ، 10 كيلومتر مربع) نام برد.
Borna66
09-15-2009, 12:19 AM
ملاحظات سياسي
حكومت اين كشور جمهوري فدرال بوده ورئيس جمهور آن رونالد ريگان و معاونش جورج بوش مي باشد . قوه مقننه از دو مجلس تشكيل شده يكي كنگره با 100 عضو (دونفر براي هر ايالت) كه به مدت 6 سال از طرف مردم انتخاب ميشوند (يك سوم آنان هر دو سال يكبار تجديد ميشوند) و ديگري مجلس نمايندگان با 435 عضو كه به مدت 2 سال انتخاب ميشوند.
قانون اساسي موجود در سال 1789 تدوين شده و براساس آخرين تقسيمات كشوري، امريكا از 50 ايالت و يك بخش فدرال تشكيل گرديده كه بصورت فدرال و زير نظر يك فرماندار انتخابي اداره مي شوند .فعاليت احزاب در امريكا آزاد بوده و رقابت بين دو حزب اصلي جمهوريخواه و دموكرات است. احزاب كوچك ديگري نيز فعاليت دارند كه مهمترينشان عبارتند از: محاظه كار،امريكا، خلق، آزاديخواه، سوسياليست كار و سوسياليست كارگر. امريكا در سال 1776 از انگلستان مستقل شد. روز ملي آن چهارم ژوئيه بوده و در سال 1945 به عضويت سازمان ملل درآمده و علاوه بر آن در سازمانهاي مهم ناتو – سازمان كشورهاي امريكائي – برنامه كلمبو - آدب - سي سي دي – سكلا - اسه – اسكاپ - فائو - گات – يا آ آ- بانك جهاني – ايكائو – آيدا – ايدب - ايفك – ايمكو – ايمف - ايتو - اواسي دي - اونكتاد - يونسكو – يوپو – وهو - ومو - پيمان آنزوس نيز عضويت دارد
Borna66
09-15-2009, 12:19 AM
ملاحظات اقتصادي
واحد پول آن دلار ($) معادل100 سنت است .
توليد ناخالص ملي ايالات متحده در سال 1979 حدود 369, 2 ميليارد دلار بوده (درآمد سرانه 773, 8 دلار) كه 26% آن از صنعت، 5/15% از تجارت و عمده فروشي، 14% از كمكهاي دولتي، 14% از خدمات، 13% ازامور مالي و بيمه، 3% از كشاورزي ، جنگلداري و صيد ماهي، 5% از ساختمان،6% از حمل و نقل و ارتباطات ، 2% از مواد سوختي و 5/1% هم از معدن داري بدست ميآيد. هزينه هاي نظامي كشور در سال، 3/5% و هزينه هاي آموزش و پرورش 4/6% توليد ناخالص ملي بوده است. نرخ سالانه رشد توليد ناخالص ملي حدود 2% است . متوسط پرداخت مزد،ساعتي 14/5 دلار،در سال 1977 بوده است. درآمد بودجه ملي در سال 1973 بالغ بر 2/365 ميليارد دلار و هزينه هاي بودجه معادل 257 ميليارد دلار بوده است.
واردات امريكا در سال 1978 حدود 5/206 ميليارد دلار بوده كه بيشتر شامل: ماشين آلات و وسايل حمل ونقل،منسوجات،نفت، آهن،اتومبيل،كائوچو، قالي و خشكبار است كه اكثراٌ از كشورهاي كانادا (22%)، ژاپن (4/11)% و آلمان غربي (6/5%) وارد ميشود.
ميزان صادرات اين كشورحدود 5/178 ميليارد دلار است كه بيشتر شامل:ماشين آلات، وسايل نقليه واتومبيل، حيوانات زنده،فلزات،موادشيميايي وغذايي،گندم، ذرت،برنج وگوشت،موادخام، كاغذ،پلاستيك و مواد سوختي بوده كه اكثراٌ به كشورهاي كانادا (6/19%) ، ژاپن (4/8%) و آلمان غربي (7/6%) صادر ميشود.مهمترين صنايع كشور عبارتند از: ذوب فلزات،صنايع سنگين، اتومبيل سازي، پتروشيمي، اتمي، هواپيمائي، كشتي سازي، مهندسي و الكترونيكي، الكتريكي و اسلحه سازي.
غلات ،پنبه،ميوه جات، سيب زميني و كتان از مهمترين محصولات كشاورزي امريكا ميباشند و سرانه زمين مزروعي براي هر نفر بالغ بر 84/0 هكتار ميباشد. توليد سالانه (1978) گوشت گاو 33/11 ميليون تن، گوشت خوك 13/6 ميليون تن، گوشت گوسفند 000, 155 تن و صيدماهي 700, 511, 3 تن مي باشد. توليد سالانه (1978) نيروي الكتريسته نيز معادل 211, 2 ميليارد كيلو وات ساعت است.امريكا داراي معادن فراواني است و خود ني بيشتر از هر كشور ديگري مصرف مواد معدني دارد. معادن مهم آن عبارتند از: زغالسنگ ، مس، روي، سرب، گازطبيعي، نفت، آلومينيوم، فسفات، بوكسيت، اورانيوم، منگنز،پتاس،تنگستن،قل ، طلا، نقره ،نيكل، كروم، گوگرد، جيوه و آهن. بر طبق برآوردهاي سال 1978، ذخيره زميني نفت خام آن بالغ بر 5/29 ميليارد بشكه است. نيروي كار كشور بالغ بر 000, 996, 104 نفر است (1979) كه 96% آن در صنايع غيركشاورزي مشغول بكار هستند. تعداد ثابت افراد ارتش 000, 100, 2 نفر و ذخيره آن 000, 870 نفر ميباشد.
Borna66
09-15-2009, 12:21 AM
ارتباطات
در سال 1978 حدود 700 ، 251، 6 كيلومتر راه وجود داشته ودر سال 1976، 000, 100, 117 اتومبيل سواري و 000, 000, 32 وسيله نقليه عمومي مورد استفاده بوده و همچنين 000, 040, 11 اتومبيل سواري و 000, 128, 4 وسيله نقليه عمومي توليد شده است. طول راه آهن مورداستفاده در سال 1977 بالغ بر 775, 305 كيلومتر بوده است و ارتباطات هوايي داخلي و بين المللي اين كشور توسط شركتهاي زير انجام ميشود: امريكا، برانيف، شرقي،حمل و نقل جهاني ، پان ، امريكن، كنتيننتال ،دلتا ،شمالغربي و يونايتد.سالانه بيش از 000, 700, 15 نفر تورست از امريكا ديدن ميكنند.ارتباطات آن عمدتاُ خصوصي است. در سال 1976 تعداد 307 , 7 فرستنده راديويي، 853, 3 فرستنده تلويزيوني ، 000, 000, 402 گيرنده راديويي و 000, 100, 121 گيرنده تلويزيوني مورداستفاده بوده و در همين سال 000, 861, 11 راديو و 000, 207, 8 تلويزيون توليد گرديده است . در سال 1977 تعداد 000, 072, 162 شماره تلفن مورداستفاده بوده است. در ايالت متحده بطور متوسط 893, 1 نشريه روزانه با تيراژي حدود 000, 500, 49 و سرانه 293 روزنامه براي هزار نفر (در سال 1978) منتشر ميشود. مقياس مورداستفاده آن عمدتاٌ سيستم متريك ميباشد.
جمعيت
طبق آمار سال2003،جمعيت آمريکا بر 289,000,000 نفر (چهارمين كشور جهان ) بالغ مي گردد. تراكم جمعيت 5/23 نفر در كيلومتر مربع ميباشد. . 1/70% مردم ساكن شهرها بوده و پرجمعيت ترين شهر آن (نيويورك) حدود 3% جمعيت كشور را تشكيل ميدهد. از جمله ديگر شهرهاي پرجمعيت مي توان از نيويورك ، لس آنجلس ، شيكاگو، فيلا دلفيا، هوستون ، ديترويت، سان ديگو ، دالاس ، و سان فراسيسكو نام برد. از لحاظ توزيع سني: 5/23% جمعيت را افراد كمتر از 14 سال، 4/61% را افراد 15 تا 59 سال، و 1/51% جمعيت را نيز افراد بالاتر از 60 سال تشكيل داده و متوسط عمر مردان 7/67 سال و زنان 5/76 سال است. در ايالات متحده ميزان تولد 3/15 در هزار، ميزان مرگ و مير 8/8 در هزار و رشد جمعيت 65/0% است. ميزان مرگ ومير كودكان نيز 1/14 نفر در هر هزار نوزاد مي باشد.
5/87% جمعيت آن را سفيد پوستان، 1/11% را سياهپوستان و 1% را آسيايي ها شامل ميشوند. بيشتر مردم آن مسيحي بوده (دو سوم پروتستان و يك چهارم كاتوليك) و تعادي نيز مسلمان و يهوديند (3%). زبان رسمي انگليسي (ساير زبانها منجمله اسپانيولي،ايتاليايي، يوناني ، ژاپني و سرخپوستي نيز بكار برده ميشود) و خط رايج لاتين است.
Borna66
09-15-2009, 12:21 AM
سياستهاي آموزشي
در آمريكا هيچ سياست ملي در خصوص نحوه برخورد با تفاوتهاي توانايي دانش آموزان وجود ندارد.در عوض مدارس محلي در مناطق گوناگون و رؤساي مدارس فعاليتهايي را انجام مي دهند كه مبتني است بر تفاوتهاي فردي ، تصورات آنها از نيازهاي دانش آموزان و همچنين منابع مالي آنها . خود مختاري كلي در سطح مدارس تنوع وسيعي را در برنامه هاي آموزشي موجب شده است .بسياري از مدارس دولتي در ايالات متحده به دانش آموزاني خدمات آموزشي ارائه مي كنند كه از زمينه هاي اجتماعي و توانائي هاي متفاوتي برخوردار هستند . در تلاش براي مواجهه با چنين گستره متنوعي ، گزارشهاي معلمين بر چندين استراتژي مبتني است . استراتژي اصلي عبارت است از گروه بندي توانائي ها . اين اقدامات از مدرسه ابتدايي آغاز مي شود و جنبه كشوري دارد . كليه مدارس چنين گروه بنديهايي را در خصوص تفاوتهاي موجود در سطح توانايي دانش آموزان انجام مي دهند . اگرچه نوع اين اقدامات در مدارس مختلف تفاوت دارد . در فعاليتهاي مرتبط با يادگيري مشاركتي ، تكليف شب ، نمره دهي و آموزش كامپيوتري نيز تفاوت رويكردهايي در خصوص تفاوت سطح توانائي هاي دانش آموزان وجود داشته است . يادگيري مشاركتي به اين صورت كه دانش آموزاني كه يادگيري سريعتري دارند با آنهايي كه يادگيري كندتري دارند در گروههاي زوجي قرار داده شوند – بارها و بارها مشاهده شده اكثر معلمين بر اين باور بودند كه اين كار بر روي كل كلاس تاثير مثبت داشته و فايده دارد . يادگيري دانش آموزاني كه سريعتر ياد مي گرفتند با قرار گرفتن در گروههاي مشاركتي تقويت مي شد و دانش آموزان كندتر نيز از اين كمك اضافي همكلاسيهاي خود بهره مي بردند . معلمين ، والدين ، مديران و دانش آموزان همگي كاملا به اين امر واقف بودند كه ثبات خانواده و حمايت آن نقش بسيار تعيين كننده اي در تفاوتهاي فردي ايفا مي كند . بسياري از افراد ناتوانائيهاي يادگيري دانش آموزان را به نبود حمايت خانوادگي نسبت مي دادند . امري كه به اعتقاد آنها در حال گسترش يافتن در جامعه اشان است . بسياري از افرادي كه مورد مصاحبه قرار گرفتند در خصوص اهميت بسيار بالاي موضوعات مربوط به برابري سخن گفتند . اكثر پاسخگويان معتقد بودند كه در خصوص دسترسي به آموزشهاي مربوط به علوم و رياضيات برابري جنسي وجود دارد . اكثرا خاطرنشان كردند كه موانعي كه در اين زمينه پيش روي دختران وجود داشت تا حد بسيار زيادي از بين رفته است . برعكس نابرابريهاي نژادي تا حد زيادي مورد تصديق افراد بود و پيوسته مورد توجه افراد بود .
آموزش تقويتي و آموزش ويژه نقشي بزرگ اما مختلف را در مدارس سه نقطه ايفاء كردند . هر مدرسه اي كه ما از آن ديدن كرديم براي دانش آموزاني كه نيازهاي ويژه داشتند برنامه هاي خاصي ارائه كرده بود . به هر حال در مدارس مختلف اين برنامه ها تفاوتهاي بسياري با هم داشتند برخي از اين برنامه ها سطح وسيعي را در بر گرفته و به دانش آموزاني كه نياز به كمكهاي تقويتي داشتند را شامل مي شد . سايرين نيز منابع محدودي داشته و صرفا دانش آموزاني را كه از ناتوانائي هاي يادگيري حاد رنج مي بردند در بر مي گرفتند .
مدارس كمي جهت دانش آموزان تيزهوش آموزشهاي ويژه اي در رياضيات و علوم ارائه كردند اما اكثر مدارس اين كار را انجام ندادند . بسياري از پاسخگويان به اهميت برنامه هاي آموزشي جهت كودكان تيزهوش تاكيد داشتند اما احساس مي كردند كه منابع مالي مدارس آنها اجازه اين كار را نمي دهد .
در ايالات متحده سيستم منسجمي براي نحوه مواجهه با تفاوتهاي فردي در توانايي هاي دانش آموزان وجود ندارد . بلكه در اين زمينه سيستمهاي متنوعي وجود دارد : هر يك از مناطق و هر مدرسه اي برنامه ها و رويكردهاي خاص خود را در اين باره بسط و گسترش داده است . عليرغم اين برخي استراتژيها توسط مدارس و مناطق مختلف رعايت مي شود .
گروه بندي دانش آموزان در دروس رياضي و علوم تجربي بر مبناي توانايي شان تقريبا در همه جا وجود داشته است . اكثر معلمان اشكالي از يادگيري مشاركتي را در كلاسهايشان انجام مي دادند و به كارايي آن معتقد بودند . بسياري از معلمين به عنوان يكي از استراتژيهاي مواجهه با تفاوتهاي فردي ، جلسات پرسش و پاسخي ترتيب مي دادند ، تكاليف را طبق توانايي هاي دانش آموزان به آنها اختصاص مي دادند و بر ساير منابع آموزشي متكي بودند . نهايت آنكه والدين ، معلمين ، مديران مدارس و دانش آموزان با خاستگاههاي بسيار گسترده باورشان را به اين موضوع خاطرنشان كردند كه تفاوتهاي موجود در ميزان حمايت خانواده از دانش آموز به تفاوتهاي دانش آموزان در موفقيت درسي تاثير مي گذارد . آنها اعتقاد داشتند كه تفاوت در موفقيتهاي تحصيلي از خانه آغاز مي شود . در عين حال در بحثهاي آزادي كه با معلمين ، والدين و دانش آموزان صورت مي گرفت – همه آنها بر اهميت برابري و دسترسي به آموزش در مدارس تاكيد مي كردند .
__________________
Borna66
09-15-2009, 12:21 AM
ساختار آموزشي
آموزش پيش دانشگاهي
آموزش پايه
سن آغاز دوره: 7 سال
سن اتمام دوره : 16 سال
آموزش پيش دبستاني
الف) مهد كودك
ب) كودكستان
ج ) مراكز مراقبتي كودكان
مدت دوره : 2 سال
بين سنين 4 تا 6 سال
آموزش ابتدايي
مشتمل بر پايه هاي تحصيلي 1 – 3 يا 1 – 4
بين سنين6 تا 10 سال
مدارك اعطايي:
روال اعطاي مدرك فرق مي كند .هيچگونه استانداردي وجود ندارد . مدارك زماني كه نياز براي ورود به مدرسه راهنمايي وجود داشته باشد ، اعطا مي شوند .
آموزش ابتدايي
مشتمل برپايه هاي تحصيلي1 – 5
مدت دورة: 5 سال
بين سنين 6 تا 11سال
مدرك اعطايي:
روال اعطاي مدرك متفاوت است . هيچگونه استانداردي وجود ندارد . مدارك زماني كه نياز به ورود در مدرسه راهنمايي باشد ، اعطاء مي شوند.
آموزش و پرورش در ايالات متحده امريكا در سه سطح مديريتي سازماندهي شده است :
. دوره پيش دبستاني و ابتدايي
. دوره متوسطه
. دوره تكميلي
آموزش حرفه اي در سطح متوسطه و بعد از متوسطه مورد بررسي قرار مي گيرد .
ساختار آموزشي دهه90
جمعيت كل ايالات متحده : 000/078/255
جمعيت دانش آموزان پايه هاي تحصيلي 1-12: 000/816/42
كل كارمندان آموزشي : 000/140/3
كل هزينهه : 000/000/859/253 دلار
دانش آموزان مدارس دولتي : 89%
دانش آموزان مدارس خصوصي باشهريةپايين تحصيلي : 5/9%
دانش آموزان مدارس خصوصي باشهريه بالاي تحصيلي : 5/1%
مدارس متوسطه : 54%
مراكز آموزش عالي فني : 25%
مراكز آموزش عالي(درجة ليسانس درعلوم انساني ياتجربي) : 1/13%
مراكز آموزش عالي حرفهاي : 2/7%
تعداد كل دانشجويان دوره كارشناسي : 000/262/12
تعداد دانشجويان فارغ التحصيل : 000/721/1
تعداد دانشجويان برخوردار ازدرجة تخصصي : 000/295
تعداددانشجويان خارجي : 000/455
نرخ دانشجويان مؤسسات عمومي : 80%
نرخ دانشجويان درمؤسسات خصوصي : 20%
ميانگين سالانه شهريه مؤسسات دانشگاهي عمومي : 689/2 دلار
ميانيگين سالانه شهريه مراكز دانشگاهي خصوصي : 94/11 دلار
تعداد دانشگاهها ودانشكدههاي دولتي ايالات متحده : 605
دانشگاههاودانشكدههاي خصوصي ايالات متحده : 1610
دانشكدههاي 2سالانه دولتي ايالات متحده : 1036
دانشكدههاي 2سالانه خصوصي ايالات متحده : 734
هزينههاي سالانه دولتي : 000/541/309/109 دلار
هزينههاي سالانه خصوصي : 000/076/041/64 دلار
Borna66
09-15-2009, 12:22 AM
چرا آمريكا فقط ۲ حزب بزرگ دارد
نظام سياسى و انتخاباتى پيچيده ايالات متحده آمريكا منتقدان ليبرال دموكراسى را بارها تحريك كرده كه چنين نظمى را غيردموكراتيك بخوانند. گردش قدرت ميان دو حزب سياسى بزرگ، فقدان جنبش روشنفكرى و دانشجويى راديكال، نفوذ بلامنازع اشكال مختلف سرمايه دارى بر حيات اقتصادى مردم آمريكا و نبود نهضت كارگرى يا دهقانى قدرتمند، استيلاى رسانه هاى فراگير بر ذهن مخاطبان همه از جمله دلايل مخالفان ليبرال دموكراسى آمريكا براى مخالفت با اين تجربه سياسى است. از اين ميان آنچه به خصوص در ايام انتخابات رياست جمهورى آمريكا برجسته تر مى شود گردش قدرت ميان دو حزب سياسى بزرگ است. گويى در تاريخ ايالات متحده هرگز صدايى ديگرى به هنگام انتخابات به گوش نرسيده است. اين در حالى است كه رقابت هاى حزبى در دموكراسى هاى و شبه دموكراسى هاى جهان همواره گرم و پررونق بوده است. در بريتانيا گرچه نظامى كم و بيش دو حزبى وجود دارد اما قدرت حزب دوم عموماً ميان دو حزب كارگر و ليبرال جابه جا شده است. در فرانسه دو جناح رقيب گليست و سوسياليست مجبور به ائتلاف با احزاب كوچك هستند. در آلمان اصولاً دو ائتلاف مسيحى (دموكرات مسيحى ها و سوسيال مسيحى ها) و چپ (سوسيال دموكرات ها و سبزها) به رقابت با هم مى پردازند. در ايتاليا تعداد احزاب عموماً تا آنجا پيش رفته كه دولت هاى پارلمانى ايتاليا در نيم قرن گذشته به دليل ائتلاف هاى شكننده عمرى كوتاه و ناپايدار يافته اند. گذشته از دموكراسى ها در شبه دموكراسى ها يا دموكراسى هاى يك شبه (كه معمولاً بر اثر انقلاب به وجود مى آيند) تكثر حزبى فوق العاده زياد است.
ايالات متحده آمريكا اما نظام حزبى دارد. در آمريكا برخلاف باورهاى موجود تعداد احزاب به ۲ حزب بزرگ محدود نيست. دست كم ۲۳ حزب اقليت در اين كشور فعاليت مى كنند اما هرگز نتوانسته اند يكى از ۴۴ رئيس جمهور آمريكا را از ميان خود انتخاب كنند. دلايل اين ناتوانى روشن است؛ ساخت سياسى ايالات متحده آمريكا ادامه منطقى ساخت اجتماعى آن است. در طراحى نظام هاى سياسى مى توان دو شكاف اجتماعى را راهنما و محور رده بندى قرار داد؛ شكاف افقى كه از «گذشته» مى آيد و شكاف عمودى كه در «حال» متولد مى شود. شكاف اول را مى توان محور سنت نام نهاد و شكاف دوم را محور تجدد خواند. خانواده اى كه در آن متولد مى شويم، مذهبى كه به آن اعتقاد داريم، اخلاقى كه به آن عمل مى كنيم همه ميراث هاى سنتى ما هستند در مقابل خانواده اى كه تشكيل مى دهيم، اعتقاداتى كه در ما تغيير مى كند و اخلاقى كه به تبع اعتقاداتمان دگرگون مى شوند نشانه هاى زندگى جديد ما هستند. سنت هاى بشر تاريخ او را تشكيل مى دهند و موقعيت كنونى او در جهان مدرن ايدئولوژى انسان ها را مى سازد. در جوامع اروپايى تاريخ و ايدئولوژى دو محور مخالفند كه هر لحظه از يكديگر دور مى شوند. سوسياليست ها، سوسياليست به دنيا نمى آيند، دموكرات مسيحى ها، دموكرات مسيحى به دنيا نمى آيند. سنت همواره در ستيز با تجدد بوده است. ورود به حوزه سياست مدرن مساوى با خداحافظى از ديانت سنتى است. از اين رو احزاب اروپايى هيچ گاه براى جلب راى مردم خويش نيازى به پيوند با سنت نمى يابند. در جوامع آسيايى تاريخ و ايدئولوژى دو محور مخالفند كه هر لحظه به يكديگر نزديك مى شوند. برخلاف اروپايى ها كه با اختراع سكولاريسم كوشيده اند اين دو محور را از يكديگر دور كنند در آسيا تمايل بسيارى براى ادغام اين دو محور وجود دارد. يا تاريخ ايدئولوژيك مى شود يا ايدئولوژى تاريخى. يا دين دولتى ايجاد مى شود يا دولت دينى. دولت لائيك تركيه تلاش مى كند دين را دولتى كند و دولت اسلامى ايران مى كوشد دولت را دينى. همين تجربه در شرق دور در جمهورى چين نيز تكرار مى شود؛ آنگاه كه ايدئولوژى كمونيسم به تاريخ چين پيوند مى خورد چاره اى نيست جز آنكه كمونيسم كنفوسيوسى شود. بدين ترتيب در حالى كه نظام سياسى در اروپا بدون توجه به حوزه خصوصى افراد امكان رشد يا ارتقا آنان را فراهم مى آورد، نظام سياسى در آسيا تنها با توجه به حوزه خصوصى افراد است كه چنين امكانى را در اختيار آنان قرار مى دهد. پرسش از خانواده، اخلاق، مذهب و معيشت در نظام سياسى آسيايى نقشى اساسى بازى مى كند و اگرچه تجربه احزاب اروپايى مشرب در هند يا ژاپن براى غلبه بر اين سنت شرقى است اما هر از گاهى گروه هاى سياسى بنيادگرا سر بر مى آورند و براى پيوند سنت تاريخى و ايدئولوژى سياسى تلاش مى كنند. مشكل احزاب آسيايى اما از آن جا آغاز مى شود كه اين سنت تاريخى و آن ايدئولوژى سياسى نسبتى با هم ندارند. ايدئولوژى ها و احزاب پديده هاى جهان مدرنند و سنت ها و تاريخ ها ميراث جهان سنتى. مردانى از گرد راه تاريخ مى رسند كه انساب و اعقاب متفاوتى دارند اما به ايدئولوژى هاى واحدى اعتقاد دارند يا گمان مى كنند كه اين ايدئولوژى ها با آن سنت ها نسبت دارند. اينگونه مى شود كه برمبناى يك ايدئولوژى سياسى چند حزب شكل مى گيرد.
__________________
Borna66
09-15-2009, 12:22 AM
ايالات متحده آمريكا اما نه اروپايى است، نه آسيايى. در آمريكا نه چون اروپا احزاب بريده از تاريخ به تاريخ تجدد بسنده مى كنند و ريشه هاى قرون وسطايى را ناديده مى گيرند و نه غرق در قرون وسطى و سفلاى تاريخ خود همچون احزاب آسيايى به همزمانى در زمانه هاى متضاد تن مى دهند. دو محور تاريخ و ايدئولوژى در آمريكا نه هر روز از هم دورتر مى شوند و نه هر روز به هم نزديكتر بلكه همراه با هم پيش مى آيند. دموكرات هاى آمريكا دموكرات متولد مى شوند و جمهوريخواهان آن جمهوريخواه. دموكرات ها نه فقط ايدئولوژى كه خانواده، اخلاق، مذهب و زندگى خود را از حزب دموكرات دارند همچنان كه جمهوريخواهان چنين نسبتى با حزب خود برقرار مى كنند. احزاب آمريكايى فقط محل تجمع نخبگان سياسى براى به دست آوردن قدرت سياسى نيست بلكه ادامه زندگى عوام جامعه نيز محسوب مى شود.
احزاب آمريكايى آرمان گرا يا ايدئولوژيك نيستند. كسى كه به عضويت حزب دموكرات يا جمهوريخواه درمى آيد قصد استعلا به اوج انسانيت و اعتقاد را ندارد، نمى خواهد از خود بگذرد تا جامعه راحت زندگى كند بلكه در پى راحت زندگى كردن خويش است. حزب دموكرات ريشه در همه مزرعه دارانى دارد كه هنوز معتقدند كشاورزى شيوه اصلى زندگى بشر است. از مزرعه هاى باز و بزرگ آمريكا دفاع مى كند اين حزب همچنين ريشه در مذهب كاتوليك دارد كه اگر چه نمى خواهد قدرت را به دست آورد اما اميدوار است حتى در حكومت اكثريت، آزادى اقليت تضمين شود. همان حسى كه يهوديان به حزب دموكرات دارند. حزب دموكرات همچنين حزب طبقه متوسط است. طبقه اى كه مى خواهد به حيات خود ادامه دهد. در مقابل حزب جمهوريخواه ريشه در آن كارخانه دارانى دارد كه به برترى صنعت باور دارند. پيرو مذهب پروتستان هستند و از طبقه مرفه دفاع مى كنند. آمريكايى ها تاريخ كوتاهى دارند اما در همين تاريخ كوتاه خود پاره اى نهاد هاى اجتماعى را حذف كرده اند. حذف طبقه محروم يا به حداقل رساندن آن سبب شده است تنها دو طبقه متوسط و مرفه با يكديگر رقابت كنند و در نتيجه فقط دو حزب ليبرال و محافظه كار، دموكرات و جمهوريخواه به وجود آيد. درست به همين دليل است كه هرگز حزب سوسياليست و يا كمونيست در آمريكا نمى تواند به عاملى تعيين كننده تبديل شود. حزبى كه طبقه ندارد تكيه گاه ندارد. از سوى ديگر آمريكا يى ها فاشيسم يا نازيسم را تجربه نكرده اند. فقدان نژاد خالص در آمريكا و درآميختگى نژاد ها سبب شد كه حركت هاى فاشيستى از نوع كوكلس كلان ها از تاريخ آمريكا حذف شوند و در دولت كاملاً محافظه كار بوش سياهان و رنگين پوستان به قدرت فوق العاده اى دست پيدا كنند. مردم ايالات متحده همچنين تن به احزاب بنياد گرا يا سكولار نداده اند. تقاطع مذهب (به عنوان سنت تاريخى آمريكا) و ايدئولوژى دموكراسى مانع از ايجاد دولت دينى يا دين دولتى در آمريكا شده است. نه تنها بوش محافظه كار مفتخر است كه خويش را مسيحى دوباره متولد شده بخواند بلكه جان كرى ليبرال هم بايد خود را مومن به مذهب مسيح بداند. اما هر دو با هرگونه سلب آزادى هاى مذهبى در آمريكا مخالفند. احزاب جمهوريخواه و دموكرات در آمريكا دو حزب سياسى به معناى متعارف آن نيستند. اين احزاب دبيركل، ايدئولوگ و كاريزما به معناى اروپايى يا آسيايى خود ندارند. عضوگيرى گسترده اى مانند احزاب ماركسيستى انجام نمى دهند، به جاى جلسات آموزشى عقيدتى ترجيح مى دهند هر ۴ سال يك بار جشن هايى به نام كنوانسيون حزبى برگزار كنند. احزاب آمريكايى ادامه خانواده آمريكايى هستند.
پدر، مادر و فرزندانى كه يكشنبه ها به كليسا مى روند، صبح در مزرعه يا كارخانه كار مى كنند و سال هاست كه اعانه هاى خود را به حزب دموكرات يا جمهوريخواه پرداخت مى كنند و در روز تولد واشينگتن براى رئيس جمهور نامه مى نويسند.
Borna66
09-15-2009, 12:22 AM
دو حزب بزرگ آمريكا عملاً جامعه آمريكا را به دو بخش مساوى تقسيم كرده اند؛ دو بخش برابر كه حتى در آخرين انتخابات خود با فاصله يك موى از هم فاصله داشتند. دو واحد سياسى كه براى تحولات سياسى نيازى به جنگ با هم ندارند؛ دموكرات ها و جمهوريخواهان آدم هايى پيچيده اى نيستند، هر آمريكايى مى تواند دموكرات يا جمهوريخواه باشد تا به قدرت برسد.
در ايالات متحده آمريكا به يك معنا دو حزب سياسى وجود ندارد، ۱۰۰ حزب سياسى وجود دارد. هر حزب دموكرات يا جمهوريخواه در هر ايالت باور هايى دارد كه ممكن است از باور هاى حزب همتاى خود در ايالت ديگر جدا و متفاوت باشد. شايد شباهت يك دموكرات كاليفرنيايى به جمهوريخواه تگزاسى بيشتر از شباهت دموكرات كاليفرنيايى به دموكرات تگزاسى باشد. رئيس جمهور به همين دليل نمى تواند در پايتخت بنشيند و دستور واحد حزب را اجرا كند. بايد در ايالات مختلف نظر احزاب مختلف را جذب كند.
در ايالات متحده آمريكا به معنايى ديگر تنها يك حزب سياسى وجود دارد با دو جناح اجتماعى دموكرات ها و جمهوريخواهان، هواداران طبقه متوسط و هواداران طبقه مرفه.
آمريكا به دليل گستردگى جغرافيايى خود در ميان دو اقيانوس هرگز از معادن بزرگ «كار» تهى نبوده است. توجه به عبرت هاى ماركسيسم سبب شد تا كارگر آمريكايى خود در مقام اشرافيت جديدى ظاهر گردد و حزب طبقه كارگر هرگز شكل نگيرد. گستردگى زمين آمريكا سبب شد زميندارى به معناى اروپايى آن در اين كشور پهناور ايجاد نشود و فئودال ها نتوانند سرف ها را به زير مهميز خود درآورند. هر آمريكايى مى توانست زمينى داشته باشد. بدين ترتيب نه فقط حزب كارگر كه حزب كارفرما هم در آمريكا شكل نگرفت. اين چنين است كه ايالات متحده آمريكا به دو حزب بسنده كرد. دو حزبى كه مى توان آن را يك حزب خواند؛ حزب طبقه متوسط در كشورى كه بزرگترين طبقه متوسط جهان را دارد.
تلاش براى گسترش طبقه متوسط در آمريكا اكنون چنان فراگير شده كه حتى حزب جمهوريخواه نيز آن را در طرح خاورميانه بزرگ مورد توجه قرار داده است. طبقه متوسط به تنها طبقه ايالات متحده آمريكا تبديل مى شود تا حتى ماركسيست ها نيز از توجه به نظرات ماركس در آمريكا حيرت كنند. سرزمينى كه ماركسيست ها حتى خيال تغيير آن را هم در سر نمى پروراندند. ماركس نيز قطعاً از اين نعل وارونه تاريخ در شگفت خواهد ماند.
__________________
Borna66
09-15-2009, 12:22 AM
اصول و اهداف آموزشي
از جمله مهمترين اصول و اهداف آموزشي آمريكا مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
. دستيابي يكسان به آموزش عمومي حتي براي گروههاي اقليت و معلوليت
. تعهد به عقايد دمكراتيزم و آزاديهاي فردي و توجه به تنوع جمعيت
. شكوفا نمودن قواي پتانسيل هر يك از كودكان تا حد ممكن ، تا بعنوان يك شهروند در جامعه اي آزاد خدمت مؤثر كرده و در بازار تبادلات جهاني رقابتي موفقيت آميز داشته باشد .
. نظام آموزش تا حد زيادي غير متمركز بوده و براساس قانون خط مشي ها و برنامه درسي به عهده ايالت و مناطق واگذار شده است بهمين خاطر قوانين حاكم برساختار، محتوي و برنامه هاي آموزشي در ايالات و مناطق مختلف از تنوع زيادي برخوردار است .
اهداف ملي آموزش
از جمله مهمترين اهداف ملي آموزشي آمريكا مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
. همه بچه ها در آمريكا آماده باشند كه در مدرسه به يادگيري بپردازند .
. نرخ فارغ التحصيلان دوره دبيرستان حداقل به 90 درصد افزايش يابد .
. دانش آموزان امريكايي پايه هاي 4 ، 8 و 12 را با توانش قابل ملاحظه اي براي تبادل اطلاعات در موضوعات مختلف درسي نگذرانند تا براي شهروندي مسئوليت شناس ، يادگيري بيشتر و اشتغالي خلاق در اقتصاد نوين كشور آماده شوند .
. دانش آموزان ايالات متحده در پيشرفت تحصيلي در علوم و دررياضيات اول شوند .
. هربزرگسال آمريكايي با سواد باشد و دانش و مهارتها ي لازم براي رقابت در اقتصاد جهان را كسب نموده و حقوق و مسئوليتهاي شهروندي را عمل نمايد .
. هر يك از مدارس در آمريكا از مواد مخدر و خشونت مبرا شده و يك محيط قانونمند و مساعد براي يادگيري باشد .
. هم آموزش كشور در جهت دستيابي به برنامه هاي در حال پيشرفت در مهارتها و موقعيتهاي حرفه اي ، كسب دانش و مهارتهاي مورد نياز و آموزش و آماده سازي دانش آموزان آمريكايي براي قرن 21 قرار گيرد .
. هر مدرسه مشاركت و دخالت والدين را در امر پيشرفت رشد اجتماعي ، عاطفي و علمي فرزندان خود افزايش دهد .
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.