توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آموزه اي گرانقدر از شاه عباس صفوي
Borna66
09-14-2009, 07:39 AM
هميشه از صفويان به فرنود كشتارها و غارتهايي كه از ايران و ايرانيان كردند نفرت داشته و دارم .
شاه اسماعيل صفوي براي بار دوم به فرهنگ ايران حمله كرد و چه جنايتها كه از خود برجاي نگذاشت .
اين سلسله شوم كه براي ايرانيان هيچ چيز جز بدبختي بيشتر نداشت تنها چند آموزه از شاه عباس كه مانند نياكان خود نبود يادمان دارد .
با هم مي خوانيم :
Borna66
09-14-2009, 07:39 AM
شاه عباس اول سه بار به تخت پادشاهى نشانده شد. در هر سه بار كه او خردسال و سپس نوجوان بود ارادهاى از خود نداشت و بازيچه قدرتنمايى سران گردنكش قزلباش بود. شاه عباس به عليقلى خان شاملو حاكم هرات كه نخستين بار عباس ميرزا را پشت قلعه نيشابور پادشاه اعلام كرده بود دلبستگى خاص داشت [1].
عليقلى خان از طرف شاه اسماعيل دوم - عموى شاه عباس - به حكومت هرات - مركز خراسان بزرگ - برگزيده شده بود و دستور داشت به محض رسيدن به هرات، عباس ميرزا را كه در آن زمان كمتر از هفت سال داشت به قتل برساند.
شاه اسماعيل دوم بسيارى از شاهزادگان صفوى را به قتل رسانده بود و چون عباس ميرزا از دسترس او دور بود و در هرات به سر مىبرد عليقلىخان را كه مورد عنايت قرار داده بود بدين مقام برگزيد و خواهرش را نيز به عقد ازدواج او درآورد تا مطمئن شود كه دستور او سريعاً به مورد اجرا گذاشته مىشود.
عليقلى خان شاملو سردار برجستهاى بود كه كشتن كودكى را برنمىتافت. به ويژه آنكه دودمان صفويان به نادرست خود را از اعقاب امامان شيعه اعلام داشته بود و عليقلى خانِ شيعه كشتن كودكى از آن خاندان را ناصواب مىدانست. او مسافت قزوين تا هرات را به كندى طى كرد و هنگامى كه به مقر فرمانروايى خود رسيد با ممانعتى كه مادرش نيز كه همراه او بود نمود از كشتن او در روز ورود خوددارى كرد. مادرش زمانى دايه عباس ميرزا و به او شير داده بود. عليقلى خان با وجود شهرت شاه اسماعيل دوم به بىرحمى و توجهى كه به اجراى فورى دستورهايش داشت تا پنج روز در كشتن عباس ميرزاى خردسال درنگ كرد. روزى كه او از بيم غضب شاه تصميم گرفت شبهنگام به زندگى عباس ميرزا پايان دهد پيكى كه از قزوين به شتاب روانه هرات شده بود به آن شهر رسيد و خبر مرگ شاه اسماعيل دوم را - كه بر اثر توطئه بزرگان دربار و مسموم شدن او روى داده بود - به اطلاع عليقلى خان رساند. خان شاملو از شادى مجلس جشن بياراست؛ عباس ميرزاى خردسال را در آن جشن به دوش گرفت و خود را لله او ناميد و از آن پس، عليقلى خان - حاكم هرات و اميرالامراى خراسان - چون پدرى از عباس ميرزا نگهدارى كرد و احترام او را نيز پاس داشت.
Borna66
09-14-2009, 07:39 AM
در جنگى كه بين عليقلى خان شاملو حاكم هرات با يكى از زيردستان خود، مرشد قليخان استاجلو حاكم مشهد روى داد، عباس ميرزا كه در اردوى عليقلى خان بود به دست مرشد قليخان افتاد و خان استاجلو او را با خود به مشهد آورد و در كوه سنگى مشهد براى بار دوم او را به تخت پادشاهى نشاند. در آن هنگام عبدالله خان امير ازبكان [2] با نيروى عظيم براى تسخير خراسان به هرات حمله كرد و قلعه آن را محاصره نمود. مرشد قليخان چون به درستى پيشبينى كرد كه بعد از هرات نوبت مشهد خواهد بود و او تاب پايدارى در برابر ازبكان را ندارد، با شرايط مساعدى كه روى داد، و با دورى شاه محمد - پدر شاه عباس - از قزوين و اقامت او در اصفهان، با نيروى اندكى به شتاب روانه قزوين شد و آن شهر را به تصرف درآورد و عباس ميرزا را كه در آن موقع اندكى بيش از هفده سال تمام داشت در پايتخت ايران به تخت پادشاهى نشاند.
مرشد قلى خان خود را وكيل - نايب شاه - ناميد و بدون كسب اجازه از شاه در بسيارى امور مستقلاً تصميم گرفت و آنها را به مورد اجرا گذاشت. افزون بر آن، با وجود پافشارى شاه عباس در اعزام نيروى نظامى به هرات براى كمك به عليقلى خان كه مورد علاقهاش بود، او از اجراى تمايل شاه و نجات رقيب از محاصره ازبكان خوددارى كرد. سرانجام عليقلى خان با وجود دلاوريها كه ابراز داشت ناگزير به تسليم قلعه هرات گرديد و كشته شد. مرشد قليخان بعد از شنيدن سقوط هرات نيرويى بسيج كرد و با شاه عباس قزوين را به سوى هرات ترك نمود. هنگامى كه اردوى شاهى در بسطام شاهرود توقف كرد، شاه عباس كه از طرز عمل مرشد قليخان ناراضى و خواهان به دست آوردن قدرت پادشاهى بود او را كشت و خود مستقلاً زمام امور كشور را در دست گرفت. او اردو را به سوى خراسان حركت داد و پس از ورود به مشهد راه هرات را در پيش گرفت، ولى با شنيدن خبر هجوم مجدد تركان عثمانى كه در زمان پدرش نيز به ايران حمله كرده و بسيارى ناحيهها از جمله تبريز را تصرف كرده بودند در نيمه راه متوقف شد و به سوى قزوين بازگشت.
Borna66
09-14-2009, 07:39 AM
اندكى پس از بازگشت شاه عباس از خراسان، عبدالمؤمن خان پسر عبدالله خان امير ازبكان به مشهد حمله كرد و آن را محاصره نمود. حاكم مشهد كه از طرف شاه عباس گمارده شده بود و جمعى از عالمان مذهبى شهر از شاه عباس كمك فورى خواستند. او بار ديگر با سپاهيانى كه در اختيار داشت از قزوين روانه مشهد شد ولى در تهران بيمار گرديد و بيمارى او طولانى شد. در آن مدت، عبدالمؤمن خان ازبك قلعه مشهد را تسخير كرد و به قتلعام مردم شهر و غارت دارايى آنان پرداخت. او گنجينههاى نفيس، گوهرها و فرشهاى گرانبهاى آرامگاه امام هشتم شيعيان را چپاول نمود. شاه عباس با وجود ارادت و علاقه عميق قلبى كه به امام هشتم شيعيان داشت و مايل نبود كه آرامگاه آن حضرت زير تسلط ازبكان سنى باشد، و با آنكه از شنيدن خبر قتلعام مردم مشهد و غارت اشياء نفيس آرامگاه اندوهگين و ميل به سركوبى ازبكان در او شدت داشت از رفتن به مشهد خوددارى كرد و از تهران به قزوين بازگشت.
شاه عباس با زيركى و هوشيارى كه ذاتى وجود او بود دشواريها و مزاحمتهايى را كه سران گستاخ قزلباش در دوران پادشاهى پدرش شاه محمد به وجود آورده بودند به ياد آورد. آنان مادرش را در حرمسرا كه بيگانه نمىبايست وارد آن شود در حضور پدرش كشته بودند؛ با شاه و حمزه ميرزا وليعهد كشور به جنگ پرداخته بودند و حمزه ميرزا برادرش را، هنگامى كه تركان عثمانى تبريز را متصرف شده و قلعهاى در آن ساخته بودند با توطئه به قتل رسانده بودند. او همچنين آنچه را كه بر وى رفته و خطرهايى كه هستى وجود او را به مخاطره افكنده بود، شرايط خود و امكانات دربار صفوى را با مخالفان داخلى و خارجى مورد بررسى واقعبينانه قرار داد.
در آن زمان نيروى مقتدر عثمانى كه از زمان شاه محمد به حمله به ايران مبادرت ورزيده بود سراسر شمال غربى ايران، بخش بزرگ آذربايجان و بخشهايى از غرب ايران را در تصرف داشت و تا نهاوند مركز ايران پيش آمده بود و در آنجا قلعهاى ساخته بود. ازبكان نيز بر هرات و مشهد و بسيارى از شهرهاى خراسان استيلا يافته بودند. حاكمان بسيارى از ولايتها نيز با توجه به ناتوانى شاه محمد در اداره كشور به سركشى پرداخته و در آغاز پادشاهى شاه عباس همچنان از تابعيت از حكومت مركزى سرپيچى نموده بودند.
شاه عباس با اندك بودن امكانات و نيرويى كه در اختيار داشت خود را در برابر سه خطر عمده؛ عثمانى و ازبكان و سران طغيانگر و خودسر قزلباش روبهرو ديد. او در دوراهى توجه به عامل خارجى - عثمانى و ازبكان - و عامل داخلى - سران ياغى قزلباش - تصميمى گرفت كه تاريخ درستى آن را تأييد كرد.
Borna66
09-14-2009, 07:39 AM
شاه عباس كه در ربع آخر قرن 16 ميلادى - آخرين دهه قرن دهم هجرى (995 ه. - 1587 م.) به تخت پادشاهى نشست، [3] در آن زمان كه رابطه دولتها، به ويژه در شرق اندك و كمتر تجربه تاريخى براى ارزيابى عامل داخلى و برترى عمومى اهميت آن نسبت به عامل خارجى در دست بود تصميم تاريخى سرنوشت سازى گرفت و توجه به عامل داخلى را بر عامل خارجى مقدم دانست. شاه عباس در آن زمان كه ناآگاهى و بىخبرى از خطهاى اصلى سيماى آن روزگاران بود به فراست دريافت كه عامل داخلى مهمتر و برتر از عامل خارجى است و مادام كه پايههاى قدرت او در داخل كشور استوار نگرديده، نادانى مرگبارى است كه توجه به خارج از كشور را برتر شمارد و با نيروهاى عظيم بيگانگان به نبرد اشتغال ورزد. او به درستى تصميم گرفت كه در آغاز پادشاهى از مبارزه با بيگانگان دورى كند و تمام توجه خود را به داخل كشور و تثبيت قدرت خويش معطوف دارد. اين تصميم واقعبينانه و خردمندانه جايگاه والا و ارجمند در تاريخ ايران دارد. اين تصميم كه افزون بر درست بودن، در جهت منافع كشور و مردم و مصون داشتن آنان از زيانهاى اجتنابپذير بود به عنوان نمونه درخشان واقعبينى و خردمندى در صفحههاى تاريخ ايران ثبت گرديده است.
شاه عباس با تصميم تحسينانگيز خود، تجربه تاريخى آموزندهاى در اختيار مردم ايران قرار داد تا نسلها همواره آن را به ياد داشته باشند و آن را به كار گيرند. تجربههاى تاريخى كه با بهاى بس سنگين به دست آمده، سرمايههاى ملى ماست. تأكيد خِرد است از اين سرمايهها با موقعشناسى و دقت بهره گيريم. خردورزيهاى پيشينيان ما در طول سدهها و هوشيارى آنان در هدايت درست كشتى كشور از ميان توفانهاى سهمگين تاريخى يار و راهنماى ما در اتخاذ تصميمهاى درست در لحظههاى حساس است. ما بايد درستانديشى آنان را در آن روزگار ناآگاهيها با تمام قدرت احساس و انديشه خود ارج بگذاريم و آنها را همواره مدنظر داشته باشيم.
Borna66
09-14-2009, 07:39 AM
امروز كه در عصر اطلاعات و آگاهيها، سطح آگاهى مردم ايران به گونه اميدوار كنندهاى بالا رفته و همگان به حقوق فردى و اجتماعى خود آگاه شدهاند اين اصل مهم كه عامل داخلى - توجه به رفاه و پيشرفت كشور و جلب اعتماد عمومى - برتر از عامل خارجى - توجه به سياستها و رابطههاى بينالمللى - است به عنوان واقعيت مسلم پذيرفته شده است. در عصر ما كه مقامهاى مسئول از سوى مردم انتخاب مىشوند، آنان مىكوشند اعتماد و حمايت مردم را با خدمتگزارى هر چه صادقانهتر و دقيقتر به دست آورند تا در زمانهاى كه شتاب تغييرها و پيچيدگى و تنوع رابطههاى بينالمللى پيوسته دشواريهاى تازه به وجود مىآورد با تكيه بر نيروى عظيم مردم كه از آنان پشتيبانى مىكنند در رفع آنها بكوشند.
اصل برترى عامل داخلى بر عامل خارجى - اصل حاكى از لزوم توجه به قوى بودن موقعيت زمامدار در داخل كشور كه در زمانه ما مستلزم جلب رضايت مردم در اجراى خواستها و تامين حقوق آنان است - اصلى است كه شاه عباس بيش از چهارصد سال پيش با هوشيارى و خردمندى به آن پى برد و آن را عملى كرد.
شاه عباس در رويارويى با سه خطر عمدهاى كه بنيان پادشاهى او را تهديد مىكرد، افزون بر لزوم تثبيت قدرت پادشاهى، تصميم گرفت مبارزه را از ضعيفترين خطر آغاز كند. از لحاظ نظامى، نيروهاى سران گردنكش قزلباش و حاكمان ياغى ولايتها كه هر يك جداگانه و بدون اتحاد با ديگرى، و بدون برخوردارى از نيروى نظامى مقتدر عليه دربار صفوى قيام كرده بودند، ضعيفتر از نيروهاى عثمانى و ازبكان بود و قدرت نظامى شاه عباس بر آنها برترى داشت. او تصميم گرفت با دولت مقتدر عثمانى كه ياراى مقابله با آن را نداشت، و براى جلوگيرى از پيشروى بيشتر نيروى آن به داخل ايران پيمان، صلح منعقد كند و موافقت آن را براى داشتن رابطهاى غيرخصمانه جلب نمايد. آنگاه، و پس از سركوبى قيامهاى داخلى و تثبيت قدرت پادشاهى و تحكيم بنيان آن، به بيرون راندن ازبكان از خراسان و هرات بپردازد. پس از آن، و با ايجاد ارتش نيرومندى كه توانايى رويارويى با نيروى عثمانىِ مجهز به توپ و تفنگ - و شاه عباس در آغاز پادشاهى فاقد آنها بود - را داشته باشد به نبرد با عثمانى مبادرت ورزد.
شاه عباس با وجود حادثههايى كه روى داد و احساس او را با خشم و ميل به اقدام سريع تلافىجويانه برمىانگيخت در تصميم تاريخى خود تغييرى نداد و آن را دقيقاً دنبال نمود. اين امر نيز كه شاه عباس خود را به جريان حادثهها نسپرد و به دنبال آنها كشيده نشد، گواه تحسينانگيز ديگرى - از اين نقطه نظر - از خردمندى و قدرت اراده پادشاه جوان صفوى در سالهاى ربع آخر قرن 16 ميلادى است. او از آغاز به تفكر و ارزيابى شرايط موجود پرداخت؛ راه مبارزه خود را معلوم نمود و تا به آخر به آن پايبند ماند و توفيق يافت.
Borna66
09-14-2009, 07:40 AM
شاه عباس با اين تصميم واقعبينانه - و به اصطلاح امروز تعيين استراتژى خود - و پيروزىهايى كه به دست آورد تجربه تاريخى مهمى را در اختيار مردم ايران قرار داد. او به نسلهاى بعدى آموخت كه براى نبرد با دشمنان، پيش از هر امر و مهمتر از هر عاملى، به ارزيابى نيروهاى خود و نيروهاى دشمنان بپردازند و مادام كه قدرت لازم براى غلبه بر نيروهاى دشمنان نداشتهباشند از نبرد باآنان خوددارىكنند. شاهعباس با تصميم تاريخى خود به نسلهاى بعدى آموخت كه در تصميمگيرى از نفوذ احساسات برانگيخته كه راه را بر ورود خِرد تنگ و بسته مىكند جلوگيرى نمايند و با مهار كردن احساسات برآشفته، در تحكيم مبانى داخلى بكوشند و سپس به خارج و نبرد با دشمنان توجه نمايند.
اين تصميم واقعبينانه و منطبق با مصلحت پادشاهى و منافع كشور از اين لحاظ مهم است كه شاه عباس ذاتاً شخص آرام، خونسرد و صبورى نبود، و افزون بر آنها، تمايلات شديد برترىطلبى و انتقامگيرى داشت. ناآرام بودن او حتى در ميهمانيها نيز او را آرام نمىگذاشت. پيترو دلاواله جهانگرد ايتاليايى كه مدت پنج سال در ايران اقامت داشت و بارها شاه را از نزديك ديده و در ميهمانيهاى او حضور داشته است تاييد مىكند كه شاه در ميهمانيها عموماً در حركت و انجام كارى بوده است. آنگاه چنين شخص ناآرام و كمحوصله كه هيچ قدرتى را برتر از خود و هيچ خفتى را نمىتوانست تحمل كند قبول كرد كه بخش پهناورى از سرزمين ايران شامل ولايتهاى مهم و زرخيز گرجستان شرقى، ارمنستان شرقى، شكى، شروان، قراباغ، بخش بزرگ آذربايجان و حتى تبريز، بخشهايى از غرب و مركز ايران از جمله نهاوند را به عثمانيان بدهد و تحمل كند كه ازبكان هرچه مىخواهند در خراسان انجام دهند؛ مردم مشهد را قتلعام كنند؛ نفيسههاى آرامگاه امام هشتم شيعيان را غارت نمايند؛ زير فشارهاى مالياتى هستى مردم خراسان را به يغما برند و او هيچ واكنشى نشان ندهد و تمام وقت و نيروى خود را صرف عامل داخلى و تحكيم پايههاى قدرت خود نمايد، و سپس در زمان مناسب به دشمنان، هجوم آورد
Borna66
09-14-2009, 07:40 AM
دشوارى بزرگ مردم ايران نبود حافظه ملى براى تاريخ است. زمانى كه حافظه ملى براى آگاهى از آنچه بر نياكان ما و بر اين كشور گذشته است فراگير و نيرومند گردد مردم ما به گنجينه گرانقدرى دست مىيابند و با بالا بودن سطح آگاهى امروز مردم ايران، گنجينههاى تازهاى از تجربههاى آموزنده و چارهساز براى نسلهاى بعدى به يادگار مىگذارند.
امروز مردان و زنانى هستند كه براى آنان تأثير اسطوره دوگل، كه مخلوطى عجيب و غريب از رمانتيسم و واقعگرايى است، از ميان رفته است. درخواست مشاركت همهگرا به سبب تأييد خواستها و مطالبات عقلانى و برآورده نشده، كه حال حاضر و آينده نزديك پيش
مىنهند، طرد شد. شايد درسى كه از آن گرفته مىشود، آموزنده باشد. گرايش همهگرايى كه از آن سخن گفتيم، ممكن است كه در چارچوب يك سياست عقلايى تحرك خود را از دست بدهد، مهار گردد، و به سمت و سوى دلخواه هدايت شود. اين درس بس مهم است، آن هم نه فقط براى فرانسه كه براى همه جهان.
امروز نيز همچون سال 1848 چالشى كه انواع گوناگون توتاليتاريسمهاى همهگرا بر سر راه دموكراسى پديد مىآورند مسئله مهمى است كه بيشترين هوشيارى را ايجاب مىكند: لذا بررسىِ جدى خاطرات الكسيس توكويل بيگمان راهنمايى اساسى در اختيار نسل جديد قرار مىدهد
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.