PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سنجش فرهنگ پارسی" ایرانی با ديگر فرهنگها



Borna66
09-13-2009, 11:52 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.dilabad.net%2F Dilabad%2520Peag%2F2.htm)

در این تاپیک به بررسی و سنجش آریایی با انیرانی میپردازیم.
در این تاپیک برای نشان دادن و سنجش فرهنگ ایران از اوستا ( گاتها و......) و شعر شاعرانی بزرگ و دیگر بزرگان ایران استفاده شده است.

Borna66
09-13-2009, 11:52 PM
گفتارهایی از اوستا

http://pnu-club.com/imported/2009/09/77.gif

http://pnu-club.com/imported/2009/09/78.gif

Borna66
09-13-2009, 11:52 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/79.gif

http://pnu-club.com/imported/2009/09/80.gif

Borna66
09-13-2009, 11:53 PM
فریدون فرخ "فرشته نبود
به مشک و به عنبر سرشته نبود
به دادو دهش یافت آن نیکویی( اندیشه کنید!....................)
تو دادو دهش کن فریدون تویی


http://pnu-club.com/imported/2009/09/81.gif
******************************************


http://pnu-club.com/imported/2009/09/82.gif

http://pnu-club.com/imported/2009/09/83.gif

Borna66
09-13-2009, 11:53 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/84.gif

Borna66
09-13-2009, 11:53 PM
تساوی زن و مرد در فرهنگ و آیین ایرانیان(آیین زرتشت)


http://pnu-club.com/imported/2009/09/85.gif

Borna66
09-13-2009, 11:53 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/86.gif
http://pnu-club.com/imported/2009/09/87.gif

Borna66
09-13-2009, 11:53 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
09-13-2009, 11:54 PM
جايگاه زن در ايران باستان


http://www.amordad.ne (http://www.amordad.ne/)t


زن موجودي است مزين به اسرار و شگفتي هاي فراوان و در سايه اين شگفتي ها ، زندگي عالم بشريت در تكاپو و تداوم است. زنان داراي لطافت و ظرافت و احساس فوق العاده زيبايي هستند كه اين خصوصيت و اوصاف آنان سبب برجستگي و سرآمديشان نسبت به ديگر موجودات شده است.


زن همواره با توجه به تمدن در دوره هاي مختلف در طول تاريخ داراي ارزش و احترام بوده و از دير باز جايگاه و پايگاه متغيري در جهان داشته است. زنان در پيشرفت تمدن ها و ترقي فرهنگ ها پا به پاي مردان تلاش کرده اند.

زن موجودي است كه مرد براي دستيابي به كمال نيازمند وجود اوست و همين طور بر عكس، زيرا هر كدام بدون ديگري ناقص هستند و تنها در كنار هم مي توانند به كمال برسند.

زنان در طول تاريخ گاه مورد احترام و ارزش بوده و گاهي مورد ظلم و بي مهري قرار گرفته اند. در ايران باستان زنان به عنوان يكي از متمدن ترين اقوام جهان داراي جايگاه بسيار بلند و مقامي بسر ارجمند بوده اند.

ايرانيان نه همچون اعراب زن را ننگ دانسته و نه همچون يونانيان آنرا مظهر شهوت و عياشي مردان قلمداد كرده اند، بلكه او را موجودي مقدس و پاك كه لازمه حيات است دانسته و مقام او را ارج نهاده اند.

از نشانه هاي عظمت و بزرگي كوروش تدوين اولين منشور حقوق بشر است كه هم اكنون در موزه بريتانيا نگهداري مي شود اين منشور مدركي است براي اثبات عدالت جنسيتي، به گونه اي كه كوروش توجه خاصي به مقام و شخصيت زن بعنوان تربيت كننده نسل آينده داشته است.


زنان در ايران باستان داراي آنچنان ارزش و شخصيتي بودند كه حتي در ميان اديان جايي باز كرده بودند و بزرگ و ستودني قلمداد مي شدند ، چنانچه در آيين زرتشت يك روز از سال به نام روز زن نامگذاري شده است.

مردم ايران روز پنجم اسپندارمذ( 29 بهمن) را جشن مي گرفتند و به آن عيد زن مي گفتند، در اين روز مرسوم بود كه مردان بايد براي زنانشان هديه هايي ارزنده تهيه کرده و به آنان تقديم کنند كه اين مراسم در ايران باستان "مزدگيران" نام داشت و تقدير و تشكري از زحمات زن محسوب مي شد.

در دوران پادشاهی کوروش بزرگ ، وضعیت زنان در حالت ثبات و اعتدالی ارزشمند قرار داشت ، بطوری که نمونه قوانین آن زمان در میان هیچ یک از ممالک و اقوام یافت نمی شد . اما با اجرای قوانین کوروش کبیر بر سرزمین پارسیان ، زن ازچنان درجه احترامی برخوردار شد که آوازه آن به دیگر اقوام نیز رسید و همین امر باعث پیروی آنان از آداب اصیل ایرانی گشت .

مشهورترین نمونه تساوی حقوق زنان و مردان در ایران باستان ، اجازه انتقال سلطنت از پادشاه به دختر بود . همانطور که گفته شد ، آخرین پادشاه مادها « آستیاک » ، دارای فرزند پسر نبود و دختر آستیاک کسی نبود جز شاهزاده ماندانا ، مادر کوروش کبیر که همین مساله در انتقال قدرت به کوروش نقش مهمی را بازی کرد .
ماندانا همچنین مؤسس مدارس هخامنشی برای نوجوانان ایرانی بود که در آن فنون تیراندازی و اسب سواری را آموزش می دادند . در بررسی وضعیت زنان در عصر هخامنشی به نامهایی بر می خوریم که شاید هیچگاه پس از آن ، اثری از چنین رویدادها و وقایعی را در تاریخ ایران نبینیم .

فرمانده آرسیاب همسری داشت به نام پانته آ ، که فرمانده گارد جاویدان بود .
استاتیرا ، دختر داریوش سوم فرمانده نیروهای جنگی آن زمان بود .
آذرمیدخت ، دختر خسرو پرویز ، پس از مرگ خواهرش پوران دخت ، به پادشاهی رسید .
آرتونیس ، یکی از شجاع ترین فرماندهان جنگی زمان داریوش بود.
پری ساتیس ، همسر داریوش دوم در زمان حکمرانی شوهرش از ارتشبدان آن زمان به شمار می رفت .
آرتادخت ، رئیس خزانه پادشاه چهارم اشکانی بود .
سورا ، دختر اردوان پنجم در نیروی ارتشی پدر سمت سپهبدی داشت .
پرین ، دختر قباد ، مشاور امور قضایی ساسانیان بود.

اما افتخارات بر جای مانده از ایران باستان در همین محدوده خلاصه نمی شود ، بلکه با تعمق بیشتر در آداب و آیین های قوم آریایی و تعالیم زرتشت که در آن زمان تازه به مرحله ظهور رسیده بود ، جایگاه زن ایران بیش از پیش نمایان می شود .

کریستین سن ( خاور شناس بزرگ دانمارکی ) ، می گوید : رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان همیشه با نزاکت بود . زن چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی از آزادی کامل برخوردار بود .

در مورد آزادی در ازدواج هیچ چیز مستندتر و موجه تر از رفتار خود زرتشت نسبت به دختر کوچکش « پروچیستا » نیست . او رو به دخترش می گوید که: "اهورامزدا" ، جاماسب ( وزیر گشتاسب و منجم و ستاره شناس ) را که مردی دانشمند است برای همسری تو برگزید . در ادامه در بند آمده است : پس برو با خردت نیک مشورت کن و با عشقی پاک و آگاهی کامل رفتار نما .

آثار همین تفکرات در خور توجه بود که زن را در کنار مرد ، بی هیچ تمایزی قرار می داد . تا جایی که باستان شناسان در حین بررسی الواح بدست آمده از چگونگی ساخت تخت جمشید ، این بنای جاودانه بی نظیر ، رد پای شراکت زنان را به وضوح در کنار مردان مشاهده کردند.

از سخنرانی زنده یاد کورش آریامنش در جشنواره سیدنی (استرالیا):

زن در وزیری

بدبختانه دو تازش بزرگ و خردکننده: نخست اسکندر و سپس تازیان به ویژه٬ همه دستمایه و نشانه ها و ماندمانهای کشور ما را به نابودی کشاندند و در آتش سوزاندند و به آب دادند. از این رو کمتر یادمانهایی از گذشته به ویژه از زمان ماد و اشکانیان به جای مانده است که بتوان بر آنها تکیه نمود. ولی از آنچه که از گوشه و کنار بازمانده و به گونه پراکنده به دست رسیده است٬ نشان میدهد که زن ایرانی به والاترین پایه های گردانندگی کشور دست یافته و با پشتکار ستودنی و کاردانی به انجام کارها پرداخته است.

« آرتادخت» از زنانی است که وزیر دارایی « اردوان چهارم اشکانی» میشود و بی آنکه فشاری بر مردم بیاورد و باج و خراج را افزون نماید٬ کشور را به توانگری میرساند. چنانچه برآمده است٬ از کارهای بزرگ او در گردآوری دارایی کشور٬ یکی جلوگیری از هزینه های بیهوده به ویژه درباریان و دیگری گرفتن باج و خراج از درآمد توانگران بوده است.

زن در سرداری و فرماندهی

زنان در هنر تیراندازی٬ اسب سورای٬ جنگاوری٬ نبرد .... فراوان آموزش میدیدند٬ به گونه ای که گاه کارکشتگی و بیباکیشان بدانجا میرسید که پوشاک فرماندهی و سرداری بر تن میکردند و به سپهسالاری و رهبری برگزیده میشدند. زنانی که در این راه بسیار درخشیده و شکوهمندانه نامی از خود بر جای نهاده اند٬ کم نیستند. اینان نه تنها به شکار و تیراندازی میرفتند و گوی پیش بودن را از بسیاری از مردان می ربودند که همراه مردان در میدانهای جنگ٬ شاهکارهایی می آفریدند که مایه شگفتی و انگشت به دندان گرفتن مردان میشد. از این رو با شایستگی نشان دادن٬ خود به فرماندهی میرسیدند و همچون سرداران بی پروا٬ در رده جلوی سپاه٬ پرچم به دست میگرفتند و جنگها را رهبری میکردند.

« آرتمیس» یا آرتمیز ٬ فرمانده بزرگ نیروی دریایی خشایارشا در جنگ یونانیان بود که با خردمندی و کارآمدی بی همتایی٬ ‌کشتیهای جنگی دیو پیکر را رهبری کرد و با فرماندهی درست خویش٬ ‌سپاه یونان را در هم شکست. این زن فرمانده از رایزنان جنگی خشایارشا نیز بود.

از سرداران سرشناس و بی پروا و کارآمد و برازنده دیگر٬ « گردیه» خواهر بهرام چوبین است که در دلاوری و جنگاوری بلندآوازه مبیاشد. او پس از برادرش٬ فرماندهی را به دست میگیرد و در میدانهای نبرد٬ ‌آنچنان بیباکی و شایستگی از خود نشان میدهد که همگان را به ستایش وامیدارد. او در رده سپهسالاری سپاه برادر در جنگ تن به تن با « تور» فرمانده نیروی خاقان چین٬ او را شکست میدهد و سپاهش را تار و مار میکند.

فردوسی در این باره چنین می سراید:

همـه لشـــگر چیـن بـر هـم شــکسـت
بسی کشت و افکند و چندی به خست
ســراســر همـه دشـت شـد رود خـون
یکــی بـی سـر و دیـگری سـرنـگـون
چــو پـیـروز شـد سـوی ایـران کشــید
بـر شــــــهریـــار دلـــیــــران کشــــید
بــه روز چـهـــارم بــه آمــــوی شــــد
نــدیــدی زنـی کـــو جـهـانـجـوی شــد

استاد سخن از زبان سربازان «گردیه» که با شگفتی از دلاوریهایش٬ او را ستودند٬ می سراید:

نـه جـنـبـانـدت کـوه آهـن ز جـای
یلان را به مردی تویی رهمنـای
ز مـرد خـردمـنـــــد بـیـــــــدارتـر
ز دســتــــور دانـنـده هـشـیـارتـر
هـمه کهتـرانـیـم و فرمان تراست
بـدین آرزو رای و پیمـان تراست

برگرفته از نوشته های سپنتا از دیار خوزستان و شادمهر حیدری

Borna66
09-13-2009, 11:54 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/88.gif
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1260.jpg

Borna66
09-13-2009, 11:54 PM
داستان زایش زرتشت
رضا مرادی غیاث آبادی
هر قوم و ملتی، جدای از روایت‌ها و منابع مستند علمی یا تاریخی، داستان‌ها و باورهایی نیز در سرگذشت زایش، زندگی و مرگ پیامبران و بزرگان خود دارد. هر چند كه چنین داستان‌هایی كمتر می‌توانند در پژوهش‌های علمی و تاریخی مفید باشند، اما اهمیت بیشتر آنها در بررسی احساسات و اندیشه‌ورزی و آرمان‌های مردمان پدید‌آورنده آن، نهفته است.
داستان زایش زرتشت (كه در برخی از متون پهلوی و تاریخ‌نامه‌های سده‌های میانه، به ششم فروردین‌ یا خرداد‌روز از فروردین‌ماهِ سده سوم پیش از اسكندر منسوب است)، سرشار از اندیشه‌های زیبا و باشكوه و آشتی‌جویانه ایرانیان است. هیچ سخن و تفسیری نمی‌تواند خواننده را بیشتر از درك و دریافت خود از این داستان شگفت و آكنده از آفرینش‌های ناب هنری، یاری رساند. این نگارنده، داستان زایش فرخنده زرتشت را از اشاره‌های پراكنده‌ای كه در متون ایرانی بدان شده است را به كوتاه‌ترین شكل ممكن در اینجا می‌آورد:
فرّه زرتشت (پرتوهای درخشان) در آغاز از آن اهورا بود. مزدای بزرگ، آن فره سپند و مینوی را به «فروغ بیكران» فرا سپرد. فروغ بیكرانه، آن فره درخشانِ مینوی را به خورشید داد و خورشید آنرا به ماهِ آسمان شب‌های ایران سپرد. ماه، آن فره را به ستارگان پرنور ارمغان كرد و ستارگان آنرا به آتشی كه در خانه «زوئیش» (مادر مادر زرتشت) می‌سوخت، فرو فرستادند. بدان هنگام كه زوئیش در حال زایمان «دوغدو» (مادر زرتشت) بود. فره زرین فرو آمده زرتشت، چنان درخشان بود كه جام آتشدان بی‌نیاز از هیزم و خوراك فرا می‌سوخت و شعله برمی‌كشید. فره زرتشت، چهره دوغدوی تازه زایش‌یافته را چنان درخشان می‌كند كه بمانند ماه بر روی زمین می‌درخشید.
از دیگر سوی، فُـروهر/ فَـروَهَـر زرتشت، در آغاز در عالم مینو بود، در سرای سپند اهورا. از آنجا بمانند فره او، به فروغ بیكران راه می‌یابد. بهمن و اردیبهشت (اندیشه نیك و بهترین راستی)، آن فروهر خجسته را از فروغ بیكران به شاخه همیشه سبز درختچه مقدس «هـوم» كه بر بلندای چكاد كوهی روییده بود، باز می‌سپارند. یك جفت پرنده آماده جفت‌گیری، آن شاخه در بردارنده فروهر زرتشت را از ستیغ كوه برمی‌چینند و به آشیان خود می‌برند، آشیانی بر بالای درختی بزرگ و كهنسال و خشكیده كه بر كرانه رود مقدس «دائیتیا» جای داشت. پیوند آن شاخه هوم سپند، درخت خشكیده را به ناگهان و به یكپارچگی سبز و زنده می‌كند و برای همیشه سرسبز می‌دارد.
آنگاه كه «پوروشسپ» (پدر زرتشت) و «دوغدو» (مادر زرتشت)، به پیمان می‌آیند؛ پوروشسپ، شاخه‌ای از آن هوم زندگی‌بخش را از فراز درخت پیر، می‌چیند و به دوغدو ارمغان می‌كند. دوغدویی كه پیش از این دربردارنده فره زرتشت بود، اكنون فروهر او را نیز در آغوش دارد.
اما گوهر تن زرتشت نیز در آغاز از آن اهورا بود. اهورا آن گوهر را به باد می‌سپارد. باد تیزرو آن گوهرِ گوهران را به آغوش ابر می‌دارد. ابر آورنده شادی و خرمی، گوهر تن زرتشت را ارمغان باران می‌كند و باران، دانه‌دانه بر زمین بهاری تازه‌شكفته‌ای فرو می‌افتد كه چراگاه گاوان پوروشسپ و دوغدو است. گوهر تن زرتشت از باران به آغوش سپندارمذ راه می‌یابد و زمین سپند، آنرا به اندام گیاه سبزی فرو می‌نهد تا از آغوشش برویند و خوراك گاوان دوغدو شوند. دو گاو سپید و زیبا و زردگوشی كه تا آن زمان نزائیده بودند.
پسانگاه، آن گوهر تن، از شاخه سبز گیاه، به شیر گاو راه می‌یابد. دوغدو، گاو را می‌د‌وشد و دارنده گوهر تن زرتشت نیز می‌شود. اكنون دوغدو، هم دارنده فره و فروهر، و هم گوهر تن زرتشت است. او هوم سبز و شیر سپید را به دستان پوروشسپ باز می‌سپارد تا آنها رابا هم بكوبد و درآمیزد. نوشیدنی «پراهوم» فراهم آمده را هر دو می‌آشامند و اكنون فره و فروهر و گوهر تن زرتشت در جان دوغدو آرام می‌گیرند.
ماه‌ها از آن فرخنده روز می‌گذرد. سه روز مانده به زایش زرتشت، پرتوهای درخشانی از رخساره دوغدو سراسر خانه آنان را فرا می‌گیرد و به هنگام زایش او، «آناهیدِ» همیشه توانا و «اَشـی» نیك، نوازشش می‌كنند و زرتشت در روی آنان و در روی پدر و مادر می‌خندد.
آنگاه اشی نیك آوازی فرا می‌شنود و می‌گوید: «كیستی ای كه سرودت به گوش من نازنین‌تر از همه سرودهاست؟» آنگاه پاسخ فرا می‌آید: «او زرتشت است! او كه هنگام زادن و بالندگی‌اش، آبها خشنود شدند، گیاهان شادمان شدند، رودها برخروشیدند و گیاهان بردمیدند. او زرتشت است.»
این است داستان شگفت و زیبای زایش زرتشت در باورهای ایرانیان. سندی ناب و بی‌همتا از احساسات پاك و دوست‌داشتنی نیاكان دور هنگام ما. سرگذشت غرورانگیزی كه هیچگاه دستمایه آفرینش‌های هنری امروز ما نشده است. داستان زایش زرتشت برای هنرمندان بزرگ ما چه چیزی كم دارد؟

Borna66
09-13-2009, 11:54 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/20.gif

Borna66
09-13-2009, 11:55 PM
يسنا 27:
اي خداوند جان و خرد ! با سپاس و فروتني سرم را پيش تو فرود اورده ، دستهايم را به سويت دراز كرده و از تو ميخواهم كه مرا ياري دهي ، تا با خرد و منش نيك ( وهومن) در اباداني جهان و شادي جهانيان كوشا باشيم

يسنا 43:
خداي دانا و توانا ، خرسندي را به كساني ارزاني ميدارد كه در خرسند كردن ديگران كوشا باشند.

خدايا ! چنان نيروي تن و توانايي روان به من ارزاني دار ، تا در پيشرفت ايين راستي و خرسندي ديگران گام بردارم

خدايا فروغ! فروغ نيك انديشي را به من بتابان تا بر خورداري از ان مهرباني ، خرسندي و ارامش بخشي به ديگران ، كاميابگردم

خداي دانا و توانا ، بهترين نيكي را به كساني ارزاني مي دارد كه اسايش خود را در اسايش ديگران جستوجو كنند.

خدايا ! از نيكي و روان افزاينده (سپنتامينيو) ، از دانش و بينش و از منش نيك ( وهومن) خود ، خود ، مرا بهره اي
ده ، تا در پرتو راستي و داد ( اشا) بتوانم مردمان را اسايش به خشم و يا شادي دمساز كنيم

خداي دانا و توانا ،‌بهترين خوشبختي را به كساني مي دهد كه در زندگاني مادي و معنوي ، راه راستي و رسايي ( كمال )‌ را به ديگران نشان دهند و بكوشند تا خود و ديگران را همانند افريننده توانا ، ازاده ، دانا ، سازنده ، و افزاينده بار اورند .

خدايا! راه يكي و ان ، راه راستي است . و ان راهي كه به استان خدايي ميرسد.