Y@SiN
09-13-2009, 07:47 PM
سل پنجم رايانه به رايانه هايي اطلاق مي شود که هوش مصنوعي را به کار مي گيرند. اينها قادر به درک زبان هاي طبيعي و تشخيص مطالب و نوشتاري هستند و مي توانند به ما در تصميم گيري هاي پيچيده کمک کنند. IBM ظهور ابررايانه غول آساي خود به نام ASCI ارغواني را که اولين نماينده ي نسل پنجم رايانه ها تلقي مي شود، اعلام کرده است. اين رايانه مي تواند با سرعت 467 ترا فلاپ کار کند و در مجموع نيروي کارکردش بيش از قدرت کل 500 دستگاهي است که اخيرا در ليست رايانه ها به نام TOP 500 اعلام شده است. اين نسل از رايانه ها در تلاشند شکل انسان را به خود بگيرند. روبات ژاپني به شکل بچه گربه و با نام Robokoneko ، مغزي به قدرت 40 ميليون نورون CAM دارد. دانشمندان معتقدند در شرايط زيستي آينده نزديک، ما بايد توانايي هاي بشري خود را با افزودن قطعات رايانه و لوازم ذخيره ساز به بدنهايمان بالاتر ببريم تا بتوانيم در شرايط دشواري که خودمان به وجود آورده ايم به حيات ادامه بدهيم. اين موجودات بشري پيشرفته که به وسايل خارجي مجهز شده اند، سايبورگ ناميده مي شوند.
سايبورگ چيست؟
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1154.jpgنگاهي کوتاه به ريشه ي لغوي سايبورگ نشان مي دهد که اين کلمه مخفف کلمات سايبرنتيک و ارگانيسم است. سايبر از کلمه ي يوناني Kubernetas به معني سکان دار کشتي گرفته شده است. سايبرنتيک علم ارتباط ماشين با انسان است. اين کلمه در دهه 1940 توسط نوربرت وينر به کار رفت. او و دانشمندان همکارش عقيده داشتند، در جامعه و در کارهايي که به صورت مکانيکي انجام مي شود، ماشين بايد جاي انسان را بگيرد و انسان ها بايد به کارهايي بپردازند که نياز به خلاقيت و تفکر دارد. مانفرد کلاينز کلمه سايبورگ را در سال 1960 براي تشريح نياز انسان به کار برد که عملکردهاي بيولوژيکي خود را به صورت مصنوعي تقويت کند تا بتواند در محيط پرستيز فضا به کار خود ادامه دهد. در اصل سايبورگ به انساني گفته مي شود که وسايلي نظير مخزن اکسيژن، دريچه ي قلب مصنوعي يا پمپ انسولين، به عملکردهاي بدنش کمک کنند يا آن ها را تحت کنترل داشته باشند. اين اصطلاح طي سال ها معني عام تري يافته است: وابستگي انسان به تکنولوژي. در اين معنا از کلمه ي سايبورگ مي توان براي توصيف هر کس که براي انجام کارهاي روزانه اش به رايانه وابسته است، استفاده کرد.
نمونه هاي زنده:
دکتر استيو مان از اعضاي بخش مهندسي الکترونيک و رايانه ي دانشگاه تورنتو کانادا است. او مخترع رايانه ي پوشيدني مي باشد که به عنوان قسمتي از تز دکترايش در MT ، به نام هوش مصنوعي طراحي شده بود. او يکي از سايبورگ هاي است که در روي سياره ي ما زندگي مي کند. دکنر مان رايانه ي پوشيدني را طراحي کرده است که خود هميشه از آن استفاده مي کند. اين رايانه ي پوشيدني کاملا با عينک هايي که براي ديدن واقعيت هاي ملموس به چشم مي زنيم و يا وسايل کمک ديجيتال شخصي تفاوت دارد. يکي از اين تفاوت ها آماده بودن هميشگي اين وسيله است که بخشي از وجود دکترمان مي باشد. رايانه ي پوشيدني نوع جديدي از کارهاي مشترک انسان - رايانه را امکانپذير مي سازد. او همه چيز را از طريق رايانه ي پوشيدني اش به صورت صفحات قالب بندي شده ي ابرمتن مي بيند. ويژگي اين وسيله اين است که کاربر آن مي تواند در حين کار با رايانه، کار ديگري نيز انجام دهد که کاملا مغاير با عينک هاي سه بعدي است. کار اين وسيله فراتر از وارد کردن هوش انسان در رايانه است که يکي از اهداف تحقيق در زمينه ي هوش مصنوعي مي باشد. هدف رايانه ي پوشيدني به وجود آوردن ترکيب هاي همياري انسان و ماشين است. با آن انسان کارهايي را انجام مي دهد که در آنها مهارت بيشتري دارد و رايانه کارهايي را که در آن ها تواناتر است. پس از مدتي طولاني، رايانه ي پوشيدني شروع به کار مي کند مثل عملکرد واقعي مغز و بدن و ديگر موجوديت مجزاي آن حس نمي شود. در واقع کاربر به حدي به اين دستگاه عادت مي کند که وقتي آن را از خود جدا مي کند، در نبودش احساس ناراحتي مي کند، درست مثل اين که ما لباسها و کفش هاي خود را که به آن ها عادت کرده ايم از خود دور کنيم. ما اکثرا، چه در مکان عمومي و چه در محيطي که کفش و لباس از ما محافظت مي کنند، بدون آنها احساس ناراحتي شديدي مي کنيم. رايانه هاي پوشيدني حافظه ي فوق العاده اي دارند به نام حافظه ي عکسي که به وسيله ي آن کاربر، اطلاعاتي که از قبل جمع آوري شده را به طور کامل به ياد مي آورد. دکتر مان عقيده دارد که اين اختراع مي تواند کيفيت زندگي روزانه را براي بسياري از مردم بالا ببرد، زيرا به ما قدرت عمل بسياري مي بخشد و باعث مي شود کاربر احساس آسايش و ايمني شخصي کند. شما مي توانيد با کليک کردن بر روي چشم راست دکتر مان، با او در http://eyetap.org/tpw (http://eyetap.org/tpw) تماس بگيريد.
پرفسور کوين وارويک، سايبورگ زنده ي ديگري است که از شهامت بسيار برخوردار است و در تحقيقاتش سليقه اي کاملا متفاوت دارد. او سرپرست گروه Cybernetics Intelligent Research Group) CIRG) در دانشگاه ردينگ انگلستان است. به عقيده ي او بشر به مرحله ي کهنگي رسيده است. در سال 1998 براي کار گذاشته شدن يک قطعه سيليکون فرستنده - گيرنده خودکار بازوي کوين وارويک تحت يک عمل جراحي قرار گرفت که بخشي از پروژه ي او به نام سايبورگ 1 بود. پس از اين تجربه ، او اولين انسان روي کره ي زمين بود که يک قطعه رايانه در بدنش کار گذاشته شده است. به وسيله ي اين کار، يک رايانه کوين وارويک را در حين عبور از راهروها و دفاتر بخش دانشگاهي که در آن کار مي کند ، با استفاده از يک علامت مشخصه ي خاص که توسط قطعه ي کار گذاشته شده ارسال مي شود ، هدايت مي کند. او مي تواند درها را باز کند ، چراغ ها و بخاري ها و ديگر رايانه ها را حتي بدون بلند کردن انگشت روشن کند. به محض ورود، رايانه به او خوش آمد مي گويد و تعداد نامه ها ي دريافت شده در صندق پستش را به اطلاع وي مي رساند. او در مارس 2002 رسانه ها را با پروژه ي وحشت آورش به نام سايبورگ 2002 به حيرت انداخت که طي آن تعداد صد رديف الکترود به وسيله ي عمل جراحي در نسوج عصبي ميانه ي بازوي چپش کار گذاشته شد. در تعدادي از آزمايش هاي انجام شده علائمي که توسط الکترودها رديابي شده به کار رفته است، از همه بارزتر آن که مي توانست يک صندلي چرخ دار الکتريکي و يک دست مصنوعي را کنترل کند. به عقيده ي وارويک انواع عواطف را مي توان ضبط نمود. وقتي علامت به سيستم عصبي برخورد کند، مي تواند توليد احساس کند. به خصوص در مورد علائمي نظير درد اين موضوع بيشتر صادق است. به اين دليل او سعي مي کند علائمي که توسط سيستم عصبي اش در حين تجربه ي حسي نظير خوشحالي فرستاده مي شود ضبط کند و هنگامي که در حالت غمگيني است آن ها را دوباره به اجرا درآورد. به زودي قرار است يک قطعه سيليکون نيز در سيستم عصبي همسر وارويک، ايرنا، کار گذاشه شود. او کوشش مي کند علائم داده شده به حرکات بازويش را ضبط کرده، آنگاه آنها را براي بازوي همسرش به اجرا درآورد و ببيند آيا با علائم داده شده توسط او بازوي همسرش بلند مي شود يا نه. و نظريه ي متهورانه ي ديگري به نام تبادل فکر دارد. مي گويد در حال حاضر شيوه ي ارتباط و تبادل ما يعني سخنگويي، خيلي آهسته و پشت سر هم است و از اشتباه مصون نيست. توانايي برقراري ارتباط از طريق فکر بسيار هيجان انگيز است. البته بايد بياموزيم که چگونه از اين طريق به خوبي ارتباط برقرار کنيم، به خصوص چه طور افکارمان را به يکديگر منتقل کنيم. بدون شک سخنگويي يک وسيله ي کهنه و از دور خارج شده است. عقيده ي وارويک را مي توان تهديدي عليه ميراث بشري ما يعني هنرها و زبان هاي کهنه دانست. او عقيده دارد در آينده وسايل ورودي موجود نظير موش و صفحه کليد به وسيله ي علائم الکتريکي که به وسيله ي مغز کاربر فرستاده مي شود، جايگزين خواهند شد. دانشمندان کلاسيک هوش مصنوعي، پروفسور وارويک را به دليل تجارب غير قابل پيش بيني و هيجان انگيزش يک دلقک و بازيچه ي رسانه ها ناميده اند، ولي او کسي است که به عنوان اولين سايبورگ گام پيش گذاشته تا بشريت را نجات دهد.
پيامدها ي اخلاقي
اعلام وجود سايبورگها در ميان روشنفکران بحث هايي را بر انگيخته است. بسياري از آن ها سايبورگ ها را تهديدي عليه بشريت تلقي مي کنند، زيرا ويژگي افکار ممکن است به خطر بيافتد و از ميان رفتن ارزش هاي انساني و هنر هايي نظير شعر ممکن است از پيامدها ي آن باشد. با اين حال از آن جا که هميشه فناوري شمشيري دو سويه بوده است، جامعه ي بشري هم سود فراواني از پيشرفت انسان ها مي برد.
نتيجه
خواه ناخواه سايبورگ ها راه خود را در جامعه بشري باز خواهند کرد. اما واکنش ما نسبت به فکر کاشتن قطعات رايانه در اعصاب ممکن است متفاوت باشد. بدون شک سايبورگ ها کاربرد فراواني دارند. شايد بتوانند ما را باهوش تر، کارآمدتر، سازنده تر و حتي ثروتمند تر کنند. اما به نظر بيشتر مردم، اين منافع بالقوه، از ميان رفتن آن چه ما را به صورت انسان در مي آورد، نمي ارزد.
سايبورگ چيست؟
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1154.jpgنگاهي کوتاه به ريشه ي لغوي سايبورگ نشان مي دهد که اين کلمه مخفف کلمات سايبرنتيک و ارگانيسم است. سايبر از کلمه ي يوناني Kubernetas به معني سکان دار کشتي گرفته شده است. سايبرنتيک علم ارتباط ماشين با انسان است. اين کلمه در دهه 1940 توسط نوربرت وينر به کار رفت. او و دانشمندان همکارش عقيده داشتند، در جامعه و در کارهايي که به صورت مکانيکي انجام مي شود، ماشين بايد جاي انسان را بگيرد و انسان ها بايد به کارهايي بپردازند که نياز به خلاقيت و تفکر دارد. مانفرد کلاينز کلمه سايبورگ را در سال 1960 براي تشريح نياز انسان به کار برد که عملکردهاي بيولوژيکي خود را به صورت مصنوعي تقويت کند تا بتواند در محيط پرستيز فضا به کار خود ادامه دهد. در اصل سايبورگ به انساني گفته مي شود که وسايلي نظير مخزن اکسيژن، دريچه ي قلب مصنوعي يا پمپ انسولين، به عملکردهاي بدنش کمک کنند يا آن ها را تحت کنترل داشته باشند. اين اصطلاح طي سال ها معني عام تري يافته است: وابستگي انسان به تکنولوژي. در اين معنا از کلمه ي سايبورگ مي توان براي توصيف هر کس که براي انجام کارهاي روزانه اش به رايانه وابسته است، استفاده کرد.
نمونه هاي زنده:
دکتر استيو مان از اعضاي بخش مهندسي الکترونيک و رايانه ي دانشگاه تورنتو کانادا است. او مخترع رايانه ي پوشيدني مي باشد که به عنوان قسمتي از تز دکترايش در MT ، به نام هوش مصنوعي طراحي شده بود. او يکي از سايبورگ هاي است که در روي سياره ي ما زندگي مي کند. دکنر مان رايانه ي پوشيدني را طراحي کرده است که خود هميشه از آن استفاده مي کند. اين رايانه ي پوشيدني کاملا با عينک هايي که براي ديدن واقعيت هاي ملموس به چشم مي زنيم و يا وسايل کمک ديجيتال شخصي تفاوت دارد. يکي از اين تفاوت ها آماده بودن هميشگي اين وسيله است که بخشي از وجود دکترمان مي باشد. رايانه ي پوشيدني نوع جديدي از کارهاي مشترک انسان - رايانه را امکانپذير مي سازد. او همه چيز را از طريق رايانه ي پوشيدني اش به صورت صفحات قالب بندي شده ي ابرمتن مي بيند. ويژگي اين وسيله اين است که کاربر آن مي تواند در حين کار با رايانه، کار ديگري نيز انجام دهد که کاملا مغاير با عينک هاي سه بعدي است. کار اين وسيله فراتر از وارد کردن هوش انسان در رايانه است که يکي از اهداف تحقيق در زمينه ي هوش مصنوعي مي باشد. هدف رايانه ي پوشيدني به وجود آوردن ترکيب هاي همياري انسان و ماشين است. با آن انسان کارهايي را انجام مي دهد که در آنها مهارت بيشتري دارد و رايانه کارهايي را که در آن ها تواناتر است. پس از مدتي طولاني، رايانه ي پوشيدني شروع به کار مي کند مثل عملکرد واقعي مغز و بدن و ديگر موجوديت مجزاي آن حس نمي شود. در واقع کاربر به حدي به اين دستگاه عادت مي کند که وقتي آن را از خود جدا مي کند، در نبودش احساس ناراحتي مي کند، درست مثل اين که ما لباسها و کفش هاي خود را که به آن ها عادت کرده ايم از خود دور کنيم. ما اکثرا، چه در مکان عمومي و چه در محيطي که کفش و لباس از ما محافظت مي کنند، بدون آنها احساس ناراحتي شديدي مي کنيم. رايانه هاي پوشيدني حافظه ي فوق العاده اي دارند به نام حافظه ي عکسي که به وسيله ي آن کاربر، اطلاعاتي که از قبل جمع آوري شده را به طور کامل به ياد مي آورد. دکتر مان عقيده دارد که اين اختراع مي تواند کيفيت زندگي روزانه را براي بسياري از مردم بالا ببرد، زيرا به ما قدرت عمل بسياري مي بخشد و باعث مي شود کاربر احساس آسايش و ايمني شخصي کند. شما مي توانيد با کليک کردن بر روي چشم راست دکتر مان، با او در http://eyetap.org/tpw (http://eyetap.org/tpw) تماس بگيريد.
پرفسور کوين وارويک، سايبورگ زنده ي ديگري است که از شهامت بسيار برخوردار است و در تحقيقاتش سليقه اي کاملا متفاوت دارد. او سرپرست گروه Cybernetics Intelligent Research Group) CIRG) در دانشگاه ردينگ انگلستان است. به عقيده ي او بشر به مرحله ي کهنگي رسيده است. در سال 1998 براي کار گذاشته شدن يک قطعه سيليکون فرستنده - گيرنده خودکار بازوي کوين وارويک تحت يک عمل جراحي قرار گرفت که بخشي از پروژه ي او به نام سايبورگ 1 بود. پس از اين تجربه ، او اولين انسان روي کره ي زمين بود که يک قطعه رايانه در بدنش کار گذاشته شده است. به وسيله ي اين کار، يک رايانه کوين وارويک را در حين عبور از راهروها و دفاتر بخش دانشگاهي که در آن کار مي کند ، با استفاده از يک علامت مشخصه ي خاص که توسط قطعه ي کار گذاشته شده ارسال مي شود ، هدايت مي کند. او مي تواند درها را باز کند ، چراغ ها و بخاري ها و ديگر رايانه ها را حتي بدون بلند کردن انگشت روشن کند. به محض ورود، رايانه به او خوش آمد مي گويد و تعداد نامه ها ي دريافت شده در صندق پستش را به اطلاع وي مي رساند. او در مارس 2002 رسانه ها را با پروژه ي وحشت آورش به نام سايبورگ 2002 به حيرت انداخت که طي آن تعداد صد رديف الکترود به وسيله ي عمل جراحي در نسوج عصبي ميانه ي بازوي چپش کار گذاشته شد. در تعدادي از آزمايش هاي انجام شده علائمي که توسط الکترودها رديابي شده به کار رفته است، از همه بارزتر آن که مي توانست يک صندلي چرخ دار الکتريکي و يک دست مصنوعي را کنترل کند. به عقيده ي وارويک انواع عواطف را مي توان ضبط نمود. وقتي علامت به سيستم عصبي برخورد کند، مي تواند توليد احساس کند. به خصوص در مورد علائمي نظير درد اين موضوع بيشتر صادق است. به اين دليل او سعي مي کند علائمي که توسط سيستم عصبي اش در حين تجربه ي حسي نظير خوشحالي فرستاده مي شود ضبط کند و هنگامي که در حالت غمگيني است آن ها را دوباره به اجرا درآورد. به زودي قرار است يک قطعه سيليکون نيز در سيستم عصبي همسر وارويک، ايرنا، کار گذاشه شود. او کوشش مي کند علائم داده شده به حرکات بازويش را ضبط کرده، آنگاه آنها را براي بازوي همسرش به اجرا درآورد و ببيند آيا با علائم داده شده توسط او بازوي همسرش بلند مي شود يا نه. و نظريه ي متهورانه ي ديگري به نام تبادل فکر دارد. مي گويد در حال حاضر شيوه ي ارتباط و تبادل ما يعني سخنگويي، خيلي آهسته و پشت سر هم است و از اشتباه مصون نيست. توانايي برقراري ارتباط از طريق فکر بسيار هيجان انگيز است. البته بايد بياموزيم که چگونه از اين طريق به خوبي ارتباط برقرار کنيم، به خصوص چه طور افکارمان را به يکديگر منتقل کنيم. بدون شک سخنگويي يک وسيله ي کهنه و از دور خارج شده است. عقيده ي وارويک را مي توان تهديدي عليه ميراث بشري ما يعني هنرها و زبان هاي کهنه دانست. او عقيده دارد در آينده وسايل ورودي موجود نظير موش و صفحه کليد به وسيله ي علائم الکتريکي که به وسيله ي مغز کاربر فرستاده مي شود، جايگزين خواهند شد. دانشمندان کلاسيک هوش مصنوعي، پروفسور وارويک را به دليل تجارب غير قابل پيش بيني و هيجان انگيزش يک دلقک و بازيچه ي رسانه ها ناميده اند، ولي او کسي است که به عنوان اولين سايبورگ گام پيش گذاشته تا بشريت را نجات دهد.
پيامدها ي اخلاقي
اعلام وجود سايبورگها در ميان روشنفکران بحث هايي را بر انگيخته است. بسياري از آن ها سايبورگ ها را تهديدي عليه بشريت تلقي مي کنند، زيرا ويژگي افکار ممکن است به خطر بيافتد و از ميان رفتن ارزش هاي انساني و هنر هايي نظير شعر ممکن است از پيامدها ي آن باشد. با اين حال از آن جا که هميشه فناوري شمشيري دو سويه بوده است، جامعه ي بشري هم سود فراواني از پيشرفت انسان ها مي برد.
نتيجه
خواه ناخواه سايبورگ ها راه خود را در جامعه بشري باز خواهند کرد. اما واکنش ما نسبت به فکر کاشتن قطعات رايانه در اعصاب ممکن است متفاوت باشد. بدون شک سايبورگ ها کاربرد فراواني دارند. شايد بتوانند ما را باهوش تر، کارآمدتر، سازنده تر و حتي ثروتمند تر کنند. اما به نظر بيشتر مردم، اين منافع بالقوه، از ميان رفتن آن چه ما را به صورت انسان در مي آورد، نمي ارزد.