PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : «دارَیَـوَئـوش» (داریوش شاه)، شـاه بـزرگ، شـاه شاهـان" شاه ایران



Borna66
09-13-2009, 02:03 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
شرح فتوحات نظامى داريوش هخامنشى
مرز هاى بى پايان پادشاهی






پرتو طلايى رنگ خورشيد پاييزى چهره شوش را نوازش مى كرد. اين براى پارس نويد بخش رويشى دوباره بود.
باليدن در فضايى پرطراوت كه حاصل نبوغ و رشادت سواران پارسى بود و از دل حوادث وحشتناك بيرون مى آمد. اينك يك نابغه ديگر براى ايران بزرگ امنيت و عظمت و قدرت را به ارمغان مى آورد. بدون شك اگر محبت هاى ملكه جديد آتوسا دختر كوروش كه پادشاه جوان بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت او را به عقد خويش درآورد، نبود، قطعاً داريوش در بدو پادشاهی در فائق آمدن بر دشوارى هايى كه به آن برخورد، موفق عمل نمى كرد. از اين ديدگاه كمتر پادشاهى همانند داريوش در ابتداى حكومت با مصائب طاقت فرسا مواجه شده است. اگر اغتشاش و خيره سرى هاى مغان نظم اجتماعى را مختل ساخت و مدت ها هول و هراس و يأس را در دل ايرانيان به خصوص اهالى پايتخت _ شوش- ايجاد كرد و فضايى از رعب و وحشت پيامد سلطه گئومات بود اما هخامنشيان كه در سوابق فرهنگ و تمدن خود موارد فراوانى از غلبه بر حوادث ناگوار و غيرمترقبه را داشتند خيلى زود طرح هايى را كه هدف آن كيان آنها بود خنثى كردند.

يكى از عوامل اصلى موفقيت داريوش در صحنه داخلى و فراملى _ دست كم به عنوان فردى كه تصرف تخت شاهى توسط مغ را تاب نياورد - رفتار و اخلاق سياسى، مذهبى، اجتماعى و نظامى اوست كه از كوروش به ارث برده بود به اين معنا كه: وى نسبت به آئين و رسوم ملت ها همانند اسلاف خود، كوروش و كبوجيه احترام قائل بود. دلايل متقن وجود دارد كه حساسيت وى را در اين زمينه نشان مى دهد كه در نامه اى خطاب به گاتادس Gatades ساتراپ يكى از ولايات آسياى كوچك نوشته است:
«به من خبر رسيد كه تو در تمام امور تعليمات مرا نصب العين خود قرار نمى دهى، بديهى است كه هم تو مصروف آبادى خاكى است كه به من تعلق دارد، زيرا درخت هايى كه در آسياى سفلى مى نشانى، آن سمت فرات مى رويند. در اين باب نيز من نيت تو را مى پسندم و اين كار تو را آن قدر هست كه در خاندان سلطنت ذكر تو با افتخار قرين گردد... اما از جانب ديگر چون تو عواطف مرا بالنسبه به خدايان منظور نداشته اى اگر رويه خود را تغيير ندهى قهر و غضبى كه از اين هتك حرمت به من دست داده بر تو ناگوار خواهد بود. تو تحميلى به باغبان تبرك شده آپولون كرده اى و به كار در زمين غيرمقدس وادارشان ساخته اى، اين كار در حكم مخالفت با احساسات نياكان من است...»
در عين حال لحن قاطع پادشاه در كتيبه بيستون حاكى از آن است كه در باور ها و اعتقادات خود نسبت به آفريدگار راسخ و ثابت قدم است به اين توضيح كه: وى «اورمزد» را ايزدى مى داند كه تمام موفقيتش و حتى سلطنت را موهبتى از جانب او براى خودش قلمداد مى كند. با اين وصف هنگامى كه داريوش به قدرت رسيد (۵۲۱ ق .م) حدود ۲۸ سال داشت زيرا وى در زمان عزيمت كوروش براى جنگ باسكاها (۵۲۹ ق.م) همراه او بود در حالى كه بيست سال داشت، همچنين در ركاب كبوجيه در سمت رياست گارد ويژه محافظ شاه و آجودان مخصوص او به مصر رفت كه حداقل در امر حكومت براى او تجربيات مفيدى دربرداشت.
اگر كوروش جهانگشاى بزرگى بود داريوش ميراث دار خوبى است به عبارت ديگر او عهده دار حكومتى شد كه يادگار فرمانده پيروزش، كوروش بود. بى ترديد پاسدارى از اين قلمرو امرى دشوار بود به حدى كه شاه جوان را وادار كرد مدت دو سال (سپتامبر ۵۲۲ تا مارس ۵۲۰ ق.م) شخصاً سلاح به دست بگيرد و شورش هاى فراوان (تقريباً ۲۰ شورش) را كه به طور عمده ثمره خلاء قدرت چندماهه و سلطه گئومات بود خاموش سازد.
اين همه جسارت، سرعت عمل، ابتكار، حوصله و شهامت و قوه دراكه فوق العاده را مى طلبيد كه داريوش همگى را يك جا در خود داشت و سرانجام پس از درگيرى هاى پى در پى با مدعيان، وى در جست وجوى يك پايتخت امن شوش را برگزيد. منتها بحث اين است كه وجه تمايز داريوش با كوروش در اين است كه وى عطوفت و شفقت كوروش را با مغلوبين نداشت.
از اين رو «نيزه پارسى» به دست اين شهريار و توانا و سرداران ايران تا آن سوى مرز هاى آسياى صغير و آفريقا و از شمال به ماورا ءالنهر رفت و پس از آن بود كه گفت در نقش رستم بنويسند: «هرگاه خواستى بدانى چند بود شمار كشور هايى كه پادشاه داريوش داشت، پيكرها را بنگر كه تخت را مى برند آنگاه خواهى دانست كه نيزه پارسى تا كجا رفته و سرباز پارسى بسيار دور از وطن جنگيده است...» پيامى كه در اين گفتار نهفته بيانگر اوج بخت يارى پادشاه است.

• نبرد هاى داريوش

اين نزاع ها سه وجه عمده را در برمى گيرد. اول آن دسته از جنگ هايى كه براى خاموش ساختن طغيان هاى داخلى امپراتورى صورت گرفت و پادشاه را با مدعيان ايالات درگير ساخت كه فقدان قدرت مركزى آنها را جسور و خواستار استقلال ساخته بود و بلافاصله پس از دستيابى به تاج و تخت (۸ مهر ۲۹ سپتامبر ۵۲۲ ق.م) پديدار شدند. دوم اقدامات پيشگيرانه اى كه متوجه اميران ولايات منصوب شده توسط كوروش همانند مصر و ليديه بود كه اكنون آن اندازه قدرتمند شده بودند كه داريوش را دچار توهم كنند. سوم فتوحاتى كه هدف آن توسعه امپراتورى و كسب شهرت و افتخار شاهانه بود.
اين جنگ ها را هرودوت «جنگ هاى مديك» (Medicwars) ناميده كه توسط داريوش و عمدتاً با يونان و جزاير يونانى نشين آسياى صغير آغاز و به وسيله فرزندش خشايارشاه تداوم يافت و بخش اعظم مشغله هاى سياست خارجى ايران عصر هخامنشى را به خود اختصاص داد. مسئله اين است كه جنگ ها نشان داد داريوش در اداره امور سياسى و رعيت بسيار توانا است و در مهار بحران هاى آنى و پيش بينى نشده از توان مديريتى بالايى برخوردار است. مطابق گفته اش در بيستون بند (۱۰/۱) آنچه را كه از نظم خارج شده بود به حالت اوليه استقرار بخشيده، به علاوه فقدان هدف مشترك در ميان طغيانگر ان امر سركوب آنها را تسهيل كرد به جز شورش بابل و ماد كه پادشاه را مجبور ساخت شخصاً به مقابله ايشان برود. به هر حال در پايان نزاع هاى طاقت فرسا، داريوش وضع نوين ادارى و سازمان سياسى جديد را بنيان گذارد كه واقعاً دقيق و منظم عمل مى كرد و در نتيجه خيلى زود اقتدار و ترتيب از هم گسيخته شده پايان حكومت كبوجيه را احيا كرد.

• تثبيت قدرت و نظم

در ماه هاى آغازين سلطنت در حالى كه واپسين ماه ۵۲۲ ق. م سپرى مى شد پادشاه جديد ۹ مدعى را كه در بيستون (بند ۱۴) آنها را «پادشاهان دروغ گو» مى خواندند و با يارى اورمزد آنها را مغلوب، مطيع و خراج گزار امپراتورى كرد، اما قضيه به دسامبر ۵۲۲ و ژانويه ۵۲۱ آذر و دى، ختم نمى شود مسئله اين است كه برخى از ايالات دو بار و حتى بيشتر سر به شورش برداشته اند. شورشيان به لحاظ سياسى خود را منسوب به يك خاندان مى كردند و عنوان پادشاه بر خود مى گذاشتند و مدعى احياى حكومت از دست رفته آن سلسله محلى بودند. اهميت موضوع وقتى بيشتر مى شود كه مى بينيم شاه ايران از اين نزاع ها با عنوان «جنگ واقعى» ياد مى كند و كاربرد اين عنوان به كارگيرى قوا و تجهيزات جنگى و گستردگى آشوب ها را به ذهن متبادر مى سازد (بيستون بند ۶۰ _ ۵۰/۱۴)
افزون بر اين نقش محورى و نبوغ داريوش را در شكست و ناكامى ياغيان كه خود او اين امر را به يارى «اورمزد» مى داند هرگز نمى توان ناديده گرفت زيرا برخى از پيروزى ها در فاصله چند روز و بعضى در يك روز حاصل مى شود. از مجموع ده يا دوازده اغتشاش داخلى عليه حكومت مركزى ايران، شورش پارسى به رهبرى وَه يَزداته و ماد به سركردگى فرورتيش از همه مهم تر و به خصوص مورد اخير فراگير بوده است. زيرا اين دو ايالت هسته اصلى قلمرو هخامنشى و بالطبع حكومت فراگير ملى ايران را كه توسط كوروش بنياد گذارده شده بود تشكيل مى داد. به همين علت غلبه بر آنها براى پادشاه اهميت فراوانى داشت.
به هر حال داريوش در هزيمت و شكست افراد ياغى از حمايت قاطع مردم، نيروى نظامى، سران قبايل، نجبا و اميران پارسى برخوردار بود. نكته مهم ديگر اينكه سركشى ها بعضاً نه در سرزمين بومى كه در محلى ديگر رخ مى داد. وه يزداته و آرخاى ارمنى در مكانى غير از سرزمين مادرى قيام كردند. با اين وصف پافشارى داريوش بر اين نكته كه مى گويد: «... در مورد ناتوان و توانا قوه جبر و قهريه به كار نبردم و دوست نمى دارم از جانب توانا به ناتوان ستم روا داشته شود...» ميل باطنى اش را به عدالت نشان مى دهد اما وى نمى توانست بپذيرد كه دشمن او به خصوص بخواهد بر تخت شاهى تكيه بزند. خوشبختانه مدارك و اسناد كهن و نو در باب پادشاهى داريوش و پس از آن تا پايان دوران ساسانى (۶۵۶ م) برخلاف دوران كوروش و كبوجيه بيشتر است. اين موجب مى شود آگاهى ما گسترده تر شده و كار يك مورخ، پژوهشگر، يا خواننده تاريخ ايران را آسان تر كند. از استناد به كتيبه ها از آن جهت كه مستقيم و بلاواسطه به شخص پادشاه مرتبط است و از زبان او بيان شده و منابع يونان باستان كه واقعاً تنها آثار مكتوب ايران باستان هستند، مورد توجه ماست و سعى شده به محتواى آنها توجه كافى مبذول داريم.

Borna66
09-13-2009, 02:06 PM
فتنه هاى پراكنده
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
پس از خاموش ساختن غائله گئوماته در اكتبر ۵۲۲ ق.م و انجام مراسم تاج گذارى از نيمه دسامبر ۵۲۲ ق.م تا پانزدهم ژانويه ۵۲۱ ق.م _ آذر و دى _ به فاصله يك ماه حدود ۹ شورش تقريباً همزمان در سرتاسر ايران عليه شاهنشاهى هخامنشى روى داد. ابتدا در شوش مركز عيلام و پايتخت جديد آثرينه كه خود را از نسل پادشاهان آنشان مى دانست به قصد انتقام از شكست نياكانش از پارس ها شورش كرد اما مردم با او همراه نبودند و فوراً دستگير و تنبيه شد. همزمان با اين شورش در بابل نى دين تو بعل خود را نبوپلصر سوم = نبوكدنزر، فرزند نبونيد پادشاهى كه از كوروش شكست خورده بود ناميد و سر به شورش برداشت.
بر مبناى شرح جالب و مفصل هرودوت داريوش و سردارش زوپير (ZooPeer) در اين جنگ اين فرد سپاهى گران را به آن سوى دجله آورد. به واسطه اهميت شورش، پادشاه شخصاً به مقابله ياغى شتافت و پس از عبور از دجله ۱۳ دسامبر ۵۲۲ ق.م. او را گرفتار ساخت. در هگمتانه مركز ايالت ماد، كشتريته يا خشتريته به دروغ خود را فرورتيش از بازماندگان هوخشتره پادشاه ماد ها معرفى كرد و دست به شورش زد. داريوش كه سرگرم سركوب شورش بابل بود ناچار بخشى از قواى پارس را مجزا و به كمك ويدارنه سردار اهل ماد فرستاد كه در جنگ با اين ياغى به مشكل برخورده بود كه سرانجام در ۱۲ ژانويه ۵۲۱ ق.م ۲۳ دى ماه فرورتيش مغلوب شد. اين جنگ كه مروش (Marosh) نام گرفته مطابق كتيبه هاى بابلى و آرامى، ۳۸۲۷ كشته و ۴۳۲۹ اسير را از سپاه دشمن بر جاى گذاشته است.
اما در پارس وه يزداته كه گفته اند يك مدعى از طبقه اشراف بود به كذب خود را برديا فرزند كوروش ناميد و احتمالاً همراهى مردم با او نشان از محبوبيت بردياى راستين داشته كه مردم هنوز از سرنوشت واقعى او آگاه نبودند. اين شورش فراگير در دو مقطع و طى دو جنگ واقعى به نام هاى راخا و پرگا كه در اولى ۴۴۰۴ كشته بدون اسير و در جنگ دوم ۶۲۶۴ كشته باز هم بدون اسير تلفات در برداشت توسط ارته وزد يا آرته باذ فرمانده مادى در شانزدهم ژوئيه ۲۵ تير ۵۲۱ ق.م و همزمان با دو شورش ديگر و پس از هفت ماه مقاومت درهم شكست. به اين توضيح كه با ياغى كه قدرتى به هم زده بود حتى مناطقى از كرمان و زرنگ (سيستان) را نيز با خود همراه ساخته و قشونى هم به آراخوزيا (رخج = اطراف كابل) اعزام داشت اما آنها را ويوانه والى وفادار به داريوش تارو مار كرد. در ساگارتى يا ثته گوش منطقه اى در مجاورت مادعليا، نيز فردى به نام سيسان تخمه (Cictaxma) قبايل را عليه داريوش برانگيخت كه توسط يك سردار مادى ديگر به نام تخمش پده در شانزدهم ژوئيه _ ۲۵ تير _ ۵۲۱ ق. م كشته شد.
البته هرودوت و داريوش، وه يزداته را اهل ايالت يائوتيا (اوتى = ساگارتى، Yaoutiya )مى دانند و پس از سركوب داريوش اين ايالت را از جرگه ممالك پارسى خارج كرده و بر آنها ماليات تعيين مى كند. ا. ت. اومستد مورخ نعاصر از روى شكل ظاهرى شورشيان كه در كتيبه در برابر پادشاه در بند شده اند وه يزداته را كه دماغ كوتاه و چانه پهن دارد به اتفاق فرورتيش شورشى ماد، ايرانى نمى داند. با وجود روايات ضد و نقيض يقيناً در نتيجه ازهم گسيختگى مقطعى نظم اين افراد جسور شده اند. در هر صورت در نيمه اول ژانويه مجدداً در بابل و اين بار آرخا (Arka) اهل ارمنستان اغتشاش مى كند. فراداى هموطن او در مرگيانه يا مرو شورش كرد كه اين دومى را دادارشى والى وفادار باكتريان در دهم دسامبر ۵۲۲ يا اوايل ژانويه ۵۲۱ ق.م نابود ساخت.
شورش آشور نيز در روز هاى پايانى دسامبر توسط ارامنه ترتيب داده شد. در مجموع سرداران ايرانى چهار جنگ با ارمنى ها كرده و آنها را كاملاً مطيع و متفاوت ساخته اند. اين كاميابى ها عمدتاً توسط دادارشى و وئوميزه پى درپى تا ژوئن ۵۲۱ ميسر شده است.
از سوى ديگر وقتى كه داريوش، در دسامبر ۵۲۲ ق.م از جنگ بابل فراغت يافت ستاد ارتش را جهت هماهنگى عمليات هاى جنگى به هگمتانه انتقال داد. جايى كه فرمانده اهل ماد، در مقابله با فرورتيش كه اكنون حوزه قدرت خود را تا شرق ماد (رى) و هيركانيا (گرگان) گسترش داده بود، با دشوارى مواجه شده بود.

بنابراين شاه خودش به جنگ فرورتيش دروغين رفت و در هشتم ماه مه ۵۲۱ ق.م (۱۹ ارديبهشت) قواى آرته باذ، ياغى را پس از پنج ماه تعقيب و گريز، در رى دستگير و نزد داريوش آوردند كه بلافاصله اعدام شد و شاه در ماد استقرار يافت و پس از استراحت كوتاه به پارس برگشت و به نظارت كلى اوضاع اجتماعى و نظامى پرداخت. ديرى نگذشت كه آرخاى ارمنى كه در بابل مدعى شده بود (اوت ۵۲۱ ق.م) عنوان شاه بابل بر خود گذارد. داريوش يار صميمى خود هيدارنس را به جنگ او فرستاد و او نيز در ۲۷ نوامبر ۷ آذر، ۵۲۱ ق.م جنگ دوم بابل را به نفع ايران خاتمه داد. سرانجام در پارت (خراسان) و هيركانيا، ويشتاسپه پدر داريوش والى آن دو ايالت قواى شورشى را پس از رسيدن قواى كمكى فرزند از جبهه هاى ديگر در پى دو جنگ ويشيائوزتيش و پتى گرنبه پايان داد و آخرين مقاومت هاى ياغيان را درهم كوبيد و متعاقب آن داريوش كارنامه ماندگارش را بر دل بيستون حك مى كند اما وقتى كه ايالاتى چون عيلام (سوزيانا) براى بار دوم و سوم سر به طغيان برمى دارند، پادشاه ناگزير اين شورش ها را به همراه جنگ هاى سكاهيه هند و... بعداً به متن اصلى كتيبه مى افزايد. مثلاً در عيلام «مرتيه» قيام مى كند اما قبل از مراجعت داريوش از بابل توسط سرداران پارسى در همان نيمه دوم دسامبر ۵۲۲ ق.م اسير مى شود و به قتل مى رسد. در نوامبر ۵۲۰ ق.م عيلاميان براى سومين بار به فرماندهى اتمئى ته عصيانگرى كردند، اين بار داريوش پدر يكى از زنان خود، گبرياس جزء شش تن و هم او كه در ركاب كوروش نيز بود و اكنون سالخورده اما بسيار زيرك و توانا بود براى دفع اين فتنه فرستاد كه او دوباره آرامش را حكفرما و ياغى را در بند نزد داريوش آورد.

• اقدام پيشگيرانه

ولايات دوردست اگر چه علناً ابراز نارضايتى يا سركشى عليه قدرت مركزى نمى كردند ليكن داريوش جانب احتياط را از دست نداد. در ليديا و مصر حكمرانانى از سوى كوروش و كبوجيه منصوب شده بودند كه اكنون مى توانستند براى قدرت مركزى دردسرساز باشند. اين مسئله هنگامى كه داريوش سخت درگير شورش هاى داخلى بود محرز شد. اما فكر پادشاه را چنان به خود مشغول مى داشت كه فرصت رسيدگى به خيانت اين ساتراپ ها را نداشت. اكنون اين موقعيت مناسب ايجاد شده بود. به اين توضيح كه: در ليديا، اروآتس كه توسط كوروش بر آنجا حكومت مى كرد، پس از اطلاع از درگذشت كبوجيه، پولى كراتس جبار جزيره ساموس را كه چنانكه گفتيم در فتح مصر با پادشاه ايران همراه بود، با خدعه به قتل رسانده بود و به اين عمل خود مباهات مى كرد.
افزون بر اين و به علت مهم تر وى به داريوش به رغم درخواست كمك در شورش ها به خصوص فتنه بابل هيچ گونه مساعدت نظامى حتى لفظى و ضمنى نيز از شاه ايران نكرد بالعكس وى با كشتن دو نجيب زاده پارسى، به نام هاى ميترو باتس ساتراپ ايالت داسكيليون و فرزندش كرسنپس خطايى ديگر را مرتكب شد حتى قاصدى را كه داريوش به سارد فرستاده بود تا براى دور ساختن شورش ماد از قواى پارسى گارد خود بخشى را به عنوان نيروى كمكى اعزام دارد با اين توجيه كه وى را شايسته اين ماموريت نمى داند، كشت و اين نخستين سرپيچى يك ساتراپ از حكومت مركزى بود. در نتيجه داريوش از ميان بيست مرد پارسى كه مشتاقانه و داوطلبانه نزد او شتافته بودند تا هر ماموريتى را كه مى خواهد به آنان واگذار كند قرعه را به نام مگابازوس زد و او نيز پس از رفتن به سارد براى اينكه از ميزان وفادارى گارد هزار نفره پارسى كه در خدمت ارو آتس بودند آگاه شود حيله اى به كار برد آن گونه كه پس از خواندن تعدادى از پيغام هاى داريوش به پارسيان ساكن ليديا توسط منشى، آخرين نامه را گشود كه در آن داريوش از آنها خواسته بود اروآتس را بكشند و آنان نيز چنين كردند. مصر نيز همين وضعيت را داشت. هر چند كه سفر داريوش به قصد دلجويى از مصريان صورت گرفت اما در سال هاى ۵۲۲- ۵۲۰ ق.م حوادثى رخ داد كه مردم مصر را تشويق كرد به استقلال خود بينديشند.

Borna66
09-13-2009, 02:08 PM
شرح فتوحات نظامى داريوش هخامنشى
ياغيان تسليم مى شوند

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


آرياندس امير پارسى كه توسط كبوجيه حاكم بر مصر بود زمانى فرتيمه مادر آژزيلاس رهبر يونانى تبار جزاير سيدن و سيرنائيك را كه در يك توطئه خانوادگى كشته شده بود، به دربار او آمد و به آرياندس گفت كه فرزندش در سال ۵۲۲ ق.م با پرداخت خراج، وفادارى و اطاعت خود را از كبوجيه ابراز كرده است. اين واقعه موجب شد كه آ رياندس پس از مشورت با داريوش سپاهى را به فرماندهى دو نجيب زاده پارسى به نام هاى امازيس از طايفه مارافين ها و بدرس از تيره پازارگاديان در سال ۵۱۳ ق.م به جنگ «برقه» واقع در مرز هاى غربى ليبيا بفرستد. برقه اى ها پس از مقاومت طولانى سرانجام تسليم شده و طى معاهده اى خراج گزار شدند اما بعد ها آنها اسير و تحت الحفظ به مصر نزد داريوش _ وقتى كه به آنجا رفت _ آورده شدند و پادشاه نيز در ايالت باختريش (باكتريان) شهركى جهت اسكان آنها ساخت كه به نام آنها شهرت يافت. اكنون آرياندس فوق العاده قدرتمند شده بود. داريوش او را حذف كرد. معابد را تجديد سازمان كرد و كاهن معبد سائيس را مورد لطف قرار داد.

•داريوش در سكاهيه

۵۱۳ ق.م داريوش به قصد سكاهيه حركت كرد. قبلاً به دموكدس، پزشك مشهور پادشاه فرمان داده شد به جهت آشنايى با منطقه، سواحل آسياى صغير را مورد بازرسى كامل قرار دهد و پس از مدتى داريوش به تعقيب سكاها پرداخت و سفيرى نزد «اسخون خه» پادشاه سيت ها فرستاد و به او پيغام داد: اى مرد عجيب چرا دائماً از مقابل من مى گريزى؟ يا خودت را بنمايان و نبرد كن و اگر مى دانى كه قدرت من بر تو غالب است و ياراى مقاومت ندارى پس براى خداوندگار خود آب و خاك به خدمت بياور. اسخون خه پاسخ داد كه: اى مرد پارسى! روش من اين است كه هيچ وقت از مردم نمى ترسم و از آنها فرار نمى كنم، آب و خاك هم نمى فرستم اما به جاى آنها هداياى مناسب ترى خواهم فرستاد. به دنبال آن سفيرى فرستاد كه همراه او يك مرغ، يك موش، يك وزغ و پنج عدد تير بود.
وقتى علت را پرسيدند گفت: اگر پارسى ها عاقل باشند مى توانند مفهوم آن را دريابند. استنباط داريوش اين بود كه سيت ها مى خواهند تسليم شوند از اين رو موش علامت خاك و وزغ نشانه آب است اما گبرياس عقيده ديگرى داشت. او معتقد بود كه: سيت ها مى گويند پارسيان در صورتى از تيررس ما در امان خواهند بود كه همچون مرغ به هوا پرواز كنند و يا مانند موش در زمين فرو روند و يا چون وزغ گرد درياچه ها پناه جويند.هرودوت، ژوستن، پلوتارك، توسيديد، كتزياس و... ديگر مورخانى هستند كه در مورد لشكر كشى داريوش به سيت ها، سخن گفته اند. البته اين كه داريوش با سكاهاى آسياى ميانه يا سيت هاى اروپا كه هر دو را «اقوام ياغى» و «سكاهايى كه در آن سوى دريا مى زيستند» خطاب مى كند، شكست داده- زيرا پادشاه سيت ها با كلاه نوك تيز معروفش در انتهاى صف نه نفره ياغيان در برابر داريوش در كتيبه بيستون ايستاده- اما اين موضوع كه با كدام قوم جنگيده اختلاف هست، قطعاً با هر دو قوم قبل از عزيمت به قصد يونان با آنها نبرد داشته و همزمان با اين لشكركشى، پارسيان در مصر به فرماندهى آرياندس به برقه= (اوس پريد يا بنغازى در ليبى) اردوكشى نموده اند. اما طبق روايت كتزياس، داريوش قبل از اينكه به جنگ سكاها برود به آريارمنس ساتراپ كاپادوكيه دستور داده كه به سرزمين آنها وارد شود و آنها را به اسارت بگيرد. آريادمنه با ۳۰ كشتى جنگى پر از سرباز به آنجا يورش برد حتى مَرسَ گتس برادر پادشاه سيت ها را كه به جرمى در بند بود، اسير كرد و پس از آن سى تربس پادشاه سيت ها نامه اى دشنام آ ميز به داريوش نوشت و داريوش نيز همين گونه پاسخ داد. ژوستن هم علت جنگ داريوش را پاسخ منفى پادشاه سيت ها- يان تيروس- به داريوش را در خواستگارى از دخترش مى داند. اما به روايات كتزياس و ژوستن نمى توان اعتماد كرد كه آنها حتى نام ها را نيز متفاوت ذكر مى كنند.

مسلماً نبرد با سيت ها مقدمه ورود داريوش به اروپا بود كه تا آن سوى دانوب رفت. با توجه به سپاه گران هخامنشى در اين جنگ كه هرودوت آن را بدون احتساب نيروى دريايى، ۶۰۰ فروند كشتى و ۷۰۰ هزار رزمى ذكر كرده، جنگى مهم بوده است. پس از عبور از هلسپونت (بيسفر)، پروپونتيد (مرمره) و دانوب شهرهاى يونانى نشين آسياى صغير از جمله، ابيدوس، لامپاسك، پريون، پروكونيز، سيزيك و بيزانس را مطيع و سپس جزاير دهانه يونيه مانند فيوس، ساموس، فوسه و ميله را زيرپا گذاشت و به حوالى كالسدون رسيد. متعاقب آن داريوش به اهالى يونانى آن منطقه دستور داد بر روى دانوب يك پل شناور ساختند. احداث پل هاى شناور بر روى آبراهه هاى تند و رودها ابتكار جنگى داريوش بود. و اين پل تا مراجعت او در دو ماه بعد وقتى كه او موفق نشد با پادشاه سيت ها مواجه شود با وجود اينكه سيت ها يونانيان محلى را تحريك به تخريب پل كردند، پابرجا بود و يونانيان ترجيح دادند كه نسبت به شاه ايران وفادار بمانند. در اين زمان گبرياس به داماد خود داريوش پيشنهاد كرد كه بهتر است مراجعت كنند به خصوص كه سپاهيان در دشت هاى تفتيده و بى آب و علف در رنج و تنگنا بودند با تلفاتى حدود هشتاد هزار تن به سارد عقب نشستند. در واقع مشغلات فراوان از جمله نبرد ماراتن و از سويى، درگذشت داريوش در ۴۸۶ ق.م به او فرصت نداد كه پا به آتن بگذارد.

•داريوش در شرق

تثبيت سرحدات شرقى مورد غفلت واقع نشد. جايى كه قبلاً كوروش تا ساحل رودخانه سند آمده بود. اما اكنون مى بايست در اين نقطه مرزها مشخص شود. تسخير هند مسئله اى بود كه انديشه داريوش را راحت نمى گذاشت. به همين علت و به احتمال زياد بين سال هاى ۵۱۸ _ ۵۱۵ ق.م به شرق آمده است. وانگهى داريوش قصد داشت بداند كه آيا امكان پيوند ميان متصرفات او در شرق با شوش در غرب ايران وجود دارد يا نه. او موفق شد زيرا به درياسالار معروف خود اسكيلاكس گفت كه از سند تا درياى سرخ را در ساحل خليج فارس و درياى عمان بپيمايد. سپس داريوش، سند و پنجاب، هند، مكران (بلوچستان) را در شرق و يمن و حجاز را ساحل درياى سرخ به هم پيوند زد و به قلمرو هخامنشى افزود.

•داريوش در يونان

سواحل يونان در دو مقطع از سوى داريوش بررسى شد. اولين ماموريت را دموكدس انجام داد كه ضمن گشت زنى در سرتاسر منطقه اطلاعات خوبى در زمينه موقعيت جزاير به دست آورد. در نتيجه اين ماموريت بود كه نيمى از جزاير تسخير شدند. در نوبت دوم، داريوش به دامادش ماردونيوس و برادرش ارته فرنس گفت كه تا مرزهاى آتن پيشروى كنند. آنها در راس نيروى دريايى توانستند از تراكياى شرقى بگذرند و مليته، لسبوس، خيوس، كوزيكوس، آسوس، خرسونس و ديگر جزاير دهانه آتن را فتح كنند.
ساموس كه حكم دروازه ورودى به غرب را داشت، قبلاً توسط اوتانه و به درخواست سيلوسون، برادر پولى كراتس مقتول تحت انقياد پارسيان قرار گرفته بود، در حالى كه فاتح پارسى از داريوش دستور داشت از چپاول، اسارت و يا كشتن اهالى جزيره بپرهيزد. در واقع هدف عمده داريوش در غرب اين بود كه از راه بالكان به يونان برسد، در حالى كه راه هاى ديگرى نيز وجود داشت منتها وى قصد داشت با قطع شريان اقتصادى يونان _ واردات چوب هاى جنگلى و گندم كه از مصر و ليبى وارد مى شد _ به آتنيان ضربه كارى را وارد كند كه به اين هدف دست يافت. بسط قدرت پارسيان در غرب با پيشرفت هاى قابل ملاحظه اى همراه شد. وقتى كه تراس و مقدونيه كه همزمان با شورش مجدد سيت ها داريوش را مجبور كرد هشتاد هزار تن از قواى درگير، آن منطقه را جدا و به عنوان قواى كمكى به جزاير يونانى ياد شده ارسال كند، مطيع شدند، آتن و اسپارت در تيررس مستقيم او قرار داشت. اكنون پارسيان مهياى نبرد ماراتن بودند.

Borna66
09-13-2009, 02:09 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
09-13-2009, 02:10 PM
سنگ نگاره و سنگ نبشته­ی داریوش بزرگ
شایان‌ترین و باشكوه‌ترین یادمان‌های كهن منطقه­ی بیستون، سنگ ‌نگاره و سنگ‌ نبشته­ی داریوش بزرگ (داریوش یكم) هخامنشی (521- 486 پیش از میلاد) می‌باشد كه در حدود سال‌های 520 پیش از میلاد، در كنار راه و بر سینه­ی پرتگاهی دور از دسترس با ده‌ها متر بلندی از سطح جاده و در برابر چشمه­ی بیـستون (سراب بیستون) تراشیده شده است. این اثر با حدود 20 متر درازا و 8 متر بلندا، بزرگترین سنگ‌ نبشته­ی جهان است و از آن در كتاب‌های بسیاری از نویسندگان و جغرافیا ‌نویسان قدیم یاد شده است.
ما می‌توانیم از داریوش بزرگ بخاطر نگاشتن كتیبه­ی تاریخی بیستون، به عنوان كهن‌ترین تاریخ‌نویس شناخته شده­ی ایرانی نام ببریم. همچنین به همین ملاحظه، كتیبه­ی بیستون نخستین متن تاریخیف شناخته شده­ی ایرانی بشمار می‌رود. این نبشته كه تا پایان ستون چهارمف متن پارسی باستان، رویدادهای سال‌ نخست پادشاهی داریوش بزرگ را بازگو می‌كند؛ بجز ارزش تاریخی ، یكی از كهن‌ترین منابع اعلام در زبان‌های ایرانی است و برای بررسی دگرگونی واژگان ایرانی ، نام‌های كسان ، شهرها ، رودها ، كوه‌ها و نیز برای شیوه­ی نگارش ، گاهشماری ، اندیشه ‌ورزی و بسیاری بایسته‌های دیگر، نگرگاه ویژه و پر ارج پژوهندگان گوناگون است. ستون پنجمف متن تكمیلی­ای است بر كتیبه­ی قبلی و در بردارنده­ی گزیده‌ای از رویدادهای سال‌های دوم و سوم پادشاهی داریوش شاه است.

http://pnu-club.com/imported/2009/09/1110.jpg

در این متن ، داریوش شاه در آغاز به معرفی خود و پدرانش می‌پردازد. ( این تبار‌نامه تفاوت‌های متعددی با تبارنامه­ی گزارش شده در تاریخ هرودوت دارد.) پس از آن با احترام، از اهورامزدا و بخشش او سخن می‌راند كه تا پایان كتیبه بارها تكرار می‌شود. البته پرستش اهورامزدا توسط داریوش بزرگ و دیگر ایرانیان به هیچ‌روی دلیلی بر زرتشتی بودن آنان نیست. چرا كه پرستش اهورامزدا متعلق به بسیاری از ادیان ایرانی بوده و از روزگاران كهن‌تر و دستكم از زمان كاسیان در ایران شناخته شده است. كـاسـیان، به موجب كتیبه‌های باقی مانده، اهـورامـزدا را به گونه­ی « اَشـوریـاش- مَـزوتـاش» می‌شناختند. در گزارش بابلیف كتیبه­ی داریوش یزرگ نیز از اهورامزدا با عنوان «خدای آریاییان» نامبرده شده است.
پس از ستایش اهورامزدا داریوش شاه به معرفی سرزمین‌های تابعه­ی خود می‌پردازد كه ضمن آن از 23 كشور نام می‌برد ( كه البته تا پایان پادشاهی‌اش تعداد آنها به 30 كشور می‌رسد ) ، سپس در ادامه­ی كتیبه­ی طولانی و مفصل خود و با ثبت دقیق زمان و تقویم ، شرح نبرد با شورشگرانی را می‌دهد كه در نخستین سال پادشاهی خود (به گفته­ی خودش) به دروغ ادعای شاهی كرده و كشور را به آشوب كشانده بودند. (واژه دروغ و پرهیز از دروغ، بارها و بارها در اظهارات داریوش تكرار شده و بر آن تأكید شده است.)
در ادامه­ی متن همچنین با مضامین دیگری مانند سفارش به تباه نكردن كتیبه، دعای نیكف «دودمان فراوان» برای نگهدارندگان نگاره‌ها و كتیبه ، رفتار به عدالت و مطابق با قانون ، معرفی یاران خود ، و بسیاری مطالب دیگر روبرو می‌شویم. در سراسر كتیبه، داریوش بزرگ نسبت به دشمنان و شورشگران نامبرده شده ، سخن زشت و ناپسند و تهمت‌های نابجا بكار نبرده است.

متن کامل سنگ نبشته­ی داریوش بزرگ (http://www.aariaboom.com/index.php?option=content&task=view&id=340)
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1111.jpg (http://www.aariaboom.com/index.php?option=content&task=view&id=340)

Borna66
09-13-2009, 02:12 PM
نام اهورا
سنگ نوشته های داریوش در بیستون رو با هم بررسی میکنیم

پایگاه پژوهشی آریابوم (http://www.aariaboom.com/)



http://pnu-club.com/imported/2009/09/1111.jpg

متـن کامل سنگ­ نبشته­ی داریــوش بـزرگ در بــیـسـتـون
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1112.jpg
ستون یكم

بند 1 سطرهای 1-3 مـن «دارَیَـوَئـوش» (داریوش)، شـاه بـزرگ، شـاه شاهـان، شـاه در «پـارسَـه» (پارس) ، شاه سرزمین‌ها، پسر «وفشـتـاسَـپـَه» (ویشتاسپ)، نـوة «اَرَشـامَـه» (اَرشام)، هخامنشی.
بند 2 3-6 داریوش شاه گوید: پدر من ویشتاسپ، پدر ویشـتاسـپ اَرشـام، پـدر اَرشـام « اَری‌یـارَمـنَـه» (آریـارَمـــنَـه)، پدر آریـارَمنَـه «چفـش‌پفـش» (چیش‌پیش)، پــدر چیش‌پیش «هَـخامَـنفش» است.
بند 3 6-8 داریوش شاه گوید: از این رو ما هخامنشی ‌نامیده می‌شویم. ما از دیرباز بزرگ بوده‌ایم. از دیرباز دودمان ما شاهی بود.
بند 4 8-11 داریوش شاه گوید: هشت تن از دودمان ما پیش از این شاه بودند. من نهمین آنها هستم. ما پشت در پشت (در دو شاخه ؟) شاه بوده‌ایم.
بند 5 11-12 داریوش شاه گـویـد: من بخواست «اَئـورَمَـزدا» (اهورامزدا) شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
بند 6 12-17 داریوش شاه گوید: اینست سرزمین‌هایی كه به بخشایش اهورامزدا به من رسیده است و من در این سرزمین‌ها شاه هستم: «پـارسَـه» (پارس)، «اووْجَـه» (خوزیه/ عیلام)، «بابیروش» (بابل)، «اَثـورا» (آشور)، «اَرَبـایَـه» (عربیه)، «مـودرایَـه» (مصر)، «تْـیَـئی‌یْ دْرَیَـهْـیا» (دریانشینان)، «سْـپَـردَه» (اسپارت/ سارد/ لیـدی)، «یَـئـونَـه» (یونان)، «مـادَه» (ماد)، «اَرمیـنَه»[1] (ارمنیه)، «كَـتـپَـتوكَـه» (كاپادوكیه/ آناتولی مركزی)، «پَـرثَـوَه» (پارت)، «زْرَكَه» (زَرَنگ/ سیستان)، «هَـرَئیـوَه» (هرات/ آریان)، «اووارَزمی‌یْ» (خوارزم)، «باخْـتْـریش» (بلخ/ باكتریا)، «سفـگودَه» (سفغد)، «گَـدارَه» (قندهار)، «سَـكَـه» (سكا)، «ثَـتَـگوش» (شاید هفت‌رود/ پنجاب)، «هَـرَئووَتیش» (آراخوزی/ رفخَـج/ شاید ناحیة علیای رود هیرمند)، «مَـكَـه» (مَكا/ مفـكران/ جنوب بلوچستان). روی هم 23 سرزمین.
بند 7 17-20 داریوش شاه گوید: اینست سرزمین‌هایی كه خود را پیرو من می‌خوانند. بخواست اهورامزدا به فرمان من هستند و خراج می‌دهند. آنچه آنان را گفتم، چه در شب و چه در روز انجامش دادند.
بند 8 20-24 داریوش شاه گوید: در این سرزمین‌ها هر آن مردی كه شایسته بود، او را پاداش دادم و هر آن كس كه پیمان‌شكن بود؛ او را سخت گوشمال كردم. بخواست اهورامزدا این سرزمین‌ها قانون مرا گرامی داشتند. همانگونه كه به آنان گفتم؛ همانگونه انجام دادند.
بند 9 24-26 داریوش شاه گوید: اهورامزدا این شاهی را به من داد. اهورامزدا مرا یاری داد تا این پادشاهی را استوار سازم. بخواست اهورامزدا این پادشاهی را دارم.
بند 10 26-35 داریوش شاه گوید: این است آن كارهایی كه پس از شاهی به انجام رساندم: پسر «كـورَئـوش» (كورش) به نام «كَـبـوجـی‌یَـه» (كمبوجیه) از دودمان ما در اینجا شاه بود. این كمبوجیه برادری داشت به نام «بَـردی‌یَـه» (بَـردیا) كه با كمبوجیه از یك مادر و از یك پدر بودند. آنگاه كمبوجیه این بردیا را كشت. هنگامی‌كه كمبوجیه بردیا را كشت؛ مردم نمی‌دانستند كه بردیا كشته شده است. سپس كمبوجیه به مصر رفت. هنگامی كه كمبوجیه رهسپار مصر شد؛ مردمانی پیمان‌شكن شدند و در كشور، در پارس و در ماد و دیگر سرزمین‌ها دروغ فراوان شد.
بند 11 35-43 داریوش شـاه گـویـد: آنگاه یك مـردف مَـگوس (مجوس/ مفـغ)[2] بنام «گَـئوماتَـه» (گَئومات) در «پَـئـیـشی‌یـا اووادا» و كوهی بنام « اَرَكَـدریش» شورش كرد. آنگاه كه او شورش كرد، 14 روز از ماه «وی‌یَـخـنَـه»[3] گذشته بود. او به سپاه/ مردم؟ به دروغ می‌گفت كه من بردیا پسر كورش برادر كمبوجیه هستم. سپس همة سپاهیان یاغی شدند و از كمبوجیه به سوی او رفتند. هم پارس، هم ماد و هم دیگر سرزمین‌ها. او شاهی را برای خود ربود. آنگاه كه او شاهی را به دست گرفت، 9 روز از ماه «گَـرمَـپَدَه»[4] گذشته بود. پس از آن كمبوجیه به مرگف خودش[5] درگذشت.
بند 12 43-48 داریوش شاه گوید: این پادشاهی كه مفـغ گَئومات از كمبوجیه گرفت، از دیرباز به دودمان ما بایسته بود. مفغ گَئومات بر پارس و ماد و دیگر سرزمین‌ها دست انداخت و آنها را از كمبوجیه گرفت و از آن خود كرد. او شاه شد.

Borna66
09-13-2009, 02:16 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1113.jpg


ستون دوم

بند 1 1-5 داریوش شاه گوید: پس از این نَـدیـتَـبَـئـیـرَه با چند سوار گریخت و به بابل رفت. آنگاه من به بابل رفتم. بخواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم و هم نَـدیـتَـبَـئـیـرَه را. پس از آن نَـدیـتَـبَـئـیـرَه را در بابل كشتم.
بند 2 5-8 داریوش شاه گوید: آنگاه كه من در بابل بودم؛ این سرزمین‌ها بر من شورشی شدند: پارس، خوزیه، ماد، آشور، مصر، پارت، «مَـرگوش» (مرو)، ثَـتَـگوش و سكا.
بند 3 8-11 داریوش شاه گوید: مردی به نام «مَـرتی‌یَـه» پسر «چفـچفـخْـرائیش» از شهر «كوگَـنَـكا» در پارس بود. او در خوزیه شورش كرد و به مردم می‌گفت كه من «ایمَـنیش» شاه خوزیه هستم.
بند 4 11-13 داریوش شاه گوید: آن هنگام من در نزدیكی خوزیه بودم. خوزیان از من ترسیدند. آن مَـرتی‌یَـه را كه سر دستة آنان بود؛ گرفتند و كشتند.
بند 5 13-17 داریوش شاه گوید: مردی مادی به نام «فْـرَوَرتیش» در ماد برخاست و به مردم گفت كه من «خْـشَـثـریتَـه» از دودمان «اووَخْـشْـتْرَه» (هفـوَخشَـتَـرَه) هستم. سپس سپاهیان مادی كه در تختگاه بودند،[12] بر من شوریدند و به سوی فْـرَوَرتیش رفتند. او در ماد شاه شد.
بند 6 18-29 داریوش شاه گوید: سپاه پارسی و مادیف زیر فرمان من، كم‌شمار بود. پس از آن من سپاه فرستادم. فرماندهی آنان را به یك نفر پارسیف پیرو من به نام «ویدَرنَـه» سپردم. بة آنان گفتم بروید و سپاه ماد را كه خود را از من نمی‌داند، در هم بشكنید. آنگاه ویدارنا با سپاهیانش رهسپار شدند. هنگامی كه به ماد رسید؛ در شهری به نام «ماروش» در ماد، با مادان نبرد كرد. آن كسی كه سركردة مادان بود، در آن زمان در آنجا نبود. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را در هم شكست. آنگاه كه این نبرد آغاز گردید، 27 روز از ماه اَنامَـكَـه گذشته بود. پس از آن سپاه من در سرزمینی به نام «كَـپَـدَه/ كَمپَـندَه»[13] در ماد، برای من درنگ كردند تا كه من به ماد رسیدم.[14]
بند 7 29-37 داریوش شاه گوید: یك ارمنیف پیرو من به نام «دادَرشیش» (دادَرشی) را به ارمنیه فرستادم و او را چنین گفتم كه برو و سپاه شورشیانی كه خود را از من نمی‌دانند، درهم شكن. پس از آن دادَرشی رهسپار شد. آنگاه كه او به ارمنیه رسید؛ شورشیان گرد آمدند تا برای نبرد با دادَرشی پیش آیند. در دهی به نام «زوزَه» در ارمنیه نبرد كردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را شكست داد. آنگاه كه نبرد درگرفت، 8 روز از ماه «ثورَواهَـرَه»[15] گذشته بود.
بند 8 37-42 داریوش شاه گوید: برای دومین بار شورشیان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشی شوند. آنان در دژ «تیگـرَه» در ارمنیه نبرد كردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را درهم شكست. آنگاه كه این نبرد آغاز شد، 18 روز از ماه ثورَواهَـرَه گذشته بود.
بند 9 42-49 داریوش شاه گوید: برای سومین بار شورشیان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشی شوند. آنان در دژ «اویَـما» در ارمنیه نبرد كردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را درهم شكست. آنگاه كه این نبرد آغاز شد، 9 روز از ماه «ثائیگَـرچیش»[16] (ثایگَرچی) گذشته بود. پس از این دادَرشی در ارمنیه برای من درنگ كرد تا اینكه من به ماد رسیدم.
بند 10 49-57 داریوش شاه گوید: سپس یك پارسیف پیرو من به نام «وَئومیسَـه» را به ارمنیه فرستادم و او را چنین گفتم كه برو و سپاه شورشیانی كه خود را از من نمی‌دانند، درهم شكن. پس از آن وَئومیسَـه رهسپار شد. آنگاه كه او به ارمنیه رسید، شورشیان گرد آمدند تا برای نبرد با وَئومیسَـه پیش آیند. در سرزمینی به نام «ایزَلا» در آشور نبرد كردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را شكست داد. آنگاه كه نبرد درگرفت، 15 روز از ماه اَنامَـكَه گذشته بود.
بند 11 57-63 داریوش شاه گوید: برای دومین بار شورشیان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با وَئومیسَـه شوند. آنان در سرزمین «اَئوتی‌یارَه» در ارمنیه نبرد كردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را نابود كرد. آنگاه كه این نبرد آغاز شد، ماه ثورَواهَـرَه رو به پایان[17] بود. پس از این وَئومیسَـه در ارمنیه برایم درنگ كرد تا اینكه من به ماد رسیدم.
بند 12 64-70 داریوش شاه گوید: پس آنگاه من از بابل در آمده و به ماد رفتم. آنگاه كه به ماد رسیدم؛ فْـرَوَرتیش كه خود را شاه ماد نامیده بود، با سپاه خود به شهر «كفـدفرفش» در ماد در آمد تا با من نبرد كند. سپس ما نبرد كردیم. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا من به سختی سپاه فْـرَوَرتیش را شكست دادم. آنگاه كه نبرد كردیم، 25 روز از ماه «اَدوكَـنَـئیشَـه»[18] گذشته بود.
بند 13 70-78 داریوش شاه گوید: سپس فْـرَوَرتیش با سواران كمی گریخت و به سرزمین «رَگا» (ری) در ماد روانه شد. آنگاه من سپاهی به دنبالش فرستادم. فْـرَوَرتیش دستگیر و به نزد من آورده شد. من بینی، گوش‌ها و زبان او را بریدم و یك چشم او را در آوردم. او دست‌بسته بر دروازه‌ نگاه داشته شد و همة سپاه/ مردم؟ او را ‌دیدند. پس از آن، او را در «هَـگْـمَـتانَه» (اكباتان/ همدان) دار زدم و مردان برجستة همدست او را در درون دژی در هَـگْـمَـتانَـه آویزان كردم.
بند 14 78-91 داریوش شاه گوید: مردی به نام «چیثْـرَتَـخـمَـه» از «اَسَـگَـرتی» بر من نافرمان شد. او چنین به مردم می‌گفت كه من در اَسَـگَـرتی شاه هستم. از دودمان هفـوَخشَـتَـرَه هستم. آنگاه من سپاه پارسی و مادی را فرستادم. یك مادیف پیرو من به نام «تَـخـمَـسـپادَه» را سردار آنان كردم. به آنان چنین گفتم كه بروید و این سپاه شورشی را كه خود را از من نمی‌داند؛ در هم شكنید. آنگاه تَـخـمَـسـپادَه با سپاه رهسپار شد و با چیثْـرَتَـخـمَـه نبرد كرد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه شورشی را فرو كوبید[19] و چیثْـرَتَـخـمَـه را گرفت و او را به نزد من آورد. سپس من بینی و گوش‌های او را بریدم و یك چشم او را در آوردم. او دست‌بسته بر دروازه نگاه داشته شد و همة سپاه/ مردم؟ او را ‌دیدند. پس از آن، او را در «اَربَـئیرا» دار زدم.
بند 15 91-92 داریوش شاه گوید: اینست كاری كه من در ماد انجام دادم.
بند 16 92-98 داریوش شاه گوید: «پَـرثَـوَه» (پارت) و «وَركانَـه» (هیركانی/ گرگان) بر من شوریدند و خودشان را از آنف فْـرَوَرتیش خواندند. پدرم ویشتاسپ در پارت بود. سپاهیان او را رها كرده و یاغی شدند. آنگاه ویشتاسپ با سپاهی كه وفادارش بود، رهسپار شد. در شهری پارتی به نام «ویشـپَه‌ اوزاتیش» با پارتیان نبرد كرد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا، ویشتاسپ آن سپاه شورشی را به سختی درهم شكست. آنگاه كه آنان به نبرد آغازیدند، 22 روز از ماه وی‌یَـخـنَـه گذشته بود.

ستون سوم

بند 1 1-9 داریوش شاه گوید: سپس من سپاه پارسی را از ری به نزد ویشتاسپ فرستادم. چون این سپاه به نزد ویشتاسپ فرا رسید؛ ویشتاسپ این سپاه را برگرفت و رهسپار شد. در شهری پارتی به نام «پَـتیـگـرَبَـنا» با شورشیان به نبرد شد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا ویشتاسپ به سختی سپاه شورشگران را درهم شكست. آنگاه كه این نبرد آغاز شد، از ماه گَـرمَـپَـدَه (گَرماپَـد) 1 روز گذشته بود.
بند 2 9-10 داریوش شاه گوید: سپس آن سرزمین از آنف من شد. این است آن كاری كه من در پارت انجام دادم.
بند 3 10-19 داریوش شاه گوید: سرزمینی به نام «مَـرگوش» (مرو) بر من شورید. مردی از مرو به نام «فْـرادَه» را به سرداری برگزیدند. سپس من یك پارسیف پیرو خودم به نام «دادَرشیش»[20] (دادَرشی)، كه شهربان[21] بلخ بود را به رویارویی با او فرستادم و او را چنین گفتم كه برو و سپاهی كه خود را از من نمی‌داند، درهم شكن. پس از آن دادَرشی با سپاه رهسپار شد و با مروزیان نبرد كرد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی آن سپاه شورشیان را شكست داد. آنگاه كه نبرد درگرفت، 23 روز از ماه «آثْـری‌یادی‌یَـه» (آثْـریاد) گذشته بود.
بند 4 19-21 داریوش شاه گوید: سپس آن سرزمین از آنف من شد. این است آن كاری كه من در بلخ انجام دادم.
بند 5 21-28 داریوش شاه گوید: مردی به نام «وَهـیَـزداتَـه» در شهر «تارَوا» در سرزمین «یَـئوتی‌یا» در پارس می‌زیست. او دوباره در پارس آشوب برپا كرد.[22] او چنین به مردم می‌گفت كه من «بَـردی‌یَـه» (بردیا) پسر كورش هستم. سپس سپاه پارسی كه در تختگاه[23] بود و پیش از آن از «یَـدا/ یَـدایا؟»[24] آمده بود، بر من شورید و به سوی وَهـیَـزداتَـه رفت. او در پارس شاه شد.
بند 6 28-40 داریوش شاه گوید: آنگاه من سپاه پارسی و مادی را كه در فرمان من بودند؛ گسیل داشتم. یك پارسی پیرو خودم به نام «اَرتَـ‌وَردی‌یَـه» را سردار آنان كردم. دیگر سپاهیان پارسی به دنبال من، روانة ماد شدند. سپس اَرتَـ‌وَردی‌یَـه با سپاه خود رهسپار پارس شد. آنگاه كه او به شهری به نام «رَخا» در پارس فرا رسید؛ در آنجا آن وَهـیَـزداتَـه كه خود را بردیا می‌نامید، با سپاه خود برای نبرد با اَرتَـ‌وَردی‌یَـه در آمد. سپس به نبرد شدند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه وَهـیَـزداتَـه را درهم شكست. آنگاه كه نبرد در گرفت، 12 روز از ماه ثورَواهَـرَه گذشته بود.
بند 7 40-49 داریوش شاه گوید: سپس وَهـیَـزداتَـه با سواران كمی گریخت و به پَـئـیـشی‌یـا اووادا رفت. در آنجا سپاهی را آماده ساخت و رهسپار شد تا با اَرتَـوَردی‌یَـه نبرد كند. در كوهی به نام «پَـرگَـه» به نبرد شدند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه وَهـیَـزداتَـه را درهم شكست. آنگاه كه نبرد آنان آغاز شد، 5 روز از ماه گَـرمَـپَـدَه (گرماپَـد) گذشته بود. وَهـیَـزداتَـه و همدستان برجستة او را دستگیر كردند.
بند 8 49-52 داریوش شاه گوید: سپس من وَهـیَـزداتَـه و مردانی كه همدستان برجستة او بودند را در شهری به نام «اووادَئیچَـیَـه» در پارس به دار آویختم.
بند 9 52-53 داریوش شاه گوید: این است آنچه كه به دست من در پارس انجام شد.
بند 10 54-64 داریوش شاه گوید: آن وَهـیَـزداتَـه كه خود را بردیا می‌خواند، به رویارویی با شهـربان پیرو من در آراخوزی/ رفخَـج به نام «ویـوانَـه» سپاه گسیل داشت.[25] او مردی را سردار آنان كرد و به ایشان گفت كه بروید و ویوانَـه و سپاهی كه خود را از آنف داریوش می‌داند، درهم شكنید. سپس آن سپاهی كه وَهـیَـزداتَـه گسیل داشته بود؛ رهسپار شد تا با ویوانَـه به نبرد درآید. آنان در دژی به نام «كاپیشَـكانیش» نبرد كردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشگران را درهم شكست. آنگاه كه نبرد آنان درگرفت، 13 روز از ماه اَنامَـكَـه گذشته بود.
بند 11 64-69 داریوش شاه گوید: پس از آن دگرباره شورشیان گرد آمدند و رهسپار نبرد با ویوانَـه شدند. در سرزمینی به نام «گَـدوتَـوَه/ گَـندوتَـوَه»[26] نبرد كردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را درهم شكست. آنگاه كه نبرد آنان درگرفت، 7 روز ماه از ماه وی‌یَـخـنَـه گذشته بود.
بند 12 69-75 داریوش شاه گوید: پس از آن، مردی كه سردار آن سپاهی بود كه از سوی وَهـیَـزداتَـه به رویارویی با ویوانَـه گسیل شده بود؛ با اندك سوارانی گریخت. او به راه افتاد و از كنار دژی به نام «اَرشادا» در آراخوزی گذشت. آنگاه ویوانَـه با سپاهی به دنبال آنان رفت. در آنجا او را بگرفت و مردانی كه از همدستان برجسته‌اش بودند را كشت.
بند 13 75-76 داریوش شاه گوید: آنگاه این سرزمین از آنف من شد. این است آنچه در آراخوزی به دست من انجام شد.
بند 14 76-83 داریوش شاه گوید: هنگامی كه من در پارس و ماد بودم؛ بابلیان دوباره بر من شوریدند. مردی ارمنی به نام «اَرخَـه» پسر «هَـلـدیتَـه» در سرزمینی به نام «دوبالَـه» در بابل شورش كرد. در آنجا چنین به مردم دروغ می‌گفت كه من «نَـبوكفـدرَچَـرَه» (نَبوكَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئیتَـه» (نَبونید) هستم. آنگاه بابلیان بر من نافرمان شدند و به سوی آن اَرخَـه رفتند. او بابل را گرفت. او شاه بابل شد.
بند 15 83-92 داریوش شاه گوید: پس‌آنگاه من سپاهی به بابل گسیل داشتم. یك پارسیف پیرو خودم به نام «ویدَفَـرنـا» را به سرداری آنان برگزیدم و به آنان چنین گفتم كه بروید و آن سپاه بابلی را كه نمی‌خواهد خود را از آنف من بداند؛ درهم شكنید. پس ویدَفَـرنـا با سپاهی به بابل روانه شد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا، ویدَفَـرنـا بابلیان را شكست داد و آنان را ببسته و بیاورد. 22 روز از ماه «وَركَـزَنَـه»[27] گذشته بود آنگاه كه اَرخَـه كه خود را به دروغ نبوكدنصر می‌نامید و مردانی كه همدستان برجستة او بودند را دستگیر كرد. من فرمان دادم آن اَرخَـه و مردانی كه همدستان برجسته‌اش بودند را در بابل به دار آویزند.

Borna66
09-13-2009, 02:17 PM
ستون چهارم
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

بند 1 1-2 داریوش شاه گوید: این است آن كاری كه من در بابل انجام دادم.
بند 2 3-31 داریوش شاه گوید: این است آنچه كه من بخواست اهورامزدا در همان یك سالف پس از پادشاهی انجام دادم. 19 نبرد كردم. بخواست اهورامزدا من آنان را شكست دادم و 9 شاه را دستگیر كردم.
یك مفـغ به نام گَـئومات بود. او به دروغ چنین گفت: “من بـردیـا پسر كـورش هستم.  او پارس را شوراند.
یك خوزی به نام آثْـرینَـه بود. او به دروغ چنین ‌گفت: “من شاه خـوزیـه (عیلام) هستم.  او خـوزیـه را شوراند.
یك بابلی به نام نَـدیتـَبَـئیرَه بود. او به دروغ چنین می‌گفت “من نَبوكفــدرَچَـرَه (نَـبوكَد نَـصَـر) پسر نَـبونید هستم.  او بابل را شوراند.
یك پـارسـی به نام مَـرتی‌یَـه بود. او به دروغ چنین می‌گفت: “من ایمَـنیش شاه خـوزیـه (عیلام) هستم.  او خـوزیـه را شوراند.
یك مادی به نام فْـرَوَرتیـش بود. او به دروغ چنین می‌گفت: “من خَشَثْریتَه از دودمان اووَخْشْتْرَه (هفوَخْشَـتَـرَه) هستم.  او ماد را شوراند.
یك سـاگـاراتی بنام چیـثْـرَتَـخـمَـه بود. او به دروغ چنین می‌گفت: “من شاه سـاگـارتی هستم، از دودمان هوخشـتره هستم.  او سـاگـارتی را شوراند.
یك مروَزی به نام فْـرادَه بود. او به دروغ می‌گفت: “من شاه مرو هستم.  او مرو را شوراند.
یك پـارسـی به نام وَهـیَـزداتَـه بود. او به دروغ چنین می‌گفت: “من بـردیـا پسر كورش هستم.  او پارس را شوراند.
یـك ارمـــنی به نـام اَرخَــه بود. او به دروغ چنیـن می‌گـفت: “مـن نَبوكفـدرَچَـرَه (نَـبوكَـد نَـصَـر) پسر نَبونید هستم.  او بابل را شوراند.
بند 3 31-32 داریوش شاه گوید: داریوش شاه گوید: این 9 شاه را در این نبردها دستگیر كردم.
بند 4 33-36 داریوش شاه گوید: این است سرزمین‌هایی كه شوریدند. دروغ اینان را شورشی كرد و به مردم دروغ گفتند. آنگاه اهورامزدا آنان را به دست من سپرد. من با آنان آنگونه كه خواستم بود، رفتار كردم.
بند 5 36-40 داریوش شاه گوید: تو كه پس از این شاه خواهی شد؛ خود را با همة توان از دروغ پاس دار. اگر چنین می‌اندیشی كه سرزمین من در آسایش باشد؛ مرد دروغزن را سخت گوشمالی ده.
بند 6 40-43 داریوش شاه گوید: این است آنچه كه من كردم. بخواست اهورامزدا در همان یك سال كردم. تویی كه از این پس، این نبشته‌ها را خواهی خواند (/ خواهی شنید؟)؛ آنچه من كرده‌ام ترا باور شود. مباد این را دروغ انگاری.
بند 7 43-45 داریوش شاه گوید: من به شتاب به اهورامزدا روی می‌آورم (اهورامزدا را گواه می‌گیرم) كه آنچه من در همان یك سال كردم، راست است، نه دروغ.
بند 8 45-50 داریوش شاه گوید: بخواست اهورامزدا و من، كارهای زیاد دیگری هم كرده شد كه در این نبشته نوشته نشده است. از آن روی نوشته نشد، مبادا آنكه سپس كسی این نبشته را بخواند و آنچه به دست من انجام شده در نگر او بسیار بیاید و این او را باور نیاید و دروغ پندارد.
بند 9 50-52 داریوش شاه گوید: آنان كه پیش از این شاه بودند؛ تا زنده بودند، چنان كار نكردند كه به دست من و بخواست اهورامزدا در همان یك سال كرده شد.
بند 10 52-56 داریوش شاه گوید: اكنون كارهایی كه به دست من انجام شده را باور دار. آن را به مردم بازگوی و آن را پنهان مكن. اگر این «هَـدوگام» (بیانیه/ گزارش) را پنهان نداری و به مردم باز گویی؛ اهورامزدا ترا یار باشد. دودمان تو افزون شود و دیرزی باشی.
بند 11 57-59 داریوش شاه گوید: اگر این بیانیه را پنهان داری و به مردم باز نگویی؛ اهورامزدا ترا بزند و دودمان برایت نباشد.
بند 12 59-61 داریوش شاه گوید: این است آنچه من كردم. بخواست اهورامزدا در همان یك سال كردم. اهورامزدا (متن عیلامی: «اهورامزدا خدای آریاییان») مرا بپاید و دیگر خدایانی كه هستند.
بند 13 61-67 داریوش شاه گوید: اهورامزدا و دیگر خدایانی كه هستند؛ از آن روی مرا یاری دادند كه من بدپیمان (بی‌وفا؟) نبودم. دروغزن نبودم. شرور (زورگو؟) نبودم. نه من، نه خاندان من. به داد رفتار كردم. نه بر ناتوانان و نه بر توانا خشونت نورزیدم. مردی كه با خانه (تخت‌گاه/ مردم؟) من همراهی كرد؛ او را نیك نواختم و آنكه زیان رسانید؛ او را سخت گوشمال دادم.
بند 14 67-69 داریوش شاه گوید: تو كه از این پس شاه خواهی شد؛ مردی را كه دروغزن است یا آنكه شرور است را دوست مباش. آنان را به سختی گوشمال ده.
بند 15 69-72 داریوش شاه گوید: تویی كه از این پس، این نبشته را كه من نویساندم و این نگاره‌ها را می‌بینی؛ مبادا آنها را تباه سازی. تا آنگاه كه توان داری، آنها را در همین‌گونه نگاهدار.
بند 16 72-76 داریوش شاه گوید: اگر تو این نبشته و یا این نگاره‌ها را ببینی و آنها را تباه نكنی و تا هنگامی كه ترا توانایی هست، نگاهشان داری؛ اهورامزدا ترا یار باشد. دودمان تو افزون شود و دیرزی باشی و اهورامزدا ترا در هر آنچه كنی، كامیاب كند.
بند 17 76-80 داریوش شاه گوید: اگر تو این نبشته و یا این نگاره‌ها را ببینی و تباهشان كنی و تا هنگامی كه توانایی داری، نگاهشان نداری؛ اهورامزدا ترا بزند. ترا دودمان نباشد و هر آنچه كنی، اهورامزدا آنرا براندازد.
بند 18 80-86 داریوش شاه گوید: هنگامی كه من گَـئوماتَـة مفـغ كه خود را بردیا می‌نامید، كشتم؛ اینان مردانی بودند كه در آن هنگام، آنجا بودند. این مردان در آن هنگام همكاری كردند و پیروان من بودند: «ویدَفَـرنا/ وینْـدَفَـرنا» پسر «وایَـسـپارَه» پارسی؛ «اوتـانَـه» پسر «ثـوخـرَه» پارسی؛ «گَئوبَـرووَه» پسر «مَـرَدونی‌یَـه» پارسی؛ «ویدَرنَـه» پسر «بَـگابیگـنَـه» پارسی؛ «بَـگَـبوخـشَـه» پسر «داتووَهـیَـه» پارسی؛ «اَردومَـنیش» پسر «وَهَـئوكَـه» پارسی.
بند 19 86-88 داریوش شاه گوید: تویی كه پس از این شاه خواهی شد؛ دودمان این مردان را به نیكی نگاهداری كن.
بند 20 88-92 داریـوش شـاه گـوید: بخواست اهورامزدا ایـن است نبشته‌ای كه من كردم. افزون بر این به «اَری‌یا» (آریایی)[28]. هم بر روی پوست (پوست درخت/ لوح گفلین) و هم بر روی چرم تصنیف شد. پیكرة خودم را هم برساختم. تبار‌نامه‌ام را هم گزارش كردم. اینها در پیش من نوشته و خوانده شد و گواهی (مفـهر؟) شد. آنگاه من این نبشته را به همه جا در میان سرزمین‌ها فرستادم. مردم یاری كردند.

Borna66
09-13-2009, 02:18 PM
ستون پنجم[29]

بند 1 1-14 داریوش شاه گوید: این است آنچه كه من در دومین و سومین سال، پس از آنكه شاه شدم، انجام دادم. سرزمینی به نام خوزیه (عیلام) شورشی شد. یك مرد خوزی به نام «اَتَـمَـئیتَـه» را سردار خود كردند. سپس من سپاه گسیل داشتم. یك مرد پارسیف پیرو خودم به نام «گَـئوبَـرووَه» را سردار آنان كردم. آنگاه گَـئوبَـرووَه با سپاه رهسپار خوزیه شد. او با خوزیان نبرد كرد. آنگاه گَـئوبَـرووَه خوزیان را بزد و آنان را درهم شكست و سردار آنان را گرفت. او را به نزد من آورد و من او را كشتم. آنگاه این سرزمین از آنف من شد.
بند 2 14-17 داریوش شاه گوید: آن خوزیان بدپیمان بودند و اهورامزدا از سوی آنان ستوده نمی‌شد.[30] من اهورامزدا را می‌ستودم. بخواست اهورامزدا من با آنان آنگونه كه خواستم بود رفتار كردم.
بند 3 18-20 داریوش شاه گوید: كسی كه اهورامزدا را بستاید؛ چه در زندگانی و چه پس از مردن، آمرزش از آنف او خواهد بود.
بند 4 20-30 داریوش شاه گوید: آنگاه من با سپاه به سوی سكاییان/ سكستان رهسپار شدم. به دنبال سكاییانف «خَئودام تیگْرام» (تیزخفود/ با كلاه‌خفود نوك تیز). این سكاییان از پیش من برفتند. چون به رود[31] رسیدم، آنگاه با همة سپاه به آنسوی رفتم. سپس من سكاییان را بسیار بزدم و سردار دیگری از آنان را گرفتم. او دست‌بسته به نزد من آورده شد و من او را كشتم. همچنین سردار آنان به نام «سْـكوخَـه/ سَـكونخَـه» را گرفتند و به نزد من آوردند. آنگاه من سردار دیگری برای آنان برگزیدم. چنانكه خواست من بود. آنگاه آن سرزمین از آنف من شد.
بند 5 30-33 داریوش شاه گوید: آن سكـاییان بدپیمان/ بی‌وفا بودند و اهورامزدا را نمی‌ستودند. من اهورامزدا را می‌ستودم. بخواست اهورامزدا من با آنان آنگونه كه خواستم بود رفتار كردم.
بند 6 33-36 داریوش شاه گوید: كسی كه اهورامزدا را بستاید؛ چه در زندگانی و چه پس از مردن، آمرزش از آنف او خواهد بود.



متن کامل سنگ نبشته­های کوتاه بیستون (http://www.aariaboom.com/index.php?option=content&task=view&id=341)


پانوشت‌ها :
[1] در متن بابلی: «اوراشْـتو» (اورارتو).
[2] در متن بابلی: یك مردف مادی (اهل ماد).
[3] ششمین ماهف سال هخامنشی كه از ابتدای پاییز آغاز می‌شده است و برابر با اسفندماه؛ در متن بابلی: چهاردهمین روز از ماه «اَدارو» (آدار). نام ماه‌ها در سراسر متن عیلامی، همانند متن پارسی باستان است و نیازی به مقایسة آنها نیست. معادل‌های آرامیف نام ماه‌ها، تنها در صورتی آورده شده كه در نسخه‌های آرامی بدست آمده باشند (نگاه كنید به پیشگفتار).
[4] دهمین ماهف سال هخامنشی و برابر با تیر‌ماه؛ در متن بابلی: نهمین روز از ماه «دفئـوزو»؛ در متن آرامی: روز نهمف ماه «تَـموز». همسانیف شمارة روزها در تقویم‌های متفاوتف یادشده در گزارش اصلی و روایت‌های عیلامی، بابلی و آرامیف كتیبة بیستون، نشان‌دهندة این است كه آن تقویم‌ها از نظام گاهشماریف یكسانی پیروی می‌كرده و در نام ماه‌ها با یكدیگر متفاوت بوده‌اند.
[5] دانسته نیست كه آیا داریوش با كاربرد دو واژة «اووامَـرشی‌یوش- اَمَـری‌یَـتـا» (مردنف به خود‌مـرگی)، از «مـرگ طبیعی» سخـن می‌راند؛ یا از «خـودكشی» و یا از «عمل سهویف منجر به مرگ».
[6] نخستین ماهف سال هخامنشی و برابر با مهـرمـاه؛ در متن بابلی: دهمین روز از ماه «تَـشریتو».
[7] در متن بابلی: من نیایشگاه‌های خدایان را كه مفغ گَئومات ویران كرده بود، بازسازی كردم.
[8] بخش‌هایی از این بند كتیبة داریوش شباهت فراوانی با كتیبة كورش هخامنشی دارد: “… فرمان دادم كه همة مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. … همة شهرهایی را كه ویران شده بود، از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی كه بسته شده بودند را بگشایند. همة خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همة مردمانی كه آواره و پراكنده شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد كردم. (برگرفته از منشور كورش هخامنشی، از همین نگارنده).
[9] در متن بابلی: « اَتْـریـنَـه».
[10] سومین ماهف تقویم هخامنشی و برابر با آذرماه؛ در متن بابلی: بیست و ششمین روز از ماه «كفـسلیمو»؛ در متن آرامی: روز 26 ماه «كفـسْـلفـوْ».
[11] چهارمین ماه تقویم هخامنشی و برابر با دی‌ماه؛ در متن بابلی: دومین روز از ماه «تفـبفـتـو»؛ در متن آرامی: روز 2 ماه «تفـبفـت».
[12] منظور سپاهیان ذخیره‌ای كه در جنگ شركت نداشته‌اند.
[13] قرائت این واژه به سبب تخریب متن، مشكوك است. در متن آرامی «هَـنَـبان» آمده است.
[14] در اینجا و در بسیاری از بندهای دیگر، شمار دقیق كشته‌شدگان و اسیران سپاه دشمن در ترجمه‌های بابلی و آرامیف كتیبة داریوش در بیستون آورده شده است. اما گاهی این آمار در این دو ترجمه متفاوت است كه شاید از اشتباه كاتب و یا از تخریب كتیبه‌ها ناشی شده است. شمار كشته‌شدگان مادی در متن بابلی 3827 نفر آمده؛ در حالیكه در متن آرامی تعداد 5827 نفر ثبت شده است.
[15] هشتمین ماهف تقویم هخامنشی و برابر با اردیبهشت‌ماه؛ در متن بابلی: هشتمین روز از ماه «اَیارو» (اَیار)؛ در متن آرامی: روز 8 ماهف «ای‌یار».
[16] نهمین ماهف تقویم هخامنشی و برابر با خردادماه؛ در متن بابلی: نهمین روز از ماه «سیمانو»؛ در متن آرامی: روز 9 ماه «سیوَن».
[17] منظور روز سی‌ام ماه. در متن بابلی: روز سی‌ام از ماه «اَیارو» (اَیار)؛ در متن آرامی: روز 30 «ای‌یار».
[18] هفتمین ماه تقویم هخامنشی و برابر با فروردین‌ماه؛ در متن بابلی: بیست و پنجمین روز از ماه «نیسانو»؛ در متن آرامی: روز 25 ماه «نیسان».
[19] متن پارسی باستان از تاریخ این نبرد یاد نمی‌كند؛ اما در متن بابلی این نبرد در روز پنجم از ماه «تَشریتو» ثبت شده است كه با روز پنجم از ماه هخامنشیف «باگَـیادَئیش» (مهرماه) برابر است.
[20] همنامف سرداری ارمنی كه در بند 7 ستون دوم از او یاد شد.
[21] در متن پارسی باستان: «خْـشَـثْـرَپاو» (شهربان/ استاندار). همین واژه به گونة «ساتراپ» به زبان یونانی راه یافته است.
[22] اما از نخستین آشوب/ شورش سخنی نرفته است.
[23] نگاه كنید به پانویس 13.
[24] ظاهراً نام دیگر « اَنشان». درمتن عیلامی « اَن- شا- اَن» آمده است.
[25] در اینجا مانند چند واقعة دیگر، رویدادها با ترتیب زمانی نقل نمی‌شوند.
[26] متن عیلامی این محل را در آراخوزی و متن بابلی آنرا در ثَـتَـگوش می‌داند.
[27] دومین ماهف تقویم هخامنشی و برابر با آبان‌ماه؛ در متن بابلی: بیست و دومین روز ماه «اَرَهْسَـمَـه».
[28] مفهوم كامل این بخش دانسته نشده است ( نگاه كنید به پیشگفتار). برای آگاهی بیشتر، آوانوشت و معنی كلمه به كلمة این عبارت آورده می‌شود:
ای‌(یَـ) ـم ]ایـن[ دیـپـیـمَـئی‌یْ ]نبشته‌ای/ كتیبه‌ای[ تْــیـ (ـا)م ]كه[ اَدَم ]مـن[ اَكـونَـوَم ]كـردم[ پَـتیشَـم ]افزون بر این[ اَری‌یا ]به آریایی[ آهَـه ]بـود[ افتـا ]و/ هم[ پَـوَسـتـایا ]بر پوست (پوست درخت/ لوح گفلین)[ افتـا ]و/ هم[ چَـرْما ]چرم[ گْـرَثـیـتـا ]تصنیف شده[ آهَـه ]بود[.
[29] ستون پنجم بدون ترجمة عیلامی و بابلی است.
[30] در اینجا و در همة ستون پنجم (كه چند سال پس از چهار ستون پیشین نگاشته شده است)، آشكارا تغییراتی در اندیشه و شیوة حكومتداری داریوش پدید آمده است. در هیچ‌ كجای گزارش‌های پیشینف داریوش، دخالت در دین و باورهای مردم دیده نشده بود و سرداران شورشی تنها به سبب دروغ و شورش سركوب می‌شدند. اما در اینجا باورهای دینی آنان نیز به عنوان یكی از دلایل سركوبی مطرح شده است. (مقایسه كنید با بند 14 از ستون یكم). پیش از این، داریوش حتی به صراحت «خدایان دیگر» را نیز به رسمیت شناخته بود. (نگاه كنید به بندهای 12 و 13 از ستون چهارم).
[31] در متن پارسی باستان «دْرَیَــه» (دریـا) آمده است. اما از این واژه، معنای «رود بزرگ» استنباط می‌شود. همانگونه كه امروزه نیز در آسیای میانه و افغانستان از واژة «دریا» برای رودهای بزرگ استفاده می‌شود. (همچون «آمودریا» و «سیردریا»).
-------------------------------

بن نوشت :

کتیبه ی داریوش بزرگ در بیستون - رضا مرادی غیاث آبادی

Borna66
09-13-2009, 02:19 PM
سنگ نبشته­های كوتاه بیستون

http://pnu-club.com/imported/2009/09/1112.jpg
A

بند 1 1-4 من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمین‌ها، پسر ویشتاسپ، نوة ارشام، هخامنشی.
بند 2 4-8 داریوش شاه گوید: پدر من ویشتاسپ، پدر ویشتاسپ اَرشام، پدر اَرشام آریارمنه، پدر آریارمنه چیش‌پیش، پدر چیش‌پیش هخامنش است.
بند 3 9-13 داریوش شاه گوید: از این روی ما هخامنشی ‌نامیده می‌شویم. ما از دیرباز بزرگ بوده‌ایم. از دیرباز دودمان ما شاهی بود.
بند 4 13-18 داریوش شاه گوید: هشت تن از دودمان ما پیش از این شاه بودند. من نهمین آنها هستم. ما پشت در پشت (در دو شاخه ؟) شاه بوده‌ایم.

B

این مفـغ گَـئـومـاتَـه است. او به دروغ چنین گفت: “من بـردیـا پسر كورش هستم. من شـاه هستم. 

C

این آثْـریـنَـه است. او به دروغ چنین گفت: “من شـاه خـوزیـه هستم. 

D

این نَـدیـتَـبَـئـیـرَه است. او به دروغ چنین گفت: “من نَـبوكفـدرَچَـرَه (نَـبـوكَـد‌نَـصَـر) پسر نَـبونـید هستم. من شـاه بـابـل هستم. 

E

این فْـرَوَرتیـش است. او به دروغ چنین گفت: “من خْـشَـثْـریتَـه از دودمان اووَخْـشْـتْـرَه (هفـوَخشَـتَـرَه) هستم. من شـاه مـاد هستم. 

F

این مَـرتـی‌یَـه است. او به دروغ چنین گفت: “من ایـمَـنیـش شاه خـوزیـه هستم. 

G

این چیـثْـرَتَـخمَـه است. او به دروغ چنین گفت: “من شـاه سـاگـارتی هستم، از دودمان هفـوَخـشَـتَـرَه. 

H

این وَهـیَـزداتَـه است. او به دروغ چنین گفت: “من بـردیـا پسر كورش هستم. من شـاه هستم. 

I

این اَرخَـه است. او به دروغ چنین گفت: “من نَـبوكفـد‌رَچَرَه (نَـبوكَـدنَـصَـر) پسر نَـبونیـد هستم. من شـاه بـابـل هستم. 

J

این فْـرادَه است. او به دروغ چنین گفت: “من شـاه مـرو هستم. 

K

این سْـكوخَـه / سَـكونخَـه سكـایـی است.

----------------------------
بن نوشت :

کتیبه ی داریوش بزرگ در بیستون - رضا مرادی غیاث آبادی

Borna66
09-13-2009, 02:21 PM
متن وصیت نامه داریوش (http://ariazamin.blogfa.com/post-4.aspx)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg این عکس تغییر سایز داده شده است. روی این جایگاه کلیک کنید برای دیدن عکس کامل. تصویر اصلی دارای اندازه 760x105 یا سنگینی میباشد 34کیلو بایت.http://pnu-club.com/imported/2009/09/1114.jpg
اينک که من از دنيا ميروم ۲۵ کشور جزو امپراتوری ايران است. در تمام اين کشورها پول ايران رواج دارد و ايرانيان در آن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نيز در ايران محترم شمرده ميشوند. جانشين من خشايار بايد همانند من در حفظ اين کشورها بکوشد و راه نگهداری اين سرزمينها اين است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعاير آنها را محترم بشمارد. اکنون که من از اين جهان ميروم تو ۱۲ کرور در يک زر در خزانه سلطنتی داری و اين زر يکی از ارکان قدرت تو است زيرا قدرت پادشاه فقط به شمشير نيست بلکه به ثروت نيز هست. البته به خاطر داشته باش که تو بايد به اين ذخيره بيفزايی نه اينکه از آن بکاهی من نميگويم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن زيرا قاعده زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت شود اما در اولين فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان.
مادرت آتوسا بر من حق دارد و پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم کن:
ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم. من روش ساختن اين انبارها را که با سنگ بنا ميشود و به شکل استوانه است را در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه ميشود حشرات در آن بوجود نميآيد و غله بدون اينکه فاسد شود چند سال ميماند. تو بايد بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا اينکه همواره آذوقه دو يا سه سال کشور ذخيره باشد. غله جديد را بعد از اينکه بوجاری شد به انبارها منتقل نما و به اين ترتيب تو هرگز برای آذوقه اين مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو يا سه سال پياپی خشکسالی شود. هرگز هرگز دوستان و نديمان خود را به کارهای مهم مملکتی نگمار و برای آنها همان مزيت دوست بودن با تو کافی استچون اگر دوستان و نديمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آنها به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمايند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعايت دوستی را بنمايی.
کانالی که ميخواستم بين شط نيل و دريای سرخ ايجاد کنم به اتمام نرسيده و تمام کردن آن از نظر بازرگانی و جنگی خيلی اهميت دارد و تو بايد آن کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن نبايد آنقدر سنگين باشد که ناخدايان ترجيح بدهند که از آن عبور نکنند. اکنون قشونی به مصر فرستادم تا اينکه در اين قلمرو ايران نظم و امنيت برقرار سازد ولی فرصت نکردم قشونی به يونان بفرستم. تو با ارتشی نيرومند به يونان حمله کن و به آنان بفهمان که پادشاه ايران قادر است مرتکبين فجايع را تبه نمايد. توصيه ديگر من اين است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه مده چون هر دوی انها افت سلطنت هستند. هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط مکن و برای اينکه آنها اخذ ماليات بر مردم مسلط نشوند قانونی وضع کردم که تماس عمال با مردم کم شود اگر اين قانون را حفظ کنی آنها تماس زيادی با مردمنخواهند داشت.
افسران و سربازان را راضی نگه دار اگر با آنها بد رفتاری کنی آنها نميتوانند معامله متقابل کنند اما در ميادين نبرد تلافی خواهند کرد ولو به قيمت کشته شدن خودشان باشد. امر آموزش را ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا فهم و عقل آنان فزونی يابد در اين صورت با اطمينان بيشتر ميتوانی سلطنت نمايی. همواره حامی کيش يزدان پرستی باش اما هيچ قومی را مجبور نکن که پيرو کيش تو باشد و پيوسته به خاطر داشته باش هر کس بايد آزاد باشد از هر کيشی که ميل دارد پيروی نمايد. پس از مرگ بدنم را بشوی و آنگاه در کفن بپيچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار اما قبرم را مسدود نکن تا هر زمان که بخواهی تابوت سنگی مرا ببينی و دريابی که پدرت زمانی پادشاهی مقتدر بوده و تو نيز چون من خواهی مرد . با ديدن تابوت من غرور و خود خواهی بر تو غلبه نخواهد کرد اما وقتی مرگ خود را نزديک ديدی بگو که قبر مرا مسدود نمايند و وصيت کن تا پسرت نيز در مورده توچنين نمايند.
زنهار زنهار هرگز هم مدعی و هم قاضی مشو و اگر نسبت به کسی ادعايی داری موافقت کن يک قاضی بيطرف آن را بررسی و حکم نمايد. زيرا مدعی اگر قاضی شود ظلم خواهد کرد. هرگز از آباد کردن دست بر ندار. زيرا قاعده اين است که وقتی کشور آباد نميشود به طرف ويرانی ميرود. در آباد کردن حفر قنات و احداث جاده و شهر سازی را در درجه اول قرار ده. عفو و سخاوت را فراموش مکن و بدان که بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ولی عفو موقعی است که کسی نسبت به تو خطايی کرده باشد و اگر به ديگری خطايی کرده باشند و تو آنرا عفو کنی ظلم کرده ای. بيش از اين چيزی نمی گويم و اين اظهارات را با حضور کسانی غير از تو که اينجا هستند عنوان داشتم تا اينکه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را کردم و اينک برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس ميکنم که مرگم نزديک است.

Borna66
09-13-2009, 02:23 PM
سنگ‌نوشته‌های پادشاهی


http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
آنچه در زمینه سنگ‌نوشته‌های پادشاهی هخامنشیان در همان گام نخست جلب توجه می‌‌کند، تنوع محتوایی و جنس اشیایی است که این سنگ‌نوشته‌ها روی آنها حک شده اند. غالب این سنگ‌نوشته‌ها به سه زبان رسمی و رایج شاهنشاهی هخامنشی یعنی پارسی باستان، عیلامی و بابلی نوشته شده اند. برخی از این سنگ‌نوشته‌ها برای شناسایی نقش برجسته‌ها و یا محل‌ها نوشته شده‌اند و نام و عنوان پادشاه محتوای اصلی آنها را تشکیل می‌‌دهد. نمونه‌هایی از این سنگ‌نوشته‌های ساده روی دیوارها و نقش برجسته‌های کاخ‌های کوروش و داریوش اول در پاسارگاد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D8%AF) و تخت جمشید و نیز مهرها و برخی گلدان‌ها دیده می‌‌شود. این سنگ‌نوشته‌ها کمک می‌کنند تا باستان شناسان بتوانند بناهایی را که سنگ‌نوشته‌ها بر روی آنها نوشته شده اند، شناسایی کنند. به عنوان مثال با قرایت سنگ‌نوشته اردشیر دوم در شوش که روی پایه ستون‌ها حک شده است به خوبی می‌‌توان نام آپادانا را در آن مشاهده کرد و یا سنگ‌نوشتهای که روی دروازه ورودی کاخ به دستور خشایار نوشته شده است، مؤید این مطلب است که داریوش آن را بنا نهاده است. شمار اندکی از سنگ‌نوشته‌ها توضیحات بیشتری را به خواننده ارایه می‌‌دهند. به عنوان مثال در الواح مکشوفه از پی بنای کاخ‌های شوش نام تمامی ملت‌هایی که در ساخت بنا مشارکت داشته‌اند و نیز محل اصلی که مواد اولیه تزیینات کاخ‌ها از آنجا آورده شده،نوشته شده است. برخی از این سنگ‌نوشته‌ها به موضوعات فکری ،اخلاقی و مذهبی اشاره می‌کنند ،نظیر سنگ‌نوشته روی آرامگاه داریوش در نقش رستم یا الواح مکشوفه از پی بنای کاخ خشایار در تخت جمشید. اما مهم‌ترین سنگ‌نوشته هخامنشی از نظر تاریخی و نیز بلندترین آنها، خط نبشته داریوش بر دیواره کوه بیستون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%88%D9%86) است. سنگ‌نوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش اول را در نخستین سال‌های حکمرانی اش که مشکل‌ترین سال‌ها حکومت وی نیز بود،به طور دقیق روایت می‌‌کند. این سنگ‌نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست. به واقع با وجود فراوانی منابع میانرودانی، مصری، یونانی و لاتین نمی‌توان با تکیه بر آنها نسب‌شناسی کاملی از خاندان هخامنشی از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای این منظور متن سنگ‌نوشته بیستون فرصت مناسبی را در اختیار مورخ قرار می‌‌دهد که در آن شاه شاهان نوشته بلند خود را با تایید مجدد رابطه اش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز می‌‌کند و به تدریج اخلاف خود را نام می‌‌برد: ویشتاسپ آرشام آریارمنه، چیش پش و هخامنش. این تبارشناسی به دلایل مختلف مدت‌های طولانی مورد ایراد قرار گرفته بود. زیرا در این فهرست نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش حکومت می‌‌کردند یعنی کوروش کبیر و کمبوجیه اول به چشم نمی‌خورد.
وانگهی بسیاری از آشورشناسان کوروش ،پادشاه انشان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86) و بنیانگذار سلسله هخامنشیان را با شخص دیگری هم اسم او که پادشاه پارسوماش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9% 85%D8%A7%D8%B4&action=edit) بود، با هم اشتباه گرفته اند. همین مسأله موجب شده است که مفسران سنگ‌نوشته نسبت به محتوای سنگ‌نوشته داریوش با شک و تردید نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ‌نوشته سعی داشته است برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از نگاه آیندگان، شجرنامه خود را دست کاری کند. سر آخر این که چون کوروش عنوان پادشاه انشان، شهری در نزدیکی تخت جمشید را نیز داشت این مسأله مورد تأیید قرار گرفته است که وی نمی‌توانسته است به طور همزمان دو عنوان پادشاهی یکی در انشان و دیگری در پارس داشته باشد. به واقع با تحلیل کلی تمامی منابع می‌‌توان به این شکل نتیجه گرفت. در ربع سده نخست سده ششم ق.م چیش پشپسر هخامنش حکمرانی پارس را به پسر بزرگترش آریارامنه اعطا کرد در حالی که پسر کوچکترش،کوروش اول به حکمرانی انشان منصوب شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش اول پسرش کمبوجیه اول و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در اواسط سده ششم پیش از میلاد به وقوع پیوست. در این دوران،کوروش توانست مادها را به تبیعت خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. آنچه به نظر واقعی تر می‌‌رسد این است که پادشاه پارس، آرشام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D9%85)، تبعیت از فاتح جدید را پذیرفت و به این ترتیب پادشاهی پارس به پسر کوچکتر آریارمنه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%86%D9%87) منتقل شد. مدتی بعد کوروش بخش‌های بزرگی از مناطق خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. بعد از او نیز کمبوجیه دوم راه فتوحات پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود. کمبوجیه در بازگشت از مصر به طور اتفاقی فوت کرد ـ برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان می‌‌دانند اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مرده است ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی مانده است.
پس از مرگ کمبوجیه دوم کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود. ولی از شاخه دیگر تاج سلطنتی به آرشام یا پسرش ویشتاسب پدر داریوش می‌‌رسید. آنچه به نظر واقعی می‌‌رسد این است که داریوش در زمان حیات پدر و پدر بزرگش، با موافقت آنها، حکومت را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در اوایل حکمرانی وی، بر اساس اطلاعات الواح مکشوفه از پی بناها، این دو زنده بودند. اگر داریوش حکومت را به دست گرفت ،شاید به این دلیل باشد که او جوانتر و پر انرژی تر از آنها بوده است و از استعداد خوبی برای پادشاهی برخوردار بود؛ پادشاهی بر شاهنشاهی که به گفته خود وی از سکاها (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D9%87%D8%A7) در آن سوی سغد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%BA%D8%AF) تا اتیوپی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%88%D9%BE%DB%8C) و از هند تا سارد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D8%AF) گسترده شده بود.

الواح اقتصادی

هزاران لوح اقتصادی مکشوفه از تخت جمشید (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%AE%D8%AA_%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF) که مطالبی در مورد تدارکات و تأمین آذوقه در بار و نیروهای اجرایی در آنها نوشته شده است بسیاری از ویژگی‌های بی‌همتای تاریخ باستان خاورمیانه را معرفی می‌‌کنند. نخست این که شکل بیضوی این الواح که سمت چب آنها صاف است،خاص این الواح است که در هیچ کجای دیگر نمونه‌های مشابه آن یافت نشده است. همچنین این الواح رسی حول گره یک ریسمان ساخته شده‌اند که از دو منتهی الیه قسمت صاف لوح خارج می‌‌شوند به گونه‌ای که می‌‌توان آنها را به یک چوب افقی آویزان کرد. به نظر می‌‌رسد که این شکل ساختن لوح‌ها و قرار دادن ریسمان برای تسهیل مراجعه مکرر به بایگانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9% 86%DB%8C&action=edit) الواح بوده است و به این صورت نگهداری می‌‌شدند. سرانجام این که غالب این لوایح دوتایی هستند. به عنوان مثال لو ح نامه‌ای که در تخت جمشید یافت شده است به نظر می‌‌رسد که هرگز به مقصد نرسیده است اما نامه اصلی که واقعا به مقصد ارسال شده است به زبانی بابلی بر روی پوست نوشته شده بود. آن چه که در تخت جمشید پیدا شده است هفت نامه فرستاده شده است که به زبان عیلامی بر روی رس نوشته شده است. در بسیاری از این نامه‌ها ،چیزی تحت عنوان «ضمیمه نامه» پیش بینی شده بود. که به طور ضمنی اطلاعاتی در مورد عملکرد سامانه اداری پیچیده دربار هخامنشیان به دست می‌‌دهد. یکی از نمونه‌های کامل این ضمیمه‌ها به این صورت می‌‌باشد.«x فرمانی را که y اعلام کرده است ،نوشته است پس از این که x جفت z را دریافت کرد» به عبارتی دیگر کارمندی به نام x به زبان عیلامی و بر روی لوحی رسی، فرمانی را که پادشاه، دبیر یا مقام عالی رتبه به طور شفاهی یا به زبان پارسی باستان صادر کرده است، ثبت کرده است پس از این که کارمند x جفت نامه ارسال شده توسط مترجم یعنی کارمند z را دریافت کرد. این مسأله مستلزم این است که 2 جفت از یک سند در بایگانی نگهداری می‌‌شود: لوح (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%84%D9%88%D8%AD&action=edit) رسی به زبان عیلامی و پوست نوشته به زبان بابلی.
افراد بسیاری برای انجام یک دادوستد ساده نظیر دادن یک گوسفند به یک زرگر و طلا کار باید وارد قضیه می‌‌شدند. اما این سامانه دولتی نطفه نابودی اش را در خود به همراه داشت. به این ترتیب نامه یکی از فرماندهان عالی دربار به نام پارناکا (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%A7%DA% A9%D8%A7&action=edit) به خوبی به ما نشان می‌‌دهد که مهر شخصی وی گم شده است. «مهری که پیشا مال من بوده گم شده است. مهری که اینک بر روی این نام حک شده است ،مهر جدید من است.» در میان این الواح می‌‌توان به کارمندی اشاره کرد که با اسناد حسابرسی فرار کرده بود شاید می‌‌خواست به این ترتیب برخی از سوء استفاده‌ها را پنهان کاری کند یا مسئولین بایگانی که در حسابرسی، با تأخیر چندین ساله اسناد را جمع می‌‌کردند.

رمز گشایی از نوشته‌های میخی

اگر چه سنگ‌نوشته‌های پادشاهی و الواح اقتصادی درباره هخامنشی برای بازسازی تاریخی آن دوران مهم است، اما اهمیت این سنگ‌نوشته‌ها برای منطقه خاورمیانه از بعد دیگری نیز قابل بررسی است. به واقع بدون سنگ‌نوشته‌های داریوش و جانشینان وی در تخت جمشید و بیستون، کسی نمی‌داند که آیا باستان شناسان قادر بودند خط میخ با تاریخ سه هزار ساله اش را رمزگشایی کنند یا نه. به واقع در رمزگشایی از خطی میخی نخست سنگ‌نوشته‌های هخامنشی خوانده شدند. تفاوت اصلی و مشکل عمده در سنگ‌نوشته‌های هخامنشی نسبت به سنگ‌نوشته‌های مصری در این بود که سنگ‌نوشته‌های مصری به غیر از خط هیروگلیف، متنی نیز به زبان یونانی وجود داشت که زبانی شناخته شده بود اما سنگ‌نوشته‌های هخامنشی به 3 زبان نوشته شده‌اند که هر سه زبان و خط شناخته شده نبودند. کار رمزگشایی از این نوشته‌ها به حدی سخت بود که برای این کار گروهی از کارشناسان و متخصصان خط پس از نیم سده تلاش بی وقفه سرانجام توانستند خلاصه‌ای از سنگ‌نوشته‌ها را تهیه و ترجمه کنند. در بین این کارشناسان گروتفند Grotefend آلمانی کسی بود که با حدس و گمان توانست به نتیجه قطعی برسد. وی در مرحله اول حدس زد که خط اول در این سنگ‌نوشته‌ها که علائم نوشتاری کمی نیز در آن به کار رفته است می‌‌بایستی زبانی ایرانی باشد. سپس با بررسی 2 سنگ‌نوشته کوتاه مشکوفه از تخت جمشید وی متوجه شد که علایم مشابهی بر روی هر یک از این سنگ‌نوشته‌ها وجود دارد. ازاینرو حدس زد که این علایم باید نام پادشاهان هخامنشی باشد و به این ترتیب توانست نام داریوش، خشایار و یشتاسپ و واژه پادشاه را از بین سایر کلمات جدا و شناسایی کند. این کشف اولیه برای شناخت ده حرف از مجموع چهل حرف پارسی باستان ارزشمند به شمار می‌‌رفت. ازاینرو به نظر می‌‌رسید که شناخت ده حرف از مجموع چهل حرف پارسی باستان ارزشمند به شمار می‌‌رفت. ازاینرو به نظر می‌‌رسید که مرحله اصلی برای خواندن متون سنگ‌نوشته‌ها طی شده است و سرانجام در طول چندین سال، سایر حروف نیز شناسایی شدند. ازاینرو شرایطی مشابه سنگ‌نوشته‌های مصری به وجود آمد زیرا یک زبان (پارسی باستان) شناسایی شده بود. اما نوشته‌های عیلامی و بابلی سنگ‌نوشته‌ها به حد کافی مشکل بودند زیرا در این زبان‌ها علایم مهم بسیاری وجود داشت که برخی از این علایم به تنهایی ارزش معنایی متعددی داشتند. راولینسون Rawlinson در این امر تلاش بسیاری را انجام داد و به موفقیت‌هایی نیز دست یافت. وی ضمن تایید ارزش معنایی 15 حرف پارسی باستان، کار رمزگشایی از زبان بابلی را نیز آغاز کرد که بیش از 200 علامت دارد. در سال 1857، چهار نفر از دانشمندان به نام‌های راولینسون، هینکس HINKS، افپرت Oppert و تالبوت Talbot به صورت مجزا از هم ترجمه‌های مشابهی از یک متن بابلی را ارایه دادند. ازاینرو به نظر می‌‌رسد که از این خط و زبان نیز رمزگشایی شده است. سرانجام زبان عیلامی در سال 1890 رمزگشایی شد. در این سال وَیسباخ Weissbach نخستین دستور زبان آن را ارایه داد. با این همه متن عیلامی سنگ‌نوشته‌ها در عصر هخامنشیان آنچنان سخت و مشکل است که امروزه تنها بخش‌های کوچکی از آن قابل فهم می‌‌باشد.

ابداع خط زبان پارسی باستان

در جستار سنگ‌نوشته‌های هخامنشی نمی‌توان بدون پرداختن به مسأله ابداع خط زبان فارسی باستان از کنار آن به سادگی گذشت. بسیاری از متخصصان بر این باورند که خط فارسی باستان توسط داریوش اول ابداع شده است. آنها برای تایید سخن خود به بند پایانی سنگ‌نوشته بیستون اشاره می‌‌کنند. در حالی که برداشت آنها کاملاً اشتباه بوده است. این به مسأله ترجمه اشتباه واژه عیلامی (توپیم Tuppime) بر می‌‌گردد که از واژه دوب DUB سومری و توپو Tuppu ارامی به عاریه گرفته شده است. گروهی این واژه را به غلط «خط» ترجمه کرده‌اند در صورتی که معنی دقیق آن «سنگ‌نوشته» است. داریوش در سنگ‌نوشته بیستون نمی‌گوید که «من خط فارسی باستان را ایجاد کرده ام»، بلکه وی می‌‌گوید که «من متن سنگ‌نوشته را به زبان فارسی باستان به متون دیگر سنگ نبشه به زبان عیلامی و بابلی اضافه کرده ام». وانگهی پیش از وی نیز، کوروش بر روی ستون‌های کاخ خود در پاسارگاد سنگ‌نوشته‌هایی را به سه زبان عیلامی، بابلی و پارسی باستان به رشته تحریر در آورده است. «من کوروش هستم، پادشاه هخامنشی» و از سوی دیگر نمی‌توان ارزش تاریخی این سنگ‌نوشته‌ها را نادیده گرفت.

سامانه اداری شاهنشاهی هخامنشی

در پایان باید موضوع را یادآوری کنم که اگر چه سنگ‌نوشته‌های هخامنشی به سه زبان عیلامی، بابلی و پارسی باستان نوشته شده است و بایگانی امور اقتصادی انحصارا به زبان عیلامی بود، اما به نظر واقعی می‌‌رسد که زبان معمول در آن دوران بابلی بوده است. ازاینرو در روابط بین المللی آن دوران ناگزیر بودند که از زبان بابلی استفاده کنند و نیز در سامانه اداری شاهنشاهی بررسی فعالیت‌های تجاری و اقتصادی زبان بابلی رایج و مرسوم بود. اما چون متون مربوط به این زبان بیشتر بر روی پوست نوشته می‌‌شد که در مقایسه با رس و سنگ به دلیل آسیب‌های طبیعی در طول زمان، نسخه‌های کمی از آن به جای نمانده است. تنها در تخت جمشید چند سنگ‌نوشته به زبان بابلی پیدا شده است که با جوهر بر روی هاون و دسته هاون نوشته شده اند. درباره دیگر زبان‌ها باید گفت که تنها سنگ‌نوشته‌هایی به زبان هیروگلیف بر روی تندیس داریوش و نیز چندین گلدان سنگی در کل شاهنشاهی پارس به جای مانده است. یک لوح به زبان بابلی و لوح کوچک دیگری نیز از جنس رس در بایگانی تخت جمشید (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%AE%D8%AA_%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF) یافت شده است که به زبان یونانی بر روی آن نوشته شده است دو ماریس 2 marris یعنی 20 لیتر شراب در ماه تبت Tebet. اما آن چه که بدیهی است این است که دانش ما در این زمینه بسیار اندک است. از سوی دیگر سامانه مدیریتی شاهنشاهی ایجاب می‌‌کرد که زبان‌های مختلفی که در آن دوران در خاورمیانه بکار برده می‌‌شد، در دربار و یا امور جاری آن بکار برود. چند زبانی در سامانه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87) اجرایی هخامنشیان در تورات و باب استر (Esther) بیان شده است: «رونویسان و منشیان درباره به سرعت احضار شدند ... به فرمان مردخای (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%AE%D8%A7%DB% 8C&action=edit) نامه‌هایی را به یهودیان، والیان ایالت ها، فرمانداران، افسران بلندپایه ایالات شاهنشاهی از هند تا حبشه و چیزی نزدیک به 27 استان یا شهرب‌نشین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%A8) به رشته تحریر در آوردند و برای هر ایالت به خط آن ایالت و برای هر ملتی به زبانی که با آن حرف می‌‌زدند و برای یهودیان نیز به خط و زبان رسمی آنان نامه‌هایی را نوشته اند.»

منابع

نوشتاری از فرانسوا والا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%88%D8%A7_%D9%88% D8%A7%D9%84%D8%A7)، مترجم: رضا مصطفی زادگان، برگرفته از مجله الکترونیکی فرش ایران (http://www.carpetour.com/fa/emagazine.asp?AID=1031&p=2015) (برداشت آزاد).
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
پاینده ایران

Borna66
09-13-2009, 02:25 PM
کتيبه بيستون( کتيبه داريوش ) :
در 30 کيلومتري شرق کرمانشاه و در ارتفاع صد متري بر روي صخره اي داريوش کتيبه مشهور خود را حک کرده است که تا سال 1835 کسي از راز آن آگاه نبود . چشمه بيستون محل اطراق کاروانها در دورانهاي مختلف بوده است براي همين کسان زيادي کتيبه داريوش را ديده اند و شرحي از آن را در سفرنامه ها يا خاطراتشان گفته اند . از قديمي ترين آثار درباره اين نوشته ، گفته هاي ديودورسس سيسيلي است که در قرن اول پيش از ميلاد اين حجاري را به الهه سميراميس و صد نيزه داري که اطرافش را گرفته اند نسبت داده و گفته است بدستور سميراميس در زير نقش برجسته نوشته اي با حروف سرياني نقل کرده اند ديودور با تکيه بر نوشته کتزياس چنين آورده است که صخره مکان مقدسي بوده و به زئوس خداي بزرگ یونانيان تعلق داشته است .
ايزيدور خاراکسي جغرافي نويس باستان درباره راه کاروان رويي که از شرق بابل تا مرزهاي خاوري امپراطوري روم کشيده شده شرحي نوشته و در آن بيستون را باپتانا در ناحيه ، کامبادنا ناميده است و مي نويسد در باپتانا نوشته و تصويري از سميراميس است . و با وجود اختلاف نام بيستون با باپتانا که ايزيدور از آن ياد کرده در يکي بودن آنها کمتر مي توان ترديد داشت چون در کتيبه ، داريوش از ناحيه کامپادنا در سرزمين ماد در محل کتيبه نام برده شده است .
ابن حقول آنرا نقش مکتب خانه اي مي داند که معلم براي تنبيه شاگردانش تسمه اي در دست دارد . گاردان جهانگرد فرانسوي در سال 1794 اين نقش را پيکره دوازده حواري مسيح دانست ، و تصوير فروهر را به مسيح نسبت داد . پورتر در سال 1818 حدس زد که اين نقش ها پيکره شلم نصر و دو سردار و ده سبط ( قبيله ) اسرائيل است که به اسارت افتاده اند . خطر صعود از کوه مانع از آن مي شد که کسي به کتيبه نزديک شود . پورتر تا نيمه راه صعود کرد و طرحي از پيکره ها کشيد . او درباره خطر بالا رفتن از کوه مي گويد " هيچ زماني بدون بيم مرگ از آنجا نمي توان بالا رفت " . بالاخره در سال 1835 اولين کسي که اين صخره را در نورديد راولينسون انگليسي بود که از ستون اول متن فارسي باستان نسخه برداري کرد . او افسر انگليسي مأمور تربيت سربازان شاهي در ايران بود ولي به علت اختلافي که بين دولت ايران و انگليس پيش آمده بود راولينسون مجبور شد ايران را ترک کند . اما در سال 1844 بعد از شرکت در جنگ افغانها (جنگ افغانستان ) مجدد به ايران آمد و بقيه متن فارسي باستان را رونويسي کرد و از ترجمه ايلامي آن که سکايي ، مادي و شوشي جديد نيز خوانده شده نسخه برداري کرد . مطالعات وي در سال 1857 مورد توجه انجمن آسيايي پادشاهي لندن واقع گرديد و به اين ترتيب راز کتيبه بيستون گشوده شده . کار راولينسون سبب شد تا اين کتيبه مورد توجه دانشمندان زيادي قرار گيرد از جمله پروفسور ويليام جکسن از دانشگاه کلمبيا که در سال 1903 از آنجا ديدن کرد و مطالعاتي بر روي کتيبه انجام داد که بيشتر تصحيح کار راولينسون بود . در سال 1904 اولين عکسها توسط لينگ و تامپسون براي موزه بريتانيا گرفته شد و مطالعات مفصل تري در ادامه کار راولينسون انجام شد . سپس در سال 49-1948 ژرژکامرون کتيبه را مجدداً و به طور کامل مورد مطالعه قرار داد . کامرون راه کوچکي را که سابقاً براي رسيدن به نقوش و کتيبه ها در سنگ تراشيده بودند پيدا کرد و کتيبه ديگري را که در طرف راست واقع است و تا آن زمان نسخه برداري نشده بود نسخه برداري کرد که معلوم شد ادامه کتيبه ايلامي است ضمناً کامرون يک قالب تهيه کرد که هم اکنون در دانشگاه ميشيگان است . نتيجه مطالعات اين دانشمند در مورد کتيبه بيستون اين بود که داراي سه نوع خط فارسي باستان ، ايلامي نو ، بابلي نو يا اکدي مي باشد و پس از رمزگشايي فارسي باستان فهميده شد که تصاوير به داريوش و دو سردارش و ده شورشگر که در اوايل سلطنت او قيام کرده بودند تعلق دارد و شرح سرکوب اين ياغيان مي باشد .


http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
- مشخصات ظاهري کتيبه بيستون :
اين کتيبه يکي از معتبرترين و مشهورترين سندهاي تاريخي جهان است . زيرا مهمترين نوشته ميخي زمان هخامنشي است . مجموعاً سطحي که اين کتيبه در برگرفته به طول 5/20 ( بيست متر و پنجاه سانتيمتر ) و عرض 80/7 ( هفت متر و هشتاد سانتيمتر ) مي باشد . براي آسان شدن توضيحات ، کتيبه را در دو بخش مورد بررسي قرار مي دهيم .

بخش اول : نقوش
نقش هاي اين اثر تاريخي بر سطحي به طول 6 متر و عرض يا ارتفاع 3 متر و 20 سانتي متر حجاري شده است و شامل تصوير داريوش و کماندار و نيزه دار شاهي و 10 تن شورشگر است که يک تن در زير پاي داريوش و 9 تن دست بسته در مقابل او قرار دارند و سرهايشان بجز نفر اول بوسيله طنابي بهم وصل شده است و هرکدام لباس مخصوص کشور خود را بر تن دارند که آنها را از ديگري متمايز مي سازد و بر بالاي سر هرکدام نوشته اي است که نام شورشگر و محل شورش را معلوم مي کند . اندازه قد هشت تن از اينان 126 سانتيمتر و آخرين نفر که سکونخا نام دارد با کلاهش 178 سانتيمتر مي باشد . در اين مجموعه شاه با چهره اصلي و با اندازه حقيقي يعني 181 سانتيمتر نشان داده شده ، پاي چپ و کمان او که در دست چپش قرار دارد بر بدن گئوماتا که زير پاي او به حال تضرع افتاده ، نهاده شده و دست راست پادشاه به نشانه پرستش به سوي فروهر بلند شده است . فروهر که نماد اهورامزدا است روبروي پادشاه قرار دارد و حلقه اي در دست چپ گرفته و دست راست خود را مانند پادشاه بلند کرده است اين حرکت ظاهراً علامت دعاي خير است . يک ستاره هشت پر درون دايره بالاي کلاه تقريباً استوانه اي شکل فروهر ديده مي شود که همين نقش هم در تاج کنگره دار زيبايي که بر سر داريوش است ، ديده مي شود . شايد بدين وسيله داريوش اهورائي بودن خود را نشان مي دهد . پشت سر داريوش کماندار و نيزه دار شاهي ايستاده اند . شاه و افسرانش همگي يکنوع لباس بلند پارسي در بر و کفش سه بندي مشابهي به پا دارند . ولي سربندي که بر سر افسران است از لحاظ تزئين با تاج داريوش تفاوت دارد . ريش مستطيل شکل شاه نيز طبق معمول از ريش کوتاه سايرين متمايز است و همين بخش مستطيل ريش ، الحاقي است يعني از تکه سنگ جداگانه اي ساخته شده و سپس با مهارت بسيار به چهره داريوش متصل شده است . در تصاوير فروهر و شاه و دو افسرش ، در هر دو مچ دستبند وجود دارد . اين دقت و ظرافت در تيردان و بند آن و منگوله هاي متصل به نيزه و ريش و سربند افسران شاهي هم بکار رفته است . گئوماتا تنها اسيري است که کفش بندي به پا دارد و بقيه اسيران پابرهنه هستند . بر سطح حجاري شده 11 کتيبه کوچک هست .

بخش دوم : خطوط
موقعيت اين خطوط نسبت به نقوش چنين است . در زير نقش ها خطوط فارسي باستان در 5 ستون به طول 23/9 ( نه متر و بيست و سه سانتيمتر ) و عرض یا ارتفاع 63/3 متر ( سه متر و شصت سانتيمتر ) و 414 سطر قرار دارد .
در دست راست کنار نقوش يک بخش کتيبه ايلامي به طول 60/5 ( پنج متر و شصت سانتيمتر ) و عرض يا ارتفاع 70/3 قرار دارد و بقيه اين کتيبه در سمت چپ در امتداد خطوط فارسي باستان به طول 67/5 و عرض 63/3 متر و کلاً 593 سطر در هشت ستون قرار دارد .
کتيبه اکدي ( بابلي ) در قسمت بالاي کتيبه سمت چپ ايلامي قرار دارد با طول يا ارتفاع چهار متر (4) و عرض از قسمت بالا 52/2 و در قسمت پايين 31/2 اين کتيبه به شکل ذوزنقه مي باشد و در 112 سطر مي باشد .
مجموع خطوط و نقوش برابر با 120 متر مربع است .

- مطالب موجود در کتيبه داريوش :
کوروش در خيال لشکرکشي به مصر بود که کشته شد و پسرش کمبوجيه بر تخت سلطنت نشست و براي تحقق بخشيدن به آرزوي پدر رهسپار مصر شد . اما قبل از عزيمت برادر و رقيب خود برديا را از بيم آنکه مبادا در غياب او به تخت سلطنت بنشيند ، مخفيانه کشت . او با حمله به مصر قلمرو امپراطوري خويش را گسترش داد . از شواهد چنين بر مي آيد که او بر خلاف کوروش براي عقايد ملتها و کساني که تحت سلطه اش بودند ، ارجي قائل نبود و از فرزانگي و درايت پدر بهره چنداني نبرده بود . چنانکه پس از شکست قرطاجنه ( از مستعمرات فينيقي ها ) که علت آن سر باز زدن ناويان ناوگانهاي ايران ( که همه از مردم فينيقيه بودند ) بود . کمبوجيه گذشت و سياست پدر را فراموش کرد و در برابر همه ، مصريان را ريشخند کرد با خنجرش گوساله مقدس مصريان آپبس راکه مي پرستيدند از پاي در آورد و جسدهاي موميايي شده پادشاهان را از گورها بيرون کشيد . معابد را با پليدي آلود و فرمان داد تا بتهايي را که در آنها بودند بسوزانند و اين شامل خارجيها نبود چنانکه در زمان بيماري هاي خود که شايد نوبه هاي صرعي بوده خواهر و همسر خود رکسانا را کشت. پسر خود پراک اسپيس را به تير زد و دوازده تن از بزرگان ايران را زنده بگور کرد .
شايد بدليل جو خفقان و ايجاد حکومت مطلقه بود که ميزان نارضايتي مردم و سران کشور زياد شده بود و دشمناني که در زمان کوروش به علت اقتدار و سياستش ناچار سکوت کرده بودند اکنون با دوگانگي و ضعفي که در حکومت وجود داشت سر به شورش برداشتند . گئومات مغ که از روحانيون دربار بود و از راز کشته شدن برديا نيز اطلاع داشت فرصت را غنيمت شمرد و در غياب کمبوجيه که حدود سه سال در مصر بود ، علم اين قيامها را برافراشت . گئومات از نژاد ماد بود و کشورداري و شاهنشاهي اين نژاد بدست کوروش انقراض يافته بود . گئومات از زمان به تخت نشستن تا زمان سرکوبیش حدود 7 ماه بر ايران حکومت راند . او ماليات سه سال را به مردم بخشيد و در دين اصلاحاتي بوجود آورد ، براي همين معابد موجود را ويران کرد .
بر طبق کتيبه بيستون خبر شورش گئومات که به کمبوجيه رسيد . قصد بازگشت به ايران کرد ولي در بين راه خود را کشت و داريوش که از نوادگان هخامنش و همچنين از سرداران محافظ کمبوجيه بود حکومت را بدست گرفت . ده ياغي که بر کتيبه بيستون حجاري شده اند نشان دهنده ده شورش است که توسط داريوش تا يکسال و نيم – دو سال پس از شاهيش سرکوب شده اند .
- متن کتيبه داريوش بزرگ شاهنشاه هخامنشي
چون براي احراز شاهي در زمان قديم شاهزاده بودن امتياز بزرگي محسوب مي شود ، داريوش کتيبه اش را با معرفي خود آغاز مي کند و اصالت نژاديش و اينکه شايستگي شاهي را دارد اثبات مي کند و مي گويد :
ستون 1
بند 1 – من داريوش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه در پارس ، شاه کشورها ، پسر ويشتاسب ، نوه ارشام هخامنشي .
بند 2 - داريوش شاه گويد : پدر من ويشتاسب ، پدر ويشتاسب ارشام ، پدر ارشام آريامن ، پدر آريامن چيش پيش ، پدر چيش پيش هخامنش .
بند 3 - داريوش شاه گويد : بدين جهت ما هخامنشي خوانده مي شويم [ که ] از ديرگاهان اصيل هستيم . از ديرگاهان تخمه ما شاهان بودند .
بند 4 – داريوش شاه گويد: 8 [ تن ] از تخمه من شاه بودند . من نهمين [ هستم ] ما 9 [ تن ] پشت اندر پشت ( در دو شاخه ) شاه هستيم .
بند 5 – داريوش شاه گويد : به خواست اهورا مزدا من شاه هستم . اهورا مزدا شاهي را به من داد .
بند 6 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من شاه آنها بودم . پارس ، عيلام ، بابل ، آشور ، عرب ، مودراي ( مصر ) ، اهل دريا ( فينيقيها ) ، سارد ( ليدي ) ، يونان ( يوناني هاي ساکن آسياي صغير ) ، ماد ، ارمنستان ، کپدوکيه ، پرثو ، زرنگ ( سيستان ) ، هرئي و( هرات ) ، باختر ( بلخ ) ، سغد ، گندار ( دره کابل ) سک ( طوايف بين درياچه آرال و درياي مازندران ) ، ثت گوش ( دره رود هيرمند ) ، رخج ( قندهار ) ، مک ( مکران و عمان ) جمعاً 32 کشور .
بند 7 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] کشورهايي که از آن من شدند . به خواست اهورامزدا بندگان من بودند . به من باج دادند . آنچه از طرف من به آنها گفته شد ، چه شب ، چه روز همان کرده شد .
بند 8 – داريوش شاه گويد : در اين کشورها مردي که موافق بود او را پاداش خوب دادم آنکه مخالف بود اورا سخت کيفر دادم . به خواست اهورا مزدا اين کشورهايي [ است ] که بر قانون من احترام گذاشتند . آن طوري که به آنها از طرف من گفته شد همانطور کرده شد .
بند 9 – داريوش شاه گويد : اهورا مزدا مرا اين پادشاهي داد . اهورا مزدا مرا ياري کرد تا اين شاهي بدست آورم . به ياري اهورا مزدا اين شاهي را دارم .
بند 10 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه به وسيله من کرده شد پس از اينکه شاه شدم . کمبوجيه نام پسر کوروش از تخمه ما او اينجا شاه بود . همان کمبوجيه را برادري بود بردي نام هم مادر [ و ] هم پدر با کمبوجيه . پس از آن کمبوجيه آن بردي را بکشت ، به مردم معلوم نشد که بردي کشته شده . پس از آن کمبوجيه رهسپار مصر شد ، مردم نا فرمان شدند . پس از آن دروغ در کشور بسيار شد هم در پارس ، هم در ماد ، هم در ساير کشورها .
بند 11 – داريوش شاه گويد : پس از آن مردي مغ بود گئومات نام . او از پ ئيشي يا وودا ( پي شياووادا ) برخاست . کوهي [ است ] ارکديش ( ارکادري ) نام . چون از آنجا برخاست از ماه وي يخن 1 چهارده روز گذشته بود . او به مردم چنان دروغ گفت [ که ] : من بردي پسر کوروش برادر کمبوجيه هستم . پس از آن مردم همه از کمبوجيه برگشته به سوي او شدند هم پارس ، هم ماد ، هم ساير کشورها . شاهي را براي خود گرفت . از ماه گرم پد 2 9 روز گذشته بود آنگاه شاهي را براي خود گرفت . پس از آن کمبوجيه به دست خود مرد .
بند 12- داريوش شاه گويد : نبود مردي ، نه پارسي ، نه مادي ، نه هيچ کس از تخمه ما که شاهي را گئومات مغ باز ستاند . مردم شديداً از او ميترسيدند که مبادا مردم بسياري را که پيش از آن بردي را شناخته بودند بکشت . بدان جهت مردم را مي کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردي پسر کوروش نيستم . هيچ کس ياراي گفتن چيزي درباره گئومات مغ نداشت تا من رسيدم . پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم . اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود . از ماه باگاديش 3 10 روز گذشته بود . آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهايي را که برترين مردان دستيار [ او ] بودند کشتم . دژي سيک ي ووتيش 4 ، نام سرزميني ني ساي نام در ماد آنجا او را کشتم . شاهي را از او ستاندم . به خواست اهورا مزدا من شاه شدم . اهورا مزدا شاهي را به من داد .
بند 14 – داريوش شاه گويد : شاهي را که از تخمه ما برداشته شده بود آن را من برپا کردم . من آن را در جايش استوار نمودم . چنانکه پيش از اين [ بود ] همان طور من کردم . من پرستشگاه هايي را که گئومات مغ ويران کرده بود مرمت نمودم . به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هايي را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم . من مردم را در جايش استوار نمودم ، هم پارس ، هم ماد و ساير کشورها را . چنان که پيش از اين [ بود ] آنچه را گرفته شده [ بود ] برگرداندم . به خواست اهورا مزدا من اين را کردم . من کوشيدم تا خاندان ما را در جايش استوار نمايم چنان که پيش از اين [ بود ] آن طور من کوشيدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگيرد .
بند 15 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم .
بند 16 – داريوش شاه گويد : چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردي آثرين ( آثرينا ) نام پسر او در خوزستان ( اووج ) برخاست . به مردم چنين گفت : من در خوزستان شاه هستم . پس از آن خوزيان نافرمان شدند . به طرف آن آثرين گرويدند . او در خوزستان شاه شد . و مردي بابلي ندئيت ب ئير ( نيدنيتوبل ) نام پسر ائين ئير او در بابل برخاست . چنين مردم را بفريفت [ که ] : من نبوکدرچرپسر نبتون ئيت هستم . پس از آن همه مردم بابلي به طرف آن ندئيت ب ئير گرويدند . بابل نافرمان شد . او شاهي را در بابل گرفت .
بند 17 – داريوش شاه گويد : پس از آن من رهسپار بابل شدم به سوي آن ندئيت ب ئير که خود را نبوکدرچر مي خواند . سپاه ندئيت ب ئير دجله را در دست داشت . آنجا ايستاد . و آب عميق بود . پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم . پاره اي بر شتر سوار کردم . براي عده اي اسب تهيه کردم . اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود به خواست اهورا مزدا دجله را گذشتيم . آنجا آن سپاه ندئيت ب ئير را بسيار زدم . از ماه اثري يادي ي 5 ، 26 روز گذشته بود .
بند 19 – داريوش شاه گويد : پس از آن من رهسپار بابل شدم . هنوز به بابل نرسيده بودم شهري زازان نام کنار فرات آنجا اين ندئيت ب ئير که خود را نبوکدرچر مي خواند با سپاه بر ضد من به جنگ کردن آمد . پس از آن جنگ کرديم . اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود . به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئيت ب ئير را بسيار زدم . بقيه به آب انداخته شد . آب آن را برد . از ماه انامک 6 ، 2 روز گذشته بود که چنين جنگ کرديم .

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
09-13-2009, 02:29 PM
***
داريوش در سال 521 پيش از ميلاد پس از مرگ كمبوجيه Cambyses و فرونشاندن شورش بردياي دروغي Gaumata از سوي بزرگان ايران به پادشاهي برگزيده شد. داريوش هنگامي به پادشاهي رسيد كه به سبب غيبت زياد كمبوجيه از ايران و رويداد گئوماتا، تمام استانهاي كشور در شورش بسر ميبرد. داريوش براي بازگردانيدن آرامش و برقراري يكپارچگي كشور 70 سال جنگيد و در نزديك به 20 جنگ شركت كرد و سرانجام شاهنشاهي ايران را كه رو به نيستي ميرفت دوباره زنده كرد و دوران پادشاهي شاهنشاهان هخامنشي را به اوج خود رساند. در دوران او ايران از 30 استان (ساتراپ ) تشكيل شد و مصر ششمين استان ايران بود.

داريوش در سال 517 پيش از ميلاد به مصر رفت و آئين مصريان را گرامي شمرد و پرستشگاهي در آمون Ammon براي آنان ساخت و بدينگونه بار ديگر آزادي اديان در شاهنشاهي ايران را كه كوروش بزرگ بنيانگزار آن بود به جهانيان يادآور گرديد.

براي ياري به تجارت خارجي مصر داريوش كانال سوئز را ميان درياي مديترانه و درياي سرخ گشود. شاهراه ميان ممفيس پايتخت مصرو شهر كوروش (دركنار رود سيحون در شمال شرقي ايران) و شاهراه بين سارد و شوش به درازاي 2400 كيلومتر، از جمله راههايي است كه داريوش در سراسر كشور پهناور شاهنشاهي ايران ساخت و با برقراري سيستم چاپار Post ميان اين استانها پيوند و پيوستگي بوجود آورد. داريوش براي دريافت ماليات روشي دادگسترانه پديد آورد و همواره ماموران دولت خود را زير نظر داشت و آنان را از ستم و جور به مردم پرهيز ميداشت. در زمان او براي نخستين بار در ايران سكه طلا زده شد كه "داريك" نام داشت.

او افزون بر ارتشي نيرومند، سپاه جاويدان را بنياد نهاد كه 10 هزار تن بودند و هيچگاه از شمار آنان كم نميشد و هميشه آماده جانبازي در راه انجام فرمان پادشاه بودند. جنگ مشهور ماراتن Marathon از جمله جنگهاي ميان ايران و يونان بود كه در دوران داريوش روي داد. تاريخ دانان به داريوش لقب بزرگ داده اند و پس از او بسياري از نام آوران تاريخ از جمله اسكندر، پادشاهان سلوكي، پادشاهان ساساني و خلفاي بني اميه و بني عباس هريك به گونه اي از روش كشورداري داريوش بزرگ تقليد كرده اند. داريوش در سال 386 پيش از ميلاد در گذشت.

Borna66
09-13-2009, 02:30 PM
در 30 کيلومتري شرق کرمانشاه و در ارتفاع صد متري بر روي صخره اي داريوش کتيبه مشهور خود را حک کرده است که تا سال 1835 کسي از راز آن آگاه نبود . چشمه بيستون محل اطراق کاروانها در دورانهاي مختلف بوده است براي همين کسان زيادي کتيبه داريوش را ديده اند و شرحي از آن را در سفرنامه ها يا خاطراتشان گفته اند . از قديمي ترين آثار درباره اين نوشته ، گفته هاي ديودورسس سيسيلي است که در قرن اول پيش از ميلاد اين حجاري را به الهه سميراميس و صد نيزه داري که اطرافش را گرفته اند نسبت داده و گفته است بدستور سميراميس در زير نقش برجسته نوشته اي با حروف سرياني نقل کرده اند ديودور با تکيه بر نوشته کتزياس چنين آورده است که صخره مکان مقدسي بوده و به زئوس خداي بزرگ یونانيان تعلق داشته است .


ايزيدور خاراکسي جغرافي نويس باستان درباره راه کاروان رويي که از شرق بابل تا مرزهاي خاوري امپراطوري روم کشيده شده شرحي نوشته و در آن بيستون را باپتانا در ناحيه ، کامبادنا ناميده است و مي نويسد در باپتانا نوشته و تصويري از سميراميس است . و با وجود اختلاف نام بيستون با باپتانا که ايزيدور از آن ياد کرده در يکي بودن آنها کمتر مي توان ترديد داشت چون در کتيبه ، داريوش از ناحيه کامپادنا در سرزمين ماد در محل کتيبه نام برده شده است .

ابن حقول آنرا نقش مکتب خانه اي مي داند که معلم براي تنبيه شاگردانش تسمه اي در دست دارد . گاردان جهانگرد فرانسوي در سال 1794 اين نقش را پيکره دوازده حواري مسيح دانست ، و تصوير فروهر را به مسيح نسبت داد . پورتر در سال 1818 حدس زد که اين نقش ها پيکره شلم نصر و دو سردار و ده سبط ( قبيله ) اسرائيل است که به اسارت افتاده اند . خطر صعود از کوه مانع از آن مي شد که کسي به کتيبه نزديک شود . پورتر تا نيمه راه صعود کرد و طرحي از پيکره ها کشيد . او درباره خطر بالا رفتن از کوه مي گويد " هيچ زماني بدون بيم مرگ از آنجا نمي توان بالا رفت " . بالاخره در سال 1835 اولين کسي که اين صخره را در نورديد راولينسون انگليسي بود که از ستون اول متن فارسي باستان نسخه برداري کرد . او افسر انگليسي مأمور تربيت سربازان شاهي در ايران بود ولي به علت اختلافي که بين دولت ايران و انگليس پيش آمده بود راولينسون مجبور شد ايران را ترک کند . اما در سال 1844 بعد از شرکت در جنگ افغانها (جنگ افغانستان ) مجدد به ايران آمد و بقيه متن فارسي باستان را رونويسي کرد و از ترجمه ايلامي آن که سکايي ، مادي و شوشي جديد نيز خوانده شده نسخه برداري کرد . مطالعات وي در سال 1857 مورد توجه انجمن آسيايي پادشاهي لندن واقع گرديد و به اين ترتيب راز کتيبه بيستون گشوده شده . کار راولينسون سبب شد تا اين کتيبه مورد توجه دانشمندان زيادي قرار گيرد از جمله پروفسور ويليام جکسن از دانشگاه کلمبيا که در سال 1903 از آنجا ديدن کرد و مطالعاتي بر روي کتيبه انجام داد که بيشتر تصحيح کار راولينسون بود . در سال 1904 اولين عکسها توسط لينگ و تامپسون براي موزه بريتانيا گرفته شد و مطالعات مفصل تري در ادامه کار راولينسون انجام شد . سپس در سال 49-1948 ژرژکامرون کتيبه را مجدداً و به طور کامل مورد مطالعه قرار داد . کامرون راه کوچکي را که سابقاً براي رسيدن به نقوش و کتيبه ها در سنگ تراشيده بودند پيدا کرد و کتيبه ديگري را که در طرف راست واقع است و تا آن زمان نسخه برداري نشده بود نسخه برداري کرد که معلوم شد ادامه کتيبه ايلامي است ضمناً کامرون يک قالب تهيه کرد که هم اکنون در دانشگاه ميشيگان است . نتيجه مطالعات اين دانشمند در مورد کتيبه بيستون اين بود که داراي سه نوع خط فارسي باستان ، ايلامي نو ، بابلي نو يا اکدي مي باشد و پس از رمزگشايي فارسي باستان فهميده شد که تصاوير به داريوش و دو سردارش و ده شورشگر که در اوايل سلطنت او قيام کرده بودند تعلق دارد و شرح سرکوب اين ياغيان مي باشد .

Borna66
09-13-2009, 02:31 PM
در باره کتیبه داریوش بزرگ در بیستون
رضا مرادی غیاث آبادی
راهی كه امروزه شهرهای همدان، كنگاور، كرماشان (كرمانشاه)، سرپل‌زِهاب، قصرشیرین و خسروی را به سرزمین میاندورود (بین‌النهرین) پیوند می‌دهد؛ همان راه باستانی چند هزار ساله است كه سرزمین‌های خاوری و میانی ایران‌زمین را به سرزمین‌های باختری و به بابل و نینوا و دیگر شهرهای میاندورود پیوند می‌داده است. این راه در 30 كیلومتری كرمانشاه، دشت خرم بیستون و دامنه كوه «پَـرو» را در می‌نوردد. این خرمی بیش از هر چیز وامدار رود خروشان گاماسیاب و چشمه باستانی همیشه جوشانِ بیستون می‌باشد. در درازای این راه و به ویژه در بیستون، یادمان‌های باستانی فراوانی به چشم می‌خورد كه نشانه رویكرد ویژه پیشینیان به این سامان بوده است.
نام بیستون واژه «بیسْـتون» (كه امروزه به اشتباه «بیسُـتون» گفته‌ می‌شود) در زمان هخامنشی و شاید پیش از آن، بگونه بَـگَـستانَـه/ بَـغَـستانَـه (= جایگاه خدا) و در زمان‌های بعدی به گونه‌های «بِـهیسـتان/ بیسْـتون/ بـاغـستان/ بُـستان» تغییر حرف و آوا داده است. آنگونه كه از نوشته‌های «دیودور سیسیلی» تاریخ‌نویس یونانی (سده نخست پیش از میلاد بر می‌آید؛ در زبان یونانی آنرا به شكل بَـغیستانن می‌شناخته‌اند. این نام در آثــار جغــرافیا‌نویسان پس از اســلام و نیز با اقتباس آن، در زبـان‌ انـــگلیسی و بعضــی دیگر از زبان‌های اروپایی، به گونه تلفظ پهلوی آن یعنی بِـهیستون شناخته شده است.
یادمان داریوش بزرگ شایان‌ترین و باشكوه‌ترین یادمان‌های كهن منطقه بیستون، سنگ‌نگاره و سنگ‌نبشته داریوش بزرگ (یكم) هخامنشی (521- 486 پیش از میلاد) می‌باشد كه در حدود سال‌های 520 پیش از میلاد، در كنار راه و بر سینه پرتگاهی دور از دسترس با ده‌ها متر بلندی از سطح جاده و در برابر چشمه بیـستون تراشیده شده است. این اثر با حدود 20 متر درازا و 8 متر بلندا، بزرگترین سنگ‌نبشته جهان است و از آن در كتاب‌های بسیاری از نویسندگان و جغرافیا‌نویسان قدیم یاد شده است.
كهن‌ترین مورخ و متن تاریخی ما می‌توانیم از داریوش بخاطر نگاشتن كتیبه تاریخی بیستون، به عنوان كهن‌ترین تاریخ‌نویس شناخته شده ایرانی نام ببریم. همچنین به همین ملاحظه، كتیبه بیستون نخستین متن تاریخی شناخته شده ایرانی بشمار می‌رود. این نبشته كه تا پایان ستون چهارمِ متن پارسی باستان، رویدادهای سال‌ نخست پادشاهی داریوش را بازگو می‌كند؛ بجز ارزش تاریخی، یكی از كهن‌ترین منابع اعلام در زبان‌های ایرانی است و برای بررسی دگرگونی واژگان ایرانی، نام‌های كسان، شهرها، رودها، كوه‌ها و نیز برای شیوه نگارش، گاهشماری، اندیشه‌ورزی و بسیاری بایسته‌های دیگر، نگرگاه ویژه و پر ارج پژوهندگان گوناگون است. ستون پنجمِ همان متن، تكمله‌ای بر كتیبه قبلی و در بر دارنده گزیده‌ای از رویدادهای سال‌های دوم و سوم پادشاهی اوست.
در این متن، داریوش در آغاز به معرفی خود و پدرانش می‌پردازد. (این تبار‌نامه تفاوت‌های متعددی با تبارنامه گزارش شده در تاریخ هرودوت دارد.) پس از این با احترام، از اهورامزدا و بخشش او سخن می‌راند كه تا پایان كتیبه بارها تكرار می‌شود. البته پرستش اهورامزدا توسط داریوش و دیگر ایرانیان به هیچ‌روی دلیلی بر زرتشتی بودن آنان نیست. چرا كه پرستش اهورامزدا متعلق به بسیاری از ادیان ایرانی بوده و از روزگاران كهن‌تر و دستكم از زمان كاسیان در ایران شناخته شده است. كـاسـیان، به موجب كتیبه‌های باقی مانده، اهـورامـزدا را به گونه « اَشـوریـاش- مَـزوتـاش» می‌شناختند.
در گزارش بابلی كتیبه داریوش نیز از اهورامزدا با عنوان «خدای آریاییان» نامبرده شده است. پس از این داریوش به معرفی سرزمین‌های تابعه خود می‌پردازد كه ضمن آن از 23 كشور نام می‌برد كه البته تا پایان پادشاهی‌اش تعداد آنها به 30 كشور می‌رسد. سپس در ادامه كتیبه طولانی و مفصل خود و با ثبت دقیق زمان و تقویم، شرح نبرد با شورشگرانی را می‌دهد كه در نخستین سال پادشاهی خود (به گفته خودش) به دروغ ادعای شاهی كرده و كشور را به آشوب كشانده بودند. (واژه دروغ و پرهیز از دروغ، بارها و بارها در اظهارات داریوش تكرار شده و بر آن تأكید شده است.) در ادامه متن همچنین با مضامین دیگری مانند سفارش به تباه نكردن كتیبه، دعای نیكِ «دودمان فراوان» برای نگهدارندگان نگاره‌ها و كتیبه، رفتار به عدالت و مطابق با قانون، معرفی یاران خود، و بسیاری مطالب دیگر روبرو می‌شویم. در سراسر كتیبه، داریوش نسبت به دشمنان و شورشگران نامبرده شده، سخن زشت و ناپسند و تهمت‌های نابجا بكار نمی‌برد.
روش ساخت برای تراشیدن سنگ‌نگاره و سنگ‌نبشته بیستون، جایی در ارتفاع چند ده متری سطح زمین و در دامنه رو به جنوبِ كوه پَـرو انتخاب شده است. اما با این وجود به نظر می‌آید كه در زمان ساخت آن، راهی برای دستیابی آسان به محل كارگاه وجود داشته است. بقایای مبهم پلكانی در بخش‌های بالایی كوه و نیز آثار تراشیدن تخته‌سنگ‌های زیر كتیبه تا نزدیكی‌های زمین، نشان‌دهنده وجود راهی به سوی بالا است. راهی كه سنگ‌تراشان پس از پایان كار و به هدف دسترس ناپذیر كردن كتیبه، در ضمن پایین آمدن، آنرا نیز تراشیده و محو كرده‌اند. نبشتن كتیبه‌ای تاریخی در چنین بلندای دست ناپذیری كه از پایین كوه نیز به هیچوجه قابل خواندن نیست، نشان‌دهنده اینست كه داریوش این متن را نه برای مردمان روزگار خود، بلكه منحصراً برای آیندگان نوشته بوده است. آثار حجاری شده در بیستون از نگرگاه فن‌آوری و سازو‌كار ساخت، از بهترین نمونه‌های هنر هخامنشی است. ما از ابزارها و شیوه‌های ساخت و پرداخت چنین نگاره‌هایی بر روی سنگ آهك كه هنوز پس از 2500 سال بسیار صیقلی و براق هستند، اطلاعی نداریم. با توجه به رنگ لعاب‌گونه قهوه‌ای مانندی كه پس از همراه شدن با ذرات اكسیده شده عناصر آمیخته سنگ آهك، در سراسر نمای كتیبه به چشم می‌خورد؛ و نیز با توجه به اینكه در داخل حروف چند سطرِ نخست متن پـارسی باستان، بقایای سرب دیده شده است؛ به نظر می‌رسد كه پس از پایان نوشتن متون، داخل آنها را برای پایداری بیشتر با سرب، و تمام نمای كتیبه را با اندودی كه برای ما ناشناخته است؛ پوشانده بوده‌اند. در حین ساخت، هر كجا كه به دلیلی سطح سنگ تخریب می‌شد؛ قطعه سنگ دیگری را به اندازه محل تخریب شده می‌تراشیده و در جای آن نصب می‌كرده‌اند. نمونه این وصله‌ها در قوس كمان داریوش و سردارِ همراه او و نیز در كلاه و دستِ «گوی بالدار» (نشان ملی ایران باستان و نماد خورشید و اهورامزدا) دیده می‌شود.
وضعیت ظاهری سنگ‌نگاره بزرگترین چهره سنگ‌نگاره، سیمای داریوش بزرگ است كه به اندازه طبیعی با بلندای 8/1 متر تراشیده شده و پیكره مُغ گِئومات در زیر پای او افتاده است. پشت سرِ داریوش، دو تن از ملازمان او به اندازه 5/1 متر با نیزه و كمان ایستاده‌اند و در برابر او نُه نفر شورشگرِ نامبردار شده در كتیبه با دست‌ها و گردن‌های بسته، به ردیف ایستاده‌اند. در بالای همه آنها نشان گوی بالدار جای گرفته است. این بخش حدود 6 متر درازا و 3 متر بلندی دارد.
شباهت با سنگ‌نگاره آنوبانی‌نی شباهت بسیار زیاد این نگاره با سنگ‌نگاره «آنـوبـانـی‌نـی» در سرپل‌زِهاب، نشاندهنده توجه داریوش به این اثر 4000 ساله است. در آنجا نیز شمار اسیرانی كه با ریسمانی مهار شده‌اند به نُه نفر می‌رسد و در برابر آنان ایزدبانویی قرار دارد كه حلقه‌ای در دست و گوی خورشید را بر كنار دارد. این حلقه و گوی خورشید به گونه‌ای دیگر در نشان گوی بالدارِ بیستون تكرار شده است.
وضعیت ظاهری كتیبه‌ها سنگ‌نبشته یا كتیبه داریوش به سه زبان و خطِ پارسی باستان، عیلامی نو و اَكَدی (به گویش بابلی نو) و در مجموع در 1119 سطر نویسانده شده است. همانگونه كه در طرح و نقشه آخر كتاب دیده می‌شود؛ متن بابلی از دید ناظر، در سوی چپ نگاره و بر دو پهلوی صخره‌ای به پهنای میانگین 8/3 متر و بلندای میانگین 5/3 متر در 112 سطر نوشته شده است و ترجمه بندهای 1 تا 69 متن پارسی باستان را در بر می‌گیرد. متن عیلامی در سوی راست نگاره و در چهار ستون به بلندای 1/2 متر و پهنای 5/1 متر در 323 سطر نوشته شده است كه در همان زمان به انگیزه افزودن چهره سكونخای سكایی، بخشی از آن را پاك كرده و مجدداً همه متن عیلامی را در سه ستون و 270 سطر در پایین نبشته بابلی تراشیده‌اند. متن پارسی باستان در زیر نگاره و در چهار ستون 4 متری و یك ستون 2 متری، همگی به پهنای میانگین 93/1 متر در 414 سطر به خط میخی بسیار زیبا و باشكوه پارسی باستان نویسانده شده است. بجز ایـن، چـندین كـتیبه كوچك در جای‌های گوناگون سنگ‌نگاره به چشم می‌خورد كه در بر دارنده نام شورشگران و همچنین گزیده‌هایی از كتیبه اصلی می‌باشد. بیشتر كتیبه‌های كوچكِ بیستون به سه زبان نگارش یافته‌اند، اما كتیبه آ و ك تنها به زبان‌های پارسی‌باستان و عیلامی، و كتیبه ل تنها به زبان عیلامی نویسانده شده است.
رونویس‌های دیگر كتیبه از این كتیبه نسخه‌های آسیب‌ دیده‌ای به خط و زبانی كه فعلاً آرامی نامیده می‌شود، در بابل و مصر نیز پیدا شده است. نسخه بابلی كه قطعاتی از سنگ‌نگاره را نیز به همراه دارد؛ بر روی سنگ، و نسخه مصری كه از جزیره اِلِـفانتین در میانه رود نیل بدست آمده است، بر روی پاپیروس نگاشته شده‌اند. به نظر می‌آید همانگونه كه در متن اصلی نیز به آن اشاره رفته است؛ نسخه‌های متعددی از كتیبه را برای نواحی گوناگون فرستاده بوده‌اند. ارسال برخی از این رونویس‌ها به هنگام پادشاهی داریوش بزرگ و برخی دیگر در زمان پادشاهان بعدی و از جمله داریوش دوم صورت پذیرفته بود.
تفاوت در آوانویسی آوانوشت و ترجمه كتیبه‌های پارسی باستان هنوز دچار پاره‌ای ناسازگاری‌ها و دوگانگی‌هاست كه بیشتر تلفظ دقیق نام‌ها را در بر می‌گیرد. در آثار پژوهشگران، نام‌های بكار رفته در كتیبه به گونه‌های متفاوتی ثبت شده‌اند كه در حال حاضر و با دانش امروزی نمی‌توان هیچكدام را بر دیگری ترجیح داد. چرا كه خط میخی پارسی باستان در سرشت خود امكان تلفظ دقیق را برای ما فراهم نمی‌سازد و تنها در زمان خود به سبب آشنایی مردم با واژه‌ها، به درستی قابل خواندن بوده‌اند. از سوی دیگر تلفظ نام‌ها در متن پارسی باستان با تلفظ همان نام در متن‌های عیلامی و بابلی متفاوت است.
تفاوت در ترجمه گزارش فارسی این كتاب، بر اساسِ متن میخی پارسی باستان انجام شده است. اما هر سه متنِ كتیبه بیستون، ترجمه برابر و یكسانِ یكدیگر نیستند و نسبت به یكدیگر تفاوت‌های كم و بیشی را عرضه می‌دارند. از سوی دیگر هیچیك از ترجمه‌های امروزی كتیبه، معادل دقیق معنای واژگان اصلی آنرا ارائه نمی‌كنند. بدین لحاظ استناد كردن به یك واژه یا استنباطی كه محصول توجه صرف به بارِ معنایی واژه‌ای در ترجمه باشد؛ امری كاملاً نادرست است. ترجمه‌های امروزی بر مبنای مضمون و محتوای كلی آن انجام می‌پذیرد و به همین ترتیب تنها با استناد به مضمون كلی آن می‌توانیم اظهار نظر نماییم. بطور نمونه می‌توان از واژه‌ای نام برد كه در متن پارسی باستان به گونه «كارَه» آمده و در ترجمه همه پژوهشگران و از جمله در این گزارش بیشتر به «سپاه» و گاه به «مردم» برگردانده شده است. اما شواهدی كه هنوز به اثبات نرسیده است وجود دارد كه «كارَه» نه تنها به معنای سپاه، بلكه نوعی انجمن مردمی یا انجمن بِهان را نیز در نظر دارد كه به شكلی در انتخاب او به پادشاهی و نظارت بر او نقش داشته است.
خط یا زبان آریایی یكی از جنجالی‌ترین بخش‌های كتیبه داریوش، بند پایانی ستون چهارم (سطر 89) می‌باشد كه از نگارش یا ترجمه دیگری از كتیبه به «آریایی» (خط یا زبان؟) یاد می‌كند كه ترجمه دقیق آن می‌تواند روشنگر بسیاری از ناگفته‌ها در باره زمان پیدایی خط میخی پارسی باستان باشد كه امروزه محل اختلاف نظر فراوان است. از سویی آثاری به این خط از پادشاهان و شاهان محلی هخامنشی پیش از داریوش به دست آمده است و از سویی دیگر شواهد فراوانی در نوآوری این خط در زمان داریوش و نبشتن كتیبه‌هایی به نام شاهان گذشته در زمان پادشاهان متأخر هخامنشی در دست است. اما متأسفانه این بند امروزه بسیار آسیب دیده است و علیرغم نسخه‌برداری و عكس‌های دقیق نگارنده، همچنان خوانش آنها روش‌های تازه و بردباری افزون‌تر را درخواست می‌كند. با توجه به اینكه در پایان همین بند از فرستاده شدن رونوشت‌های «آریایی» به سرزمین‌های دیگر یاد شده است، و نیز با توجه به پیدا شدن نمونه‌هایی از آن در بابل و مصر به خط و زبانی كه امروزه آرامی نامیده می‌شوند؛ این گمان نیز وجود دارد كه نام اصلی و باستانی متون و كتیبه‌های آرامی، «آریایی» (در پارسی باستان« آری‌یا») بوده باشد.
اشتباهی متداول نكته دیگری كه ذكر آن در اینجا لازم به نظر می‌رسد، نشان ویژه‌ای برای جدایی واژه‌ها در خط میخی پارسی باستان است. در همه كتاب‌ها دو علامت به عنوان واژه‌جدا‌كن در این خط معرفی شده‌اند: میخ كج و میخ زاویه‌دار. در حالیكه نگارنده در هیچیك از متون میخی پارسی باستان با شكل دوم به عنوان واژه‌جداكن مواجه نشده است و این حرف تنها برای عدد 10 بكار رفته است. به نظر می‌آید این اشتباه كه متأسفانه بسیار فراگیر شده است؛ از آنجا ناشی شده كه در كتیبه بیستون نسبت به دیگر كـتیبه‌های هـخامنشی، نشان واژه‌جـداكن مقداری كوتاه‌تر و پهن‌تر نگاشته شده و در نتیجه با حرف ویژه نشانگر عدد 10 اشتباه شده است.
نگاره و كتیبه داریوش دربیسـتون سند سخت‌كوشی و دیرزیوی هنرمند ایرانیست. هنرمند ایرانی از یافتن واژه چند هزار ساله « ئُـــنَـر» (=‌هنر) در نبشته‌های پارسی باستان بخود می‌بالد.
برگرفته از پیشگفتار چاپ سوم كتاب كتیبه داریوش در بیستون نوشته همین نگارنده.

Borna66
09-13-2009, 02:33 PM
القاب شاهان هخامنشی



عبارات شاهانه‌ی رسمی و تشریفاتی، چنان كه در بیانیه‌های سلطنتی به درستی گواهی گردیده، دارای گوناگونی و دگرگونی بسیاری در حدود و ابعاد خود است. كامل‌ترین شرح ارائه شده در این زمینه، بندهای یكم تا سوم از سنگ‌نبشته‌ی بیستونِ داریوش بزرگ (DB I.1-3) است: «من داریوش [هستم]، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در پارس، شاه كشورها، پسر ویشتاسپ، نوه‌ی ارشام، یك هخامنشی». این عبارت دارای چهار جزء و ركن است كه به طور مجزا و جداگانه نیز در نبشته‌های شاهانه به كار رفته و جملگی به طور نمونه‌وار، متضمن عنوان ایرانی غربی xshayathiya [خشایثیه] (پارسی میانه و نو: "شاه") هستند.
این اصطلاح به گمان، مشتقی وصفی از اسم معنی نخستین xshay-atha* [خشَی- اثه] (= حكومت، شهریاری) با ریشه‌ی فعل ایرانی xshay* [خشَی] (آریایی: kshai* = "فرمان‌روایی كردن، سلطنت كردن") است. بدین سان، پادشاه به فردی اطلاق گردیده «كه به واسطه‌ی پادشاهی، ممتاز و متشخص است». این لقب (xshayathiya) ممكن است وام‌واژه‌ای از زبان مادی در واژگان پارسی باستان باشد. عنوان صرف xshayathiya چنان به فراوانی دیده و یافته می‌شود كه گویی واژه‌ای مخفف است.


القاب و عنوان‌های شاه معمولاً بزرگ و مفصل است:

1- Xshayathiya vaz(a)rka [خشایثیه وزركه] ="شاه بزرگ" (با صفت -vaz(a)rka، "بزرگ"، یك جزء سنتی دیگر از منشأ مادی)، عنوانی كه در نهایت از میان‌رودان سرچشمه می‌گیرد (بسنجید با: sharru rabu اكدی).

2- Xshayathiya xshayathiyanam [خشایثیه خشایثیانام] ="شاه شاهان" (با ترتیبی وارونه، به پارسی میانه "شاهان‌شاه"، و پارسی نو "شاهنشاه")، عنوانی برگرفته از اورارتوها و نهایتاً، سرچشمه گرفته از میان‌رودان و نمودار ادعای هخامنشیان در جهت مشروع بودن میراث‌بری‌شان از شاهان بابل، آشور، اورارتو، و ماد.

3- Xshayathiya dahyunam [خشایثیه دهیونام] ="شاه كشورها"، شاید واقعی‌ترین و شاخص‌ترین عنوان شاهان هخامنشی كه غالباً بدین تركیب‌ها تغییر یافته است: Xshayathiya dahyunam vispazananam [خشایثیه دهیونام ویسپزنانام] ="شاه كشورهای دربردارنده‌ی همه‌ی قوم‌ها"، و Xshayathiya dahyunam paruzananam [خشایثیه دهیونام پروزنانام] ="شاه كشورهای دربردارنده‌ی قوم‌های بسیار".

4- Xshayathiya ahyaya bumiya (vazarkaya) (duraiy apiy) [خشایثیه اهیایا بومیا وزركایا دورایی اپیی] ="شاه در این زمین (بزرگ) (دور كران)".

در منابع دیگر، سنت بومی (بابلی، مصری، و غیره) بر عبارات تشریفاتی نیز غالب است. برای نمونه، در استوانه‌ی معروف كورش، به كورش، شاه جدید بابل، لقب سنتی بابلی «شاه تمامیت، شاه بزرگ، شاه توانا، شاه بابل، شاه سرزمین سومر و اكد، شاه چهار گوشه‌ی جهان» داده می‌شود. داریوش در متن‌های هیروگلیف نویافته در كاوشگاه شوش، «شاه مصر فرادست و فرودست»، «سرور دو كشور»، «شاه والای زمین»، «فرزند خدای Atum»، «تصویر [خدای] Ra» و مانند آن خوانده می‌شود. این فرمول‌ها، نشان و گواه شناسایی و تصدیق مشروعیت میراث‌بری هخامنشیان در این كشورها هستند. *

__________________

Borna66
09-13-2009, 02:34 PM
محوطه تاريخي بيستون



گردآوري: آريا حافظي

محوطه تاريخي بيستون در 30 كيلومتري شمال شرقي كرمانشاه واقع شده است. مدارك باستان شناسي نشان مي دهد كه اين محوطه از دوران پارينه سنگي جديد يعني حدود چهل هزار سال پيش تاكنون مسكوني بوده است و آثار با ارزشي را از دوره هاي مختلف تاريخي در خود نهفته دارد كه به شرح مختصري از آنها مي پردازيم.

غارهاي تاريخي بيستون
غار مرخرل:
اين غار به فاصله 500 متري از خانه هاي مردم و در دامنه كوه بيستون قرار دارد كه در سال 1965 ميلادي (3704رزتشتي) توسط فيليپ اسميت مورد حفاري قرار گرفته است. آثاري شامل تيغه ها و تراشنده هاي ضخيم مربوط به دوره هاي مياني پارينه سنگي جديد ،آثار سفالي و غير سفالي دوره نو سنگي و آثار دوره ساساني از آنجا بدست آمده است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

غار مرتاريك:
اين غار در دامنه كوه بيستون و در شمال غربي غار مرخرل است. ابزار سنگي پيدا شده در اين غار از انواع تراشنده ها و سوراخ كننده ها هستند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
غار شكارچيان:
اين غار در دامنه كوه بيستون و به فاصله كمي از مجسمه هركول قرار دارد. در حفاري هاي سال 1949 ميلادي (3687 زرتشتي) حدود 22000 شي شامل سفال ، ابزار سنگي ، قطعات استخوان حيوانات شامل گوزن ، غزال ، گاو وحشي ، پلنگ ، شغال ، گراز و روباه قرمز بدست آمده است. از اين غار همچنين بخشي ار ساعد انسان نئاندرتال ، دو قطعه سفال دوره آشوري ، سفالهاي دوره هخامنشي ، ابزارهاي سنگي دوره پارينه سنگي جديد كشف شده است.
غار مردودر:
اين غار در دامنه كوه بيستون و در شمال شرقي غار شكارچيان قرار دارد. ابزار سنگي دوره پارينه سنگي جديد كشف شده است.
غار مرآفتاب:
اين غار در دامنه كوه بيستون و در حدفاصل غارهاي مرتاريك و مردودر قرار دارد. ابزار سنگي پيدا شده در اين غار هم انواع تراشنده ها و سوراخ كننده ها هستند.
نيايشگاه مادي:
در زير كتيبه و نقش برجسته داريوش اول ، صفه اي به بلندي 5/1 متر وجود دارد كه بصورت خشكه چين با سنگهاي نتراشيده ساخته شده است. راهرويي به عرض 5/1و طول 7 متر اين اين صفه را به دو بخش تقسيم كرده است. در انتهاي اين راهرو اتاقي به اندازه 5/6×5/3 متر متر قرار دارد كه دو طرف آنرا شكاف كوه و انتهاي آنرا ديواري به عرض 5/1و طول 5/5 متر مسدود مي نمايد. با توجه به شباهت هاي سفالينه هاي مادي گودين تپه كنگاور و نوشيجان ملاير با اين صفه مي توان آنرا به دوره مادها نسبت داد. هيات آلماني بناي مورد نظر را نيايشگاهي از دوره مادها مي دانند.

نقش برجسته و كتيبه داريوش اول:
سنگ نگاره داريوش اول 6 متر و 20/3متر عرض دارد. درسمت چپ اين سنگ نگاره تصوير داريوش به ارتفاع 78/1متر حجاري شده است. او تاج كنگره دار و پيراهن بلندي بر تن دارد. او در دست چپ خود كماني دارد و پاي چپ خود را بر روي سينه گئومات مغ قرار داده است. در پشت سر او «وينده فرنه» كمان دار و «گئوبروه» نيزه دار (از افراد هفت تن كه در براندازي گئومات مغ شركت داشته اند) ايستاده اند. گئومات به پشت خوابيده است و دستهاي خود را به علامت تسليم بالا برده است. اسيران هم به صف ايستاده اند و گردن و دستهاي آنها هم از پشت بسته شده است. بر روي دامن اسير سوم ، بالاي سر اسيران و تنه گئومات مغ نام و محل پادشاهان شورش گر نوشته شده است.
در بالاي سر اسيران تصوير نماد فروهر در حال بخشيدن حلقه قدرت به داريوش است. دست راست داريوش به نشانه نيايش اهورامزدا و احترام به طرف بالا است. داريوش در سنگ نوشته به معرفي خود و خاندانش ، به سه خط ميخي عيلامي ، بابلي و فارسي باستان مي پردازد.
هنوز سنگ تراشان هخامنشي در حال نوشتن بر سينه كوه بودند كه سكاها سر به شورش برداشتند. داريوش در سال 519 (پ.م.) يا 1219 زرتشتي سكونخا شاه سكاها را شكست داد و اين رويداد را بي درنگ به سنگ نوشته اضافه كردند. در پايان داريوش كساني را كه اين كتيبه بزرگ را محو كنند ، نفرين مي كند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

نيايشگاه مادي:
در زير كتيبه و نقش برجسته داريوش اول ، صفه اي به بلندي 5/1 متر وجود دارد كه بصورت خشكه چين با سنگهاي نتراشيده ساخته شده است. راهرويي به عرض 5/1و طول 7 متر اين اين صفه را به دو بخش تقسيم كرده است. در انتهاي اين راهرو اتاقي به اندازه 5/6×5/3 متر متر قرار دارد كه دو طرف آنرا شكاف كوه و انتهاي آنرا ديواري به عرض 5/1و طول 5/5 متر مسدود مي نمايد. با توجه به شباهت هاي سفالينه هاي مادي گودين تپه كنگاور و نوشيجان ملاير با اين صفه مي توان آنرا به دوره مادها نسبت داد. هيات آلماني بناي مورد نظر را نيايشگاهي از دوره مادها مي دانند.

فرهاد تراش:
اين صفه سنگي به طول 200 و عرض 30 متر در دامنه كوه بيستون تراشيده شده است. در دامنه اين صفحه سكويي خاكي قرار دارد كه در جلوي آن ديواري به طول 150 متر ايجاد شده است. اين ديوار با استفاده از بلوكهاي سنگي و لاشه سنگ به همراه ملات گچ ساخته شده است. بر روي برخي از بلوكهاي سنگي ، علائم سنگ تراشان ساساني ديده مي شود. اين صفحه ناتمام رها شده است ، ولي بخشهاي بالايي آن تقريبا تمام شده بود. در دامنه اين صفحه تراشيده و روي صفه خاكي تعداد زيادي بلوك سنگي ، ساقه و پايه ستون نيمه كاره ديده مي شود. اگر چه اهالي محل معتقد هستند كه اين صفحه تراشيده شده ، اثر فرهاد سنگ تراش است كه از عشق شيرين ( ملكه خسرو پرويز ) كوه را تراشيده است ولي شواهد باستان شناسي نشان مي دهد كه از سنگهاي كنده شده از اين ناحيه براي ساخت بناهايي چون پل خسرو ، پل بيستون ، كاخ خسرو و سد گامسياب استفاده كرده اند. تمام اين بناها هم مانند اين صفحه تراشيده شده ، نيمه كاره رها شدند و هرگز تكميل نشدند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

كاخ خسرو :
اين بناي مستطيل شكل روبروي فرهاد تراش قرار دارد و شامل دو بخش است بخش شرقي به اندازه 85×44 متر و بخش غربي 55×44 متر است كه از طريق درگاهي به بخش شرقي راه دارد. اين بخش در اصل حياط خلوت مجموعه بوده است. رو كار ديوارها با لاشه سنگ و ملاط گچ ساخته شده است. در ديوارهاي بيروني اين بنا به فاصله هاي معيني ، پشتبندهاي مستطيل شكلي به طول متوسط 10/3 متر ايجاد شده است. بر روي بقاياي اين بنا ، كاروانسراي ايلخاني ساخته شده بود كه داراي 64 اتاق مستطيل شكل در اطراف حياط مركزي بود.

پل خسرو:
اين پل در دو كيلومتري جنوب غربي شهر بيستون بر روي رودخانه گامسياب و بر سر راه بيستون به قصر شيرين قرار دارد. اين پل 8/152 متر طول و 2/7 متر عرض دارد و شامل 9 پايه و 10 دهانه است. پايه هاي اين پل از سنگهاي مكعب شكلي ساخته شده اند كه بو سيله بستهاي آهني به يكديگر متصل شده اند و بر روي سنگ بستر فرش شده رودخانه قرار دارند. اين بستر سنگي مانع شسته شدن كف رودخانه
مي شود. از گذرگاه پل اثري باقي نمانده و بر روي اين پايه ها پلي فلزي به عرض بيش از يك متر براي تردد افراد محلي قرار داده شده است. پل ساساني خسرو در امتداد جاده اي قرار داشته است كه بقاياي جاده در دو طرف پل به طول چند كيلومتر ديده مي شود. اين جاده با قلوه سنگ و ملاط فرش شده است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

پل بيستون :
پل بيستون در حاشيه شرقي شهر بيستون و بر رودخانه دينور آب قرار دارد. اين پل به نامهاي پل كهنه ، شاه عباسي ، صفوي ، نادرآباد و پل دنيور آب نيز معروف است. اين پل به طول 144 متر و عرض 6/7 متر با پايه هاي شش ضلعي ساخته شده است. بر روي برخي از سنگهاي پايه هاي اين پل نشانه هايي از سنگ تراشان ساساني به شكلهاي مختلف ديده مي شود. اين پل در دوره ساساني تكميل نشد و بعدها در دوره حكومت حسنويه ( يكي از سلسله محلي كرد ) كامل شد. بعدها در دوره ايلخاني ، صفويه و پهلوي نيز بر روي اين بازسازي انجام شد.

نقش برجسته هركول:
اين نقش برجسته دوره اشكاني كه در سال 1337(ه .ش) يا 3696 زرتشتي به هنگام ساختن جاده همدان به كرمانشاه شناسايي شد، مرد نيرومند كاملا عرياني را نشان مي دهد كه در زير سايه درختي و بر روي نقش شيري لم داده است. در پشت سر او كتيبه و نقشهايي سنگ تراشي شده اند. اين نقشها شامل درختي است كه بر شاخه هاي آن كمان و تيرداني آويزان است و در كنار درخت ،گرز مخروطي شكل گره داري نقش شده است. كتيبه اي به خط يوناني در 7 خط ير روي لوحي شبيه به يك معبد يوناني (سنتوري شكل) نوشته شده است. متن كتيبه به شرح زير مي باشد. « به سال 164 ماه پونه موي هركول فاتح درخشان بوسيله هياكنيتوس پسر پانتياخوس ، به سبب نجات كل امن ـ فرمانده كل ـ اين مراسم برپا شد.»

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

نقش برجسته مهرداد دوم:
اين نقش برجسته دوره اشكاني كه در پايين نقش برحسته داريوش اول در كوه بيستون ديده مي‌شود ، از دوران مهرداد دوم به يادگار مانده است و به سالهاي 123 تا 110 (پ. م ) تعلق دارد. در اين كتيبه چهار نفر نفر از ساتراپ هاي محلي به ترتيب اهميت و جايگاه در پپشت سر يكديگر و در برابر مهرداد دوم ايستاده اند. نيمرخ آنها به سوي مهرداد و و نيمي از صورت مهرداد نيز به طرف آنها است. مهرداد دست راست خود را به حالت احترام بالا برده است. نفر اول گودرز اول رئيس ساتراپها است. نام نفر دوم محو شده است. نفر سوم ميترادات است و لقب او در اين كتيبه پپيس تومينوس به معني مورد اعتماد شاه آمده است. در دست وي نيكه (الهه پيروزي) ديده مي شود كه حلقه روبان داري را در دست دارد. نفر چهارم كوفاسانس نام دارد و لقب ندارد.
اين نقش برجسته در حقيقت واگذاري قدرت از طرف مهرداد به هريك از اين بزرگان را نشان ميدهد. متاسفانه قسمت مهم اين تقش برجسته در سده 18 ميلادي جهت نوشتن وقف نامه شيخ علي خان زنگنه ( صدراعظم شاه سليمان صفوي) خراب شد. اين وقف نامه شامل درآمد دو دهكده براي هزينه و نگهداري كاروانسراي بيستون است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

نقش برجسته گودرز در بيستون :
در قسمت شرقي نقش برجسته مهرداد دوم بر روي همان صخره نقش گودرز دوم اشكاني (سال 46 تا 51 ميلادي) همراه با كتيبه اي به خط يوناني وجود دارد. اين نقش برجسته صحنه پيروزي گودرز دوم را بر رقيبش مهرداد نشان مي دهد. گودرز سوار بر اسب است ، او با نيزه اي به سوي دشمن حمله مي برد و او را از روي اسب سر نگون مي كند. در بالاي سر گودرز ، الهه نيكه با تاج گل در دست در حال پرواز است. در پشت سر اين دو ، يك سوار ديگر نيز ديده مي شود. اين نقش برجسته داراي كتيبه اي است كه شرح آن شامل: « مهرداد پارسي … گودرز شاه شاهان ، پسر گيو ». قسمت مياني كتيبه قابل خواندن نمي باشد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

نقش برجسته بلاش:
در دامنه كوه بيستون و در قسمت شمال شرقي نقش گودرز تخته سنگ چهار ضلعي نامنظمي ديده مي شود كه در سه طرف آن نقشهايي حجاري شده اند. نقش مياني ، بلاش پادشاه اشكاني را به حالت تمام رخ با گردن بند و كمر بندي به كمر نشان مي دهد. لباس او در بالا تنگ و چسبان است و شلوار گشادي كه در قسمت مچ پا بسته شده ، به تن دارد. اين شخص پياله اي در دست چپ گرفته و دست راست خود را به طرف آتشدان داراز كرده است. بر روي آتشدان كتيبه اي به خط پهلوي اشكاني بدين شرح نوشته شده است: « اين پيكر ولخش شاهنشاه پسر ولخش شاهنشاه نوه…» به علت محو بودن قسمت آخر كتيبه مشخص نمي باشد كه اين تصوير مربوط به كدام بلاش اشكاني مي باشد. در سمت چپ نقش بلاش ، بر ضلع ديگر تخته سنگ نقش انسان ديگري مشاهده مي شود كه بيننده تصور مي كند كه اين شخص در حال گام برداشتن بطرف شخص مياني است. اين شخص هم لباسي شبيه به شاه اشكاني دارد. او دست خود را بطرف بالا گرفته و يك شئي در دست چپ خود دارد. در سمت راست بلاش هم نقش سومين شخص ديده مي شود كه او هم در حال حركت به سمت بلاش است. او نيم تنه اي تا روي زانو پوشيده است و كمر بندي به كمر دارد. دست چپ او ديده نمي شود و شي در دست راست دارد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg






به غير از كتيبه ها و بناهاي يادآوري شده تعدادي استودان و يك كاروان سراي شاه عباسي هم در محوطه تاريخي بيستون قرار دارد.

Borna66
09-13-2009, 02:36 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
*پارسه : یوژداثرگری: دو مجمر عوددان روبروی داریوش در سنگ تراشی پارسه نمایان است

Borna66
09-13-2009, 02:36 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
*پارسه(تخت جمشید) _ پیکار داریوش با شیر شاخ دار

__________________

Borna66
09-13-2009, 02:36 PM
وصیت نامه داریوش کبیر به فرزندش خشایارشا


اینک که من از دنیا می روم بیست وپنج کشور جهان جزو امپراتوری ایران است و در تمام این کشور ها احترام دارند و مردم کشور نیز در ایران دارای احترام می باشند . جانشین من خشایار شاه باید مثل من در حفظ این کشور ها بکوشد و راه نگهداری کشورها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد .
اکنون که من از دنیا می روم تو دوازده کرور خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست. البته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمی کویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن ، زیرا قاعده این خزانه این است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان .
مادرت آتوسابرمن حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن . ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که با سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه ای است در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود ، حشرات در آن بوجود نمی آید و غله در این انبارها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه دهی تا اینکه آذوقه دویا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اینکه غله جدید به دست آمد از غله موجود در انبارها برای تأمین کسر خوار وبار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنان همان مزیت دوست بودن با تو کافیست ، چون اگر دوستان و ندیمان خود را برای کارهای مملکتی بگماری به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی ، چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت دوستی بنمایی .
کانالی که من می خواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود بیاورم (کانال سوئز فعلی) هنوز هم به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که ار آن عبور نکنند .
اکنون من سپاهی به طرف مصرفرستادم تا اینکه در این قلمرو وایران نظم و امنیت برقرار کنند ولی فرصت نکردم سپاهی به یونان بفرستم تو باید این کاررا به انجام برسانی.
با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند . توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده چون هر دوی آنان آفت پادشاهی هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور بنما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند برای مالیات قانونی وضع کردم که تماس نخواهند داشت .
افسران و سربازان ارتش را راضی نگهدار و با آنها بد رفتاری نکن اگر با آنها بدرفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها این طور خواهند بود که دست روی دست میگذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم نمایند .
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا اینکه فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر قدر که فهم و عقل آنان زیاد شود تو با اطمینان بیشتر می توانی سلطنت کنی .
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نمایند و پیوسته به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد که از هر کیش که میل دارد پیروی نماید.
بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که خود فراهم کرده ام بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هر زمان که می توانی وارد قبر شوی تا تابوت سنگی مرا ببینی و بفهمی که من پدر تو و پادشاهی مقتدر بودم و بر من بیست وپنج کشور سلطنت می کردم ، مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد خواه پادشاه کشور باشد یا یک خار کن و هیچ کس در این جهان باقی نمی ماند .
اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی غرور و خود خواهی بر تو غلبه نخواهد کرد اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی بگو قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگاه دارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند . زنهار ، زنهار هرگز هم مدعی هم قاضی نشو اگر هم از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی به یک طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار بدهد و رای صادر نماید زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد.
هرگز از آباد کردن دست بر ندار زیرا اگر دست از آباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا قاعده این است که وقتی کشور آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده و شهر سازی را در درجه اول اهمیت قرار بده .
عفو و سخاوت ، ولی عفو باید موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ا ی ...

Borna66
09-13-2009, 02:41 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1115.jpg
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1116.jpg

Borna66
09-13-2009, 02:42 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1117.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:Darius.jpg)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:Darius.jpg)
داریوش بزرگ هخامنشی.


داریوش (به پارسی باستان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%D8%B3% D8%AA%D8%A7%D9%86): ‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/20.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-DA.png)‎‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/21.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-A.png)‎‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/18.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-RA.png)‎‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/17.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-YA.png)‎‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/22.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-VA.png)‎‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/15.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-U.png)‎‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/23.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-SHA.png)‎)، پسر ویشتاسپ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B3%D9%BE_%28%D9% 87%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B4%DB%8C%29)، ملقب به داریوش بزرگ یا داریوش اول، سومین پادشاه هخامنشی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B4%DB%8C%D8%A7%D 9%86) بود. وی با کمک دیگر نجبای پارسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3) با کشتن گئومات (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%A6%D9%88%D9%85%D8%A7%D8%AA) مغ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%BA) که به عنوان بردیا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%A7) فرزند کوروش بزرگ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4_%D8%A8%D8%B2%D8%B1% DA%AF) بر تخت نشسته بود سلطنت را به خاندان هخامنشی بازگرداند. پس از آن شورشهای داخلی را سرکوب کرد. نظام شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمینهایی چند به شاهنشاهی الحاق کرد. آغاز ساخت پارسه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D9%87) (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود. از دیگر کارهای او حفر ترعه‌ای بود که دریای سرخ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C_%D8%B3%D8%B1%D8%AE) را به رود نیل (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%AF_%D9%86%DB%8C%D9%84) و از آن طریق به دریای مدیترانه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D8%AF%DB%8C% D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87) پیوند می‌داد. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%82%D8%B4_%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85) در مرودشت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%AF%D8%B4%D8%AA) فارس (نزدیک شیراز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2)) است. شهرت او در غرب به خاطر وقوع نبرد ناموفق ایرانیان با یونانیان در مکانی به نام ماراتن، در زمان اوست.
__________________

Borna66
09-13-2009, 02:45 PM
نقش رستم واقع در سه کیلومتری شمال غربی تخت جمشید (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%AE%D8%AA_%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF) محل دفن شاهان هخامنشی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B4%DB%8C) از جمله داریوش کبیر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B4_%DA%A9%D8%A8% DB%8C%D8%B1) و خشایار شاه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D8%B1_%D8%B4%D8%A7% D9%87) و کعبه زردشت (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DA%A9%D8%B9%D8%A8%D9%87_%D8%B2%D8 %B1%D8%AF%D8%B4%D8%AA&action=edit) و یا صلیب پارسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%84%DB%8C%D8%A8_%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3% DB%8C) است.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1118.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:Naghsherostam-1.jpg)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:Naghsherostam-1.jpg)



http://pnu-club.com/imported/2009/09/1119.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:Naghsherostam-2.jpg)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:Naghsherostam-2.jpg)



http://pnu-club.com/imported/2009/09/1120.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:Naghsherostam-3.jpg)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:Naghsherostam-3.jpg)



به دلیل شباهت نقش برجسته زمان ساسانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C) به رستم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85) پهلوان اسطوره‌ای ایران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86) به اشتباه به این محل نقش رستم گفته می‌شود.

[1] (http://www.cais-soas.com/CAIS/virtual_museum/achaemenid/Sites/naqshe_rostam.htm)

Borna66
09-13-2009, 02:45 PM
پارسی یا فارسی باستان نام زبان و خطی است که توسط پارس‌ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%E2%80%8C)ها استفاده می‌شده است.

خط فارسی باستان

مهم‌ترین آثار به جا مانده از این خط، کتیبه‌های شاهان هخامنشی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B4%DB%8C) (۳۳۱-۵۹۹ پیش از میلاد) هستند. کتیبه‌های مذکور در تخت جمشید (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%AE%D8%AA_%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF) ، دشت مرغاب (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%D8%B4%D8%AA_%D9%85%D8%B1%D8 %BA%D8%A7%D8%A8&action=edit)، بیستون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%88%D9%86)، الوند (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%88%D9%86%D8%AF)، شوش (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%88%D8%B4)، و آسیای صغیر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B3%DB%8C%D8%A7%DB%8C_%D8%B5%D8%BA%DB%8C% D8%B1) به فرمان شاهان هخامنشی، بالاخص داریوش اول (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B4_%D8%A7%D9%88% D9%84) و خشایارشا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%A7) حک گردیده‌اند.
خط پارسی باستان که از چپ به راست نوشته‌می‌شده، ۳۶ نویسهٔ ملفوظ، ۷ یا ۸ ایده‌نگار (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87%E2%80%8C% D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1&action=edit)، تعدادی نویسهٔ عددی، و یک جداکنندهٔ کلمات دارد. از ۳۶ نویسهٔ ملفوظ، سه نویسه واکه (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%88%D8%A7%DA%A9%D9%87&action=edit)، سیزده نویسه همخوان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%87%D9%85%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9% 86_%28%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D 8%B3%DB%8C%29&action=edit) مستقل، و بیست نویسه همخوانهایی هستند که شکل آنها بسته به واکه‌ای که پس از آنها می‌آید تغییر می‌کند. ایده‌نگارهای این خط برای مفاهیم شاه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87) (‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/31.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-XSHAYATHIYA.png)‎)، کشور (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1) (‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/32.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-DAHYAAUSH.png)‎ و ‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/33.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-DAHYAAUSH-2.png)‎)، خدا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%AF%D8%A7) ‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/34.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-BAGA.png)‎ زمین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86) (‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/35.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-BUUMISH.png)‎)، و اهورامزدا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%87%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%B2%D8%AF%D 8%A7) (;‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/36.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-AURAMAZDAA.png)‎ و ‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/37.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-AURAMAZDAA-2.png)‎ ; برای حالت عادی و‎http://pnu-club.com/imported/2009/09/38.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1:OldPersian-AURAMAZDAAHA.png)‎; برای حالت اضافی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AD%D8%A7%D9%84%D8%AA_%D8%A7%D8 %B6%D8%A7%D9%81%DB%8C&action=edit)) به کار می‌روند. به نظر می‌رسد که این ایده‌نگارها در دوران داریوش اول استفاده نمی‌شده‌اند، بلکه تنها در کتیبه‌های خشایارشا و جانشینانش وجود دارند. اعداد با استفاده از پنج شکل اصلی برای یک، دو، ده، بیست، و صد تشکیل می‌شوند. به دلیل شباهت حروف این خط به میخ، به این خط و چند خط دیگر که به این خط شباهت ظاهری دارند خط میخی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B7_%D9%85%DB%8C%D8%AE%DB%8C) گفته می‌‌شود.
بعضی این خط را اولین خطی می‌دانند که با توجه به خطهای دیگر اختراع شده است و نتیجهٔ تحول خطهای دیگر نبوده است. بیشتر اختراع این خط را به دوران داریوش اول (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B4_%D8%A7%D9%88% D9%84) نسبت می‌دهند ولی بعضی اعتقاد دارند که این خط در دوران کورش دوم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%B4_%D8%AF%D9%88%D9%85) ساخته شده است.
شایان ذکر است که کتیبه‌هایی از کوروش و نیز اجداد داریوش به دست آمده‌است لیکن عده‌ای تاریخ نقر آنها را زمانی متأخرتر می‌دانند.

Borna66
09-13-2009, 02:47 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1121.jpg

Borna66
09-13-2009, 02:47 PM
آیا میدانید : اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد
v آیا میدانید : کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با 250 هزار سرباز ایرانی در روز 42 از آغاز بهار 525 قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.
v آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار 520 قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت 2 نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد.
: داریوش کبیر طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت .
v آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان 518 - 519 قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغد آورد .
v آیا میدانید : داریوش بعد از تصرف بابل 25 هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد.
v آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت .
v آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس 3 سال طول کشید و کل ساخت کاخ 80 سال به طول انجامید
v آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده 25 هزار کارگر به صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر 5 روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن - کره - عسل و پنیر میداده است و هر 10 روز یکبار استراحت داشتند
v آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است
v آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه 30 روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی "دنی تون" بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است
v آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند
v آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاک -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد

آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد
v آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد
v آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد
v آیا میدانید : در طول سلطنت داریوش کبیر 242 حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با 242 مورد شورش مقابله کرد و همه را بر جای خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ایران بسط داد . او در سال آخر پادشاهی به اندازه 10 میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت

*** داریوش در سال 521 قبل از میلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم ***