PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کتیبه بیستون(داریوش بزرگ)



Borna66
09-12-2009, 11:04 PM
کتیبه بیستون(داریوش بزرگ)

متاسفانه بيشتر منابع تاريخي ايراني اينگونه اند كه چند قرن بعد از تاريخ واقعه اي كه روايت ميكنند نوشته شدند و اينكه معمولا اصل اين نوشته ها در اختيار ما نيست و نسخه هايي كه خود ساليان سال بعد از نسخه اصلي كپي برداري شده اند به امروزيان رسيده كه اين كپي ها خود معمولا تغييراتي رو پذيرفته. اما كتيبه هاي هخامنشي منابع اصيل و دست نخورده اي هستند و معتبرترينشون كتيبه بيستون از داريوش كبير است كه خيلي هم باعث افتخار ايرانست . ضمن اينكه تكيه داريوش بر راستگويي و عقايد آنروز ايرانيان اعتبار اين كتيبه را بالا برده . متن كل كتيبه رو ميشه توي سايت خود كتيبه بيستون ديد. اما نكات جالبي در كتيبه هست كه ميشه بيشتر مورد توجه قرار داد.
سايت كتيبه بيستون (http://www.bisotun.ir/)
«بند 5- داريوش شاه گويد : تو كه از اين پس شاه خواهي بود خود را قوياً از دروغ بپاي . اگر چنان فکر كني [ كه ] كشور من در امان باشد مردي كه دروغ زن باشد او را سخت كيفر بده .
بند 14- داريوش شاه گويد : تو که از اين پس شاه خواهي بود . مردي که دروغگو باشد يا آن که تبهکار باشد دوست آنها مباش . به سختي آنها را کيفر ده .»
پاسداشت راستي و راستگويي و اجتناب از دروغگويي يكي از مهمترين اصول ايران باستان بوده حتي دروغ مصلحتي هم در آن جايي نداشته. ايرانيان پيشگامان راستگويي و اخلاق در جهان بودند ولي متاسفانه بايد اقرار كرد امروز خيلي از اين اصل دور افتاديم و چه بسا بسيار ميبينيم كه اشخاص حتي با وجوديكه ميدانند در نظر همه مردم سخنشان دروغ است دست به دامان دروغ ميشوند و عيبي در اين كار نميبينند.
«بند 6- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه من کردم . به خواست اهورا مزدا در همان يک سال کردم . تو که از اين پس اين نبشته را خواهي خواند آنچه به وسيله من کرده شده ترا باور شود . مبادا آن را دروغ بپنداري .
ند 7- داريوش شاه گويد : اهورا مزدا را گواه مي گيرم که آنچه من در همان يک سال کردم اين راست [ است ] نه دروغ .
ند 9- داريوش شاه گويد : شاهان پيشين را مادامي که بودند چنان کرده هايي نيست که به وسيله من به خواست اهورا مزدا در همان يک سال کرده شد .»
داريوش چندين بار زمان يكسال را در كتيبه بكار برده . معلوم است كه برقراري نظم كشور آن هم در آن روزگار امري ناشدني بوده مخصوصا با وسعت كشور پارس آنروز و سپاهياني كه همه هم سواره نبوده اند. اين نكته در كارنامه داريوش هخامنشي مغفول مانده هر چند خود بسيار بر آن تكيه كرده بود. بايد اعتراف كرد سرو سامان دادن به يك كشور پهناور و شورش زده حتي امروز هم كار يكسال نيست و اگر داريوش نميتوانست در طول يكسال به اين مهم دست يابد چه بسا در ايجاد ساير اقدامات امنيتي و رفاهي در كشور ناكام ميماند اين اقدام كار هر كسي نبود. فرضياتي چون بكار بردن خشونت كه اخيرا از جانب افرادي ضد ملي چون ناصر پورپيرار نويسنده كتب دوازده قرن سكوت و پلي بر گذشته مطرح شده اند نميتوانند درست باشند زيرا اين شورشها مردمي نبوده بلكه حاصل شورش سرداران و حكمرانان پيشين و ادعاي شاهي آنان بوده است و در اكثر موارد آنچنان كه ميدانيم حاكمان شورشي بر مردم سخت گرفته اند و سرنگونيشان خواست مردم بوده است.در بند 14 داريوش از بازگرداندن اموال مردم نيز سخن گفته است .
«بند 13- داريوش شاه گويد : از آن جهت اهورا مزدا مرا ياري کرد و ايزدان(مخلوقات برتر خدا) ديگري که هستند که پليد نبودم . دروغگو نبودم . تبهکار نبودم . نه من نه دودمانم . به راستي رفتار کردم . نه به ضعيف نه به توانا زور نورزيدم . مردي که دودمان من همراهي کرد او را نيک نواختم . آن که زيان رسانيد اورا سخت کيفر دادم .»
لحن كلام به هيچوجه دستوري و متكبرانه نيست براي من بسيار جالب است كه شاهي فاتح و پيروز با قدرت مطلقه و كامله در آن عصر چنين لحني را بكار ميبرد . بايد گريزي زد به عصر قاجار و با شاهاني كه فرنگ رفته بودند مقايسه اي كرد لحن ارباب و نوكري مظفرالدين شاه بي كفايت و بي قدرت كجا و لحن شاه هخامنشي كجا.
«بند 15- داريوش شاه گويد : تو که از اين پس اين نپشته را که من نوشتم يا اين پيکرها را ببيني مبادا [ آنها را ] تباه سازي . تا هنگامي که توانا هستي آنها را نگاه دار.
بند 16- داريوش شاه گويد : اگر اين نپشته يا اين پيکرها را ببيني [ و ] تباهشان نسازي و تا هنگامي که ترا توانايي است نگاهشان داري ، اهورا مزدا ترا دوست باد و دودمان بسيار و زندگيت دراز باد و آنچه کني آن را به تو اهورا مزدا خوب کناد . »
آه. اين ديگه جاي شرمندگي داره . در زمستان آب روي كتيبه جمع ميشه و يخ ميبنده و به تركيدن سنگها كمك ميكنه بعد از 2500 سال نتوانستيم يك سايه بان و ناودان آب چند متر بالاتر از كتيبه نصب كنيم و يا به نوعي آب باران را قبل از رسيدن به كتيبه به نوعي منحرف كنيم.جاي شرمندگي بسيار دارد.
«بند 5 – داريوش شاه گويد : به خواست اهورا مزدا من شاه هستم . اهورا مزدا شاهي را به من داد .
بند 9 – داريوش شاه گويد : اهورا مزدا مرا اين پادشاهي داد . اهورا مزدا مرا ياري کرد تا اين شاهي بدست آورم . به ياري اهورا مزدا اين شاهي را دارم . »
نزديكترين عقيده به توحيد.
« بند 20- داريوش شاه گويد : به خواست اهورا مزدا اين نپشته را من [ به طريق ] ديگر [ نيز ] کردم . بعلاوه به [ زبان ] آريايي بود هم روي لوح هم روي چرم تصنيف شد . اين نپشته به مهر تأييد شد . پيش من هم نوشته هم خوانده شد . پس از آن من اين نپشته را همه جا در ميان کشورها فرستادم مردم پذيرا شدند . »
آخرين بند كتيبه است نشان از سازماندهي مهر تاييد گرفتن و اهميت گزارش به مردم است .
«بند 10 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه به وسيله من کرده شد پس از اينکه شاه شدم . کمبوجيه نام پسر کوروش از نسل ما او اينجا شاه بود . همان کمبوجيه را برادري بود بردي نام هم مادر [ و ] هم پدر با کمبوجيه . پس از آن کمبوجيه آن بردي را بکشت ، به مردم معلوم نشد که بردي کشته شده . پس از آن کمبوجيه رهسپار مصر شد ، مردم نا فرمان شدند . پس از آن دروغ در کشور بسيار شد هم در پارس ، هم در ماد ، هم در ساير کشورها .
بند 11 – داريوش شاه گويد : پس از آن مردي مغ بود گئومات نام . او از پ ئيشي يا وودا ( پي شياووادا ) برخاست . کوهي [ است ] ارکديش ( ارکادري ) نام . چون از آنجا برخاست از ماه وي يخن 1 چهارده روز گذشته بود . او به مردم چنان دروغ گفت [ که ] : من بردي پسر کوروش برادر کمبوجيه هستم . پس از آن مردم همه از کمبوجيه برگشته به سوي او شدند هم پارس ، هم ماد ، هم ساير کشورها . شاهي را براي خود گرفت . از ماه گرم پد 2 9 روز گذشته بود آنگاه شاهي را براي خود گرفت . پس از آن کمبوجيه به دست خود مرد . »
نميدانم شايد بايد باور كنيم روزگار تلخ ما هم حاصل دروغگويي هاي بسيار است.
«بند 12- داريوش شاه گويد : نبود مردي ، نه پارسي ، نه مادي ، نه هيچ کس از تخمه ما که شاهي را گئومات مغ باز ستاند . مردم شديداً از او ميترسيدند که مبادا مردم بسياري را که پيش از آن بردي را شناخته بودند بکشت . بدان جهت مردم را مي کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردي پسر کوروش نيستم . هيچ کس ياراي گفتن چيزي درباره گئومات مغ نداشت تا من رسيدم . پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم . اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود . از ماه باگاديش 3 10 روز گذشته بود . آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهايي را که برترين مردان دستيار [ او ] بودند کشتم . دژي سيک ي ووتيش 4 ، نام سرزميني ني ساي نام در ماد آنجا او را کشتم . شاهي را از او ستاندم . به خواست اهورا مزدا من شاه شدم . اهورا مزدا شاهي را به من داد .
بند 14 – داريوش شاه گويد : شاهي را که از تخمه ما برداشته شده بود آن را من برپا کردم . من آن را در جايش استوار نمودم . چنانکه پيش از اين [ بود ] همان طور من کردم . من پرستشگاه هايي را که گئومات مغ ويران کرده بود مرمت نمودم . به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هايي را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم . من مردم را در جايش استوار نمودم ، هم پارس ، هم ماد و ساير کشورها را . چنان که پيش از اين [ بود ] آنچه را گرفته شده [ بود ] برگرداندم . به خواست اهورا مزدا من اين را کردم . من کوشيدم تا خاندان ما را در جايش استوار نمايم چنان که پيش از اين [ بود ] آن طور من کوشيدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگيرد »
اين دو بند جا دارد كه چند بار خوانده شود.
در آخر لازم به توضيح است كه اين گفتار تاييدي بر حكومتهاي شاهنشاهي نيست . به عقيده اينجانب حكومت شاهنشاهي در عصر حاضر دارويي تاريخ مصرف گذشته است، اما هرگز نبايد از ياد بزرگان ايران و افتخاراتي را كه برايمان آفريدند غافل شد . هرچند بر اين باورم كه كوروش كبير و داريوش كبير از بزرگان ايران نيستند بلكه بالاتر از آن كوروش و داريوش خود ايرانند.

داريوش شاه گويد : اکنون آنچه به وسيله من کرده شد آن را باور آيد . همچنين به مردم بگو ، پنهان مدار . اگر اين گفته را پنهان نداري به مردم بگويي اهورا مزدا دوست تو باد و دودمان تو بسيار و زندگيت دراز باد

Borna66
09-12-2009, 11:04 PM
رازهای داریوش

زماني كه پرونده بيستون براي جهاني شدن آماده شد و چشم نماينده ايكوموس به تاريخ و طبيعت منطقه خيره ماند، نفسي راحت كشيد. با خودش فکر کرد تلاشمان به ثمر نشست.
"مليحه مهدي‌آبادي"، مدير پروژه بزرگ بيستون 10 سال پيش با يك پايان نامه دانشجويي فعاليتش را در مجموعه تاريخي بيستون آغاز كرد و تعطيلات نوروز 85 تنها تعطيلاتي بود كه چهار روزش را دور از بيستون گذراند.

اما او هنوز اضطراب هايش پايان نگرفته و تا ثبت جهاني بيستون به عنوان هشتمين شاهكار ايران در ميراث جهاني دقيقه شماري مي‌كند: «خستگي‌ها كم نبود. بيشتر از هرچيزي ناملايمات و نبود همكاري آزارمان مي‌داد. البته كم نبودند كساني كه حتي از راه دور با يك تلفن و يك تشكر خستگي را از تنمان به در مي کردند.»
باز هم براي بيستون ماند: «آنچه مرا بيش هر چيزي تا کنون در اين مکان تاريخي نگاه‌داشته، رمز و رازهايي است که‌ است كه اين مجموعه دارد. رازهاي ناشناخته‌اي كه بيستون در دل خود پنهان كرده‌‌‌است. افراد بسياري به من كمك كردند و از اين دشت بسيار آموختم.»

وقتي درباره كتيبه بيستون حرف مي‌زند، محو حرف‌هايش مي‌شوي: «كتيبه و آنچه در خودش داشت بيش از هرچيزي گذر از مشکلات را برايم هموار کرد . محو عناصري شدم كه كتيبه را ماندگار و آوازه‌اش را جهاني كرد . آنچه باعث ماندگار و جهاني شدن كتيبه شد تنها رمز گشايي خط ميخي آن نيست. کتيبه ، چيزهاي پنهان‌تري دارد كه هركس به راحتي نمي‌تواند آن‌ها را دريافت كند.»
ساعت‌ها به راز و رمز كتيبه انديشيده: «شگفت‌انگيز است كه هنرمندان ايران باستان در خلق آثار هنري چه ظرافتي داشته اند و چه حجم‌هاي زيبايي را پديد مي آوردند.»

نقشي از خاطره هاي دور

مرد هنرمند آرام آرام از دل كوه بالا مي‌رود تا نقشي از زلف يار را به يادگار بگذارد و جاودانه سازد . اکنون قرن ها از آن زمان مي گذرد و نقش خاطره هاي دور ، پابرجا مانده است.

مدير پروژه بزرگ بيستون اين موضوع را که كتيبه در نقطه اي سخت گذر كنده شده ،شگفت انگيز مي خواند:« هنرمند آن دوران مسيري انتخاب کرده كه كسي به آساني نتواند به كتيبه نزديك شود، مي خواسته کتيبه بماند تا هميشه . مسير دسترسي به اين اثر آن قدر مشکل است که امروز هم تنها با كمك پله و داربستي كه گذاشته شده مي‌توان آن را از نزديك ديد. در غير اين صورت تنها سنگ‌نوردان وصخره‌نوردان با تجهيزات كامل مي‌توانند به آن نزديك شوند. نقش چنان ظريف كنده شده كه فقط مي‌توان آن را از فاصله 20 سانتي‌متري ديد.»

و هنوز نمي‌داند اين مردم به چه عشقي چنين نقش‌هايي را ماندگار كرده‌اند: «بايد يك اعتقاد مذهبي پشت اين همه زيبايي باشد. حجاري‌ها با يك تقدس ويژه نقش شده و شايد بتوان گفت نقش آفرين اين صحنه، آن را به خدا سپرده‌است.»

صداي تيشه مي‌آيد و تو ناخود آگاه گام برمي‌داري به سوي صدا و مي‌روي پاي كوه. مردي پا بر گرده سنگ‌ها مي‌نهد ، نقشي مي‌زند از طره يار. صداي تيشه مي‌آيد ...

« مهارت هنرمندان در نقش موهاي مجعد و كمند داريوش شگفت‌انگيز است. هماهنگي ويژه اي دارد با تاج داريوش كه آن هم با ظرافتي تمام حجاري شده است.»


بيستون ، آرام ، مرموز

دشت بيستون رازهاي بسيار دارد كه هركسي نتوانسته آن را درک کند. بسياري هم به راحتي از كنار اسرارش گذشته‌اند: « هر يک از آثار مجموعه گويي با تو سخن مي گويد . هركولش که با هركول معروف خارجي فرق مي‌كند و يا فرهادش كه امروز قصه كوي و برزن اهالي شده است .»

همه چيز از يك پايان نامه دانشجويي شروع شد. آمدن مهدي آبادي به بيستون و ماندنش . آن طور که خود هم مي گويد: « سال 70 يا 71 بود كه بحث "آسيب‌شناسي كتيبه داريوش " را به عنوان پروژه کارشناسي ،انتخاب كردم. پايان نامه را نوشتم و آن را به مهندس شيرازي كه آن روزها معاونت اجرايي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري را بر عهده داشت سپردم. خوشش آمد و قرار شد در كرمانشاه روي كتيبه كار كنم. همان زمان درخواست كار دادم. همزمان در دانشگاه اصفهان هم قبول شدم. مهندس شيرازي براي اين که بتوانم به بيستون بروم ، قبول كرد در هفته دو روز را اصفهان باشم و بقيه روزهاي هفته در كرمانشاه روي كتيبه مطالعه كنم.»

دسترسي به كتيبه آسان نبود اما پيشنهاد احداث داربست فلزي براي رسيدن به كتيبه که در پايان نامه دوره کارشناسي او آمده بود و نيز ديگر پيشنهادهايش از سوي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري پذيرفته شد و کار را آسان کرد: « كميته راهبردي با پيشنهادها موافقت كرد. چند ماهه نخست مسئوليت پروژه را به دكتر وطن‌دوست محول كردند. بعدها در سال 77 به عنوان كارشناس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري انتخاب شدم و سال 80 پس از آن که بيستون به همراه طاق‌بستان پروژه ملي شد به عنوان مسئول پروژه در بيستون مستقر شدم.»

همان سال پايگاه ميراث فرهنگي در بيستون تشكيل مي شود و به دنبال آن دستي بر سر و روي ساختمان قديمي مدرسه و بناي اداره ثبت و مرکز تلگراف بيستون مي کشند و اسمش را مي گذارند خانه پژوهشگران: «ساختمان در حد وسع و امكانات موجود تجهيز و گروه در آن مستقر شد.»

همان زمان مطالعات زمين‌شناسي روي كتيبه و فتوگرامتري آن شروع مي‌شود: « تمامي مطالعات انجام گرفته جمع آوري شد اما باز هم بسياري از مدارك كم بود. در بيستون نقشه كاملي نداشتيم. عرصه مجموعه هم تعيين نشده بود. اما مطالعات را آغاز با جمع‌آوري مطالعات پيشين حريم مجموعه را مشخص كرديم.»

« تا آن زمان تنها چهار اثر بيستون در فهرست ملي به ثبت رسيده بود. كاروانسراي صفوي بيستون، كتيبه، پل صفوي و محله برق قديم كه هيچ وقت هم نقشه‌اش پيدا نشد. سنگ بلاش، فرهاد تراش، نقش گودرز و بسياري ديگر که هيچكدام به ثبت نرسيده بودند. نظارت بر اين آثار به عهده ما گذاشته شد و ما هم پرونده ثبت آن‌ها را آماده کرديم.»

بيستون در انتظار رخ نمايي
تا پيش از كاوش‌هاي باستان‌شناسي هيات ايراني، بيستون تنها در سال 1963 از سوي باستان شناسان آلماني مورد بررسي و شناسايي قرار گرفته بود . بعد ها اما "دكتر مهدي رهبر"درسال 56 به کاوش در منطقه پرداخت: « سر انجام بعد از 22 سال كارگاه بيستون فعاليت خود را آغاز کرد . ابتدا گمانه‌هايي در حاشيه سراب بيستون زده شد که جاده تاريخي سراب بيستون تا دوره صفوي را مشخص کرد. همان موقع به اين نتيجه رسيديم اگر بخواهيم سايت را با هويت ميراثي، ماندگار سازيم، بايد عوامل آسيب‌رسان را از بين ببريم.»

در آن زمان جاده احداث شده اي که درست از كنار آثار مي گذشت مشکلاتي را براي بيستون ايجاد کرده بود:« لرزش هاي ناشي از عبور و مرور وسائط نقليه و نيز آلاينده هاي ناشي از سوخت مصرفي آن ها موجب فروريختن سنگ روي آثار و تاثير منفي روي آن ها شده بود . به همين دليل با همكاري استانداري ، اين جاده در سال 80 برچيده شد.»

مهدي آبادي از مرمت پل تاريخي در آن منطقه به عنوان يکي ديگر از فعاليت هاي انجام شده ياد مي کند :« كاوش‌ها نشان داد پل معروف به صفوي، پلي متعلق به دوران ساساني است که در دوره ايلخاني تاق آن آجري مي شود. بعدها و در دوره تيموريان زلزله اي شديد آن را ويران مي‌كند. سپس در دوره صفوي پوسته ظاهري پل دوباره مرمت و به همين دليل به نام پل صفوي معروف مي‌شود . اين پل در دوره قاجار و پهلوي هم مرمت شده است و در اين دوره نيز ما يک بار ديگر آن را به طور اضطراري مرمت كرديم.»

پايگاه بيستون سپس مرمت پل خسرو را در پيش مي‌گيرد. پلي ساساني كه امروز يك پل فلزي روي آن نصب شده است: « براي مطالعه دشت بيستون كميته راهبردي بيستون به ياري پايگاه آمد. شناسايي‌ها نشان داد كه ما با يك دشت بسيار غني از آثار تاريخي و منابع طبيعي روبرو هستيم. به اين نتيجه رسيديم كه از روش‌هاي مدرن‌تري كه صدمه اي به آثار نمي رسانند، استفاده كنيم. بنابراين از امكانات و فناوري جديد مثل ژئوفيزيك بهره گرفته شد.»

تخريب‌ها در دشت بيستون و مجموعه آثار زياد بود. قاچاقچيان سر هوكول را كنده بودند و هنگام كندن نقش بلاش، سنگ بلاش را به پايين انداخته بودند: «تمام آثار صدمه ديده را مرمت كرديم هم سر هركول را و هم سنگ بلاش را. همچنين مطالعات در اين محدوده به كشف بندهاي بسياري زيادي روي رودخانه گامسياب منجر شد و اين مطالعات نشان داد ما با يك شبكه بسيار غني آبياري در دوره ساساني روبروهستيم.»

پيشتر براي مطالعه روي كتيبه يك داربست زده شد بود كه مانع ديد گردشگران مي‌شد: «بنابراين پله‌ را جايگزين داربست کرديم و پس از آن مطالعات جديد براي مرمت و پايداري كتيبه در برابر عوامل آسيب‌رسان از جمله زلزله شروع شد.»

در همين زمان است كه مسئله ثبت جهاني بيستون مطرح مي‌شود و تمامي فعاليت‌ها با نگاه به قضييه جهاني شدن آن صورت مي گيرد:«خوشبختانه تا الان موفق بوده‌ايم. در كنار اين فعاليت‌ها، اقدام به معرفي آثار هم کرديم كه البته در شان مجموعه نيست و بايد فعاليت‌هاي بيشتري در اين زمينه صورت گيرد.»

فعاليت هاي انجام شده در اين زمينه به گفته مدير پروژه بزرگ بيستون به تهيه عكس‌هاي هوايي و جمع آوري اطلاعات موجود از مجموعه بيستون و تشكيل يك مركز اسناد منجر شد.

مهدي آبادي نقبي به خاطرهايش مي‌زند. خوب و بد، شيرين و تلخ:‌«بيشترين تلاش‌ها در راستاي معرفي ارزش تاريخي بيستون انجام شد و البته همين موضوع شرايط را دشوار مي‌كرد. گاهي مسئولان طرح هايي ارائه مي کردند كه هويت بكر و تاريخي مجموعه را به خطر مي‌انداخت. يا مردم مثلا انتظار داشتند به آن‌ها اجازه داده شود در اين مجموعه مغازه داير كنند. نهادهاي دولتي فضاي طبيعي بيستون را به شكل يك پارك امروزي مي‌ديدند. چالش ها دراين زمينه زياد بود. اما تلاش مي‌كرديم كمترين دخل و تصرف در مجموعه به وجود آيد تا هويت تاريخي وباستاني بيستون مخدوش نشود.»

اما زيبايي بيستون فراموشي ناشدني است: «بيستون باعث شد با انسان‌هايي بسيار والا آشنا شوم. يكي از اين افراد دكتر بدرالزمان قريب بود.اگر بيستون نبود من هرگز افتخار آشنايي با او را پيدا نمي‌كردم.»

تمامي تلاش‌ها آغاز شد تا زيبايي‌ها و راز و رمز‌هاي بيستون بر بلنداي تاريخ حك شود و به عنوان هشتمين اثر باستاني ايران در فهرست ميراث جهاني جايي گيرد. هنوز هم صداي تيشه از بيستون به گوش مي رسد.

Borna66
09-12-2009, 11:05 PM
در باره کتیبه داریوش بزرگ در بیستون

رضا مرادی غیاث آبادی

راهی كه امروزه شهرهای همدان، كنگاور، كرماشان (كرمانشاه)، سرپل‌زِهاب، قصرشیرین و خسروی را به سرزمین میاندورود (بین‌النهرین) پیوند می‌دهد؛ همان راه باستانی چند هزار ساله است كه سرزمین‌های خاوری و میانی ایران‌زمین را به سرزمین‌های باختری و به بابل و نینوا و دیگر شهرهای میاندورود پیوند می‌داده است. این راه در 30 كیلومتری كرمانشاه، دشت خرم بیستون و دامنه كوه «پَـرو» را در می‌نوردد. این خرمی بیش از هر چیز وامدار رود خروشان گاماسیاب و چشمه باستانی همیشه جوشانِ بیستون می‌باشد. در درازای این راه و به ویژه در بیستون، یادمان‌های باستانی فراوانی به چشم می‌خورد كه نشانه رویكرد ویژه پیشینیان به این سامان بوده است.
نام بیستون واژه «بیسْـتون» (كه امروزه به اشتباه «بیسُـتون» گفته‌ می‌شود) در زمان هخامنشی و شاید پیش از آن، بگونه بَـگَـستانَـه/ بَـغَـستانَـه (= جایگاه خدا) و در زمان‌های بعدی به گونه‌های «بِـهیسـتان/ بیسْـتون/ بـاغـستان/ بُـستان» تغییر حرف و آوا داده است. آنگونه كه از نوشته‌های «دیودور سیسیلی» تاریخ‌نویس یونانی (سده نخست پیش از میلاد بر می‌آید؛ در زبان یونانی آنرا به شكل بَـغیستانن می‌شناخته‌اند. این نام در آثــار جغــرافیا‌نویسان پس از اســلام و نیز با اقتباس آن، در زبـان‌ انـــگلیسی و بعضــی دیگر از زبان‌های اروپایی، به گونه تلفظ پهلوی آن یعنی بِـهیستون شناخته شده است.
یادمان داریوش بزرگ شایان‌ترین و باشكوه‌ترین یادمان‌های كهن منطقه بیستون، سنگ‌نگاره و سنگ‌نبشته داریوش بزرگ (یكم) هخامنشی (521- 486 پیش از میلاد) می‌باشد كه در حدود سال‌های 520 پیش از میلاد، در كنار راه و بر سینه پرتگاهی دور از دسترس با ده‌ها متر بلندی از سطح جاده و در برابر چشمه بیـستون تراشیده شده است. این اثر با حدود 20 متر درازا و 8 متر بلندا، بزرگترین سنگ‌نبشته جهان است و از آن در كتاب‌های بسیاری از نویسندگان و جغرافیا‌نویسان قدیم یاد شده است.
كهن‌ترین مورخ و متن تاریخی ما می‌توانیم از داریوش بخاطر نگاشتن كتیبه تاریخی بیستون، به عنوان كهن‌ترین تاریخ‌نویس شناخته شده ایرانی نام ببریم. همچنین به همین ملاحظه، كتیبه بیستون نخستین متن تاریخی شناخته شده ایرانی بشمار می‌رود. این نبشته كه تا پایان ستون چهارمِ متن پارسی باستان، رویدادهای سال‌ نخست پادشاهی داریوش را بازگو می‌كند؛ بجز ارزش تاریخی، یكی از كهن‌ترین منابع اعلام در زبان‌های ایرانی است و برای بررسی دگرگونی واژگان ایرانی، نام‌های كسان، شهرها، رودها، كوه‌ها و نیز برای شیوه نگارش، گاهشماری، اندیشه‌ورزی و بسیاری بایسته‌های دیگر، نگرگاه ویژه و پر ارج پژوهندگان گوناگون است. ستون پنجمِ همان متن، تكمله‌ای بر كتیبه قبلی و در بر دارنده گزیده‌ای از رویدادهای سال‌های دوم و سوم پادشاهی اوست.
در این متن، داریوش در آغاز به معرفی خود و پدرانش می‌پردازد. (این تبار‌نامه تفاوت‌های متعددی با تبارنامه گزارش شده در تاریخ هرودوت دارد.) پس از این با احترام، از اهورامزدا و بخشش او سخن می‌راند كه تا پایان كتیبه بارها تكرار می‌شود. البته پرستش اهورامزدا توسط داریوش و دیگر ایرانیان به هیچ‌روی دلیلی بر زرتشتی بودن آنان نیست. چرا كه پرستش اهورامزدا متعلق به بسیاری از ادیان ایرانی بوده و از روزگاران كهن‌تر و دستكم از زمان كاسیان در ایران شناخته شده است. كـاسـیان، به موجب كتیبه‌های باقی مانده، اهـورامـزدا را به گونه « اَشـوریـاش- مَـزوتـاش» می‌شناختند.
در گزارش بابلی كتیبه داریوش نیز از اهورامزدا با عنوان «خدای آریاییان» نامبرده شده است. پس از این داریوش به معرفی سرزمین‌های تابعه خود می‌پردازد كه ضمن آن از 23 كشور نام می‌برد كه البته تا پایان پادشاهی‌اش تعداد آنها به 30 كشور می‌رسد. سپس در ادامه كتیبه طولانی و مفصل خود و با ثبت دقیق زمان و تقویم، شرح نبرد با شورشگرانی را می‌دهد كه در نخستین سال پادشاهی خود (به گفته خودش) به دروغ ادعای شاهی كرده و كشور را به آشوب كشانده بودند. (واژه دروغ و پرهیز از دروغ، بارها و بارها در اظهارات داریوش تكرار شده و بر آن تأكید شده است.) در ادامه متن همچنین با مضامین دیگری مانند سفارش به تباه نكردن كتیبه، دعای نیكِ «دودمان فراوان» برای نگهدارندگان نگاره‌ها و كتیبه، رفتار به عدالت و مطابق با قانون، معرفی یاران خود، و بسیاری مطالب دیگر روبرو می‌شویم. در سراسر كتیبه، داریوش نسبت به دشمنان و شورشگران نامبرده شده، سخن زشت و ناپسند و تهمت‌های نابجا بكار نمی‌برد.
روش ساخت برای تراشیدن سنگ‌نگاره و سنگ‌نبشته بیستون، جایی در ارتفاع چند ده متری سطح زمین و در دامنه رو به جنوبِ كوه پَـرو انتخاب شده است. اما با این وجود به نظر می‌آید كه در زمان ساخت آن، راهی برای دستیابی آسان به محل كارگاه وجود داشته است. بقایای مبهم پلكانی در بخش‌های بالایی كوه و نیز آثار تراشیدن تخته‌سنگ‌های زیر كتیبه تا نزدیكی‌های زمین، نشان‌دهنده وجود راهی به سوی بالا است. راهی كه سنگ‌تراشان پس از پایان كار و به هدف دسترس ناپذیر كردن كتیبه، در ضمن پایین آمدن، آنرا نیز تراشیده و محو كرده‌اند. نبشتن كتیبه‌ای تاریخی در چنین بلندای دست ناپذیری كه از پایین كوه نیز به هیچوجه قابل خواندن نیست، نشان‌دهنده اینست كه داریوش این متن را نه برای مردمان روزگار خود، بلكه منحصراً برای آیندگان نوشته بوده است. آثار حجاری شده در بیستون از نگرگاه فن‌آوری و سازو‌كار ساخت، از بهترین نمونه‌های هنر هخامنشی است. ما از ابزارها و شیوه‌های ساخت و پرداخت چنین نگاره‌هایی بر روی سنگ آهك كه هنوز پس از 2500 سال بسیار صیقلی و براق هستند، اطلاعی نداریم. با توجه به رنگ لعاب‌گونه قهوه‌ای مانندی كه پس از همراه شدن با ذرات اكسیده شده عناصر آمیخته سنگ آهك، در سراسر نمای كتیبه به چشم می‌خورد؛ و نیز با توجه به اینكه در داخل حروف چند سطرِ نخست متن پـارسی باستان، بقایای سرب دیده شده است؛ به نظر می‌رسد كه پس از پایان نوشتن متون، داخل آنها را برای پایداری بیشتر با سرب، و تمام نمای كتیبه را با اندودی كه برای ما ناشناخته است؛ پوشانده بوده‌اند. در حین ساخت، هر كجا كه به دلیلی سطح سنگ تخریب می‌شد؛ قطعه سنگ دیگری را به اندازه محل تخریب شده می‌تراشیده و در جای آن نصب می‌كرده‌اند. نمونه این وصله‌ها در قوس كمان داریوش و سردارِ همراه او و نیز در كلاه و دستِ «گوی بالدار» (نشان ملی ایران باستان و نماد خورشید و اهورامزدا) دیده می‌شود.
وضعیت ظاهری سنگ‌نگاره بزرگترین چهره سنگ‌نگاره، سیمای داریوش بزرگ است كه به اندازه طبیعی با بلندای 8/1 متر تراشیده شده و پیكره مُغ گِئومات در زیر پای او افتاده است. پشت سرِ داریوش، دو تن از ملازمان او به اندازه 5/1 متر با نیزه و كمان ایستاده‌اند و در برابر او نُه نفر شورشگرِ نامبردار شده در كتیبه با دست‌ها و گردن‌های بسته، به ردیف ایستاده‌اند. در بالای همه آنها نشان گوی بالدار جای گرفته است. این بخش حدود 6 متر درازا و 3 متر بلندی دارد.
شباهت با سنگ‌نگاره آنوبانی‌نی شباهت بسیار زیاد این نگاره با سنگ‌نگاره «آنـوبـانـی‌نـی» در سرپل‌زِهاب، نشاندهنده توجه داریوش به این اثر 4000 ساله است. در آنجا نیز شمار اسیرانی كه با ریسمانی مهار شده‌اند به نُه نفر می‌رسد و در برابر آنان ایزدبانویی قرار دارد كه حلقه‌ای در دست و گوی خورشید را بر كنار دارد. این حلقه و گوی خورشید به گونه‌ای دیگر در نشان گوی بالدارِ بیستون تكرار شده است.
وضعیت ظاهری كتیبه‌ها سنگ‌نبشته یا كتیبه داریوش به سه زبان و خطِ پارسی باستان، عیلامی نو و اَكَدی (به گویش بابلی نو) و در مجموع در 1119 سطر نویسانده شده است. همانگونه كه در طرح و نقشه آخر كتاب دیده می‌شود؛ متن بابلی از دید ناظر، در سوی چپ نگاره و بر دو پهلوی صخره‌ای به پهنای میانگین 8/3 متر و بلندای میانگین 5/3 متر در 112 سطر نوشته شده است و ترجمه بندهای 1 تا 69 متن پارسی باستان را در بر می‌گیرد. متن عیلامی در سوی راست نگاره و در چهار ستون به بلندای 1/2 متر و پهنای 5/1 متر در 323 سطر نوشته شده است كه در همان زمان به انگیزه افزودن چهره سكونخای سكایی، بخشی از آن را پاك كرده و مجدداً همه متن عیلامی را در سه ستون و 270 سطر در پایین نبشته بابلی تراشیده‌اند. متن پارسی باستان در زیر نگاره و در چهار ستون 4 متری و یك ستون 2 متری، همگی به پهنای میانگین 93/1 متر در 414 سطر به خط میخی بسیار زیبا و باشكوه پارسی باستان نویسانده شده است. بجز ایـن، چـندین كـتیبه كوچك در جای‌های گوناگون سنگ‌نگاره به چشم می‌خورد كه در بر دارنده نام شورشگران و همچنین گزیده‌هایی از كتیبه اصلی می‌باشد. بیشتر كتیبه‌های كوچكِ بیستون به سه زبان نگارش یافته‌اند، اما كتیبه آ و ك تنها به زبان‌های پارسی‌باستان و عیلامی، و كتیبه ل تنها به زبان عیلامی نویسانده شده است.
رونویس‌های دیگر كتیبه از این كتیبه نسخه‌های آسیب‌ دیده‌ای به خط و زبانی كه فعلاً آرامی نامیده می‌شود، در بابل و مصر نیز پیدا شده است. نسخه بابلی كه قطعاتی از سنگ‌نگاره را نیز به همراه دارد؛ بر روی سنگ، و نسخه مصری كه از جزیره اِلِـفانتین در میانه رود نیل بدست آمده است، بر روی پاپیروس نگاشته شده‌اند. به نظر می‌آید همانگونه كه در متن اصلی نیز به آن اشاره رفته است؛ نسخه‌های متعددی از كتیبه را برای نواحی گوناگون فرستاده بوده‌اند. ارسال برخی از این رونویس‌ها به هنگام پادشاهی داریوش بزرگ و برخی دیگر در زمان پادشاهان بعدی و از جمله داریوش دوم صورت پذیرفته بود.
تفاوت در آوانویسی آوانوشت و ترجمه كتیبه‌های پارسی باستان هنوز دچار پاره‌ای ناسازگاری‌ها و دوگانگی‌هاست كه بیشتر تلفظ دقیق نام‌ها را در بر می‌گیرد. در آثار پژوهشگران، نام‌های بكار رفته در كتیبه به گونه‌های متفاوتی ثبت شده‌اند كه در حال حاضر و با دانش امروزی نمی‌توان هیچكدام را بر دیگری ترجیح داد. چرا كه خط میخی پارسی باستان در سرشت خود امكان تلفظ دقیق را برای ما فراهم نمی‌سازد و تنها در زمان خود به سبب آشنایی مردم با واژه‌ها، به درستی قابل خواندن بوده‌اند. از سوی دیگر تلفظ نام‌ها در متن پارسی باستان با تلفظ همان نام در متن‌های عیلامی و بابلی متفاوت است.
تفاوت در ترجمه گزارش فارسی این كتاب، بر اساسِ متن میخی پارسی باستان انجام شده است. اما هر سه متنِ كتیبه بیستون، ترجمه برابر و یكسانِ یكدیگر نیستند و نسبت به یكدیگر تفاوت‌های كم و بیشی را عرضه می‌دارند. از سوی دیگر هیچیك از ترجمه‌های امروزی كتیبه، معادل دقیق معنای واژگان اصلی آنرا ارائه نمی‌كنند. بدین لحاظ استناد كردن به یك واژه یا استنباطی كه محصول توجه صرف به بارِ معنایی واژه‌ای در ترجمه باشد؛ امری كاملاً نادرست است. ترجمه‌های امروزی بر مبنای مضمون و محتوای كلی آن انجام می‌پذیرد و به همین ترتیب تنها با استناد به مضمون كلی آن می‌توانیم اظهار نظر نماییم. بطور نمونه می‌توان از واژه‌ای نام برد كه در متن پارسی باستان به گونه «كارَه» آمده و در ترجمه همه پژوهشگران و از جمله در این گزارش بیشتر به «سپاه» و گاه به «مردم» برگردانده شده است. اما شواهدی كه هنوز به اثبات نرسیده است وجود دارد كه «كارَه» نه تنها به معنای سپاه، بلكه نوعی انجمن مردمی یا انجمن بِهان را نیز در نظر دارد كه به شكلی در انتخاب او به پادشاهی و نظارت بر او نقش داشته است.
خط یا زبان آریایی یكی از جنجالی‌ترین بخش‌های كتیبه داریوش، بند پایانی ستون چهارم (سطر 89) می‌باشد كه از نگارش یا ترجمه دیگری از كتیبه به «آریایی» (خط یا زبان؟) یاد می‌كند كه ترجمه دقیق آن می‌تواند روشنگر بسیاری از ناگفته‌ها در باره زمان پیدایی خط میخی پارسی باستان باشد كه امروزه محل اختلاف نظر فراوان است. از سویی آثاری به این خط از پادشاهان و شاهان محلی هخامنشی پیش از داریوش به دست آمده است و از سویی دیگر شواهد فراوانی در نوآوری این خط در زمان داریوش و نبشتن كتیبه‌هایی به نام شاهان گذشته در زمان پادشاهان متأخر هخامنشی در دست است. اما متأسفانه این بند امروزه بسیار آسیب دیده است و علیرغم نسخه‌برداری و عكس‌های دقیق نگارنده، همچنان خوانش آنها روش‌های تازه و بردباری افزون‌تر را درخواست می‌كند. با توجه به اینكه در پایان همین بند از فرستاده شدن رونوشت‌های «آریایی» به سرزمین‌های دیگر یاد شده است، و نیز با توجه به پیدا شدن نمونه‌هایی از آن در بابل و مصر به خط و زبانی كه امروزه آرامی نامیده می‌شوند؛ این گمان نیز وجود دارد كه نام اصلی و باستانی متون و كتیبه‌های آرامی، «آریایی» (در پارسی باستان« آری‌یا») بوده باشد.
اشتباهی متداول نكته دیگری كه ذكر آن در اینجا لازم به نظر می‌رسد، نشان ویژه‌ای برای جدایی واژه‌ها در خط میخی پارسی باستان است. در همه كتاب‌ها دو علامت به عنوان واژه‌جدا‌كن در این خط معرفی شده‌اند: میخ كج و میخ زاویه‌دار. در حالیكه نگارنده در هیچیك از متون میخی پارسی باستان با شكل دوم به عنوان واژه‌جداكن مواجه نشده است و این حرف تنها برای عدد 10 بكار رفته است. به نظر می‌آید این اشتباه كه متأسفانه بسیار فراگیر شده است؛ از آنجا ناشی شده كه در كتیبه بیستون نسبت به دیگر كـتیبه‌های هـخامنشی، نشان واژه‌جـداكن مقداری كوتاه‌تر و پهن‌تر نگاشته شده و در نتیجه با حرف ویژه نشانگر عدد 10 اشتباه شده است.
نگاره و كتیبه داریوش دربیسـتون سند سخت‌كوشی و دیرزیوی هنرمند ایرانیست. هنرمند ایرانی از یافتن واژه چند هزار ساله « ئُـــنَـر» (=‌هنر) در نبشته‌های پارسی باستان بخود می‌بالد.

برگرفته از پیشگفتار چاپ سوم كتاب كتیبه داریوش در بیستون نوشته همین نگارنده.

Borna66
09-12-2009, 11:06 PM
کتیبه بیستون(کتیبه داریوش)


در 30 کيلومتري شرق کرمانشاه و در ارتفاع صد متري بر روي صخره اي داريوش کتيبه مشهور خود را حک کرده است که تا سال 1835 کسي از راز آن آگاه نبود . چشمه بيستون محل اطراق کاروانها در دورانهاي مختلف بوده است براي همين کسان زيادي کتيبه داريوش را ديده اند و شرحي از آن را در سفرنامه ها يا خاطراتشان گفته اند . از قديمي ترين آثار درباره اين نوشته ، گفته هاي ديودورسس سيسيلي است که در قرن اول پيش از ميلاد اين حجاري را به الهه سميراميس و صد نيزه داري که اطرافش را گرفته اند نسبت داده و گفته است بدستور سميراميس در زير نقش برجسته نوشته اي با حروف سرياني نقل کرده اند ديودور با تکيه بر نوشته کتزياس چنين آورده است که صخره مکان مقدسي بوده و به زئوس خداي بزرگ یونانيان تعلق داشته است .

ايزيدور خاراکسي جغرافي نويس باستان درباره راه کاروان رويي که از شرق بابل تا مرزهاي خاوري امپراطوري روم کشيده شده شرحي نوشته و در آن بيستون را باپتانا در ناحيه ، کامبادنا ناميده است و مي نويسد در باپتانا نوشته و تصويري از سميراميس است. و با وجود اختلاف نام بيستون با باپتانا که ايزيدور از آن ياد کرده در يکي بودن آنها کمتر مي توان ترديد داشت چون در کتيبه ، داريوش از ناحيه کامپادنا در سرزمين ماد در محل کتيبه نام برده شده است.

ابن حقول آنرا نقش مکتب خانه اي مي داند که معلم براي تنبيه شاگردانش تسمه اي در دست دارد . گاردان جهانگرد فرانسوي در سال 1794 اين نقش را پيکره دوازده حواري مسيح دانست ، و تصوير فروهر را به مسيح نسبت داد . پورتر در سال 1818 حدس زد که اين نقش ها پيکره شلم نصر و دو سردار و ده سبط ( قبيله ) اسرائيل است که به اسارت افتاده اند . خطر صعود از کوه مانع از آن مي شد که کسي به کتيبه نزديک شود . پورتر تا نيمه راه صعود کرد و طرحي از پيکره ها کشيد . او درباره خطر بالا رفتن از کوه مي گويد " هيچ زماني بدون بيم مرگ از آنجا نمي توان بالا رفت " . بالاخره در سال 1835 اولين کسي که اين صخره را در نورديد راولينسون انگليسي بود که از ستون اول متن فارسي باستان نسخه برداري کرد . او افسر انگليسي مأمور تربيت سربازان شاهي در ايران بود ولي به علت اختلافي که بين دولت ايران و انگليس پيش آمده بود راولينسون مجبور شد ايران را ترک کند . اما در سال 1844 بعد از شرکت در جنگ افغانها (جنگ افغانستان ) مجدد به ايران آمد و بقيه متن فارسي باستان را رونويسي کرد و از ترجمه ايلامي آن که سکايي ، مادي و شوشي جديد نيز خوانده شده نسخه برداري کرد . مطالعات وي در سال 1857 مورد توجه انجمن آسيايي پادشاهي لندن واقع گرديد و به اين ترتيب راز کتيبه بيستون گشوده شده . کار راولينسون سبب شد تا اين کتيبه مورد توجه دانشمندان زيادي قرار گيرد از جمله پروفسور ويليام جکسن از دانشگاه کلمبيا که در سال 1903 از آنجا ديدن کرد و مطالعاتي بر روي کتيبه انجام داد که بيشتر تصحيح کار راولينسون بود . در سال 1904 اولين عکسها توسط لينگ و تامپسون براي موزه بريتانيا گرفته شد و مطالعات مفصل تري در ادامه کار راولينسون انجام شد. سپس در سال 49-1948 ژرژکامرون کتيبه را مجدداً و به طور کامل مورد مطالعه قرار داد . کامرون راه کوچکي را که سابقاً براي رسيدن به نقوش و کتيبه ها در سنگ تراشيده بودند پيدا کرد و کتيبه ديگري را که در طرف راست واقع است و تا آن زمان نسخه برداري نشده بود نسخه برداري کرد که معلوم شد ادامه کتيبه ايلامي است ضمناً کامرون يک قالب تهيه کرد که هم اکنون در دانشگاه ميشيگان است . نتيجه مطالعات اين دانشمند در مورد کتيبه بيستون اين بود که داراي سه نوع خط فارسي باستان ، ايلامي نو ، بابلي نو يا اکدي مي باشد و پس از رمزگشايي فارسي باستان فهميده شد که تصاوير به داريوش و دو سردارش و ده شورشگر که در اوايل سلطنت او قيام کرده بودند تعلق دارد و شرح سرکوب اين ياغيان مي باشد .


http://pnu-club.com/imported/2009/09/1077.jpg http://pnu-club.com/imported/2009/09/1078.jpg

Borna66
09-12-2009, 11:07 PM
متن کتيبه داريوش بزرگ شاهنشاه هخامنشی در بيستون
ستون ۱
بند۱-من داريوش،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،شاه کشورها،پسر ويشتاسپ،نوه ارشام هخامنشی
بند۲-داريوش شاه گويد:پدر من ويشتاسپ،پدر ويشتاسپ ارشام،پدر ارشام آريامن،پدر آريامن چيش پيش،پدر چيش پيش هخامنش.
بند۳-داريوش شاه گويد: بدين جهت ما هخامنشی خوانده می شويم[که] از ديرگاهان اصيل هستيم. از ديرگاهان تخمه ما شاهان بودند.
بند۴-داريوش شاه گويد: هشت[تن]از تخمه من شاه بوده اند. من نهمين[هستم]. ما نُه[تن] پشت اندر پشت(در دو شاخه) شاه هستيم.
بند۵-داريوش شاه گويد: به خواست اهورامزدا من شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
بند۶-داريوش شاه گويد:اين [است]کشورهايی که از آنِ من شدند به خواست اهورامزدا من شاه آنها بودم.پارس،عيلام،بابل،آشور عرب،� �ودرای،اهل دريا،سارد،يونان،ماد،ارمنس تان،ک پدوکيه،پارت،زرنگ،هَرَئُی وَ،خوارزم،باختر سغد،گَدار،سَکَ،ثَتَ گوش،رُخج،مَکَ،جمعا ۲۳ کشور.
بند۷-داريوش شاه گويد: اين[است] کشورهايی که از آن من شدند. به خواست اهورامزدا بندگان من بودند. به من باج دادند. آنچه از طرف من به آنها گفته شد چه شب چه روز همان کرده شد.
بند۸-داريوش شاه گويد: در اين کشورها مردی که موافق بود او را پاداش خوب دادم آنکه مخالف بود او را سخت کيفر دادم. به خواست اهورامزدا اين کشورهايي[ است] که بر قانون من احترام گذاشتند. آن طوری که به آنها از طرف من گفته شد همان کرده شد.
بند۹-داريوش شاه گويد:اهورامزدا اين پادشاهی داد. اهورامزدا مرا ياری کرد تا اين شاهی به دست آوردم. بياری اهورامزدا اين شاهی را دارم.
بند۱۰-داريوش شاه گويد: اين[است]آنچه به وسيله من کرده شد پس از آن که شاه شدم.کبوجيه نام پسر کورش از تخمه ما او اينجا شاه بود. همان کبوجيه را برادری بود بَردی يَ نام هم مادر[و]هم پدر با کبوجيه. پس از آن کبوجيه آن بردی يَ را به کُشت، به مردم معلوم نشد که بردی يَ کشته شده. پس از آن کبوجيه رهسپار مصر شد وقتی که کبوجيه رهسپار مصر شد مردم نافرمان شدند. پس از آن دروغ در کشور بسيار شد. هم در پارس هم در ماد هم در ساير کشورها.
بند۱۱-داريوش شاه گويد: پس از آن مردی مغ بود گئومات نام. او از پَئيشی ياوُوَدا برخاست. کوهي[است]اَرَکَدی نام. چون از آنجا برخاست از ماهِ وی يَخن چهارده روز گذشته بود. او به مردم چنان دروغ گفت:[که]من بردی يَ پسر کورش برادر کبوجيه هستم. پس از آن مردم همه از کبوجيه برگشته به سوی او شدند هم پارس هم ماد و هم ساير کشورها. شاهی را برای خود گرفت. از ماهِ گرمَ پَدَ ۹ روز گذشته بود آنگاه شاهی را برای خود گرفت. پس از آن کبوجيه به دست خود مُرد.
بند۱۲-داريوش شاه گويد:اين شاهی که گئومات مُغ از کبوجيه ستانده بود اين شاهی از ديرگاهان در تخمه ما بود. پس از آن گئومات مُغ از کبوجيه ستاند. هم پارس هم ماد هم ساير کشورها را او تصرف نمود از آنِ خود کرد او شاه شد.
بند۱۳-داريوش شاه گويد: نبود مردی نه پارسی نه مادی نه هيچ کسی از تخمه ما که شاهی را از گئومات مُغ بازستاند. مردم شديدا از او می ترسيدند که مبادا مردم بسياری را که پيش از آن بردی يَ را شناخته بودند بکشد. بدان جهت مردم را می کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردی يَ پسر کورش نيستم». هيچ کس يارای گفتن چيزی درباره گئومات مُغ نداشت تا من رسيدم. پس از آن من از اهورامزدا مدد خواستم. اهورامزدا به من ياری ارزانی فرمود. از ماه باگياديش ۱۰ روز گذشته بود. آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهايی را که برترين مردان دستيار[او]بودند کُشتم. دژی سيکَ يَ وُوَتيش نام سرزمينی نی سايَ نام در ماد آنجا او را کشتم. شاهی را از او ستاندم. به خواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
بند۱۴-داريوش شاه گويد: شاهی را که از تخمه ما برداشته شده بود آن را من برپا کردم. من آن را در جايش استوار نمودم. چنانچه پيش از اين[بود]همان طور من کردم. من پرستشگاه هايی را که گئومات مغ ويران کرده بود مرمت نمودم. به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هايی را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم. من مردم را در جايشان استوار نمودم هم پارس هم ماد و ساير کشورها را. چنانچه پيش از اين[بود] آن طور من کوشيدم به خواست اهورامزدا تا گئومات مغ خاندان ما را نگيرد.
بند۱۵-داريوش شاه گويد: اين[است] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم.
بند۱۶-داريوش شاه گويد:چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردی آثرين نام پسر اوپَدرامَ او در عيلام برخاست. به مردم چنين گفت: من در عيلام شاه هستم. پس از آن عيلاميان نافرمان شدند. به طرف آن آثرينَ گرويدند. او در عيلام شاه شد. و مردی بابلی ندئيت بَ ئير نام پسر ائينَ ئيرَ او در بابل برخاست. چنين مردم را بفريفت[که]من نبوکدرچر پسر نبون ئيتَ هستم. پس از آن همه مردم بابلی به طرف آن ندئيت ب ئير گرويدند. بابل نافرمان شد. او شاهی را در بابل گرفت.
بند۱۷-داريوش شاه گويد: پس از آن من به عيلام[پيام]فرستادم. اين آثرين بسته به سوی من آورده شد. من او را کشتم.
بند۱۸-داريوش شاه گويد: پس از آن من رهسپار بابل شدم. به سوی آن ندئيت ب ئير که خود را نبوکُدرَچَرَ می خواند. سپاه ندئيت ب ئيرَ دجله را در دست داشت. آنجا ايستاد و آب عميق بود. پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم پاره ای بر شتر سوار کردم برای عده ای اسب تهيه کردم. اهورامزدا به من ياری ارزانی فرمود به خواست اهورامزدا دجله را گذاشتم. آنجا آن سپاه ندئيت ب ئيرَ را بسيار زدم. از ماه اَثری يادی يَ ۲۶ روز گذشته بود.
بند۱۹-داريوش شاه گويد:پس از آن من رهسپار بابل شدم. هنوز به بابل نرسيده بودم شهری زازانَ نام کنار فرات آنجا اين ندئيت ب ئيرَ که خود را نَبوکُدرَچَر می خواند با سپاه بر ضد من به جنگ کردن آمد. پس از آن جنگ کرديم. اهورامزدا به من ياری ارزانی فرمود. به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئيت ب ئيرَ را بسيار زدم. بقيه به آب انداخته شد. آب آن را برد. از ماه اَنامَکَ ۲ روز گذشته بود که چنين جنگ کرديم.
ستون۲
بند۱-داريوش شاه گويد:آن گاه ندئيت ب ئيرَ با سوارانی اندک گريخت. او به بابل رفت. سپس من رهسپار بابل شدم. به خواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم هم آن ندئيت ب ئيرَ را دستگير کردم. سپس ندئيت ب ئيرَ را در بابل کشتم.
بند۲-داريوش شاه گويد:تا هنگامی که من در بابل بودم اين کشورها به من نافرمان شدند: پارس،عيلام،ماد،آشور،مصر،پ ارت،م رو،ثتگوش،سکائيه.
بند۳-داريوش شاه گويد:مردی به نام مَرتی يَ نام پسر چين چی خری،در شهری کوگَنَ کا نام در پارس می زيست،در عيلام برخاست. او به مردم چنين گفت: که من ايمَنيش شاه عيلام هستم.
بند۴-داريوش شاه گويد: آن گاه من نزديک عيلام بودم. پس آن عيلاميان از من ترسيدند آن مرتی يَ را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند.
بند۵-داريوش شاه گويد: مردی مادی فِروَرتيش نام او در ماد برخاست چنين به مردم گفت که: من خَشَ ثرئيتَ از تخمه هُوَو خشَتَر هستم. پس از آن سپاه ماد که در کاخ او [بود] نسبت به من نافرمان شد به سوی آن فِرَوَرتيش رفت. او در ماد شاه شد.
بند۶-داريوش شاه گويد:سپاه پارسی و مادی که تحت فرمان من بود آن کم بود. پس از آن من سپاه فرستادم. ويدَرنَ نام پارسی بنده من او را سرکرده آنان کردم. چنان به آنها گفتم: فرارويد آن سپاه مادی را که خود را از آن من نمی خواند بزنيد. پس از آن،آن ويدرَنَ با سپاه روانه شد، چون به ماد رسيد شهری ماروش نام در ماد آنجا با ماديها جنگ کرد. آنکه سرکرده ماديها بود او آن وقت آنجا نبود، اهورامزدا مرا ياری کرد به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ انامَکَ ۲۷ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت پس از آن،آن سپاهِ من، سرزمينی کَپَدَ نام در ماد آنجا برای من بماند تا من به ماد رسيدم.
بند۷-داريوش شاه گويد:دادَرشی نام ارمنی بنده من، من او را فرستادم به ارمنستان. چنين به او گفتم: پيش رو [و] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند بزن. پس از آن دادَرشی رهسپار شد. چون به ارمنستان رسيد پس از آن نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادَرشی فرا رسيدند. دهی زوُزَهی نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ ثُورَواهَرَ ۸ روز گذشته بود چنين جنگ کرده شد.
بند۸-داريوش شاه گويد: باز دومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشی فرا رسيدند. دژی تيگَر نام در ارمنستان جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه ثُورواهَرَ ۱۸ روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
بند۹-داريوش شاه گويد: باز سومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرَشی فرا رسيدند. دژی اويَما نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ ثائيگرچی ۹روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت. پس از آن دادرَشی به خاطر من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسيدم.
بند۱۰-داريوش شاه گويد: پس از آن واُميسَ نام پارسی بنده من او را فرستادم ارمنستان و چنين به او گفتم: پيش رو[و]سپاه نافرمانان که خود را از آن من نمی خواند آن را بزن. پس از آن واُميس رهسپار شد. چون به ارمنستان رسيد پس از آن نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه واُميس فرارسيدند. سرزمينی ايزَلا نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه انامَکَ ۱۵ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
بند۱۱-داريوش شاه گويد: باز دومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه واُميس فرا رسيدند. سرزمينی اَاُتی يارَ نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. نزديک پايان ماه ثُورَوَاهَرَ آنگاه جنگ ايشان در گرفت. پس از آن واُميس برای من در ارمنستان بماند تا من به ماد رسيدم.
بند۱۲-داريوش شاه گويد: پس از آن من از بابل بدر آمدم. رهسپار ماد شدم. چون به ماد رسيدم شهری کونَدرو نام در ماد آنجا فِرَوَتيش که خود را شاه در ماد می خواند با سپاهی به جنگ کردن عليه من آمد. پس از آن جنگ کرديم،اهورامزدا مرا ياری کرد به خواست اهورامزدا سپاه آن فرورتيش را بسيار زدم. از ماه اَدوکَن ئَيش ۲۵ روز گذشته بود که چنين جنگ کرده شد.
بند۱۳-داريوش شاه گويد:پس از آن، آن فِروَرتيش با سواران کم گريخت. سرزمينی ری نام در ماد از آن سو روانه شد. پس از آن من سپاهی دنبال[او] فرستادم. فِرِوَرتيش گرفته شده و به سوی من آورده شد. من هم بينی هم دو گوش هم زبان[او]را بريدم. و يک چشم[او] را کندم. بسته بر دروازه من نگاهداشته شد. همه او را ديدند. پس از آن او را در همدان دار زدم و مردانی که ياران برجسته[او] بودند آنها را در همدان در درون دژ آويزان کردم.
بند۱۴-داريوش شاه گويد:مردی چی ثَر تَخمَ نام سگارتی او نسبت به من نافرمان شد. چنين به مردم گفت: من شاه در سگارتيه از تخمه هووَخشتَر هستم. پس از آن من سپاه پارسی و مادی را فرستادم. تَخمَس پادَ نام مادی بنده من او را سردار آنان کردم. چنين به ايشان گفتم: پيش رويد سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند آن را بزنيد. پس از آن تَخمَس پادَ با سپاه رهسپار شد. با چی ثر تَخمَ جنگ کرد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چی ثَر تَخمَ را گرفت[و] به سوی من آورد. پس از آن من هم بينی و هم دو گوش[او] را بريدم و يک چشم[او] را کندم. بسته بر دروازه من نگاهداشته شد. همه مردم او را ديدند. پس از آن او را در اربل دار زدم.
بند۱۵-داريوش شاه گويد: اين[است] آنچه به وسيله من در ماد کرده شد.
بند۱۶-داريوش شاه گويد:پارت و ورکانَ نسبت به من نافرمان شدند. خودشان را از آن فِرَوَرتيش خواندند. ويشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند[و] نافرمان شدند. پس از آن ويشتاسپ با سپاهی که پيرو او بود رهسپار شد. شهری ويشپَ اُز اتی نام در پارت آنجا با پارتيها جنگ کرد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا ويشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسيار برد. از ماهِ وی يَخَن ۲۲ روز گذشته بود. آنگاه جنگِ ايشان در گرفت.

ستون ۳
بند۱-داريوش شاه گويد: پس از آن من سپاه پارسی را از ری نزد ويشتاسپ فرستادم چون آن سپاه نزد ويشتاسپ رسيد پس از آن ويشتاسپ آن سپاه را گرفت[و] رهسپار شد. شهری پَتی گرَبَ نام در پارت آنجا با نافرمانان جنگ کرد.اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا ويشتاسپ آن سپاهِ نافرمان را بسيار بزد. از ماه گَرمَ پَدَ يک روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
بند۲- داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از آنِ من شد. اين [است]آنچه به وسيله من در پارت کرده شد.
بند۳-داريوش شاه گويد: کشوری مرو نام به من نافرمان شد. مردی فرادَ نام مروزی او را سردار کردند. پس از آن من دادَرشی نام پارسی بنده من شهربان در باختر نزد او فرستادم. چنين به او گفتم: پيش رو آن سپاهی را که خود را از آن من نمی خواند بزن. پس از آن دادَرشی با سپاه رهسپار شد.با مروزيها جنگ کرد. اهورامزدا مرا ياری کرد.به خواست اهورامزدا سپاهِ من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه آثری يادی يَ ۲۳ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
بند۴-داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از آنِ من شد. اين[است] آنچه به وسيله من در باختر کرده شد.
بند۵-داريوش شاه گويد:مردی وَه يَزداتَ نام شهری تارَوا نام[در] سرزمينی يَ اوتی يا نام در پارس آنجا ساکن بود. او برای بار دوم در پارس برخاست. چنين به مردم گفت: من بردی يَ پسر کورش هستم. پس از آن سپاه پارسی در کاخ[که]پيش از اين از يَدايا[آمده بود]آن نسبت به من نافرمان شد. به سوی آن وَه يَزدات رفت. او در پارس شاه شد.
بند۶-داريوش شاه گويد:پس از آن من سپاه پارسی و مادی را که تحت فرمان من بودند فرستادم. اَرتَ وَردی يَ نام پارسی بنده من او را سردارِ آنان کردم. سپاه ديگر پارسی از عقبِ من رهسپار ماد شد. پس از آن اَرتَ وَردی يَ با سپاه رهسپار پارس شد. چون به پارس رسيد شهری رَخا نام در پارس در آنجا آن وه يَزداتَ که خود را بردی يَ می خواند با سپاه به جنگ کردن عليه اَرت وردی يَ آمد. پس از آن جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه وَه يَزداتَ را بسيار بزد. از ماه ثُوَرَوَاهَرَ ۱۲ روز گذشته بود آنگاه جنگِ ايشان در گرفت.
بند۷-داريوش شاه گويد:پس از آن، آن وَه يَزداتَ با سواران کم گريخت. رهسپار پَ ئيشی ياوُوَدا شد. از آنجا سپاهی به دست آورد. از آن پس به جنگ کردن عليه اَرتَ وَردی يَ آمد. کوهی پَرگَ نام در آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه وَه يَزداتَ را بسيار بزد. از ماهِ گرمَ پَدَ ۵ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت. و آن وَه يزداتَ را گرفتند و مردانی که نزديکترين پيروان او بودند گرفتند.
بند۸-داريوش شاه گويد:پس از آن،آن وَه يَزداتَ را و مردانی که پيروان نزديک او بودند[در] شهری اووادئيچَ يَ نام در پارس در آنجا آنها را دار زدم.
بند۹-داريوش شاه گويد: اين[است] آنچه به وسيله من در پارس کرده شد.
بند۱۰-داريوش شاه گويد: آن وَه يَزداتَ که خود را بردی يَ می خواند، او سپاه به رُخج فرستاده بود. بر عليه ويوانَ نام پارسی بنده من شهربانِ رُخج و مردی را سردار آنها کرده بود. و چنين به ايشان گفت: پيش رويد ويوانَ را و آن سپاهی را که خود را از آنِ داريوش شاه می خواند بزنيد. پس از آن،آن سپاهی که وَه يَزداتَ فرستاده بود به جنگ کردن عليه ويوانَ رهسپار شد. دژی کاپيشَ کانی نام در آنجا جنگ کردند.اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه اَنامَکَ ۱۳ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان درگرفت.
بند۱۱-داريوش شاه گويد:باز از آن پس نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه ويوانَ فرا رسيدند. سرزمينی گَدُوتَوَ نام در آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ وييَخَن ۷ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
بند۱۲-داريوش شاه گويد:پس از آن، آن مردی که سردارِ آن سپاه بود که وَه يَزداتَ عليه ويوانَ فرستاده بود با سواران کم گريخت. به راه افتاد. دژی اَرشادا نام در رُخَج از کنار آن برفت. پس از آن ويوانَ با سپاهی دنبال آنها رهسپار شد. در آنجا او و مردانی که نزديکترين پيروانش بودند گرفت[و] کُشت.
بند۱۳-داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از آنِ من شد. اين[است] آنچه در رُخَج به وسيله من کرده شد.
بند۱۴-داريوش شاه گويد: چون در پارس و ماد بودم باز دومين بار بابليان نسبت به من نافرمان شدند. مردی اَرَخَ نام ارمنی پسر هَلديتَ او در بابل برخاست. سرزمينی دُبالَ نام در آنجا به مردم دروغ گفت[که] من نَبوکُدرَچَرَ پسر نبون ئيتَ هستم. پس از آن بابليان نسبت به من نافرمان شدند. به سوی آن اَرخَ رفتند. او بابل را گرفت. او در بابل شاه شد.
بند۱۵-داريوش شاه گويد: پس از آن من سپاهی به بابل فرستادم ويدَفَرنا نام پارسی بنده من او را سردار آنان کردم. چنين به آنها گفتم: پيش رويد آن سپاه بابلی را که خود را از آنِ من نمی خواند بزنيد. پس از آن ويدَفَرنا با سپاهی رهسپار بابل شد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا ويدَفَرنا بابليان را بزد و اسير آورد. از ماهِ وَرکَزَنَ ۲۲ روز گذشته بود. آنگاه آن اَرخَ را که به دروغ خود را نَبوکُدرَچَرَ می خواند و مردانی که نزديکترين پيروان او بودند گرفت. فرمان دادم آن اَرخَ و مردانی که نزديکترين ياران او بودند در بابل به دار آويخته شدند.
ستون ۴
بند۱-داريوش شاه گويد: اين [است]آنچه به وسيله من در بابل کرده شد.
بند۲-داريوش شاه گويد:اين[است]آنچه من به خواست اهورامزدا در همان يک سال پس از آنکه شاه شدم کردم. ۱۹ جنگ کردم. به خواست اهورامزدا من آنها را زدم و ۹ شاه گرفتم. يکی گئوماتِ مُغ بود. او دروغ گفت. چنين گفت: من بردی يَ پسر کورش هستم. او پارس را نافرمان کرد يکی آثرينَ نام عيلامی. او دروغ گفت. چنين گفت: من در عيلام شاه هستم. او عيلام را نسبت به من نافرمان کرد. يکی ندئيتَ بَ ئيرَ نام بابلی. او دروغ گفت: چنين گفت: من نبوکُدرَچَرَ پسر نبون ئيت هستم. او بابل را نافرمان کرد. يکی مَرتی يَ نام پارسی. او دروغ گفت. چنين گفت: من ايمَنيش در عيلام شاه هستم. او عيلام را نافرمان کرد. يکی فِرَوَرتيش نام مادی او دروغ گفت. چنين گفت: من خشَ ثرئيتَ از دودمان هُوَخشَتر هستم. او ماد را نافرمان کرد. يکی چيثَرتَخمَ نام سگارتيه او دروغ گفت و چنين گفت: من در سگارتيه شاه هستم از دودمان هُوَخشَتَر او سگارتيه را نافرمان کرد. يکی فرادَ نام از مرو او دروغ گفت. چنين گفت: من در مرو شاه هستم. او مرو را نافرمان کرد. يکی وَهيَزداتَ نام پارسی.او دروغ گفت. چنين گفت: من بردی يَ پسر کورش هستم. او پارس را نافرمان کرد. يکی اَرخَ نام ارمنی. او دروغ گفت. چنين گفت: من نبوکُدرَچَرَ پسر نبون ئيتَ هستم. او بابل را نافرمان کرد.
بند۳-داريوش شاه گويد: اين ۹ شاه را من در اين جنگها گرفتم.
بند۴-داريوش شاه گويد: اين [است] کشورهايی که نافرمان شدند. دروغ آنها را نافرمان کرد که اينها به مردم دروغ گفتند پس اهورامزدا آنها را به دست من داد. هر طور ميلِ من[بود] همانطور با آنها کردم.
بند۵-داريوش شاه گويد: تو که از اين پس شاه خواهی بود. خود را قويا از دروغ بپای. اگر چنان فکر کني[که] کشور من در امان باشد مردی که دروغزن باشد او را سخت کيفر بده.
بند۶-داريوش شاه گويد: اين[است] آنچه من کردم. به خواست اهورامزدا در همان يک سال کردم. تو که از اين پس اين نبشته را خواهی خواند. آنچه به وسيله من کرده شده تو را باور شود. مبادا آن را دروغ بپنداری.
بند۷-داريوش شاه گويد: اهورامزدا را گواه می گيرم که آنچه من در همان يک سال کردم اين راست[است] نه دروغ.
بند۸-داريوش شاه گويد: به خواست اهورامزدا و خودم بسيار[کارهای] ديگر کرده شد[که] آن در اين نبشته نوشته نشده است به آن جهت نوشته نشد مبادا آن که از اين پس اين نبشته را بخواند آنچه به وسيله من کرده شد در ديده او بسيار آيد[و] اين او را باور نيايد، دروغ بپندارد.
بند۹-داريوش شاه گويد: شاهان پيشين را مادامی که بودند چنان کرده هايی نيست که به وسيله من به خواست اهورامزدا در همان يک سال کرده شد.
بند۱۰-داريوش شاه گويد: اکنون آنچه به وسيله من کرده شد ترا باور آيد. همچنين به مردم بگو. پنهان مدار. اگر اين گفته را پنهان نداری، به مردم بگويی اهورمزدا دوست تو باد و دودمان تو بسيار و زندگيت دراز باد.
بند۱۱-داريوش شاه گويد: اگر اين گفته را پنهان بداری، به مردم نگويی اهورامزدا دشمن تو باشد و ترا دودمان مباد.
بند۱۲-داريوش شاه گويد: اين[است] آنچه من کردم. در همان يک سال به خواست اهورامزدا کردم. اهورمزدا ياری کرد و خدايان ديگری که هستند.
بند۱۳-داريوش شاه گويد: از آن جهت اهورامزدا مرا ياری کرد و خدايان ديگری که هستند که پليد نبودم. دروغگو نبودم. تبهکار نبودم. نه من نه دودمانم. به راستی رفتار کردم. نه به ضعيف نه به توانا زور نورزيدم. مردی که با دودمان من همراهی کرد او را نيک نواختم. آنکه زيان رسانيد او را سخت کيفر دادم.
بند۱۴-داريوش شاه گويد: تو که از اين پس شاه خواهی بود. مردی که دروغگو باشد يا آنکه تبهکار باشد دوست آنها مباش. به سختی آنها را کيفر ده.
بند۱۵-داريوش شاه گويد: تو که از پس اين نبشته را که من نوشتم يا اين پيکرها را ببينی مبادا[آنها را] تباه سازی. تا هنگامی که توانا هستی آنها را نگاه دار.
بند۱۶-داريوش شاه گويد: اگر اين نبشته يا اين پيکرها را ببيني[و] تباهشان نسازی و تا هنگامی که ترا توانايی است نگاهشان داری. اهورامزدا ترا دوست باد و دودمان تو بسيار و زندگيت دراز باد و آنچه کنی آن را به تو اهورامزدا خوب کناد.
بند۱۷-داريوش شاه گويد: اگر اين نبشته يا اين پيکرها را ببيني[و] تباهشان سازی و تا هنگامی که ترا توانايی است نگاهشان نداری اهورامزدا ترا زننده باد و ترا دودمان مباد و آنچه کنی اهورمزدا آن را براندازد.
بند۱۸-داريوش شاه گويد: اينها[ هستند] مردانی که وقتی من گئومات مغ را که خود را بردی يَ می خواند کُشتم در آنجا بودند. در آن موقع اين مردان همکاری کردند، پيروان من[بودند] وَيدفَرنا نام پسر وايَسپارَ پارسی. اوتانَ نام پسر ثُوخرَ پارسی. گَئوبَرووَ نام پسر مَردونی يَ پارسی. ويدَرن نام پسر بَگابيگ نَ پارسی بَگَ بوخشَ نام پسر داتُو وَهيَ پارسی. اَردُمَنيش نام پسر وه اُ کَ پارسی.
بند۱۹-داريوش شاه گويد: تو که از اين پس شاه خواهی بود. دودمان اين مردان را نيک نگاهداری کن.
بند۲۰-داريوش شاه گويد: به خواست اهورمزدا اين نبشته را من[به طريق] ديگر [نيز] کردم. بعلاوه به [زبان] آريايی بود هم روی لوح هم روی چرم تصنيف شد. اين نبشته به مُهرِ من تاييد شد. پيش من هم نوشته خوانده شد. پس از آن من اين نبشته را همه جا در ميان کشورها فرستادم. مردم پذيرا شدند.

ستون ۵
بند۱-داريوش شاه گويد: اين[است] آنچه من در دومين و سومين سال پس از آنکه شاه شدم کردم. کشور عيلام نافرمان شد. مردی عيلامی اَتَ مَ ئيتَ نام او را سردار کردند. پس از آن من سپاهی به عيلام فرستادم. مردی گَئوبَرووَ نام پارسی بنده من او را بر آنها سردار کردم. پس از آن گَئوبَرووَ با سپاه رهسپار عيلام شد. با عيلاميان جنگ کرد. پس از آن گَئوبَرووَ عيلاميان را بزد و تار و مار کرد و سردار آنها را گرفت. به نزد من آورد و من او را کُشتم. پس از آن کشور از آنِ من شد.
بند۲- داريوش شاه گويد: آن عيلاميان بی ايمان بودند و اهورامزدا از طرف آنها پرستش نمی شد. [من] اهورامزدا را می پرستيدم. به خواست اهورامزدا هر طور ميل من[بود] همان طور با آنها کردم.
بند۳-داريوش شاه گويد: آن که اهورامزدا را بپرستد تا هنگامی که توانايی دارد چه زنده چه مرده شادی از آن او خواهد بود.
بند۴-داريوش شاه گويد:پس از آن با سپاه به سوی سکاييه رهسپار شدم. در دنبال سکاها آنها که خُودِ تيز دارند. چون به نزديکِ دريا رسيدم پس با تمام سپاه با کَلَک از آن گذشتم. پس از آن سکاها را بسيار بزدم.[سردار] ديگری را [از آن سکاها] گرفتم. او بسته به نزد من آورده شد و او را کُشتم. سردار ايشان سکونخا نام او را گرفتند و به نزد من آوردند،آنگاه چنانکه ميل من بود ديگری را سردار کردم. پس از آن کشور از آنِ من شد.
بند۵-داريوش شاه گويد: آن سکاها بی ايمان بودند و اهورامزدا از طرف آنها پرستش نمی شد.[من] اهورامزدا را می پرستيدم. به خواست اهورامزدا هر طور ميل من[بود] همانطور با آنها کردم.
بند۶-داريوش شاه گويد:آن که اهورامزدا را بپرستد تا توانايی دارد چه زنده چه مرده شادی از آنِ او خواهد بود.
بند پايانی متن پارسی باستان اين سنگ نبشته به شدت آسيب ديده ولی خوشبختانه اين بند در متن ايلامی بسامان مانده است برای کامل کردن گزارش داريوش بزرگ ترجمه آن آورده می شود
داريوش شاه می گويد: با ياری اهورامزدا خطی درست کردم از نوعی ديگر(يعنی)به آريايی که پيش از اين نبود،هم بر لوح های گلی، هم بر روی پرگامنت. همچنين امضا و مهر کردم. اين خط نوشته شد و برايم خوانده شد. سپس فرستادم اين خط را به همه کشورها. مردم اين خط را آموختند.

Borna66
09-12-2009, 11:07 PM
کتیبه‌ی بیستون را مهم‌ترین مکتوب برای حکومت هخامنشیان نامیده‌اند. کتیبه‌ای حجاری شده بر کوه‌ بیستون در 30کیلومتری، پیش از رسیدن به شهر کرمانشاه. این نوشتار به کاووش‌ها و مطالعات انجام گرفته در رابطه با این کتیبه، تشریح مشخصات ظاهری و ترجمه متن می‌پردازد.
نگاه ـ در30 کیلومتری شرق کرمانشاه و در ارتفاع صد متری بر روی صخره‌ای داریوش کتیبه مشهور خود را حک کرده است که تا سال 1835 کسی از راز آن آگاه نبود.

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

چشمه بیستون محل اطراق کاروان‌ها در دوران‌های مختلف بوده است، برای همین کسانی زیادی کتیبه داریوش را دیده‌اند و شرحی از آن را در سفرنامه‌ها یا خاطرات‌شان گفته‌اند. از قدیمی‌ترین آثار درباره این نوشته، گفته‌های دیودور‌سس سیسیلی است که در قرن اول پیش از میلاد این حجاری را به الهه سمیرا‌میس و صد‌ نیزه داری که اطرافش را گرفته‌اند نسبت داده و گفته است به دستور سمیرا‌میس در زیر نقش برجسته نوشته‌ای با حروف سریانی نقل کرده‌اند. دیودور با تکیه بر نوشته کتزیاس چنین آورده است که صخره مکان مقدسی بوده و به زئوس خدای بزرگ یونانیان تعلق داده است.
ایزیدور خاراکسی جغرافی نویس باستان درباره راه کاروان رویی که از شرق بابل تا مرزهای خاوری امپراطوری روم کشیده شده شرحی نوشته و در آن بیستون را باپتانا در ناحیه، کامپادنا نامیده است و می‌نویسد در باپتانا نوشته و تصویری از سمیرا‌میس است و با وجود اختلاف نام بیستون با باپتانا که ایزیدور از آن یاد کرده در یکی نبودن آن‌ها کمتر می‌توان تردید داشت، چون در کتیبه، ‌داریوش از ناحیه کامپادنا در سرزمین ماد در محل کتیبه نام برده شده است.
ابن‌حقول آن را نقش مکتب خانه‌ای می‌داند که معلم برای تنبیه شاگردانش تسمه‌ای در دست دارد. گاردان جهانگرد فرانسوی در سال 1794 این نقش را پیکره دوازده حواری مسیح دانست، و تصویر فروهر را به مسیح نسبت داد.
پورتر در سال 1818 حدس زد که این نقش‌ها پیکره شلم نصر و دو سردار و ده سبط (قبیله) ‌اسرائیل است که به اسارت افتاده‌اند. خطر صعود از کوه مانع از آن می‌شد که کسی به کتیبه نزدیک شود. پورتر تا نیمه راه صعود کرد و طرحی از پیکره کشید. او در باره خطر بالارفتن از کوه می‌گوید: «هیچ زمانی بدون بیم مرگ از آنجا نمی‌توان بالا رفت.»
بالاخره در سال 1835 اولین کسی که این صخره را در نوردید راولینسون انگلیسی بود که از ستون اول متن فارسی باستان نسخه برداری کرد. او افسر انگلیسی مأمور تربیت سربازان شاهی در ایران بود ولی به علت اختلافی که بین دولت ایران و انگلیس پیش آمده بود راولینسون مجبور شد ایران را ترک کند. اما در سال 1844 بعد از شرکت در جنگ افغان‌ها (جنگ افغانستان) مجدد به ایران آمد و بقیه متن فارسی باستان را رو‌نویسی کرد و از ترجمه ایلامی آن که سکایی، مادی و شوشی جدید نیز خوانده شده نسخه برداری کرد.
مطالعات وی در سال 1857 مورد توجه انجمن آسیایی پادشاهی لندن واقع گردید و به این ترتیب راز کتیبه بیستون گشوده شده.
کار راولینسون سبب شد تا این کتیبه مورد توجه دانشمندان زیادی قرار گیرد، از جمله پروفسور ویلیام جکسن از دانشگاه کلمبیا که در سال 1903 از آنجا دیدن کرد و مطالعاتی برروی کتیبه انجام داد که بیشتر تصحیح کار راولینسون بود.
در سال1904 اولین عکس‌ها توسط لینگ و تامپسون برای موزه بریتانیا گرفته شد و مطالعات مفصل‌تری در ادامه کار راولینسون انجام شد. سپس در سال 49-1948 ژرژ کامرون کتیبه را مجددا و به طور کامل مورد مطالعه قرار داد. کامرون راه کوچکی را که سابقا برای رسیدن به نقوش و کتیبه‌ها در سنگ تراشیده بودند پیدا کرد و کتیبه دیگری را که در طرف راست واقع است و تا آن زمان نسخه برداری نشده بود نسخه برداری کرد که معلوم شد ادامه کتیبه ایلامی است ضمنا کامرون یک قالب تهیه کرد که هم اکنون در دانشگاه میشیگان است.
نتیجه مطالعات این دانشمند در مورد کتیبه بیستون این بود که دارای سه نوع خط فارسی باستان، ‌ایلامی نو، بابلی نو یا اکدی می‌باشد و پس از رمزگشایی فارسی باستان فهمیده شد که تصاویر به داریوش و دو سردار‌ش و ده شورشگر که در اوایل سلطنت او قیام کرده بودند تعلق دارد و شرح سرکوب این یاغیان می‌باشد.

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
مشخصات ظاهری کتیبه بیستون:
این کتیبه یکی از معتبرترین و مشهورترین سندهای تاریخی جهان است، زیرا مهم‌ترین نوشته میخی زمان هخامنشی است. مجموعا سطحی که این کتیبه در برگرفته به طول 5/20 (بیست متر و پنجاه سانتی‌متر) و عرض 80/7 (هفت متر و هشتاد سانتی‌متر) ‌می‌باشد.
برای آسان شدن توضیحات، ‌کتیبه را در دو بخش مورد بررسی قرار می‌دهیم.
بخش اول: نقوش
نقش‌های این اثر تاریخی بر سطحی به طول 6 متر و عرض یا ارتفاع 3 متر و20 سانتی‌متر حجاری شده است و شامل تصویر داریوش و کماندار و نیزه‌دار شاهی و 10 تن شورشگر است که یک تن در زیر پای داریوش و 9 تن دست بسته در مقابل او قرار دارند و سرهایشان بجز نفر اول به وسیله طنابی بهم وصل شده است و هر کدام لباس مخصوص کشور خود را برتن دارند که آن‌ها را از دیگری متمایز می‌سازد و بر بالای سر هر کدام نوشته‌ای است که نام شورشگر و محل شورش را معلوم می‌کند.
اندازه قد هشت تن از اینان 126 سانتیمتر و آخرین نفر که سکونخا نام دارد با کلاهش 178 سانتیمتر می‌باشد. در این مجموعه شاه با چهره اصلی و با اندازه حقیقی یعنی 181 سانتی‌متر نشان داده شده،‌ پای چپ و کمان او که در دست چپش قرار دارد بر بدن گئوماتا که زیر‌پای او به حال تضرع افتاده، ‌نهاده شده و دست راست پادشاه به نشانه پرستش به سوی فروهر بلند شده است. فروهر که نماد اهورا مزدا است روبروی پادشاه قرار دارد و حلقه‌‌ای در دست چپ گرفته و دست راست خود را مانند پادشاه بلند کرده است، این حرکت ظاهراً علامت دعای خیر است. یک ستاره هشت پر درون دایره بالای کلاه تقریبا استوانه‌ای شکل فروهر دیده می‌شود که همین نقش هم در تاج کنگره‌دار زیبایی که برسر داریوش است،‌ دیده می‌شود. شاید بدین وسیله داریوش اهورایی بودن خود را نشان می‌دهد.
پشت سر داریوش کماندار و نیزه‌دار شاهی ایستاده‌اند. شاه و افسرانش همگی یکنوع لباس بلند پارسی در بر و کفش سه بندی مشابهی به پا دارند. ولی سربندی که برسر افسران است از لحاظ تزئین با تاج داریوش تفاوت دارد. ریش مستطیل شکل شاه نیز طبق معمول از ریش کوتاه سایرین متمایز است و همین بخش مستطیل ری، الحاقی است یعنی از تکه سنگ جداگانه‌ای ساخته شده و سپس با مهارت بسیار به چهره داریوش متصل شده است. در تصاویر فروهر، شاه و دو افسرش، در هر دو مچ دستبند وجود دارد. این دقت و ظرافت در تیردان و بند آن و منگوله‌های متصل به نیزه و ریش و سربند افسران شاهی هم به کار رفته است. گئوماتا تنها اسیری است که کفش بندی به پا دارد و بقیه اسیران پا برهنه هستند. بر سطح حجاری شده 11 کتیبه کوچک هست.

بخش دوم: خطوط
موقعیت این خطوط نسبت به نقوش چنین است. در زیر نقش‌ها خطوط فارسی باستان در 5 ستون به طول 23/9متر (نه متر و بیست و سه سانتی‌متر) و عرض ارتفاع 63/3متر(سه متر و شصت سانتی‌متر) و 414 سطر قرار دارد.
در دست راست کنار نقوش یک بخش کتیبه ایلامی به طول 60/5متر ( پنج متر و شصت سانتی‌متر) ‌و عرض یا ارتفاع 70/3متر قرار دارد و بقیه این کتیبه در سمت چپ در امتداد خطوط فارسی باستان به طول 67/5 و عرض 63/3متر و کلا 593 سطر در هشت ستون قرار دارد.
کتیبه اکدی (بابلی) در قسمت بالای کتیبه سمت چپ ایلامی قرار دارد با طول یا ارتفاع چهار متر و عرض از قسمت بالا 52/2 و در قسمت پایین 31/2. این کتیبه به شکل ذوزنقه می‌باشد و در 112 سطر است. مجموعه خطوط و نقوش برابر با 120 مترمربع است.
مطالب موجود در کتیبه داریوش:
کوروش در خیال لشکرکشی به مصر بود که کشته شد و پسرش کمبوجیه بر تخت سلطنت1 نشست و برای تحقق بخشیدن به آرزوی پدر رهسپار مصر شد. اما قبل از عزیمت برادر و رقیب خود بردیا را از بیم آن که مبادا در غیاب او به تخت سلطنت بنشیند، مخفیانه کشت. او با حمله به مصر قلمرو و امپراطوری خویش را گسترش داد. از شواهد چنین بر می‌آید که او برخلاف کوروش برای عقاید ملت‌ها و کسانی که تحت سلطه‌اش بودند، ‌ارجی قائل نبود و از فرزانگی و درایت پدر بهره چندانی نبرده بود. چنانکه پس از شکست قرطاجنه ( از مستعمرات فینیقی‌ها) که علت آن سرباز زدن ناویان ناوگان‌های ایران (که همه از مردم فینیقه بودند)‌ بود.
کمبوجیه گذشت و سیاست پدر را فراموش کرد و در برابر همه، مصریان را ریشخند کرد با خنجرش گوساله مقدس مصریان آپبس را که می‌پرستیدند از پای درآورد و جسدهای مومیایی شده پادشاهان را از گورها بیرون کشید. معابر را با پلیدی آلود و فرمان داد تا بت‌هایی را که در آن‌ها بودند بسوزانند و این شامل خارجی‌ها نبود چنانکه در زمان بیماری‌های خود که شاید نوبه‌های صرعی بوده خواهر و همسر خود رکسانا را کشت. پسر خود پراک اسپیس را به تیر زد و دوازده تن از بزرگان ایران را زنده به گور کرد. شاید به دلیل جو خفقان و ایجاد حکومت مطلقه بود که میزان نارضایتی مردم و سران کشور زیاد شده بود و دشمنانی که در زمان کوروش به علت اقتدار و سیاستش ناچار سکوت کرده بودند اکنون با دوگانگی و ضعفی که در حکومت وجود داشت سر به شورش برداشتند. گئومات که از روحانیون دربار بود و از راز کشته شدن بردیا نیز اطلاع داشت فرصت را غنیمت شمرد و در غیاب کمبوجیه که حدود سه سال در مصر بود، علم این قیام‌ها را برافراشت. گئومات از نژاد ماد بود و کشور داری و شاهنشاهی این نژاد به دست کوروش انقراض یافته بود. گئومات از زمان به تخت نشستن تا زمان سرکوبش حدود 7 ماه بر ایران حکومت راند. او مالیات سه سال را به مردم بخشید و در دین اصلاحاتی به وجود آورد. برای همین معابد موجود را ویران کرد.
بر طبق کتیبه بیستون خبر شورش گئومات که به کمبوجیه رسید. قصد بازگشت به ایران کرد ولی در بین راه خود را کشت و داریوش که از نوادگان هخامنش و همچنین از سرداران محافظ کمبوجیه بود حکومت را به دست گرفتن. ده یاغی که بر کتیبه بیستون حجاری شده‌اند نشان دهنده ده شورش است که توسط داریوش تا یکسال و نیم ـ دو سال پس از شاهیش سرکوب شده‌اند

__________________

Borna66
09-12-2009, 11:55 PM
این هم چند عکس از این سنگ نبشته زیبا پیشکش دوستان :

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
09-12-2009, 11:56 PM
داریوش بزرگ :

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
09-13-2009, 01:18 AM
هرکول از دوران سلوکیه :

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
09-13-2009, 01:18 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/1079.jpg

Borna66
09-13-2009, 01:18 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg این عکس تغییر سایز داده شده است. روی این جایگاه کلیک کنید برای دیدن عکس کامل. تصویر اصلی دارای اندازه 800x1791 یا سنگینی میباشد 358کیلو بایت.http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
09-13-2009, 01:19 AM
پل باستانی در بیستون :

http://pnu-club.com/imported/2009/09/1080.jpg

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
09-13-2009, 01:19 AM
در زمان کورش کبیر که امپراطوری ایران از قدرت و محبوبیتی بالاتر از ایالات متحده کنونی در قرن 21 برخوردار بود،و همچنین نام ایران نیز در آن زمان پارس یا پارسه بود(رضا شاه بعد از به قدرت زسیدن،نام ایران را در سازمان ملل برای نخستین بار از پارس،به ایران تغییر داد)،ایرانیان نمادی را برای سرزمین خود انتخاب نموده بودند که سمبل آزادی،تعادل و تکامل انسان بعنوان موجودی آزاد و متعالی بود.این نماد که چندان هم با آن نا آشنا نیستیم،بر اثر جهل و بی اطلاعی اقوامی که بعد از هخامنشیان ساکن ایران بودند و همچنین غبار زمان و روی کار آمدن حکومتهای ظالم،دیکتاتور و مذهبی،بتدریج به فراموشی سپرده شد.
اما نکته مهم در اینجاست که آن نماد زیبا و ارزشمند سر از جایی غیر از ایران در آورد و بعنوان نماد پرچم کشور دیگری در آمد و خوشبختانه بهمین علت بطور کامل فراموش نشد و در عصر حاظر خود شاهدی زنده از آن دوران پر افتخار است.

و اما، آن نماد چه بود و چگونه بعنوان آرم پرچم کشور دیگری درآمد و آن کشور چه نام دارد؟؟؟

1) آن نماد،یک ستاره شش گوش بود که خود از دل یک شش ظلعی بیرون آمده بود و آن شش ظلعی نیز از کنار هم چیده شدن شش مثلث متساوی الاضلاع بوجود می آمد.مثلث متساوی الاظلاع نیز بعنوان یکی از پایدار ترین اشکال هندسی بشمار می آید که نمادی از تعادل و پایدازی کامل است.لازم است بدانیم که کامل ترین مستطیل نیز که تناسب اظلاعش 1 به ریشه دوم 3 میباشد،از دل همین شش ظلعی استخراج میشود که بر اساس مثلث متساوی الاظلاع که در اثر نیرو،شکلی کاملا پایدار است بوجود می آید بر خلاف مستطیلی که یونانیان باستان ابداع نمودند که نسبت اظلاعش 1 به ریشه دوم 2 بود و از مربع اسخراج میشد که در اثر نیرو نامتعادل بود.
این مستطیل طلایی ایرانی نیز در معماری ایران به وفور مشاهده میشود،از جمله تناسبات میدان نقش جهان اصفهان که جزو بزرگترین میادین جهان است.

2)در زمان کورش کبیر که ایران امپراطور کره زمین بشمار می آمد،قوم بنی اسراعیل که در سرزمین بابل سکونت داشتند((از نیل تا فرات)) ،تحت ظلم و شکنجه حکام آن زمان بودند.یکی از مردمان آن قوم که پیرمردی بود،به سمت پارس آمد و به نزد کورش کبیر رفت تا شکایت خود را به آن پادشاه عادل بازگو کند.بعد از آن،بدستور کورش کبیر،سپاهی برای آزادی این قوم بطرف آن سرزمین براه افتاد و بدون آنکه یک قطره خون بر زمین جاری شود،آن سرزمین با پشتیبانی سپاه کورش کبیرو با همت مردمان آن سرزمین، از ظلم و سیطره حکام ظالم آن زمان رهایی یافت.
بعد از آن، مردمان آن دیار،نماد ایرانیان آن زمان را که ستاره ای شش گوش بود را بعنوان آرم پرچم خود انتخاب نمودند.

3)آن کشور که در آن دوران، سرزمین بابل نام داشت و از رود نیل تا رود فرات گسترده بود،در حال حاظر اسرائیل نام دارد.بسیاری از مردمان این کشور که توسط 90 درصد کشورهای جهان به رسمیت شناخته شده،ایرانی و یا ایرانی تبار هستند و مطالبی را که بازگو کردم،بدرستی می دانند و به آن ازعان دارند و در گذشته نیز جزو کشورهای بسیار صمیمی با ایران بحساب می آمدند ولی در حال حاظر...
نتیجه گیری اخلاقی از این واقعیت تاریخی:
جهل و نادانی و تعصب کور کورانه یک ملت،باعث تشکیل یک حکومت مذهبی و دیکتاتوری میگردد که به نام دین و مذهب،هر جنایتی انجام میدهد و سپس برای رفع و رجوع آن از حربه دشمن تراشی استفاده میکند و هر صدای اعتراضی را بنام مبارزه با دشمن خفه مینماید.
ناآگاهی پدران و مادران یک نسل،باعث روی کار آمدن کسانی شد که با نام دین و مذهب،عده ای جاهل را براه می اندازند تاپرچم کشورهای دیگر را آتش زنند و یا آن را بر روی حیوانات چهار پا اندازند،غافل از اینکه ستاره ای که بعنوان نماد آزادی،تعادل و تکامل انسان ایرانی بوده بر پرچم کشور دیگری در آتش جهل و نادانی زورگویان میسوزد.
آگاهی،صداقت بدون قید و شرط،کار و تلاش شبانه روزی و مهمتر از همه گذر از تعصب و پذیرفتن و اقرار به اشتباه،رمز آزادی و پیشرفت و ترقی مغرب زمین است.
اگر ملتی به سلاح علم و آگاهی مجهز باشد،هیچ قومی نمیتواند بر آنها حاکم شده و زور گویی نماید،پس:
ای جوانان سرزمین پارس،اینجا میراث پاک آریاییست،اینجا سرزمین بابک خرمدین است،اینجا سرزمین کاوه آهنگر است،
کاوه آهنگر دیگری باید تا طومار سست و لرزان ضحاک زمان را در هم پیچد،بپا خیزید و تاریخ و تمدن و فرهنگ خود را تمام و کمال در یابید که با آن تاریکی و ظلم ساعتی دوام نخاهد آورد.
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود

Borna66
09-13-2009, 01:19 AM
مشخصات ظاهري کتيبه

اين کتيبه يکي از معتبرترين و مشهورترين سندهاي تاريخي جهان است . زيرا مهمترين نوشته ميخي زمان هخامنشي است . مجموعاً سطحي که اين کتيبه در برگرفته به طول 5/20 ( بيست متر و پنجاه سانتيمتر ) و عرض 80/7 ( هفت متر و هشتاد سانتيمتر ) مي باشد . براي آسان شدن توضيحات ، کتيبه را در دو بخش مورد بررسي قرار مي دهيم .


نقوش در كتيبه

نقش هاي اين اثر تاريخي بر سطحي به طول 6 متر و عرض يا ارتفاع 3 متر و 20 سانتي متر حجاري شده است و شامل تصوير داريوش و کماندار و نيزه دار شاهي و 10 تن شورشگر است که يک تن در زير پاي داريوش و 9 تن دست بسته در مقابل او قرار دارند و سرهايشان بجز نفر اول بوسيله طنابي بهم وصل شده است و هرکدام لباس مخصوص کشور خود را بر تن دارند که آنها را از ديگري متمايز مي سازد و بر بالاي سر هرکدام نوشته اي است که نام شورشگر و محل شورش را معلوم مي کند . اندازه قد هشت تن از اينان 126 سانتيمتر و آخرين نفر که سکونخا نام دارد با کلاهش 178 سانتيمتر مي باشد . در اين مجموعه شاه با چهره اصلي و با اندازه حقيقي يعني 181 سانتيمتر نشان داده شده ، پاي چپ و کمان او که در دست چپش قرار دارد بر بدن گئوماتا که زير پاي او به حال تضرع افتاده ، نهاده شده و دست راست پادشاه به نشانه پرستش به سوي فروهر بلند شده است . فروهر که نماد اهورامزدا است روبروي پادشاه قرار دارد و حلقه اي در دست چپ گرفته و دست راست خود را مانند پادشاه بلند کرده است اين حرکت ظاهراً علامت دعاي خير است . يک ستاره هشت پر درون دايره بالاي کلاه تقريباً استوانه اي شکل فروهر ديده مي شود که همين نقش هم در تاج کنگره دار زيبايي که بر سر داريوش است ، ديده مي شود . شايد بدين وسيله داريوش اهورائي بودن خود را نشان مي دهد . پشت سر داريوش کماندار و نيزه دار شاهي ايستاده اند . شاه و افسرانش همگي يکنوع لباس بلند پارسي در بر و کفش سه بندي مشابهي به پا دارند . ولي سربندي که بر سر افسران است از لحاظ تزئين با تاج داريوش تفاوت دارد . ريش مستطيل شکل شاه نيز طبق معمول از ريش کوتاه سايرين متمايز است و همين بخش مستطيل ريش ، الحاقي است يعني از تکه سنگ جداگانه اي ساخته شده و سپس با مهارت بسيار به چهره داريوش متصل شده است . در تصاوير فروهر و شاه و دو افسرش ، در هر دو مچ دستبند وجود دارد . اين دقت و ظرافت در تيردان و بند آن و منگوله هاي متصل به نيزه و ريش و سربند افسران شاهي هم بکار رفته است . گئوماتا تنها اسيري است که کفش بندي به پا دارد و بقيه اسيران پابرهنه هستند . بر سطح حجاري شده 11 کتيبه کوچک هست .

Borna66
09-13-2009, 01:19 AM
خطوط در كتيبه
در زير نقش ها خطوط فارسي باستان در 5 ستون به طول 23/9 ( نه متر و بيست و سه سانتيمتر ) و عرض یا ارتفاع 63/3 متر ( سه متر و شصت سانتيمتر ) و 414 سطر قرار دارد . در دست راست کنار نقوش يک بخش کتيبه ايلامي به طول 60/5 ( پنج متر و شصت سانتيمتر ) و عرض يا ارتفاع 70/3 قرار دارد و بقيه اين کتيبه در سمت چپ در امتداد خطوط فارسي باستان به طول 67/5 و عرض 63/3 متر و کلاً 593 سطر در هشت ستون قرار دارد . کتيبه اکدي ( بابلي ) در قسمت بالاي کتيبه سمت چپ ايلامي قرار دارد با طول يا ارتفاع چهار متر (4) و عرض از قسمت بالا 52/2 و در قسمت پايين 31/2 اين کتيبه به شکل ذوزنقه مي باشد و در 112 سطر مي باشد . مجموع خطوط و نقوش برابر با 120 متر مربع است .
مطالب موجود در کتيبه داريوش
کوروش در خيال لشکرکشي به مصر بود که کشته شد و پسرش کمبوجيه بر تخت سلطنت نشست و براي تحقق بخشيدن به آرزوي پدر رهسپار مصر شد . اما قبل از عزيمت برادر و رقيب خود برديا را از بيم آنکه مبادا در غياب او به تخت سلطنت بنشيند ، مخفيانه کشت . او با حمله به مصر قلمرو امپراطوري خويش را گسترش داد . از شواهد چنين بر مي آيد که او بر خلاف کوروش براي عقايد ملتها و کساني که تحت سلطه اش بودند ، ارجي قائل نبود و از فرزانگي و درايت پدر بهره چنداني نبرده بود . چنانکه پس از شکست قرطاجنه ( از مستعمرات فينيقي ها ) که علت آن سر باز زدن ناويان ناوگانهاي ايران ( که همه از مردم فينيقيه بودند ) بود . کمبوجيه گذشت و سياست پدر را فراموش کرد و در برابر همه ، مصريان را ريشخند کرد با خنجرش گوساله مقدس مصريان آپبس راکه مي پرستيدند از پاي در آورد و جسدهاي موميايي شده پادشاهان را از گورها بيرون کشيد . معابد را با پليدي آلود و فرمان داد تا بتهايي را که در آنها بودند بسوزانند و اين شامل خارجيها نبود چنانکه در زمان بيماري هاي خود که شايد نوبه هاي صرعي بوده خواهر و همسر خود رکسانا را کشت. پسر خود پراک اسپيس را به تير زد و دوازده تن از بزرگان ايران را زنده بگور کرد . شايد بدليل جو خفقان و ايجاد حکومت مطلقه بود که ميزان نارضايتي مردم و سران کشور زياد شده بود و دشمناني که در زمان کوروش به علت اقتدار و سياستش ناچار سکوت کرده بودند اکنون با دوگانگي و ضعفي که در حکومت وجود داشت سر به شورش برداشتند . گئومات مغ که از روحانيون دربار بود و از راز کشته شدن برديا نيز اطلاع داشت فرصت را غنيمت شمرد و در غياب کمبوجيه که حدود سه سال در مصر بود ، علم اين قيامها را برافراشت . گئومات از نژاد ماد بود و کشورداري و شاهنشاهي اين نژاد بدست کوروش انقراض يافته بود . گئومات از زمان به تخت نشستن تا زمان سرکوبیش حدود 7 ماه بر ايران حکومت راند . او ماليات سه سال را به مردم بخشيد و در دين اصلاحاتي بوجود آورد ، براي همين معابد موجود را ويران کرد . بر طبق کتيبه بيستون خبر شورش گئومات که به کمبوجيه رسيد . قصد بازگشت به ايران کرد ولي در بين راه خود را کشت و داريوش که از نوادگان هخامنش و همچنين از سرداران محافظ کمبوجيه بود حکومت را بدست گرفت . ده ياغي که بر کتيبه بيستون حجاري شده اند نشان دهنده ده شورش است که توسط داريوش تا يکسال و نيم – دو سال پس از شاهيش سرکوب شده اند .

Borna66
09-13-2009, 01:20 AM
کتيبه بيستون يا کتيبه داريوش

در 30 کيلومتري شرق کرمانشاه و در ارتفاع صد متري بر روي صخره اي داريوش کتيبه مشهور خود را حک کرده است که تا سال 1835 کسي از راز آن آگاه نبود . چشمه بيستون محل اطراق کاروانها در دورانهاي مختلف بوده است براي همين کسان زيادي کتيبه داريوش را ديده اند و شرحي از آن را در سفرنامه ها يا خاطراتشان گفته اند . از قديمي ترين آثار درباره اين نوشته ، گفته هاي ديودورسس سيسيلي است که در قرن اول پيش از ميلاد اين حجاري را به الهه سميراميس و صد نيزه داري که اطرافش را گرفته اند نسبت داده و گفته است بدستور سميراميس در زير نقش برجسته نوشته اي با حروف سرياني نقل کرده اند ديودور با تکيه بر نوشته کتزياس چنين آورده است که صخره مکان مقدسي بوده و به زئوس خداي بزرگ یونانيان تعلق داشته است . ايزيدور خاراکسي جغرافي نويس باستان درباره راه کاروان رويي که از شرق بابل تا مرزهاي خاوري امپراطوري روم کشيده شده شرحي نوشته و در آن بيستون را باپتانا در ناحيه ، کامبادنا ناميده است و مي نويسد در باپتانا نوشته و تصويري از سميراميس است . و با وجود اختلاف نام بيستون با باپتانا که ايزيدور از آن ياد کرده در يکي بودن آنها کمتر مي توان ترديد داشت چون در کتيبه ، داريوش از ناحيه کامپادنا در سرزمين ماد در محل کتيبه نام برده شده است . ابن حقول آنرا نقش مکتب خانه اي مي داند که معلم براي تنبيه شاگردانش تسمه اي در دست دارد . گاردان جهانگرد فرانسوي در سال 1794 اين نقش را پيکره دوازده حواري مسيح دانست ، و تصوير فروهر را به مسيح نسبت داد . پورتر در سال 1818 حدس زد که اين نقش ها پيکره شلم نصر و دو سردار و ده سبط ( قبيله ) اسرائيل است که به اسارت افتاده اند . خطر صعود از کوه مانع از آن مي شد که کسي به کتيبه نزديک شود . پورتر تا نيمه راه صعود کرد و طرحي از پيکره ها کشيد . او درباره خطر بالا رفتن از کوه مي گويد " هيچ زماني بدون بيم مرگ از آنجا نمي توان بالا رفت " . بالاخره در سال 1835 اولين کسي که اين صخره را در نورديد راولينسون انگليسي بود که از ستون اول متن فارسي باستان نسخه برداري کرد . او افسر انگليسي مأمور تربيت سربازان شاهي در ايران بود ولي به علت اختلافي که بين دولت ايران و انگليس پيش آمده بود راولينسون مجبور شد ايران را ترک کند . اما در سال 1844 بعد از شرکت در جنگ افغانها (جنگ افغانستان ) مجدد به ايران آمد و بقيه متن فارسي باستان را رونويسي کرد و از ترجمه ايلامي آن که سکايي ، مادي و شوشي جديد نيز خوانده شده نسخه برداري کرد . مطالعات وي در سال 1857 مورد توجه انجمن آسيايي پادشاهي لندن واقع گرديد و به اين ترتيب راز کتيبه بيستون گشوده شده . کار راولينسون سبب شد تا اين کتيبه مورد توجه دانشمندان زيادي قرار گيرد از جمله پروفسور ويليام جکسن از دانشگاه کلمبيا که در سال 1903 از آنجا ديدن کرد و مطالعاتي بر روي کتيبه انجام داد که بيشتر تصحيح کار راولينسون بود . در سال 1904 اولين عکسها توسط لينگ و تامپسون براي موزه بريتانيا گرفته شد و مطالعات مفصل تري در ادامه کار راولينسون انجام شد . سپس در سال 49-1948 ژرژکامرون کتيبه را مجدداً و به طور کامل مورد مطالعه قرار داد . کامرون راه کوچکي را که سابقاً براي رسيدن به نقوش و کتيبه ها در سنگ تراشيده بودند پيدا کرد و کتيبه ديگري را که در طرف راست واقع است و تا آن زمان نسخه برداري نشده بود نسخه برداري کرد که معلوم شد ادامه کتيبه ايلامي است ضمناً کامرون يک قالب تهيه کرد که هم اکنون در دانشگاه ميشيگان است . نتيجه مطالعات اين دانشمند در مورد کتيبه بيستون اين بود که داراي سه نوع خط فارسي باستان ، ايلامي نو ، بابلي نو يا اکدي مي باشد و پس از رمزگشايي فارسي باستان فهميده شد که تصاوير به داريوش و دو سردارش و ده شورشگر که در اوايل سلطنت او قيام کرده بودند تعلق دارد و شرح سرکوب اين ياغيان مي باشد .

Borna66
09-13-2009, 01:20 AM
غارهاي تاريخي بيستون
غار مرخرل:
اين غار به فاصله 500 متري از خانه هاي مردم و در دامنه كوه بيستون قرار دارد كه در سال 1965 ميلادي (3704رزتشتي) توسط فيليپ اسميت مورد حفاري قرار گرفته است. آثاري شامل تيغه ها و تراشنده هاي ضخيم مربوط به دوره هاي مياني پارينه سنگي جديد ،آثار سفالي و غير سفالي دوره نو سنگي و آثار دوره ساساني از آنجا بدست آمده است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

غار مرتاريك:
اين غار در دامنه كوه بيستون و در شمال غربي غار مرخرل است. ابزار سنگي پيدا شده در اين غار از انواع تراشنده ها و سوراخ كننده ها هستند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
غار شكارچيان:
اين غار در دامنه كوه بيستون و به فاصله كمي از مجسمه هركول قرار دارد. در حفاري هاي سال 1949 ميلادي (3687 زرتشتي) حدود 22000 شي شامل سفال ، ابزار سنگي ، قطعات استخوان حيوانات شامل گوزن ، غزال ، گاو وحشي ، پلنگ ، شغال ، گراز و روباه قرمز بدست آمده است. از اين غار همچنين بخشي ار ساعد انسان نئاندرتال ، دو قطعه سفال دوره آشوري ، سفالهاي دوره هخامنشي ، ابزارهاي سنگي دوره پارينه سنگي جديد كشف شده است.
غار مردودر:
اين غار در دامنه كوه بيستون و در شمال شرقي غار شكارچيان قرار دارد. ابزار سنگي دوره پارينه سنگي جديد كشف شده است.
غار مرآفتاب:
اين غار در دامنه كوه بيستون و در حدفاصل غارهاي مرتاريك و مردودر قرار دارد. ابزار سنگي پيدا شده در اين غار هم انواع تراشنده ها و سوراخ كننده ها هستند.
نيايشگاه مادي:
در زير كتيبه و نقش برجسته داريوش اول ، صفه اي به بلندي 5/1 متر وجود دارد كه بصورت خشكه چين با سنگهاي نتراشيده ساخته شده است. راهرويي به عرض 5/1و طول 7 متر اين اين صفه را به دو بخش تقسيم كرده است. در انتهاي اين راهرو اتاقي به اندازه 5/6×5/3 متر متر قرار دارد كه دو طرف آنرا شكاف كوه و انتهاي آنرا ديواري به عرض 5/1و طول 5/5 متر مسدود مي نمايد. با توجه به شباهت هاي سفالينه هاي مادي گودين تپه كنگاور و نوشيجان ملاير با اين صفه مي توان آنرا به دوره مادها نسبت داد. هيات آلماني بناي مورد نظر را نيايشگاهي از دوره مادها مي دانند.

Borna66
09-13-2009, 01:21 AM
نقش برجسته و كتيبه داريوش اول:
سنگ نگاره داريوش اول 6 متر و 20/3متر عرض دارد. درسمت چپ اين سنگ نگاره تصوير داريوش به ارتفاع 78/1متر حجاري شده است. او تاج كنگره دار و پيراهن بلندي بر تن دارد. او در دست چپ خود كماني دارد و پاي چپ خود را بر روي سينه گئومات مغ قرار داده است. در پشت سر او «وينده فرنه» كمان دار و «گئوبروه» نيزه دار (از افراد هفت تن كه در براندازي گئومات مغ شركت داشته اند) ايستاده اند. گئومات به پشت خوابيده است و دستهاي خود را به علامت تسليم بالا برده است. اسيران هم به صف ايستاده اند و گردن و دستهاي آنها هم از پشت بسته شده است. بر روي دامن اسير سوم ، بالاي سر اسيران و تنه گئومات مغ نام و محل پادشاهان شورش گر نوشته شده است.
در بالاي سر اسيران تصوير نماد فروهر در حال بخشيدن حلقه قدرت به داريوش است. دست راست داريوش به نشانه نيايش اهورامزدا و احترام به طرف بالا است. داريوش در سنگ نوشته به معرفي خود و خاندانش ، به سه خط ميخي عيلامي ، بابلي و فارسي باستان مي پردازد.
هنوز سنگ تراشان هخامنشي در حال نوشتن بر سينه كوه بودند كه سكاها سر به شورش برداشتند. داريوش در سال 519 (پ.م.) يا 1219 زرتشتي سكونخا شاه سكاها را شكست داد و اين رويداد را بي درنگ به سنگ نوشته اضافه كردند. در پايان داريوش كساني را كه اين كتيبه بزرگ را محو كنند ، نفرين مي كند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

نيايشگاه مادي:
در زير كتيبه و نقش برجسته داريوش اول ، صفه اي به بلندي 5/1 متر وجود دارد كه بصورت خشكه چين با سنگهاي نتراشيده ساخته شده است. راهرويي به عرض 5/1و طول 7 متر اين اين صفه را به دو بخش تقسيم كرده است. در انتهاي اين راهرو اتاقي به اندازه 5/6×5/3 متر متر قرار دارد كه دو طرف آنرا شكاف كوه و انتهاي آنرا ديواري به عرض 5/1و طول 5/5 متر مسدود مي نمايد. با توجه به شباهت هاي سفالينه هاي مادي گودين تپه كنگاور و نوشيجان ملاير با اين صفه مي توان آنرا به دوره مادها نسبت داد. هيات آلماني بناي مورد نظر را نيايشگاهي از دوره مادها مي دانند.

فرهاد تراش:
اين صفه سنگي به طول 200 و عرض 30 متر در دامنه كوه بيستون تراشيده شده است. در دامنه اين صفحه سكويي خاكي قرار دارد كه در جلوي آن ديواري به طول 150 متر ايجاد شده است. اين ديوار با استفاده از بلوكهاي سنگي و لاشه سنگ به همراه ملات گچ ساخته شده است. بر روي برخي از بلوكهاي سنگي ، علائم سنگ تراشان ساساني ديده مي شود. اين صفحه ناتمام رها شده است ، ولي بخشهاي بالايي آن تقريبا تمام شده بود. در دامنه اين صفحه تراشيده و روي صفه خاكي تعداد زيادي بلوك سنگي ، ساقه و پايه ستون نيمه كاره ديده مي شود. اگر چه اهالي محل معتقد هستند كه اين صفحه تراشيده شده ، اثر فرهاد سنگ تراش است كه از عشق شيرين ( ملكه خسرو پرويز ) كوه را تراشيده است ولي شواهد باستان شناسي نشان مي دهد كه از سنگهاي كنده شده از اين ناحيه براي ساخت بناهايي چون پل خسرو ، پل بيستون ، كاخ خسرو و سد گامسياب استفاده كرده اند. تمام اين بناها هم مانند اين صفحه تراشيده شده ، نيمه كاره رها شدند و هرگز تكميل نشدند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
09-13-2009, 01:22 AM
كاخ خسرو :
اين بناي مستطيل شكل روبروي فرهاد تراش قرار دارد و شامل دو بخش است بخش شرقي به اندازه 85×44 متر و بخش غربي 55×44 متر است كه از طريق درگاهي به بخش شرقي راه دارد. اين بخش در اصل حياط خلوت مجموعه بوده است. رو كار ديوارها با لاشه سنگ و ملاط گچ ساخته شده است. در ديوارهاي بيروني اين بنا به فاصله هاي معيني ، پشتبندهاي مستطيل شكلي به طول متوسط 10/3 متر ايجاد شده است. بر روي بقاياي اين بنا ، كاروانسراي ايلخاني ساخته شده بود كه داراي 64 اتاق مستطيل شكل در اطراف حياط مركزي بود.

پل خسرو:
اين پل در دو كيلومتري جنوب غربي شهر بيستون بر روي رودخانه گامسياب و بر سر راه بيستون به قصر شيرين قرار دارد. اين پل 8/152 متر طول و 2/7 متر عرض دارد و شامل 9 پايه و 10 دهانه است. پايه هاي اين پل از سنگهاي مكعب شكلي ساخته شده اند كه بو سيله بستهاي آهني به يكديگر متصل شده اند و بر روي سنگ بستر فرش شده رودخانه قرار دارند. اين بستر سنگي مانع شسته شدن كف رودخانه
مي شود. از گذرگاه پل اثري باقي نمانده و بر روي اين پايه ها پلي فلزي به عرض بيش از يك متر براي تردد افراد محلي قرار داده شده است. پل ساساني خسرو در امتداد جاده اي قرار داشته است كه بقاياي جاده در دو طرف پل به طول چند كيلومتر ديده مي شود. اين جاده با قلوه سنگ و ملاط فرش شده است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

پل بيستون :
پل بيستون در حاشيه شرقي شهر بيستون و بر رودخانه دينور آب قرار دارد. اين پل به نامهاي پل كهنه ، شاه عباسي ، صفوي ، نادرآباد و پل دنيور آب نيز معروف است. اين پل به طول 144 متر و عرض 6/7 متر با پايه هاي شش ضلعي ساخته شده است. بر روي برخي از سنگهاي پايه هاي اين پل نشانه هايي از سنگ تراشان ساساني به شكلهاي مختلف ديده مي شود. اين پل در دوره ساساني تكميل نشد و بعدها در دوره حكومت حسنويه ( يكي از سلسله محلي كرد ) كامل شد. بعدها در دوره ايلخاني ، صفويه و پهلوي نيز بر روي اين بازسازي انجام شد.

نقش برجسته هركول:
اين نقش برجسته دوره اشكاني كه در سال 1337(ه .ش) يا 3696 زرتشتي به هنگام ساختن جاده همدان به كرمانشاه شناسايي شد، مرد نيرومند كاملا عرياني را نشان مي دهد كه در زير سايه درختي و بر روي نقش شيري لم داده است. در پشت سر او كتيبه و نقشهايي سنگ تراشي شده اند. اين نقشها شامل درختي است كه بر شاخه هاي آن كمان و تيرداني آويزان است و در كنار درخت ،گرز مخروطي شكل گره داري نقش شده است. كتيبه اي به خط يوناني در 7 خط ير روي لوحي شبيه به يك معبد يوناني (سنتوري شكل) نوشته شده است. متن كتيبه به شرح زير مي باشد. « به سال 164 ماه پونه موي هركول فاتح درخشان بوسيله هياكنيتوس پسر پانتياخوس ، به سبب نجات كل امن ـ فرمانده كل ـ اين مراسم برپا شد.»

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

نقش برجسته مهرداد دوم:
اين نقش برجسته دوره اشكاني كه در پايين نقش برحسته داريوش اول در كوه بيستون ديده مي‌شود ، از دوران مهرداد دوم به يادگار مانده است و به سالهاي 123 تا 110 (پ. م ) تعلق دارد. در اين كتيبه چهار نفر نفر از ساتراپ هاي محلي به ترتيب اهميت و جايگاه در پپشت سر يكديگر و در برابر مهرداد دوم ايستاده اند. نيمرخ آنها به سوي مهرداد و و نيمي از صورت مهرداد نيز به طرف آنها است. مهرداد دست راست خود را به حالت احترام بالا برده است. نفر اول گودرز اول رئيس ساتراپها است. نام نفر دوم محو شده است. نفر سوم ميترادات است و لقب او در اين كتيبه پپيس تومينوس به معني مورد اعتماد شاه آمده است. در دست وي نيكه (الهه پيروزي) ديده مي شود كه حلقه روبان داري را در دست دارد. نفر چهارم كوفاسانس نام دارد و لقب ندارد.
اين نقش برجسته در حقيقت واگذاري قدرت از طرف مهرداد به هريك از اين بزرگان را نشان ميدهد. متاسفانه قسمت مهم اين تقش برجسته در سده 18 ميلادي جهت نوشتن وقف نامه شيخ علي خان زنگنه ( صدراعظم شاه سليمان صفوي) خراب شد. اين وقف نامه شامل درآمد دو دهكده براي هزينه و نگهداري كاروانسراي بيستون است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

نقش برجسته گودرز در بيستون :
در قسمت شرقي نقش برجسته مهرداد دوم بر روي همان صخره نقش گودرز دوم اشكاني (سال 46 تا 51 ميلادي) همراه با كتيبه اي به خط يوناني وجود دارد. اين نقش برجسته صحنه پيروزي گودرز دوم را بر رقيبش مهرداد نشان مي دهد. گودرز سوار بر اسب است ، او با نيزه اي به سوي دشمن حمله مي برد و او را از روي اسب سر نگون مي كند. در بالاي سر گودرز ، الهه نيكه با تاج گل در دست در حال پرواز است. در پشت سر اين دو ، يك سوار ديگر نيز ديده مي شود. اين نقش برجسته داراي كتيبه اي است كه شرح آن شامل: « مهرداد پارسي … گودرز شاه شاهان ، پسر گيو ». قسمت مياني كتيبه قابل خواندن نمي باشد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

نقش برجسته بلاش:
در دامنه كوه بيستون و در قسمت شمال شرقي نقش گودرز تخته سنگ چهار ضلعي نامنظمي ديده مي شود كه در سه طرف آن نقشهايي حجاري شده اند. نقش مياني ، بلاش پادشاه اشكاني را به حالت تمام رخ با گردن بند و كمر بندي به كمر نشان مي دهد. لباس او در بالا تنگ و چسبان است و شلوار گشادي كه در قسمت مچ پا بسته شده ، به تن دارد. اين شخص پياله اي در دست چپ گرفته و دست راست خود را به طرف آتشدان داراز كرده است. بر روي آتشدان كتيبه اي به خط پهلوي اشكاني بدين شرح نوشته شده است: « اين پيكر ولخش شاهنشاه پسر ولخش شاهنشاه نوه…» به علت محو بودن قسمت آخر كتيبه مشخص نمي باشد كه اين تصوير مربوط به كدام بلاش اشكاني مي باشد. در سمت چپ نقش بلاش ، بر ضلع ديگر تخته سنگ نقش انسان ديگري مشاهده مي شود كه بيننده تصور مي كند كه اين شخص در حال گام برداشتن بطرف شخص مياني است. اين شخص هم لباسي شبيه به شاه اشكاني دارد. او دست خود را بطرف بالا گرفته و يك شئي در دست چپ خود دارد. در سمت راست بلاش هم نقش سومين شخص ديده مي شود كه او هم در حال حركت به سمت بلاش است. او نيم تنه اي تا روي زانو پوشيده است و كمر بندي به كمر دارد. دست چپ او ديده نمي شود و شي در دست راست دارد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg






به غير از كتيبه ها و بناهاي يادآوري شده تعدادي استودان و يك كاروان سراي شاه عباسي هم در محوطه تاريخي بيستون قرار دارد.