PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فرهیختگان ایران باستان



Borna66
09-12-2009, 12:07 PM
1- گیلگامش
بر پایه فهرست شاهان سومر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B3%C3%99%C2%88%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B1)� � گیلگامش پنجمین شاه اوروک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%88%C3%98%C2%B1%C3%99%C2%88%C 3%9A%C2%A9) و پسر لوگالباندا (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%84%D9%88%DA%AF%D8%A7%D9%84%D8% A8%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7&action=edit) بود. افسانه‌ها مادر او را ایزدبانویی به نام نینسون (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%DB%8C%D9%86%D8%B3%D9%88%D9% 86&action=edit) دانسته‌اند.حماسه معروف گیلگامش (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%AD%C3%99%C2%85%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B3%C 3%99%C2%87_%C3%9A%C2%AF%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%84%C3 %9A%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B4) درباره او است.دیرینگی این حماسه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%AD%C3%99%C2%85%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B3%C 3%99%C2%87) به چهار هزار سال میرسد و متن اصلی آن که در کتابخانه آشوربنیپال (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A2%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A8%D9% 86%DB%8C%D9%BE%D8%A7%D9%84&action=edit) در نینوا (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%DB%8C%D9%86%D9%88%D8%A7&action=edit) بازیافته شده دارای دوازده سرود است که هریک سیصد مصراع (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B5%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%B9) دارد. این حماسه بر روی لوحه‌های (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%84%D9%88%D8%AD%D9%87&action=edit) گلی نوشته شده بوده که در اثر گذشت زمان شکسته و برخی بخشهای آن نیز از میان رفته است.گیلگامش (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%9A%C2%AF%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%84%C3%9A%C2%AF%C 3%98%C2%A7%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B4) پادشاهی خودکامه و پهلوان بود. او که نیمه‌آسمانی است دوسوم وجودش ایزدی و یک‌سومش انسانی است. حماسه گیلگامش با ذکر کارها و پیروزی‌های قهرمان آغاز می‌شود به گونه‌ای که او را مردی بزرگ در پهنه دانش و خرد معرفی می‌کند. از جمله او می‌تواند توفان را پیش‌بینی کند. مرگ دوست صمیمی‌اش اِنکیدو (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%86%DA%A9%DB%8C%D8%AF%D9% 88&action=edit) او را بسیار منقلب کرده و گیلگامش پای در سفری طولانی در جستجوی جاودانگی می‌‌گذارد، سپس خسته و درمانده به خانه بازمی‌گردد و شرح رنج‌هایی را که کشیده بر گل‌نوشته‌ای ثبت می‌کند.

Borna66
09-12-2009, 12:08 PM
2- فرورتیش :


فرورتیش فرزند دیاکو مادی به سال 655 ق.م به تخت سلطنت نشست.وی با مان ها و کیمریان اتحاد ایجاد کرد و پار ها را مطیع ساخت و هر ساله طبق عمل پدرش مالیات مقرررا به آشور بانی پای شاه آشور می پرداخت.با این قضایا مغرور گشته و درصدد حمله به آشور و استقلال ماد برآمد.پس با سپاهی به نینوا لشگر کشید.اما از پشت سر مردی به نام مادیس از فرمانروایان سکایی که با آشور متحد بود , وی را غافلگیر کرد.در این نبدر سهمگین فرورتیش به قتل رسید و پس از او 28 سال سکاها برمادی ها تسلط داشتند.سال مرگ فرورتیش 633 ق.م بود.

منبع:تاریخ ماد دیاکونف-دائرة المعارف پرویز اسدی زاده و..

Borna66
09-12-2009, 12:09 PM
3- اخس :


اخس پسر اردشیر دراز دست و کسمارتی دین که پس از سلطنت بر ممالک هخامنشی خود را داریوش دوم نامید.وی از سال 404 تا 424 ق.م پادشاهی نمود.در عهد وی قتل های پیاپی در خاندان سلطنتی رخ می داد.مردم ایالات مرتبا شورش می کردند.زنان و خواجه سرایان خصوصا همسرش پروشات به شکلی گسترده در امور کشور دخالت نمودند. از فرزندان اخس می توان :ارشک-کوروش صغیر-آمس تریس-آرتستس-استانس را نام برد.ارشک همسری داشت به نام استاتیرا دختر ایدرنس که برادر استاتیرا, تری تخم نام داشته و با آمس تریس دختر اخس ازدواج کرد.تری تخم خواهری داست به نام رکسانه که در زیبایی بی مانند بود ودر تیراندازی و زوبین اندازی مهارت بسیار داشت.تری تخم عاشق خواهرش گردید و از دختر شاه تنفر یافت.جهت تلف کردن او سیصد نفر از رفقای خود را جمع کردو از آنها خواست این زن را در کیسه کرده و سیصد تیر سوی او بیندازند.با این کار می خواست هر سیصد نفر را شریک جرم کرده باشد.این نقشه قبل از اجرا فاش شد .شاه و پروشات با شنیدن این خبر روز روشن در نظرشان تیره و تار گردید.پس به اودیاس تس یکی از ندیمان تری تخم نامه نوشتند تا ایشان را همیاری نماید.اودیاس تس به نبرد تری تخم رفت و پس از آنکه تر ی تخم 37 نفر را کشت خود کشته شد.پروشات به قتل تری تخم اکتفا نکرد وبا کمک داریوش دوم, مادر-دو برادر و دو خواهر تری تخم را زنده به گور کردند و رکسانه به دستور ملکه ریز ریز شد.شاه و پروشات قصد کشتن استاتیرا را نیز داشتند که ارشک بسیار زاری نمود و از استاتیرا در گذشتند.اخس یا داریوش دوم در 404 ق.م فوت نمود.

منبع:ایران باستان زنجانی –ایران باستان پیرنیا

Borna66
09-12-2009, 12:10 PM
4- به آفرید :


به آفرید پسر ماه فروزین از مردم زوزن و اهل نیشابور بود .وی د رعهد ابومسلم قیام کرد و آیین جدیدی آورد.این آیین شباهتی با آین زرتشتی داشت.پیروان او موظف بودند در شبانه روز هفت بار نماز به زبان فارسی درموضوعاتی چون بهشت-مرگ-رستاخیز-صور فلکی-خلقت حیوانات-خلقت زمین و آسمان و خدا بخوانند.نماز ایشان طوری بود که هرجانب که آفتاب آنجاست به آن سمت نماز بخوانند.این معتقدین مجاز بودند با محرمان ازدواج کنند.حتی با مادران و خواهران خود.حق تراشیدن سر را نداشتند و در زمان صرف غذا زمزمه کنند.چون پیروانش بسیار گشتند موبدان به خشم امدند.چون ابومسلم به خراسان رفت به نزد ابومسلم شکایت و گله خود را بردند.ابومسلم هم به کمک مردی به نام عبدالرحمن بن شعبه بر به آفرید و یارانش دست یافت و ایشان را کشت.

منبع:دائرة المعارف پرویز اسدی زاده و

Borna66
09-12-2009, 12:11 PM
5- داریوش سوم :


کدمان شاه هخامنشی فرزند آرسان نوه استانس و مادرش سی سی گامبیس نام داشت. در کشتاری که اردشیر سوم و باگواس انجام دادند سالم ماند.از چاپارهایی بود که احکام شاه را به ایالات می برد.طی یک نبرد با کادوس چنان دلیری نشان داد که والی ارمنستان گشت.باگواس وی را به شاهی رساند و او تنها نام شاه را دشات و امورات به دست باگواس بود.چون داریوش حاضر نمی شد از وی تبعیت کند باگواس در صد قتل وی برآمد که داریوش فهمید و او را احضار کرد.دستور داد از زهری که تهیه کرده بود بیاشامد و باگواس مسموم شد.در جریان حمله اسکندر چند بار برایش نامه نوشت که نتیجه ای نداشت.حتی خانواده اش اسیر اسکندر شدند و خود او در زمان فرار از چنگ اسکندر توسط غلامان خود کشته شد.آنها اذن حرکت دادند و داریوش طی جمله ای گفت که با پدر کشان همراه نمی شود.تیرها سوی داریوش پرتاب شد و دو غلام به شدت او و اسبان را زخمی کردند.اسبان بی سوار و بی ارابه از راه بدر شدند و نزدیک چشمه ای از شدت گرما ایستادند.یک مقدونی که سوی چشمه می رفت اسبان زخمی را دید و صدای ناله می شنید.سوی شخص شتافت و داریوش را در لباس فاخر اما خونین دید.داریوش حرف های آخر خود را به وی گفت تا برای اسکندر باز گوید و ا او خواست علامت حق شناسی را به اسکندر بدهد.دست در دست آن مقدونی گذاشت و مرد.اسکندر سر رسید و بسیار گریست.ردایش را روی نعش شاه انداخت و با احترامات بسیار نعش شاه را به مقبره شاهان انتقال داد.اما پلوتارک اعتقاد دارد اسکندر دستور داد نعش داریوش را بلسان کردند و برای مادرش فرستادند.محلی که اسکندر بر نعش داریوش رسید باید جایی باشد بین سمنان و شاهرود یا نزدیکی دامغان.مرد یونانی داریوش را در جنوب شرقی سفید کوه(شمال حاجی آباد کنونی) یافت.برخی گویند چون اسکندر به بالین شاه رسید او زنده بود و شاه از او خواست قاتل را مجازات کند.از همسران داریوش می توان استاتیرا خواهرش و آبان دخت را نام برد.از پسرانش آریو برزن و اخس و از دخترانش استاتیرا که زن اسکندر شد-دری په تیس و دختری که زن مهرداد نامی بود.شاهنشاهی او از 336 تا 330 طول کشید و با مرگ او امپراطوری هخامنشیان انقراض یافت.

منبع:ایران باستان پیرنیا-ایران باستان زنجانی.

Borna66
09-12-2009, 12:16 PM
7- سغدیانس


پسر اردشیر دراز دست و آلوگونه بابلی که جزو شاهزاده های هخامنشی می باشد.وی ابتدا خواجه مقرب و محبوب اردشیر را کشت و با برادر کشی و خواجه کشی های او همه از وی روی گردان شدند.کم کم به برادرانش ظنین شد خصوصا به اخس.اخس والی باختر بود و احضار شد.چون از قصد برادرش آگاه شد لشگری آراسته وسغدیانس را دستگیر کرده و محکوم به اعدام نمود.سغدیانس را در اتاق پر از خاکستر انداخته و خرده خرده در خاکستر فرو رفته تا خفه شد.مدت سلطنت او شش ماه و نیم بود.در کتاب زنجانی چنین آمده:زن سغدیانس که پروشات نام داشت و حیله گرو دسیسه جو بود و بسیار خون ریز و خون آشام رهبری سپاهیان را علیه سغدیانس به عهده گرفت و با نیرنگ سغدیانس را شکست داد و او را کشت.

منبع:ایران باستان پیرنیا-ایران باستان زنجانی

Borna66
09-12-2009, 12:17 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
8- کمبوجیه :


کمبوجبه یا کامبوزیا یا کبوجیه فرزند کوروش کبیر هخامنشی و ملکه کاساندان بود.چون پس از پدر به پادشاهی رسید درصدد ادامه راه فتوحات کوروش برآمد.در این راه برادرش بردیا را مانع میدید چون بردیا مردی محبوب بود و کمبوجیه احتمال میداد پس از رفتن وی جهت فتوحات, بردیا جای او را بگیرد.پس در صدد قتل بردیا برآمد.پس از این اقدام روسوی فتح مصر نمود.آماسیس شاه مصر بود که انتظار کمبوجیه را می کشید.چون او مرد پسرش پسامتیک سوم جایش را گرفت که مردی نالایق بود.پسامتیک در طی نبرد با کمبوجیه فرار کرد.شاه پارسی وارد ممفیس پایتخت مصر شد و آنجا را تسخیر کرد.پسامتیک دستگیر شد و اعدام گشت.کمبوجیه ابتدا به خدایان و معابد مصری احترام گذارد ولی به سائیس فت و جسد مومیایی شده آماسیس را آتش زد.این پادشاه به بیماری صرع مبتلا بود.ناکامی در لشگر کشی به نوبه و واحه آمون وی را آشفته و حتی دیوانه کرد.او گاو مقدس آپیس را با ضربه ای که به رانش وارد کرد ,کشت.خواهر خود رکسانه را کشته و 12 تن از درباریان را زنده به گور کرد.سال 522 بود که مصر را ترک کرد و در بازگشت خبر به تخت نشستن بردیا(گئومات مغ) را شنید.می خواست شورش ها را آرام کند اما نا امید بود و گویند انتحار کرد ولی هرودوت معتقد است وی در حال سوار شدن بر اسب بود که خنجرش در رانش فرورفت و این پاسخ بی احترامی به گاو مقدس بود.محل مرگ او را اگباتان سوریه می دانند.پیشگویان گفته بودند وی در اکباتان می میرد و خود کمبوجیه حدس می زد در اکباتان همدان می میرد ولی ظاهرا منظور پیشگو اگباتان سوریه بود.برخی مکان زندان سلیمان در پاسارگاد را مقبره کمبوجیه می دانند.وی از 528 الی 522 ق.م شاه پارسیان بود.ملکه های وی ردیمه و ماندان نام داشتند.

منبع:ایران باستان پیرنیا-ایران و تمدن ایرانی کلمان هورا-

Borna66
09-12-2009, 12:23 PM
9- اردشیر دوم :


آرسیکاس یا ارشک که با نام اردشیر دوم پادشاه هخامنشی شد فرزند داریوش دوم و پروشات بود.او را اردشیر با حافظه نیز می نامیدند.پروشات همواره علاقه مند بود کوروش صغیر به شاهی برسد و چون ارشک در حال اجرای آداب مذهبی جهات شاه شدن بود به وی خبردادند کوروش قصد جان وی را کرده است.گویند ارشک پنهان شد و کوروش کاری از پیش نبرد و دستگیر گشت.حکم اعدامش صادر و در زمان اجرای مراسم ,پروشات سوی کوروش رفته و چنان او را در آغوش گرفت که جلاد نمی توانست ضربه را بزند.پروشات آنقدر شیون کرد که شاه از تقصیر کورروش گذشت و کوروش را به لیدیه فرستاد.وی پادشاهی دردسترس بود و پاداشهای خوبی می داد .ملایمت از خصایل او بود.وی حتی کوچکترین هدیه را با شوق و مسرت بسیار قبول می کرد.او حدود360 زن داشت و ملکه وی استاتیرا نام داشت که توسط پروشات مادرش و ندیمه پروشات مسموم شد.از همسران دیگرش می توان آتوسا و آمس تریس دو دخترش را نام برد.اردشیر شدیدا علاقمند به دخترش آتوسا شد و با وی وصلت نمود.حتی زمانی که آتوسا جوزامی گرفت ,اردشیر وی را از خود نراند و در معابد زانو زده و برای سلامتی همسرش دعا می کرد.سایر دخترانش شامل اخا-آپام و ردگون بودند.فرزندانش اوضاع ناگواری داشتند.آرایاسپ با شربتی زهر آلود خودکشی کرد.داریوش در جریان قضیه آسپاسیا کشته شد.ارسام پسر دوست داشتنی اردشیر بود که چون اخس پسر دیگر اردشیر می خواست به تنهایی شاه باشد ,هارپات پسر تیری باذ را مجبور کرد تا ارسام را بکشد.اردشیر که تحمل این فقدان و رنج را نداشت در 94 سالگی فوت نمود.

منبع:ایران باستان پیرنیا –گیرشمن-زنجانی

Borna66
09-12-2009, 12:23 PM
10- هوخشتره :


هوخشتره یا کیاکسار فرزند فرورتیش از سلاطین ماد بوده و برای وی القابی چون سردار فاتح و مدیری قابل را ذکر می کنند.او برای ماد سپاهی همیشه آماده و منظم را ساخته و تجهیز نمود.پیادگان او آراسته به کمان و شمشیر و زوبین بودند و سواران او بر اسب های مشهور مادی سوار شده و مسلح بودند.هوخشتره با سپاه خود به جنگ آشور بانی پال رفت و پیروز گشت.چون آشور بنی پال به سال 625 ق.م فوت کرد پسرش نبوپلسر و پس از او نبوکد نصر(بخت النصر)جانشین شدند.نبوکدنصر(بخت النصر) شاه جدید آشور با هوخشتره روابط حسنه برقرار و با آمی تیس دختر هوخشتره ازدواج نمود.وی پیمان صلحی نیز با لیدیه بست و سال 584 ق.م فوت نمود.به نظر می رسد مقبره قیزقاپان مربوط به این شاه مادی باشد.

منبع:تاریخ ماد دیاکونف–ایران و تمدن ایرانی کلمان هوار.

Borna66
09-12-2009, 12:28 PM
11- آستیاک :


آستیاگ یا اژدهاگ یا ایختوویگو فرزند هوخشتره مادی که پس از پدرش به سال 584 ق.م حاکم ماد گردید.دخترش ماندانا با حاکم انشان ازدواج کرده و دامادش کمبوجیه نام داشت.او شبی در خواب دید از شکم ماندانا آبی روان است که سراسر آسیا را فرا گرفت.شب بعد خوابی دیگر دید که از شکم ماندانا تاکی روئید و شاخ و برگش آسیا را گرفت.پیشگویان به وی گفتند فرزندی که از دخترش بدنیا آید حکومت را از وی می گیرد.چون کودک متولد شد آستیاگ او را به هارپاگ وزیرش سپرد تا او را بکشد.هارپاگ کودک را به شبانی سپرد و فرزند مرده ایشان را نزد شاه ماد آورد.چون کودک بزرگ شد طی یک بازی کودکانه با همبازی اش اختلاف پیدا کرده و دستور داد او را کتک بزنند.پدر آن کودک نزد حاکم آستیاگ شکایت برد و پای این کودک کهکوروش نام داشت به قصر باز شد.هارپاگ کودک وشبان را شناخت و به آستیاگ معرفی کرد.هرچند آستیاگ خوشحال شد اما در عوض این کار فرزند هارپاگ را کشت.از گوشت آن غذایی پخت و چون طعام بع اتمام رسید دست و پای پسرش را در زنبیلی به نزد هارپاگ آورد و همه چیز را برایش روشن کرد.کوروش به جای پدرش حاکم انشان شد و هارپاگ که از رفتارهای آستیاگ ناخشتنود بود پنهانی با وی مکاتبه داشت.روز ی نامه ای را در شکم یک خرگوش پنهان کرد و به کوروش اعلام نمود دربار ماد آشفته است و وی می تواند قیام کند.چون آستیاگ خبر قیام کوروش را شنید به سویش شتافت اما سپاهیانماد به کوروش پیوستند و آستیاگ اسیر شد و سال 550 ق.م ماد سقوط کرد و هگمتانه توسط کوروش فتح شد.وی بعد از مدتی اسارت فوت نمود.به اعتقاد برخی قبر صخره ای دکان داوود مقبره آستیاگ است.



http://pnu-club.com/imported/2009/09/1006.jpg



دکان داوود

منبع:ایران باستان پیر نیا –ایران قبل از اسلام گیرشمن

Borna66
09-12-2009, 12:35 PM
12- اردشیر درازدست :


اردشیر دراز دست فرزند خشایار شاه و آمس تریس دختر اتانس بود.گویند دست راستش از دست چپش بلند تر بود و برخی گویند چون با دو دست به خوبی شمشیر می زد به دراز دست شهرت یافت.او را دلیر-دادگستر و رعیت پرور دانسته اند.در زمان وی تمیستوکل به دربارایران پناه آورد .اردشیربا شورش مصرمواجه شد که مردم آن ایناروس پسر پسامتیک و امیر لیبی را شاه خوانده بودند .اردشیر برادرش هخامنش را رئیس گارد ایران کرد.ابتدا لشگر ایران هزیمت نمود و مدت یک سال بعد نبردی به همت مگابیز و ارته باذ در گرفت.در این نبرد ایران فاتح شد و آتنی ها که به مصری ها کمک کرده بودن به کشورشان بازگشتند.شورش مصر 6 سال طول کشید و پس ار فتح از ایالات ایران شد. مگابیز ماموریت یافت اسرای آتنی و سردار آنها را به شوش برد اما در شوش آمنس تریس مادر هخامنش قصد داشت به تلافی قتل پسرش سردار آنها را اعدام و یونانی ها را گردن زند.مگابیز بر خود پیچید و بارها و بارها بر سلطنت عاصی شد و هر بار با وساطت همسرش آمتیس که خواهر شاه بود از مجازات رهایی یافت.در زمان اردشیر میان ایران و آتن صلح کیمون به سال 449 ق.م بسته شد.اردشیر در سال 424 یا 425 ق.م احتمالا در اثر دیابت نابینا شد و درگذشت.از وی کتیبه هایی در تخت جمشید باقی مانده است.ملکه او داماسپیا نام داشت و دیگر همسرانش آلوگون-کسمارتی دین-آندیا بودند و از فرزندانش می توان خشایار-سغدیانس-اخس-پروساتس(پروشات) و آرسی تس را نام برد.چون اردشیر مرد داماسپیا نیز فوت کرد و همان زمان خشایار شاه دوم توسط سغدیانس و خواجه ای بنام فارناسیاس کشته شد و این سه را تشیع جنازه نموده و در پارس دفن کردند.

منبع:ایران باستان زنجانی-ایران باستان گیرشمن-ایران باستان پیرنیا

Borna66
09-12-2009, 12:41 PM
13- بردیا :


بردیا بردار دوقلوی کمبوجبه که چون شبیه وی بود کمبوجیه دستور داد بردیا همیشه از تقاب استفاده کند.به همین دلیل بردیا همشه در خفا به سر می برد.در کتاب پیرنیا آمده خود کمبوجیه بردیا را کشت تا مدعی سلطنت وجود نداشته باشد.اما دکتر زنجانی معتقد است گئومات ,بردیا را کشت.گئومات مغ بردیا را کشته و نقاب وی را به چهره زد و چون کمبوجبه در مصر بود وی مدتی به پادشاهی پرداخت.از ظلم بسیار او مردمان به تنگ آمدند.روزی اتانس از دخترش خواست که وقتی نزد بردیا رفت ببیند گوش او سالم است یا بریده.چون گئومات به دستور کوروش یک گوش خود را از دست داده بود.دختر اتانس کشف کرد گوش شاه بریده است.داریوش دستور دستگیری وی را داد و گئومات گور بردیا را که در آتشکده بود به او نشان داد. به فرمان داریوش, گئومات را زنده زنده پوست کندند.چون گئومات کشته شد مردم نیز دست به مغ کشی زدند و آن روز را ماگوفونی نام نهادند.بردیا دختری به نام پارمیس داشت که همسر داریوش شد.

منبع:ایران باستان زنجانی-پیرنیا

Borna66
09-12-2009, 12:45 PM
14- آریوبرزن :
آريو برزن سردار رشيد هخامنشي در زمان داريوش سوم و حمله اسكندر است كه مدافع دربند پارس بود.اين محل معبري بود كه از پارس به شوش مي رفت.او با 25000 سپاهي نگهبان اين معبر بود .وقتي اسكندر به آنجا رسيد حملات سختي كرد اما كاري از پيش نبرد و سربازانش سپر را بر سر گذاشته و عقب نشيني كردند.در حاليكه اسكندر فكر ميكرد بي هيچ قرباني آنجا را تسخير ميكند.تا اينكه يك اسير ،كوره راهي را به اسكندر نشان داد و از اين راه سپاهيان اسكندر به پشت جنگاوران پارس رسيدند پارسها كه غافلگير شده بودند تسليم نشدند .آريو برزن با تعدادي از ياران به قواي اسكندر حمله كرد و حلقه محاصره را شكافت تا خود را زودتر از آنان به پايتخت برساند دو تن از سرداران اسكندربا سپاهيان خود( كه زودتر از او حركت كرده بودند) راه او را سد كردند و جنگي سهمگين در گرفت .آريو برزن رشيد حاضر به تسليم نشد و از جان گذشته خود را به صفوف مقدوني ها زد و آنقدر جنگيد تا خود و سربازانش شرافتمندانه به خاك افتادند و خاطره اين جدال بر صفحه تاريخ باقي ماند. http://pnu-club.com/imported/2009/09/1007.jpg
منبع:دائرة المعارف پرویز اسدی زاده و..

Borna66
09-12-2009, 12:45 PM
15- اردشیر بابکان :


اردشیر پسر بابک و از اهالی اصطخر پارس و روستاي تيرده بود.او در سال 224.م با اردوان پادشاه اشکانی جنگید و او را شکست داد و به متصرفات ایران دست یافت.در ابتدا نامه ای به اهالی رم نوشت و دخالت آنها را در متصرفات آسیایی بیجا دانست و آنها را املاک موروثی خود نامید.از جنگ های او می توان به حمله به بین النهرین-حران-نصبین و ارمنستان اشاره کرد.او به موبدان(روحانیون زرتشت)آزادی داد ،آیین زرتشت و آتشکده ها را احیا کرد.او سپاهی همیشه آماده شد و نظامیان در زمان او حقوق میگرفتند.او شهرهای زیادی به نام خود ساخت و از عقایدش این بود که:تخت و آتشکده هرگز از هم جدا نیستند. او موسس سلسله ساسانیان بود.ساسان پدر بزرگ او بود و رئیس معبد آناهیتا و به همین جهت او نام ساسان را بر سلسله اش گذاشت.



http://pnu-club.com/imported/2009/09/1008.jpg



تاج ستانی اردشیر



منبع:جزوات کلاسی ساسانیان-تاریخ ایران پیش از اسلام گیرشمن-جزوات کلاسی تاریخ تمدن

Borna66
09-12-2009, 12:49 PM
16- مزدک :


مزدک پسر بامداد اهل استخر فارس ,موبدی از دربار ساسانی که چون در زمان فیروز قحطی پدید آمد وی درد دل مردم را به اطلاع شاه می رساند.شاه به او اعتماد یافت اما موبدان که موقعیت خود را در خطر دیدند شاه را عزل و پسرش قباد را به تخت نشاندند.قباد در دوره دوم سلطنت خود با کمک پسرش انوشیروان توانست در یک مهمانی مزدک و مزدکیان را به قتل رساندند مزدک بر این عقیده بود که دو چیز مایه اختلاف میان مردم است مال و زن.مال را باید یکسان میان مردم تقسیم کرد و شاهان نباید زنان بسیاری را در حرمسرای خود حبس کنند بلکه باید جامعه را طوری پیش برد که هر مرد حداقل یک زن داشته باشد.خودش از خوردن گوشت و گرفتن زن پرهیز داشت.پیدایش مزدک در اوایل سده پنجم پس از میلاد رخ داد.



درباره مزدك در پست 32 بيشتر بخوانيد .

Borna66
09-12-2009, 12:49 PM
17- اردوان پنجم :


این شخص آخرین پادشاه اشکانیان است .بلاش چهارم دو پسر به نامهای بلاش و اردوان داشت که پس از فوت پدر بر سر جانشینی در گیری بوجود آمد.ایندو در پایان صلح کردند و بلاش حاکم بابل شد و اردوان حاکم مناطق غربی.کاراکالا حاکم روم خواهان ازدواج با دختر اردوان شد اردوان به شرط آمدن خود کاراکالا ،خواستگاری را قبول کرد.امپراطور روم آمد اما در شب جشن خائنانه همراهان اردوان را کشت.اردوان جان سالم بدر برد .گرچه پس از مدتی کاراکالا کشته شد اما جنگ با جانشین او (مکرینوس)انجام شد و رومیان شکست خوردند.اردوان در سال 216.م بر بلاش نیز فائق آمد اما کم کم بدلیل جنگهای داخلی و نارضایتی مردم این سلسله توسط اردشیر بابکان منقرض شد.

منبع:دائرة المعارف پرویز اسدی زاده و..-جزوات کلاسی بخش اشکانیان

Borna66
09-12-2009, 12:50 PM
18- خسرو انوشیروان :


از پادشاهان بزرگ ساساني كه به او انوشك روان مي گفتند. او فرزند دختر دهقانی بود که قباد در زمان فرار از چنگ بلاش در اهواز به زنی گرفت.او پادشاهي دادگر بود كه مردم در زمان او در آسايش بودند. چون مزدكيان سعي داشتند پسر كوچك قباد را پادشاه كنند وی در مجلسي، مزدك و يارانش را به قتل رساند.سپس ماليات را اصلاح كرد، مزارع ويران را آباد و دهكده ها را تعمير كرد و در مرز ها پادگان ايجاد كرد.از هر کس به حد توان او و از هر زمین به شرط محصول مرغوب آن مالیات میگرفت .در زمان او زنان-افراد زیر بیست سال- افراد بالای پنجاه سال معاف از مالیات بودند.او كل كشور را به 4 قسمت(پادکس) تقسيم كرد . با رم جنگيد كه اين جنگ به صلح انجاميد.او با تركان هم پيمان شد و دولت هياطله را شكست داد.در دوران سلطنت او ،عمان از آن ايران شد.در زمان او بود كه شطرنج به ايران آمد.وی برزويه طبيب را به هند فرستاد تا پزشكي ياد بگيردو كتاب كليله و دمنه را به زبان پهلوي ترجمه كرد.او وزيری دانا به نام بزرگمهر داشت.شهر مدائن در تيسفون -كاخ كسري در تيسفون و...از يادگارهاي اوست.روایت است که حضرت محمد(ص)فرمودند:من در زمان پادشاهی عادل به دنیا آمدم.مورخان میگویند پادشاه موردنظر انوشیروان بود.این حاکم دادگر در سال 579 .م وفات يافت.



http://pnu-club.com/imported/2009/09/1009.jpg

منبع:دائرة المعارف پرویز اسدی زاده و..-جزوات کلاسی شاهان ساسانی.

Borna66
09-12-2009, 01:00 PM
19-کرتیر :


کرتیر، موبدان موبد در دربار ساسانيان بود.در واقع او رهبر روحانيون زرتشت در كشوربود كه در استحكام آيين زرتشت بسيار تلاش كرد وي در زمان 5 پادشاه ساساني مي زيست (اردشير-شاپور-هرمز اول-بهرام اول –بهرام دوم)حتي برخي گفته اند 7 پادشاه.ميتوان گفت از سال 226م تا 293م .كه مي شود 67 سال.در تمام اين سالها او رياست امور ديني را داشت و در مسائل سياسي نيز دخالت مي كرد.كرتير در واقع لقب اين شخص بود.او در زمان بهرام اول بسيار قدرت يافت و در زمان بهرام دوم زمامدار ايران شد.او در اعدام ماني دخالت مستقيم داشت.روحانيون، مانويان را تحقير مي كردند چون حس مي كردند رقيبي ديني براي آنان پيدا شده.او در زمان اردشير يك روحاني ساده بود.در زمان شاپور اول سرپرست انجمن مغان شد.ودر زمان هرمز به مقام هرمزد موبد ارتقا و از شاه ،كمر و كلاه مخصوص دريافت كرد. .بهرام دوم با كمك او به پادشاهي رسيد و براي سپاس به كرتير لقب غير عادي {كرتير بخت روان هرمز}را تقديم كرد. با سياست هاي او در



آن زمان دين زرتشت، يك دين رسمي و استوار شد. .درنقش رستم پشت سر اسب پادشاه ایران(شاپور اول) تصویر کرتیر دیده میشود که کلاهی بیضی شکل مزین به نشان قیچی به سر دارد و انگشت سبابه دست راست اش را به نشانه احترام به سوی شاپور دراز کرده است و گردن بندی مرواریدی آراسته شده به گردن دارد .



http://pnu-club.com/imported/2009/09/1010.jpg



کرتیر در نقش رجب

منبع:جزوات کلاسی سلسله ساسانی.

Borna66
09-12-2009, 01:03 PM
20-شاپور دوم :
شاپور ساسانی فرزند آذر نرسی است .آذر نرسی فردی بسیار خون ریز بود که بخاطر همین رفتارها از سلطنت خلع شد .او فرزندی نداشت و برادرش نیز کور شده بود(طبق قانون شخصی که نقص بدنی داشت نمی توانست پادشاه باشد) و هرمز(برادر دیگرش)به رم گریخته بود.اما همسر دوم او باردار بود و به این ترتیب تاج را بر تخت واقع در اتاق ملکه گذاردند.تا 16 سا له شدن شاپور ،مادرش و بزرگان کشور به امور رسیدگی میکردند. در سن بلوغ ،کشور را به شاپور تحویل دادند.کنستانتین، پادشاه رم برای حمایت از مسیحیان ایران و ارمنستان قصد حمله به این مناطق را کرد اما در سال 337 مرد.بهرحال این جنگ انجام شد و ارمنستان از آن ایران.شاپور مردی زیبا و چهارشانه بود به همین دلیل به او لقب زوال اکتاف داده بودند(برخی می گویند چون او شانه های اعراب راسوراخ می کرد و از آن ریسمان عبور می داد صاحب این لقب شد اما احتمال اول قوی تر است).او 70 سال پادشاهی کرد و در سال 379 فوت نمود. http://pnu-club.com/imported/2009/09/1011.jpg


منبع:دائرة المعارف پرویز اسدی زاده

Borna66
09-12-2009, 01:04 PM
21-یزدگرد سوم :
یزدگرد سوم در سال 362.م بر تخت سلطنت نشست.برخی میگویند او نوه خسروپرویز(پسر شهریار) بود و به عقیده برخی دیگرچون بر اثر کشتار شاهزادگان توسط قباد دوم ،کس دیگری نزدیک به تاج و تخت نبود ،او را پادشاه کردند.درآن دوران هرج و مرج کشور را فراگفته بود ونهضت مسلمین و حملات آنها به او مجال نداد.از جمله جنگهای او با اعراب:جنگ پل- جلولاء-قادسیه-نهاوند-شوشتر را میتوان نام برد.پس از شکست در جنگ نهاوند در برابر عثمان بن ابی العا ص و عبدالله بن عامر، یزدگرد به خراسان گریخت و نزد ماهویه(کارگزارش در مرو و داماد خاقان ترک)رفت.پس از مدتی از سوءقصد ماهویه نسبت به خود پی برد و با پای پیاده فرار کرد پس از دو فرسخ به آسیابی رسیدو از آسیابان تقاضای مکانی برای استراحت کرد.آسیابان(که او را نمی شناخت) به شرط گرفتن چهار درهم پذیرفت.وقتی یزدگرد به خواب رفت ؛آسیابان به طمع لباس فاخر او، با میله ای وی را کشت.لباسش را برداشت و جسدش را به نهری انداخت.صبح فردا مردم جسد پادشاه را در نهر دیدند و لباسش را بر تن آسیابان.این حادثه در سال 30 تاریخ هجری رخ داد و سلسله ساسانیان پس از 416 سال منقرض شد. ایران به دست اعراب افتاد و سرآغاز تاریخ تاریخ تقویمی ایران شد.

http://pnu-club.com/imported/2009/09/1012.jpgدست خط یزدگرد طی نامه اش به عمر

منبع:دائرة المعارف پرویز اسدی زاده

Borna66
09-12-2009, 01:05 PM
22- سورنا :


سورنا سردار بزرگ ايراني در زمان ارد اول شاه اشکانی می زیست.او بين سالهاي 86-80 ق.م متولد شد او از حيث نژاد،ثروت و نام ، مقام اول را پس از شاه داشت و از نظر شجاعت در ميان پارتها بي همتا بود.در زماني كه بيش از 30 سال نداشت ارد اول او را به جنگ كراسوس سردار بزرگ رومي فرستاد.تعداد زنهایی که سورنا را همراهی می کردند به 100 می رسید.در نبرد حران چون سپاه ایران با سپاه روم روبرو شد ,به فرمان سورنا لشگریان از خود صداهای ترسناک در آوردند.سپاه روم در ترش و وحشت فرو رفت.سپس ردا را کنار انداخته و روپوش سلاح خود را برداشتند.برق اسلحه ها میدان جنگ را روشن کرد.در مرکز میدان سورنا با لباس مادی و سرا پا مسلح ایستاده بود.لشگر ایران در ابتدا قصد حمله با نیزه را داشت که موفق نشد و حالت عقب نشینی به خود گرفت.چون رومی ها فکر کردند سپاه ایران د رحال فرار است ایشان را تعقیب کردند که با تیرباران پارتها مواجه شدند.سپس به جنگ با نیزه پرداختند.کراسوس رومی فرزندش را نیز وارد میدان نبرد کرد اما پسرش زخمی شد و بی تاب بود.وی به همراهانش دستور داد با نیزه وی را بکشند.پارت ها سر این پسر را بریدند و بالای نیزه زده و به پدرش نشان دادند.سورنا به وسیله مترجمی اعلام کرد برای مذاکره آماده است .سربازان کراسوس به وی فشار آوردند تا مذاکره کند.کراسوس پیاده شد تا جهت صحبت نزد سورنا رود که یک سرباز سوی او دوید و کراسوس را کشت و سرش را جدا کرده ,نزد سورنا فرستاد.ارد اول در پایتخت در حال تماشای نمایش بود که سر کراسوس را جلوی پایش انداختند.سورنا بيش از 20000 رومي را كشت و 20000 تن را اسير كرد.اين فتح آنقدر عظيم بود كه حتي ارد نيز به او حسادت برد و دستور قتل سورنا صادر شد.در نهايت بين سالهاي 56-46 ق.م سردار بزرگ ایران را مسموم نمودند. سورنا از لحاظ چهره ،قد و قامت انگشت نما بود و موهايش را فرق مي گرفت.وي از بزرگترين خاندان پارت بود كه در روز تاج گذاري رئيس اين خانواده بود كه تاج را بر سر شاه مي گذاشت.

منبع:دائرة المعارف پرویز اسدی زاده و سایر نویسندگان-تاریخ ایران باستان زنجانی.

Borna66
09-12-2009, 01:06 PM
البته همه می دانند اسکندر فرهیخته و ایرانی نبود اما با توجه به تاثیر وی در ایران این نوشتار را در اینجا قرار می دهم :

23-اسکندر مقدونی :

اسکندر با نام اصلی الکساندر فرزند فیلیپ و المپیاس و از اهالی مقدونیه بود.در اواسط قرن 4 ق.م فيليپ به صحنه سياست وارد شد.او مرزها را گسترش و نيرومند ترين قدرت منطقه را تشكيل داد.وی قصد سفر به پارس را نمود اما در سال 336 ق.م در زمان برگزاري تشريفات عروسي دخترش به قتل رسيد.پس از او، پسرش الکساندر(اسكندر)جاي او را گرفت. دولت او از مديترانه تا حوزه هند بود.او با سپاهي عظيم به سمت پارس حركت كرد.اسكندر سپاه ايران را در نزديكي گرانيك شكست داد و در دروازه سوريه با سپاه داريوش سوم روبرو شد وطي يك حمله ناگهاني، داريوش گريخت و خانواده اش اسير شدند و با پيام صلح داريوش، اسكندر خود را فرمانرواي آسيا ناميد او هيركانيان و اقوام اطراف درياي خزر را سركوب كرد .سپس هرات،قندهار،كابل را فتح كردو اسكندريه هندوكش را ساخت او دامغان را فتح كرد وقاتل داريوش سوم را كشت و با ركسانا ازدواج كرد و اسكندريه دور دست را ساخت.در سال 325ق.م او تا اقيانوس هند رفت و گروهي از سپاه او با ناوگان و خودش پياده به سيستان آمد ودر سال 324ق.م در شوش جشني گرفت و 80 تن ازسردارانش با شاهزادگان ايراني ازدواج كردند و خودش با برسين. ودر بابل تاجگذاري كرد و آن را پايتخت ناميد و در سال 323ق.م در اثر تب مالاريا درگذشت.او زماني كه به تخت جمشيد رسيد آنجا را آتش زد و استخوان هاي كورش را در آورد اما پس از مدتي پشيمان شد و جبران كرد و جسد داريوش سوم را که توسط بسوس کشته شده بود, با احترامات فراوان در پاسارگاد دفن كرد.اسكندر پادشاهي جهانگير و جهان دار بود.

http://pnu-club.com/imported/2009/09/1013.jpg
دائرة المعارف نوشته پرویز اسدی زاده و....-

Borna66
09-12-2009, 01:07 PM
24-آرش کمانگیر

وقتی افراسیاب به ایران زمین حمله کرد(در زمان منوچهر )برای نابودی این سرزمین حیله اندیشید و قرار شد مرز طرفین با تیر مشخص شود.تیروکمانی ساختند و به دست آرش یا ارخش (که مردی مقدس و پاک بود)سپردندو او به البرز کوه رفت بدنش را عریان کرد و تیر را در کمان نهاد.تیر او از کوه ائیریوخشت به طرف کوه خوانو ت پرتاب شد. روز پرتاب را روزی از فروردین یا 13 تیرو خبر فرود آن را 14 تیر میدانند(اما ظاهرا به علت تشابه اسمی ماه تیر با تیر کمان ،احتمالا فروردین صحیح تر است).تیر او در طلوع خورشید پرتاب شد و از طبرستان به بادغیس رسیدو در حال فرود بود که به فرمان ایزدی فرشته ای آن تیر را هدایت کرد و غروب در محلی به نام کوزین فرود آمد.تیر به درخت گردویی خورد و مرز تعیین شد.اما آرش که تمام نیروی خود را گردآورده بود ،پس از پرتاب تیر بدنش تکه تکه شد.آرش یا ارخش ،بهترین تیرانداز آریایی ها بود.


منبع:دائرة المعارف پرویز اسدی زاده و..

Borna66
09-12-2009, 01:08 PM
25- مانی :


ماني به معني بي نظير و بي مانند است.او از پدر و مادري ايراني در بين النهرين بابل متولد شد.پدر ماني را فاتك و مادرش را نوشيت مينامند.دين او شاخه اي از دين زرتشت و عرفان او ترسايي بود.او در242 یا 243 ميلادي (روز تاج گذاري شاپور اول)در شهر تيسفون ادعاي پيامبري كرد.ابتدا شاپور از طرفداران او شد اما پس از مدتي دين اجداد خود را ترجيح داد .ماني جهتتبلیغ آیین خود به چین رفت و در عصر بهرام اول ساساني بازگشت كه بهرام تحت تاثیر موبد کرتیر قرار گرفته و او را كشت ،پوستش را از كاه پر كرد و بر دروازه شهر آويزان نمود كه به باب ماني شهرت يافت.ماني به دو اصل هستي(خدا و ماده)اعتقاد داشت.قواعد اخلاقي دين او اينگونه بود:طرفداران آيين او مال پرستي نكنند،در بستر نرم نخوابند،طلا و جواهر استفاده نكنند،روزه بگيرند،براي خورشيد و ماه نماز بخوانند.آثار ماني:انجيل زنده-گنجينه حيات-اسرار كاوان-ساتيا-شاپورگان-رازها وارژنگ مي باشد.

منبع:دائرة المعارف پرویز اسدی زاده

Borna66
09-12-2009, 01:09 PM
26- بهرام گور :

پسر یزدگرد اول متولد فروردین و مردی خردمند که روی انگشترش نوشته بود:کردار نیک مایه ستایش است. وی در همان ابتدا بر سر تصاحب تاج و تخت با خسرو (از خویشان یزدگرد)رقابت کرد. پس تاج را میان دو شیر گذاشتند و قرار شد کسی که بتواند تاج رابرباید ،شاه باشد.و بهرام موفق شد و بهرام شیران نام گرفت.او نزد نعمان پادشاه حیره(شهری نزدیک کوفه)پرورش یافت. با دولت هون که در آن زمان خطری جدی برای ایران و جهان بود،جنگ کرد و پادشاه آنان را کشت و تاج او را در آتشکده آذر گشنسب قرار داد. جنگی نیز با رم داشت .چون دولت ایران رفتار بدی با مسیحیان کشورش انجام میداد.در نهایت به سال 422 صلح نامه ای 100 ساله نوشتند.در زمان او ارمنستان بطور کامل از آن ایران شد.بهرام به شکار گور خر علاقه بسیاری داشت به همین خاطر به او لقب بهرام گور داده اند.وی ضمن یکی از همین شکارها به درون باتلاقی فرو رفت و مرد.این واقعه در سال 438 .م اتفاق افتاد.وی در شوش دفن شد و مدت پادشاهی اش 63 سال بود

Borna66
09-12-2009, 01:09 PM
27- بهرام چوبین :

بهرام مهرداد یا بهرام چوبین سردار مشهور عهد ساسانیان که در سال588.م از طرف هرمز چهارم به جنگ با دولتی به نام هیاطله دعوت شد. بهرام آنها را شکست داد و در ادامه ،هرمز او را به جنگ با رومی ها فرستاد. اما بهرام شکست خورد و هرمز با فرستادن لباس زنانه، او را تحقیر کرد .بهرام عصبانی شد و سپاهش را با شورشیان تیسفون هم داستان کرد و هرمز را از پادشاهی انداخت او را کور و زندانی کرد و در نهایت او را کشت.وقتی خسرو پرویز پادشاه شد از بهرام خواست از وی اطاعت کند که بهرام نپذیرفت .جنگی در گرفت و خسرو پرویز شکست خورد و به رم پناه برد و پادشاه رم به شرط تصاحب ارمنستان و قلعه دارا حاضر به کمک شد.خسرو پرویز با سپاه رم به ایران آمد و بهرام را که بر مسند پادشاهی تکیه زده بود( در سال590.م) از سلطنت خلع کرد و خود پادشاه شد.سپاهیان بهرام فراری و خودش به ترکستان گریخت و در آنجا به دست نوکر خاقان با دشنه زهرآگین کشته شد.زمانی که گردویه (خواهر یا زن زیبای بهرام)جسد به خون خفته او را دید فریاد زد:چنین است سرانجام کسی که به خداوند گارش(خسرو) خیانت کند.و در ادامه خسرو پرویز این زن را به همسری برگزید.او پسری به نام مهران نیز داشت.بهرام ،خود از خاندان بزرگ مهران اشکانی بود .

Borna66
09-12-2009, 01:10 PM
28- خشایارشاه :
داريوش كبير قبل از مرگ، خشايارشاه، فرزندي را كه از آتوسا دختر كورش داشت را به جانشيني برگزيد. او در سال 486 ق.م پادشاه شد در حاليكه 35-34 سال داشت .او داراي قد بلند و چهره اي زيبا بود اما از نظر اخلاقي ،تند خو و خوشگذران.همسرش آمس تریس دختر هوتانه بود.از پسرانش می توان داریوش-اردشیر اول-ارتاریوس-وشتاسب و تیت رس تس را عنوان کرد.پس از جلوس به سلطنت شورش مصر را فرو نشاند و حاكم آنجا(خبيشاه)را دستگير كرد و برادرش را به آنجا فرستاد.در بابل نيز فردي به نام شاماش خود را پادشاه خوانده بود كه خشايار آن طغيان را فرو نشاند و بدين ترتيب نام بابل از صفحه تاريخ محو شد كه بابل اينك به نام بغداد مشهور است.خشايار در پاييز 481 ق.م سپاهي را براي تلافي جنگ ماراتن (و شكست داريوش )تجهيز و به سمت آتن به راه افتاد.خشايار 800000 سواره و 80000پياده به همراه داشت .سپاه او براي عبور از تنگه داردانل از كنار هم قراردادن كشتي ها پلي ساختند و از آن عبور كردند.آنها آتن را به آتش كشيدنداما در همان زمان نيروي دريايي ايران دچار طوفان شد و برخي كشتي ها غرق شدند.در نهايت دو سپاه در منطقه سالامين باهم روبرو شدند كه يونانيان فاتح شدند و خشايار200000 سپاه را به رهبري مردونيه در يونان گذاشت و خود به سمت آسيا آمد.اما مردونيه در بهار سال 479 ق.م در جنگ پلاثه كشته شد و سپاهش پراكنده گرديد.ودر سال 465 ق.م يكي از خواجه سرايان با همدستي رئيس نگهبانان (اردوان)خشايار و پسرش داريوش را به قتل رساندندو از آن پس دولت هخامنشيان در سراشيبي سقوط افتاد.

Borna66
09-12-2009, 01:11 PM
29- جم :

جم پادشاه بزرگ دوره پيشدادي بود كه مردم در زمان او در خوشبختي كامل بودند.او بسيار اهل مسافرت بود و در يكي از همين سفرها به آذربايجان ،براي او تختي از زر ساختند .قرار شد در ابتداي صبح، جم بر اين تخت بنشيند. قبل از طلوع آفتاب او بر تخت نشست و چند نفر آن تخت را بر دوش نهادند.چون پرتو آفتاب بر آن تخت تابيد اشعه ها درخشيدند و جم در ميان نوري درخشان ديده شد .مردم به وجد آمدند و چون جم را ميان شيد(اشعه خورشيد) ديدند نام جم را جمشيد نهادندو آن روز را نوروز.اين روز اول فروردين بود.و روز 6 فروردين را نوروز بزرگ ميگفتند ومعتقد بودند خداوند در اين روز از خلقت جهان آسوده شد.و زرتشتيان بر اين عقيده اند كه در اين روز زرتشت پيروز شد و با اهورا مزدا راز و نياز كرد.و كيخسرو پادشاه كياني نيز به هوا عروج كرد.به ياد اين موارد مردم در تشت جو كاشتند،ديد و بازديد كردند و هفت چين را ميچيدند (كه پس از ورود زبان عربي به ايران به هفت سين شهرت يافت) در اين روزها پادشاه بر تخت مينشست و هديه ميداد.ودر اين 6 روز بسيار شادي مي كردند.

Borna66
09-12-2009, 01:11 PM
مزدک و آموزه های او
مزدک پور بامداد از اهالی پارس بود که جنبش مزدکیان را آغاز کرد و تا اندازه ای در کار خویش پیروز بود. شمار زیادی از توده ی مردم را پی رو خود کرد و برای زمانی کوتاه فرمانروایی ایران را نیز در دست گرفت.
برخی زادگاه او ر ا استخر پارس و برخی ساحل چپ رود دجله و جایگاه کنونی کوت العماره که آن را مدریا مینامیدند و ابوریحان بیرونی او را نسایی میداند. جنبش مزدک از سال 494 زادروز(میلادی) آغاز و در 30 سال یعنی 524 زادروز(میلادی)دنبال شد.
در این میان جنش مزدک را که گستره ی بزرگی از ایران را در بر میگرفت, مردمان بی چیز شهری و کشاروزان و دهگانان خاور در زمان سده های میانی(قرون وسطا) همراهی میکردند.
مزدک را بیشتر میتوان یک بهینه ساز(مصلح) اجتماعی در آن زمان دانست تا یک پیامر با آیین و کیش ویژه. در هر رو مزدک برخی آموزه ها و باورهای دینی(زرتشت) را نیز درخور بهبود و میدانست.
نگره ایست که مزدک در راه بازسازی و توانمند سازی آیین مزدیستا بود که در اثر قوانین بیدادگرانه ی زرتشتیان و ساسانیان رو به نابودی گذاشته بود.
مزدک فردی خردمند و دانا و باهوش و و در تزار اجتماعی در جایگاه بالایی بود. در بیشتر منابع میتوان به رخنه ی او در دربار قباد پادشاه ساسانی پی برد. همچنین او در آن زمان جزو چند موبد زرتشتی تراز اول کشور بشمار میرفت.

بنیان آموزه های مزدک بسان زرتشتیان , زروانیان , مانویان و پیروان "گنوسی" رایج در ایران . آسیای غربی و روم بر دو اصل استوار است :


1) اصل روشنایی
2) اصل تـاریکـی


این دو اصل بگونه ی تصادفی به هم می پیوندند وباز بصورت اتفاقی از هم جدا می شوند.
آیین مزدک که در واقع تلفیقی از باورهای زررتشتی و مانوی و برخی آداب و رسوم جوامع روستایی است , به خدایی که چون پادشاهان بر تخت نشسته و در عرش قرار دارد باورمند است .کارهای خوب را از آن " مدبر الخیر " و کارهای بد را ناشی از عمل " مدبر الشر " می دانند.
باورهای مزدک پس از سرکوبی و حتی در دوران اسلامی نیز هوادارانی داشته است .صلح خواهی , آشتی جویی و دادگری و از بین بردن تبعیضات و دوگانگی های اجتماعی از ویژگیها ی مزدکیان بوده است . مزدک ریشه ی این تبعیضات را در عملکرد " دیوان " خدمه ی شر می داند.
کلمان هوار پژوهشگر ارزشمند اروپایی در نسک(کتاب) خودش " ایرانی و تمدن ایرانی " در صص 143و144 اصول اعتقادی " مزدک " را اینگونه ارزیابی می کند :
"تعالیم مزدک که بر اساس اعتقاد به دو مبدا نور و ظلمت شکل گرفته از عقاید مانی گرفته شده است .
از دید مزدک , آب و آتش و خاک عناصر اصلی سازنده ی این جهانندوحتی ریشه ی خیر و شر نیز از این 3 عنصر است . پاکی های این 3 عنصر خیر و اجزای تیره آن شر را بوجود می آورد .
مزدک عالم روحانی را بسان عالم زمینی دانسته و به خدای کرسی نشین در آسمان که 4 نیروی تمیز ,عقل , حافظه و سرور در خدمتش و 7 وزیر بنامهای سالار , پیشکار , پلوان ؟؟ کاردان , دستور و کودک اجرا کننده ی اوامرش بودند اعتقاد داشت .
دکتر باقری که از پژوهشگران پرآوازه ی ایران در خصوص ادیان پیش از اسلام می باشد , در اثر پیشین صص 143و144 عقاید مزدک را بیشتر موشکافی می کند :

"مزدک انسانهارا برابر می دانست و آنها را به برابری و درستی و برادری بین خود دعوت و نوع دوستی و مساعدت و تعاون و مهمانوازی و دوری جستن از تعلقات مادی و امور دنیوی را به هواداران خود سفارش می کرد ."
در آموزه های مزدک حتی رعایت حال جانوران نیز تا کید شده بودو مروت بر حیوانات عاملی برای افزوده شدن بر خیر درونی بشر تلقی می گردید.

به دید مزدک خداوند روزی را برای هر کس برابر آفریده تا انسانها به گونه ی برابر از آن بهره مند شوند. و در دراز مدت زیاده خواهی شماری باعث شده که غنی و تهی دست بوجود آید. مزدک مخالف وجود حرمسراها بود و به این باور داشت که حتی زنان اضافی را باید از ثروتمندان گرفت و به گونه ی برابر در میان توده ی مردم و فقرا داد تا در جهان برابری پدید آید.
در پایان مزدک در سال 528 یا 529 زادروز(میلادی) بدست انوشیروان کشته شد. در این میان بر پایه ی منابع حدود 12 هزار تن اعدام شدند. اما گویی مزدک و آیین او در میان توده ی مردم ریشه دوانده بود تا زمان درازی پیروان او به حیات خود ادامه و در زمانها و مکانهای مختلف با عناوینی چون :خرمیّه- سپید جامگان- سرخ جامگان ( محمره)-به قیام خود ادامه دادند.
نام آورترین این قیامها قیام " بابک خرم دین " در کوههای کلیبر در آذربایجان ایران است که مدت 23 سال عرصه را بر حاکمان عباسی تنگ کرد و سر انجام طی خدعه ای اسیر و در زمان " المتعصم " به شکل فجیعی کشته شد .
در شاهنامه ی فردوسی بزرگ نیز نام مزدک و کارهای او بارها آمده:
دانایی و خیر خواهی مزدک
بـــیامد یــــکی مــــــرد مـــــزدک بـنام
سخـنـگوی با دانش و رای و کـــــــــام
گرانــــــــــمایه مردی و دانـش فـــروش
قــــــــباد دلاور بـــــــــــــدو داد گــــوش
بـه نزد جـهاندار دسـتــــــور گشـــــــت
نگـهـبان آن گنـج و گنــــجور گــــــشت
ز خشکی خورش تنگ شد در جـهان
میان کــــــــــهان و میــــــان مـــــــهان
ز روی هــــــوا ابــــــــــر شـــــد ناپـدیـد
بـه ایران کـسی برف و بــــاران ندیــــد

__________________