توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ارتشهای ایران باستان
Borna66
09-12-2009, 03:30 AM
مقدمه
آن زمان كه اقوام پراكنده اروپايي براي دفاع از خاك خود، نيروهاي مردمي و عموما كشاورزان را بسيج ميكردند،ايران پهناور نيازمند تشكيلاتي سازمان يافته براي كشور گشايي، دفاع از سرزمين و حفظ انسجام آن بود. به اين ترتيب، ميتوان گفت ارتش زماني در ايران شكل گرفت كه نخستين سازمان حكومتي تشكيل شد و به عبارتي قدمت آن به دوره مادها باز ميگردد.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/966.jpg
امپراتوري هخامنشيان
اما در طول زمان، شكل و حتي نام آن تغيير يافته است. قديميترين نامي كه براي ارتش در كتيبههاي هخامنشي باقي مانده، اصطلاح مادي «سپاده» (سپاه) است كه در نام ، خاص يكي از سپهبدان مادي ارتش هخامنشي، «تخمه سپاده (تهم سپاه)» بوده و در كتيبه بيستون ذكر آن آمده است.
در زبان فارسي باستان كه زبان كتيبههاي هخامنشي است، به واژه «كاره» بر ميخوريم كه هم به معني «سپاه» و هم به معني «مردم» به كار رفته است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg این عکس تغییر سایز داده شده است. روی این جایگاه کلیک کنید برای دیدن عکس کامل. تصویر اصلی دارای اندازه 650x359 یا سنگینی میباشد 222کیلو بایت.http://pnu-club.com/imported/2009/09/967.jpg
امپراتوري پارتيان
داريوش به جانشينان خود در كتيبه تخت جمشيد چنين اندرز ميدهد: «اين كاره (=سپاه و مردم) پارسي (ايراني) را نگهدار!» در دوره باستان، هر قومي را با نمايندگان جنگي آن قوم ميشناختند؛ از اينرو، پارسيان براي دو مفهوم «قوم» و «جنگيان قوم» يك اصطلاح را بكار برده و از اين اصطلاح هر دو مفهوم يا بسته به متن، يكي از اين مفاهيم را مدنظر داشتهاند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/968.jpg
امپراتوري ساسانيان
دكتر «عليرضا شاپور شهبازي»، ايرانشناس، اين واژه را با «كاريس» يا «كاريش» در زبان ليتواني به معني «جنگ، سپاه» قياس ميكند. در دوره ساساني به طبقه جنگاوران، «ارتشتاران» و به ارتش و سپاه، «سپاه» و «گوند» اطلاق شد. از دوره صفويه، «قشون» و «قوا» نام خود را به اين تشكيلات دادند و اين كلمات تا زمان رضاخان باقي ماند.
سرانجـام، فرهنگستان اول براساس واژه ارتشتار پهلوي، واژه «ارتش» را براي تشكيلات نظامي كشور ساخت. اين واژه از صورت اوستـايي « رثه ايشتر» گرفته شده،
به معني « برگردونه ايستاده» كه اصطلاحا به «نبردگان، جنگيان» گفته ميشد.
Borna66
09-12-2009, 03:32 AM
ارتش هخامنشي
مقارن سال 556 پيش از ميلاد کوکب سعادت کورش بزرگ سردودمان هخامنش از افق کشور پارس طالع شد و در پرتو فروغ درخشان وجود او امپراطوري با شكوهي تشکيل گرديد که تا آن زمان چشم روزگار نظير آن را نديده بود. شالوده ارتش ايران نيز در همان وقت به دست تواناي آن شاهنشاه بزرگ ريخته شد و در اثر فداکاري و جان بازي همان ارتش بود که حدود و ثغور کشور پهناور او همواره در طول چند قرن از تجاوز بيگانگان محفوظ ماند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/50.gif
امپراتوري هخامنشيان
سپاه پياده
بنا به گفته گزنفون، تاريخنگار يوناني، موقعي که کورش بزرگ فرماندهي ارتش پارس را به عهده گرفت، رستهي اصلي ارتش ، پياده بود که بيشتر براي رزم از دور بار آمده و به تير و کمان و زوبين و فلاخن مسلح بود. کورش براي ايجاد و تقويت روح جنگاوري، به سي هزار نفر از سربازان پارسي که مطابق اصول تربيت کشور پارس داراي خصايل سپاهيگري برجستهايي بودند، دستور دادند اسلحه خودشان را به نيزه و شمشير تبديل كنند و به مبارزه از نزديک و رزم تن به تن خو بگيرند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/969.jpg
پياده نظام هخامنشي
آن رسته را «پيادگان سنگين اسلحه» مي خواندند و سلاح اصلي ايشان عبارت از يک نيزه بلند، يک شمشير يا تبرزين بود که با دست راست به کار مي بردند و يک سپر کوچک که از ترکهي محکم بافته شده بود و در دست چپ ميگرفتند و به سينه خود هم جوشن ميبستند. ساير افراد پياده به تير وکمان يا فلاخن و زوبين مسلح بودند که در ميدان رزم به عنوان دسته هاي امدادي به کار ميرفتند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/970.jpg
سپردار هخامنشي با خرقه دو چين
آنگونه كه از تصاوير و يافتههاي باستان شناسي بر ميآيد، ابزار جنگي اين دسته از سپاهيان هخامنشي عبارت بود از: نيزه و تير، سپرهاي كوچك و هلالي بافته شده از ني، سپرهاي بيضي شكل داراي يك برآمدگي فلزي در وسط به نام گل سپر كه معمولا تصاوير زيبايي بر آن نقش شدهاند، سپرهاي بزرگ و مستطيلي، دشنههاي ايراني كه دسته آنها طبق عادت معمول ايرانيان به صورت سر يك جانور ساخته ميشد، دشنهاي كوتاه به نام «اكيناكه» كه به كمر ميآويختند، چاقوهايي كه دسته آنها به شكل حيوانهايي مانند شير، گاو و بزكوهي ساخته شده بود و كمان كه مشخصه قوميت ايراني بود، به همراه كمان داني كه خاص ايرانيان بود.
سواره نظام
بنا به گفته گزنفون، کورش در مدت اقامت در دربار ماد و در نخستين برخورد با سوارهاي ليدي در نبرد « پتريوم » تشخيص داد که سواران پارس نسبت به سوارهاي مادي و به خصوص سوار نظام معروف ليدي خيلي ضعيفاند، به همين جهت تعداد سوارهاي پارسي را از دو هزار نفر به ده هزار نفر رسانيد و براي تشويق و ترغيب جوانان به سواري و سوارکاري، مقرر داشت هر کسي که از دولت اسب مي گيرد بايد هميشه سواره حرکت کند و به مرکب خود مأنوس و علاقمند بشود و در حسن نگاهداري آن از جان و دل بکوشد و براي سوارکاران خوب امتيازها و جوايزي قائل گرديد که در مسابقهها به آنان اعطاء ميشد.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/971.jpg
سواره نظام هخامنشي
ارابههاي داسدار
يكي از اختراعات تازه ايرانيان در عصر پرتحرك سده پنجم پيش از ميلاد اختراع «ارابه داس دار» بود. اين ارابه از هر طرف نيزه و شمشيرهاي تهديدكننده و در مركز چرخها كاردهاي داس مانندي داشت كه نوك بعضي به طرف پايين و برخي ديگر به طرف بالا خميده بود.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/972.jpg
ارابه داس دار
اين كاردها هر چيزي را كه بر سر راه اسبهاي در حال تاخت قرار ميگرفت، تكهتكه ميكرد. در حقيقت ايرانيان پيروزيهاي خود را تا پايان سده چهارم پيش از ميلاد مديون اين اختراعاند.
بنا به روايت گزنفون تا زمان کورش بزرگ ارابه هاي جنگي معمول آن دوره را مطابق مرسوم «ترواييها» ميساختند و به کار ميانداختند و اين نوع ارابهها بين ماديها و آشوريها و ساير ملتهاي آسيايي معمول شده بود. کورش در ضمن آزمايش آنها دستور داد ارابه هاي جديدي بسازند که براي جنگ مناسبتر باشد. چرخهاي آن ارابهها را محکم تر و محور آنها را درازتر از ارابههاي قديمي گرفتند تا از خطر خرد شدن چرخها و واژگون شدن ارابهها بهتر جلوگيري شود.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/973.jpg
ارابه زره پوش
کرسي رانندهي ارابه از چوب خيلي محکم و به صورت برجکي ساخته ميشد که بلندي آن فقط تا محاذي آرنجهاي راننده ميرسيد تا او در راندن اسبها آزاد باشد. در دو انتهاي محور چرخها دو داس آهني به پهناي دو «ارش» رو به پايين و درست در زير آنها دو داس ديگر رو به بالا نصب کرده بودند که در موقع تاخت ارابهها اين داسها به هر چيزي که برميخوردند از هم ميشکافتند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/974.jpg
ارابه چهار اسبه فرماندهي
از ارابههاي جديد در زمان کورش سيصد دستگاه تهيه شد و به فرمان او محل اين ارابهها در آرايش جنگي ، جلو خط اول پياده نظام بود و مأموريت اصلي آنها تاختن بر روي صفوف دشمن و شکافتن آرايش او و باز کردن راه و هموار ساختن خط سير پياده نظام حمله بود. هجوم وحشت آور و برق آساي ارابهها هر گونه مقاومتي را در معبر خود متلاشي ميساخت.
ارابههاي داسدار تا اواخر دوره هخامنشيان در ارتش ايران معمول بوده و در نبرد « گوگمل » يعني آخرين نبرد داريوش سوم با اسکندر در اردوي ايران دويست ارابه داسدار وجود داشته و در اين مورد ديودور مي گويد: « حملهي ارابه هاي داسدار بسيار وحشت آور و برش داسهاي آنها به اندازهايي تند و تيز بود که افراد پياده مقدوني را به دو نيم مي کرد». به علاوه، در همين نبرد پنجاه فيل جنگي در اردوي داريوش سوم وجود داشته که موجب هراس و واهمهي مقدونيان گرديده است و از قرار معلوم استفاده از فيل در جنگ از موقع تسلط ايران به حبشه و آفريقاي شمالي و هندوستان غربي در ارتش ايران معمول شده است.
گردونهها
علاوه بر اربههاي داسدار، کورش بزرگ به ابتکار خويش دستور داد گردونهها يا برجهاي چوبي بلند و چرخداري ساختند که هريک داراي هشت مال بند بود و هشت گاوميش به آنها بسته مي شد؛ هر برجي به چند خانه تقسيم و در آن بيست تن کماندار قرار مي گرفتند.
البته حرکت اين گردونه ها کند بود و در موقع جنگ مانند حصاري پشت سر خطوط پياده نظام صف مي کشيدند تا چنان که در اثر شدت فشار دشمن پياده نظام خودي مجبور به عقب نشيني بشود به محض رسيدن به نزديکي صف اين ارابهها، هم مهاجم ناگهان زير باران تيرکمانداران ارابهها افتاده و مجبور به توقف گردد و هم پياده نظام خودي در پناه ارابهها قادر به خودآرايي شود و بار ديگر" به حمله مبادرت کند.
ارتفاع اين گردونهها به اندازهاي بود که کمانداران از بالاي آنها به طور كامل بر دشمن مسلط ميشدند و بعضي وقتها نيز فرماندهي براي مشاهدهي اوضاع صحنه نبرد به يکي از اين گردونهها سوار ميشد و از بالاي آن عمليات طرفين را زير نظر مي گرفت.
نيروي دريايي
در زمان داريوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشي به فکر ايجاد نيروي دريايي افتاد و ابتدا از کشتيهاي مستعمرات يوناني آسياي صغير و مردم مصر و فينيقيه استفاده كرد. ولي بعد به فرمان شاه در فينيقيه و کاريه و يونيه و سواحل بوسفور کشتيهايي ساخته شد که مطابق نوشتههاي هردوت از کشتيهاي يوناني بزرگتر و سرعت سيرشان بيشتر بوده است.
به طور کلي کشتيهاي نيروي دريايي هخامنشي بر سه نوع بوده است:
1- کشتيهاي «تري روم» که داراي سه رديف پارو زن در سه طبقه بوده و كشتي جنگي محسوب مي شده است.
2- کشتيهاي دراز مخصوص حمل و نقل اسبها و سوار نظام.
3- کشتيهاي کوچکتر براي بارکشي و حمل آذوقه و وسايل اردويي.
ملوانان اين کشتيها اغلب از فنيقيها و يونانيها و يا مصريها بودند، ولي افسران آنها هميشه از بين پارسيها و ماديها انتخاب ميشدند. بطوري که از گفتهي مورخ مذکور بر مي آيد، بارگيري اين کشتيها به وزن امروز 5 تا 15 تن بوده است، تعداد کشتيهاي ايران را در زمان خشايارشا چهار هزار فروند ذکر کرده اند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/975.jpg
ناو جنگي هخامنشي
از روي اطلاعاتي که مورخين مذکور به ما مي دهند معلوم مي شود که ايرانيها به امر دريانوردي آشنايي داشتهاند، چنان که در زمان داريوش دو گروه اکتشافي از سواحل بحرالجزاير (درياي اژه) به يونان و ايتاليا و از هند به درياي عمان و بحر احمر و از راه نيل به درياي مغرب فرستاده مي شود و در زمان خشايارشا گروهي براي کشف سواحل آفريقا مأمور مي شوند.
در دوران هخامنشيان در بعضي از جنگها ديده مي شود از قواي مزدور و اجير يوناني هم استفاده ميکردهاند و همين موضوع بيشتر در سستي انضباط و اختلال ارتش آن دوره ايران دخالت داشته است. چنان که بعدها در جنگهاي کورش کوچک با اردشير يا جنگهاي داريوش سوم با اسکندر نتايج اين کار به خوبي معلوم شد.
آرايش جنگي
ايرانيان پيش از هر كارزار و پيش از هر اقدامي، ابتدا نقشه جنگي ميكشيدند و در انجمني از سران لشكر نقشه را به دقت مورد بررسي قرار ميدادند. كاري كه بعدها در سراسر دنيا به اصلي مهم در جنگها بدل شد.
براي اين که با شيوهي به كارگيري رستههاي مختلف در آن دوره آگاه شويم، آرايش جنگي قواي کورش را در نبرد «تمبره» از روي کتاب گزنفون بررسي ميکنيم:
1. در جلوي جبهه يکصد ارابهي داسدار در يک خط.
2. در پشت سر ارابهها در خط اول گروه حملهاي مرکب از پانزده هزار پياده سنگين اسلحه پارسي با آرايشي به عمق دوازده صف؛ پهلوهاي اين خط در هر طرف با چهار هزار سوار پارسي
به عمق چهار صف پوشيده شده بود.
3. زوبين اندازان در خط دوم براي اين که زوبينهاي خود را از بالاي سر خط اول به مسافت نزديک پرتاب کنند.
4. کمانداران در خط سوم قرار گرفته بودند و تيرهاي خود را از بالاي سر افراد خطوط جلو به مسافت دور مي انداختند.
5. واحدهاي احتياط که عبارت از نصف ديگر پياده نظام سنگين اسلحه بود، درخط چهارم قرار داشت.
6. در پشت سر اين خطوط برجهاي متحرک يا گردونهها در يک صف قرار داشته و حصار محکم و متيني را تشکيل ميدادند.
گزنفون در آرايش جنگي کورش از اسواران «جماز» هم ذکري مي کند که فقط براي رم دادن اسبهاي ليدي مورد استفاده بود. به گفتهي گزنفون علاوه بر پرچمهايي که قسمتهاي مختلف هر يک براي خود داشتند، پرچم فرماندهي ايران عبارت از «عقاب زرين» بود که با بالهاي افراشته به چوب بلندي نصب کرده بودند. گزنفون اضافه مي کند که در زمان او هم پرچم پادشاهان ايران به همين صورت بوده است.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/976.jpg
پرچم فرماندهي
سازمان نوين
تشكيلات ارتش در دوره باستان، خصوصا دوره هخامنشي آنگونه كه از منابع يوناني و نيز كتيبهها و الواح هخامنشي بر ميآيد، بسيار سازمان يافته بوده است.
نظام تقسيم بندي اين ارتش ده دهي بوده و به گفته مورخان يوناني، اين تقسيم بندي بسيار بهتر از تقسيم بندي نظاميان يونان بوده است و گويا تا زمان مغول در سپاهيان آسيايي نظيرنداشته است. ده جنگجو يك دسته را زير فرمان دهبد (از واژه دثه پيتي) تشكيل ميداد؛ ده دسته يك گروه ميشد زير فرمان صدبد (ثته پيتي)؛ ده گروه يك «هنگ» را به سرداري هزاربد (از واژه هزار پيتيش) ميساخت؛ ده هنگ تشكيل يك «لشگر» ميداد زير نظر يك بيوربد (بئيورپيتي).
مشابه همين تقسيمبندي را امروزه نيز در ارتش ميبينيم. اين سازمان ده دهي از راه ايران در سازمانهاي يهودي، ارمني، يوناني و حتي آلمان قديم، يعني گوتيك نيز نفوذ يافت.
بالاترين قدرت نظامي هخامنشيان شش لشكر بود كه با «سپاه جاودان» هفت لشكر را تشكيل ميدادند و بدين گونه تعداد كل لشكرها به عدد مقدس هفت ميرسيد.
مورخين يوناني براين عقيده هستند که در زمان داريوش اول ارتش ايران سازمان نويني پيدا کرد و پادگانهاي ثابتي در پايتختهاي مختلف و مركزهاي کشورهاي تابع ايران و قلعههاي مرزي ايجاد شد. داريوش بزرگ ضمن اصلاحاتي در سازمان کشوري ايران از لحاظ سازمان لشکري و گسترش نيروهاي انتظامي ، مملکت خود را به پنج منطقهي نظامي تقسيم و فرماندهي هر منطقهايي را به يک سپهسالار تفويض نمود.
در پايتخت اصلي ايران، که مقر پادشاه بود، گارد مخصوصي مرکب از دو هزار سوار و دوهزار پياده از بزرگزادگان پارسي و مادي و شوشي تشکيل يافته بود که از حيث اسلحه و ساز و برگ ممتاز و مأمور حفاظت شاه بودند. اسلحه آنان عبارت از يک نيزه بلند، يک کمان دراز و يک ترکش پر از تير بود که در مواقع تشريفات، به نوک نيزههاي بلند سربازان يک گلوله زرين يا سيمين نصب مي شد.
داريوش سپاه مخصوص ديگري تشکيل داد که عدهي افراد آن به ده هزار نفر مي رسيد و به ده هنگ تقسيم مي شد. اين عده را «سپاه جاويدان» ميخواندند، زيرا هيچ گاه از تعداد آن کاسته نمي شد و به جاي کساني که ميمردند يا در جنگ کشته ميشدند، بيدرنگ کسان ديگري را ميگماشتند. افراد اين سپاه همگي رزم آزموده ودلير و چالاک و در تيراندازي و سواري سرآمد ديگران بودند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/977.jpg
سرباز جاويدان
در بررسي ارتش هخامنشي، يكي از جنبههاي اعجاب برانگيز آن وجود همين سپاه جاودان است. اين سپاه ده هزار نفري «سپاه آماده باش» شاهنشاه ايران را تشكيل ميدادند و نگهبانان شاهي بودند.
تصوير سربازان جاويدان را در نگارههاي جبهه شرقي آپادانا، يعني همان نماي اصلي و نخستين تالار بار تخت جمشيد، پشت سر شاه كه بر تخت نشسته، در سه رديف روي هم ميتوان ديد. در اين تصوير، تعداد حدود صد سرباز به نمايندگي از ده هزار سرباز نقش شدهاند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/978.jpg
لباس ارتشیان
لباس بلند چين دار هخامنشي، كفش ايراني سهبندي و نوار بيگره دور سر آنان نشان از پارسي بودن اين افراد دارد.
ايرانشناسان از اين نقوش نتيجه ميگيرند كه همه افراد «ده هزار جاودانان» از پارسها بودهاند. نيزه دست همه اين سربازان در قسمت پايين به يك انار كوچك ختم ميشود. از اينرو، يونانيان آنان را «سيب بر» ناميدهاند.
برهمه سپاه يك «سپاهبد» يا سپهبد (سپادپيتي) فرمان ميراند كه فرمانده كل گارد جاويدان و داراي قدرت فوقالعادهاي بود. اين سپاهبد يا خود شاهنشاه بود و يا توسط شاه از افراد خانواده خود و يا از ميان دوستان طرف اعتمادش برگزيده مي شد.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/979.jpg
افسر هخامنشي
يكي از خصايص دوره هخامنشي، شركت خود سپاهبدان و سركردگان در نبرد بود و تعداد زيادي از آنان هم در ميدانهاي جنگ كشته شدند. مثلا از يازده پسر داريوش بزرگ پنج تن جان خود را در لشكركشي به يونان از دست دادند.
به گزارش استرابون، تاريخدان و جغرافيدان يوناني، سربازان ايراني را از 20 تا 50 سالگي در ارتش به خدمت ميگرفتهاند. تمرينهاي سپاهيان ايراني به ويژه پسران نجبا بسيار دشوار بود و بايد انواع ورزشها، ساختن انواع ابزارها، تيراندازي و نيزه پراني و نيز استقامت در جاهاي سخت و راههاي طولاني را ميآموختند تا ورزيده شوند و بيش از همه بايد حقيقت گويي را ميآموختند. به هنگام نبرد، سربازان به منظور حفاظت از بدن جوشن نيز مي پوشيدند و كلاهي آهنين بر سر ميگذاشتند.
در زمان داريوش، در مرکز هر يک از کشورهاي تابع ايران پادگانهاي ثابتي براي حفظ امنيت و جلوگيري از تجاوز احتمالي همسايگان برقرار شد. عده افراد اين پادگانها نسبت به وسعت و اهميت منطقه تغيير ميکرد، چنان که هردوت عدهي پادگان ايراني مأمور مصر را 240 هزارنفر ذکر مي کند. در قلعههاي سرحدي هم پادگانهاي ثابتي وجود داشت که رياست آن با فرمانده قلعه « دژبان » بود.
البته اين پادگانها غير از قسمتهاي سوار و پياده يي بود که در موقع جنگ از ولايتها احضار مي شدند و اين قسمتها اغلب تعليمهاي نظامي مرتبي نداشته و لباسها و سلاحهاي گوناگون و زبانها و عادتهاي مختلف و به فرماندهي رؤساي محلي خودشان داخل ارتش شاه مي شدند. به گفته هردوت، تاريخنگار يوناني، اين قبيل افراد گاهي فاقد زره و کلاه خود و جوشن بودند و سپرهايشان از ترکهي بافته شده بود و نيزههايشان کوتاه بود.
گزنفون در فصل چهارم کتاب خود موسوم به « اکونوميکز » در اين باب اين طور مينويسد: شاه پارس اهميت فوق العادهايي به سپاه ميدهد. بدين معني که به واليان هر ايالت يا مردمي که خراج ميدهند امر کرده است که عدهايي سوار و تيرانداز وفلاخن دار نگاه دارند و به آنان به خصوص گوشزد کرده که تهيهي اين قوا براي حفظ امنيت و دفاع در مقابل دشمن متجاوز تا چه اندازه لازم و ضروري است.
وي ادامه ميدهد: شاه سواي قواي مزبور، پادگانهايي در قلعهها دارد و اين قواي مختلف و سپاهيان اجير را که بايد به طور کامل مسلح باشند. شاه همه ساله سان ميبيند. در موقع سان غير از پادگان قلعهها که هميشه بايد سر پست خود حاضر باشند قسمتهايي هم در ميداني که براي سان معين شده جمع مي شوند، واحدهايي که نزديک مقر شاه هستند از برابر فرستادگان مخصوص شاه مي گذرند. در قسمتهايي که از حيث اسلحه و وسايل وبه خصوص اسبها مرتب باشند به سر کردگانشان درجه و امتياز مي دهند و برعکس به سرکردگاني که قسمت آنان نامرتب و بد باشد، کيفري سخت مقرر مي شود و بيشتر اين اشخاص را از کار برکنار ميكنند و کسان ديگري را به جاي آنان مي گمارند.
بر اساس روايت هردوت و ساير مورخان، اين گروههاي مختلف لشکري هر کدام پرچمي مخصوص به خود داشتهاند ولي چگونگي اين پرچمها را شرح ندادهاند و بيشتردربارهي پرچم فرماندهي سخن راندهاند که چنان که ذکر شد به شکل عقاب طلايي با بالهاي افراشته بر بالاي چوب بلندي نصب مي کردند يا روي گردونه شاهي مي افراشتند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/980.jpg
پرچم علامت برگ سدر
لباس و تداركات
از نوشته هاي مورخين يوناني بر مي آيد که لباسهاي افراد نظامي مختلف و در هر يک از ملتها و طايفههاي تابع ايران به شکل لباس معمول همان ملت يا طايفه بوده است و به طور عموم عبارت از يک قباي دراز که تا پايين زانو ميرسيده و روي آن کمربند يا شالي بسته مي شده و شلوار که تا ساق پاها را مي پوشانيده است. کلاه افراد به طور معمول از نمد ماليده و محکم و به شکل گرد (پارسيها) يا چند ترک (ماديها) يا دراز و نوک تيز ( سکاها ) بوده است.
در حمله به دشمن نواختن کرنا و سرنا معمول بوده و هنگام هجوم تمام افراد با هم هراي مي کشيدند. بنابر آن چه که هردوت از اردو کشي خشايارشا به يونان تعريف مي کند t علاوه بر آذوقه و عليق چند روزه که در بنه هاي جنگي با عدهها همراه بود، در طول راه تشکيل مراکز تدارکاتي و تهيه انبارهاي آذوقه و عليق و همچنين ساختن جادههاي نظامي و پلهاي موقتي و قايقي روي رودخانهها و نيز ريختن درختهاي جنگل براي باز کردن راه عبور قشون متداول بوده است.
بنابراين، عمليات مربوط به « رکن چهارم » در آن دوره با حسن وجوه انجام مي يافته چنان که اردوکشي خشايارشا را به يونان بعدها به خصوص از لحاظ امور مربوطه به رکن چهارم مورد مطالعه و تحقيق قرار دادهاند. به طور کلي مورخين و فرماندهاني که از روي گفتههاي هردوت پيرامون اين قضيه تحقيق و تعمق کرده اند، اردوکشي خشايارشا را به يونان از وقايع مهم تاريخ به شمار آوردهاند و همه بر اين عقيده هستند که از لحاظ استراتژي از عمليات نظامي برجسته و بي نظير عهد قديم است.
خبررساني و ارتباط
از کارهاي ديگر دوران پادشاهان هخامنشي که از نظر نظامي شايان اهميت است، يکي ساختن جادهها براي برقراري ارتباط بين ايالتها و مرکز و بين خود آنها و همچنين براي سهولت نقل و انتقال نيروهاي نظامي از پادگانهاي مختلف به جبهه جنگ است که اغلب مورخان يوناني به خصوص هردوت از خوبي اين جادهها تعريف ميکنند.
ديگري ايجاد وسايل خبررساني از جمله چاپارخانههاي متعدد شامل تعداد زيادي از اسبهاي بادپا و چابک سواران زبردست بود که احكام و فرمانهاي نظامي را به سرعت و دست به دست به مقصد ميرساندند. پيكهاي شاهي در راههاي بزرگ هر ساعت اسبي را كه تاخته بودند، با اسبهاي تازه نفس عوض ميكردند و به اين ترتيب، پيامها را با شتابي خارقالعاده از جايي به جاي ديگر ميرسانيدند.
هرودوت درباره سرعت حرکت چاپارهاي هخامنشي چنين روايت مي کند: «هيچ جنبندهايي را نمي توان فرض نمود که چالاکتر و سريعتر از اين چاپارها طي طريق بنمايد.»
در زمان هخامنشيان روي خطوط ارتفاعي که چشم اندازي به يکديگر داشته چهارطاقيها و برجهايي ميساختند که اخبار و فرمانهاي فوري را با روشن کردن آتش روي آنها با نشانههاي مخصوص به يکديگر مخابره مي کردند. چنان که هردوت در چند مورد به مخابره با آتش اشاره
مي كند، از جمله به مخابره خبر فتح آتن از طريق جزيرههاي سيکلاد به سارد.
امروز هم در بعضي نقاط ايران و بيشتر در نواحي جنوب، خرابه هاي اين چهارطاقي ها و برجها که به نظر ميرسد براي مخابره با آتش بوده، روي ارتفاعات موجود و نمايان است.
بازرسان شاه
از جانب پادشاهان هخامنشي براي هر ايالتي دو نفر بازرس معين شده بود که از بين اشخاص اصيل و مجرب و مورد اعتماد انتخاب مي شدند و به منزله چشم و گوش شاه بودند و کليه مشاهدههاي خود را دربارهي وضع مأمورين کشوري و لشکري به وسيله چاپار مخصوص و به طور مستقيم براي شاه مي فرستادند. وجود همين اشخاص بود که مانع مي شد در جريان کارهاي لشکري و کشوري کمتر انحرافاتي رخ بدهد و اين بازرسان همراه خود قوه اجرايي نيز داشتند.
انضباط
راجع به انضباط ارتش در دورهي هخامنشي نهايت مراقبت و سختگيري به عمل ميآمد، مجازاتهايي که براي جرمهاي نظامي بخصوص خيانت به شاه و مملکت وضع شده بود به شدت اجرا مي شد. در عين حال نسبت به عمليات قضات نيز توجه خاصي داشتند و هر قاضي که بر خلاف عدالت حکم مي داد. تحت تعقيب قرار مي گرفت. به همين جهت مطابق روايات پلوتارک و ديودور قضات از بين رؤساي خانوادههاي درجه اول که در پارس هميشه مورد احترام و ملاحظه بودند، انتخاب مي شدند و حتي در شوراي نظامي هم از وجود ايشان استفاده مي گرديد.
از توصيفات سپاهيان و ارتش كه در دوره هخامنشي بگذريم، آنچه در تاريخ جنگهاي هخامنشي و در طول تاريخ ايران شاخص و مايه مباهات هر ايراني است، روح فتوتي است كه در ميان سپاهيان ايران بود و نمود اعلاي آن را در شخصيت كورش كبير ميتوان يافت. ايرانيان به هر دشمني كه پناه و زنهار ميخواست، روي خوش نشان ميدادند و معمولا تقاضايش را ميپذيرفتند و با زندانيان با محبت رفتار ميكردند. با نجبا و شاهان اسير شده رفتاري شايسته آنان در پيش ميگرفتند.
كورش همه شاهاني را كه از وي شكست ميخوردند، تكريم ميكرد و به آنان زمين و ملك يا حتي حكومت ناحيهاي را ميبخشيد تا در آسايش زندگي كنند. جوانمردي وي چنان بود كه دشمنان سرسختش تبديل به دوستاني وفادار و دلسوز شدند. نمونه بارز اين شاهان ميتوان به كرزوس، شاه ليدي، اشاره كرد. روحيهاي كه در تاريخ ايران تداوم پيدا كرد و در قالب چهرههاي پهلواني و پس از اسلام، عياري، بارها و بارها ظهور كرد.
__________________
Borna66
09-12-2009, 03:32 AM
ارتش اشكانی
گرچه پيرامون ترکيب و سازمان ارتش اشکاني مانند ارتش هخامنشي مدارک درست و کاملي در دست نيست، اما شرحي که مورخان معتبر رومي از رشادت و چالاکي و مهارت سوارنظام پارت در تيراندازي ذکر کرده اند و بنا بر آنچه از شرح رويدادهاي جنگهاي بين ايران و و روم برميآيد، ميتوان گفت که پادشاهان اشکاني پيروزيهاي درخشان خود را در برابر روميها مديون مانورهاي برق آسا و دلاوريهاي اين رسته هستند و شهرت و افتخار تاريخي سواران ايران در واقع از همين دوره آغاز مي شود.
پس در اين که رسته اصلي و عمده ارتش ايران در دوران اشکاني قسمت سواران بوده محل ترديد نيست وبه علاوه رسته پياده و اسوارانهاي جماز هم به کار مي رفته است.
بنابر آنچه از گفتههاي مورخين رومي مانند پلوتارک، ژوستين وغيره بر ميآيد، سوارنظام ايران در زمان اشکانيان به دو قسمت ممتاز تقسيم مي شده است:
1-سوار سبک اسلحه
2- سوار سنگين اسلحه
http://pnu-club.com/imported/2009/09/51.gif
امپراتوري اشكاني
سوار سبک اسلحه
اين رسته عامل حرکت و مانور و بيشتر براي اجراي حرکتهاي سريع، مانورهاي پر وسعت، عمليات تأخيري، دستبرد، اکتشافات، پوشش و جنگ بكار برده مي شدند و مهارت آنها در تيراندازي به حدي بوده که اغلب در موقع تاخت به چابکي روي زين برگشته و به طور قيقاج تير ميانداختند و با اين وصف تيرشان کمتر به خطا مي رفت.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/981.jpg
سوار كماندار
در آغاز نبرد دستههاي سوار سبک اسلحه از چند طرف دشمن را مورد حمله قرار مي دادند و تيرهاي خود را به شدت بر سر دشمن ميباريدند حتي اگر دشمن مبادرت به حمله مي کرد از در آويختن با وي و مبارزه تن به تن احتراز ميکردند و به جنگ و گريز مي پرداختند و همين که دشمن را مدتي دنبال خود ميکشانيدند و او را از هر حيث فرسوده و خسته ميکردند، از جلوي او عقب نشيني کرده جاي خود را به سوار نظام سنگين اسلحه واگذار مينمودند و آنها با وارد ساختن ضربات قطعي دشمن را منکوب و متلاشي ميساختند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/982.jpg
سوار سبك اسلحه
بنابر روايات برخي از مورخان کار ديگر سوارهاي سبک اسلحه بلندکردن گرد و غبار بود تا در پناه آن دشمن نتواند ميزان استعداد يا سمت عقب نشيني آنها را تشخيص بدهد.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/983.jpg
سوار سبك اسلحه
سوار سنگين اسلحه
اين رسته عامل ضربت و رزم نزديک و تن به تن بود و به همين جهت اين سوارها سراپا غرق در آهن پولاد مي شدند.
اسلحه تدافعي آنها عبارت از جوشن چرمي بلندي بود که تا زانو ميرسيد و روي آن قطعههايي از آهن ميدوختند، کلاه خود فلزي آنها طوري بود که پشت گردن و قسمتي از صورت را محفوظ مي داشت؛ شلوارشان چرمي و تا روي پا ميرسيد و اسبهاي خود را با برگستواني از چرم شتر مي پوشانيدند که روي آنرا با قطعههايي از آهن به شکل پر مرغ دوخته بودند و تمام اين قطعهها صيقلي و براق بود و بعضي از اين سوارها سپرهايي از چرم خام يا فلز داشتند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/984.jpg
سوار زره پوش
اسلحه تعرضي آنها عبارت از يک نيزه بلند خيلي محکم بود که طول آن از دو متر تجاوز مي کرد و قدرت نيزهزني اين سوارها به اندازهايي بود که اغلب با يک ضربت دو سرباز رومي را به هم مي دوختند. يک شمشيردو دمه کوتاه ويک کارد به کمر مي بستند که آنها را در موقع گلاويز شدن با دشمن بکار مي بردند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/985.jpg
سوار سنگين اسلحه
پياده نظام
در ارتش دوره اشکاني عده پياده نسبت به سوار خيلي کم بوده و فقط براي حراست اردوگاهها و حفظ قلاع و دربندها و انجام خدمات اردويي بکار مي رفته است.
اسوارانهاي جماز
در بعضي موارد از جمله نبردهاي اردوان پنجم با روميان ديده شده است که در ارتش اشکاني اسوارانهاي جماز هم بکار مي رفته و در واقع قسمتي از سوارنظام سنگين اسلحه بوده، ولي در همين نبردها چون روميها با ريختن گلوله هاي کوچک خاردار روي زمين به پاي شترها صدمه مي زدند و از سرعت حرکت آنها مي کاستند. به اين واسطه در دوره هاي بعد ديگر قسمت جماز به کار نمي رفت.
ارتشي از چريكها
از روي نوشته هاي مورخين رومي اين طور معلوم مي شود که سواي پادگانهاي پايتخت يا شهرهاي مهم ديگري که در فصول مختلف اقامتگاه سلطنتي بوده، همچنين پاسداران دژها و دربندهاي مهم نظامي لشکريان پارت به صورت ارتش دايمي در مراکز معيني مجتمع نبودند و فقط در موقع جنگ احضار و به صورت چريک اداره مي شدند. بيشتر افراد ارتش از اتباع سرکردگان و بزرگان پارت بوده و خود ايشان هم در جنگ شرکت مي کردند. چنانکه ژوستن مي گويد در جنگ سورن(سورنا) سردار اشکاني با کراسوس رومي چهارصد نفر از بزرگان پارت شرکت داشتند و عده سوارهاي آنها به پنجاه هزار تن مي رسيد. پلوتارک در موقع تعريف از سورن(سورنا) سردار شهير آن دوره ايران مي گويد:
« سورن (سورنا) به تنهايي مي توانست از اتباع خويش ده هزار مرد مسلح و مجهز در ميدان جنگ حاضر نمايد ».
http://pnu-club.com/imported/2009/09/986.jpg
بخشي از ارتش اشكاني در يك نما
زندگي سربازان
سربازان پارت از حيث زندگاني خيلي ساده و قانع و بنابر عادت طايفگي و ايلياتي اغلب در پشت اسب به سر ميبردند و در سواري و تحمل سختيهاي جنگ و گرما و تشنگي بهحدي پرطاقت بودند که مايه حيرت روميها ميشدند. پارتها از جنگهاي شبانه احتراز ميکردند و همين که هوا تاريک ميشد دست از مبارزه ميکشيدند و با دشمن قطع تماس ميكردند و به مسافت خيلي دوراز او اردو مي زدند، زيرا ازيک طرف عادت به خندق کني و استحکام اردوگاه خود نداشتند و از طرف ديگر چون به اسبهاي خود خيلي علاقهمند بودند لازم ميدانستند شبها به آنها استراحت بدهند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/987.jpg
سرباز اشكاني
شيوهي رزم
پارتها چون از فن محاصره و قلعه گيري اطلاعي نداشتند اگرهم در بعضي از جنگها اسباب و آلات محاصره روميان را به غنيمت مي بردند آنها را بي درنگ خراب و منهدم ميساختند. از ارابه هاي داسدار و گردونه هاي دوره هخامنشيان در ارتش اشکاني اثري ديده نمي شود زيرا شيوه هاي رزمي و عمليات سواره آنها اقتضاي استعمال ارابه ها را نميکرده است.
پارتها در فصل زمستان زياد مايل به جنگ نبودند وبعضي از مورخين رومي اين طور تصور مي کنند که چون مهارت آنها بيشتر در تيراندازي بود و در فصل زمستان به علت رطوبت هوا زه کمانها سست مي شد، تيرهاي آنها کاري نبود. ولي بيشتر آنها براين عقيده هستند که چون تأمين عليق قسمتهاي بزرگ سوار در فصل زمستان نامقدور بود و اسبها از کمي عليق ناتوان و بي پا مي شدند، از اين رو حتي الامکان در اين فصل از جنگ احتراز ميورزيدند.
سوارهاي پارت در موقع حمله به دشمن رجزخواني و هياهو مي کردند و طبلهاي کوچکي به قاچزين آويخته بودند که با زدن دسته جلو بر آنها غلغله و صداي زياد راه مي انداختند.
در موقع مذاکره صلح رسم پارتها اين بود که زه کمانها را مي گشودند و با اين حال به دشمن نزديک ميشدند. براي حمل آذوقه و عليق و لوازم جنگي و بخصوص مقدار زياد تيري که با خود حمل مي کردند پارتها داراي بنههاي مرتب بودند و بيشتر از وجود شتر و ارابه استفاده ميکردند.
دستاوردهاي نظامي
با همين سواره نظام رشيد و پرطاقت بود که پارتها توانستند لژيونهاي فاتح و شکست ناپذير امپراطوري روم را در ساحل فرات و دجله متوقف سازند و سرداران معروف و مغرور رومي را مانند کراسوس در نبرد « حران » نابود ساخته و قواي آنتوان (آنتوني) سردار ديگر رومي را در مادكوچك( آذربايجان) طوري شکست بدهند که سردار مزبور با تن دادن به عقب نشيني خفتآوري فقط جان خود را از چنگال سوارنظام رشيد پارت نجات دهد. ژوستن مورخ رومي در توصيف سلحشوري سوارنظام پارت اينطور مي نويسد:
«بايد با حيرت و تحسين به مردانگي و دلاوري پارتها نگريست. چه پارتها دراثر رشادت و جنگآوري نه تنها مردماني را که برايشان سيادت داشتند تابع خويش ساختند بلکه دولت روم را در زماني که به اوج قدرت خود رسيده و سه مرتبه با بهترين سردارانش به ايران حمله ور شد، شکست دادند و در نتيجه معلوم شد پارتها يگانه مردمي هستند که نه فقط با روميها برابرند بلکه فاتح لشکر روم بشمار مي آيند».
Borna66
09-12-2009, 03:33 AM
ارتش ساساني
راجع به ارتش ايران در عصر ساسانيان اطلاعات بيشتري به ما رسيده و گذشته ازنوشتههاي مورخان معروف رومي، مانند پروکپ، آميين مارسلن و ژوستن و غيره مورخين ارمني و يهودي و بالاخره تاريخ نويسان دورهي اسلامي هم در اين موضوع مطالب سودمندي براي ما به يادگار گذاشتهاند. از همه بالاتر در شاهنامه فردوسي راجع به جنگها و فتوحات و قلعهگيريهاي دوران ساساني اطلاعات به نسبت مفصلي وجود دارد و با بررسي دقيق آنها معلوم مي شود که مدارک خوبي در اختيار فردوسي بوده است، زيرا اغلب رويدادها و حتي ميدانهاي نبرد و عهدنامههايي که في مابين بسته شده و همچنين اسامي قلعهها ، شرح محاصره ها ، فتح آنها و اسامي سرداران و امپراطوران رومي با تفاوت مختصري از حيث املاء و تلفظ آنها در شاهنامه پيدا مي شود و شايد اين اسامي به همين صورت به فردوسي رسيده يا اين که در نسخههاي متعددي که بعدها از روي نسخهي اصلي شاهنامه نوشته اند اين انحرافهاي جزئي حاصل شده باشد.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/52.gif
امپراتوري ساساني
نياز به تحول
چون روميها طي تجربههاي جنگ با اشکانيان پي برده بودند که ايرانيان در امر محاصره و قلعهگيري مهارتي ندارند و در ضمن از تاخت و تاز و حرکتهاي سريع و غافل گيريها و حملههاي برق آساي سواران ايران بستوه آمده بودند، از اين رو به رزمهاي قلعهايي متوسل شدند و از دير زماني در داخل بين النهرين و به خصوص قسمت شمالي و شرقي آن نزديک به ساحل دجله به ايجاد دژها و استحکامات تدافعي پرداختند. قلعههاي معروف آنها در بين النهرين از شمال به جنوب عبارت بود از: امد، دارا، نصيبين، بزآبد، سنگارا و هاترا. به علاوه براي حفاظت خود از زحمت سواره ايران اغلب رشته قلعههاي را نزديک هم ميساختند که با نقبها يا راههاي زيرزميني به هم مربوط ميشدند و يک نوع خط دفاعي محکمي براي جلوگيري از تجاوز سوارهاي ايران به حدود فرات و انطاکيه تشکيل ميدادند. دراثر همين عمليات روميها بود که در سازمان و ترکيبات و اسلحه و وسايل و شيوه هاي رزمي ارتش ساساني به ضرورت تحولاتي پيدا شد که شايان ذکر است.
در آغاز اين دوره اردشير بابکان سرسلسله دودمان ساساني ارتش ايران را از حالت چريکي خارج كرد و به صورت منظم و دايمي درآورد. به گفته مورخان از زمان اين پادشاه پادگانهاي ثابتي در ايران به وجود آمد که نگاهداري آنها به خرج دولت و جيرهي و مواجب سربازان از خزانهي شاه پرداخت مي شد. «ارتشتاران» يا نظاميان ايران در اين دوره مقام دوم را بين طبقههاي چهارگانهي جامعه داشتند و سازمانهاي مربوط به اداره کردن امور ارتش در درجه اول اهميت شناخته شده است.
اسپورگان
نظر به وسعت مملکت و لزوم داشتن نيروي واكنش سريع براي مقابله با ارتشهاي رومي در طرف مغرب و جلوگيري از تهاجم طايفههاي وحشي آسياي مرکزي در سمت مشرق در زمان ساسانيان، هم مانند دوره اشکانيان، رسته اصلي ارتش ايران قسمت سواره بود، ولي از لحاظ آموزشها و سازمان و تجهيزات، با سوارهاي پارت تفاوت کلي داشته است.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/988.jpg
سواره سنگين اسلحه ساساني و پارتي
پادشاهان ساساني به تعليم و تربيت سواران توجه خاصي داشتند و متخصصاني به نام «اندرزبد اسپوراگان» را مأمور پادگانهاي مختلف ميكردند که فنون سواري و طرز به كارگيري اسلحه و شيوههاي رزمي اين رسته را به افسران و افراد بياموزند. در تربيت و نگاهداري و طرز پرورش اسبها هم مراقب بودند و به بهبود نژاد و تخم آنها توجه مخصوصي مي شده است. براي معالجه اسبها ، بيطاران مجربي بنام «ستور پزشک» وجود داشتند که به همه پادگانها سرکشي مي نمودند و اسبهاي بيمار را درمان ميکردند.
در موقع جنگ بر ميزان عليق اسبها ميافزودند تا در اثرسختيهاي جنگ بهزودي از پا در نيايند. سواره دورهي ساساني بيشتر سنگين اسلحه و استعداد تعرضي آن بهحدي بوده که اغلب لژيونهاي رومي را به سرعت و به حال سواره مورد حمله قرار ميدادند. سوار سنگين اسلحه سراپا غرق آهن و پولاد ميشد و اسلحهي هجومي او عبارت از يک نيزه بلند و محکم و گاهي تيروکمان و اغلب شمشير و تبرزين بود. اسلحهي دفاعي او عبارت از يک سپر کوچک، زره و کلاه خود که صورت و پشت گردن را حفظ ميكرد، به علاوه زانوبند و بازوبند آهنين هم داشته است. اين سوارها روي اسب خودشان برگستواني چرمي ميکشيدند.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/989.jpg
سوار سنگين اسلحه
آميين مارسلن سوارنظام ايران را در نبرد «مرنگا» که بين ژولين امپراتور روم و شاپور بزرگ ساساني رخ داده اين طور ميستايد:
« ستون معظمي که بهسرکردگي مهران فرمانده کل سواران ايران به طرف ما ميآمد يکپارچه از آهن و پولاد بود، قطعات آهن که سراپاي آنها را ميپوشانيد طوري به هم جفت شده بود که نفرات براحتي مي توانستند اعضا بدن را به حرکت درآورند. کلاه خود آنها تمام سر و صورت و حتي پشت گردن را حفظ ميکرد، فقط در مقابل چشمها و دهان شکافهاي کوچکي وجود داشت که براي ديدن و نفس کشيدن بود. به جز اين شکافها از جاي ديگري سلاح دشمن به اين رويينتنان کارگر نميشد ، سواران نيزه دار طوري در خانه زين محکم جا گرفته بودند، مثل اينکه آنها را با زنجير به پشت اسب بسته باشند. پشت سر آنها صفوف تيراندازان کمانها را به دست گرفته بودند. همين که تيرهاي ايشان ازچلهي کمان رها ميشد مرگ را تا مسافت دوري با خود ميکشانيد. در عقب سر پيادهها فيلهاي جنگي ديده مي شد که رؤيت هيمنهي آنها با خرطومهاي دراز و دندانهاي بلندشان حقيقتا وحشت آور بود».
http://pnu-club.com/imported/2009/09/990.jpg
كلاه خود سوار سنگين اسلحه
از سواره سبک اسلحهي دوره پيشين (اشکاني) در اين زمان کمتر اسم برده ميشود و از روي روايتهاي تاريخي اين طور معلوم است که انجام کار اين قسمت سوار در ارتش ساساني اغالب به عهده سوارهاي چالاک و سبکبار عرب بوده است (اکتشافات، عمليات تأخيري و ايذايي و غافلگيري). قسمت ممتاز سواره در اين دوره همان واحدهاي گارد سلطنتي است که بنام «جاويدان» و «جان اسپار» معروف بوده است.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/991.jpg
سوار زره پوش ساساني
از بين سواران چريکي که سلاطين دست نشانده ايران براي خدمت دولت سوق ميدادند ديلميها، چولهاي گرگان، گيلکها و به خصوص ارامنه در رشادت و سوارکاري شهرت بسزايي داشتهاند.
پايگان
نخبه پياده ايران در اين دوره عبارت از تيراندازاني است که در فن خود سرآمد آن عصر بشمار ميآمدند و همواره مايه هراس و وحشت روميان بودند. بنا به روايتهاي بيشتر مورخان رومي سرعت و مهارت تيراندازان ايران بهحدي بوده که با هر تيري يک سرباز رومي را از پا در ميآوردند و کمتر اتفاق مي افتاد تيرشان به خطا برود. تيراندازان ايراني در اين دوره سپرهاي بزرگ و مشبکي داشتند و اين سپرها را مانند ديواري در جلو خود قرار داده با کمال مهارت از ميان شبکه آنها تيراندازي ميکردند.
در غالب نبردها ديده مي شود که سربازان رشيد رومي وقتي جرأت مقابله با سربازان ايراني را پيدا مي كرده اند که مطمئن مي شدند ديگر تيري در ترکش آنها باقي نمانده است.
عمل تيراندازان در موقع عقب نشيني بيشتر خطرناک مي شد و بين روميان ضرب المثل شده بود که: «از ايرانيان به خصوص در موقع عقب نشيني آنها بايد حذر کرد».
ديگر واحدهاي پياده، به شمشير و نيزه و بعضي به زوبين مسلح بودند و اينها را پشت سر تيراندازان قرار مي دادند.
فيل سواران
رسته تازهايي که در زمان ساسانيان به وجود آمد، رسته فيل سواران است که در واقع جانشين گردونههاي دورهي هخامنشيان واز اسلاف ارابههاي جنگي امروزه محسوب ميشوند، به خصوص که مشاهده هيمنه فيلها باعث هراس و واهمه روميان ميشد. آميين مارسلن دربند اول کتاب 19 خود آشكارا به اين موضوع اشاره ميکند: «ديدن فيلهاي جنگي ايرانيان قلبها را از کار ميانداخت و صداي اين حيوان مهيب و بوي او نيزموجب وحشت و رم کردن اسبهاي ما ميشد». تعداد فيلهايي که ارتش ساساني در نبرد با روميان به کار ميبرد، بنا به گفته مورخاني که خود در اين نبردها شرکت داشتهاند، از دويست ، تا به هفتصد زنجير ميرسيده است. از قرار معلوم تا اواخر دوره ساسانيان نيز از وجود فيلها استفاده ميشده زيرا در نبرد قادسيه وجود فيلها در اردوي ايران ابتدا باعث هراس و هزيمت اعراب شده است.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/992.jpg
فيل سواران
در دوره ساساني ارتش ايران به اندازهايي پاي بند حضور فيلها بوده که بعضي اوقات در رزمهاي کوهستاني هم فيلها را همراه ميبردند و براي اين منظور قبل از وقت راههاي کوهستاني را هموار ميکردند. بنا به روايتهاي مورخان رومي در موقع محاصره شهرها و قلعههاي مهم از وجود فيلها استفاده ميکردند.
شغلهاي لشکري
بزرگترين شغل نظامي در دوران ساساني شغل «اران اسپهبد» است که صاحب اين شغل در واقع فرماندهي کل قوا را داشته و از لحاظ سياست نيز اقدام به مذاکره صلح و انعقاد عهدنامههاي نظامي به عهده او بوده است. اران اسپهبد عضو اول شوراي سلطنتي بوده و بعد از شاه مقام اول را داشته است.
نکته شايان ذکر اين است که چون اغلب سلاطين ساساني د رموقع جنگ خود عهده دار فرماندهي مي شدند از اين رو وظايف اين شخص را خودشان به عهده ميگرفتند، به طوري که در زمان انوشيروان ضمن اصلاحاتي که درارتش انجام شد شغل «اران سپهبد» ملغي و تمام کشور به چهار منطقه نظامي تقسيم و براي فرماندهي قواي مقيم هر منطقه ايي يک اسپهبد تعيين گرديد.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/993.jpg
فرمانده كل ساساني
يکي از امتيازات اسپهبد اين بود که درموقع ورود او به اردوگاه به احترام وي طبل و کرنا نواخته ميشد. بنا بر گفته بعضي ازمورخان پس از شغل «اران سپهبد» فرمانده کل سواران مقام دوم را در سلسله مراتب داشته است. شغل رياست کل ذخاير و تسليحات ارتش به «انبارک بد» محول بود و اين شخص در سلسله مراتب مقام سوم را حائز بوده است. شغل «ارک بد» که نظير فرمانده دژبان بوده از مشاغل مهم لشکري محسوب مي شده و اغلب به افراد خانواده سلطنتي محول مي گرديده است.
فرماندهي سوار «اسپورگان سالار» و فرماندهي پياده «پايگان سالار» و فرماندهي تيراندازان را «تيربد» ميگفتند.
رياست گارد سلطنتي ، به عنوان « پشتيکبان سالار » نيز از مشاغل مهم نظامي بوده است. مورخين رومي به شغل ديگري در ارتش دوره ساساني اشاره مي کنند که عبارت از «سپاه دادور» است و در واقع نظير شغل «قاضي عسکر» بوده است.
اسلحه و تجهيزات سپاه ايران در عصر ساسانيان در مخازن مخصوص نگهداري مي شده که آنها را به نام «انبارک» و « گنج » ميخواندند. مأمورين اين مخازن مسئول حسن نگهداري و مرمت آنها بودند و به محض صدور فرمان حرکت يک قسمت موظف بودند که اسلحه و تجهيزات ضروري افراد آن قسمت را بدون عيب و نقص تحويل دهند و بعد از خاتمه عمليات پس بگيرند و در انبار قرار بدهند.
واحدهاي ارتش
گرچه راجع به سازمان دقيق و قطعي واحدهاي ارتش اطلاعات صحيح و اطمينان بخشي در دست نيست، ولي از خبرها و روايتهاي مورخان اين طور برميآيد که بزرگترين واحد ارتش را «گند» و فرماندهي آن را «گند سالار» ميخواندند و هر گندي مرکب از چند «درفش» و هر درفشي شامل چند « وشت» بوده است. چون هر درفشي داراي پرچم مخصوص به خود بوده شايد نظير فوج قديم يا هنگ امروزه محسوب مي شده است.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/994.jpg
سوار سنگين اسلحه و يك سوار پرچمدار
درفش کاوياني
صرف نظر از پرچمهاي گوناکوني که در ارتش دوران ساساني معمول بوده، بزرگترين پرچم ملي و لشکري ايران در آن دوره درفش کاوياني معروف است که به گفتهي تمام مورخان در نزد ايرانيان احترامي به سزا داشته و آن را شعار مليت و مبشر فتح و ظفر ميدانستند و روي آن را با ديبا و پرنيان پوشانيده بودند. در نتيجه اين تزيينها، عرض وطول پرده اين پرچم به قدري زياد شده بود که در اواخر دوره ساسانيان به 15 پا در 22 پا (5 تا 7 متر) ميرسيده ريشههاي پرده آن به رنگ سرخ و زرد و بنفش بوده است. فردوسي در توصيف آن مي گويد:
چو آن پوست بر نيزه برديد کي
به نيکي يکي اختر افکند پي
بياراست آنرا به ديباي روم
زگوهر بر و پيکر از زر بوم
بزد بر سر خويش چون گرد ماه
يکي زال فرخ بيفکند شاه
فروهشت زو سرخ و زرد و بنفش
همي خواندينش کاوياني درفش
از آن پس هر آنکس که بگرفت
گاه بشاهي بسر بر نهادي کلاه
بر آن بي بها چرم آهنگران
بر آويختي نو به نو گوهران
زديباي پر مايه و پرنيان
بر آنگونه گشت اختر کاويان
http://pnu-club.com/imported/2009/09/995.jpg
درفش ساساني
در جنگهاي بزرگ اغلب ديده ميشود که درفش کاوياني را با ارتش حرکت ميداده اند چنانکه فردوسي در «شاهنامه» خود چندين مورد به اين نکته اشاره مي کند.
شاهنشاهان ساساني اين پرچم را به کسي جز فرماندهي کل قوا نمي سپردند و پس از خاتمه عمليات و بازگشت قسمتها اين پرچم به گنجداران مخصوص که عهده دار حفاظت آن بودند تحويل مي گرديد و در خزانهي سلطنتي نگهداري ميشد.
شوراي نظامي
بر طبق روايتهاي مورخان رومي شاهنشاهان ساساني براي اعلام جنگ و اقدام به لشکرکشي پيشتر شورايي مرکب از فرماندهان و بزرگان کشور تشکيل ميدادند و لزوم اقدام به جنگ را در آن شورا مطرح مي كردند و با توجه به وضعيت خودي و دشمن و رعايت صلاح مملکت و مقتضيات وقت تصميم لازم گرفته ميشد. جلسه شورا بنا به اهميت موضوع ممکن بود چند روز به طول انجامد. چنان که در موقع تجاوز ژوستينين امپراطور روم به مرزهاي ايران و حملههايي که نسبت به منذرين نعمان، سلطان حيره و تحت الحمايه ايران، شده بود بنا به روايات صريح پروکپ، انوشيروان قبل از اقدام به جنگ امر به تشکيل شوراي نظامي داد، چنانکه فردوسي هم به اين موضوع اشاره مي کند:
همه موبدان و ردان را بخواند وزان نامه چندي سخنها براند
سه روز اندر آن بود با راي زن چو با پهلوانان لشکر شکن
چهارم بدان راست شد راي شد که آرد سوي جنگ قيصر سپاه
از اين رو بهخوبي معلوم ميشود که جلسههاي شوراي نظامي ممکن بود چند روز ادامه داشته باشد.
قلعه داري و قلعه گيري
برخلاف تاکتيک دوره اشکانيان که اغلب به صورت مبارزه از مسافت دور و جنگ و گريز مانورهاي احاطهايي پر وسعتي انجام مي شد، در دوره ساسانيان بر اثر تجربههاي طولاني در جنگهاي ايران و روم حمله از نزديک و رزم تن به تن و اتخاذ آرايشهاي جنگي منظمي معمول شده بود که بنا به گفتهي آميين مارسلن و پروکپ ايرانيان از اين حيث با روميان برابري ميکردند و حتي اغلب بر آنها برتري داشتند. از طرف ديگر ارتش ساساني در قلعهداري و قلعهگيري و فنون محاصره هم مهارت کاملي پيدا کرده بود.
به طور کلي بايد در نظر داشت که در آغاز کار ساسانيان امر مهندسي در ايران رونق زيادي نداشته چنانکه مي بينيم در موقع اسارت والرين امپراطور روم به دست شاپور اول ، شاهنشاه ايران از وي تقاضا کرده که جمعي از مهندسين رومي را به ايران جلب کند و آنها را وادار به ساختن سد (شادروان) شوشتر كند. والرين به خواسته شاپور عمل كرد و سد شوشتر و کانالهاي زير شهر توسط مهندسين رومي ساخته شد و شايد به همين مناسبت بعدها به «بند قيصري» شهرت پيدا کرده است.
اما بعدها ديده مي شود که براي محاصره دژها و استحکامهاي روميان، انواع ادوات و اسبابهاي معمول آن دوره را مانند منجنيق، برجک متحرک، کله قوچ و غيره به کار ميبردند و براي خالي کردن پي حصارها و زير برجها چوب بست ميزدند. در موقع محاصره قلعههاي مستحکم رومي ، که دور آنها خندقهاي عميقي داشته اغلب از راه حفر دالانهاي زيرزميني خود را به نزديکي خندق مي رسانيدند و آن را پر مي کردند و همچنين از راه نقب به زير برجهاي قلعه نفوذ مييافتند و برجها را منفجر و خراب ميکردند؛ گاهي در پيرامون دژها تپههاي مرتفعي برپا ميکردند که بر برج و باروي قلعه مشرف ميشد و از فراز آن مدافعان را تيرباران مي كردند.
در اغلب وقتها با منجنيق سنگهاي بزرگي را به داخل قلعه پرتاب مي کردند يا «قاروره» حاوي مواد سوزان ميانداختند. ايرانيان در قلعهداري ورزيده و ماهر بودند و با ريختن سرب آب کرده و مواد قيراندود از بالاي برجها آلات محاصره دشمن را از کار ميانداختند و کله قوچها را با کمند گرفته به بالا مي کشيدند يا از حرکت باز ميداشتند. درباره به كارگيري مواد قيراندود و سوزان آميين مارسلن مي گويد: ژولين تصميم گرفت که از «نهر ملک» کشتي هاي خود را از رودخانه فرات به رودخانه دجله بياورد و قسمتي از پياده نظام رومي را با کشتيها به ساحل ايران فرستاد که پياده شده سر پلي تشکيل بدهند. ايرانيان با پرتاب مواد سوزان روي کشتيها آنها را آتش زدند و مانع از پياده شدن افراد گرديدند. در جاي ديگر مي گويد ايرانيان براي جلوگيري از سوختن کله قوچهاي خودشان به روي آن روپوش چرمي کشيده بودند.
انضباط
در ارتش دوره ساساني انضباط خيلي محکمي برقرار بود و براي جرمهاي مهم نظامي (خيانت به شاه، تمرد از اوامر فرماندهان، سرکشي، فرار) مجازاتهاي شديد اعمال ميشد. يکي از وظايف مهم افسران حفظ اسرار نظامي بوده است چنان که آميين مارسلن در بند 23 کتاب 31 خود به آن اشاره ميکند:
« کليه اطلاعاتي که بهوسيله ديده وران و پناهندگان به اردوي ما مي رسيد مخالف يکديگر بود، زيرا در ايران از نقشههاي جنگ و نيات فرماندهي جز افسران ارشد احدي اطلاع پيدا نميکرد و از آنها هم کوچکترين مطلبي نميتوانستيم به دست آوريم، براي اين که حفظ اسرار نظامي را از فرايض مذهبي خود ميدانستند و به هيچ قيمتي ابراز نمي داشتند».
بازديد و پرداخت مواجب
در موقع پرداخت مواجب هم بايستي لشکريان از سان بگذرند و فقط به کساني حقوق مي دادند که در اسلحه و تجهيزات آنها عيب و نقصي ديده نميشد. هيچ کس و هيچ مقامي از اين قاعده مستثني نبود. چنان که بابک موقع پرداخت حقوق افسران به شخص شاه مواجب نداد، براي اين که هنگام بازديد معلوم شد انوشيروان دو زه يدکي کمان خود را فراموش کرده است و او مجبور شد به قصر سلطنتي برگشته و دو زه يدکي خود را بردارد و بياورد و پس از آن حقوق دريافت دارد.
در خورد و خوراک سربازان هم کمال مراقبت مي شده و غذاي زمان جنگ آنان مقوي تر از زمان صلح و مرکب از نان و گوشت و شير بوده و براي کساني که از غذاي سرباز ميدزديدند شديدترين مجازات را به کار مي بردند.
به علاوه از انتشار اخبار و پارهايي اظهارات که ممکن بود باعث بدبيني و توليد يأس و تزلزل روحيه سربازان بشود به شدت جلوگيري مي کردند و در موقع جنگ اين موضوع از وظايف حتمي فرماندهان بود.
خلاصه در پرتو رشادت و فداکاري و انضباط محکم همين ارتش بود که شاهنشاهان ساساني توانستند امپراطوران معروف رومي را با قشونهاي معظم آنها شکست بدهند، از جمله: امپراطور والرين در زمان شاپور اول و امپراطور کنستانتين و ژولين در زمان شاپور بزرگ و امپراطور آنتاستاسيوس در زمان قباد و امپراطور ژوستينين در زمان انوشيروان .
منابع:
1- آرتور كريستين سن ، «ايران در زمان ساسانيان» ، ترجمه رشيد ياسمي ، انتشارات ساحل ، چاپ سوم 1382
2- علي اصغر حكمت و جمعي از نويسندگان ، «ايرانشهر» ، يونسكو
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2025 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.