Borna66
09-12-2009, 01:11 AM
دانش در ایران باستان
دانشگاه گندی شاپور
در پی روی کار آمدن و چیرگی فرمانروایی هخامنشی در شرق, که توانست سراسر تیره ها و ملل پیرامون را گردهم آورده و امنیت و آرامش نسبتا بی همتا را به مدت دویست سال برقرار کرده و از جنگهای فرسایشی میان اقوام همسایه جلوگیری کند, بی گمان دانش, اقتصاد, هنر و احترام به جایگاه اشخاص و پاسداری از حقوق فردی، پیشرفت چشمگیری در منطقه داشت. به سخن دیگر، پس از چیرگی شاهنشاهی ایرانی ِ هخامنشی بر جهان شرق, نه توده ای مُرد و نه شهریگریی از شهریگری های کهن منطقه از میان رفت و حتی پیشرفت در این شهریگری ها شتاب بیشتری یافت(۱)
آگاهی های ما از وجود اسناد و دَستَک های دانشیک در زمان هخامنشیان بسیار اندک است. ولی با بررسی و نگاهی گذرا به سازه های هخامنشی و توان گردانش(مدیریت) آن سرزمین بزرگ ِ ترکیب یافته از ملل و تیره های گوناگون با فرهنگهای گوناگون، می توان به نشانه های آشکار از پیشرفت دانش و شهریگری در میان ایرانیان آن زمان دست یافت. همچنین بازگویی هایی از بنمایه های(منابع) تاریخی ِ کلاسیک در دست است که اشاره دارد به دستور اسکندر مقدونی برای فرستاده شدن و ترجمه ی نَسَک های دانشیک و فلسفی و... از ایران به یونان و غرب.
برجسته ترین نشانه از کوشش برای گردآوری نوشته های دانشیک و دینی در زمان اشکانیان برمی گردد به بازگویی نَسَک زرتشتی دینکرت, که اشاره دارد به گردآوری اوستا و دیگر دانش ها به دستور بلاش اشکانی: «فرمان داد که تا اوراق باقی ماندهی اوستا را که پراکنده و پریشان شده بود اعم از آن چه که مدون بود و یا تنها در یادها و خاطرها باقی مانده بود گردآوری کند.»
پس از او اردشیر بابکان(ارتخشتر پاپکان)و فرزندش شاپور و دیگران در پادشاهی ساسانی کار او را جدی تر دنبال کردند. به گواهی دینکرت: «پادشاه بزرگ اردشیر بابکان(224-241یا 242) هیربد هیربدان، تنسر را به دربار خود خوانده به وی به فرمود مابقی اوستا را که تا آن روز گردآوری نشده بود مدون سازند. پس از وی پسرش شاپور یکم ساسانی(242-272) فرمان داد تا بخش های همپیوند با پزشکی و نجوم و گیتاشناسی و فلسفه را که نزد هندوان و یونانیان پراکنده بود,به دست آورده به اوستا بیافزایند و نسخه ای از آن را در گنج شپیکان گذارند، سرانجام شاپور دوم پسر هرمز(310-379)برای از میان برداشتن گفتگوهای دینی که در بین دسته های گوناگون برخاسته بود آذربد پسر مهراسپند را بر آن داشت که به اوستا مرور نموده و انگیزهای بر درستی آن به دست دهد.»
در الفهرست اسحاق الندیم می خوانیم: «اردشیر همین که زمام امور را به دست گرفت, مردمانی را به هند و چین و روم فرستاد تا از همگی کتابهایی که نزدشان بود, نسخه برداری نمایند و به جستجوی شمار کمی هم که در عراق بود, برآمده و همه ی آنها را گردآوری کرده و از آن پراکندگی درآورده و اختلافاتشان را زودود. و پسرش شاپور نیز پس از او همین رویه را دنبال نمود تا آنکه همگی آن کتاب ها به پارسی درآمد و پس از او کسری (خسرو) انوشیروان نیز برای علاقه و مهری که به دانش دانش به گردآوری آن کتابها پرداخته و به انها عمل می کرد»(۲)
ابن ندیم که خود زمانی به کار کتابفروشی می پراخته به پیدایش چند زیر زمین پنهان و پر از کتاب در جاهای گوناگون ایران در سده های نخستین هجری اشاره می کند(۱۱)
دوران ساسانی به رغم جنگ های پایان ناپذیر و فرسایشی از شرق و شمال با ترکان بیابان نشین و از غرب با دولت توانمند روم، به گونه ای دوران باروری و پیشرفت دوچندان دانش, هنر, فلسفه و اقتصاد در ایران بود. در این دوران بود که مهاجران و بندی(اسیر)های رومی و مسیحی یا خودخواسته یا از سرناچاری به درون مرزهای ایران آمده و داد و ستدهای فرهنگی و دانشیک انجام شد. آموزشگاه ها, نَسَکخانه(کتابخانه)ها, رصد خانه, بیمارستان ها ساخته و نسک های رشته های گوناگون دانشی و فرهنگی به زبان های پهلوی و سریانی –زبانهای رایج آن زمان- برگردانده شد.
پُرآوازه ترین مرکز دانشیک و علمی و فرهنگی ساسانی که داده های فراوانی درباره ی آن در دست است, در شهر «گندی شاپور / جندی شاپور» برپا شده بود. این شهر به مناسبت ساخته شدنش به دست شاپور یکم ساسانی، گندی شاپور نامیده شد. داده شدن آزادی به بندی های رومی ِ باشنده ی ِ(ساکن) این شهر در زمینه های شیوه ی معیشت, زبان, دین و ایین و آداب، بستر درخوری را برای رواج و رشد دانش ها و اندیشه ها در این شهر پدید آورد.(۳) شاپور دوم همین شهر را به عنوان پایتخت خود برگزید و مانی نیز در این شهر کشته شد و پوست کاه اندودش مدت زیادی از دوازه ی شهر آویزان ماند و نام او تا سده های نخستین اسلامی بر همان دروازه ماند.
فردوسی به کشته شدن و آویخته شدن مانی به گاس(احتمال) فراوان در کنار گندی شاپور اشاره دارد:
زمانی برآشوفت پس شهریار ** برو تنگ شد گردش روزگار
که آشوب گیتی سراسر بدوست ** بباید کشیدن سراپای پوست
همان چرمش آگنده باید به کاه ** بدان تا نجوید کس این پایگاه
بیاویختن از در شارسان ** وگر پیش دیوار بیمارسان
بگردند چون ان که فرمود شاه ** برآویختندش بدان جایگاه(۴)
می توان انگاشت که پیکر مانی پس از کشته شدن در دانشگاه پزشکی گندی شاپور کالبدشکافی و سر یا پوست مومیایی شده ی او را پُر از کاه و برای عبرت بر دروازه ی شهر آویخته اند(۵
در این مرکز دانشیک جهانی، دانشمندان و دانشجویانی از ایران, هند, یونان و روم گردآمده بودند و به پژوهش و آموزش و نویسندگی و ترجمه می پرداختند. در این مرکز, دانشکده های به هم پیوسته در رشته هایی چون ریاضیات, پزشکی, نجوم فعالیت داشتند. برای نمونه در زمان شاپور دوم ساسانی(ذوالاکتاف) تیادورس پزشک نصرانی و یونانی تبار برای درمان شاهنشاه به دربار(در گندی شاپور) فراخوانده شد و شاپور او را در شهر گندی شاپور جای داد. وی در آن شهر آوازه ای به دست آورد و راه های درمانی او شهره گشت و نسکی وابسته به او را به نام او «کناش تیادورس» بعدها به زبان عربی درآوردند(۶)
این دانشگاه با اینکه پس از یورش تازیان به ایران دوران شکوفایی خود را پشت سر گذاشته بود همچنان مایه ی شگفتی تازیان شد(۷)و در اوج شکوفایی خود بیش از 5 هزار دانشجو داشت.(۸) پس از سرنگونی ِ فرمانروایی ِ توانمند ِ ساسانی نوشته ها و کتابها از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده و پایه گذار دانش ایرانی پس از اسلام شد.
بن مایه ها:
۱- ایران باستان, ص 21 ۲-الفهرست ابن ندیم، (ص438)
۳- انتقال علوم یونانی به عالم اسلام, ص 23 ۴- شاهنامه ژول مول ص 238
۵- گندی شاپور و دانشگاه ساسانی, ص 277 ۶- تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی, ص 22
۷- عصر زرین فرهنگ ایران, ص 38 ۸- نامواره ی دکتر محمود افشار, ج1, ص 279
۹- الفهرست ابن ندیم، ص23 ۱۰- همان 24
۱۱- همان ص439
__________________
دانشگاه گندی شاپور
در پی روی کار آمدن و چیرگی فرمانروایی هخامنشی در شرق, که توانست سراسر تیره ها و ملل پیرامون را گردهم آورده و امنیت و آرامش نسبتا بی همتا را به مدت دویست سال برقرار کرده و از جنگهای فرسایشی میان اقوام همسایه جلوگیری کند, بی گمان دانش, اقتصاد, هنر و احترام به جایگاه اشخاص و پاسداری از حقوق فردی، پیشرفت چشمگیری در منطقه داشت. به سخن دیگر، پس از چیرگی شاهنشاهی ایرانی ِ هخامنشی بر جهان شرق, نه توده ای مُرد و نه شهریگریی از شهریگری های کهن منطقه از میان رفت و حتی پیشرفت در این شهریگری ها شتاب بیشتری یافت(۱)
آگاهی های ما از وجود اسناد و دَستَک های دانشیک در زمان هخامنشیان بسیار اندک است. ولی با بررسی و نگاهی گذرا به سازه های هخامنشی و توان گردانش(مدیریت) آن سرزمین بزرگ ِ ترکیب یافته از ملل و تیره های گوناگون با فرهنگهای گوناگون، می توان به نشانه های آشکار از پیشرفت دانش و شهریگری در میان ایرانیان آن زمان دست یافت. همچنین بازگویی هایی از بنمایه های(منابع) تاریخی ِ کلاسیک در دست است که اشاره دارد به دستور اسکندر مقدونی برای فرستاده شدن و ترجمه ی نَسَک های دانشیک و فلسفی و... از ایران به یونان و غرب.
برجسته ترین نشانه از کوشش برای گردآوری نوشته های دانشیک و دینی در زمان اشکانیان برمی گردد به بازگویی نَسَک زرتشتی دینکرت, که اشاره دارد به گردآوری اوستا و دیگر دانش ها به دستور بلاش اشکانی: «فرمان داد که تا اوراق باقی ماندهی اوستا را که پراکنده و پریشان شده بود اعم از آن چه که مدون بود و یا تنها در یادها و خاطرها باقی مانده بود گردآوری کند.»
پس از او اردشیر بابکان(ارتخشتر پاپکان)و فرزندش شاپور و دیگران در پادشاهی ساسانی کار او را جدی تر دنبال کردند. به گواهی دینکرت: «پادشاه بزرگ اردشیر بابکان(224-241یا 242) هیربد هیربدان، تنسر را به دربار خود خوانده به وی به فرمود مابقی اوستا را که تا آن روز گردآوری نشده بود مدون سازند. پس از وی پسرش شاپور یکم ساسانی(242-272) فرمان داد تا بخش های همپیوند با پزشکی و نجوم و گیتاشناسی و فلسفه را که نزد هندوان و یونانیان پراکنده بود,به دست آورده به اوستا بیافزایند و نسخه ای از آن را در گنج شپیکان گذارند، سرانجام شاپور دوم پسر هرمز(310-379)برای از میان برداشتن گفتگوهای دینی که در بین دسته های گوناگون برخاسته بود آذربد پسر مهراسپند را بر آن داشت که به اوستا مرور نموده و انگیزهای بر درستی آن به دست دهد.»
در الفهرست اسحاق الندیم می خوانیم: «اردشیر همین که زمام امور را به دست گرفت, مردمانی را به هند و چین و روم فرستاد تا از همگی کتابهایی که نزدشان بود, نسخه برداری نمایند و به جستجوی شمار کمی هم که در عراق بود, برآمده و همه ی آنها را گردآوری کرده و از آن پراکندگی درآورده و اختلافاتشان را زودود. و پسرش شاپور نیز پس از او همین رویه را دنبال نمود تا آنکه همگی آن کتاب ها به پارسی درآمد و پس از او کسری (خسرو) انوشیروان نیز برای علاقه و مهری که به دانش دانش به گردآوری آن کتابها پرداخته و به انها عمل می کرد»(۲)
ابن ندیم که خود زمانی به کار کتابفروشی می پراخته به پیدایش چند زیر زمین پنهان و پر از کتاب در جاهای گوناگون ایران در سده های نخستین هجری اشاره می کند(۱۱)
دوران ساسانی به رغم جنگ های پایان ناپذیر و فرسایشی از شرق و شمال با ترکان بیابان نشین و از غرب با دولت توانمند روم، به گونه ای دوران باروری و پیشرفت دوچندان دانش, هنر, فلسفه و اقتصاد در ایران بود. در این دوران بود که مهاجران و بندی(اسیر)های رومی و مسیحی یا خودخواسته یا از سرناچاری به درون مرزهای ایران آمده و داد و ستدهای فرهنگی و دانشیک انجام شد. آموزشگاه ها, نَسَکخانه(کتابخانه)ها, رصد خانه, بیمارستان ها ساخته و نسک های رشته های گوناگون دانشی و فرهنگی به زبان های پهلوی و سریانی –زبانهای رایج آن زمان- برگردانده شد.
پُرآوازه ترین مرکز دانشیک و علمی و فرهنگی ساسانی که داده های فراوانی درباره ی آن در دست است, در شهر «گندی شاپور / جندی شاپور» برپا شده بود. این شهر به مناسبت ساخته شدنش به دست شاپور یکم ساسانی، گندی شاپور نامیده شد. داده شدن آزادی به بندی های رومی ِ باشنده ی ِ(ساکن) این شهر در زمینه های شیوه ی معیشت, زبان, دین و ایین و آداب، بستر درخوری را برای رواج و رشد دانش ها و اندیشه ها در این شهر پدید آورد.(۳) شاپور دوم همین شهر را به عنوان پایتخت خود برگزید و مانی نیز در این شهر کشته شد و پوست کاه اندودش مدت زیادی از دوازه ی شهر آویزان ماند و نام او تا سده های نخستین اسلامی بر همان دروازه ماند.
فردوسی به کشته شدن و آویخته شدن مانی به گاس(احتمال) فراوان در کنار گندی شاپور اشاره دارد:
زمانی برآشوفت پس شهریار ** برو تنگ شد گردش روزگار
که آشوب گیتی سراسر بدوست ** بباید کشیدن سراپای پوست
همان چرمش آگنده باید به کاه ** بدان تا نجوید کس این پایگاه
بیاویختن از در شارسان ** وگر پیش دیوار بیمارسان
بگردند چون ان که فرمود شاه ** برآویختندش بدان جایگاه(۴)
می توان انگاشت که پیکر مانی پس از کشته شدن در دانشگاه پزشکی گندی شاپور کالبدشکافی و سر یا پوست مومیایی شده ی او را پُر از کاه و برای عبرت بر دروازه ی شهر آویخته اند(۵
در این مرکز دانشیک جهانی، دانشمندان و دانشجویانی از ایران, هند, یونان و روم گردآمده بودند و به پژوهش و آموزش و نویسندگی و ترجمه می پرداختند. در این مرکز, دانشکده های به هم پیوسته در رشته هایی چون ریاضیات, پزشکی, نجوم فعالیت داشتند. برای نمونه در زمان شاپور دوم ساسانی(ذوالاکتاف) تیادورس پزشک نصرانی و یونانی تبار برای درمان شاهنشاه به دربار(در گندی شاپور) فراخوانده شد و شاپور او را در شهر گندی شاپور جای داد. وی در آن شهر آوازه ای به دست آورد و راه های درمانی او شهره گشت و نسکی وابسته به او را به نام او «کناش تیادورس» بعدها به زبان عربی درآوردند(۶)
این دانشگاه با اینکه پس از یورش تازیان به ایران دوران شکوفایی خود را پشت سر گذاشته بود همچنان مایه ی شگفتی تازیان شد(۷)و در اوج شکوفایی خود بیش از 5 هزار دانشجو داشت.(۸) پس از سرنگونی ِ فرمانروایی ِ توانمند ِ ساسانی نوشته ها و کتابها از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده و پایه گذار دانش ایرانی پس از اسلام شد.
بن مایه ها:
۱- ایران باستان, ص 21 ۲-الفهرست ابن ندیم، (ص438)
۳- انتقال علوم یونانی به عالم اسلام, ص 23 ۴- شاهنامه ژول مول ص 238
۵- گندی شاپور و دانشگاه ساسانی, ص 277 ۶- تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی, ص 22
۷- عصر زرین فرهنگ ایران, ص 38 ۸- نامواره ی دکتر محمود افشار, ج1, ص 279
۹- الفهرست ابن ندیم، ص23 ۱۰- همان 24
۱۱- همان ص439
__________________