توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مردی خردمند و با استعداد: کوروش بزرگ امپراتوری ایجاد می کند
Borna66
09-12-2009, 12:36 AM
امپراتوری ایران (مردی خردمند و با استعداد: کوروش بزرگ امپراتوری ایجاد می کند)
وقتی کوروش دوم بزرگ ترین پادشاه و بنیادگذار شاهنشاهی و امپراتوری ایران در حدود سال 599 ق.م زاده شد، جهان او از همان زمان باستانی شده بود. طی قرن های طولانی و پر هیاهو، امپراتوری های بزرگ بین النهرین و ایران همانند جزر و مدی بی پایان ظهور و سقوط کرده و در پس خود شهرهای ویران و بلند پروازی های فرو پاشیده را باقی گذاشته بودند. جدیدترین موج فراز آمده در این جزر و مد تاریخی مادها بودند که از همه نیرومندتر شدند. هنگامی که ارتش کیاکسار سراسر ارمنستان را در نور دید و سپس برای فتح لیدی به سوی غرب تاخت، کوروش فقط ده سال داشت. در آن زمان این پسرک گمان نمی برد که موج سریع و توقف ناپذیر قدرت ماد ناگهان فرو ریزد، یا کسی که رهبری این فروپاشی را برعهده خواهد داشت خود او خواهد بود.
هم چنین کوروش جوان درخواب هم نمی دید که او و فرزندان و نوادگانش می توانند بزرگ ترین موج امپراتوری را که تاکنون به خاور نزدیک یورش برده است به وجود آورند. تبار این پسر به هخامنش می رسید؛ کسی که بنیانگذار نیمه افسانه ای خاندان سلطنتی پارس بود و گفته می شود که عشایر کوه نشین ابتدایی فارس را به ملتی کوچک تبدیل کرد. این ملت مغرور اکنون دست نشانده پر حسرت مادهای جاه طلب شده بود؛ اما تقدیر چنان نبود که این وضعیت زیاد طول بکشد. کوروش بزرگ تر که شد به مردی با بینش ژرف، دلاور و با استعداد تبدیل شد؛ آرزوی او تنها آزاد کردن قوم خود از زیر سلطه مادها نبود، بلکه توانست در زمانی بسیار کوتاه دودمان هخامنشی را به قدرتی باور نکردنی و نفوذی شگفت انگیز در بیش تر جهان شناخته شده آن روز برساند. آلساندرو بائوسانی می نویسد:
ظهور ناگهانی و کسب قدرت پارسیان به رهبری... کوروش بزرگ... یکی از پدیده های شگفت انگیز، و نه البته نادر، تاریخ گذشته و حال آسیاست. این نشان می دهد که چگونه دولتی کوچک می تواند، بدون دلیل روش، همانند ستاره ای جدید ناگهان بدرخشد و فراخی مرزها خود را به اقوام و ملل و نژادهای گوناگون گسترش دهد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
تصویر خیالی جدیدی از کوروش دوم، نخستین و بزرگ ترین پادشاه ایران
سقوط ناگهانی ماد
کوروش حدود 41 سالگی در سال 558 ق.م در پارس بر تخت پادشاهی نشست. او که تیزهوش و زیرکی خاصی نسبت به طبیعت انسان و درک عمیق از نیروهای سیاسی بین المللی روزگار خویش داشت، به این نتیجه رسیده بود که بسیاری از اشراف ماد که زیر فرمان آستیاگ (ایشتوویگو)، فرزند و جانشین کیاکسار (هوخشتره)، می زیستند از پادشاه جدید راضی نیستند. آستیاگ که در فرمانروایی دلاوری و لیاقت کیاکسار را نداشت، ظاهراً بیش تر اوقات خود را به خوش گذرانی در دربار شکوهمند جدید ماد در اکباتان (همدان) می گذرانید. کوروش هم چنین دریافت که اقوام تابعه امپراتوری ماد، که بیش تر آن ها مجبور بودند سربازان ارتش ماد را تأمین کنند، از این وضع بسیار ناخشنودند و در صورت حمله به آستیاگ از او پشتیبانی نخواهند کرد.
کوروش ضمن بررسی ضعف های دشمنان خویش به آرامی به طرح نقشه علیه آن ها پرداخت و نخستین ضربه خود را در سال 553 ق.م وارد ساخت. درباره شورش پارسیان که از آغاز آن تا حملۀ مستقیم کوروش به پایتخت ماد، اکباتان، حدود سه سال طول کشید، جزئیات زادی در دست نیست. بنا به نوشته هرودوت:
آستیاگ بی درنگ اهالی ماد را فرمان بسیج داد و به قدری آشفتگی خیال داشت که هارپاگ را به فرماندهی این لشکر برگزید... از این رو وقتی لشکریان او با سربازان پارسی روبرو شدند فقط تنی چند... تن به کشتن دادند و از بقیه، عده ای جانب پارسیان را گرفتند ولی قسمت اعظم لشکریان پشت به دشمن کردند. تا آستیاگ از شکست ننگین سپاه ماد آگاه شد، سوگند یاد کرد که به هر حال کوروش را آسوده نخواهد گذاشت. پس همۀ مادی ها را، چه آن ها را که در سن و سال خدمت نظام بودند و چه مسن ترها را که هنوز در شهر بودند، به خدمت سربازی فراخواند و با این افراد به میدان نبرد شتافت. اما شکست خورد، سربازانش به قتل رسیدند و خود او اسیر شد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
این سنگ مزار که به یاد کوروش برپا شده است از جمله معدود یادگاری هایی است که از ویرانه های کاخ او در پاسارگاد باقی مانده است.
بدین ترتیب، امپراتوری ماد که تازه تشکیل شده بود، ناگهان به دست کوروش پایانی مصیبت بار یافت. با این حال خود کشور ماد ویران نشد. کوروش با به نمایش گذاردن تساهل و مدارا و خردمندیِ یک فرمانروای بزرگ، مادها را گرامی داشت؛ به بسیاری از نجیب زادگان آن ها مقام های بلندی در دربار و ارتش خویش واگذار کرد. او سرزمین ماد را نخستین ایالت یا ساتراپی امپراتوری خویش قرار داد و آن را «مادا» نامید و اکباتان را سالم و دست نخورده، پس از پاسارگاد در تپه های فارس، به عنوان پایتخت دوم خویش برگزید، از این رو از آن پس امپراتوری ایران را معمولاً «شاهنشاهی ماد و پارس» می نامیدند. افزون بر این، کوروش بزرگواری و بخشندگی فوق العاده ای نسبت به دشمن پیشین خود استیاگ نشان داد، با او با احترام رفتار کرد و اجازه داد برای بقیه عمر خویش در دربار سلطنتی او اقامت گزیند. کوروش با این شیوه رفتار خود تصویری از یک رزمجوی نیرومند و در عین حال فرمانروایی محترم و دادگر از خود بر جای گذاشت و بدین سان ستایش و وفاداری ابتاع و رعایای خود را جلب کرد.
Borna66
09-12-2009, 12:37 AM
سازمان نظامی و سیاسی
کوروش با فتح سرزمین ماد فرمانروای تمام سرزمین هایی شد که آستیاگ بر آن ها حکومت می کرد، از جمله بیش تر سرزمین آشور، ارمنستان کوهستانی، سوریه در ساحل دریای مدیترانه و بخش های زیادی از فلات ایران. شاید الهام بخش او اعتقادش به سرنوشت ایزدی ایران بود. کوروش رویای توسعه بیش تر قلمرو خود را در سر می پرورانید، اما متوجه بود که برای تحقق این هدف به نیرومندترین و قابل انعطاف ترین سیستم های نظامی و سیاسی که تاکنون خاور نزدیک به خود دیده بود نیاز دارد؛ از این رو با پشتکار به توسعه و بهبود این دو سیستم در بقیه عمر پرداخت.
سیستم ارتش کوروش تا حد زیادی از سیستم نظامی آشوریان گرته برداری شده بود، گرچه او این سیستم را تغییر داد و تکمیل کرد. آشوریان تا حد بسیاری از تاکتیک های موثری که طی قرن ها در جنگ های خاور نزدیک مرسوم بود استفاده می کردند. این تاکتیک مبتنی بود بر استفاده از یک زوج تیرانداز، یکی نیزه افکنی که سپری بزرگ و سبک اما مقاوم از چرم و حصیر حمل می کرد و دیگری کمانداری که تیراندازی می کرد. نیزه افکن با دشمن درگیر می شد و سپر را به دست می گرفت. تیرانداز در پشت نیزه افکن پنهان می شد و رگبار تیر را به دشمن می بارید. ایرانیان به سپر «اسپارا» می گفتند و این واحدهای تاکتیکی را «اسپارابارا» (سپرباره یا سپردار) می نامیدند. معمولاً آشوریان این واحدها را در کنار هم در دو صف آرایش می دادند، صف اول از سپرداران و صف دوم از تیراندازان. کوروش به عمق و نیز به تعداد کمانداران نسبت به هر سپر افزود و تمرکز سنگین تری از تیراندازان به وجود آورد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
نقش برجسته گارد سلطنتی کمانداران ایران بر روی دیوار آجری کاخ در شوش. هر مرد کمانی خمیده، ترکشی بزرگ و احتمالاً خنجری با خود دارد.
سازمان اولیه پیاده نظام پارسی براساس سیستم اعشاری یا ده دهی بود. چنان که دانشمند کلاسیک نیک سکوندا (Nick Sekunda) توضیح می دهد:
ارتش ایران از هنگ های هزار نفری تشکیل می شد. اصطلاح پارسی باستان این هنگ ها «هزارابام» بود... فرمانده هر هنگ را «هزار پاتیش» می گفتند؛ هر هنگ هزار نفری به ده «صاتابا» یا فوج صد نفری تقسیم می شد. فرمانده هر «صاتابا» یک «صاتاباتیس» بود که به نوبه خود هر «صاتابا» به ده «داتابا» مرکب از ده مرد تقسیم می شد. «داتابام» (یا جوخه ده نفری) کوچک ترین واحد تاکتیکی پیاده نظام بود که به ستون یک به میدان نبرد فرستاده می شد. «داتاپاتیس» (یا سرجوخه ده نفری) در جلوی ستون قرار می گرفت و یک «اسپارا» (سپر) حمل می کرد. در پشت او بقیه «داتابام» (افراد جوخه) به صورت یک ستون نه نفری می ایستادند و هر مردی به کمان و شمشیر کج مسلح بود. معمولاً «داتاپاتیس» یک زوبین سبک کوتاه شش پایی به دست می گرفت و فرماندهی و نیز حفاظت از بقیه جوخه (داتابام) را بر عهده داشت. با وجود این گاه تمام افراد «داتابام» مسلح به کمان بودند و «اسپارا» (سپر) مانند «دیواری» در جلوی ستون از آن ها محافظت می کرد و امکان می داد که همه افراد «داتابام» با دست باز به تیراندازی یا شمشیر زنی بپردازند.
سیستم اعشاری برای واحدهای بزرگ تر از هنگ های هزار نفری نیز مورد استفاده قرار می گرفت. ارتش های بزرگ از واحدهایی مرکب از ده «هزارابا» یا ده هزار تن تشکیل می شدند. اصطلاح فارسی باستان این گروه های بزرگ از بین رفته ولی به یونانی به آن ها myriad (معادل «بیور» فارسی در شاهنامه) می گفتند. مهم ترین واحدهای «ده هزار تنی» (یا «بیور») ایرانی گروه های نخبه ای بودند که گارد شاهنشاهی را برای محافظت از شخص شاه تشکیل می دادند. بهترین سربازان ارتش در این گارد که به «آمرتکا» (بی مرگ یا «هنگ جاوید») معروف بود خدمت می کردند؛ از این رو به آن ها هنگ جاوید می گفتند که به محض کشته شدن یا مرگ یکی از افراد آن، فرد دیگری جانشین او می شد.
سربازان ایرانی چه می پوشیدند
هرودوت در کتاب تواریخ خود شرح مختصری درباره جامه و سلاح پیاده نظام ایران ارائه می دهد:
لباس این سپاهیان مرکب است از کلاه نرم نمدی، ردای گلدوزی شده آستین دار، زرهی با زنجیرهایی شبیه به فلس ماهی که مانند کت روی ردا می پوشیدند و شلوار. به عنوان سلحه یک سپر حصیر بافت سبک، یک تیردان یا ترکش، زوبین های کوتاه، کمانی سخت و محکم با تیرهایی از جنس نی و خنجرهایی آویخته به کمر داشتند.
کوروش افزون بر پیاده نظام از واحدهای تاکتیکی نوع دیگری نیز استفاده می کرد. نخست او متکی به سواره نظامی بود که به صورت هنگ های مادی، یعنی چابک سواران بسیار ماهر که در خاور نزدیک بی نظیر بودند، سازمان یافته بودند. اما با گذشت زمان سپاه نخبه ای از رزمجویان سوار از میان نجیب زادگان ایرانی تشکیل داد. هم چنین از تکیه گاه اصلی ارتش قدیمی آشور یعنی از واحد ارابه رانان استفاده کرد ولی چنان اصلاحاتی در آن جا انجام داد که آن ها می توانستند مهیب ترین حمله را مستقیماً به صفوف دشمن وارد آورند. گزنفون مورخ یونانی قرن چهارم ق.م در گزارش خود از زندگی کوروش می نویسد:
او ارابه هایی جنگی ساخته بود که چرخ های نیرومندی داشتند و به آسانی شکسته نمی شدند؛ این ارابه ها محورهای بلندی داشتند و می توانستند در هر جاده با هر پهنایی حرکت کنند بدون آن که واژگون شوند. اتاقک مخصوص ارابه ران از الوارهای نیرومند به شکل برجک هرمی ساخته شده بود و بلندی آن به اندازه ای بود که ارابه ران می توانست به آسانی اسب ها را هدایت کند؛ به علاوه بجز چشم ها سراسر بدن هر راننده زره پوش بود. افزون بر این در دو طرف محور چرخ ها داس های (یا تیغه های) فولادی نصب شده بود... چنان که در قلب صفوف دشمن آن ها را به این سو و آن سو پرتاب می کرد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
کوروش (نشسته بر تخت سلطنت) شورای جنگی را به یکی از اتاق های دربار فراخوانده است.
به طور کلی خدمت در واحدهای سواره نظام، پیاده نظام و ارابه رانی برای تمام مردان ایران، هم برای نجیب زادگان و هم افراد عادی، اجباری بود. هر فرد مذکر بیست تا بیست و چهار ساله موظف بود دوره آموزش جنگی ببیند و در نبرد شرکت جوید. بسیاری نیز برای مدت زیادی که تا پنجاه سالگی طول می کشید در ارتش می ماندند.
کوروش هم چنین سازمان سیاسی امپراتوری خود را براساس الگوی آشوریان به وجود آورد گرچه تغییرات اساسی مثبتی در ان ایجاد کرد. آشوریان قلمرو خود را به ایالاتی تقسیم بندی کرده بودند که هر کدام را فرمانداری اداره می کرد و مستقیماً به شاه در نینوا گزارش می داد. کوروش نیز به همین شیوه ساتراپی ها را به وجود آورد که هر یک شامل یک واحد جغرافیایی و فرهنگی متشکل از ملت مغلوب می شد. ساتراپ یا شهربان که به معنای «حامی قلمرو پادشاهی بود» و به اداره ساتراپی گماشته می شد قدرت زیادی داشت؛ قدرتی که تقریباً مشابه قدرت شاه در مرکز بود گرچه کوروش بر قدرت آن ها نظارت می کرد. ساتراپ اجازه داشت سپاهیان محلی را برای اداره شهربانی ایالت خود فرماندهی کند، ولی منشی او، که یک افسر امور مالیه بود و فرمانده پادگان سلطنتی در پایتخت او، گزار امور را مستقیماً برای شاه می فرستادند. کوروش به عنوان یک اقدام دیگر، شبکه ای از جاسوسان در ایالات داشت که اخبار مهم رویدادهای مناطق دوردست را برای او ارسال می کردند.
Borna66
09-12-2009, 12:37 AM
حمله به لیدی
ثابت شد که سازمان نظامی و سیاسی نیرومند کوروش کلید موفقیت او برای شروع توسعه روشمند امپراتوری ای است که از مادها به او رسیده بود. شکست ماد نه تنها سرزمین های خارجی پهناوری را تحت تسلط کوروش قرار داد بلکه آغازی برای توازن ظریف قدرت در خاور نزدیک بود. سه قدرت بزرگ دیگر منطقه- مصر، بابل و لیدی- کوروش را پادشاه نوخاسته ای می دانستند که امنیت آن ها را مورد تهدید قرار داده است؛ با حمله گستاخانه کوروش به لیدی در سال 546 ق.م ثابت شد که ارزیابی آن ها درست بوده است. کوروش مصمم بود نشان دهد که از کیاکسار که با اعتقادی خرافی به آسانی دست از سر لیدی برداشت فاتح بزرگ تری است. کوروش پادشاه بزرگ ایران کم تر از شهریار پیشین ماد به فال و شگون اعتقاد داشت و از خورشید گرفتگی برای غلبه بر جهان بیمی به خود راه نمی داد.
شوخی سرنوشت این که، اعتقاد به تفأل نقش مهمی در جریان لشکرکشی کوروش به لیدی ایفا کرد. این بار کروزوس (Croesus) پادشاه جدید لیدی و پسر آلیاتس (Alyattes)، اجازه داد که خرافات سرنوشت او را تعیین کند. کروزوس یونانیان را، که بعضی از آن ها- ایوانیان- در شمار اتباع او بودند بسیار می ستود و به آداب و آیین های ایشان اعتقاد داشت. یکی از عادات یونانیان مشورت با هاتف مشهور معبد شهر دلفی، شهری در منطقه مرکزی یونان اصلی بود. آن ها در هنگام خطر یا بحران که در آن ها تردید ایجاد می کرد با این هاتف مشورت می کردند. هاتف این معبد کاهنی بود که همگان عقیده داشتند با خدایان در ارتباط است، میانجی آن ها با انسان محسوب می شود و می تواند در مواقع خطیر به پیشگویی بپردازد. بنابراین کروزوس نیز طبق این سنت پیکی نزد هاتف فرستاد و از او پرسید آیا صلاح است که به نبرد با کوروش بپردازد یا نه. هاتف پاسخ داد که اگر شاه لیدی از رود هالیس (Halys) (قیزیل ایرماق کنونی در ترکیه) واقع در آسیای صغیر عبور و به ایرانیان حمله کند، امپراتوری بزرگی را نابود خواهد کرد. بدین ترتیب کروزوس با اطمینان به این پیشگویی از رود هالیس گذشت و به کوروش حمله کرد اما با نهایت تعجب دید نمی تواند ارتش نیرومند کوروش را شکست دهد. لیدیایی ها پس از این شکست موقتی به سارد پایتخت خود که در حدود هشتاد کیلومتری ساحل دریای اژه قرار داشت عقب نشینی کردند. کوروش، برخلاف انتظار ایشان، به سرعت آن ها را تعقیب کرد و دو لشکر بار دیگر رویاروی هم قرار گرفتند. این بار، چنان که هرودوت نوشته است:
در برابر شهر سارد دشت پهناور خشک و بی درختی قرار داشت... چون لیدیایی ها در آن دشت پهناور لشکر آراسته بودند، کوروش به سبب نگرانی از خطر سواره نظام ایشان در صدد برآمد تا طبق پیشنهاد هارپاگ مادی اقدام کند. پس همه شترها را که خاص باربری و حمل وسایل و ارزاق بودند جمع آوری و بار آن ها را خالی و نفراتی بر آن ها سوار کرد تا به جلوی جبهه روانه شوند، ضمناً فرمان داد که نخست حمله به پیشتازان سپاه کروزوس آغاز شود، سپس پیادگان و بعداً سواران شاهی از دنبال پیشروی کنند... سبب روبرو کردن سواره نظام دشمن با شترها برانگیختن ترس غریزی اسب از شتر است. هیچ اسبی طاقت دیدن یا استشمام بوی شتر را ندارد... این نیرنگ به خوبی موثر افتاد، چون به محض آغاز نبرد تا چشم اسب ها به شتران افتاد و بوی این حیوان را حس کردند، رو گردانیده پا به فرار گذاشتند. از این رو یگانه مایه اطمینان خاطر و امیدواری کروزوس از بین رفت، ولی لیدیایی ها رشادت نموده و در قبال این وضع و حال، چالاک از زین های خود پایین پریده با ایرانیان گلاویز شدند. تلفات هر دو طرف سنگین بود اما سرانجام لیدیایی های مغلوب به درون آکروپولیس پناهنده شدند و ایرانیان ایشان را محاصره کردند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
هاتف معبد دلفی (با دست های افراشته و در حال غش کردن) مشغول پیشگویی برای زائران مذهبی
در واقع کوروش با استفاده از تاکتیک های محاصره، که تکنیک نظامی دیگری بود که از آشوریان به ارث رسیده بود، سارد را تسخیر کرد و شروع کرد به تبدیل لیدی به یک ساتراپی دیگر ایران. کروزوس پیشگویی هاتف معبد دلفی را باور کرده و شکست خورده بود؛ اما همان گونه که هرودوت متذکر می شود او به سختی می توانست هاتف را به خاطر شوربختی خود سرزنش کند، چون؛
خداوند گفته بود که اگر او به ایرانیان حمله کند امپراتوری نیرومندی واژگون خواهد شد. فرد خردمند پس از دریافت این گونه پاسخ باید دوباره بپرسد منظور کدام امپراتوری است، امپراتوری خود من یا کوروش؟ اما او آن چه را که شنیده بود به سود خود تعبیر کرد و دوباره به پرسش نپرداخت؛ از این رو باید این شکست را میوه اشتباه خود می دانست.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
کروزوس پادشاه لیدی ستایشگر بزرگ یونانیان بود. هرودوت داستان های زیادی درباره این فرمانروای پرشور نقل کرده است.
نخستین تماس ایرانیان با یونانیان
سقوط لیدی که به معنای چیرگی کوروش بر دومین قدرت از چهار قدرت بزرگ منطقه بود، امواج تکان دهنده ای در سراسر خاور نزدیک به وجود آورد. پیروزی ایران شهرهای یونانی ایونیه واقع در ساحل دریای اژه را که اکنون مستقیماً با ماشین بزرگ جنگی کوروش رودررو شده بودند، به کلی مبهوت کرد. آن ها با نهایت نومیدی از اسپارت دولت- شهری که بر شبه جزیره پلوپونز که یک سوم جنوب یونان را شامل می شد تسلط داشتف تقاضای کمک کردند. همه یونانیان از ارتش کوچک ولی مهیب اسپارت بیم داشتند و در عین حال آن را شکست ناپذیر می پنداشتند و به آن احترام می گذاشتند. با این حال اسپارتیان که معروف بود از جنگیدن دور از میهن خویش اکراه دارند، ارتش خود را نفرستادند. در عوض پیکی با پیامی جسورانه نزد کوروش فرستادند و تهدید کردند که اگر او جرئت کند و به شهرهای یونانی حمله برد با واکنش اسپارت روبرو خواهد شد.
برای پادشاه نیرومند ایران که بر یک چهارم جهان شناخته شده آن روز حکومت می کرد، دولت- شهرهای یونانی چیزی بیش از دهکده هایی نبودند که در حاشیه تمدن با پراکندگی به ستیز با یکدیگر مشغولند؛ مثلاً او می دانست که بزرگ ترین دولت های یونانی ارتشی بیش از چند هزار سپاهی ندارند و تعداد افراد ارتش بیش تر آن ها به چند صد نفر هم نمی رسد. از این رو اتمام حجّت اسپارتیان برای او هم خنده دار و هم توهین آمیز بود. او به پیام آور اسپارت گفت: «من هرگز از جماعتی که در وسط شهر خود میدان خاصی دارند تا در آن جا یکدیگر را با سوگند و چانه زدن فریب دهند باکی ندارم. اگر سر و کارم با چنین افرادی بیفتد آن گاه فقط صدمات وارده بر ایوانی ها خاطر ایشان را پریشان نخواهد کرد بلکه گرفتاری خودشان نیز فراغتی بر ایشان باقی نخواهد گذاشت.» (هرودوت سپس می افزاید: «منظور کوروش از این پیام انتقاد کلی از رفتار همه مردم یونان بود زیرا ایشان میدان و بازار برای داد و ستد کالا دارند» حال آن که ایرانیان بازاری ندارند و کودکان را از بازارها دور نگه می دارند تا دروغ و فریب نیاموزند.
Borna66
09-12-2009, 12:38 AM
گردآوری تدارکات برای لشکرکشی
این قطعات گزیده از کتاب پرورش کوروش نوشته گزنفون بخشی از فهرست طولانی تدارکاتی است که شاه ایران دستور داده بود برای لشکرکشی تأمین شود و نشان دهنده نوع تدارکات ارتش های آن روزی است.
«اگر کسی لباس کافی و خوب با خود بر می داشت برای او چه هنگام تندرستی و چه بیماری بسیار مفید بود... ما بایست همراه خود چیزهایی که افراد مریض به آن احتیاج داشتند برمی داشتیم؛ زیرا وزن چندانی نداشتند و اگر بیماری پیش می آمد بسیار مفید واقع می شدند. هم چنین می بایست تسمه های محکمی با خود داشته باشیم، زیرا این تسمه ها را تقریباً به همه مردان و اسب ها محکم می بستند و اگر پاره و فرسوده می شدند یا چیزی می شکست، همه چیز دچار وقفه می شد... هم چنین می بایست چوب و الوار کافی برای ارابه ها و گاری های باری داشته باشیم زیرا آن ها پس از مدتی مصرف خراب می شدند. ابزارهای لازم برای تعمیرات نیز ضرورت داشت... علاوه بر این ها می بایست بیلچه ای داشته باشیم، و برای هر گاری و هر دسته حیوان یک تبر و یک داس لازم بود... ناظران و سرپرستان واحد مهندسی در پیشاپیش گاری ها حرکت می کردند و به طوری که در صورت نیاز به جاده سازی، کار به شتاب شروع می شد... در این میان... آهنگرها، نجاران و پینه دوزان نیز بودند و ...»
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
آن گاه کوروش در پاسخ به بلوف اسپارت به محاصره شهرهای یونانی که به علت اختلاف با یکدیگر قادر به اتحاد نبودند پرداخت. به علت سرعت عمل کوروش اسپارتیان سرسخت کاری از پیش نبردند و نتوانستند به بقیه یونانیان کمک برسانند؛ خیلی زود ایونیه شکست خورد و ناچار شد تحقیر پرداخت خراج سالانه به کوروش (طلا و چیزهای با ارزش دیگر) و نیز تأمین سرباز برای ارتش او را بپذیرد. نخستین تماس مهم میان ایران و یونان در آن روزگار بر هر دو ملت عمیقاً تأثیر گذاشت و به ایرانیان درس بیش تری از یونانیان آموخت. به گفته اومستد:
ایرانیان دریافتند که افراد (یونانی) جنگجویانی فوق العاده، زیرک و به خوبی مسلح هستند و می توانند سپاهیان خود را با هم متحد سازند. آنها هم چنین کشف کردند که دولت- شهرهای یونانی که به سختی با یکدیگر دشمنی و حسادت می ورزند، توانایی اقدام متحد و مشترک را ندارند و پیدا کردن دوستانی قابل خرید در میان ایشان چندان دشوار نیست... اما مهم ترین کشف آن ها این بود که در این دولت- شهرها تقسیمات و اختلافات طبقاتی وجود داشت و (ایرانیان می توانستند از طریق دادن رشوه یا وسایل دیگر، طبقه ای را علیه طبقه دیگر برانگیزند).
کوروش پیروزمند
کوروش پس از فتوحات موفق خود در غرب، به سرزمین خود فارس در ایران بازگشت و به کاخ سازی و ساختن سایر بناهای سلطنتی در پاسارگاد پرداخت. بسیاری از سنگتراشانی که در این طرح های ساختمانی کار می کردند، کارگران ماهی لیدیایی و یونانیان ایونیه بودند که کوروش از ساتراپی جدید خود در آسیای صغیر همراه آورده بود. پس از گذشت مدت اندکی شاه بزرگ متوجه شرق شد و ارتشش به سوی اقوام ایرانی ساکن شمال و شرق دشت کویر نمکی از جمله سرزمین آریا (هرات کنونی) که تسلیم او نشده بودند سرازیر شد. سپس به سوی شمال شرق و دره های رود اوکسوس (جیحون) که به دریاچه آرال واقع در حدود سیصد مایلی غرب دریای خزر می ریخت لشکر کشید. سرزمین باکتریا (بلخ)، واقع در امتداد حاشیه شرقی این رود، پیش از رسیدن هزاران پارسی سقوط کرد، چنان که منطقه شمال غربی هندوستان معروف به قندهار (گاندارا یا گانداری تیس) (Gandara (Gandaritis)) به زودی به این سرنوشت دچار شد.
کوروش در اواخر سال 540 ق.م با این فتوحات شرقی وسعت امپراتوری خود را تقریباً دو برابر کرد. آن گاه به این نتیجه رسید که اعتماد به هم پیمان سابق ماد یعنی بابل کافی است و ظرف چند ماه خود را به جلگه های آبرفتی غنی بین النهرین رسانید. نبونید پادشاه بابل ارتش خود را بسیج کرد تا به رویارویی با مهاجمان بپردازد، اما او و سربازانش یارای مقابله با نیروهای رزمنده ایرانی را نداشتند. در اوایل اکتبر سال 539 ق.م (اواسط مهر ماه) ارتش کوروش شهر اوپیس (Opis) واقع در ساحل رود دجله در حدود دویست کیلومتری شمال بابل را تسخیر کرد و حدود یک هفته بعد، سردارش گوبریاس (Gobryas) سپاه ایران را به حصارهای پایتخت رسانید. از آن جا که هم کاهنان قدرتمند بابل و هم اکثریت اشراف محلی و مردم عادی از نبونید متنفر بودند، چون برخلاف خدای بزرگ سنتی و محبوب بابل یعنی مردوک (Marduk) به تبلیغ و رواج پرستش سین (Sin) خدای ماه پرداخته بود، گروه بی شماری از آن ها به سپاه ایران گریخته بودند و گوبریاس توانست بدون نبرد به آسانی وارد شهر شود؛ بسیاری از مقامات و مردم شهر که ایرانیان را نجات دهنده خود تلقی می کردند با شادمانی از آن ها استقبال کردند.
Borna66
09-12-2009, 12:40 AM
اردوی ارتش ایران
گزنفون در کتاب پرورش کوروش اطلاعات زیر را در مورد آرایش اردو و سپاه کوروش، که احتمالاً شاهان و سرداران بعدی ایران نیز از آن پیروی می کردند، در اختیار ما قرار می دهد:
«کوروش در آغاز فرمانروایی مقرر فرمود که چادرش همواره به سوی شرق برپا شود؛ سپس تعیین کرد که چادرهای نیزه داران گارد شخصی او در چه فاصله ای از وشک سلطنتی قرار داشته باشند؛ آن گاه در سمت راست جایگاه نانوایان، در سمت چپ جایگاه آشپزان، در طرف راست محل استقرار اسبان، و در طرف چپ محل استقرار سایر چارپایان را تعیین فرمود و هر چیز چنان سامان داده شد که هر کس می دانست محلش در اردو از نظر اندازه و موقعیت در کجا قرار دارد... چون کوروش به نظم و ترتیب در اداره... ارتش بسیار اهمیت می داد. خود او نیز در وسط اردو قرار گرفت چون معتقد بود که آن جا از هر جای دیگری امن تر است. سپس مطمئن ترین یاران او... و بعد جرگه سواران و ارابه رانان قرار داشت... افزون بر این، زوبین اندازان و تیراندازان با سلاح هایشان می خوابیدند... تا هرگاه که موقعیتی پیش آید و لازم شود آن ها بتوانند حتی در شب آماده کارزار باشند... و همه افسران پرچمی روی چادرهایشان نصب می کردند... (به طوری که) دستیاران یا آجودان های زیر فرماندهی کوروش از محل سایر افسران آگاه بودند و پرچم هر یک از آن ها را می شناختند.»
کوروش در 29 اکتبر (7 آبان) پیروزمندانه وارد شهر شد و نخستین اعلامیه رسمی خود را به این شرح صادر کرد: «منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.»
کوروش با سقوط بابل، امپراتوری آن از جمله تمام جنوب بین النهرین و بیش تر منطقه فلسطین را به امپراتوری خود افزود چنان که پهناوری آن از سواحل دریای اژه در غرب تا غرب هندوستان در شرق را شامل می شد. اکنون تنها مصر به عنوان یگانه قدرت بزرگ خاور نزدیک باقی مانده بود که هنوز تحت تسلط ایرانیان در نیامده بود. نقشه کوروش آن بود که تمدن نیل را نیز به امپراتوری خود بیفزاید. کوروش در اواخر دهه 530 ق.م پسر خود کمبوجیه را با سپاهی عظیم و آموزش دیده برای فتح مصر اعزام داشت.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
کوروش بزرگ در اوایل آبان سال 539 ق.م پیروزمندانه وارد بابل شد. در آن زمان این شهر پرآوازه در ساحل فرات چنان بزرگ بود که یک دیوار دفاعی به بلندی پانزده متر و به طول بیش از هجده کیلومتر به دور آن کشیده شده بود. یکی از عجایب این شهر برجی به ارتفاع پنجاه متر بود که معبد مردوک خدای بابل بر فراز آن قرار داشت.
اما عمر نخستین فرمانروای بزرگ ایران کفاف نداد تا به چشم خود ثمرات این کار عظیم را ببیند. او در حدود سال 530 ق.م هنگامی که به شرق در نزدیکی دریاچه آرال لشکر کشیده بود، در جنگ زخمی شد و در گذشت جسد او را به پاسارگاد بازگرداندند و در مقبره سنگی ساده و زیبایی دفن کردند که همچنان به عنوان مزار یکی از بلند پروازترین و با استعداد ترین فرمانروایان روی زمین باقی مانده است. به گفته بوسانی (Bausani) «مدارا و تساهل دینی او، رفتار بزرگوارانه و مهربانانه ای که با دشمنان مغلوب خویش داشت... و مهارت و قابلیت فوق العاده او به عنوان یک فرمانده جنگی، توضیح دهند علت ستایشی است که همه جهان، حتی بابلیان و یونانیان، نسبت به کوروش بزرگ داشته اند.» در واقع فردی یونانی نظیر گزنفون باور داشت که «این مرد شایسته همه گونه تحسین است» و می افزود که «کوروش زیباترین چهره، بخشنده ترین و بزرگوارترین قلب، آزمندترین فرد برای آموختن و بلند پروازترین پادشاه بود، چنان که می توانست انواع سختی ها و خطرات راتحمل کند.»
فرمانروایانی نظیر کوروش که ستایش فوق العاده دوست و دشمن را بر می انگیزند در تاریخ جهان بسیار کمیابند. ایران هرگز دیگر پادشاهی همانند او را ندید.
برگرفته از سایت خانواده ما
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.