PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تیمورلنگ و جنایت های او به ویژه در اصفهان



Borna66
09-11-2009, 07:48 PM
با درود .
تیمورلنگ را کمتر کسی هست که نشناسد . جنایت های او در اصفهان و آوردن قزلباش های جنایتکار به ایران که سرنوشت ایران را دگرگون ساخت نباید از یاد برود . در نوشتارهای زیر تیمور و جنایتهایش را بررسی خواهم کرد .

Borna66
09-11-2009, 07:48 PM
امیر تیمور (۸۰۷ -۷۷۱ ق / ۱۴۰۵- ۱۳۶۹ م.) نخستین پادشاه گورکانی و موسس سلطنت این سلسله که از ۷۷۱ تا ۸۰۷ هـ. ق. در بیشتر ممالک آسیا با کمال قدرت و عظمت پادشاهی کرد. تیمور در زبان چغتایی به معنای «آهن» است و از او با القاب «امیر تیمور»، «تیمور لنگ»، «تیمور گورکان» و «صاحبقران» یاد شده‌است و اروپائیان به او «تامرلان» (Tamerlane) می‌گویند. امیر تیمور پسر امیر تراغای، فرمانروای کش ترکستان بود. وی در۲۵ شعبان ۷۳۶ ه.ق در همان شهر کش به‌دنیا آمد. طایفه‌اش از شاخهٔ «تاتار» ترکستان بود ولی در آن زمان وابستگی به قوم مغول که چنگیزخان نام آورترین آن بود نوعی افتخار به حساب می‌آمد از این روی «امیر تیمور» تبارش را به «چنگیزخان» و قوم مغول می‌رساند.
به قول ابن عربشاه تاریخنگار آن‌زمان تیمور در زمان کودکی زخم برداشت و لنگ شد. بنابر روایات دیگر وی در سال ۷۶۴ ه.ق بنا به استمداد امیر سیستان به کمک او شتافت و در جنگ با مخالفینش زخمی گشت ولی پایش بعد از بهبودی این زخم هم برای همیشه لنگبد.
شهرت امیرتیمور از فتح خوارزم در سال ۷۸۱ آغاز شد. سال ۷۸۱ امیرتیمور خراسان را تسخیر نمود و سال ۷۸۴ گرگان، مازندران، سیستان و هرات را گشود و آل کرت رابه تصرف در آورد.
در سال ۸۰۰ فارس، بخشی از عراق، لرستان و آذربایجان را گرفت و سلسلهٔ جلایریان را نیز منقرض کرد، بعد رو به خزر نهاد و اهالی برخی از شهرهای آن را به قتل رساند. در سال ۷۹۵ بعد از انقراض مظفریان متوجه آسیای کوچک شد، در سال ۸۰۰ هند را فتح و دهلی را به تصرف در آورد. با عثمانیان نیز جنگها کرد و در سال ۸۰۴ بایزید عثمانی را به اسارت در آورد. تیمور در سال ۸۰۷ به سمرقند پایتخت خویش برگشت، عزم تسخیر چین را نمود ولی اجل مهلتش نداد و در سال ۸۰۷ در سن ۷۱ سالگی در گدشت.

Borna66
09-11-2009, 07:48 PM
یکی از شگفت انگیز ترین ویژگی‌های تیمور، فتوحات او در سنین بالای اوست. تیمور از ابتدای جوانی ، هیچ نقش جدی و مهمی در تاریخ تحولات منطقه خودش ندارد . گویی تنها نظاره گر حوادث است و منتظر. بسیاری رخدادها در منطقه او بوجود آمد اما او هیچ واکنشی نشان نداد . خصوصا شواهد بسیار فراوانی وجود دارد که به دقت به تحولات داخلی ایران می‌نگریست و مواظب اختلافات موجود میان شاهان و سردستگان ایرانی و مغول بود. او منتظر فرصت مناسب بود و به دقت برنامه‌هایش را تنظیم نموده بود. تنها در سنین حدود پنجاه سالگی است که ناگاه این چشمه خروشان به جوشش در می‌آید و بخش بزرگی از دنیای آن زمان را فتح می‌کند و به خاک و خون می‌کشد.[۲]
تیمور در خانواده‏ای از قبایل ترک در فرارود (ماوراءالنهر) و در شهر « کش » - از توابع سمرقند در ترکستان (آسیای مرکزی و ازبکستان فعلی)- در ۷۳۶ ق / ۱۳۳۵ م دیده به جهان گشود و خیلی زود در سوارکاری و تیر اندازی مهارت یافت..[۳] پدرش تراغای، از جنگجویان ایل برلاس بود که طایفه‏اش در این نواحی از قدرت و نفوذ محلی برخوردار بودند. در ۷۶۱ ق / ۱۳۶۰ م، فردی به نام تغلق تیمور، از نوادگان جغتای ، از ترکستان به ماوراءالنهر لشکر کشید. حاجی برلاس که دفاع از شهر کش - بعدها شهر سبز خوانده شد - را در مقابل این مهاجم دشوار یافت، دفاع از ولایت را به پسر تراغای - تیمور گورکان - سپرد. تیمور که در چنین آشوبی قدم به صحنه حوادث گذاشت در آن هنگام ۲۵ سال داشت. تیمور توانست با زیرکی و سیاست، از همان آغاز کار، و با اظهار طاعت نسبت به مهاجمان، شهر کش را از قتل و غارت نجات دهد. سپس با امیر حسین - نواده قزغن در کابل - بنای دوستی گذاشت و بالاخره خواهر او - اولجای ترکان - را به عقد ازدواج خود درآورد
تیمور به سبب همین خویشاوندی، در خانواده امیر حسین به «گورکان» - داماد - مشهور شد. مع‌هذا، دوستی تیمور با امیر حسین دیری نپایید و با مرگ اولجای ترکان، جنگ بین این دو امیر اجتناب ناپذیر شد. در آخرین نبرد، قلعه هندوان نزدیک بلخ، به محاصره سپاه تیمور درآمد و امیر حسین مغلوب و مقتول شد. با این پیروزی تیمور در بلخ به فرمانروایی مستقل رسید(رمضان ۷۷۱ ق/آوریل ۱۳۷۰ م) و خود را صاحبقران خواند. چهار تن از زنان امیر حسین را نیز به ازدواج خود درآورد و باقی را به سرداران بخشید. پس از آن به ماوراءالنهر رفت و سمرقند را پایتخت خویش ساخت.
تیمور در جنگ با والی سیستان نیز چند زخم برداشت، دو انگشت دست راستش قطع شد و پای راستش چنان صدمه دید که تا پایان عمر می‌لنگید و به این دلیل به «تیمور لنگ» شهرت یافت. بعد از قدرت یافتنش و یا شاید در زمان جانشینانش، نسب او را به سردار و خویشاوند نزدیک - و شاید افسانه‌ای- چنگیز خان مغول می‌رساندند . این بدان جهت بود که می‌خواستند خود را جانشینان چنگیز قلمداد کنند.

Borna66
09-11-2009, 07:49 PM
تیمور که در عین سلحشوری و بی باکی، فردی هوشیار و فرصت طلب بود، توانست به زودی با شکست امیر حسین از نوادگان قزغن در کابل که مدعی منصب اجدادی خود بود، بلخ را تسخیر به این ترتیب و حکومت مستقلی را تشکیل دهد «رمضان ۷۷۱ ق/ آوریل ۱۳۷۰ م» او سپس خود را «صاحبقران» خواند. پس از آن تیمور طی پنج سال از ۷۷۲ تا ۷۷۷ ق/ ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵ م، سه بار به خوارزم و پنج بار به قلمرو خانان جَثَه در آن سوی سیحون لشکر کشید. با این وجود فتح خوارزم ده سال پس از آغاز سلطنتش ممکن شد و عاقبت آنجا را ویران کرد.
تیمور دشت قفچاق و مغولستان را فتح نمود و در سال ۷۸۳ هجری فرزند ده ساله خود، میرانشاه، را با سپاهی، مامور تسخیر خراسان کرد و خود نیز به آنها پیوست. تیمور نیشابور و هرات را تصرف کرد و در هرات از سرهای مردم مناره‌ها ساخت. سپس مازندران را که تا سال ۷۵۰ هجری در تصرف ملوک باوند بود، تسخیر کرد.

حمله سه ساله

در یورشی سه ساله که از ۷۸۸ تا ۷۹۰ طول کشید آذربایجان، لرستان، ارمنستان، گرجستان و شروان را نیز تصرف کرد و در سال ۷۹۳ مردم خوارزم را قتل‌عام کرد.

حمله پنج ساله

حملهٔ پنج ساله وی بین سال‌های ۷۹۴ تا ۷۹۸ صورت گرفت و پس از آن حکومت هر شهر را به یکی از فرزندان یا خویشاوندان خود سپرد. سپس مسکو را فتح کرد و عازم هندوستان شد. در سال ۸۰۱ آنجا را تصرف کرد و صد هزار نفر را به قتل رساند. پس از تقسیم شهرها و نواحی تصرف شده، به سمرقند بازگشت.

حمله هفت ساله

لشگرکشی وی به ایروان از سال ۸۰۲ تا ۸۰۷ هجری طول کشید که آن را یورش هفت ساله می‌نامند. در سال ۸۰۳ با عثمانیان جنگید و چندین شهر را گرفت. در همین هنگام سفیرهایی به مصر فرستاد، ولی چون نتیجه نگرفت، مصمم شد به مصر حمله کند، و در طول این لشکرکشی، حلب، دمشق و بغداد را نیز تصرف نمود. در سال ۸۰۴ بایزید سلطان عثمانی را مغلوب و اسیر کرد. بعد از آن قصد فتح چین کرد و عازم آنجا شد. او با سپاهیانش تا کنار رود سیحون نیز رفت ولی در اُترار شهری در ساحل شرقی این رود بیمار شد و در رمضان سال ۸۰۷ / فوریه ۱۴۰۵ میلادی، در ۷۱ سالگی درگذشت.

Borna66
09-11-2009, 07:49 PM
تیمور در مقبره‌ای به سال ۱۴۰۵ میلادی دفن شد که خودش قبلا دستور داده بود به صورت یک ساختمان مجلل بسازند و مادر او بی بی خانم در آن دفن شده بود و بعدا عده دیگری از خاندان تیموری نیز در آن دفن شدند. وقتی تیمور در آن مدفون شد، این مکان به گور امیر معروف شد. که اکنون در سمرقنداست.
تیمور پس از ۳۶ سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده از وی ۳۱ پسر، نوه ، نبیره و نبیره زاده باقی ماند تیمور از ۷۷۸ ق / ۱۳۷۷م تا هنگام مرگش در ۸۰۷ ق / ۱۴۰۵ م، به مدت ۲۹ سال، جهانی را با تهاجمات و یورشهای مکرر خود و با خشونتی وصف ناپذیر، در هم کوبید و بنیان تیموریان ایران و به واسطه ظهیرالدین محمد بابر، از نوادگانش، سلسله گورکانیان هند یا امپراتوری مغولی هند را گذاشت که بالافاصله پس از مرگش، انحطاط و زوال و تجزیه آن آغاز شد. بدین ترتیب فتوحات تیمور که به قیمت خونریزی‌های دهشتبار و ویرانی‌های بسیار به دست آمد، دیری نپایید. قلمرو تیمور با ظهور دو طایفه ترکمان - قراقویونلو و آق قویونلو - تجزیه و بعدها توسط دولت صفوی یکپارچه و متمرکز شد. هر چند سرنوشت گورکانیان در هند بسیار متفاوت بود

Borna66
09-11-2009, 07:49 PM
اخلاق و روش زندگی تیمور


سلطان بایزید در محبس تیمور، نقاشی اثر ساتنسلاو چلوبسکی ۱۸۷۸که در آن در بند کشیده شدن پادشاه عثمانی به تصویر کشیده شده‌است.


تیمور بسیار خشن بود و موارد بسیار زیادی از قتل‌عام و خشونت‌هایش آورده شده‌است. اما تیمور علاوه بر آن ، بسیاری از هنرمندان و دانشمندان شهرهای فتح شده را به پایتخت خود یعنی سمرقند می‌آورد . مواردی زیادی از نقاشان برجسته و استادان معماری، فقها و نظائر آن وجود داشته‌است که توسط تیمور به سمرقند آورده شده‌است . این موارد نقش فراوانی در تحولات بزرگ هنری و فرهنگی در عصر پس از تیمور داشته‌است.
او طی سه حمله همه ایران را تسخیر کرد. ادوارد براون در تاریخ ادبیات خود وقتی از دوره تیموریان صحبت می‌کند از اعمال سبعانه او چند فقره را ذکر کرد که از آن جمله‌است «قتل عام مردم سیستان در ۷۸۵ ه ۱۳۸۳ م که در آن واقعه دو هزار نفر را زنده زنده درون جرز دیوار گذاشتند. در دهلی صد هزار اسیر هندی را سربرید ۸۰۱ ه دسامبر۱۳۹۸ و نیز زنده به گور کردن چهار هزار نفر ارمنی در ۸۰۳ ه ۱۴۰۰ م و دیگر بر پا کردن بیست کله مناره در همان سال نزدیک حلب و دمشق و دیگر قتل عام سکنه اصفهان در ۷۸۹ ه اوت ۱۳۸۷و اینها اندکی از بسیار حوادث خونین است که در آن بی اعتنایی او را به جان ابنای نوع انسانی نشان می‌دهد.»
تمام مورخین و سفرنامه نویسان، هارولد لمب و کلاویخو و سایرین در این نکته متفق‌القول هستند که تیمور همه جا را غارت می‌کرد تا بتواند سمرقند را چون یک شهر رویایی بسازد. ثروت امیرتیمور از طلا و نقره و سنگ‌های قیمتی و جواهرات، آن قدر زیاد بود که می‌توانستند سطح زمین را با سکه طلا فرش کنند و هر روز هزار مثقال طلا خرج آشپزخانه و شربت خانه خصوصی او بود. بی رحم تر از این مرد در جهان یافت نمی‌شد و اگر مقابل چشم او صد هزار مرد و زن و کودک را سر می‌بریدند کوچک ترین تاثیری در او نمی‌کرد. او چون می‌خواست در یک جامعه اسلامی مورد توجه مردم و علما و دراویش قرار گیرد، خیلی به دینداری تظاهر می‌کرد. اما در خفا شراب می‌خورد..
تیمور به رسم ایلیاتی درون چادر و یا اگر هم در قصر سلطنتی بود روی زمین غذا می‌خورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مرکزی بود غذای او اکثرا کباب گوشت کره اسب بود. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آنجا برد. وقتی می‌خواست شهر زادگاه خویش کش را تجدید بنا کند دو تن از معماران که به او قول داده بودند که در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند کرد، موفق نشدند آن دو را گردن زد. در اداره کشور و انتصاب فرماندهان ویژگی‌هایی داشت که خوی وحشیگری او را نمایان می‌ساخت. کسی را به فرماندهی سپاه انتخاب می‌کرد که از نظر منش و شخصیت سنگدل تر، بدخوتر و بی رحم تر و فرومایه تر باشد..
در سخن گفتن از لغات فارسی، ترکی و مغولی استفاده می‌کرد. به مجرد اینکه درباره کسی قضاوت می‌کرد اگر بمیرد بهتر است ملازمان او در کشتن آن فرد بیچاره اقدام می‌کردند. در ۱۹۴۱ همزمان با حمله هیتلر به شوروی که نزد روس‌ها به جنگ میهنی مشهور شد، خاورشناسان شوروی قبر تیمور را شکافتند تا ببینند که از روی شکل جمجمه اش مجسمه او را بسازند. بعد از ۵۷۵ سال اسکلت او سالم بود و پای چپش کوتاه تر از پای راستش بود و روی جمجمه اش هنوز مقداری از ریش او که حنایی رنگ بود وجود داشت.
از مورخین دوره تیموری شرف الدین علی یزدی صاحب ظفرنامه در نوشتن تاریخ تیمور چاپلوسی را به حداکثر رسانید با تمام چاپلوسی‌هایی که از تیمور کرده نتوانسته‌است که قتل‌عام‌ها و کله‌مناره‌های امیرتیمور را ناگفته بگذارد و آن قدر حیا و ملاحظه نداشته که او را از طرف خداوند موید و منصور هم می‌شمارد. ولی حقایق را سرجان ملکم در کتاب تاریخ ایران این گونه می‌گوید: با هفتصد هزار نفر لشکر که او را می‌پرستیدند، اعتنایی به خیالات سایر طبقات مردم نداشت. مقصود او بلندی نام و فتح بلاد بود و به جهت تحصیل اسباب این دو مطلب پروا نداشت که ملکی با خاک یکسان شود یا خلقی با تیغ بی جان شود. او جبار و متکبر و ظالم بود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابل ترقی و استیفای خواهش خود به پر کاهی نمی‌سنجید. وقتی که لرستان را در ۱۳۸۵ م ۷۸۷ ه ق فتح کرد مبارزینی را که در خرم آباد و بروجرد در برابر او مقاومت کرده بودند زنده از پرتگاه‌های بلند به درون دره‌ها پرتاب کرد.

Borna66
09-11-2009, 07:49 PM
قتل عام مردم اصفهان

قتل عام مردم اصفهان نمونه‌ای است برای آن که بهتر دریابیم تیمور که بود و چه کرد. در ۷۹۰ هـ. ق/ ۲۷ اوت ۱۳۸۷ میلادی تیمور لنگ اصفهان را فتح کرد ولی به سبب آنکه عده‌ای از مردم اصفهان بر ضد او شورش کردند و مامورین وصول باج را کشتند، دستور قتل عام مردم را صادر کرد. مورخین نوشته‌اند که هفتاد هزار نفر از مردم کشته شدند و از سرهای آنها مناره‌های زیادی ساخت. تیمور تا نوامبر ۱۳۸۷ میلادی آذرماه به مدت سه ماه در اصفهان باقی ماند و سپس در دسامبر ۱۳۸۷ به سمت شیراز رهسپار شد تا سلسله آل مظفر را از میان بردارد
شهر اصفهان از نظر آبادی و صنعت و هنر در مرکز فلات ایران برای کلیه کسانی که به ایران هجوم می‌آوردند مورد توجه بود. تیمور دنبال بهانه‌ای بود که اصفهان را فتح کند. تیمور زمانی که در خراسان بود دچار یک نوع بیماری شد که پزشکان تشخیص دادند که این بیماری در نتیجه گرمی مزاج است و تنها آبلیموی شیراز است که رفع این بیماری را می‌کند. تیمور از این جهت نامه‌ای به شاه منصور از آل مظفر فرستاد و از او درخواست کرد که چندین ظرف بزرگ آبلیموی شیراز به سرعت به خراسان بفرستد. شاه منصور در جواب تیمور نوشت: «من دکان عطاری ندارم که تو مرا تحقیر می‌کنی و خیال می‌کنی که از نسل چنگیز هستی و من برای تو آبلیمو بفرستم. این کار خیال باطلی است. اگر هم آبلیموفروش بودم برای تو نمی‌فرستادم.» در آن زمان آل مظفر بر کرمان، شیراز، اصفهان و خوزستان فرمانروا بودند و مرکز حکومت آنان شیراز بود. حاکم اصفهان عموی سلطان زین العابدین پادشاه مظفر بود و نظر داشت که اگر تیمور به اصفهان حمله کند ما باید دروازه‌های شهر را روی او باز کنیم ولی شاه منصور مظفری اعتقاد داشت که باید در مقابل تیمور ایستادگی کرد.
در آن موقع اصفهان دارای دیوار و برج و باروی محکمی بود که قطر آن آن قدر پهن بود که یک گاری می‌توانست روی دیوار شهر حرکت کند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سده اصفهان رسانید و در آنجا پس از کسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان شهر را از بهار سال ۷۸۹ محاصره کرد. علمای شهر به اتفاق حاکم شهر توافق کردند که از تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل و کشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمع آوری سپاه از طریق شیراز به خوزستان به ویژه دزفول رفت.
اما حاکم وقت به تیمور قول پرداخت باج و خراج داد و سه هزار سرباز تاتار برای گرفتن باج و مالیات وارد منازل مردم اصفهان شدند. یکی از اهالی اصفهان به نام «علی کچه پا» گروهی را دور خود جمع کرد و به آنها گفت که به محض شنیدن صدای طبل در نیمه شب به همه سربازان تاتار حمله برده و آنان را بکشید. فردای آن شب تیمور شنید که سه هزار سرباز او کشته شده‌اند، لذا دستور قتل عام صادر کرد و برای آوردن هر سر از کشته شدگان بیست دینار جایزه تعیین کرد. سربازان تاتار آن قدر با خود سر آوردند که تیمور دیگر نمی‌خواست پول بدهد و قیمت هر سر را به نیم دینار رسانید. لذا وقتی که تعداد سرها به هفتادهزار نفر رسید، کشتار را متوقف کرد ولی بچه‌های یتیم زیادی در شهر به جا ماندند. تیمور ابتدا مردم باقی مانده را وادار کرد که کشته شدگان تاتار را دفن کنند. در نزدیک مسجد جامع اصفهان در یک منطقه مرتفع تمام بچه‌های کشته شدگان توسط یکی از بزرگان شهر جمع آوری شدند. امیرتیمور وقتی که به سمت کودکان نظر کرد، پرسید که این نگون بختان خاک نشین کیستند آن مرد بزرگ گفت: کودکان بینوا هستند که پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاک شده‌اند و تو به خاطر خدا به این موجودات بی گناه رحم کن. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی که کودکان بودند راند و چنان نمود که ایشان را ندیده‌است. سواران از پی او شتافتند و بر آنان گذشتند و کودکان را به سم اسبان کوفتند و خرد کردند و در زیر پای اسبان با خاک یکسان کردند.
پس از این قتل عام، تیمور با سپاهیان خود به سمت شیراز حرکت کرد. اهالی شهر دروازه‌ها را گشودند در حالی که ملک منصور از آل مظفر در دزفول بود. او بعد از آنکه هر کس از آل مظفر را که در شیراز اسیر نموده بود کشت به مردم صدمه‌ای وارد نکرد و شاعر بزرگ شیراز یعنی حافظ را خواست و به او گفت که من قسمت بزرگی از جهان را به ضرب شمشیر گشودم و هزاران شهر را ویران کردم تا پایتخت‌های خود را آباد و زیبا کنم و تو آن را که سمرقند باشد به خال هندویی می‌بخشی. خواجه فی البداهه جواب داد، ای سلطان این بخشش‌های بی جا بود که مرا به این روزگار فلاکت بار انداخت. تیمور از این جواب حافظ خوشش آمد و او را بخشید و انعامی به او داد.

Borna66
09-11-2009, 07:49 PM
تیمور جهان‌گیر نه جهان‌دار

تیمور فاتح خیلی خوبی بود. یعنی تقریبا هیچ گاه در دوره فتوحاتش شکست نمی‌خورد. همه جهان پیرامونش را فتح کرد . چنانچه شهر مسکو، با وجود فاصله بسیار طولانی با منطقه ایران و ماوراءالنهر، بازهم از هجوم او در امان نمی‌ماند. هند و بخش‌هایی از سوریه و مناطق شرقی ترکیه فعلی، فاصله‌هایی بسیار طولانی هستند. تدارکات برای یک لشگرکشی اهمیتی بسیار زیاد دارد و حتی چنانچه بدرستی برنامه ریزی نشود، بعد از هجوم اولیه، در اثر محاصره شدن، لشگر حمله کننده نابود خواهد شد. اما هیچ یک از این موارد از حمله‌ها و تصرفات تیمور گزارش نشده و این قدرت برنامه‌ریزی نظامی بسیار زیاد و درخشانی را می‌طلبد. اما تقریبا هیچ یک از مناطق فتح شده ، در اختیار و تصرف جانشینانش باقی نمی‌ماند. امپراتوری او، به‌سرعت و پس از مرگ او فرو می‌پاشد و تنها به‌منطقه خراسان محدود می‌گردد. البته خراسان بزرگ یعنی تمامی ماوراءالنهر و حتی بخش بزرگی از افغانستان فعلی و تمامی خراسان امروزی و بخشی از سیستان.
شیوهٔ تیمور در سرکوبی حاکمان مناطق بر تسلیم و ابقا استوار بود. حاکمی که تسلیم می‌شد، به عنوان حاکم دست نشانده در منصب خویش ابقا می‌گردید و اگر سرکشی می‌کرد، بشدت سرکوب و تنبیه می‌شد؛ مثلاً، امیرولی ، که بر حکومت گرگان و استرآباد ابقا شده بود، هنگامی که سرکشی کرد تیمور به آن نواحی لشکر کشید و او را سرکوب کرد.
این جهان‌گیری و نه جهان‌داری، بسیار ما را به تأمل فرا می‌خواند که چه عواملی سبب می‌شود تا یک سلسله براستی شکل بگیرد و باقی بماند و کدامین عوامل در عملکر تیمور نبوده‌است و چنین شده‌است. توانایی بسیار در فتح کردن و عدم توانایی بازماندگان در ادامه آن ، به همین شکل در نادرشاه نیز مشاهده می‌شود و جای بررسی بیشتر و کاملتر دارد

Borna66
09-11-2009, 07:49 PM
بازماندگان تیمور

از فرزندان ذکور وی، عمرشیخ و جهانگیر در زمان حیات تیمور درگذشتند و میرانشاه و شاهرخ نیز چون موردتوجه پدر نبودند، به جانشینی انتخاب نشدندو تیمور، پیرمحمد جهانگیر را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی خود بر گزی. سیاست تیمور در ادارهٔ شهرهای تسخیر شده، واگذاری حکومت هر ولایت به یکی از اعضای خاندانش یا حکامِ محلیِ مورداعتماد و قرارگرفتن خودش در رأس همهٔ امور بود با اعلام خبر مرگ تیمور، این امیرزادگان و مدعیانِ سلطنت، بر سر جانشینی او به کشمکش پرداختند و به این ترتیب اندکی بعد از مرگش، منازعات طولانی خانوادگی و درونی بین بازماندگانش آغاز شد.
بر خلاف چنگیز که پسرانش بلافاصله بعد از او، با ولیعهدی که او برگزیده‏ بود کنار آمدند و با حفظ اتحاد، از فروپاشی امپراتوری جلوگیری کردند، بازماندگان تیمور به درگیری با هم پرداختند. بازماندگان تیمور که بیشتر از نوادگانش بودند، پس از مرگش به مخالفت با یکدیگر پرداختند و قلمرو وسیعی را که او با وجود آن همه جنگ و شقاوت به هم پیوند داده بود، تجزیه نمودند.
در آغاز، همراهان تیمور مرگ «صاحبقران» (لقبی که تیمور به خود داده بود) را پنهان داشتند و به علاوه طرح حمله به چین را بی آن که لغو نمایند، متوقف کردند. همچنین چون نوه تیمور که بنا به وصیتش جانشین او می‌شد یعنی پیرمحمد فرزند میرزا جهانگیردر آن هنگام دور از پایتخت و در حدود غزنین بود، موقتا دیگری را به نیابت از او جانشین تیمور نمودند. این شخص خلیل سلطان، پسر میرانشاه ( پسر دیگر تیمور ) بود و در آن هنگام با لشگر تیمور همراه و حاضر شده بود. البته این اقدام هم فایده‌ای نبخشید و به زودی با مخالفت بازماندگان مواجه شد. به تدریج این اختلافات طولانی شد و دامنه پیدا کرد. چنان که در اندک مدتی، این توطئه‏ها و تحریکات، میراث عظیم تیمور را به حکومتهای مستقل و متخاصم تبدیل کرد.

Borna66
09-11-2009, 07:50 PM
منابع


طبقات پادشاهان اسلام لین‌پول ترجمهٔ عباس بخت
دانشنامه رشد، تیمور لنگ
دانشنامه رشد، جانشینان تیمور
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
غفاریان، سیروس، تیمور لنگ و قتل‌عام مردم اصفهان، مناره‌ای از جمجمه‌ها
براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران، به تصحیح علی اصغر حکمت، از سعدی تا جامی، چاپخانه بانک ملی ایران، تهران، ۱۳۲۷
تاج السلمانی، شمس الحسن، ج ۸، چاپ عکسی از نسخهٔ خطی کتابخانة لالااسماعیل افندی، ش ۳۰۴، با ترجمة آلمانی از هانس روبرت رومر، ویسبادن ۱۹۵۵
یزدی، شرف الدین علی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصّل ایران در دورهٔ تیموریان، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۳۶
اسماعیلی، امیر، جهان گشایی تاریخ، تیمور فاتح، انتشارات شقایق، تهران ۱۳۶۹
صفی زاده، تاریخ پنج هزارساله ایران، جلد دوم، انتشارات آرون، تهران ۱۳۸۲
لمب، هارولد، تیمور لنگ، ترجمه علی جواهرکلام، امیرکبیر، تهران ۱۳۳۴
رجب نیا، مسعود، سفرنامه کلاویخو، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ۱۳۳۷
بریون، مارسل، منم تیمور جهان گشا، ترجمه ذبیح الله منصوری، کتابخانه مستوفی، تهران ۱۳۷۴
غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افرادالبشر، چاپ خیام، جلد ۳ و ۴
عجائب المقدور فی تاریخ تیمور، چاپ بنگاه ترجمه و نشر کتاب
تیمور گورکان، تزوکات تیموری، تحریر ابوطالب حسینی تربتی به فارسی، آکسفورد ۱۷۷۳، چاپ افست تهران ۱۳۴۲

Borna66
09-11-2009, 07:50 PM
تیمور لنگ و قتل عام مردم اصفهان



مناره ای از جمجمه ها



نوشتهء: سیروس غفاریان



http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

در۷۹۰ ه ق ۲۷ اوت ۱۳۸۷ میلادی تیمور لنگ اصفهان را فتح كرد ولی به سبب آنكهعده ای از مردم اصفهان بر ضد او شورش كردند و مامورین وصول باج را كشتند،دستور قتل عام مردم را صادر كرد. مورخین نوشته اند كه هفتاد هزار نفر ازمردم كشته شدند و از سرهای آنها مناره های زیادی ساخت.
تیمور تا نوامبر۱۳۸۷میلادی آذرماه به مدت سه ماه در اصفهان باقی ماند و سپس در دسامبر۱۳۸۷به سمت شیراز رهسپار شد تا سلسله آل مظفر را از میان بردارد. حالببینیم كه تیمور كه بود و چه كرد و با چه بهانه و انگیزه ای در اصفهان قتلعام به راه انداخت و چگونه رخت از این جهان بربست. «تیمور» Timur راایرانیان به سبب لنگی پای چپش، تیمورلنگ می خوانند اروپائیان به او «تامرلان» می گویند. تیمور فرزند «ترغای» از قوم تاتار بود كه آن قوم نیزشاخه ای از مغولان آسیای مركزی بودند. تیمور به زبان مردم آسیای مركزی بهمعنی «آهن» است. او در ۸ آوریل ۱۳۳۵ میلادی در شهر «كش» شهر سبز كنونی درجنوب سمرقند بر سر راه این شهر و بلخ به دنیا آمد. طایفه ای كه تیمورمتعلق به آن بود «برلاس» نام داشت.
ابن عربشاه مورخ معروف در كتاب «عجایب المقدور» می نویسد: تیمور درنوجوانی وقتی كه مشغول دزدیدن گوسفندی بود، پایش مجروح شد و چون به خوبینمی توانست راه برود به تیمورلنگ معروف شد. تیمور در جوانی به حكومت «كش»نائل شد و به تدریج بر همه ماوراءالنهر چیره شد و شهر سمرقند را پایتختخود قرار داد. تیمور وقتی بر ماوراءالنهر غلبه كرد متوجه ایران شد. او از۱۳۸۱میلادی ۷۸۳ ه ق حمله به شهرهای خراسان را آغاز كرد و تا ۱۸ فوریه۱۴۰۵كه در شهر اترار در محل فاراب قدیم به سرماخوردگی شدید و افراط درشرب خمر، جان به جان آفرین تسلیم كرد. بخش عظیمی از جهان كه مدت ۲۵ سال دراضطراب و ترس بود نجات یافت. مورخان جهان از تولد تا مرگ او برایش افسانههایی نیز ساخته اند.
ابن عربشاه مورخی كه درباره دوره تیمور قلمفرسایی كرده است در كتاب عجایبالمقدور می نویسد: «در شب تولد او جسمی مانند شهاب سنگ از هوا بر زمینخورد و در نتیجه شراره هایی از آن بر هوا خاست و باز می گوید كه موقع تولددستش خون آلود بود. خون آلود بودن دست را برای چنگیز نیز گفته اند.» درزمان تولد او طاعون مرگ سیاه اكثر نقاط اروپا و بخشی از آسیا را فرا گرفتبه طوری كه مورخین نوشته اند، نیمی از مردم انگلستان به كام مرگ فرو رفتندو دو سوم دانشجویان دانشگاه آكسفورد نیز طعمه طاعون شدند.
تیمور وقتی كهبه قصد كشورگشایی به ایران و ممالكت مجاور حمله برد، كمتر از طاعون نبود. «گیبون» (Gibbon) مورخ انگلیسی می گوید كه: «او تازیانه عبرت خدایی برمخلوق زمین بود. نه بانی خیر بود و نه مرهم جراحات آنها.» سر جان ملكمگفته است كه تیمور از بزرگ ترین جنگاوران عالم ولی از بدترین پادشاهانروزگار بود. او از ماوراءالنهر جنگ و غارت را آغاز كرد و تمام خراسان،سیستان، هند و به خاك ایران از شمال تا جنوب شام، آسیای صغیر، غرب ایران وبالاخره هر جایی كه انسانی زندگی می كرد به ضرب شمشیر گرفت و ساختن كلهمناره از ابداعات او است. هارولد لمب نویسنده كتاب تیمورلنگ می نویسد:موقع محاصره هر شهری در روز اول پرچم سفیدی جلو سراپرده خود برمی افراشت واین علامت آن بود كه اگر مردم شهر تسلیم شوند، آزاری نمی بینند.
در روزدوم پرچم سرخ می شد و این علامت آن بود كه اگر شهر تسلیم شود فقط سردارانآن شهر مجازات می شوند. در روز سوم پرچم سیاه می شد به این معنی كه تماماهل شهر باید بمیرند. ولی در مورد هرات خلف وعده كرد و در مرحله دوم كهپرچم قرمز را برافراشته بود به شهر حمله برد و ضمن كشتار همه مردم، آن راویران ساخت. اگر شكوه و جلال تیمور را می خواهیم بدانیم باید سفرنامه «كلاویخو»Clavigo سفیر اسپانیا در دربار تیمور را مطالعه كنیم تا به اخلاقو روش زندگی او آگاه شویم. كلاویخو در هشت سپتامبر ۱۴۰۳ تیمور را در چادرسلطنتی ویژه در سمرقند ملاقات كرد. تیمور به سبب آنكه از نسل صحرانوردانبود با آنكه قصر باشكوه شاهی در سمرقند داشت درون یك چادر به سبك ایلیزندگی می كرد كه شكوه و جلال و عظمت و زیبایی آن از یك قصر سلطنتی بیشتربود.

Borna66
09-11-2009, 07:50 PM
اخلاق و روش زندگی امیرتیمور تمام مورخین و سفرنامه نویسان، هارولد لمب و كلاویخو و سایرین در این نكتهمتفق القول هستند كه تیمور همه جا را غارت می كرد تا بتواند سمرقند را چونیك شهر رویایی بسازد.ثروت امیرتیمور از طلا و نقره و سنگ های قیمتی و جواهرات، آن قدر زیاد بودكه می توانستند سطح زمین را با سكه طلا فرش كنند و هر روز هزار مثقال طلاخرج آشپزخانه و شربت خانه خصوصی او بود. بی رحم تر از این مرد در جهانیافت نمی شد و اگر مقابل چشم او صد هزار مرد و زن و كودك را سر می بریدندكوچك ترین تاثیری در او نمی كرد. او چون می خواست در یك جامعه اسلامی موردتوجه مردم و علما و دراویش قرار گیرد، خیلی به دینداری تظاهر می كرد. امادر خفا شراب می خورد.
تیمور به رسم ایلیاتی درون چادر و یا اگر هم در قصرسلطنتی بود روی زمین غذا می خورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مركزی بودغذای او اكثرا كباب گوشت كره اسب بود. او برای ساختن سمرقند و قصرها ومساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آنجا برد. وقتیمی خواست شهر زادگاه خویش كش را تجدید بنا كند دو تن از معماران كه به اوقول داده بودند كه در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند كرد، موفق نشدندآن دو را گردن زد. در اداره كشور و انتصاب فرماندهان ویژگی هایی داشت كهخوی وحشیگری او را نمایان می ساخت. كسی را به فرماندهی سپاه انتخاب می كردكه از نظر منش و شخصیت سنگدل تر، بدخوتر و بی رحم تر و فرومایه تر باشد.
در سخن گفتن از لغات فارسی، تركی و مغولی استفاده می كرد. به مجرد اینكهدرباره كسی قضاوت می كرد اگر بمیرد بهتر است ملازمان او در كشتن آن فردبیچاره اقدام می كردند. در ۱۹۴۱ همزمان با حمله هیتلر به شوروی كه نزد روسها به جنگ میهنی مشهور شد، خاورشناسان شوروی قبر تیمور را شكافتند تاببینند كه از روی شكل جمجمه اش مجسمه او را بسازند.
بعد از ۵۷۵ سال اسكلتاو سالم بود و پای چپش كوتاه تر از پای راستش بود و روی جمجمه اش هنوزمقداری از ریش او كه حنایی رنگ بود وجود داشت. او طی سه حمله همه ایران راتسخیر كرد. ادوارد براون در تاریخ ادبیات خود وقتی از دوره تیموریان صحبتمی كند از اعمال سبعانه او چند فقره را ذكر كرد كه از آن جمله است «قتلعام مردم سیستان در ۷۸۵ ه ۱۳۸۳ م كه در آن واقعه دو هزار نفر را زنده زندهدرون جرز دیوار گذاشتند. در دهلی صد هزار اسیر هندی را سربرید ۸۰۱ هدسامبر۱۳۹۸ و نیز زنده به گور كردن چهار هزار نفر ارمنی در ۸۰۳ ه ۱۴۰۰ م ودیگر بر پا كردن بیست كله مناره در همان سال نزدیك حلب و دمشق و دیگر قتلعام سكنه اصفهان در ۷۸۹ ه اوت ۱۳۸۷و اینها اندكی از بسیار حوادث خونین استكه در آن بی اعتنایی او را به جان ابنای نوع انسانی نشان می دهد.»
از مورخین دوره تیموری شرف الدین علی یزدی صاحب ظفرنامه در نوشتن تاریختیمور چاپلوسی را به حداكثر رسانید با تمام چاپلوسی هایی كه از تیمور كردهنتوانسته است كه قتل عام ها و كله مناره های امیرتیمور را ناگفته بگذارد وآن قدر حیا و ملاحظه نداشته كه او را از طرف خداوند موید و منصور هم میشمارد. ولی حقایق را سرجان ملكم در كتاب تاریخ ایران این گونه می گوید: باهفتصد هزار نفر لشكر كه او را می پرستیدند، اعتنایی به خیالات سایر طبقاتمردم نداشت. مقصود او بلندی نام و فتح بلاد بود و به جهت تحصیل اسباب ایندو مطلب پروا نداشت كه ملكی با خاك یكسان شود یا خلقی با تیغ بی جان شود.او جبار و متكبر و ظالم بود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابلترقی و استیفای خواهش خود به پر كاهی نمی سنجید.وقتی كه لرستان را در ۱۳۸۵ م ۷۸۷ ه ق فتح كرد مبارزینی را كه در خرم آبادو بروجرد در برابر او مقاومت كرده بودند زنده از پرتگاه های بلند به دروندره ها پرتاب كرد.

Borna66
09-11-2009, 07:50 PM
قتل عام مردم اصفهان
شهر اصفهان از نظر آبادی و صنعت و هنر در مركز فلات ایران برای كلیه كسانیكه به ایران هجوم می آوردند مورد توجه بود. تیمور دنبال بهانه ای بود كهاصفهان را فتح كند.
تیمور زمانی كه در خراسان بود دچار یك نوع بیماری شد كه پزشكان تشخیصدادند كه این بیماری در نتیجه گرمی مزاج است و تنها آبلیموی شیراز است كهرفع این بیماری را می كند. تیمور از این جهت نامه ای به شاه منصور از آلمظفر فرستاد و از او درخواست كرد كه چندین ظرف بزرگ آبلیموی شیراز به سرعتبه خراسان بفرستد. شاه منصور در جواب تیمور نوشت: «من دكان عطاری ندارم كهتو مرا تحقیر می كنی و خیال می كنی كه از نسل چنگیز هستی و من برای توآبلیمو بفرستم.
این كار خیال باطلی است. اگر هم آبلیموفروش بودم برای تونمی فرستادم.» در آن زمان آل مظفر بر كرمان، شیراز، اصفهان و خوزستانفرمانروا بودند و مركز حكومت آنان شیراز بود. حاكم اصفهان عموی سلطان زینالعابدین پادشاه مظفر بود و نظر داشت كه اگر تیمور به اصفهان حمله كند ماباید دروازه های شهر را روی او باز كنیم ولی شاه منصور مظفری اعتقاد داشتكه باید در مقابل تیمور ایستادگی كرد.
در آن موقع اصفهان دارای دیوار وبرج و باروی محكمی بود كه قطر آن آن قدر پهن بود كه یك گاری می توانست رویدیوار شهر حركت كند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سدهاصفهان رسانید و در آنجا پس از كسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان شهر رااز بهار سال ۷۸۹ محاصره كرد. علمای شهر به اتفاق حاكم شهر توافق كردند كهاز تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل وكشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمع آوری سپاه از طریقشیراز به خوزستان به ویژه دزفول رفت.
اما حاكم وقت به تیمور قول پرداختباج و خراج داد و سه هزار سرباز تاتار برای گرفتن باج و مالیات وارد منازلمردم اصفهان شدند. یكی از اهالی اصفهان به نام «علی كچه پا» گروهی را دورخود جمع كرد و به آنها گفت كه به محض شنیدن صدای طبل در نیمه شب به همهسربازان تاتار حمله برده و آنان را بكشید. فردای آن شب تیمور شنید كه سههزار سرباز او كشته شده اند، لذا دستور قتل عام صادر كرد و برای آوردن هرسر از كشته شدگان بیست دینار جایزه تعیین كرد. سربازان تاتار آن قدر باخود سر آوردند كه تیمور دیگر نمی خواست پول بدهد و قیمت هر سر را به نیمدینار رسانید. لذا وقتی كه تعداد سرها به هفتادهزار نفر رسید، كشتار رامتوقف كرد ولی بچه های یتیم زیادی در شهر به جا ماندند. تیمور ابتدا مردمباقی مانده را وادار كرد كه كشته شدگان تاتار را دفن كنند. در نزدیك مسجدجامع اصفهان در یك منطقه مرتفع تمام بچه های كشته شدگان توسط یكی ازبزرگان شهر جمع آوری شدند. امیرتیمور وقتی كه به سمت كودكان نظر كرد،پرسید كه این نگون بختان خاك نشین كیستند آن مرد بزرگ گفت: كودكان بینواهستند كه پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاك شده اند و تو به خاطر خدابه این موجودات بی گناه رحم كن. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی كه كودكانبودند راند و چنان نمود كه ایشان را ندیده است. سواران از پی او شتافتند وبر آنان گذشتند و كودكان را به سم اسبان كوفتند و خرد كردند و در زیر پایاسبان با خاك یكسان كردند.
پس از این قتل عام، تیمور با سپاهیان خود به سمت شیراز حركت كرد. اهالیشهر دروازه ها را گشودند در حالی كه ملك منصور از آل مظفر در دزفول بود.او بعد از آنكه هر كس از آل مظفر را كه در شیراز اسیر نموده بود كشت بهمردم صدمه ای وارد نكرد و شاعر بزرگ شیراز یعنی حافظ را خواست و به او گفتكه من قسمت بزرگی از جهان را به ضرب شمشیر گشودم و هزاران شهر را ویرانكردم تا پایتخت های خود را آباد و زیبا كنم و تو آن را كه سمرقند باشد بهخال هندویی می بخشی. خواجه فی البداهه جواب داد، ای سلطان این بخشش های بیجا بود كه مرا به این روزگار فلاكت بار انداخت. تیمور از این جواب حافظخوشش آمد و او را بخشید و انعامی به او داد. تیمور سپس به تعقیب بقیهسلاطین آل مظفر روانه خوزستان شد و به اتفاق شاهرخ به جنگ شاه منصور رفت واو را كشت و با كشته شدن او سلسله آل مظفر منقرض شد. بالاخره تیمور بعد ازاین همه كشتار و وحشیگری به اترار رفت و در آنجا مرد. او در مقبره ای بهسال ۱۴۰۵ میلادی دفن شد كه تیمور قبلا دستور داده بود به صورت یك ساختمانمجلل بسازند و مادر او بی بی خانم در آن دفن شده بود و بعدا عده دیگری ازخاندان تیموری نیز در آن دفن شده بودند. وقتی تیمور در آن مدفون شد، اینمكان به گور امیر معروف شد.

Borna66
09-11-2009, 07:50 PM
منابع:۱ جهان گشایی تاریخ، تیمور فاتح نوشته امیر اسماعیلی، انتشارات شقایق، تهران ۱۳۶۹، ۲ تاریخ پنج هزارساله ایران جلد دوم، دكتر صفی زاده، انتشارات آرون، تهران ۱۳۸۲
۳ تیمور لنگ نوشته هارولد لمب، ترجمه علیجواهركلام، امیركبیر، تهران ۱۳۳۴
۴ سفرنامه كلاویخو نوشته مسعود رجب نیا، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران ۱۳۳۷
۵ تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، به تصحیح علی اصغر حكمت، از سعدی تا جامی، چاپخانه بانك ملی ایران، تهران، ۱۳۲۷
۶ منم تیمور جهان گشا، نوشته مارسل بریون فرانسوی ترجمه ذبیح الله منصوری، كتابخانه مستوفی، تهران