Borna66
09-11-2009, 03:58 PM
گزارش ناصرالدین شاه در بازدید از باغ وحشی در اروپا
…. بعد از ناهار رفتیم به باغ وحش . حسام السلطنه و نصرت الدوله با من در کالسکه نشستند.
پیشخدمت ها و غیره هم همراه بودن.چون روز یکشنبه بود ، کوچه ها خلوت بود .
همه مردم توی چمن ها خوابیده بودند. باز کالسکه ما را که می دیدند ، از اطراف دویده ، می آمدند ، هورا می کشیدند ؛ خلاصه راه دوری بود.
از کوچه ها و میدان ها و غیره عبور کرده تا رسیدیم به در باغ وحش پیاده شدیم.
کالسکه زیادی در باغ و کوچه بود. معلوم شد جمعیت زیادی به واسطه روز یکشنبه به باغ وحش آمده اند .
رئیس باغ که مردی پیر و گوشش هم سنگین بود ، آمد … صحبت کردم.
زن و مرد زیادی بود. ما از میان کوچه تنگ مرد و زن عبور می کردیم و متصل هورا می کشیدند.
انصافاٌ قلباً به ما میل دارند و زیاده از حد با حرمت و ادب حرکت می کنند.
خلاصه وحوش اینجا را قفس به قفس علی حده از هم جدا ساخته اند.
چند حیوان عجیب اینجا بود که جای دیگر دیده نشده بود ؛ اولاً ” هیپوپوتام ” است که اسب دریایی است ؛ چیز غریبی است ؛ سه عدد بود ؛ یعنی یک جفت نر و ماده و یک بچه هم همان جا زاییده بودند. بچه هم خیلی بزرگ بود. در بیرون آب ایستاده بود و بزرگ ها توی آب بودند.
غذا به دهانش می انداختند. دهانش را مثل یک دروازه باز می کرد . دندانهای بسیار درشت داشت . بسیار عظیم الجثه بود. آنچه من فهمیدم ، کرگدن دریایی است.
ثانیاً میمونی بود بسیار بزرگ و کریه المنظر به عینه انسان ؛ به خصوص دست و پایش خیلی شبیه انسان است . صاحبش می رقصاند ، پا می زد. می ایستاد ، حرف می زد ، انگلیسی بلد بود. بعد جلو جلو ما راه می رفت اما متصل میل داشت دست هایش را گرفته ، راه ببرند.
بعد به قفس میمونها انداختند. جست و خیز غریبی داشت. بند بازی می کرد.
ثانیاً شیر و روباه بحری است که هر دو توی حوض آب بودند. دور حوض ، معجر بود. شخصی به زبان فرانسه با آنها حرف می زد. بسیار تیز هوش بودند. جثه شیر خیلی بزرگ است . تنش پشم نازکی دارد .
دست و پایش به بال ماهی و پر شب پره شبیه است اما با همان ها بسیار تند راه می رفت . در کنار و وسط حوض سکویی بود ؛ صندلی گذاشته بودند.
روی صندلی می رفت ، می نشست. روباهش هم شبیه به شیر بود اما کوچکتر. می رفتند زیر آب .
مستحفظ سوت می زد ، همان آن از آب بیرون می آمدند ، روی سکوی حوض نشسته ، مستحفظ را ماچ می کردند.
می گفت : ” یک ماچ دو ماچه ” . هر چه می خواست ، او را ماچ می کردند. بسیار تماشا داشت.
رابعاً میمون های خیلی کوچک به قدر موش سلطانیه دیده شد ؛ بسیار غریب. فیل و کرگدن و شیر یال دار ، پلنگ سیاه ، ببر و غیره. مرغ و طوطی های الوان بودند. غیر از این هم بسیار جاها بود. خسته بودم ؛ نتوانستم بگردم . جمعیت هم زیاد بود. معاودت به منزل شد.
از سفرنامه ناصرالدین شاه به فرنگستان – ص ١١۴ و ١١۵
…. بعد از ناهار رفتیم به باغ وحش . حسام السلطنه و نصرت الدوله با من در کالسکه نشستند.
پیشخدمت ها و غیره هم همراه بودن.چون روز یکشنبه بود ، کوچه ها خلوت بود .
همه مردم توی چمن ها خوابیده بودند. باز کالسکه ما را که می دیدند ، از اطراف دویده ، می آمدند ، هورا می کشیدند ؛ خلاصه راه دوری بود.
از کوچه ها و میدان ها و غیره عبور کرده تا رسیدیم به در باغ وحش پیاده شدیم.
کالسکه زیادی در باغ و کوچه بود. معلوم شد جمعیت زیادی به واسطه روز یکشنبه به باغ وحش آمده اند .
رئیس باغ که مردی پیر و گوشش هم سنگین بود ، آمد … صحبت کردم.
زن و مرد زیادی بود. ما از میان کوچه تنگ مرد و زن عبور می کردیم و متصل هورا می کشیدند.
انصافاٌ قلباً به ما میل دارند و زیاده از حد با حرمت و ادب حرکت می کنند.
خلاصه وحوش اینجا را قفس به قفس علی حده از هم جدا ساخته اند.
چند حیوان عجیب اینجا بود که جای دیگر دیده نشده بود ؛ اولاً ” هیپوپوتام ” است که اسب دریایی است ؛ چیز غریبی است ؛ سه عدد بود ؛ یعنی یک جفت نر و ماده و یک بچه هم همان جا زاییده بودند. بچه هم خیلی بزرگ بود. در بیرون آب ایستاده بود و بزرگ ها توی آب بودند.
غذا به دهانش می انداختند. دهانش را مثل یک دروازه باز می کرد . دندانهای بسیار درشت داشت . بسیار عظیم الجثه بود. آنچه من فهمیدم ، کرگدن دریایی است.
ثانیاً میمونی بود بسیار بزرگ و کریه المنظر به عینه انسان ؛ به خصوص دست و پایش خیلی شبیه انسان است . صاحبش می رقصاند ، پا می زد. می ایستاد ، حرف می زد ، انگلیسی بلد بود. بعد جلو جلو ما راه می رفت اما متصل میل داشت دست هایش را گرفته ، راه ببرند.
بعد به قفس میمونها انداختند. جست و خیز غریبی داشت. بند بازی می کرد.
ثانیاً شیر و روباه بحری است که هر دو توی حوض آب بودند. دور حوض ، معجر بود. شخصی به زبان فرانسه با آنها حرف می زد. بسیار تیز هوش بودند. جثه شیر خیلی بزرگ است . تنش پشم نازکی دارد .
دست و پایش به بال ماهی و پر شب پره شبیه است اما با همان ها بسیار تند راه می رفت . در کنار و وسط حوض سکویی بود ؛ صندلی گذاشته بودند.
روی صندلی می رفت ، می نشست. روباهش هم شبیه به شیر بود اما کوچکتر. می رفتند زیر آب .
مستحفظ سوت می زد ، همان آن از آب بیرون می آمدند ، روی سکوی حوض نشسته ، مستحفظ را ماچ می کردند.
می گفت : ” یک ماچ دو ماچه ” . هر چه می خواست ، او را ماچ می کردند. بسیار تماشا داشت.
رابعاً میمون های خیلی کوچک به قدر موش سلطانیه دیده شد ؛ بسیار غریب. فیل و کرگدن و شیر یال دار ، پلنگ سیاه ، ببر و غیره. مرغ و طوطی های الوان بودند. غیر از این هم بسیار جاها بود. خسته بودم ؛ نتوانستم بگردم . جمعیت هم زیاد بود. معاودت به منزل شد.
از سفرنامه ناصرالدین شاه به فرنگستان – ص ١١۴ و ١١۵