توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شیخ الرئیس ابو علی سینا
Borna66
09-11-2009, 02:46 AM
ابن سینا (شیخ الرئیس ابو علی سینا) یا پور سینا (http://243.blogfa.com/post-6.aspx)
ابن سینا (شیخ الرئیس ابو علی سینا) یا پور سینا (980 - 1037) دانشمند, فیلسوف و پزشک ایرانی, 450 کتاب در زمینههای گوناگون نوشته است که تعداد زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفه است. جرج سارتون او را مشهورترین دانشمند سرزمینهای اسلامی میداند که یکی از معروفترینها در همهٔ زمانها و مکانها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب قانون است.
ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبدالله زاده در سال 370 هجری قمری و در گذشته در سال 428 هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف. نام او را به تفاریق ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفتهاند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجةالحق شرفالملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهمترین کتابهای او عبارتند از شفا در فلسفه و منطق و قانون در پزشکی.
«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچیک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزاي فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامهای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص125)
«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص493)
بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:
پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم .نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان میبردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنانکه آموزگارانم از دانستههای من شگفتی مینمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانشهای روزگار خود چیزهایی میدانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه میآموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.
ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی میگفت میگماشتم و در ذهنم به بررسی آن میپرداختم و آن را روشنتر و بهتر از آنچه استادم بود فرامیگرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.
چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمیرفت در کوتاهترین زمان در این رشته موفقیتهای بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان میکردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمیفهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمییافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنانکه مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبردهبودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید میشدم و میگفتم مرا در این دانش راهی نیست... یک روز عصر از بازار کتابفروشان میگذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار میگشت به من الحاح کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابو نصر فارابی، هنگامی که به در خانه رسیدم بیدرنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از بر داشتم پی بردم و دشواریهای آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود. صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم.
وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود میشدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتابهای بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمیدانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آنها بسیار سود جستم.
چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آنجا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم پیش از آن در بخارا نیز کتابهایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگانج بیرون آمدم مدتی همچون آوارهای در شهرها میگشتم تا به گرگان رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتابهایی تصنیف کردم. ابو عبید جوزجانی در گرگان به نزدم آمد.
Borna66
09-11-2009, 02:46 AM
ابو عبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتابهای او را تحریر کردم استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد و در آنجا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمسالدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم شفا را به خواهش من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد 4 ماه در زندان بسر برد و در زندان 3 کتاب به رشته تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تن دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان در آمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشین خود ساخت. استاد در این شهر کتاب شفاء را تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان میرفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و هم در آن شهر به خاک سپرده شد.
مهمترین آثار ابن سینا
الشفاء یا به پارسی شفا: این کتاب مهمترین و جامعترین اثر مولف در فلسفه مشاء و مبین آراي شخصی اوست. کتاب دانشنامه گونهای است در زمینه منطق،ریاضیات، طبیعیات و الهیات که در سال 410 قمری نوشته شده است. درابتدای کتاب، سخن ابو عبید عبد الرحمن محمد جوزجانی که بیانگر هدف و میزان تبعیت مولف از آراي ارسطوست،ذکر شده است. بخش منطق در نه فن و هر فن شامل چند مقاله است. عناوین آن عبارتند از مدخل،مقولات،باری آرمنیاس،قیاس،برهان،مغالطه و شعر است.این بخش 4 جلد از مجموعه را تشکيل ميدهد.
اشعار ابن سینا
ابن سینا در شعر نیز دستی داشته و اشعار زیادی به زبان عربی سروده است و حتی منظومههایی مثل قصیده ارجوزه در مسايل علمی ساخته است. اشعاری نیز به زبان فارسی از او روایت کردهاند که برخی از آنها به نام دیگران نیز آمده است و با توجه به اسلوب و معانی آنها باید در انتساب این اشعار به ابن سینا تردید روا داشت. ما در اینجا، برای آشنايی مختصر با اشعار ابن سينا، گزيدهای از مستندترین آنها را میآوريم: غذای روح بود باده رحیق الحق که رنگ او کند از دور رنگ گل را دق به رنگ زنگ زداید ز جان اندوهگین همای گردد اگر جرعهای بنوشد بق به طعم، تلخ چوپند پدر و لیک مفید به پیش مبطل، باطل به نزد دانا، حق می از جهالت جهال شد به شرع حرام چو مه که از سبب منکران دین شد شق حلال گشته به فتوای عقل بر دانا حرام گشته به احکام شرع بر احمق شراب را چه گنه زان که ابلهی نوشد زبان به هرزه گشاید، دهد ز دست ورق حـلال بر عـقلا و حـرام بر جهـال که میمحک بود وخیرو شر از او مشتق غلام آن میصافم کزو رخ خوبان به یک دو جرعه برآرد هزار گونه عرق چو بوعلی میناب ار خوری حکیمانه به حق حق که وجودت شود به حق ملحق
* * * * * * * * * * * * * *
روزکی چـــــند در جهان بودم بر سر خـــــاک باد پیمودم ساعتی لطف و لحظهای در قهر جان پاکــــیزه را بــــیالودم با خرد را به طبع کردم هجو بی خرد را به طمع بـــستودم آتـشــــــی بر فروخــــــتم از دل وآب دیده ازو بــــــــپالودم با هواهای حرص و شــیطانی ساعــــتی شادمـــان نیاسودم آخر الامر چون بر آمد کـــــــار رفتـــم و تخم کشته بدرودم کـس نداند که مــن کـــجا رفتم خود ندانم که من کجا بودم
* * * * * * * * * * * * * *
می حاصل عمر جاودانی است، بده سرمایهٔ لذت جوانی است، بده سوزنده چو آتش است، لیکن غم را سازنده چو آب زندگانی است، بده
* * * * * * * * * * * * * *
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت یک موی ندانست ولی موی شکافت اندر دل من هزارخورشید بتافت آخربه کمال ذرهای راه نیافت
* * * * * * * * * * * * * *
مایـــیم به عفو تـو تــولاکرده وز طاعت معصیت تبرا کرده آنجا که عنایت تو باشد، باشد ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده
* * * * * * * * * * * * * *
هر هیأت و هر نقش که شد محو کنون در مخزن روزگار گردد محزون چون باز همین وضع شود وضع فلک از پرده غیبش آورد حق بیرون
* * * * * * * * * * * * * *
در پرده سنحق نیست که معلوم نشد کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد در معرفتت چو نیک فکری کردم معلومم شد که هیچ معلوم نشد
Borna66
09-11-2009, 02:46 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
زندگينامه ابن سينا
شرف الملك حجت الحق شيخ ابوعلي، حسين عبدالله بن حسن بن علي بن سينا معروف به ابن سينا يا بوعلي سينا، بزرگترين دانشمند ايران و سرآمد حكماء و اطباء در ادوار اسلامي و مشهور در سراسر دنياست كه سهمي عظيم در ترقي و تكامل علم در جهان داشته است. اروپاييان وي را Avicenna مي نامند. پدرش از مردم بلخ و اسماعيلي بود. او كه از عمال دولت ساماني بود در عهد سلطنت نوح بن منصور به بخارا منتقل شد و امور مالي قرية خرميثن را برعهده گرفت.
در نزديكي قرية خرميثن دهي بود بنام افشنه كه عبدلله در آن زني گرفت بنام ستاره كه از وي حسين دراول شهريور 359 هجري شمسي برابر با سوم صفر سال 370 هجري قمري و و فرزند ديگري بنام محمود متولد شدند. پس از ولادت محمود ، هنگاميكه حسين 5 ساله بود عبدالله دوباره به بخارا برگشت و پسرانش در آنجا پرورش يافتند. حسين در آنجا قرآن و ادب را فراگرفت و هوش و استعداد او موجب تحير همگان بود. عبدالله او را براي فراگيري حساب و هندسه و حبر و مقابله نزد سبزي فروش و محمود مساح و براي; فقه نزد اسماعيل زاهد فرستاد. در اين هنگام ناتلي حكيم و فيلسوف شاگرد ابوالفرج بن الطيب به بخارا آمد و با اصرار پدر ، حسين را پذيرفت. حسين فلسفه را نزد او شروع كرد و در تحقيق حد جنس مسائل جديدي آورد كه باعث شگفتي ناتلي شد و او عبدالله را از گماردن حسين به شغلي غير از علم آموزي برحذر داشت. حسين پس از آنكه در علم منطق مطالبي از استاد آموخت شخصاً به تحقيق و تشريح آن پرداخت تا در آن علم سرآمد شد. در همين حال به تحصيل و تجربة علم طب و درمان بيماران و كشف درمانهاي; جديد مشغول بود و در عين حال از آموختن فقه و مناظره در آن كوتاهي; نمي; كرد. بدين ترتيب در هفده سالگي در تمام علوم زمان خود استاد شد و شهرت او در بخارا فراگير گرديد به ويژه در علم طب كه اطباء بزرگ بخارا از درمانهاي قاطع اين پزشك جوان شگفت زده بودند و در محضر او براي تلمذ حاضر مي شدند.
در اين زمان نوح بن منصور ساماني بيمار گرديد و پزشكان درباري از درمان او عاجز گشتند. به سراغ ابن سينا فرستادند و او با معالجة ماليخولياي امير به روشي شايسته نزد وي مقام و منزلتي ارجمند يافت و ابن سينا در ازاي اين خدمت اجازه استفاده از كتابخانه دربار سامانيان را خواست كه امير آنرا پذيرفت. بوعلي درباره عظمت اين كتابخانه شرحي نگاشته است.
بوعلي در 22 سالگي پدر را از دست داد و چون كار سامانيان با حملة محمود غزنوي رو به افول گذاشت آنجا را ترك كرد و به گرگانج نزد خوارزم شاه شتافت و در آنجا با دانشمنداني همچون ابوريحان بيروني ، ابوسهل مسيحي و ابونصر عراقي معاشرت كرد و پس از آن به خراسان رفت و بعد در گرگان ابوعبيد جوزجاني به شاگردي و ملازمت او درآمد . مدتي در ري و قزوين به طبابت و تدريس گذراند و سپس در همدان پس از معالجة شمس الدوله، وزارت او را برعهده گرفت. پس از مرگ او مدتي زنداني بود و پس از گريختن و مدتي زندگي پنهاني به اصفهان نزد علاءالوله رفت. شيخ در اصفهان كتاب "شفا" و بسياري ديگر از رسالات را تمام كرد و در سفر علاءالدوله به شاپورخواست "كتاب النجات" را نگاشت. "كتاب الانصاف" و دانشنامة علائي از دستاوردهاي همين دوران است. در يكي از كشمكشهايي كه بين علاءالدوله و ابوسهل حمدوني پيش آمد اثاثه و كتب شيخ به غارت رفت.
در مجموع شيخ الرئيس راحتي; خيال نداشت و در اثر سفرهاي; متعدد بسيار فرسوده گشت و نهايتاً در حين سفري به همدان در سال 428 هجري شمسي در اثر قولنج درگذشت. از 450 تأليف ابن سينا 260 كتاب و رساله در علوم مختلف بجا مانده است كه حدود 40 عنوان از آنها در علم پزشكي; هستند. كتاب "قانون" او در طب چنان جامع و كامل بود كه حتي تا سال 1909 ميلادي در دانشگاههاي اروپايي تدريس مي شد. وي با شيوه اي تشريحي و تحليلي به بررسي اعضاء بدن انسان و بيماريها پرداخته است و با اينكه بسياري از دانسته هاي پزشكي امروز گسترده تر و متفاوت از دوران ابن سيناست ، اما روشمندي او در اين زمينه هنوز الگوي بسياري از كتب مرجع پزشكي مي باشد. اين كتاب در پنج جلد به زبان عربي كه زبان علمي آن دوران بوده، نگاشته شده است.
جلد اول "كليات" به اصول كلي علم طب اختصاص يافته است. جلد دوم دربارة داروها و مواد مؤثرة طبي به ترتيب حروف الفبا ست كه 760 دارو را دربرميگيرد. جلد سوم درباره بيماريها به ترتيب محل ابتلاء از سر تا پا است كه در بيست و دو فصل تنظيم شده است. جلد چهارم درمورد ناخوشيهايي مانند تب است كه به عضو خاصي محدود نمي شوند. جلد پنجم طرز تهيه داروهاي مركب را ارائه مي كند. قانون سه بار به طور كامل و چندين بار بصورت گزيده به زبان لاتين ترجمه شده است و از اوايل قرن دوازدهم ميلادي تقريباً در تمام دانشگاههاي اروپا كتاب درسي بوده است. در جايجاي كتاب تصاويري از اعضاء و استخوانهاي بدن نيز كشيده شده است. در حال حاضر تنها پنج نسخه كامل عربي از قانون در جهان ثبت شده اند كه همگي در كتابخانه هاي اروپا و امريكا نگهداري مي شوند.
بزرگي بوعلي در علوم به حدي است كه ويليام هاروي (كاشف سيستم گردش خون در قرن 17 ميلادي) مي گويد اگر مي خواهيد به سرچشمه هاي دانش برسيد آثار ارسطو، سيسرو و ابن سينا را بخوانيد. ويليام اُسلر مي گويد "قانون طولانيتر از هر كتابي مرجع پزشكي در جهان بوده است"
Borna66
09-11-2009, 02:47 AM
ابو علی حسین بن عبدالله بن سینا، در ماه صفر 370ق/اوت980م در افشنه، نزدیک بخارا متولد شد (در زمان ترجمه برخی از آثار او به زبان لاتینی در سده دوازدهم م، تلفظ اسپانیایی نام او، Aven Sina یا Aben به شکل Avicenne درآمد که بطور کلی، در مغرب زمین به این اسم شناخته شده است). پدر وی از والدین دولت آل سامان بود. از مهمترین جزئیات زندگی ابن سینا از طریق شرح حال خود نوشت او که مرید و ندیم جوزجانی کامل کرده است، آگاهی داریم.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
ابنسینا، کودکی بسیار تیز هوش بود. دانش او همه علوم زمان، نحو و ریاضیات، طبيعيات و طب، فقه و الاهیات بود. او، از چنان شهرتی برخوردار بود که در 17 سالگی امیر سامانی، نوح ابن منصور، او را دربار خود خواند و ابنسینا توانست بیماری او را معالجه کند. با این همه، مابعدالطبیعه ارسطو بر ابنسینا سخت دشوار مینموده است، چنانکه چهل بار آن کتاب را خواند، ولی چیزی بر او روشن نشد و سرانجام با قرائت رسالهای از فارابی که به تصادف به آن دست یافته بود، «پرده از پیش چشمان او برداشته شد». اعتراف به این قدر دانی ]از فارابی[ را با علاقه ثبت کردهاند، ابن سینا، در 18 سالگی، به تقریب، بر همه علوم آگاهی به هم رسانده بود، ولی میبایست آنها را به کمال میآموخت. او، پس از مرگ پدر، در خراسان به سفر پرداخت، اما این ایرانی ماوراءالنهر، هرگز پای از مرزهای دنیا ایرانی فراتر ننهاد. او،ابتدا به گرگان (در جنوب شرقی دریای خزر) رفت و در آنجا، دوستی امیر ابو محمد شیرازی به او اجازه داد تا مجلس درسی برقرار کرده و به نوشتن قانون در طب آغاز کند که در مشرق زمین، تاکنون و در مغرب زمین، طی چندین سده مبنای مطالعه طب بوده است.
ابن سینا پس از اقامتی در ری (شهری که به تکرار از آن نام بردهایم؛ در چند کیلومتری جنوب تهران کنونی) که فیلسوف ما به خدمت سیده نایب السلطنه و فرزند جوان او مجدالدوله در آمد بود، عازم قزوین و آنگاه همدان (در مغرب ایران) شد. یک بار، امیر همدان، شمس الدوله (در ترجمه لاتینی Sol regni) او را به وزارت منسوب کرد، اما فیلسوف با لشکریان مشکل پیدا کرده و از شغل خود کناره گرفت. ابن سینا، بار دوم، به خواهش امیر که مورد معالجه او قرار گرفته و از بیماری نجات یافته بود، وزارت را پذیرفت. مرید او، جوزجانی، موقع را مغتنم شمرده و از او خواست تا شرحی بر آثار ارسطو بنویسد. در همین زمان، در همدان، برنامه خسته کنندهای آغاز شد. روزها، به سیاست پرداخته میشد و شبها، به کار جدیتر. جوزجانی، صفحاتی از طبیعت شفا و شاگرد دیگری صفحاتی از قانون را بر او میخواند. این وضع، تا دیروقت، در شب ادامه پیدا میکند و آنگاه، اندکی استراحت میکردند: آنان، به صحبت مشغول میشدند، بادهای مینوشیدند و گوش به الحان موسیقی میسپردند... ابن سینا با مرگ امیر، در پنهانی، با امیر اصفهان، علاءالدوله به مکاتبه پرداخت و این بیاحتیاتی، به زندانی شدن او انجامید و در همین ایام محبس بود که نخستین رساله تمثیلی، یعنی رساله حی بن یقظان به رشته تحریر کشیده شد. ابن سینا، موفق به فرار از زندان شد و به اصفهان رفت. او، در همین شهر، از نزدیکان امیر شد و بار دیگر، به همراه شاگردان، همان برنامه پیشین همدان را به اجرا درآورد. در سال 421ق/1030م (هفت سال پیش از مرگ ابنسینا)، مسعود، پسر سلطان محمود غزنوی بر اصفهان مسلط شد و اثاثیه شیخ الرئیس به غارت رفت. دانشنامه بزرگ او به نام کتاب الانصاف ( شامل بیست و هشت هزار مقاله در بست مجلد) که در آن، ابن سینا مشکلات آثار فیلسوفان را با فلسفه خاص خود معروف به حکمت مشرقیه سنجیده است، نابود شد. از این دانشنامه عظیم، چند فقره، بیشتر باقی نمانده است (كه یا از تاراج مصون مانده و یا توسط خود ابنسینا جمع آوری شده است) که عبارتند از: بخشی از تعلیقات بر اثولولوجیا منسوب به ارسطو، شرح کتاب اللام مابعدالطبیه، تعلیقات بر کتاب نفس و شاید، دفترهایی که با عنوان منطق المشرقیه باقی مانده است. ابن سینا که امیر را در لشکر به همدان همراهی میکرد، در بستر بیماری افتاد، ولی اگرچه با دقت به درمان خود پرداخت، اما در پنجاه و هفت سالگی، در حالی که در نهایت قوت بود، به سال 428ق/1037م در نزدیکی همدان، روی در نقاب خاک کشید. مرگ او، به عنوان مسلمانی با تقوا آموزنده بود. در جشن هزاره تولد ابن سینا (در اردیبهشت 133ش/1954م در تهران؛ با اندکی تاخیر، سال 1370ق در واقع با 1950م مطابقت دارد) مقبره زیبایی که به همت انجمن آثار ملی ایران بر فراز مدفن او، در همدان، بنا شده بود، افتتاح شد. اگر در نظر داشته باشیم که زندگی ابنسینا تا چه حد سرشار از حوادث و اشتغالات سیاسی بوده است، وسعت آثار او، مایه تحسین خواهد شد. کتابشناسی ابنسینا که به همت آقای یحیی مهدوی تدوین شده، 242 عنوان را شامل میشود. آثار او که تاثیری ژرف در مغرب زمین سدههای میانه و در مشرق زمین تاکنون گذاشته، همه قلمروهای فلسفه و علوم آن زمان را شامل میشود. ابنسینا، به بهترین وجهی، نمونه کامل انسان جامع سدههای میانه را در خود تحقق بخشید. از ابنسینا، رسالهای در باب نماز و چند تفسیر بر سورههای قرآنی باقی مانده است. این آثار كه از آثار فارابی نشات گرفته بود، نظر به وسعت خود سایهای بر اثر فارابی انداخت ( همچنانکه تا حدی آثار ملاصدرا شیرازی، در مقایسه با آثار میرداماد، معلم ثالث در سدههای دهم و یازدهم ق/ شانزدهم و هفدهم م چنین وضعیتی داشته است). نباید فراموش کرد که آثار ابنسینا، با آثار بزرگ مکتب باطنی اسماعیلي که نامهای پر آوازه ایرانیان چندی به آن منسوب است (ابو یعقوب سجستانی، حدود 360ق/ 927م؛ حمیدالدین کرمانی، 408ق/1017م؛ مویدالدین شیرازی،470ق/1077م)، همزمان بود و امیدواريم که آثار اخیر، به تدریج، مقامی را که شایسته آنهاست، در تاریخهای فلسفه پیدا خواهند کرد. پدر و برادر ابنسینا،به مذهب اسماعیلی بودند. خود او، در شرح حال خود نوشت، به کوشش آنان برای پیوستن او به دعوت اسماعیلی اشاره کرده است. درست است که میان عالم ابن سینایی و جهانشناسی اسماعیلی (همچنانکه در مورد فارابی نیز صادق است) شباهت ساختاری وجود دارد، اما با این همه، فیلسوف، از پیوستن به حلقه آنان ابا کرد. در عوض، اگر ابنسینا از پیوستن به تشیع اسماعیلی تن زد، اما استقبالی که از او، درباره این امیران شیعی همدان و اصفهان شده، دست کم، موید تعلق او به تشیع امامی است. این همزمانی، افقی را وسعت میبخشد که چهره معنوی ابن سینا در آن ظاهر میشود. وانگهی، مجموعه آثار ابن سینا، پیچیدگی روح و نظریهای را به ما میفهماند که حکمای مدرسی لاتینی، جز به بخشی از آن پینبرده بودند. درست است که این پیچیدگی از اثر عظیم او شفا ناشناسی شده است که منطق، طبیعیات و الهیات را شامل میشده، اما نیت شخصی فیلسوف میباید در آن چیزی به کمال میرسید که چنانکه گفته شد، میبایستی «حکمت مشرقیه» باشد. در اين جا نظریه ابن سینایی علم مورد توجه است، زیرا علم، نظر به ظاهر آن، از نظریه عمومی عقول ناشی شده است. همچون نوعي فرشتهشناسی به نظر میآید و نیز به این دلیل که فرشتهشناسی، اساس جهانشناسي و مقام و منزلت انسانی را نیز معلوم میدارد. البته فلسفه ماهیت و تقسیم وجود به وجود بالذات و واجب بالغیر، در آثار فارابی طرح شده بود. از این سخن، چنین بر میآید که تصور «مکتبی» خلقت، به ضرورت از بنیاد دگرگون میشود. خلقت اتفاقی دفعی و ارادی در ازل نیست، بلکه ضرورتی الهی است. خلقت ناشی از نفس اندیشه الهی است که خود را میاندیشد و علمی که وجود الهی به طور ابدی از خود دارد جز همان صادر اول با عقل اول نیست. این معلول يگانه و آغازین نیروی خلاق که با اندیشه الهی یکی است گذار از واحد به تکثیر را با رعایت قاعده الواحد لا یصدر عنه الاالواحد ممکن میسازد. از این عقل اول، کثرت وجودات صادر میشود، درست به همانسان که در دستگاه فلسفی فارابی وجودات از تعلق عقل صادر میشد که جهانشناسی را به نوعی پدیدارشناسی وجدان ملکی تبدیل میکردند. عقل اول به مبدا خود توجه دارد و با تامل در مبدا خود میپردازد که وجود عقل اول را به واجب تبدیل میکند. عقل اول همچنین صرف امکان وجودی خود را مورد توجه قرار میدهد که به گمان او خارج از مبدا قرار دارد. از نخستین تأمل، عقل دوم، از تأمل دوم نفس محرک فلک اول (فلکالافلاک) و از سومین تأمل، جسم اثیری و فوق عنصری این فلک اول که بدینسان از ساحت سفلی (ساحت ظلمت و لاوجود) عقل اول صادر میشود. این تامل سه گانه ایجاد کننده وجود در دیگر عقول نیز تکرار میشود تا آنگاه که سلسله مراتب دو گانه کامل شود: سلسله عقول کروبی و سلسله نفوس فلکی فاقد قوای جسمی ولی دارای قوه خلاقه صرف هستند، یعنی فارغ از حواس که شوق آنان به عقلی که از آن صادر شدهاند میل کرده و عقل در هر یک از افلاک حرکت خاص آن را ایجاد میکند. بنابراین، انقلابات کیهانی که هر حرکتی از آنها ناشی میشود، معلول شوقی است که هرگز از میان نمیرود. این همان نظریه نفوس فلکی و در نتیجه قوه خیال فارغ از حواس ظاهری است که ابنرشد به شدت رد کرد. بر عکس، این نظریه، نزد پیروان ایرانی ابن سینا بسط پیدا کرد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
عقل دهم فاقد قوهای است که به نوبه خود، عقلی واحد و نفسی واحد ایجاد کند. میتوان گفت که با عقل دهم، صدور به صورت نفوس انسانی کثیر انفجار پیدا میکند، در حالی که از ساحت ظلمانی آن، ماده تحت قمر بوجود میآید. همین عقل دهم را عقل فعال نامیدهاند، عقلی که نفوس ما از آن صادر شدهاند و اشراق آن، صور علمی را به نفوسي که توانایی بازگشت به آن را یافتهاند، افاضه میکند. عقل انسانی، وظیفه و توانایی انتزاع معقول از محسوس را ندارد. هر علم و تذکری، صادر و اشراقی از فرشته است. همینطور، عقل انسانی، طبیعت فرشته را بالقوه در خود دارد. به واسطه وضعیت دوگانه عقل علمی و عقل نظری، «صورت» دوگانه عقل انسانی، «فرشتگان زمینی» نامید شدهاند. راز سرنوشت نفوس جز این نیست. به واسطه حالات چهارگانه، عقل نظری، عقلی که با فرشته یا عقل فعال اتصال دارد، عقل قدسی نامیده شده است. عقل قدسی، در عالیترین مرتبه آن، همان مورد ممتاز عقل نبوت است. با توجه به این مطلب، میتوان ملاحظه کرد که در مسئله عقل فعال که از همان آغاز، در میان شارحان ارسطو اختلاف ایجاد کرده بود، ابنسینا، به دنبال فارابی (اینجا میتوان عقل دهم در نظام کیهانی اسماعیلی را نیز در نظر آورد)بر خلاف تمیستیوس و توماس آکویناسی، عقل مفارق و خارج از عقل انسانی را پذیرفت، بیآنکه (مانند اسکندر افرودیسی و به طریقه پیروان اگوستین قدییس) آن را با مفهوم خدا یکی شمارد. فارابی و ابنسینا، این عقل را یکی از وجودات عالم ابداع دانستهاند که وجود انسانی، از طریق همین عقل، به آن عالم، بدون واسطه متصل است و نو آوری معرفتی این فیلسوفان نیز در همین نکته نهفته است. از سوی دیگر، در نظر آنان، مفهوم ارسطویی نفس، به عنوان کمال اول جسم آلی قانع کننده نبود؛ این «پذیرش کمال اول» تنها یکی از وظایف نفس است و البته نه وظایف اصلی آن. انسان شناسی آنان، نو افلاطونی است. با توجه به این مبانی، میتوان فهمید که طرح «حکمت مشرقیه»، چگونه با مجموعه نظامی که از پیش تاسیس شده، مرتبط است. با کمال تاسف، از این «حکمت مشرقیه»، تنها فقرات و اشاراتی باقی مانده که پیش از این یاد شد. (اینجا در جزئیات برخی مناقشهها وارد نمیشویم، رساله س. پینس که در پایان کتابشناسی ما به آن اشاره شده، به طور قاطعی،نشان داده که واژه «مشرقين» در اصطلاح ابنسینا، همیشه به یک معناست). از سوی دیگر، دقیقترین تصوری که میتوان از آن پیدا کرد، با مراجعه به تعلیقات بر اثولوجیای منسوب به ارسطوست. پنج اشاره ابن سینا، از شش مورد ارجاع به «حکمت مشرقیه» به حیات پس از مرگ مربوط میشود. ظاهرا، همین نظریه بقا، پیش از هر بحث دیگری، مبین حقیقت «حکمت مشرقیه» بوده است. وانگهی، ابن سینا، راز تجربه شخصی را در رسالههای سه گانه تمثیلی آورده و بدینسان، ابن سینا، نمونه نادر فیلسوفی است که کاملا به معرفت نفس خود نائل آمده و (مانند سهروردی، به دنبال او) رمزهای خاص خود را ایجاد کرده است. موضوع هر سه رساله، سفر به سوی مشرق عرفانی غایب از نقشههای جغرافیایی ماست، اما فکر آن در عرفان میتوان پیدا کرد. رساله حیبن یقظان( ر.ک Egregoroi در کتاب حنوخ) شرح دعوت به سفر، به همراهی فرشته نورانی است. در رساله الطیر، این سفر انجام میشود و مجموعهای آغاز میشود که در حماسه عرفانی حیرتانگیز فریدالدین عطار (سدههای ششم ـ هفتم ق/ دوازدهم ـ سیزدهم م) به زبان فارسی به اوج کمال خواهد رسید. بالاخره، سلامان و ابسال، دو قهرمان رساله هستند که در بخش پایانی کتاب اشارات و تنبیهات آورده شده است. این نوشتهها رسالههایی تمثیلیاند و نه کنایی و نبایستی این دو را با یکدیگر اشتباه کرد. این رسالهها بیان داستانی حقایق نظری نیستند که همیشه میتوان به زبان دیگر بیان کرد، بلکه مبین چهرههایی هستند که فاجعه درونی شخصی و رمز آموزی زندگی مجسم میکنند. رمز، همان اشاره و سکوت است، سخن میگوید و خاموش است. هرگز نمیتوان رمز را برای همیشه توضیح داد؛ رمز، تا حدی شکوفا میشود که وجدانی، خود را در برابر آن باز کند، یعنی آن را رمز استحاله خود قرار دهد. هیات و نقش فرشته که همان «عقل فعال» است، مبین تقدیر بعدی مکتب ابنسینایی است. به سبب همین عقل است که «مکتب ابن سینایی لاتینی» به شکست رانده شد. این عقل، اصحاب توحید مکتبی را متوحّش ساخت، به خوبی احساس میکردند که فیلسوف، بیآنکه در سلوک به رهبری این فرشته، حرکت را از دست داده و به هدفی از نظر فلسفی فرو دست قناعت کند، به رهبری عقل، به ماوراهایی غیر قابل پیشبینی سوق داده خواهد شد. یعنی به هر حال، به ماورای احکام جزمی تثبیت شده، زیرا رابطه بلاواسطه و شخصی با یک وجود معنوی عالم ابداع، فیلسوف را بطور خاص، در وضعیتی قرار نمیدهد که در برابر کاهنان این دنیا سر فرود آورد. مکتب ابنسینا، به بهای تغیيری بنیادی که معنا و ساختار آن را به هم زد (این همان «مکتب آگوستینی سینایی مآب» است که اتيین ژیلسون به خوبی نامگذاری و تحلیل کرده است) شکوفا شد. تاثیر مکتب ابنسینایی را باید در راستای نظریات آلبرت کبیر (شاگرد او اولریش اهل استرازبورگ و پیشگامان عرفان ایالت راین) دنبال کرد. اما در هر حالی که پیشرفت مکتب ابن رشد، اثرات مکتب ابنسینا را در مسیحیت از میان برد، در مشرق زمین، وضعیت متفاوت بود. در مشرق زمین، نه مکتب ابن رشد شناخته شد و نه نقادی غزالی، به معنای پایان فلسفه بود که اغلب تاریخنویسان فلسفه بر آن رفتهاند. ابنسینا، شاگردان بلاواسطه بسیار خوبی داشت. پیش از همه، جوزجانی وفادار که رساله حی بن یقظان را به فارسی ترجمه و شرح کرد؛ حسین بن زیله اصفهانی ( در گذشته 440ق/1048م) که همان رساله را به عربی شرح کرد: یک زرتشتی با نامی کاملا ایرانی، بهمنیار بن مرزبان (که اثر مهم او التحصیل هنوز به چاپ نرسیده است). اما بی هیچ تردیدی میتوان گفت که خلف ابنسینا، سهروردي بود، نه به اين معنا كه او، برخي از مباني فلسفه ابنسينا را در آثار خود وارد کرد، بلکه به این اعتبار که سهروردی، به نوبه خود، طرح «حکمت اشراق» را تجدید کرد که به گفته خود او، به هر حال، ابنسینا نمیتوانست آن طرح را به پایان برد، زیرا «منابع اشراقي» حقیقی را نمیشناخت. این طرح را سهروردی، با احیاء حکمت نور ایرانیان باستان به انجام رساند. از آغاز سده دهم ق/ شانزدهم م، همین مکتب ابنسینایی سهروردی، در مکتب اصفهان، جهشی عظیم پیدا کرد که اثرات آن، در ایران شیعی تا امروز زنده مانده است. در آغاز همین فصل، نام چند تن از این بزرگان را با کمال تاسف، از تاریخهای فلسفه ما غایباند، آوردیم. اینجا، سید احمد علوی شاگرد و داماد میرداماد (در گذشته 1040ق/1730م) را نیز اضافه میکنیم که شرحی بر شفا نوشت که اثری شخصی و به اندازه همان خود شفاست. این کتاب، مفتاح الشفا نام دارد و در آن، به صراحت، به «حکمت مشرقیه» که در آغاز شفا، ابنسینا از آن یاد کرده، اشاره رفته است. در حالی که اندیشه فلسفی، در نقاط دیگر جهان اسلام، به خواب گران فرو رفت، این استادان مکتب ابنسینایی ایرانی، اسلام شیعی را به عالیترین درجه آگاهی فلسفی هدایت کردند. وحدت ملک وحی یا روحالقدس با عقل فعال یا فرشته معرفت، در تضاد با تقدیر مکتب ابن سینای لاتینی، فلسفه روحی کاملا متفاوت با فلسفه روح در مغرب زمین ایجاد کرد. برای درک این تضاد، باید به انتخابهایی که پیش از یاد کردیم،بازگشت. طبیعی است که همه واپسین صفحات شفا که در آن، ابنسینا، با ایجازی عمدی، درباره مفهوم پیامبر و امام سخن گفته، نظر متفکران را جلب میکرده است، زیرا با توجه به آن مطالب، میتوانستند دریابند که معرفت شناسی ابنسینایی و نظریه عقل، حاوی مقدمات حکمت نبوی خاص آنان بوده است.
ماخذ: تاريخ فلسفه اسلامي – هانري كوربن
Borna66
09-11-2009, 02:47 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/431.jpg
ابن سینا (شیخ الرئیس ابوعلی سینا) یا پور سینا دانشمند، فیلسوف و پزشک ایرانی، 450 کتاب در زمینههای گوناگون نوشتهاست که تعداد زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفهاست. جرج سارتون او را مشهورترین دانشمند سرزمینهای اسلامی میداند که یکی از معروفترینها در همه ی زمانها و مکانها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب "قانون" در زمینه پزشکی است.
ابن سینا به نام حسین پسر عبدالله در سال 370 هجری قمری متولد شد و در سال 428 هجری قمری درگذشت. نام او را به تفاریق ابن سینا، ابوعلی سینا و پور سینا گفتهاند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجةالحق، شرفالملک، شیخ الرئیس، ابوعلی، حسین بن عبدالله، ابن سینا و البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است ومهمترین کتابهای او عبارتاند از: " شفا " در زمینه فلسفه و منطق؛ و " قانون" در زمینه پزشکی.
«ابوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است، زیرا تا عهد او هیچیک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامهای از همه علوم معقول را داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(آموزش و دانش در ایران، ص125)
«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار خود بودند، تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص493)
بخشی از زندگی نامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابوعبید جوزجانی بدین شرح است:
پدرم عبدالله از مردم بلخ بود. در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خُرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای اَفشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود. من در ماه صفر سال 370 از مادر زاده شدم .نام مرا حسین گذاشتند. چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد. در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان میبردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم، آنچنانکه آموزگارانم از دانستههای من شگفتی مینمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابوعبدالله به بخارا آمد. او از دانشهای روزگار خود چیزهایی میدانست. پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم. وقتی که او به خانه ما آمد، من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه میآموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.
ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی میگفت میگماشتم و در ذهنم به بررسی آن میپرداختم و آن را روشنتر و بهتر از آنچه استادم بود فرامیگرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.
چون ناتلی از بخارا رفت، من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم. اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم. چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمیرفت، در کوتاهترین زمان در این رشته موفقیتهای بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان میکردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/432.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1385/05/13711111318142302261723823115329246158222141.jpg)
بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه ی ارسطو اشتغال ورزیدم، ولی چیزی از آن نمیفهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمییافتم. از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم، چنانکه مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبردهبودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید میشدم و میگفتم مرا در این دانش راهی نیست... . یک روز عصر از بازار کتابفروشان میگذشتم. کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار میگشت. به من اصرار کرد که آن را بخرم. من آن را خریدم که کتاب اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابونصر فارابی بود. هنگامی که به در خانه رسیدم، بیدرنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از بر داشتم پی بردم و دشواریهای آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس از خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود، صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال 387 بود و تازه 17 سالگی را پشت سر نهاده بودم.
وقتی من وارد سال 18 زندگی خود میشدم، نوح پسر منصور سخت بیمار شد. اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتاب های بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمیدانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آنها بسیار سود جستم.
چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار، احوال مرا دگرگون ساخت. من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم. نزد فرمانروای آنجا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم. پیش از آن در بخارا نیز کتابهایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود. ناچار من از گرگانج بیرون آمدم. مدتی همچون آوارهای در شهرها میگشتم تا به گرگان رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتاب هایی تصنیف کردم. ابوعبید جوزجانی در گرگان به نزدم آمد.
ابوعبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتاب های او را تحریر کردم. استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را که به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد. از آنجا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمسالدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم " شفا " را به خواهش من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید، استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد. چهار ماه در زندان بسر برد و در زندان سه کتاب به رشته ی تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تن دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختی های بسیار کشیدیم، به اصفهان در آمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشین خود ساخت. استاد در این شهر کتاب " شفا "را تکمیل کرد. این کتاب مهمترین و جامعترین اثر ابوعلی سینا در فلسفه، مشاء و مبین آرای شخصی اوست. به سال 428 در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان میرفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و همان جا به خاک سپرده شد.
منابع:
- پور فندق بیهقی، تتمه صوان الـحكمه، بخش زندگینامه خودنوشت و اضافات ابوعبید جوزجانی
- مرتض مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران
- آموزش و دانش در ایران
Borna66
09-11-2009, 02:48 AM
ابوعلی سینا
http://pnu-club.com/imported/2009/09/433.jpg
شیخ الرئیس حجة الحق ، شرف الملك ، امام الحكماء ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی معروف به ابن سینا سال 370 در افشه یا خُرمیثـَن متولد شد .
پدرش اهل بلخ بود و در دوره فرمانروایی نوح بن منصور، پادشاه سامانی، كارگزار روستای خرمیثن شد. مادرش، ستاره، از مردم اَفشَنه - روستایی نزدیك خُرمیثَن - بود. پس از چند سال، خانواده عبدالله به بخارا رفت . ابوعلی در آنجا به آموختن زبان عربی و قرآن و ادبیات پرداخت. منطق و مقدمات ریاضی را، درخانه، نزد ابوعدالله ناتلی آموخت، اما در علوم طبیعی و پزشكی استادی نداشت و از راه خود آموزی این دانش ها را فرا گرفت. پس از اندك زمانی، در پزشكی چنان شهرت یافت كه پزشكان مشهور به شاگردی نزد او می آمدند . وی در ده سالگی حافظ قرآن كریم شد و نزد ابوعبدلله ناتلی منطق و هندسه و نجوم آموخت . هفده ساله بود كه برای درمان بیماری نوح بن منصور دعوت شد و او را درمان كرد. به پاداش این خدمت اجازه یافت تا در كتابخانه سلطنتی به مطالعه بپردازد . بر اثر مطالعه كتابهای كم نظیری كه در این كتابخانه بود به آگاهیهای تازه ای در زمینه پزشكی و فلسفه دست یافت.
ابن سینا دردوران كودكی و نوجوانی در خانه شاهد بحث ها و گفتگوهای پدر و برادر بزرگش در زمینه موضوعات اعتقادی، مذهبی و فلسفی بود. ابوعبید جوزجانی، یكی از شاگردان و نزدیكان او، در زندگینامه ابن سینا، از زبان او می نویسد: " پدرم به دعوت یكی از داعیان اسماعیلیه به آن مذهب گروید. برادرم نیز این مذهب را پذیرفته بود. من بیشتر وقتها به بحث هایی كه میان آنها در می گرفت گوش می دادم. آنچه آنها می گفتند درك می كردم، ولی دل من بر آن قرار نمی گرفت، هر چند كه مرا نیز به آن كیش می خواندند . شاید یكی از عواملی كه ابن سینا را به پژوهش درباره عقیده ها و اندیشه های گوناگون فلسفی و علمی علاقه مند كرد همین شیوه تربیت او در دوره خردسالی بود.
ابن سینا در بیست و دو سالگی پدرش را از دست داد. در این هنگام، بر اثر ضعف دولت سامانی ، بخارا دچار آشفتگی شده بود. ابن سینا از بخارا به خوارزم رفت. خوارزم در آن زمان مركز دانشمندان وپژوهشگران بود و امیران آن سرزمین كه از خاندان مأمونیان بودند، دانشمندان را گرامی می داشتند. ابن سینا نیز از بزرگداشت و توجه آنها برخوردار شد و مدتی به آسایش خاطر در آنجا به كار و پژوهش پرداخت. اما خوارزم، پس از چندی ، به تصرف محمود غزنوی در آمد و دانشمندان از آنجا پراكنده شدند. بعضی از آنها به دعوت محمود به غزنه، پایتخت غزنویان، رفتند. ابن سینا كه با خشونت محمود در سیاست و مذهب مخالف بود، دعوت او را نپذیرفت و از بیم جان از خوارزم گریخت. پس از اقامت كوتاهی در چند شهر، به جرجان رفت. نوشتن كتاب " قانون " را دراین شهر آغاز كرد. یك سال بعد، از آنجا به ری و قزوین و سپس نزد شمس الدوله دیلمی، فرمانروای همدان، رفت. بیماری قولنج شمس الدوله را درمان كرد و وزارت او را پذیرفت. ابن سینا در همین دوره، كه سرگرم كارهای سیاسی و اداری بود، به نوشتن كتاب " شفا " پرداخت. پس از مرگ شمس الدوله، جانشین او ، ابن سینا را چهار ماه زندانی كرد. ابن سینا در زندان رساله ای عرفانی، به نام " حَی بن یَقظان " ، و كتابی در پزشكی، به نام " قولنج " ، و چند رساله دیگر نوشت. پس از رهایی از زندان، چندی گوشه گیر و نیمه پنهان در خانه دوستانش زندگی كرد. سپس، پنهانی همراه شاگردش، ابوعبید جوزجانی، و برادر خود به اصفهان رفت. دراصفهان با استقبال علاءالدوله كاكویه، فرمانروای اصفهان، رو به رو شد و چهارده سال دراین شهر در آرامش زندگی كرد. دراین سال ها كتاب های ناتمام خود را به پایان رساند و كتاب های تازه ای در زمینه فلسفه، ریاضی و موسیقی نوشت . در حمله مسعود غزنوی به اصفهان، برای برانداختن فرمانروایی علاءالدوله، خانه ابوعلی تاراج شد و بعضی از نوشته های او از میان رفت. اما ابن سینا تا پایان عمر در دستگاه علاءالدوله باقی ماند و سرانجام در سال 428 سفری كه با علاءالدوله به همدان می رفت، در راه بیمار شد و در پنجاه و هشت سالگی در گذشت و آرامگاه وی در همان جا برپا گردید .
زندگینامه ابن سینا، نوشته ابوعبید جوزجانی، دردست است. بخشی از این زندگینامه از زبان ابوعلی سینا بازگو شده است و بخشی از آن خاطرات جوزجانی درباره اوست.
ابن سینا نخستین فیلسوف در ایران و جهان اسلام است كه كتابهای منظم و كاملی درباره فلسفه نوشته است. دو فیلسوف بزرگ یونانی، ارسطو و فلوطین، و فارابی، فیلسوف بزرگ ایرانی، در شكل دادن به فلسفه ابن سینا تاثیر بسیار داشته اند ابن سینا، بیش از همه، از فلسفه ارسطو بهره گرفته است ؛ او اندیشه های فلسفی ارسطو و پیروان این فیلسوف یونانی را در كتاب " شفا " گرد آورد. ارسطو معتقد بود كه به یاری عقل و استدلال می توان به حقیقت دست یافت. ابن سینا نیز در فلسفه خود از همین روش پیروی كرد. با این همه، او در فلسفه دیدگاهی نو داشت كه تا اندازه ای با فلسفه ارسطو متفاوت بود. ابن سینا فیلسوفی بود دارای استقلال فكر. تأثیر اندیشه های فلسفی یونان در او چنان نبود كه او را بازگو كننده ساده این عقیده ها بشناسیم. ابن سینا به الهیات اسلامی توجه داشت و كوشش كرد تا اندیشه های اسلامی را در فلسفه خود وارد كند. در ان زمان، ابن سینا، درباره پیدایش جهان، با دو اندیشه فلسفی و دینی روبه رو بود: یكی آن كه جهان ، آغاز زمانی ندارد، دیگر آن كه جهان سرآغازی داشته است و خداوند در زمان معینی آن را از نیستی به هستی آورده است. ابن سینا در برابر این دو عقیده ، اندیشه ای نو بیان داشت. او گفت كه جهان درآغاز از وجود خداوند صادر شده است. اوگفت كه نمی توان تصور كرد كه آفرینش جهان از لحاظ زمانی با خداوند فاصله داشته باشد. با این همه، گروهی او را به سبب بیان این عقیده" كافر" خواندند.
آثار بزرگ فلسفی ابن سینا كتاب های " شفا " ، " نجات " ، " دانشنامه علایی " ، و " اشارات " است، ولی در میان آنها كتاب " شفا " بیش از همه شهرت یافته است. این كتاب دارای چهار بخش ( منطق، طبیعیات، ریاضیات، والهیات ) است و تأثیری فراوان در فكر فیلسوفان ایران و جهان اسلام داشته است. ترجمه شفا به زبان لاتینی نیز در اندیشه گروهی از فیلسوفان اروپا دارای اثری عمیق بر جای گذاشته است .
ابن سینا، در پایان زندگی، به تالیف كتابهایی پرداخت كه نشانه دست یافتن او به اندیشه ای نو در فلسفه بوده است. یكی از این كتابها " حكمة المشرقیه " است. از این كتاب تنها دیباچه و بخش منطق آن در دست است و بخش اصلی، كه شامل تفسیر این فلسفه بود، از میان رفته است.
زندگی ناآرام، كارهای سیاسی و توجه اساسی به فلسفه سبب شد كه ابن سینا كمتر به درمان بیماران و كار عملی در پزشكی بپردازد. با این همه، در كتاب " قانون " ، هنگام بحث درباره یك بیماری یا به كار بردن دارو، از تجربه های شخصی خود نمونه های فراوان آورده است. او اكتشافها و روشهایی نو در دانش پزشكی داشته است كه در این كتاب و دیگر رساله های پزشكی او باقی است. ابن سینا برای برخی از بیماریهای جسمانی علتهای روانی یافت و با روشی نو به درمان آنها پرداخت.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/434.jpg
كتاب " قانون " جوهر همه دانش پزشكی تا زمان ابن سیناست . در این كتاب درباره تشریح اعضای بدن انسان، جراحتها پس از عمل جراحی، و نیز درباره طبقه بندی داروها و شیوه استفاده از آنها به تفصیل سخن به میان آمده است. قانون یكی از پر ارزشترین كتاب های پزشكی جهان بوده است. ترجمه این كتاب به زبان های اروپایی مدت شش قرن كتاب درسی رشته پزشكی دانشگاههای اروپا بود. " قانون " از نخستین كتابهایی است كه پس از اختراع چاپ در اروپا انتشار یافت ابن سینا دراروپا به آویكنا و آویسنا شهرت داشته است.
ابن سینا درعلوم طبیعی، فیزیك، شیمی، ستاره شناسی، ریاضیات و موسیقی نیز استاد بود. او علوم طبیعی و ریاضی را جزئی از فلسفه ی دانست. براساس اندیشه های فلسفی خود، حركت، نیرو، خلاء، نور و حرارت را توضیح داد. در گفتگوی مشهورش با ابوریحان بیرونی ، وجود خلاء، و تبدیل فلزها به یكدیگر را غیر ممكن دانست.
رساله های مهم او درباره علوم طبیعی و ریاضی ، همراه با رساله های او در منطق و الهیات، دركتاب " شفا " آمده است. ابن سینا پاره ای از ابزارها و شیوه های رصد كردن را اصلاح كرد و خود به رصد كردن ستارگان پرداخت. او در بخش ریاضیات كتاب " شفا " و آثار دیگر خود، به طور دقیق و مفصل، درباره موسیقی بحث كرده است . همچنین ابن سینا نظریه های علمی فارابی را درباره موسیقی كامل كرد.
ابن سینا نخستین دانشمندی است كه در ایران پس از اسلام به آموزش و پرورش كودكان توجه داشت. او در كتاب قانون و شفا و رساله تدابیرالمنازل در این باره سخن گفته و یاد آور شده است كه در تربیت كودكان توجه به ایمان، اخلاق، تندرستی، سواد ، هنر و پیشه ، بسیار ضروری است.
یكی از استعدادهای شگرف دیگر ابن سینا ، استادی او در فن نویسندگی بود. نوشته های او را بیش از 130 كتاب و رساله دانسته اند كه نام بیشتر آنها را شاگردش، ابوعبید جوزجانی ، در زندگینامه او آورده است. بیشتر آثار مهم ابوعلی سینا، به زبان فارسی نوشته شده است كه مهمتر از همه ، " دانشنامه علایی " است.
" دانشنامه علایی " نخستین كتاب فلسفی به زبان فارسی و دارای پنج بخش است: منطق، طبیعیات، هیئت، موسیقی، و الهیات. او ، در این كتاب، برای بعضی از اصطلاح های علمی و فلسفی، كه در آن زمان به زبان عربی بود، برابرهای فارسی آورده است، مانند چیزی به جای كمیت، چه چیزی به جای ماهیت، گویا به جای ناطق، پهلو به جای ضلع، و سه سو به جای مثلث، ابن سینا به نوشتن همه كتاب توفیق نیافت. پس از مرگ او، ابوعبید جوزجانی بخش هیئت و موسیقی را از روی نوشته های عربی او به فارسی برگرداند و كتاب را بر اساس طرح ابوعلی سینا به پایان رساند . از نوشته های دیگر او به زبان فارسی ، رساله نَبضِیّه یا رساله رگ شناسی است.
ابن سینا شعر نیز می سرود. او به جز قصیده هایش ، كه دارای مایه های فلسفی و عرفانی هستند، دو منظومه درباره منطق و پزشكی سروده است. منظومه پزشكی او بسیار شهرت یافت و از قرن سیزدهم تا هفدهم میلادی چند بار به زبان لاتینی ترجمه شد.
ابن سینا نه تنها در زمان خود، بلكه دردوره های بعد نیز در میان مردم شهرت بسیار داشته است. به همین سبب داستان ها و افسانه های بسیاری درباره كودكی، كار و هوشمندی او به وجود آمده است. در برخی ازاین افسانه ها او حكیمی است كه زندگی می بخشد، خردمندی است كه همه چیز می داند، و هوشمندی است كه از رازهای پنهان باخبراست.
نمونه ای از نوشته های فارسی ابوعلی سینا
"... باید مَر خادمان مجلس وی را كتابی تصنیف كنم به پارسی دری كه اندر وی اصل ها و نكته های پنج علم از علمای حكمت پیشینگان گردآورم، به غایت مختصری: یكی علم منطق كه وی علم ترازوست، و دوم علم طبیعیات كه علم آن چیزهاست كه به حس بشاید دید و اندر جنبش و گردشند، و سوم علم هیئت و نهادعالم و حال و صورت و جنبش آسمانها و ستارگان ، چنانكه باز نموده اند...، چهارم علم موسیقی و باز نمودن سبب ساز و ناسازی آوازها ونهادن لحنها، و پنجم علم آنچه بیرون از طبیعت است..."كوتاه شده از مقدمه كتاب دانشنامه علایی
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2025 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.