Borna66
09-09-2009, 05:41 PM
ويل دورانت نگارنده تاريخ تمدن است که به انجيل تاريخنويسي مشهور است. او براي نوشتن اين شاهکار تمام قد سي ، چند سال از عمرش را به سفر به نقاط مختلف جهان پرداخت. به ايران سفر کرد و ميدان نقش جهان اصفهان را کاملا بازديد کرد. چين را ديد و تمدن آمريکاي جنوبي را مورد موشکافي قرار داد.
فارغ از آنکه او به عنوان استاد صاحب کرسي دانشگاه کلمبيا اساسا مشکل مالي نداشت، دسترسي کامل او به اطلاعات و همکاري همهجانبه مقامات با او رشکبرانگيز است.
وي به عنوان يک خارجي از همکاري اعضاي دولت رضاخان در ايران بهره ميبرد. هيچوقت با خط قرمز مواجه نشد و هرگز به خاطر تحليلهايش مورد طعن و لعن قرار نگرفت و تازه تنها هدفش از اين همه، فقط لذت از اصل تاريخ بود. جلد ?? فقط مجموعه تحليلهاي او بر ?? جلد قبلي است و نشان از ارج نهادن ديگران به تلاش او براي تحليل تاريخ دارد. اما حالا حکايت ما براي ديدن و شنيدن تاريخ انقلابمان خواندني ميشود.
نه منبع قابلاطمينان و نه امکان دسترسي به منابع، هيچ يک وجود ندارد. منابع ما از متن اجتماعي انقلاب که تنها ?? سال از آن گذشته چنان اندک است که جز تاسف باقي نميگذارد.
تلاش براي تدوين تاريخ شفاهي انقلاب بهرغم شروع خيرهکننده به يکباره کند شد. اين را بگذاريد کنار طرح دامنه دار بيبيسي براي تدوين تاريخ انقلاب!در اينجا تنها منابع قابلاطمينان، روزنامههاي آرشيوي است که آنهم هرگز کار تاريخ را نميکند.
اگر فقط يک آرزوي اين جهاني داشتم ميخواستم ?? ساعت در آرشيو صداوسيما بگردم دنبال مطالبي که ديگر از آنها چيزي گفته نميشود. از اين پژوهشگر جوان كه بگذريم اساتيد نيز از اين نقيصه سخن بسيار دارند.
ناصر پورپيرار، پژوهشگر و صاحبنظر در حوزه تاريخ که ديدگاههاي متفاوتي با نگاههاي رايج ساير اساتيد دارد، نيز از تحريف و ضعف منابع تاريخي براي درک تاريخ ايران گلايه دارد. ايشان در نشست مليشدن صنعت نفت در18 اسفند 84 در دانشگاه آزاد تهران در اينباره گفت: تاريخ سرزمين ما فاقد محقق و مورخ ملي است.
تاريخ کنوني ايران محصول نگارشهاي بيگانگان و نسخهبرداري مستمر مترجمان و نويسندگان متعدد داخلي بوده که عموما نيز توسط دولتهاي وقت مورد حمايت و تقويت قرار گرفتهاند و بدون هرگونه نقدي وارد مناسبتهاي ملي و نيز کتب مدارس و دانشگاهها شده و توسط رسانههاي گروهي وسيعا تبليغ شدهاند.
حيرتانگيز آنکه اين قبيل نوشتههاي تاريخي به رغم آنکه توسط افراد مختلف و البته اکثرا يهودي اما از کشورهاي مختلف نوشته شدهاند، همه يکسان هستند و اختلاف اساسي باهم ندارند، در حالي که همين نويسندگان در مورد مسائل معاصر اروپا و مثلا وقايع جنگ دوم جهاني با يکديگر اختلاف نظرهاي جدي دارند.
پورپيرار اين نقطه ضعف را حتي درباره تاريخ معاصر نيز وارد ميداند: متاسفانه حتي در مورد تاريخ معاصرايران هم تنها به بيان حوادث و پرهيز از تحليل جدي آنها پرداختهايم. مثلا اطلاعات ما درخصوص وقايع دوران رضاخان بسيار اندك است و در واقع تقريبا تلاش شده تا اين حوادث بسيار کوتاه، بدون تحليل جدي و البته توام با تحسين خارقالعاده بيان شوند.
اين پژوهشگر تاريخ با ديدگاههاي متفاوتش درمورد انقلاب مشروطه ايران ميگويد: چگونه در کشوري که فاقد نظام كامل ارتباطي بوده، هنوز در دوران ماقبل فئوداليته زندگي ميکرده و حداکثر 10 ميليون جمعيت داشته كه تنها پنج درصد آنها باسواد بودند، انقلابي به عظمت مشروطيت به وقوع ميپيوندد؟!
اين درحالي است که درست همزمان با انقلاب ايران در روسيه تزاري با آن روشنفكري غولآسا و نيروهاي عظيم سياسي، انقلابي به وقوع پيوست که واجد تقاضاهاي مشابه انقلاب مشروطه ايران بود، اما ناكام ماند. روسيه آن روز برخلاف ايران از رشد درخشان فکري، نيروهاي توليدکننده و طبقهاي از آريستوکراتهاي قدرتمند برخوردار بود و ميتوانست در انقلاب کامياب شود، ولي انقلاب آن بهطور کامل شکست خورد و عاملان و معتقدان به آن يا اعدام شدند يا سر از سيبري در آوردند.
در مقابل، رعيتهاي ايراني نه تنها توانستند مظفرالدين شاه را وادار به صدور فرمان تاريخي مشروطيت کنند، بلکه بعد از پيروزي نيز شروع به عرضه آمال تاريخي خود كردند.
پورپيرار در نقد مورخان گفت: مورخان دروغپرداز کار را به جايي رساندهاند که امروزه فارس به عرب بد ميگويد، عرب با ترك دشمني ميكند، ترك به آنها ناسزا ميگويد و ...
وي خروج از تاريخ دروغين کنوني را ضرورتي براي درک حوادث تاريخ معاصر و همچنين تداوم حيات ملي ايران امروز دانست.
فارغ از آنکه او به عنوان استاد صاحب کرسي دانشگاه کلمبيا اساسا مشکل مالي نداشت، دسترسي کامل او به اطلاعات و همکاري همهجانبه مقامات با او رشکبرانگيز است.
وي به عنوان يک خارجي از همکاري اعضاي دولت رضاخان در ايران بهره ميبرد. هيچوقت با خط قرمز مواجه نشد و هرگز به خاطر تحليلهايش مورد طعن و لعن قرار نگرفت و تازه تنها هدفش از اين همه، فقط لذت از اصل تاريخ بود. جلد ?? فقط مجموعه تحليلهاي او بر ?? جلد قبلي است و نشان از ارج نهادن ديگران به تلاش او براي تحليل تاريخ دارد. اما حالا حکايت ما براي ديدن و شنيدن تاريخ انقلابمان خواندني ميشود.
نه منبع قابلاطمينان و نه امکان دسترسي به منابع، هيچ يک وجود ندارد. منابع ما از متن اجتماعي انقلاب که تنها ?? سال از آن گذشته چنان اندک است که جز تاسف باقي نميگذارد.
تلاش براي تدوين تاريخ شفاهي انقلاب بهرغم شروع خيرهکننده به يکباره کند شد. اين را بگذاريد کنار طرح دامنه دار بيبيسي براي تدوين تاريخ انقلاب!در اينجا تنها منابع قابلاطمينان، روزنامههاي آرشيوي است که آنهم هرگز کار تاريخ را نميکند.
اگر فقط يک آرزوي اين جهاني داشتم ميخواستم ?? ساعت در آرشيو صداوسيما بگردم دنبال مطالبي که ديگر از آنها چيزي گفته نميشود. از اين پژوهشگر جوان كه بگذريم اساتيد نيز از اين نقيصه سخن بسيار دارند.
ناصر پورپيرار، پژوهشگر و صاحبنظر در حوزه تاريخ که ديدگاههاي متفاوتي با نگاههاي رايج ساير اساتيد دارد، نيز از تحريف و ضعف منابع تاريخي براي درک تاريخ ايران گلايه دارد. ايشان در نشست مليشدن صنعت نفت در18 اسفند 84 در دانشگاه آزاد تهران در اينباره گفت: تاريخ سرزمين ما فاقد محقق و مورخ ملي است.
تاريخ کنوني ايران محصول نگارشهاي بيگانگان و نسخهبرداري مستمر مترجمان و نويسندگان متعدد داخلي بوده که عموما نيز توسط دولتهاي وقت مورد حمايت و تقويت قرار گرفتهاند و بدون هرگونه نقدي وارد مناسبتهاي ملي و نيز کتب مدارس و دانشگاهها شده و توسط رسانههاي گروهي وسيعا تبليغ شدهاند.
حيرتانگيز آنکه اين قبيل نوشتههاي تاريخي به رغم آنکه توسط افراد مختلف و البته اکثرا يهودي اما از کشورهاي مختلف نوشته شدهاند، همه يکسان هستند و اختلاف اساسي باهم ندارند، در حالي که همين نويسندگان در مورد مسائل معاصر اروپا و مثلا وقايع جنگ دوم جهاني با يکديگر اختلاف نظرهاي جدي دارند.
پورپيرار اين نقطه ضعف را حتي درباره تاريخ معاصر نيز وارد ميداند: متاسفانه حتي در مورد تاريخ معاصرايران هم تنها به بيان حوادث و پرهيز از تحليل جدي آنها پرداختهايم. مثلا اطلاعات ما درخصوص وقايع دوران رضاخان بسيار اندك است و در واقع تقريبا تلاش شده تا اين حوادث بسيار کوتاه، بدون تحليل جدي و البته توام با تحسين خارقالعاده بيان شوند.
اين پژوهشگر تاريخ با ديدگاههاي متفاوتش درمورد انقلاب مشروطه ايران ميگويد: چگونه در کشوري که فاقد نظام كامل ارتباطي بوده، هنوز در دوران ماقبل فئوداليته زندگي ميکرده و حداکثر 10 ميليون جمعيت داشته كه تنها پنج درصد آنها باسواد بودند، انقلابي به عظمت مشروطيت به وقوع ميپيوندد؟!
اين درحالي است که درست همزمان با انقلاب ايران در روسيه تزاري با آن روشنفكري غولآسا و نيروهاي عظيم سياسي، انقلابي به وقوع پيوست که واجد تقاضاهاي مشابه انقلاب مشروطه ايران بود، اما ناكام ماند. روسيه آن روز برخلاف ايران از رشد درخشان فکري، نيروهاي توليدکننده و طبقهاي از آريستوکراتهاي قدرتمند برخوردار بود و ميتوانست در انقلاب کامياب شود، ولي انقلاب آن بهطور کامل شکست خورد و عاملان و معتقدان به آن يا اعدام شدند يا سر از سيبري در آوردند.
در مقابل، رعيتهاي ايراني نه تنها توانستند مظفرالدين شاه را وادار به صدور فرمان تاريخي مشروطيت کنند، بلکه بعد از پيروزي نيز شروع به عرضه آمال تاريخي خود كردند.
پورپيرار در نقد مورخان گفت: مورخان دروغپرداز کار را به جايي رساندهاند که امروزه فارس به عرب بد ميگويد، عرب با ترك دشمني ميكند، ترك به آنها ناسزا ميگويد و ...
وي خروج از تاريخ دروغين کنوني را ضرورتي براي درک حوادث تاريخ معاصر و همچنين تداوم حيات ملي ايران امروز دانست.