توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اريو برزن نماد ايستادگي ايرانيان در برابر تازش بيگانگان
Borna66
09-09-2009, 05:35 PM
فرامرز بيگدلو
ديده بان يادگارهاي فرهنگي ايران (شاخه ي ميراث معنوي)
http://pnu-club.com/imported/2009/09/361.jpg
آريو برزن يك فرمانده بزرگ مهينپرست ايران بود. كسي كه در سال 330 پيش از ميلاد در نبرد دربند پارس تا پاي جان در برابر اسكندر مقدوني مبارزه كرد. گرچه اين قهرمان فداكار ايران از جان خود گذشت اما امانتي را به تاريخ سپرد كه تا ابد زنده خواهد ماند. او كوههاي سر به فلك كشيده زاگرس را به گواهي گرفت كه همواره به آيندگان يادآوري كنند كه ايراني چگونه ميهنپرستي را معنا ميكند. او و يارانش جان دادند تا بياموزند دفاع از روح و نام و خاك و شرف اين سرزمين را. آنان جان دادند تا جان ايران جاويدان ماند.
ادامه دارد ...
Borna66
09-09-2009, 05:37 PM
زندگاني و خانواده
آريوبرزن كه با عنوان آريوبرزن دوم شناخته ميشده است (همچنين آریا برزن و در پارسي كهن آريابردنا دوم (Ariyabrdna-II) و نيز آرتابازوس دوم (Artabazus II)) از نوادگان فارنابازوس (Pharnabazus) است كه پسر یکی از اشرافزادگان ایران بوده است. در سال 387 پيش از ميلاد فارنابازوس ساتراپ (استاندار) آناتولي (شمالباختري تركيه امروزي) بود. فارنابازوس روابط دوستانهای با آتن و اسپارتای داشت. وي كه همروزگار با اردشيرشاه بود روابط خوب خود با پادشاه را تا زمانی که زنده بود حفظ کرد و تا زمانی که زنده بود فرماندار باقی ماند.
آرتابازوس (225-289 پيش از ميلاد) پدر آريو برزن نيز يك اشرافزاده ايراني بود كه در دربار داريوش سوم (آخرين پادشاه سلسله هخامنشي) موقعيت قابل ستايشي داشت.
گرچه زمان دقیق تولد آريوبرزن دقیقا مشخص نیست اما برخی گمان ميبرند كه او در حدود سال 368 پيش از میلاد به دنیا امده است. با وجودي كه از دوران كودكي وي اطلاعات چنداني در دست نيست، اما به خوبي روشن است كه آريوبرزن در سال 335 پيش از ميلاد فرمانده پرسیس (پارس، Persis) (استان فارس در ایران امروز است) بود. براي بسياري از پژوهشگران اين نكته شگفت انگيز است كه داريوش سوم براي پرسيس و تخت جمشيد (پرسپوليس) ساتراپ تعيين نموده است. به نظر ميرسد پيش از داريوش سوم چنين منصبي موجود نداشته باشد و داريوش سوم كه در همچون دورهي پرآشوبي همراه با برخي مسايل اجتماعي، به فرمانرواي رسيده بود و براي اداره آن براي زماني كه به منظور مقابله با دشمنان در بيرون از پارس به سر ميبرده، به يك فرمانده قابل اعتمادي در خانه نياز داشته است. به اين ترتيب وي براي جلوگيري از پيشرفت مقدونيان در سال 333 پيش از ميلاد در ايسوس (Issus) (شهري باستاني نزديك اسكندريون در تركيه امروزي) در سال 331 پيش از ميلاد در گآوگاملا (Gaugamela) (دشت پهناوري در نزديكي شهر باستاني تل گومل در خاور شهر موصل در عراق امروزي) با آنان به جنگ پرداخت. اگر اين نظريه درست باشد، آريو برزن ميبايست از خويشاوندان نزديك و يا از دوستان شخصي داريوش شاه سوم بوده باشد. از اين رو فرمانداری آريوبرزن در پرسيس و پرسپولیس تنها یک دلیل میتواند داشته باشد، او فردی بسیار قوی بوده که پشتیبان داریوش سوم بوده است.
Borna66
09-09-2009, 05:38 PM
آخرين جنگ در نبرد در بند پارس و جانباختن
بر پايه يادداشتهاي روزانه كاليستنس (Callisthenes) مورخ رسمي اسكندر، در ماه اگوست سال 330 پیش از میلاد نيروهاي اين فاتح مقدوني در پيشروي به سوي "پرسپوليس" پايتخت آن زمان ايران، در يك منطقه كوهستاني صعب العبور (دربند پارس، تُكاب در كهگيلويه، اين محل معبري بود كه از پارس به شوش مي رفت) با يك هنگ ارتش ايران (1000 تا 1200 نفر) به فرماندهي ژنرال آريو برزن رو به رو و متوقف شدند و اين هنگ چندين روز مانع ادامه پيشروي ارتش دهها هزار نفري اسكندر شده بود كه مصر، بابل و شوش را قبلا تصرف و در سه جنگ، داريوش سوم را شكست و فراري داده بود.
اسكندر پس از تصرف شوش برای تسخير پارسه سپاهيان خود را دو بخش كرد: بخشي به فرماندهی «پارمن يونوس» از راه جلگه رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه روان شد؛ و بخش ديگر به فرماندهي خود اسكندر با اسلحههاي سبك راه كوهستان كهگيلويه را در پيش گرفتند.
آن هنگام که اسکندر بر تنگ تکاب وارد شد، سردار آریو برزن را پيش روي خود دید، گروهی در بالای تنگه با شمشیرهای آخته و گروهی بر فراز معبر سنگها و گروهی دیگر با فلاخن (سلاح پرتاب سنگ) و تیر و کمان بر انان فرود میآمدند. وقتي اسكندر به آنجا رسيد حملات سختي كرد اما كاري از پيش نبرد و سربازانش سپر را بر سر گذاشته و عقب نشيني كردند.در حاليكه اسكندر فكر ميكرد بي هيچ تلفاتي ايستادگي آنجا را تسخير ميكند . . . عرصه بر اسکندر تنگ شده بود و شکست را روبروی خود میدید.
پس از 48 روز مبارزه، يكي از روساي طوايف ايرانی [برخي منابع وي را يك چوپان ايراني اسير شده و برخي وي را از اسيران غيرايراني كه قبلا به ايران رفت و آمد داشته معرفي كردهاند كه آزادی خویش را با نشان دادن يك بیراهه (و در واقع با یک خيانت) با وی معامله کرد] به كشور زادگاه خود خيانت كرد و اسكندر را از مسير كوه به پشت خط سپاه آريو برزن راهنمايي نمود. اسکندر بدین طریق خود و سپاهیان را به پشت لشگر ایرانیان رسانید و آنان را دور زد. اين نكته نشان ميدهد كه چگونه اسكندر با خيانت برخي توانست در جنگ عليه ايرانيان به پيروزي برسد. [گويند اسكندر پس از پيروزي بر آريو برزن آن خائن را كه راه را نمايانده بود به جرم خيانت اعدام كرد]
با گذشت زمان كوتاهي پس از آنكه اسكندر به پشت سپاه آريو برزن رسيد، قهرمان ايراني از سه جهت مورد هجوم واقع شد. از شمال توسط فيلوتاس (Philotas)، از غرب توسط كراتروس(Craterus) و از شرق توسط خود اسكندر. بسياري از ايرانيان قتل عام شدند. نقشه نبرد دربند پارس در دنباله نوشتار نشان داده شده است
http://pnu-club.com/imported/2009/09/23.gif
ادامه دارد ...
Borna66
09-09-2009, 05:38 PM
آريو برزن و سپاه وفادارش شجاعانه عليه مهاجمان ميجنگيدند، پس از چندي آريو برزن با 40 سوار و 5 هزار پياده و وارد ساختن تلفات سنگين به دشمن، حلقه محاصره را شكست و براي ياري به پايتخت و نجات مردم آهنگ بازگشت به سوي پارسه (تخت جمشيد يا پرسپوليس) را نمود، ولي سپاهياني كه پيشتر به دستور اسكندر از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پيش از رسيدن او به پايتخت، به پارسه دست يافته بودند. در میانه راه پارسه، اين لشگر جلوي پيشروي سپاه ايران به فرماندهي آريو برزن را سد كردند ..... راه دیگری نبود، سردار پارسی نبرد را آغاز نمود جنگي سهمگين در گرفت. یوتاب خواهر آریو برزن و سردار داریوش سوم در جنگ با اسکندر، همراه و همگام با برادر خود پا به پا جنگید. یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) كه فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست . آريو برزن دلاور از جان خود گذشته و به صفوف مقدونيها زد .... فرمانده دلیر آنقدر جنگيد تا خود و سربازانش شرافتمندانه يك به يك بر خاك افتادند.
آريوبرزن با وجود سرنگوني پايتخت و در حالي كه سخت در پيگرد سپاهيان دشمن بود، حاضر به تسليم نشد و آنچنان در پیكار با دشمن پاي فشرد تا گذشته از خود او، همه يارانش از پاي در افتادند و جنگ هنگامي به پايان رسيد كه آخرين سرباز پارسي سپاه آريوبرزن به خاك افتاده بود. یوتاب نيز چنان جنگید تا او نيز کشته شد و هر دو نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.
بدين ترتيب آخرین دژ انسانی نیز فرو ریخت و فرمانروايي هخامنشيان پايان يافت . . . هنگامی که اسکندر این خبر را شنید، به سوی پارسه (تخت جمشيد، پرسپولیس) حركت نمود و مردم ان شهر بي دفاع را تسليم يافت. سپس فرمان به غارت داد، مهاجمان مقدونی بر مردم تاختند و آنچه که از شهر باقی بود به یغما بردند و آنچه را نمیتوانستند بر زمین میکوفتند، گویند غنائم آنچنان بسيار بود که اسکندر را توان حمل آنهمه نبود. تاريخنگاران یوناني گویند که اسکندر مست از باده بر تختگاه پادشاهان پیشین پارس تکیه داده بود که زنی آتنیتبار به نام تائیس به وی پیشنهاد نمود که تختگاه را آتش بزند، مشعلها را برافروختند در پیشاپیش آنان اسکندر نخستين مشعل را بر پرده تالار گرفت در پس وی تائیس در حرکت بود و دیگران نیز هم چنان کردند . . .
[در برخي منابع آمده است اسكندر در آن هنگام به هيچ وجه در حالت مستي نبوده است و در هوشياري كامل به سر ميبرده و او براي انتقام از به آتش كشيدن شدن آتن در حمله خشايارشا، فرمان به آتش كشيدن نماد شكوه، تمدن و توانمندي ايرانيان، تخت جمشيد را صادر كرده است. اما گاهشماران يوناني با تحريف تاريخ و براي تبرئه و تطهير اسكندر از چنين اقدام وحشيانه و غيرمتمدنانهاي بيان نمودهاند كه وي هشيار نبوده و در حالت مستي و به پيشنهاد يك روسپي چنين عملي را انجام داده است كه بعدها از كرده خود سخت پشيمان گشته است ]
و بدين ترتيب کاخ تخت جمشید را به يك باره دود و آتش فرا گرفت و شهري را كه بيش از يكصد سال صرف ساختنش شده بود تنها در چند ساعت فرو ریخت و به آوار و خاكستر تبديل شد.
شهري كه خاطره برگزاري جشنهاي نوروز و آيينهاي ملي و ميهني ايران را به خود ديده بود و شكوه ايران را با آواي ساز و آواز در ياد داشت اكنون جز صداي شعله و تركيدن چوب و فروريختن آوار صداي ديگري از آن شنيده نميشد.
و اين گونه هر آنچه که بود دیگر نبود . . .
Borna66
09-09-2009, 05:39 PM
در نبرد دربند پارس، با وجود آريوبرزن و نيروهايش گذشتن سپاهيان اسكندر از اين تنگههاي كوهستاني امكانپذير نبود. از اين رو اسكندر به نقشه جنگي ايرانيان درجنگ ترموپيل متوسل شد و با کمک یک اسیر خائن از بيراهه و گذر از راههاي سخت كوهستاني خود را به پشت نگهبانان ايراني رساند وآنان را در محاصره گرفت.
مورخ اسكندر نوشته است كه اگر چنین مقاومتی در گاوگاملا (كردستان كنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شكستمان قطعی بود. در "گاوگاملا" با خروج غیرمنتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز كه در حال پیروز شدن بر ما بودند، به ناگاه در پی او دست به عقبنشینی زدند و پس از اندكي ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار كرده بود اما آریو برزن در بلنديهاي جنوب ایران و در مسیر پارسه به ایستادگی ادامه داد. آریو برزن كه در نزدیکیهای تخت جمشید به دفاع از میهن اقدام نمود ، مقاومتی بیمانند از خود نشان داد.
آریو برزن یکی از ميهنپرستترین فرماندهان تاريخ ایرانزمین بود. کسی که تا حد مرگ مقابل اسکندر جنگید، اما نتوانست مانع پیروزی او و همچنین به آتش کشیدن و ویرانی پارسه (تخت جمشيد، پرسپولیس)، پایتخت امپراتوری ایران آن زمان گردد. دلاوریهای سردار آریو برزن، یكی از برگهاي ستايش برانگیز تاریخ ميهن ما را تشكیل میدهد و نمود از جان گذشتگی ایرانیلن در راه میهن است.
آريو برزن و مردانش نزديك به يك سده پس از ايستادگي لئونيداس در برابر ارتش خشايارشا در ترموپيل، كه آن هم در ماه اوت روي داد پايداري خود را به همان گونه در برابر اسكندر آغاز كرده بودند. اما ميان مقاومت لئونيداس و آخرين ايستادگي «آريو برزن» در اين است؛ كه يونانيان در ترموپيل، در محل برزمين افتادن لئونيداس، يك پارك و بناي يادبود ساخته و تنديس او را بر پا داشته و آخرين سخنانش را بر سنگ حك كردهاند تا از او سپاسگزاري شده باشد، ولي از آريو برزن ما جز چند سطر ترجمه از منابع ديگران اثري در دست نيست. اگر به فهرست درآمدهاي توريستي يونان بنگريم خواهيم ديد كه بازديد از بناي يادبود و گرفتن عكس در كنار تنديس لئونيداس براي يونان هر ساله ميليونها دلار درآمد گردشگري داشته است. همه گردشگران ترموپيل اين آخرين پيام لئونيداس را با خود به كشورهايشان ميبرند: اي رهگذر، به مردم لاكوني ( اسپارت ) بگو كه ما در اينجا به خون خفته ايم تا وفاداريمان را به قوانين ميهن ثابت كرده باشيم (قانون اسپارت عقب نشيني سرباز را اجازه نميداد). لئونيداس پادشاه اسپارتيها بود كه در اوت سال 480 پيش از ميلاد، دفاع از تنگه ترموپيل در برابر حمله ارتش ايران به خاك يونان را برعهده گرفته بود.
تصويري از كوهستان تنگه دربند پارس كه در سال 330 پيش از ميلاد شاهد پايداري و جانفشاني آريو برزن و يوتاب يارانش بود
.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
Borna66
09-09-2009, 05:39 PM
به تازگي گويا تندیس آريو برزن، این سردار دلاور ایرانی در ورودی شهر باشت در استان کهکیلویه و بویراحمد، نصب شده است.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/362.jpg
با اين حال هيچ گامي در جهت آگاهي همگاني از نبرد و دلاوري او برداشته نميشود و به جرات ميتوان گفت بسياري از مردم كنوني ايران حتي نام او را هم نشنيدهاند. اي كاش به جاي نمايشهاي سطح پايين و بيمفهوم تلويزيون و يا در كنار فيلمهاي رنگارنگ و بعضا با مضامين پوچ و بيهوده سينما، گوشهاي از دلاوريهاي آريو برزن و ديگر دليرمردان و شيرزنان اين مرز و بوم را به تصوير ميكشيدند تا هم اثري ماندگار آفريده گردد و هم سطح آگاهي همگاني و شناخت آنچه كه بوديم و هستيم محقق گردد.
Borna66
09-09-2009, 05:39 PM
سراينده نامي سرودههاي ملي ميهني همروزگار ما بانو توران شهرياري «بهرامي» سروده حماسی زیر را در ستايش از سردار آريو برزن سرودهاند .(برگرفته از ديوان توران)
کنون گویمـت رویـدادی دگــر
ز تـاریـخ دیـریـن ایـن بـوم و بــر
چو اسـکندر آمد به ملک کـیان
یـکی گــرد فــرمـانـده قهــرمـان
به ایــرانــیـان داد درس وطن
در این ره گذشت از سر و جان و تن
کـه فـرزند نـامآور میـهن است
مر آن شیردل آریــو بـــرزن اسـت
چـو اسکندر آهنگ ایـران نمود
همـه آگـهان را هــراســان نمــود
جـهانگستری فکر و سودای او
جــهانگیــری انــدیشــه و رای او
چو موج شتابنده میراند پیش
بشد کار دارا به سختی پریش
سر انجام، دارا در آمد زپا
از این بار شد پشت ایران دو تا
بسی شهرها را سکندر گشود
به جز پارس، چون راه دشوار بود
گذرگاه او تنگه ای بود تنگ
دو سویش همه صخره و کوه و سنگ
همه سنگها بود ره ناپذیر
همه صخره هایش کهنسال و پیر
در آن تنگه سردار ایران سپاه
بر اسکندر و لشکرش بست راه
چو کوهی سر افراشت بر آسمان
که تا ره بود بسته بر دشمنان
پس از روزها پایداری و جنگ
پس از هفته ها کارزار و درنگ
سکندر نیارست از آن ره گذشت
بکارش فرو ماند و درمانده گشت
سر انجام فکری سکندر نمود
پی چاره تدبیر دیگر نمود
بگفتا به سردار ایران سپاه
که بگذر ز پیکار و بگشای راه
ببخشم تو را بر همه مهتری
از این پس تو سردار اسکندری
ولی آریو برزن پاکدل
پی پاس این خاک و این آب و گل
به اسکندر از خشم پاسخ نداد
چو کوهی فراروی او ایستاد
سرانجام نابخرد گمرهی
به دشمن نشان داد، دیگر رهی
چو اسکندر از تنگه آمد فراز
ز نو آریو برزن چاره ساز
گران پاتر از صخره های بلند
بپا ایستاد اندر آن، تنگ بند
بدین گونه ره بر سکندر ببست
بر او آشکار و مسلم شکست
بدانست جز مرگ در پیش نیست
ورا تا عدم یک قدم بیش نیست
چو نزدیک شد لحظه واپسین
به میدان آورد گفت این چنین:
((بدان ای سکندر پس از مرگ من
پس از ریزش آخرین برگ من
توانی گشایی در پارس را
نهی بر سرت افسر پارس را
به تخت جم و کاخ شاهنشهان
قدم چون نهی با دگر همرهان
مبادا شوی غره از خویشتن
که ایران بسی پرورد همچو من))
چو اسکندر این جانفشانی بدید
سرانگشت حیرت به دندان گزید
به آهستگی گفت با خویشتن
که اینست مفهوم عشق وطن
اگر چند آن آریا مرد گرد
پی پاس ایران زمین، جان سپرد
ولی داد درسی به ایرانیان
که در راه ایران چه سهل است جان!
منابع:
· دانشنامه الكترونيكي ويكي پديا
· تاريخ ايرانيان در چنين روزي، دكتر نوشيروان كيهانيزاده
· ديوان توران- سرودههاي توران شهرياري (بهرامي)
· آريو برزن، نوشته ناصر نجمي، انتشارات دنياي كتاب
· هفتهنامه عصر نیریز، دکتر حسنعلی پیشاهنگ
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.