Borna66
09-07-2009, 01:32 PM
ابوعلی سینا
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
چهره ابوعلیسینا. نقاش: ابوالحسن صدیقی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%84%C3%98%C2%AD%C3%98%C2%B3%C3%99%C2%86_%C3 %98%C2%B5%C3%98%C2%AF%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%82%C3%9 B%C2%8C) (این تصویر توسط انجمن آثار ملی رسما بهعنوان چهرهٔ اصلی بوعلی سینا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88%C3%98%C2%B9%C3%99%C2%84%C 3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%86%C3 %98%C2%A7) شناخته شد.) سیاه قلم روی کاغذ، ۱۳۲۴ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%9B%C2%B1%C3%9B%C2%B3%C3%9B%C2%B2%C3%9B%C2%B4)
ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا و ابن سینا (یا پور سینا) (زادهٔ ۳۵۸-۴۱۶ خورشیدی در روستایی در نزدیکی بخارا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A8%C3%98%C2%AE%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C 3%98%C2%A7)،[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-0)، ۳۷۰-۴۲۸ قمری، درگذشتهٔ ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی در همدان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%87%C3%99%C2%85%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86)[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-1)، ۳۷۰-۴۲۸) پزشک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%BE%C3%98%C2%B2%C3%98%C2%B4%C3%9A%C2%A9) اهل ایرانزمین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86%C3%A2%C2%80%C2%8C%C3%98%C2%B2%C3%99%C2% 85%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%86)، مشهورترین و تاثیر گذارترینِ فیلسوفان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%84%C3%98%C2%B3%C 3%99%C2%88%C3%99%C2%81) و دانشمندان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B4%C 3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%AF)اسلامی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B3%C3%99%C2%84%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%85) بود.[۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-2) وی ۴۵۰ کتاب در زمینههای گوناگون نوشتهاست که تعداد زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفهاست. جرج سارتن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%AC%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%AC_%C3%98%C2%B3% C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%AA%C3%99%C2%86) او را مشهورترین دانشمند سرزمینهای اسلامی میداند که یکی از معروفترینها در همهٔ زمانها و مکانها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب قانون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%82%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86%C3%99%C2%88%C 3%99%C2%86_%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%B1_%C3%98%C2%B7%C 3%98%C2%A8) است.
ابوعلی سینا یک فارسیزبان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B3%C 3%9B%C2%8C%C3%A2%C2%80%C2%8C%C3%98%C2%B2%C3%98%C2% A8%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86) بود که بیشتر عمر خود را در مناطق شرقی و مرکزی ایران آن زمان گذراند.[۴] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-3)[۵]
زندگی
ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبدالله متولد سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف بود. نام او را ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفتهاند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجةالحق شرفالملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهمترین کتابهای او عبارتاند از شفا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B4%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7) در فلسفه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%99%C2%84%C3%98%C2%B3%C3%99%C2%81%C 3%99%C2%87) و منطق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B7%C3%99%C2%82) و قانون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%82%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86%C3%99%C2%88%C 3%99%C2%86) در پزشکی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%BE%C3%98%C2%B2%C3%98%C2%B4%C3%9A%C2%A9%C 3%9B%C2%8C).
«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%A8%C3%9B%C2%8C) و شاید بزرگترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچیک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامهای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)
«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B9%D8%A8%DB% 8C%D8%AF_%D8%AC%D9%88%D8%B2%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8 C&action=edit&redlink=1)، ابوالحسن بهمنیار (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8% AD%D8%B3%D9%86_%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86%DB%8C%D8%A 7%D8%B1&action=edit&redlink=1)، ابو منصور طاهر اصفهانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88_%D9%85%D9%86%D8 %B5%D9%88%D8%B1_%D8%B7%D8%A7%D9%87%D8%B1_%D8%A7%D8 %B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B9%D8%A8%D8% AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%A F_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A7%D9% 84%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C&action=edit&redlink=1) را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)
بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88_%D8%B9%D8%A8%DB %8C%D8%AF_%D8%AC%D9%88%D8%B2%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB% 8C&action=edit&redlink=1) بدین شرح است:
پدرم عبدالله از مردم بلخ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%84%C3%98%C2%AE) بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1_%D8 %B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) به بخارا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A8%C3%98%C2%AE%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C 3%98%C2%A7) درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DB%B3%DB%B7%DB%B0_%28%D9%87%D8%AC %D8%B1%DB%8C_%D9%82%D9%85%D8%B1%DB%8C%29&action=edit&redlink=1) از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%82%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A2%C3%99%C2%86) و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان میبردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنانکه آموزگارانم از دانستههای من شگفتی مینمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانشهای روزگار خود چیزهایی میدانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%99%C2%82%C3%99%C2%87) میآموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%D9%88_%D8%AC%D 8%AF%D9%84&action=edit&redlink=1) که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.
ناتلی به من منطق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B7%C3%99%C2%82) و هندسه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%87%C3%99%C2%86%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%B3%C 3%99%C2%87) آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی میگفت میگماشتم و در ذهنم به بررسی آن میپرداختم و آن را روشنتر و بهتر از آنچه استادم بود فرامیگرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.
چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B7%C3%98%C2%A8) در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمیرفت در کوتاهترین زمان در این رشته موفقیتهای بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان میکردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B7%C3%99%C2%82) و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
قبر ابن سینا
بعد از آن به الهیات (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%84%C3%99%C2%87%C3%9B%C2%8C%C 3%98%C2%A7%C3%98%C2%AA) رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%A7_%D8%A8%D8%B9%D8%AF_%D 8%A7%D9%84%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D9%87&action=edit&redlink=1)ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B3%C3%98%C2%B7%C 3%99%C2%88) اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمیفهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمییافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنانکه مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبردهبودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید میشدم و میگفتم مرا در این دانش راهی نیست... یک روز عصر از بازار کتابفروشان میگذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار میگشت به من الحاح کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابو نصر فارابی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%99%C2%86% C3%98%C2%B5%C3%98%C2%B1_%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%9B%C2%8C)، هنگامی که به در خانه رسیدم بیدرنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از بر داشتم پی بردم و دشواریهای آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود. صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال ۳۸۷ (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DB%B3%DB%B8%DB%B7_%28%D9%87%D8%AC %D8%B1%DB%8C_%D9%82%D9%85%D8%B1%DB%8C%29&action=edit&redlink=1) بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم.
وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود میشدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتابهای بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمیدانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آنها بسیار سود جستم.
آرامگاه بوعلی سینا در همدان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%87%C3%99%C2%85%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86)
چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آنجا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم پیش از آن در بخارا نیز کتابهایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگانج بیرون آمدم مدتی همچون آوارهای در شهرها میگشتم تا به گرگان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%9A%C2%AF%C3%98%C2%B1%C3%9A%C2%AF%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86) رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتابهایی تصنیف کردم. ابو عبید جوزجانی در گرگان به نزدم آمد.
آرامگاه بوعلی سینا از نمای زیرین
ابو عبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتابهای او را تحریر کردم استادم پس از مدتی به ری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B1%C3%9B%C2%8C) رفت و به خدمت مجدالدوله (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%AC%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8% AF%D9%88%D9%84%D9%87&action=edit&redlink=1) از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد و در آنجا به قزوین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%82%C3%98%C2%B2%C3%99%C2%88%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86) و از قزوین به همدان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%87%C3%99%C2%85%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86) رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمسالدوله دیلمی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B4%D9%85%D8%B3%E2%80%8C%D8%A7% D9%84%D8%AF%D9%88%D9%84%D9%87_%D8%AF%DB%8C%D9%84%D 9%85%DB%8C&action=edit&redlink=1) فرمانروای همدان رسید. در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم شفا (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B4%D9%81%D8%A7%28%DA%A9%D8%AA% D8%A7%D8%A8%29&action=edit&redlink=1) را به خواهش من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B5%C3%99%C2%81%C3%99%C2%87%C 3%98%C2%A7%C3%99%C2%86) مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد ۴ ماه در زندان بسر برد و در زندان ۳ کتاب به رشته تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تن دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان در آمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشین خود ساخت. استاد در این شهر کتاب شفاء را تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DB%B4%DB%B2%DB%B8_%28%D9%87%D8%AC %D8%B1%DB%8C_%D9%82%D9%85%D8%B1%DB%8C%29&action=edit&redlink=1) در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان میرفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و هم در آن شهر به خاک سپرده شد.
اخلاق و صفات
ابن سینا از حیث نیرو جسمانی مردی نیرومند بود و به همین خاطر از کار کردن احساس خستگی نمیکرد. او با داشتن این نیروی فراوان جسمی میتوانست از پس کار وزارت فرمانروایان برآید و همیشه چه در سفر و چه در نبرد همراه آنان باشد و علاوه بر این به کار دانش و نوشتن نیز بپردازد. میگویند که او شبها تا دیرگاه به نوشتن کتاب و رساله میپرداخت و در این کار افراط میکرد. ابن سینا از لحاظ نیروی ذهنی و تفکر نیز بسیار نیرومند بود. اینکه او در هجده سالگی توانست تمامی دانشهای زمان خود را فراگیرد خود نشانگر نیروی ذهنی اوست.
نکتهٔ منفی در اخلاق ابن سینا گفتار زشت و تند او نسبت به دانشمندان همدورهٔ خود و حتی به گذشتگانی مانند افلاطون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%81%C3%99%C2%84%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%B7%C3%99%C2%88%C3%99%C2%86) و زکریای رازی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B2%C3%9A%C2%A9%C3%98%C2%B1%C3%9B%C2%8C%C 3%98%C2%A7%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C3 %98%C2%B2%C3%9B%C2%8C) بود.
ابن سینای فیلسوف
ابن سینا بسیار تابع فلسفه ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B3%C3%98%C2%B7%C 3%99%C2%88) بود و از این نظر به استادش فارابی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%A8%C3%9B%C2%8C) شباهت دارد. مبحث منطق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B7%C3%99%C2%82) و نفس در آثار او در واقع همان مبحث منطق و نفس ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B3%C3%98%C2%B7%C 3%99%C2%88) و شارحان او نظیر اسکندر افرودیسی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D9%86%D8%AF%D8% B1_%D8%A7%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C%D8%B3%DB%8 C&action=edit&redlink=1) و ثامیسطیوس (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AB%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B3%D8% B7%DB%8C%D9%88%D8%B3&action=edit&redlink=1) است. اما ابن سینا هرچه به اواخر عمر نزدیک میشد، بیشتر از ارسطو فاصله میگرفت و به افلاطون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%81%C3%99%C2%84%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%B7%C3%99%C2%88%C3%99%C2%86) و فلوطین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%99%C2%84%C3%99%C2%88%C3%98%C2%B7%C 3%9B%C2%8C%C3%99%C2%86) و عرفان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B9%C3%98%C2%B1%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86) نزدیک میشد. داستانهای تمثیلی او و نیز کتاب پرحجم منطق المشرقین (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82_%D8%A7%D9 %84%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%82%DB%8C%D9%86&action=edit&redlink=1) که اواخر عمر تحریر کرده بود، شاهد این مدعاست. امروزه از این کتاب تنها مقدمه اش در دست است. اما حتی در همین مقدمه نیز ابن سینا به انکار آثار دوران ارسطویی خویش مانند شفا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B4%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7) و نجات (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA&action=edit&redlink=1) میپردازد.[۶] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-5)
آثار ابن سینا
نسخهای از کتاب قانون ابن سینا به زبان لاتین، چاپ ۱۴۸۴ میلادی در مخزن کتب نفیس کتابخانه مرکز علوم درمانی دانشگاه تکزاس در سنآنتونیو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B1%C3%9A%C2%A9%C3%98%C2%B2_% C3%98%C2%B9%C3%99%C2%84%C3%99%C2%88%C3%99%C2%85_%C 3%98%C2%AF%C3%98%C2%B1%C3%99%C2%85%C3%98%C2%A7%C3% 99%C2%86%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%9 9%C2%86%C3%98%C2%B4%C3%9A%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%99% C2%87_%C3%98%C2%AA%C3%9A%C2%A9%C3%98%C2%B2%C3%98%C 2%A7%C3%98%C2%B3_%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%B1_%C3%98%C 2%B3%C3%99%C2%86%C3%A2%C2%80%C2%8C%C3%98%C2%A2%C3% 99%C2%86%C3%98%C2%AA%C3%99%C2%88%C3%99%C2%86%C3%9B %C2%8C%C3%99%C2%88)
به دلیل آنکه در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار میزیستند کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد.
افزون بر این، ابنسینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشتهاست. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان آنها انتساب دانشنامه علائی و رساله نبض بدو مسلم است. آثار فارسی ابنسینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شدهاست.[۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-Daneshname-6)
آثار فراوانی از ابنسینا به جا مانده و یا به او نسبت داده شده که فهرست جامعی از آنها در فهرست نسخههای مصنفات ابن سینا[۸] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-7) آورده شدهاست. این فهرست شامل شامل ۱۳۱ نوشته اصیل از ابن سینا و ۱۱۱ اثر منسوب به او است.[۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-Daneshname-6)
فلسفه
شفا
نجات
الاشارات والتنبیهات
ریاضیات
زاویه
اقلیدس
الارتماطیقی
علم هیئت
المجسطی
جامع البدایع
طبیعی
ابطال احکام النجوم
الاجرام العلویة واسباب البرق والرعد
فضا
النبات والحیوان
پزشکی
قانون
الادویة القلبیه
دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه
قولنج
سیاسة البدن وفضائل الشراب (احتمالا بلکه مظنونا منظور خمر حرام نیست.به مقالهٔ دوم کتاب فیلسوف شهید شیعه ابوعلی سینای خراسانی رجوع شود)
تشریح الاعضا
الفصد
الاغذیه والادویه
کتاب قانون یک دایره المعارف پزشگی است که در ان تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار کرفتهاست مانند :مبانی تشریح/اناتومی/ مبانی علامت شناسی/سمیولوجی/داروشناسی وداروسازی و نسخه نویسی/فارماکولوجی/وغیره.کتاب قانون در سال ۱۳۶۰ توسط مرحوم شرفکندی هژار از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد وتوسط انتشارات سروش منتشرگردید وتاکنون چندین بار تجدید چاپ شدهاست. کتاب قانون در دانشگاههای اروپایی وامریکایی تادو قرن پیش مورد استفاده پزشگان بوده وبه اکثر زبانهای دنیا ترجمه شدهاست. وبعد از انجیل بیشترین چاپ را داشتهاست. افلاطون مغز و قلب و کبد رااز اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و لذا این اعضارا مثلث افلاطون /تریگونوم پلاطو/ مینامیدند.ابن سینااعلام نمود که دوام وبفائ نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است ولذا جمع چهار عضو مذکور را مربع ابن سینا/کوادرانگولا اویسینا / نامیدند.
موسیقی
پورسینا تئوریدانی دارای دیدگاههای موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین دانش نظری سخن میراند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان میشود پورسینا و فارابی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%A8%C3%9B%C2%8C) بنیادگذاران نخستین پایههای دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بودهاند. آثار موسیقایی پور سینا روی هم رفته پنج اثر مهم اوست که در بخشهایی از آنها به موسیقی پرداخته شده[۹] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-8):
شفا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B4%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7)
جوامع علم موسیقی
المدخل الی صناعة الموسیقی[۱۰] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-9) (در دسترس نیست)
لواحق(در دسترس نیست)
دانشنامه علایی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B4%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%85%C3%99%C2%87_%C3 %98%C2%B9%C3%99%C2%84%C3%98%C2%A7%C3%9B%C2%8C%C3%9 B%C2%8C)
نجات
اقسام العلوم
تمبر پستی کشور لهستان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%84%C3%99%C2%87%C3%98%C2%B3%C3%98%C2%AA%C 3%98%C2%A7%C3%99%C2%86) که بر روی آن تصویری از ابن سینا قرار دارد
اشعار
برای این بخش از این مقاله منابع لازم نیامدهاست. لازم است بر طبق اصول اثباتپذیری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%88%C3%9B%C2%8C%C3%9A%C2%A9%C3%9B%C2%8C%C 3%A2%C2%80%C2%8C%C3%99%C2%BE%C3%98%C2%AF%C3%9B%C2% 8C%C3%98%C2%A7:%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%AB%C3%98%C2%A 8%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%AA%C3%A2%C2%80%C2%8C%C3%99% C2%BE%C3%98%C2%B0%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%B1%C3%9B%C2 %8C) و شیوهنامهٔ ارجاع به منابع (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%88%C3%9B%C2%8C%C3%9A%C2%A9%C3%9B%C2%8C%C 3%A2%C2%80%C2%8C%C3%99%C2%BE%C3%98%C2%AF%C3%9B%C2% 8C%C3%98%C2%A7:%C3%98%C2%B4%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%8 8%C3%99%C2%87_%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%AC %C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B9_%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%87_ %C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C 3%98%C2%B9) منبعی برای آن ذکر شود. مطالب بیمنبع احتمالاً در آینده حذف خواهند شد.ابن سینا در شعر نیز دستی داشته و اشعار زیادی به زبان عربی سرودهاست و حتی منظومههایی مثل قصیده ارجوزه در مسایل علمی ساختهاست. اشعاری نیز به زبان فارسی از او روایت کردهاند که برخی از آنها به نام دیگران نیز آمدهاست و با توجه به اسلوب و معانی آنها باید در انتساب این اشعار به ابن سینا تردید روا داشت. ما در اینجا، برای آشنایی مختصر با اشعار ابن سینا، گزیدهای از مستندترین آنها را میآوریم:
غذای روح بود باده رحیق الحقکه رنگ او کند از دور رنگ گل را دقبه رنگ زنگ زداید ز جان اندوهگینهمای گردد اگر جرعهای بنوشد بقبه طعم، تلخ چوپند پدر و لیک مفیدبه پیش مبطل، باطل به نزد دانا، حقمیاز جهالت جهال شد به شرع حرامچو مه که از سبب منکران دین شد شقحلال گشته به فتوای عقل بر داناحرام گشته به احکام شرع بر احمقشراب را چه گنه زان که ابلهی نوشدزبان به هرزه گشاید، دهد ز دست ورقحـلال بر عـقلا و حـرام بر جهـالکه میمحک بود وخیرو شر از او مشتقغلام آن میصافم کزو رخ خوبانبه یک دو جرعه برآرد هزار گونه عرقچو بوعلی میناب ار خوری حکیمانهبه حق حق که وجودت شود به حق ملحق□
روزکی چـــــند در جهان بودمبر سر خـــــاک باد پیمودمساعتی لطف و لحظهای در قهرجان پاکــــیزه را بــــیالودمبا خرد را به طبع کردم هجوبی خرد را به طمع بـــستودمآتـشی بر فروخــــــتم از دلوآب دیده ازو بــــــــپالودمبا هواهای حرص و شــیطانیساعــــتی شادمـــان نیاسودمآخر الامر چون بر آمد کاررفتـــم و تخم کشته بدرودمکـس نداند که مــن کـــجا رفتمخود ندانم که من کجا بودم□
میحاصل عمر جاودانی است بدهسرمایهٔ لذت جوانی است، بدهسوزنده چو آتش است لیکن غم راسازنده چو آب زندگانی است، بده□
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافتیک موی ندانست ولی موی شکافتاندر دل من هزارخورشید بتافتآخربه کمال ذرهای راه نیافت□
مایـــیم به عفو تـو تــولاکردهوز طاعت معصیت تبرا کردهآنجا که عنایت تو باشد، باشدناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده□
هر هیأت و هر نقش که شد محو کنوندر مخزن روزگار گردد محزونچون باز همین وضع شود وضع فلکاز پرده غیبش آورد حق بیرون□
در پرده سنحق نیست که معلوم نشدکم ماند ز اسرار که مفهوم نشددر معرفتت چو نیک فکری کردممعلومم شد که هیچ معلوم نشداز شیوه نگارش کتابهای علمی و فلسفی ابنسینا و اشعار عربی او که مشهورترین آنها قصیده عینیه روحیه است به خوبی میتوان توانایی و تسلط او در شاعری و سخنوری در ادبیات عرب را دریافت. اشعار فارسیای که به ابنسینا نسبت دادهاند، روی هم رفته ۲۲ قطعه و رباعی در ۶۵ بیت میشود، ولی در صحت انتساب آنها به وی تردید کردهاند.[۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-Daneshname-6)
شاگردان ابن سینا
ابن سینا علاوه بر آثار خود چند شاگرد نیز تربیت کرد که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میا شاگردان او این چمد تن سرشناسترند:
بهمنیار بن مرزبان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%87%C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C 3%9B%C2%8C%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1_%C3%98%C2%A8%C3 %99%C2%86_%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B2%C3% 98%C2%A8%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86) شاگرد بسیار معروف ابن سینا است که برخی از آثار او در دست است. وی از زردشتیات آذربایجان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A2%C3%98%C2%B0%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A8%C 3%98%C2%A7%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%AC%C3%98%C2%A7%C3% 99%C2%86) بود. یکی از کتابهای ابن سینا به نام المباحث بیشتر شامل جواب سؤالات او است.
ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88%C3%98%C2%B9%C 3%98%C2%A8%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3% 99%C2%84%C3%99%C2%84%C3%99%C2%87_%C3%98%C2%B9%C3%9 8%C2%A8%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%84%C3%99% C2%88%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%AD%C3%98%C2%AF_%C3%98%C 2%A8%C3%99%C2%86_%C3%99%C2%85%C3%98%C2%AD%C3%99%C2 %85%C3%98%C2%AF_%C3%98%C2%AC%C3%99%C2%88%C3%98%C2% B2%C3%98%C2%AC%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86%C3%9B%C2%8C ) از سال ۴۰۳ هجری تا هنگام مرگ ابن سینا پیوسته در خدمت او بودهاست و پس از مرگ او به گردآوری و تألیف آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود.
ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B9%D8%A8%D8% AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%A F_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A7%D9% 84%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C&action=edit&redlink=1) یکی دیگر از شاگردان مشهور ابن سینا است که رسالةالعشق را ابن سینا به نام او نوشت.
ابومنصور طاهر اصفهانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88%C3%99%C2%85%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%B5%C3%99%C2%88%C3%98%C2%B1_%C3 %98%C2%B7%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%87%C3%98%C2%B1_%C3% 98%C2%A7%C3%98%C2%B5%C3%99%C2%81%C3%99%C2%87%C3%98 %C2%A7%C3%99%C2%86%C3%9B%C2%8C) نیز از شاگردان ابن سینا بود که مانند عبدالواحد جوزجانی در ریاضیات تبحر داشت
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
چهره ابوعلیسینا. نقاش: ابوالحسن صدیقی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%84%C3%98%C2%AD%C3%98%C2%B3%C3%99%C2%86_%C3 %98%C2%B5%C3%98%C2%AF%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%82%C3%9 B%C2%8C) (این تصویر توسط انجمن آثار ملی رسما بهعنوان چهرهٔ اصلی بوعلی سینا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88%C3%98%C2%B9%C3%99%C2%84%C 3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%86%C3 %98%C2%A7) شناخته شد.) سیاه قلم روی کاغذ، ۱۳۲۴ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%9B%C2%B1%C3%9B%C2%B3%C3%9B%C2%B2%C3%9B%C2%B4)
ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا و ابن سینا (یا پور سینا) (زادهٔ ۳۵۸-۴۱۶ خورشیدی در روستایی در نزدیکی بخارا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A8%C3%98%C2%AE%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C 3%98%C2%A7)،[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-0)، ۳۷۰-۴۲۸ قمری، درگذشتهٔ ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی در همدان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%87%C3%99%C2%85%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86)[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-1)، ۳۷۰-۴۲۸) پزشک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%BE%C3%98%C2%B2%C3%98%C2%B4%C3%9A%C2%A9) اهل ایرانزمین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86%C3%A2%C2%80%C2%8C%C3%98%C2%B2%C3%99%C2% 85%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%86)، مشهورترین و تاثیر گذارترینِ فیلسوفان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%84%C3%98%C2%B3%C 3%99%C2%88%C3%99%C2%81) و دانشمندان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B4%C 3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%AF)اسلامی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B3%C3%99%C2%84%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%85) بود.[۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-2) وی ۴۵۰ کتاب در زمینههای گوناگون نوشتهاست که تعداد زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفهاست. جرج سارتن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%AC%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%AC_%C3%98%C2%B3% C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%AA%C3%99%C2%86) او را مشهورترین دانشمند سرزمینهای اسلامی میداند که یکی از معروفترینها در همهٔ زمانها و مکانها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب قانون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%82%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86%C3%99%C2%88%C 3%99%C2%86_%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%B1_%C3%98%C2%B7%C 3%98%C2%A8) است.
ابوعلی سینا یک فارسیزبان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B3%C 3%9B%C2%8C%C3%A2%C2%80%C2%8C%C3%98%C2%B2%C3%98%C2% A8%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86) بود که بیشتر عمر خود را در مناطق شرقی و مرکزی ایران آن زمان گذراند.[۴] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-3)[۵]
زندگی
ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبدالله متولد سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف بود. نام او را ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفتهاند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجةالحق شرفالملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهمترین کتابهای او عبارتاند از شفا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B4%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7) در فلسفه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%99%C2%84%C3%98%C2%B3%C3%99%C2%81%C 3%99%C2%87) و منطق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B7%C3%99%C2%82) و قانون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%82%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86%C3%99%C2%88%C 3%99%C2%86) در پزشکی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%BE%C3%98%C2%B2%C3%98%C2%B4%C3%9A%C2%A9%C 3%9B%C2%8C).
«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%A8%C3%9B%C2%8C) و شاید بزرگترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچیک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامهای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)
«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B9%D8%A8%DB% 8C%D8%AF_%D8%AC%D9%88%D8%B2%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8 C&action=edit&redlink=1)، ابوالحسن بهمنیار (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8% AD%D8%B3%D9%86_%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86%DB%8C%D8%A 7%D8%B1&action=edit&redlink=1)، ابو منصور طاهر اصفهانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88_%D9%85%D9%86%D8 %B5%D9%88%D8%B1_%D8%B7%D8%A7%D9%87%D8%B1_%D8%A7%D8 %B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B9%D8%A8%D8% AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%A F_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A7%D9% 84%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C&action=edit&redlink=1) را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)
بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88_%D8%B9%D8%A8%DB %8C%D8%AF_%D8%AC%D9%88%D8%B2%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB% 8C&action=edit&redlink=1) بدین شرح است:
پدرم عبدالله از مردم بلخ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%84%C3%98%C2%AE) بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1_%D8 %B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) به بخارا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A8%C3%98%C2%AE%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C 3%98%C2%A7) درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DB%B3%DB%B7%DB%B0_%28%D9%87%D8%AC %D8%B1%DB%8C_%D9%82%D9%85%D8%B1%DB%8C%29&action=edit&redlink=1) از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%82%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A2%C3%99%C2%86) و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان میبردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنانکه آموزگارانم از دانستههای من شگفتی مینمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانشهای روزگار خود چیزهایی میدانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%99%C2%82%C3%99%C2%87) میآموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%D9%88_%D8%AC%D 8%AF%D9%84&action=edit&redlink=1) که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.
ناتلی به من منطق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B7%C3%99%C2%82) و هندسه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%87%C3%99%C2%86%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%B3%C 3%99%C2%87) آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی میگفت میگماشتم و در ذهنم به بررسی آن میپرداختم و آن را روشنتر و بهتر از آنچه استادم بود فرامیگرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.
چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B7%C3%98%C2%A8) در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمیرفت در کوتاهترین زمان در این رشته موفقیتهای بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان میکردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B7%C3%99%C2%82) و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
قبر ابن سینا
بعد از آن به الهیات (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%84%C3%99%C2%87%C3%9B%C2%8C%C 3%98%C2%A7%C3%98%C2%AA) رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%A7_%D8%A8%D8%B9%D8%AF_%D 8%A7%D9%84%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D9%87&action=edit&redlink=1)ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B3%C3%98%C2%B7%C 3%99%C2%88) اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمیفهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمییافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنانکه مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبردهبودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید میشدم و میگفتم مرا در این دانش راهی نیست... یک روز عصر از بازار کتابفروشان میگذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار میگشت به من الحاح کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابو نصر فارابی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%99%C2%86% C3%98%C2%B5%C3%98%C2%B1_%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%9B%C2%8C)، هنگامی که به در خانه رسیدم بیدرنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از بر داشتم پی بردم و دشواریهای آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود. صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال ۳۸۷ (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DB%B3%DB%B8%DB%B7_%28%D9%87%D8%AC %D8%B1%DB%8C_%D9%82%D9%85%D8%B1%DB%8C%29&action=edit&redlink=1) بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم.
وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود میشدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتابهای بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمیدانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آنها بسیار سود جستم.
آرامگاه بوعلی سینا در همدان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%87%C3%99%C2%85%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86)
چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آنجا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم پیش از آن در بخارا نیز کتابهایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگانج بیرون آمدم مدتی همچون آوارهای در شهرها میگشتم تا به گرگان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%9A%C2%AF%C3%98%C2%B1%C3%9A%C2%AF%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86) رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتابهایی تصنیف کردم. ابو عبید جوزجانی در گرگان به نزدم آمد.
آرامگاه بوعلی سینا از نمای زیرین
ابو عبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتابهای او را تحریر کردم استادم پس از مدتی به ری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B1%C3%9B%C2%8C) رفت و به خدمت مجدالدوله (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%AC%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8% AF%D9%88%D9%84%D9%87&action=edit&redlink=1) از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد و در آنجا به قزوین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%82%C3%98%C2%B2%C3%99%C2%88%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86) و از قزوین به همدان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%87%C3%99%C2%85%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86) رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمسالدوله دیلمی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B4%D9%85%D8%B3%E2%80%8C%D8%A7% D9%84%D8%AF%D9%88%D9%84%D9%87_%D8%AF%DB%8C%D9%84%D 9%85%DB%8C&action=edit&redlink=1) فرمانروای همدان رسید. در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم شفا (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B4%D9%81%D8%A7%28%DA%A9%D8%AA% D8%A7%D8%A8%29&action=edit&redlink=1) را به خواهش من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B5%C3%99%C2%81%C3%99%C2%87%C 3%98%C2%A7%C3%99%C2%86) مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد ۴ ماه در زندان بسر برد و در زندان ۳ کتاب به رشته تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تن دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان در آمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشین خود ساخت. استاد در این شهر کتاب شفاء را تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DB%B4%DB%B2%DB%B8_%28%D9%87%D8%AC %D8%B1%DB%8C_%D9%82%D9%85%D8%B1%DB%8C%29&action=edit&redlink=1) در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان میرفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و هم در آن شهر به خاک سپرده شد.
اخلاق و صفات
ابن سینا از حیث نیرو جسمانی مردی نیرومند بود و به همین خاطر از کار کردن احساس خستگی نمیکرد. او با داشتن این نیروی فراوان جسمی میتوانست از پس کار وزارت فرمانروایان برآید و همیشه چه در سفر و چه در نبرد همراه آنان باشد و علاوه بر این به کار دانش و نوشتن نیز بپردازد. میگویند که او شبها تا دیرگاه به نوشتن کتاب و رساله میپرداخت و در این کار افراط میکرد. ابن سینا از لحاظ نیروی ذهنی و تفکر نیز بسیار نیرومند بود. اینکه او در هجده سالگی توانست تمامی دانشهای زمان خود را فراگیرد خود نشانگر نیروی ذهنی اوست.
نکتهٔ منفی در اخلاق ابن سینا گفتار زشت و تند او نسبت به دانشمندان همدورهٔ خود و حتی به گذشتگانی مانند افلاطون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%81%C3%99%C2%84%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%B7%C3%99%C2%88%C3%99%C2%86) و زکریای رازی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B2%C3%9A%C2%A9%C3%98%C2%B1%C3%9B%C2%8C%C 3%98%C2%A7%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C3 %98%C2%B2%C3%9B%C2%8C) بود.
ابن سینای فیلسوف
ابن سینا بسیار تابع فلسفه ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B3%C3%98%C2%B7%C 3%99%C2%88) بود و از این نظر به استادش فارابی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%A8%C3%9B%C2%8C) شباهت دارد. مبحث منطق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B7%C3%99%C2%82) و نفس در آثار او در واقع همان مبحث منطق و نفس ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B3%C3%98%C2%B7%C 3%99%C2%88) و شارحان او نظیر اسکندر افرودیسی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D9%86%D8%AF%D8% B1_%D8%A7%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C%D8%B3%DB%8 C&action=edit&redlink=1) و ثامیسطیوس (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AB%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B3%D8% B7%DB%8C%D9%88%D8%B3&action=edit&redlink=1) است. اما ابن سینا هرچه به اواخر عمر نزدیک میشد، بیشتر از ارسطو فاصله میگرفت و به افلاطون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%81%C3%99%C2%84%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%B7%C3%99%C2%88%C3%99%C2%86) و فلوطین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%99%C2%84%C3%99%C2%88%C3%98%C2%B7%C 3%9B%C2%8C%C3%99%C2%86) و عرفان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B9%C3%98%C2%B1%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C 3%99%C2%86) نزدیک میشد. داستانهای تمثیلی او و نیز کتاب پرحجم منطق المشرقین (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82_%D8%A7%D9 %84%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%82%DB%8C%D9%86&action=edit&redlink=1) که اواخر عمر تحریر کرده بود، شاهد این مدعاست. امروزه از این کتاب تنها مقدمه اش در دست است. اما حتی در همین مقدمه نیز ابن سینا به انکار آثار دوران ارسطویی خویش مانند شفا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B4%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7) و نجات (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA&action=edit&redlink=1) میپردازد.[۶] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-5)
آثار ابن سینا
نسخهای از کتاب قانون ابن سینا به زبان لاتین، چاپ ۱۴۸۴ میلادی در مخزن کتب نفیس کتابخانه مرکز علوم درمانی دانشگاه تکزاس در سنآنتونیو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B1%C3%9A%C2%A9%C3%98%C2%B2_% C3%98%C2%B9%C3%99%C2%84%C3%99%C2%88%C3%99%C2%85_%C 3%98%C2%AF%C3%98%C2%B1%C3%99%C2%85%C3%98%C2%A7%C3% 99%C2%86%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%9 9%C2%86%C3%98%C2%B4%C3%9A%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%99% C2%87_%C3%98%C2%AA%C3%9A%C2%A9%C3%98%C2%B2%C3%98%C 2%A7%C3%98%C2%B3_%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%B1_%C3%98%C 2%B3%C3%99%C2%86%C3%A2%C2%80%C2%8C%C3%98%C2%A2%C3% 99%C2%86%C3%98%C2%AA%C3%99%C2%88%C3%99%C2%86%C3%9B %C2%8C%C3%99%C2%88)
به دلیل آنکه در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار میزیستند کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد.
افزون بر این، ابنسینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشتهاست. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان آنها انتساب دانشنامه علائی و رساله نبض بدو مسلم است. آثار فارسی ابنسینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شدهاست.[۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-Daneshname-6)
آثار فراوانی از ابنسینا به جا مانده و یا به او نسبت داده شده که فهرست جامعی از آنها در فهرست نسخههای مصنفات ابن سینا[۸] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-7) آورده شدهاست. این فهرست شامل شامل ۱۳۱ نوشته اصیل از ابن سینا و ۱۱۱ اثر منسوب به او است.[۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-Daneshname-6)
فلسفه
شفا
نجات
الاشارات والتنبیهات
ریاضیات
زاویه
اقلیدس
الارتماطیقی
علم هیئت
المجسطی
جامع البدایع
طبیعی
ابطال احکام النجوم
الاجرام العلویة واسباب البرق والرعد
فضا
النبات والحیوان
پزشکی
قانون
الادویة القلبیه
دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه
قولنج
سیاسة البدن وفضائل الشراب (احتمالا بلکه مظنونا منظور خمر حرام نیست.به مقالهٔ دوم کتاب فیلسوف شهید شیعه ابوعلی سینای خراسانی رجوع شود)
تشریح الاعضا
الفصد
الاغذیه والادویه
کتاب قانون یک دایره المعارف پزشگی است که در ان تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار کرفتهاست مانند :مبانی تشریح/اناتومی/ مبانی علامت شناسی/سمیولوجی/داروشناسی وداروسازی و نسخه نویسی/فارماکولوجی/وغیره.کتاب قانون در سال ۱۳۶۰ توسط مرحوم شرفکندی هژار از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد وتوسط انتشارات سروش منتشرگردید وتاکنون چندین بار تجدید چاپ شدهاست. کتاب قانون در دانشگاههای اروپایی وامریکایی تادو قرن پیش مورد استفاده پزشگان بوده وبه اکثر زبانهای دنیا ترجمه شدهاست. وبعد از انجیل بیشترین چاپ را داشتهاست. افلاطون مغز و قلب و کبد رااز اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و لذا این اعضارا مثلث افلاطون /تریگونوم پلاطو/ مینامیدند.ابن سینااعلام نمود که دوام وبفائ نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است ولذا جمع چهار عضو مذکور را مربع ابن سینا/کوادرانگولا اویسینا / نامیدند.
موسیقی
پورسینا تئوریدانی دارای دیدگاههای موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین دانش نظری سخن میراند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان میشود پورسینا و فارابی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%A8%C3%9B%C2%8C) بنیادگذاران نخستین پایههای دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بودهاند. آثار موسیقایی پور سینا روی هم رفته پنج اثر مهم اوست که در بخشهایی از آنها به موسیقی پرداخته شده[۹] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-8):
شفا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B4%C3%99%C2%81%C3%98%C2%A7)
جوامع علم موسیقی
المدخل الی صناعة الموسیقی[۱۰] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-9) (در دسترس نیست)
لواحق(در دسترس نیست)
دانشنامه علایی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86%C3%98%C2%B4%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%85%C3%99%C2%87_%C3 %98%C2%B9%C3%99%C2%84%C3%98%C2%A7%C3%9B%C2%8C%C3%9 B%C2%8C)
نجات
اقسام العلوم
تمبر پستی کشور لهستان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%84%C3%99%C2%87%C3%98%C2%B3%C3%98%C2%AA%C 3%98%C2%A7%C3%99%C2%86) که بر روی آن تصویری از ابن سینا قرار دارد
اشعار
برای این بخش از این مقاله منابع لازم نیامدهاست. لازم است بر طبق اصول اثباتپذیری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%88%C3%9B%C2%8C%C3%9A%C2%A9%C3%9B%C2%8C%C 3%A2%C2%80%C2%8C%C3%99%C2%BE%C3%98%C2%AF%C3%9B%C2% 8C%C3%98%C2%A7:%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%AB%C3%98%C2%A 8%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%AA%C3%A2%C2%80%C2%8C%C3%99% C2%BE%C3%98%C2%B0%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%B1%C3%9B%C2 %8C) و شیوهنامهٔ ارجاع به منابع (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%88%C3%9B%C2%8C%C3%9A%C2%A9%C3%9B%C2%8C%C 3%A2%C2%80%C2%8C%C3%99%C2%BE%C3%98%C2%AF%C3%9B%C2% 8C%C3%98%C2%A7:%C3%98%C2%B4%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%8 8%C3%99%C2%87_%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%AC %C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B9_%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%87_ %C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C 3%98%C2%B9) منبعی برای آن ذکر شود. مطالب بیمنبع احتمالاً در آینده حذف خواهند شد.ابن سینا در شعر نیز دستی داشته و اشعار زیادی به زبان عربی سرودهاست و حتی منظومههایی مثل قصیده ارجوزه در مسایل علمی ساختهاست. اشعاری نیز به زبان فارسی از او روایت کردهاند که برخی از آنها به نام دیگران نیز آمدهاست و با توجه به اسلوب و معانی آنها باید در انتساب این اشعار به ابن سینا تردید روا داشت. ما در اینجا، برای آشنایی مختصر با اشعار ابن سینا، گزیدهای از مستندترین آنها را میآوریم:
غذای روح بود باده رحیق الحقکه رنگ او کند از دور رنگ گل را دقبه رنگ زنگ زداید ز جان اندوهگینهمای گردد اگر جرعهای بنوشد بقبه طعم، تلخ چوپند پدر و لیک مفیدبه پیش مبطل، باطل به نزد دانا، حقمیاز جهالت جهال شد به شرع حرامچو مه که از سبب منکران دین شد شقحلال گشته به فتوای عقل بر داناحرام گشته به احکام شرع بر احمقشراب را چه گنه زان که ابلهی نوشدزبان به هرزه گشاید، دهد ز دست ورقحـلال بر عـقلا و حـرام بر جهـالکه میمحک بود وخیرو شر از او مشتقغلام آن میصافم کزو رخ خوبانبه یک دو جرعه برآرد هزار گونه عرقچو بوعلی میناب ار خوری حکیمانهبه حق حق که وجودت شود به حق ملحق□
روزکی چـــــند در جهان بودمبر سر خـــــاک باد پیمودمساعتی لطف و لحظهای در قهرجان پاکــــیزه را بــــیالودمبا خرد را به طبع کردم هجوبی خرد را به طمع بـــستودمآتـشی بر فروخــــــتم از دلوآب دیده ازو بــــــــپالودمبا هواهای حرص و شــیطانیساعــــتی شادمـــان نیاسودمآخر الامر چون بر آمد کاررفتـــم و تخم کشته بدرودمکـس نداند که مــن کـــجا رفتمخود ندانم که من کجا بودم□
میحاصل عمر جاودانی است بدهسرمایهٔ لذت جوانی است، بدهسوزنده چو آتش است لیکن غم راسازنده چو آب زندگانی است، بده□
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافتیک موی ندانست ولی موی شکافتاندر دل من هزارخورشید بتافتآخربه کمال ذرهای راه نیافت□
مایـــیم به عفو تـو تــولاکردهوز طاعت معصیت تبرا کردهآنجا که عنایت تو باشد، باشدناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده□
هر هیأت و هر نقش که شد محو کنوندر مخزن روزگار گردد محزونچون باز همین وضع شود وضع فلکاز پرده غیبش آورد حق بیرون□
در پرده سنحق نیست که معلوم نشدکم ماند ز اسرار که مفهوم نشددر معرفتت چو نیک فکری کردممعلومم شد که هیچ معلوم نشداز شیوه نگارش کتابهای علمی و فلسفی ابنسینا و اشعار عربی او که مشهورترین آنها قصیده عینیه روحیه است به خوبی میتوان توانایی و تسلط او در شاعری و سخنوری در ادبیات عرب را دریافت. اشعار فارسیای که به ابنسینا نسبت دادهاند، روی هم رفته ۲۲ قطعه و رباعی در ۶۵ بیت میشود، ولی در صحت انتساب آنها به وی تردید کردهاند.[۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88_%C3%98%C2%B9% C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C_%C3%98%C2%B3%C3%9B%C2%8C%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%A7#cite_note-Daneshname-6)
شاگردان ابن سینا
ابن سینا علاوه بر آثار خود چند شاگرد نیز تربیت کرد که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میا شاگردان او این چمد تن سرشناسترند:
بهمنیار بن مرزبان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%87%C3%99%C2%85%C3%99%C2%86%C 3%9B%C2%8C%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B1_%C3%98%C2%A8%C3 %99%C2%86_%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%B2%C3% 98%C2%A8%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86) شاگرد بسیار معروف ابن سینا است که برخی از آثار او در دست است. وی از زردشتیات آذربایجان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A2%C3%98%C2%B0%C3%98%C2%B1%C3%98%C2%A8%C 3%98%C2%A7%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%AC%C3%98%C2%A7%C3% 99%C2%86) بود. یکی از کتابهای ابن سینا به نام المباحث بیشتر شامل جواب سؤالات او است.
ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88%C3%98%C2%B9%C 3%98%C2%A8%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3% 99%C2%84%C3%99%C2%84%C3%99%C2%87_%C3%98%C2%B9%C3%9 8%C2%A8%C3%98%C2%AF%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%84%C3%99% C2%88%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%AD%C3%98%C2%AF_%C3%98%C 2%A8%C3%99%C2%86_%C3%99%C2%85%C3%98%C2%AD%C3%99%C2 %85%C3%98%C2%AF_%C3%98%C2%AC%C3%99%C2%88%C3%98%C2% B2%C3%98%C2%AC%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%86%C3%9B%C2%8C ) از سال ۴۰۳ هجری تا هنگام مرگ ابن سینا پیوسته در خدمت او بودهاست و پس از مرگ او به گردآوری و تألیف آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود.
ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B9%D8%A8%D8% AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%A F_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A7%D9% 84%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C&action=edit&redlink=1) یکی دیگر از شاگردان مشهور ابن سینا است که رسالةالعشق را ابن سینا به نام او نوشت.
ابومنصور طاهر اصفهانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%A8%C3%99%C2%88%C3%99%C2%85%C 3%99%C2%86%C3%98%C2%B5%C3%99%C2%88%C3%98%C2%B1_%C3 %98%C2%B7%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%87%C3%98%C2%B1_%C3% 98%C2%A7%C3%98%C2%B5%C3%99%C2%81%C3%99%C2%87%C3%98 %C2%A7%C3%99%C2%86%C3%9B%C2%8C) نیز از شاگردان ابن سینا بود که مانند عبدالواحد جوزجانی در ریاضیات تبحر داشت