Borna66
09-07-2009, 02:04 AM
درآمد
پس از حضرت موسى بنجعفر(ع) سالهاى بسيار در سياهچالهاى هارون به سربرد، چنان مىنمايد كه امام ديگرى جز امام حسن عسكرى(ع) به اين سرنوشت دچارنشد. امام عسكرى(ع) از سال 254 تا 260 سختترين روزهاى زندگىاش را زير نظر سهخليفه غاصب (معتز و مهتدى و معتمد) گذراند.
آنان هرگز به زندان بسنده نكردند; بلكه بارها انديشه پليد از ميان بردنحضرت در سر پروراندند و در پرتو قدرت الهى كه با خلع از خلافت، قتل و يا ديگرمشكلات روبرو شدند.
1 امام عسكرى و معتز عباسى
معتز عباسى، پس از تصدى خلافت، روش اسلافش را پيشگرفت، امام عسكرى را شديدا زير نظر قرار داد، چند بار روانه زندان ساخت و اورا به دست جنايتكارى به نام صالح بنوصيف سپرد.
صالح بنوصيف، كه از دشمنان اهل بيتبود، فرصت را غنيمتشمرد، افرادى پستتراز خود را در زندان بر امام گماشت تا در طول شبانهروز حضرت را آزار دهند.
على بنعبدالغفار مىگويد: روزى گروهى از عباسيان و دستهاى از منحرفان [ودشمنان اهل بيت] بر صالح بنوصيف وارد شدند. صالح به آنان گفت: نمىدانم ديگرچه كنم؟ دو تن از شرورترين افرادى كه سراغ داشتم، بر او گماشتم; اما چنان درآنها تاثير نهاد كه در مدتى كوتاه اهل عبادت شدند. از آنان پرسيدم: دربارهاش چه مىگوييد؟
پاسخ دادند: چه بگوييم در باره كسى كه روزها روزه مىدارد و شبها تا بامدادنماز مىگزارد; نه سخن مىگويد و نه به كارى جز عبادت مىپردازد. هرگاه به اونگاه مىكرديم، لرزه بر انداممان مىافتاد و توان تدبير خويش از كف مىداديم.
هنگامى كه عباسيان اين سخن را از صالح بنوصيف شنيدند، در نهايتخوارى ازنزدش بيرون رفتند. (1)
از اين گفتگو چنان برمىآيد كه بدانديشان و دشمنانامام(ع) نزد صالح بنوصيف شتافته بودند تا از او بخواهند عرصه را بر امامتنگتر كند، اما سيماى ملكوتى حضرت چنان جذاب بود، كه حتى پستترين افراد رادگرگون مىساخت و به عبادت وا مىداشت.
به گفته برخى از مورخان، معتز امام را به دست على بناوتامش، كه از دشمنانسرسخت اهل بيتبود، سپرد.
على به شدت تحت تاثير واقع و از دوستان صميمى اهل بيتشد.
شيخ مفيد از محمد بناسماعيل علوى چنين نقل مىكند: امام نزد على بناوتامشزندانى گرديد و به او، كه از دشمنان خشن آل ابىطالب بود، دستور داده شد تابر امام سختبگيرد. مدتى نگذشت كه فرزند اوتامش در برابر امام چهره بر زمينساييد; هيبت و عظمت امام چنان بود كه نمىتوانستبه حضرت بنگرد. چون امام اززندان بيرون آمد، على بناوتامش سرآمد روشنبينان و نيكگفتارانى شده كه حضرترا به بزرگى ياد مىكردند. (2)
فشارهاى سخت و گوناگون بر امام، معتز عباسى راقانع نساخت. او سرانجام به سعيد حاجب دستور داد امام را به طرف كوفه برده،در راه به قتل برساند. (3) حضرت به درگاه پروردگار شكايتبرد و معتز را نفرينكرد. سه روز بعد، در اثر دعاى امام عسكرى، معتز به بدترين وضع كشته شد. (4)
اربلى از كتاب الدلايل چنين نقل مىكند: محمد بنعبدالله مىگويد: زمانى كه[معتز] به سعيد حاجب دستور داد تا امام عسكرى(ع) را به طرف كوفه ببرد،ابوالهيثم به امام نوشت: فدايتشوم در باره شما خبرى به ما رسيده، كه ما راسخت نگران كرده است. حضرت در پاسخ نوشت: پس از سه روز گشايش فرا مىرسد. معتزدر روز سوم كشته شد. (5)
2 امام عسكرى(ع) و مهتدى عباسى
هنوز امام عسكرى ازستم معتز كاملا رهايى نيافته بود، كه به ستم مهتدى عباسى گرفتار شد. هر چنداين فرد به زهد شهره بود! (6)
ولى خلافت چنان دگرگونش ساخت كه يكباره كمر بهنابودى علويان، بويژه امام عسكرى، بست. ابوهاشم مىگويد: با امام عسكرى درزندان مهتدى بوديم كه فرمود: اى ابوهاشم، اين سركش اراده كرده بود امشب باسرنوشت اولياى خدا بازى كند، ولى خداوند عمرش را قطع و كوتاه كرد...
بامداد تركها بر مهتدى شوريدند و او را به قتل رساندند. (7) از پاسخ نامهامام(ع) به احمد بنمحمد چنان برمىآيد كه مهتدى همواره در فكر كشتن امام بودهاست.
حضرت مىنويسد:
«ذلك اقصر لعمره عد من يومك هذا خمسه ايام و يقتل فى اليوم السادس بعد هوانو استخفاف يمر به فكان كما قال.» (8) عمر او كوتاهتر از آن است كه فكرمىكند. از امروز تا پنج روز به شمار. در روز ششم با خوارى كشته خواهد شد.
پس آنچه امام فرموده بود، واقع شد.
3 امام(ع) و معتمد عباسى
احمد بنجعفر بنمتوكل، مشهور به معتمد عباسى در سالدويست و پنجاه و شش هجرى (9) بر مسند خلافت نشست. او، بدون در نظر گرفتن سوابقامام و بدون عبرت گرفتن از سرنوشتشوم معتز و مهتدى، امام را بيش از گذشته،تحت فشار قرار داد. اين بار پيشواى يازدهم به دستيحيى بنقتيبه سپرده شد.
يحيى چنان عرصه را بر امام تنگ ساخت كه همسرش اعتراض كرد. او در برابراعتراض همسرش سوگند ياد مىكرد كه حضرت را ميان درندگان رها مىكند. ابنشهرآشوب مىنويسد: امام عسكرى را به يحيى بنقتيبه سپردند. او بر حضرت بسيارسخت گرفت. همسرش به وى گفت: از خدا بترس و چنين ميازارش; مىترسم [جايگاهمعنوىاش] زيانى بر تو رساند. يحيى پاسخ داد: به خدا سوگند، او را به مياندرندگان و شيران خواهم افكند. آنگاه با اجازه خليفه، امام را ميان شيرانافكند. پس از مدتى، به محل نگهدارى شيران نگريستند و امام را در حال نمازيافتند. فورا دستور داده شد امام را به خانهاش بازگردانند. (10)
بر اساسروايتى ديگر يحيى پس از سه روز همراه مربى و سرپرستشيران به محل نگهدارىآنها رفت و بر خلافت انتظار، امام را در ميان شيرانى كه پيرامونش حلقه زدهبودند، در حال نماز يافت.
مربى به قفس درندگان گام نهاد و بىدرنگ طعمه شيران شد.
يحيى همراه بستگانش نزد معتمد عباسى شتافت و وى را از اين واقعه آگاه ساخت.
معتمد نزد امام رفت و عاجزانه از حضرتش خواست تا برايش دعا كند! (11) البتهنرمش معتمد عباسى ديرى نپاييد. او چنان شيفته قدرت و مقام بود كه همه چيز رابه فراموشى سپرد و به چيزى جز شهادت امام(ع) نمىانديشيد.
4 ريشه آزارها
چرا خلفا در پس آزار امام(ع) بودند؟
بررسى دقيق و عميق اين امر فرصتى فزونتر مىطلبد، ولى در لابهلاى گفتار امامپاسخ اجمالى اين پرسش به چشم مىخورد. حضرت پس از ولادت فرزندش حجهبنالحسن(عج) فرمود:
ستمگران گمان بردند مرا مىكشند تا اين نسل را قطع كنند. (12) اين جمله كوتاهنشان مىدهد كه دشمن در پى پيشگيرى از ولادت امام دوازدهم حضرت بقيهاللهالاعظم(ع) بود; ولى سرانجام قدرت خدا آشكار شد و موعود الهى علىرغم همهمحدوديتها به عرصه گيتى گام نهاد.
فسلام عليه يوم ولد و يوم يبعثحيا.
پىنوشتها:
1 كافى، شيخ كلينى، ج 1، ص 512.
2 ارشاد، شيخ مفيد، ص 342.
3 مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 431.
4 البدايه و النهايه، ابنكثير، ج 11، ص16.
5 كشف الغمه، اربلى، ج 2، ص206.
6 الكامل فى التاريخ، ابناثير، ج7، ص233.
7 كتاب الغيبه، شيخ طوسى، ص 134.
8 كافى، ج 1، ص 510.
9 تاريخ يعقوبى، ج 2، ص507.
10 مناقب ابنشهرآشوب، ج 4، ص 430.
11 همان.
12 كمالالدين، شيخ صدوق، ج 2، ص479.
13 كتاب الغيبه، شيخ طوسى، ص 134.
ماهنامه كوثر شماره 16
پس از حضرت موسى بنجعفر(ع) سالهاى بسيار در سياهچالهاى هارون به سربرد، چنان مىنمايد كه امام ديگرى جز امام حسن عسكرى(ع) به اين سرنوشت دچارنشد. امام عسكرى(ع) از سال 254 تا 260 سختترين روزهاى زندگىاش را زير نظر سهخليفه غاصب (معتز و مهتدى و معتمد) گذراند.
آنان هرگز به زندان بسنده نكردند; بلكه بارها انديشه پليد از ميان بردنحضرت در سر پروراندند و در پرتو قدرت الهى كه با خلع از خلافت، قتل و يا ديگرمشكلات روبرو شدند.
1 امام عسكرى و معتز عباسى
معتز عباسى، پس از تصدى خلافت، روش اسلافش را پيشگرفت، امام عسكرى را شديدا زير نظر قرار داد، چند بار روانه زندان ساخت و اورا به دست جنايتكارى به نام صالح بنوصيف سپرد.
صالح بنوصيف، كه از دشمنان اهل بيتبود، فرصت را غنيمتشمرد، افرادى پستتراز خود را در زندان بر امام گماشت تا در طول شبانهروز حضرت را آزار دهند.
على بنعبدالغفار مىگويد: روزى گروهى از عباسيان و دستهاى از منحرفان [ودشمنان اهل بيت] بر صالح بنوصيف وارد شدند. صالح به آنان گفت: نمىدانم ديگرچه كنم؟ دو تن از شرورترين افرادى كه سراغ داشتم، بر او گماشتم; اما چنان درآنها تاثير نهاد كه در مدتى كوتاه اهل عبادت شدند. از آنان پرسيدم: دربارهاش چه مىگوييد؟
پاسخ دادند: چه بگوييم در باره كسى كه روزها روزه مىدارد و شبها تا بامدادنماز مىگزارد; نه سخن مىگويد و نه به كارى جز عبادت مىپردازد. هرگاه به اونگاه مىكرديم، لرزه بر انداممان مىافتاد و توان تدبير خويش از كف مىداديم.
هنگامى كه عباسيان اين سخن را از صالح بنوصيف شنيدند، در نهايتخوارى ازنزدش بيرون رفتند. (1)
از اين گفتگو چنان برمىآيد كه بدانديشان و دشمنانامام(ع) نزد صالح بنوصيف شتافته بودند تا از او بخواهند عرصه را بر امامتنگتر كند، اما سيماى ملكوتى حضرت چنان جذاب بود، كه حتى پستترين افراد رادگرگون مىساخت و به عبادت وا مىداشت.
به گفته برخى از مورخان، معتز امام را به دست على بناوتامش، كه از دشمنانسرسخت اهل بيتبود، سپرد.
على به شدت تحت تاثير واقع و از دوستان صميمى اهل بيتشد.
شيخ مفيد از محمد بناسماعيل علوى چنين نقل مىكند: امام نزد على بناوتامشزندانى گرديد و به او، كه از دشمنان خشن آل ابىطالب بود، دستور داده شد تابر امام سختبگيرد. مدتى نگذشت كه فرزند اوتامش در برابر امام چهره بر زمينساييد; هيبت و عظمت امام چنان بود كه نمىتوانستبه حضرت بنگرد. چون امام اززندان بيرون آمد، على بناوتامش سرآمد روشنبينان و نيكگفتارانى شده كه حضرترا به بزرگى ياد مىكردند. (2)
فشارهاى سخت و گوناگون بر امام، معتز عباسى راقانع نساخت. او سرانجام به سعيد حاجب دستور داد امام را به طرف كوفه برده،در راه به قتل برساند. (3) حضرت به درگاه پروردگار شكايتبرد و معتز را نفرينكرد. سه روز بعد، در اثر دعاى امام عسكرى، معتز به بدترين وضع كشته شد. (4)
اربلى از كتاب الدلايل چنين نقل مىكند: محمد بنعبدالله مىگويد: زمانى كه[معتز] به سعيد حاجب دستور داد تا امام عسكرى(ع) را به طرف كوفه ببرد،ابوالهيثم به امام نوشت: فدايتشوم در باره شما خبرى به ما رسيده، كه ما راسخت نگران كرده است. حضرت در پاسخ نوشت: پس از سه روز گشايش فرا مىرسد. معتزدر روز سوم كشته شد. (5)
2 امام عسكرى(ع) و مهتدى عباسى
هنوز امام عسكرى ازستم معتز كاملا رهايى نيافته بود، كه به ستم مهتدى عباسى گرفتار شد. هر چنداين فرد به زهد شهره بود! (6)
ولى خلافت چنان دگرگونش ساخت كه يكباره كمر بهنابودى علويان، بويژه امام عسكرى، بست. ابوهاشم مىگويد: با امام عسكرى درزندان مهتدى بوديم كه فرمود: اى ابوهاشم، اين سركش اراده كرده بود امشب باسرنوشت اولياى خدا بازى كند، ولى خداوند عمرش را قطع و كوتاه كرد...
بامداد تركها بر مهتدى شوريدند و او را به قتل رساندند. (7) از پاسخ نامهامام(ع) به احمد بنمحمد چنان برمىآيد كه مهتدى همواره در فكر كشتن امام بودهاست.
حضرت مىنويسد:
«ذلك اقصر لعمره عد من يومك هذا خمسه ايام و يقتل فى اليوم السادس بعد هوانو استخفاف يمر به فكان كما قال.» (8) عمر او كوتاهتر از آن است كه فكرمىكند. از امروز تا پنج روز به شمار. در روز ششم با خوارى كشته خواهد شد.
پس آنچه امام فرموده بود، واقع شد.
3 امام(ع) و معتمد عباسى
احمد بنجعفر بنمتوكل، مشهور به معتمد عباسى در سالدويست و پنجاه و شش هجرى (9) بر مسند خلافت نشست. او، بدون در نظر گرفتن سوابقامام و بدون عبرت گرفتن از سرنوشتشوم معتز و مهتدى، امام را بيش از گذشته،تحت فشار قرار داد. اين بار پيشواى يازدهم به دستيحيى بنقتيبه سپرده شد.
يحيى چنان عرصه را بر امام تنگ ساخت كه همسرش اعتراض كرد. او در برابراعتراض همسرش سوگند ياد مىكرد كه حضرت را ميان درندگان رها مىكند. ابنشهرآشوب مىنويسد: امام عسكرى را به يحيى بنقتيبه سپردند. او بر حضرت بسيارسخت گرفت. همسرش به وى گفت: از خدا بترس و چنين ميازارش; مىترسم [جايگاهمعنوىاش] زيانى بر تو رساند. يحيى پاسخ داد: به خدا سوگند، او را به مياندرندگان و شيران خواهم افكند. آنگاه با اجازه خليفه، امام را ميان شيرانافكند. پس از مدتى، به محل نگهدارى شيران نگريستند و امام را در حال نمازيافتند. فورا دستور داده شد امام را به خانهاش بازگردانند. (10)
بر اساسروايتى ديگر يحيى پس از سه روز همراه مربى و سرپرستشيران به محل نگهدارىآنها رفت و بر خلافت انتظار، امام را در ميان شيرانى كه پيرامونش حلقه زدهبودند، در حال نماز يافت.
مربى به قفس درندگان گام نهاد و بىدرنگ طعمه شيران شد.
يحيى همراه بستگانش نزد معتمد عباسى شتافت و وى را از اين واقعه آگاه ساخت.
معتمد نزد امام رفت و عاجزانه از حضرتش خواست تا برايش دعا كند! (11) البتهنرمش معتمد عباسى ديرى نپاييد. او چنان شيفته قدرت و مقام بود كه همه چيز رابه فراموشى سپرد و به چيزى جز شهادت امام(ع) نمىانديشيد.
4 ريشه آزارها
چرا خلفا در پس آزار امام(ع) بودند؟
بررسى دقيق و عميق اين امر فرصتى فزونتر مىطلبد، ولى در لابهلاى گفتار امامپاسخ اجمالى اين پرسش به چشم مىخورد. حضرت پس از ولادت فرزندش حجهبنالحسن(عج) فرمود:
ستمگران گمان بردند مرا مىكشند تا اين نسل را قطع كنند. (12) اين جمله كوتاهنشان مىدهد كه دشمن در پى پيشگيرى از ولادت امام دوازدهم حضرت بقيهاللهالاعظم(ع) بود; ولى سرانجام قدرت خدا آشكار شد و موعود الهى علىرغم همهمحدوديتها به عرصه گيتى گام نهاد.
فسلام عليه يوم ولد و يوم يبعثحيا.
پىنوشتها:
1 كافى، شيخ كلينى، ج 1، ص 512.
2 ارشاد، شيخ مفيد، ص 342.
3 مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 431.
4 البدايه و النهايه، ابنكثير، ج 11، ص16.
5 كشف الغمه، اربلى، ج 2، ص206.
6 الكامل فى التاريخ، ابناثير، ج7، ص233.
7 كتاب الغيبه، شيخ طوسى، ص 134.
8 كافى، ج 1، ص 510.
9 تاريخ يعقوبى، ج 2، ص507.
10 مناقب ابنشهرآشوب، ج 4، ص 430.
11 همان.
12 كمالالدين، شيخ صدوق، ج 2، ص479.
13 كتاب الغيبه، شيخ طوسى، ص 134.
ماهنامه كوثر شماره 16