Borna66
09-07-2009, 01:13 AM
فاجعه خونین فخّ
فشارها و آزار و اذیت های هدی عباسی نسبت به شیعیان، رجال آزاده و دلیر بنی هاشم را به ستوده آورده آنها را به مقاومت در برابر یورشهای پی در پی و خشونتآمیز حكومت ستمگر عباسی واداشت و در اثر همین بیدادگریها، كم كم، نطفه یك نهضت مقاومت در برابر حكومت عباسی به رهبری یكی از نوادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام - بنام «حسین صاحب فخ»[1] منعقد گردید.
البته هنوز این نهضت شكل نگرفته و موعد آن كه موسم حج بود، فرا نرسیده بود ولی سختگیریهای طاقتفرسای فرماندار وقت مدینه، باعث شد كه آتش این نهضت زودتر شعلهور شود.
فرماندار مدینه كه از مخالفان خاندان پیامبر - صلی الله علیه و آله - بود، برای خوش خدمتی به دستگاه خلافت، و گویا به منظور اثبات لیاقت خود! هر روز به بهانهای رجال و شخصیتهای بزرگ هاشمی را اذیت میكرد. از جمله، آنها را مجبور میساخت هر روز در فرمانداری حاضر شده خود را معرفی نمایند، او به این هم اكتفا نكرده، آنها را ضامن حضور یكدیگر قرار میداد و یكی را به علت غیبت دیگری، مؤاخذه و بازداشت مینمود! [2]
یك روز «حسین صاحب فخ»و«یحیی بن عبدالله» را به خاطر غیبت یكی از بزرگان بنی هاشم سخت مؤاخذه كرد و به عنوان گروگان بازداشت نمود و همین امر مثل جرقهای كه به انبار باروتی برسد، موجب انفجار خشم و انزجار هاشمیان گردیده نهضت آنها را جلو انداخت و آتش جنگ در مدینه شعلهور گردید.
- شهید فخّ كیست؟
چنانكه اشاره شد، رهبری این نهضت را «حسین بن علی»مشهور به شهید فخّ، نواده حضرت مجتبی، به عهده داشت. او یكی از رجال برجسته، بافضیلت و شهامت، و عالیقدر هاشمی بود. او مردی وراسته و بخشنده و بزرگوار بود و از نظر صفات عالی انسانی، یك چهره معروف و ممتاز به شمار میرفت. [3]
او از پدر ومادر با فضیلت و پاكدامنی كه در پرتو صفات عالی انسانی خود به «زوج صالح» مشهور بودند، به دنیا آمده و در خانواده فضیلت و تقوی و شهامت پرورش یافته بود.
پدر و دایی و جد و عموی مادری و عدهای دیگر از خویشان و نزدیكان او، به وسیله «منصور دوانیقی»به شهادت رسیده بودند و این خانواده بزرگ كه چندین نفر از مردان خود را در راه مبارزه با دشمنان اسلام قربانی داده بود، پیوسته در غم و اندوه عمیقی فرو رفته بود. [4]
حسین كه در چنین خانوادهای پرورش یافته بود، هرگز خاطره شهادت پدر و بستگان خود را به دست دژخیمان «منصور» فراموش نمیكرد و یادآوری شهادت آنان روح پرشور و دلیر او را كه لبریز از احساسات ضد عباسی بود، سخت آزرده میساخت، ولی به علت نامساعد بودن اوضاع و شرائط، ناگزیر از سكوت درد آلودی بود.
او كه قبلاً احساساتش جریحهدار شده بود، بیدادگریهای هادی عباسی و مخصوصاً حاكم مدینه، كاسه صبرش را لبریز نموده او را به سوی قیام بر ضدّ حكومت هادی پیش برد.
شكست نهضت
به محض آنكه حسین قیام كرد، عده زیادی از هاشیمان و مردم مدینه با او بیعت كرده با نیروهای هادی به نبرد پرداختند و پس از آنكه طرفداران هادی را مجبور به عقبنشینی كردند، به فاصله چند روز، تجهیز قوا نموده به سوی مكه حركت كردند تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ایام حج، شهر مكه را پایگاه قرار داده دامنه نهضت را توسعه بدهند. گزارش جنگ مدینه و حركت این عده به سوی مكه، به اطلاع هادی رسید. هادی سپاهی را به جنگ آنان فرستاد. در سرزمین «فخ» دو سپاه به هم رسیدند و جنگ سختی در گرفت. در جریان جنگ، حسین وعدهای دیگر از رجال و بزرگان هاشمی به شهادت رسیدند و بقیه سپاه او پراكنده شدند و عدهای نیز اسیر شده پس از انتقال به بغداد، به قتل رسیدند.
مزدوران حكومت هادی به كشتن آنان اكتفا نكرده از دفن اجساد آنان خودداری نمودند و سرهایشان را از تن جدا كرده ناجوانمردانه برای هادی عباسی به بغداد فرستادند كه به گفته بعضی از مورخان تعداد آنها متجاوز از صد بود.[5]
شكست نهضت شهید فخ فاجعه بسیار تلخ و دردآلودی بود كه دل همه شیعیان و مخصوصاً خاندان پیامبر - صلی الله علیه و آله - را سخت به دردآورد و خاطره فاجعه جانگداز كربلا را در خاطرها زنده كرد.
این فاجعه به قدری دلخراش و فجیع بود كه سالها بعد، امام جواد میفرمود: پس از فاجعه كربلا هیچ فاجعهای برای ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است. [6]
پیشوای هفتم، و شهید فخّ
این حادثه بی ارتباط با روش پیشوای هفتم نبود، زیرا نه تنها آن حضرت از آغاز تا نضج و تشكیل نهضت از آن اطلاع داشت، بلكه با حسین شهید فخ در تماس و ارتباط بود. گرچه پیشوای هفتم شكست نهضت را پیش بینی میكرد، لیكن هنگامی كه احساس كرد حسین در تصمیم خود استوار است، به او فرمود:
«گرچه تو شهید خواهی شد، ولی باز در جهاد و پیكار كوشا باش، این گروه، مردمی پلید و بدكارند كه اظهار ایمان میكنند ولی در باطن ایمان و اعتقادی ندارند، من در این راه اجر و پاداش شما را از خدای بزرگ میخواهم». [7]
از طرف دیگر هادی عباسی كه میدانست پیشوای هفتم بزرگترین شخصیت خاندان پیامبر است و سادات و بنی هاشم از روش او الهام میگیرند، پس از حادثه فخ، سخت خشمگین شد، زیرا اعتقاد داشت در پشت پرده، از جهاتی رهبری این عملیات را آن حضرت به عهده داشته است، به همین جهت امام هفتم را تهدید به قتل كرده گفت:
«به خدا سوگند، حسین (صاحب فخ)، به دستور موسی بن جعفر بر ضد من قیام كرده و از او پیروی نموده است، زیرا امام و پیشوای این خاندان كسی جز موسی بن جعفر نیست. خدا مرا بكشد اگر او را زنده بگذارم»!! [8]
این تهدیدها گرچه از طرف پیشوای هفتم با خونسردی تلقی شد، لكن در میان خاندان پیامبر - صلی الله علیه و آله - و شیعیان و علاقهمندان آن حضرت سخت ایجاد وحشت كرد، ولی پیش از آنكه هادی موفق به اجرای مقاصد پلید خود گردد، طومار عمرش درهم پیچیده شد و خبر مرگش موجی از شادی و سرور در مدینه برانگیخت!
________________________________________
[1] . وی حسین بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب است و چون در سرزمینی بنام «فخ» در 6 میلی مكه در جنگ با سپاهیان خلیفه عباسی به قتل رسید، به «صاحب فخ» یا «شهید فخ» مشهور گردید.
[2] . محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم والملوك، بیروت، دارالقاموس الحدیث،ج 10، ص 25 - ابوالفرج الاًّصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف، منشورات المكتبهالحیدیه، 1385 ه.ق، ص 294 - 295 - ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، دارصاد، ج 6، ص 90.
[3] . پس از شهادت حسین بن علی، هنگامی كه سر بریده او را به مدینه آوردند، پیشوای هفتم از مشاهده آن سخت افسرده شد و با تأثر و اندوه عمیق فرمود: به خدا سوگند او یك مسلمان نیكوكار بود، او بسیار روزه میگرفت، فراوان نماز میخواند، با فساد و آلودگی مبارزه مینمود، وظیفه امر به معروف و نهی از منكر را انجام میداد،او در میان خاندان خود بینظیر بود ( ابوالفرجالاًّصفهانی، مقاتلالطالبیین، نجف، منشوراتالمكتبهالحیدریه، 1385 ه.ق، ص 302).
[4] . ابوالفرجالاًّصفهانی، همان كتاب، ص 285.
[5] . ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 6، ص 93 - محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم والملوك، بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج 10، ص.28 پس از شكست سپاه حسین صاحب فخ، و شهادت او، «یحیی بن عبدالله»با گروهی به «دیلم» رفت و در آنجا به فعالیت پرداخت و مردم آن منطقه به او پیوستند و نیروی قابل توجهی تشكیل دادند، ولی هارون بادسائسی او را به بغداد آورد و به طرز فجیعی به قتل رسانید. مشروح شهادت او را در فصل «نیرنگهای هارون» خواهیم آورد.
[6] . مجلسی، بحارالأنوار، تهران، المكتبهالاًّسلامیه، 1385 ه.ق، ج 48، ص 165.
[7] . مجلسی، همان كتاب، ص 169 - كلینی، الأصول من الكافی، تهران، مكتبهالصدوق، 1381 ه.ق، ج 1، ص 366 - ابوالفرجالاًّصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف، منشوراتالمكتبهالحیدریه، 1385 ه.ق، ص 298.
[8] . مجلسی، همان كتاب ج 48، ص 151. مهدي پيشوايي- سيره پيشوايان
منبع:سیره پیشوایان-مهدی پیشوایی
فشارها و آزار و اذیت های هدی عباسی نسبت به شیعیان، رجال آزاده و دلیر بنی هاشم را به ستوده آورده آنها را به مقاومت در برابر یورشهای پی در پی و خشونتآمیز حكومت ستمگر عباسی واداشت و در اثر همین بیدادگریها، كم كم، نطفه یك نهضت مقاومت در برابر حكومت عباسی به رهبری یكی از نوادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام - بنام «حسین صاحب فخ»[1] منعقد گردید.
البته هنوز این نهضت شكل نگرفته و موعد آن كه موسم حج بود، فرا نرسیده بود ولی سختگیریهای طاقتفرسای فرماندار وقت مدینه، باعث شد كه آتش این نهضت زودتر شعلهور شود.
فرماندار مدینه كه از مخالفان خاندان پیامبر - صلی الله علیه و آله - بود، برای خوش خدمتی به دستگاه خلافت، و گویا به منظور اثبات لیاقت خود! هر روز به بهانهای رجال و شخصیتهای بزرگ هاشمی را اذیت میكرد. از جمله، آنها را مجبور میساخت هر روز در فرمانداری حاضر شده خود را معرفی نمایند، او به این هم اكتفا نكرده، آنها را ضامن حضور یكدیگر قرار میداد و یكی را به علت غیبت دیگری، مؤاخذه و بازداشت مینمود! [2]
یك روز «حسین صاحب فخ»و«یحیی بن عبدالله» را به خاطر غیبت یكی از بزرگان بنی هاشم سخت مؤاخذه كرد و به عنوان گروگان بازداشت نمود و همین امر مثل جرقهای كه به انبار باروتی برسد، موجب انفجار خشم و انزجار هاشمیان گردیده نهضت آنها را جلو انداخت و آتش جنگ در مدینه شعلهور گردید.
- شهید فخّ كیست؟
چنانكه اشاره شد، رهبری این نهضت را «حسین بن علی»مشهور به شهید فخّ، نواده حضرت مجتبی، به عهده داشت. او یكی از رجال برجسته، بافضیلت و شهامت، و عالیقدر هاشمی بود. او مردی وراسته و بخشنده و بزرگوار بود و از نظر صفات عالی انسانی، یك چهره معروف و ممتاز به شمار میرفت. [3]
او از پدر ومادر با فضیلت و پاكدامنی كه در پرتو صفات عالی انسانی خود به «زوج صالح» مشهور بودند، به دنیا آمده و در خانواده فضیلت و تقوی و شهامت پرورش یافته بود.
پدر و دایی و جد و عموی مادری و عدهای دیگر از خویشان و نزدیكان او، به وسیله «منصور دوانیقی»به شهادت رسیده بودند و این خانواده بزرگ كه چندین نفر از مردان خود را در راه مبارزه با دشمنان اسلام قربانی داده بود، پیوسته در غم و اندوه عمیقی فرو رفته بود. [4]
حسین كه در چنین خانوادهای پرورش یافته بود، هرگز خاطره شهادت پدر و بستگان خود را به دست دژخیمان «منصور» فراموش نمیكرد و یادآوری شهادت آنان روح پرشور و دلیر او را كه لبریز از احساسات ضد عباسی بود، سخت آزرده میساخت، ولی به علت نامساعد بودن اوضاع و شرائط، ناگزیر از سكوت درد آلودی بود.
او كه قبلاً احساساتش جریحهدار شده بود، بیدادگریهای هادی عباسی و مخصوصاً حاكم مدینه، كاسه صبرش را لبریز نموده او را به سوی قیام بر ضدّ حكومت هادی پیش برد.
شكست نهضت
به محض آنكه حسین قیام كرد، عده زیادی از هاشیمان و مردم مدینه با او بیعت كرده با نیروهای هادی به نبرد پرداختند و پس از آنكه طرفداران هادی را مجبور به عقبنشینی كردند، به فاصله چند روز، تجهیز قوا نموده به سوی مكه حركت كردند تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ایام حج، شهر مكه را پایگاه قرار داده دامنه نهضت را توسعه بدهند. گزارش جنگ مدینه و حركت این عده به سوی مكه، به اطلاع هادی رسید. هادی سپاهی را به جنگ آنان فرستاد. در سرزمین «فخ» دو سپاه به هم رسیدند و جنگ سختی در گرفت. در جریان جنگ، حسین وعدهای دیگر از رجال و بزرگان هاشمی به شهادت رسیدند و بقیه سپاه او پراكنده شدند و عدهای نیز اسیر شده پس از انتقال به بغداد، به قتل رسیدند.
مزدوران حكومت هادی به كشتن آنان اكتفا نكرده از دفن اجساد آنان خودداری نمودند و سرهایشان را از تن جدا كرده ناجوانمردانه برای هادی عباسی به بغداد فرستادند كه به گفته بعضی از مورخان تعداد آنها متجاوز از صد بود.[5]
شكست نهضت شهید فخ فاجعه بسیار تلخ و دردآلودی بود كه دل همه شیعیان و مخصوصاً خاندان پیامبر - صلی الله علیه و آله - را سخت به دردآورد و خاطره فاجعه جانگداز كربلا را در خاطرها زنده كرد.
این فاجعه به قدری دلخراش و فجیع بود كه سالها بعد، امام جواد میفرمود: پس از فاجعه كربلا هیچ فاجعهای برای ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است. [6]
پیشوای هفتم، و شهید فخّ
این حادثه بی ارتباط با روش پیشوای هفتم نبود، زیرا نه تنها آن حضرت از آغاز تا نضج و تشكیل نهضت از آن اطلاع داشت، بلكه با حسین شهید فخ در تماس و ارتباط بود. گرچه پیشوای هفتم شكست نهضت را پیش بینی میكرد، لیكن هنگامی كه احساس كرد حسین در تصمیم خود استوار است، به او فرمود:
«گرچه تو شهید خواهی شد، ولی باز در جهاد و پیكار كوشا باش، این گروه، مردمی پلید و بدكارند كه اظهار ایمان میكنند ولی در باطن ایمان و اعتقادی ندارند، من در این راه اجر و پاداش شما را از خدای بزرگ میخواهم». [7]
از طرف دیگر هادی عباسی كه میدانست پیشوای هفتم بزرگترین شخصیت خاندان پیامبر است و سادات و بنی هاشم از روش او الهام میگیرند، پس از حادثه فخ، سخت خشمگین شد، زیرا اعتقاد داشت در پشت پرده، از جهاتی رهبری این عملیات را آن حضرت به عهده داشته است، به همین جهت امام هفتم را تهدید به قتل كرده گفت:
«به خدا سوگند، حسین (صاحب فخ)، به دستور موسی بن جعفر بر ضد من قیام كرده و از او پیروی نموده است، زیرا امام و پیشوای این خاندان كسی جز موسی بن جعفر نیست. خدا مرا بكشد اگر او را زنده بگذارم»!! [8]
این تهدیدها گرچه از طرف پیشوای هفتم با خونسردی تلقی شد، لكن در میان خاندان پیامبر - صلی الله علیه و آله - و شیعیان و علاقهمندان آن حضرت سخت ایجاد وحشت كرد، ولی پیش از آنكه هادی موفق به اجرای مقاصد پلید خود گردد، طومار عمرش درهم پیچیده شد و خبر مرگش موجی از شادی و سرور در مدینه برانگیخت!
________________________________________
[1] . وی حسین بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب است و چون در سرزمینی بنام «فخ» در 6 میلی مكه در جنگ با سپاهیان خلیفه عباسی به قتل رسید، به «صاحب فخ» یا «شهید فخ» مشهور گردید.
[2] . محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم والملوك، بیروت، دارالقاموس الحدیث،ج 10، ص 25 - ابوالفرج الاًّصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف، منشورات المكتبهالحیدیه، 1385 ه.ق، ص 294 - 295 - ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، دارصاد، ج 6، ص 90.
[3] . پس از شهادت حسین بن علی، هنگامی كه سر بریده او را به مدینه آوردند، پیشوای هفتم از مشاهده آن سخت افسرده شد و با تأثر و اندوه عمیق فرمود: به خدا سوگند او یك مسلمان نیكوكار بود، او بسیار روزه میگرفت، فراوان نماز میخواند، با فساد و آلودگی مبارزه مینمود، وظیفه امر به معروف و نهی از منكر را انجام میداد،او در میان خاندان خود بینظیر بود ( ابوالفرجالاًّصفهانی، مقاتلالطالبیین، نجف، منشوراتالمكتبهالحیدریه، 1385 ه.ق، ص 302).
[4] . ابوالفرجالاًّصفهانی، همان كتاب، ص 285.
[5] . ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 6، ص 93 - محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم والملوك، بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج 10، ص.28 پس از شكست سپاه حسین صاحب فخ، و شهادت او، «یحیی بن عبدالله»با گروهی به «دیلم» رفت و در آنجا به فعالیت پرداخت و مردم آن منطقه به او پیوستند و نیروی قابل توجهی تشكیل دادند، ولی هارون بادسائسی او را به بغداد آورد و به طرز فجیعی به قتل رسانید. مشروح شهادت او را در فصل «نیرنگهای هارون» خواهیم آورد.
[6] . مجلسی، بحارالأنوار، تهران، المكتبهالاًّسلامیه، 1385 ه.ق، ج 48، ص 165.
[7] . مجلسی، همان كتاب، ص 169 - كلینی، الأصول من الكافی، تهران، مكتبهالصدوق، 1381 ه.ق، ج 1، ص 366 - ابوالفرجالاًّصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف، منشوراتالمكتبهالحیدریه، 1385 ه.ق، ص 298.
[8] . مجلسی، همان كتاب ج 48، ص 151. مهدي پيشوايي- سيره پيشوايان
منبع:سیره پیشوایان-مهدی پیشوایی