Borna66
09-07-2009, 12:56 AM
پيش از اين روايتى از كتاب تحف العقول نقل كرديم مبنى بر آنكه سفيان ثورى به نزد امام صادق (ع) آمد و نسبتبه جامه آن حضرت اعتراض كرد. در دنباله اين روايت آمده است:
«سپس مردمى زهد فروش كه همه را دعوت مىكردند تا مانند آنها باشند و به روش ايشان نظافت و خوشگذرانى و استفاده از نعمتخدا را ترك گويند، نزد آن حضرت آمده گفتند: دوست ما (سفيان ثورى) از سخن شما دلگير شد و زبانش بند آمد و نتوانست دليلى بياورد. امام صادق (ع) به آنها فرمود: شما دلايل خود را بياوريد. گفتند: دليل ما از قرآن است. امام فرمود: آن را بگوييد كه به پيروى و عمل از هر دليل ديگرى سزاوارتر است. گفتند: خداوند در مقام گزارش حال جمعى از ياران پيامبر فرموده است: ديگران را بر خود مقدم مىدارند اگر چه نيازمند باشند و هر كس از بخل نفس خود محفوظ ماند آنانند كه رستگارانند (1) . پس خدا كردار ايشان را ستوده و در جاى ديگرى فرموده است: و خوراك را با آنكه دوستش دارند به مسكين و يتيم و اسير مىخورانند (2) ، ما به همين دو آيه بسنده مىكنيم. پس امام (ع) فرمود: اى جماعتبه من بگوييد آيا ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن را مىدانيد كه هر كه گمراه شده از اينجاست و هر كه نابود شده از همين جاست؟پاسخ دادند: برخى از آنها را مىدانيم ولى نه تمام آنها را. فرمود: از همين جاست كه گرفتار شدهايد. احاديث رسول خدا (ص) نيز چنين است. اما آنچه گفتيد كه خداوند در قرآن به كردار نيك ايشان خبر داده است آن روز اين كار براى آنها مباح و جايز بوده و از آن نهى نشده بودند و ثوابشان بر خداست، و خداوند تبارك و تعالى به خلاف آنچه آنها عمل كردند فرمان داده است و امر خدا ناسخ كار آنها شده و خداوند تبارك و تعالى از مهرورزى به مؤمنان و خيرخواهى آنان از اين كار نهى كرده تا مايه زيان خود و خاندانشان نشوند كه ناتوان و كودك و اطفال و پيران از كار افتاده و عجوز سالخورده دارند. و قدرت صبر بر گرسنگى ندارند. اگر من يك قرص نان دارم و نان ديگرى ندارم و آن را هم به صدقه بدهم آنان از بين مىروند و از گرسنگى مىميرند از اينجاست كه رسول خدا (ص) فرمود: مقدارى خرما يا پنج قرص نان يا چند دينار و درهمى كه انسان دارد و مىخواهد آنها را به مصرف خير برساند بهتر آن است كه در وهله نخست آن را به مصرف پدر و مادر خود برساند، و در وهله دوم براى خود و عيالش (3) صرف كند، و در مرتبه سوم به خويشان و برادران مؤمنش، و در مرتبه چهارم به همسايههاى مستمندش، و در وهله پنجم در راه خدا و جهاد به مصرف رساند كه اين اجرش از همه كمتر است. سپس فرمود: پدرم برايم حديث كرد كه پيامبر (ص) فرمود: به هنگام انفاق از هر كس كه به ترتيب نزديكتر به توست آغاز كن.
از اين گذشته قرآن نيز در رد گفتار شما گوياست و آن را نهى مىكند، خداوند در قرآن مىفرمايد: كسانى كه چون انفاق كنند نه زياده روند و نه تنگ گيرند بلكه در احسان ميانهرو باشند (4) . آيا نمىبينيد كه خداوند كارى كه شما بدان مردم را فرا مىخوانيد سرزنش كرده و مسرفان را نيز در چندين آيه به باد نكوهش گرفته و فرموده استخداوند مسرفان را دوست ندارد؟خدا مردم را از اسراف و نيز از تنگ گرفتن بازداشته و به حد وسط فرمان داده است. بنده نبايد همه آنچه را كه دارد اسراف كند و پس از آن از خدا بخواهد كه به او روزى برساند، خدا هم دعاى او را اجابت نمىكند. زيرا در حديثى از پيامبر (ص) است كه فرمود: «دعاى چند دسته از امتم به اجابت نرسد، مردى كه به پدر و مادرش نفرين كند، مردى كه بدهكارى مالش را برده و او بر وى گواه نگرفته است، مردى كه بر همسرش نفرين كند در حالى كه خداوند طلاقش را به دست او مقرر كرده، و مردى كه در خانه نشسته و مىگويد پروردگارا به من روزى ده و خود به دنبال كسب روزى نمىرود. خداوند به او مىگويد: اى بنده من!آيا من راه طلب روزى و سفر را با سلامت تن به روى تو نگشودم؟تو بايد ميان من و خودت خارج از فرمان من عذر بياورى و بار خود را بر دوش خانوادهات نيفكنى، تا اگر من خواستم به تو روزى دهم و يا روزى را بر تو تنگ گيرم و تو نزد من معذورى و مردى كه خداوند به او مال بسيارى دهد و همه را در راه خدا انفاق كند و سپس به درگاه خدا روى آورد و به دعا گويد: پروردگارا مرا روزى ده. . . خدا به او مىگويد: آيا مگر به تو روزى فراوان نداده بودم ولى آن چنان كه تو را دستور داده بودم ميانهروى پيشه نكردى؟چرا اسراف كردى در حالى كه من آن را بر تو ممنوع كرده بودم و مردى كه در قطع رحم دعا كند».
سپس خداوند به پيامبرش ياد داد كه چگونه انفاق كند. جريان از اين قرار بود كه آن حضرت مقدارى طلا داشت و نمىخواست كه آنها را در شب نزد خود نگهدارد پس همه آن را صدقه داد. بامدادان هيچ نداشت وسائلى نزد او آمد. پيامبر چيزى نداشتبه او بدهد. سائل هم زبان به نكوهش او گشود. پيامبر (ص) هم كه مهربان و دلسوز بود از اين ماجرا اندوهگين شد زيرا چيزى نداشت كه به سائل بدهد. پس خداوند پيامبرش را ادب آموخت و به وى فرمود: دستخود را مبند و آن را بر مگشا، تا نكوهش شده و افسوسخور بنشينى (5) . خداوند مىفرمايد: چه بسيار مردمى كه از تو چيزى بخواهند و تو را معذور ندارند و اگر هر چه به ديگران بدهى به زيان مالى دچار مىشوى. اين بود احاديث رسول خدا (ص) كه قرآن را تصديق دارند و قرآن را هم تمام اهل آن كه مؤمناند درست دانند. سپس بعد از پيغمبر كسى كه فضل و زهدش را شما مىدانيد سلمان و ابوذر هستند، اما سلمان، چون عطاى خود را مىگرفتخرج يك سال خويش را از آن برمىداشت تا سررسيد عطاى سال آيندهاش.
به او گفته شد: اى ابو عبد الله تو با اين زهدى كه دارى اين كار را مىكنى در حالى كه شايد امروز يا فردا از دنيا رفتى؟اما پاسخ وى آن بود كه چرا شما به همان اندازه كه براى مرگم نگرانيد، اميد به ماندنم نداريد؟آيا شما اى گروه نادان!نمىدانيد كه وقتى نفس بر صاحبش تنگ گيرد كه زندگى او تامين نباشد و چون زندگى خود را تامين كرد او هم آرام مىشود؟
اما ابوذر، او چند شتر و چند گوسفند داشت كه شير آنها را مىدوشيد و هرگاه خانوادهاش ميل مىكردند يا مهمانى به او مىرسيد از آنها سر مىبريد. و اگر مىديد اهل بادى كه با او بودند به فقر و تنگدستى افتادهاند، شترى يا گوسفندى بر ايشان مىكشتبه اندازهاى كه از نظر گوشت آنها را قانع كند و آن را ميان آنها قسمت مىكرد و خود نيز به اندازه يكى از آنان سهمى برمىداشت نه بيشتر. از اينان زاهدتر كيست؟رسول خدا (ص) نيز درباره آنان همان را گفت كه گفت. و البته كار آنها بدانجا نرسيد كه هيچ نداشته باشند چنانچه شما بر مردم امر مىكنيد كه همه كالا و چيزهاى خود را بريزند و ديگران را بر خود و عيالات خويش مقدم دارند. به من بگوييد آيا قاضيها خلاف مىكنند كه بر مردان شما نفقه زنش را واجب مىشمارند هنگامى كه بگويد من زاهدم و چيزى ندارم؟اگر بگوييد خلاف مىكنند پس در حق مسلمانان ستم كرديد و اگر درست و به عدل حكم مىكنند خود را محكوم نموديد. به من پاسخ دهيد اگر همه مردم همانطور كه شما مىخواهيد زاهد باشند و نيازى به متاع ديگران نداشته باشند پس كفارههاى قسم و نذر و صدقههاى زكات واجب، بنابر آنچه شما مىگوييد، سزاوار نيست كه كسى چيزى از متاع دنيا را نگاه دارد و بايد گرچه نياز شديد هم بدانها دارد همه را از كف بنهد. چه بد باورى است آنچه به سوى آن گراييدهايد و مردم را به سوى آن مىكشانيد و اين ناشى از جهل به كتاب خدا عز و جل و سنت پيامبرش و احاديث اوست كه قرآن آنها را تصديق مىكند. شما آنها را از روى نادانى رد مىكنيد و تامل در غرايب قرآن از تفسير را از ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و امر و نهى را از كف مىدهيد.
به من بگوييد آيا شما داناتريد يا سليمان بن داود (ع) كه از خدا ملكى خواست كه احدى را پس از وى نشايد خداوند نيز آن را به او بخشيد. سليمان حق مىگفت و به حق عمل مىكرد. آنگاه ما نيافتيم كه خداوند او و يا مؤمنى ديگر را بدان خاطر نكوهش كند. پيش از سليمان نيز داوود سلطنت مىكرد و سلطنت او بس استوار بود و سپس يوسف پيامبر آمد كه به پادشاه مصر گفت: مرا بر خزاين زمين بگمار كه من نگاهبانى دانا هستم. و كارش بدانجا رسيد كه امور كشور مصر و اطراف آن تا يمن را به دست گرفت و مردم به هنگام قحطى كه بدان گرفتار شده بودند، از خوراكى كه نزد او بود دريافت مىكردند. يوسف نيز حق مىگفت و حق را به كار مىبست و هيچ كس را نديديم كه به خاطر اين كار بر يوسف عيب گيرد و او را سرزنش كند. سپس ذو القرنين او نيز بندهاى بود كه خدا را دوست داشت و خدا هم او را. خداوند وسايل را برايش فراهم كرد و مشارق و مغارب گيتى را در زير حكومتش درآورد او حق گفت و حق را به كار بست و سپس نديديم كسى بدين خاطر بر او عيب بگيرد.
اى جماعت!به آدابى كه خداوند مؤمنان را بدان مودب فرموده، متادب شويد و به همان امر و نهى خدا اكتفا كنيد و آنچه بر شما مشتبه شده و علم آن را نداريد، از خود دور كنيد و علم آن را به عالم واگذاريد تا اجر بريد و نزد خداوند معذور باشيد در پى علم ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن باشيد و آنچه را كه خداوند در آن حلال كرده، از حرامهايش بازشناسيد. اين براى شما به خداوند نزديكتر و از جهل و نادانى دورتر است و نادانى را به اهلش واگذاريد چرا كه اهل نادانى فراوان و اهل علم اندكند و خداوند خود فرموده است: بر فراز هر صاحب علمى، دانشمندى است. » (6)
پىنوشتها:
1 - حشر / 9: و يوثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفاحون.
2 - انسان / 8: و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا.
3 - اگر مقصود از عيال، همسر باشد نافى ادعايى است كه ثابتشده زيرا نفقه همسر مقدم بر نفقه خويشان استشايد بتوان گفت كه مقصود در اينجا نفقه غير واجب و مانند آن است كه اين گونه در آن توسع جايز است.
4 - فرقان / 67: الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما.
5 - اسراء / 31: فلا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا.
6 - يوسف / 76: و فوق كل ذى علم عليم.
«سپس مردمى زهد فروش كه همه را دعوت مىكردند تا مانند آنها باشند و به روش ايشان نظافت و خوشگذرانى و استفاده از نعمتخدا را ترك گويند، نزد آن حضرت آمده گفتند: دوست ما (سفيان ثورى) از سخن شما دلگير شد و زبانش بند آمد و نتوانست دليلى بياورد. امام صادق (ع) به آنها فرمود: شما دلايل خود را بياوريد. گفتند: دليل ما از قرآن است. امام فرمود: آن را بگوييد كه به پيروى و عمل از هر دليل ديگرى سزاوارتر است. گفتند: خداوند در مقام گزارش حال جمعى از ياران پيامبر فرموده است: ديگران را بر خود مقدم مىدارند اگر چه نيازمند باشند و هر كس از بخل نفس خود محفوظ ماند آنانند كه رستگارانند (1) . پس خدا كردار ايشان را ستوده و در جاى ديگرى فرموده است: و خوراك را با آنكه دوستش دارند به مسكين و يتيم و اسير مىخورانند (2) ، ما به همين دو آيه بسنده مىكنيم. پس امام (ع) فرمود: اى جماعتبه من بگوييد آيا ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن را مىدانيد كه هر كه گمراه شده از اينجاست و هر كه نابود شده از همين جاست؟پاسخ دادند: برخى از آنها را مىدانيم ولى نه تمام آنها را. فرمود: از همين جاست كه گرفتار شدهايد. احاديث رسول خدا (ص) نيز چنين است. اما آنچه گفتيد كه خداوند در قرآن به كردار نيك ايشان خبر داده است آن روز اين كار براى آنها مباح و جايز بوده و از آن نهى نشده بودند و ثوابشان بر خداست، و خداوند تبارك و تعالى به خلاف آنچه آنها عمل كردند فرمان داده است و امر خدا ناسخ كار آنها شده و خداوند تبارك و تعالى از مهرورزى به مؤمنان و خيرخواهى آنان از اين كار نهى كرده تا مايه زيان خود و خاندانشان نشوند كه ناتوان و كودك و اطفال و پيران از كار افتاده و عجوز سالخورده دارند. و قدرت صبر بر گرسنگى ندارند. اگر من يك قرص نان دارم و نان ديگرى ندارم و آن را هم به صدقه بدهم آنان از بين مىروند و از گرسنگى مىميرند از اينجاست كه رسول خدا (ص) فرمود: مقدارى خرما يا پنج قرص نان يا چند دينار و درهمى كه انسان دارد و مىخواهد آنها را به مصرف خير برساند بهتر آن است كه در وهله نخست آن را به مصرف پدر و مادر خود برساند، و در وهله دوم براى خود و عيالش (3) صرف كند، و در مرتبه سوم به خويشان و برادران مؤمنش، و در مرتبه چهارم به همسايههاى مستمندش، و در وهله پنجم در راه خدا و جهاد به مصرف رساند كه اين اجرش از همه كمتر است. سپس فرمود: پدرم برايم حديث كرد كه پيامبر (ص) فرمود: به هنگام انفاق از هر كس كه به ترتيب نزديكتر به توست آغاز كن.
از اين گذشته قرآن نيز در رد گفتار شما گوياست و آن را نهى مىكند، خداوند در قرآن مىفرمايد: كسانى كه چون انفاق كنند نه زياده روند و نه تنگ گيرند بلكه در احسان ميانهرو باشند (4) . آيا نمىبينيد كه خداوند كارى كه شما بدان مردم را فرا مىخوانيد سرزنش كرده و مسرفان را نيز در چندين آيه به باد نكوهش گرفته و فرموده استخداوند مسرفان را دوست ندارد؟خدا مردم را از اسراف و نيز از تنگ گرفتن بازداشته و به حد وسط فرمان داده است. بنده نبايد همه آنچه را كه دارد اسراف كند و پس از آن از خدا بخواهد كه به او روزى برساند، خدا هم دعاى او را اجابت نمىكند. زيرا در حديثى از پيامبر (ص) است كه فرمود: «دعاى چند دسته از امتم به اجابت نرسد، مردى كه به پدر و مادرش نفرين كند، مردى كه بدهكارى مالش را برده و او بر وى گواه نگرفته است، مردى كه بر همسرش نفرين كند در حالى كه خداوند طلاقش را به دست او مقرر كرده، و مردى كه در خانه نشسته و مىگويد پروردگارا به من روزى ده و خود به دنبال كسب روزى نمىرود. خداوند به او مىگويد: اى بنده من!آيا من راه طلب روزى و سفر را با سلامت تن به روى تو نگشودم؟تو بايد ميان من و خودت خارج از فرمان من عذر بياورى و بار خود را بر دوش خانوادهات نيفكنى، تا اگر من خواستم به تو روزى دهم و يا روزى را بر تو تنگ گيرم و تو نزد من معذورى و مردى كه خداوند به او مال بسيارى دهد و همه را در راه خدا انفاق كند و سپس به درگاه خدا روى آورد و به دعا گويد: پروردگارا مرا روزى ده. . . خدا به او مىگويد: آيا مگر به تو روزى فراوان نداده بودم ولى آن چنان كه تو را دستور داده بودم ميانهروى پيشه نكردى؟چرا اسراف كردى در حالى كه من آن را بر تو ممنوع كرده بودم و مردى كه در قطع رحم دعا كند».
سپس خداوند به پيامبرش ياد داد كه چگونه انفاق كند. جريان از اين قرار بود كه آن حضرت مقدارى طلا داشت و نمىخواست كه آنها را در شب نزد خود نگهدارد پس همه آن را صدقه داد. بامدادان هيچ نداشت وسائلى نزد او آمد. پيامبر چيزى نداشتبه او بدهد. سائل هم زبان به نكوهش او گشود. پيامبر (ص) هم كه مهربان و دلسوز بود از اين ماجرا اندوهگين شد زيرا چيزى نداشت كه به سائل بدهد. پس خداوند پيامبرش را ادب آموخت و به وى فرمود: دستخود را مبند و آن را بر مگشا، تا نكوهش شده و افسوسخور بنشينى (5) . خداوند مىفرمايد: چه بسيار مردمى كه از تو چيزى بخواهند و تو را معذور ندارند و اگر هر چه به ديگران بدهى به زيان مالى دچار مىشوى. اين بود احاديث رسول خدا (ص) كه قرآن را تصديق دارند و قرآن را هم تمام اهل آن كه مؤمناند درست دانند. سپس بعد از پيغمبر كسى كه فضل و زهدش را شما مىدانيد سلمان و ابوذر هستند، اما سلمان، چون عطاى خود را مىگرفتخرج يك سال خويش را از آن برمىداشت تا سررسيد عطاى سال آيندهاش.
به او گفته شد: اى ابو عبد الله تو با اين زهدى كه دارى اين كار را مىكنى در حالى كه شايد امروز يا فردا از دنيا رفتى؟اما پاسخ وى آن بود كه چرا شما به همان اندازه كه براى مرگم نگرانيد، اميد به ماندنم نداريد؟آيا شما اى گروه نادان!نمىدانيد كه وقتى نفس بر صاحبش تنگ گيرد كه زندگى او تامين نباشد و چون زندگى خود را تامين كرد او هم آرام مىشود؟
اما ابوذر، او چند شتر و چند گوسفند داشت كه شير آنها را مىدوشيد و هرگاه خانوادهاش ميل مىكردند يا مهمانى به او مىرسيد از آنها سر مىبريد. و اگر مىديد اهل بادى كه با او بودند به فقر و تنگدستى افتادهاند، شترى يا گوسفندى بر ايشان مىكشتبه اندازهاى كه از نظر گوشت آنها را قانع كند و آن را ميان آنها قسمت مىكرد و خود نيز به اندازه يكى از آنان سهمى برمىداشت نه بيشتر. از اينان زاهدتر كيست؟رسول خدا (ص) نيز درباره آنان همان را گفت كه گفت. و البته كار آنها بدانجا نرسيد كه هيچ نداشته باشند چنانچه شما بر مردم امر مىكنيد كه همه كالا و چيزهاى خود را بريزند و ديگران را بر خود و عيالات خويش مقدم دارند. به من بگوييد آيا قاضيها خلاف مىكنند كه بر مردان شما نفقه زنش را واجب مىشمارند هنگامى كه بگويد من زاهدم و چيزى ندارم؟اگر بگوييد خلاف مىكنند پس در حق مسلمانان ستم كرديد و اگر درست و به عدل حكم مىكنند خود را محكوم نموديد. به من پاسخ دهيد اگر همه مردم همانطور كه شما مىخواهيد زاهد باشند و نيازى به متاع ديگران نداشته باشند پس كفارههاى قسم و نذر و صدقههاى زكات واجب، بنابر آنچه شما مىگوييد، سزاوار نيست كه كسى چيزى از متاع دنيا را نگاه دارد و بايد گرچه نياز شديد هم بدانها دارد همه را از كف بنهد. چه بد باورى است آنچه به سوى آن گراييدهايد و مردم را به سوى آن مىكشانيد و اين ناشى از جهل به كتاب خدا عز و جل و سنت پيامبرش و احاديث اوست كه قرآن آنها را تصديق مىكند. شما آنها را از روى نادانى رد مىكنيد و تامل در غرايب قرآن از تفسير را از ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و امر و نهى را از كف مىدهيد.
به من بگوييد آيا شما داناتريد يا سليمان بن داود (ع) كه از خدا ملكى خواست كه احدى را پس از وى نشايد خداوند نيز آن را به او بخشيد. سليمان حق مىگفت و به حق عمل مىكرد. آنگاه ما نيافتيم كه خداوند او و يا مؤمنى ديگر را بدان خاطر نكوهش كند. پيش از سليمان نيز داوود سلطنت مىكرد و سلطنت او بس استوار بود و سپس يوسف پيامبر آمد كه به پادشاه مصر گفت: مرا بر خزاين زمين بگمار كه من نگاهبانى دانا هستم. و كارش بدانجا رسيد كه امور كشور مصر و اطراف آن تا يمن را به دست گرفت و مردم به هنگام قحطى كه بدان گرفتار شده بودند، از خوراكى كه نزد او بود دريافت مىكردند. يوسف نيز حق مىگفت و حق را به كار مىبست و هيچ كس را نديديم كه به خاطر اين كار بر يوسف عيب گيرد و او را سرزنش كند. سپس ذو القرنين او نيز بندهاى بود كه خدا را دوست داشت و خدا هم او را. خداوند وسايل را برايش فراهم كرد و مشارق و مغارب گيتى را در زير حكومتش درآورد او حق گفت و حق را به كار بست و سپس نديديم كسى بدين خاطر بر او عيب بگيرد.
اى جماعت!به آدابى كه خداوند مؤمنان را بدان مودب فرموده، متادب شويد و به همان امر و نهى خدا اكتفا كنيد و آنچه بر شما مشتبه شده و علم آن را نداريد، از خود دور كنيد و علم آن را به عالم واگذاريد تا اجر بريد و نزد خداوند معذور باشيد در پى علم ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن باشيد و آنچه را كه خداوند در آن حلال كرده، از حرامهايش بازشناسيد. اين براى شما به خداوند نزديكتر و از جهل و نادانى دورتر است و نادانى را به اهلش واگذاريد چرا كه اهل نادانى فراوان و اهل علم اندكند و خداوند خود فرموده است: بر فراز هر صاحب علمى، دانشمندى است. » (6)
پىنوشتها:
1 - حشر / 9: و يوثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفاحون.
2 - انسان / 8: و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا.
3 - اگر مقصود از عيال، همسر باشد نافى ادعايى است كه ثابتشده زيرا نفقه همسر مقدم بر نفقه خويشان استشايد بتوان گفت كه مقصود در اينجا نفقه غير واجب و مانند آن است كه اين گونه در آن توسع جايز است.
4 - فرقان / 67: الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما.
5 - اسراء / 31: فلا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا.
6 - يوسف / 76: و فوق كل ذى علم عليم.