Borna66
09-06-2009, 11:30 PM
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون (سوره مائده آيه 55)
بنا بنقل مفسرين و مورخين عامه و خاصه آيات زيادى (بيش از سيصد آيه) در باره ولايت على عليه السلام و فضائل و مناقب آنحضرت در قرآن كريم آمده است كه نقل همه آنها از عهده اين كتاب خارج است لذا ما در اينجا فقط بنقل چند مورد از كتب معتبره اهل سنت اشاره مينمائيم كه جاى چون و چرا براى آنان باقى نماند.
1ـآيه تبليغـابو اسحق ثعلبى در تفسير خود و طبرى در كتاب الولاية و ابن صباغ مالكى و همچنين ديگران نوشتهاند كه آيه تبليغ يعنى آيه 67 سوره مائده يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...در باره على عليه السلام نازل شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على را گرفت و فرمود:من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه.... (1)
چون در باره نزول اين آيه و جريان غدير خم در فصل ششم بخش يكم توضيحات كافى داده شده لذا در اينجا از تكرار آن صرفنظر ميشود.
2ـآيه ولايت عموم مفسرين و محدثين مانند فخر رازى و نيشابورى و زمخشرى و ديگران از ابن عباس و ابوذر و سايرين نقل كردهاند كه روزى سائلى در مسجد از مردم سؤال نمود و كسى چيزى باو نداد،على عليه السلام كه مشغول نماز و در حال ركوع بود با انگشت دست راست اشاره بسائل نمود و سائل متوجه شد وآمد انگشتر را از دست او خارج نمود و آيه انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون (2) .نازل گشت يعنى ولى و صاحب اختيار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنينى هستند كه نماز را بر پا ميدارند و در حال ركوع زكوة ميدهند. (اگر چه مؤمنين را بصيغه جمع آورده كه در حال ركوع صدقه ميدهند ولى در خارج مصداق واقعى آن منحصر بفرد بوده و على عليه السلام ميباشد،بعضى هم گفتهاند چون ائمه ديگر نيز داراى مقام ولايت بوده و اولاد معصومين على عليه السلام ميباشند لذا بصيغه جمع قيد شده است.) .
در آنحال رسول اكرم صلى الله عليه و آله از سائل پرسيد آيا كسى بتو چيزى داد؟سائل ضمن اشاره بعلى عليه السلام عرض كرد اين انگشتر را او بمن داد (3) .
علماى اهل سنت با اينكه بنزول اين آيه در باره ولايت على عليه السلام اقرار دارند اما بعضى از آنها مانند ابن حجر و غيره در اينجا طفره رفته و ميگويند كلمه ولى بمعنى دوست و ناصر است نه بمعنى اولى بتصرف در صورتيكه از ظاهر كلام كاملا معلوم است كه ولى بمعنى زعيم و صاحب اختيار است زيرا آيه شريفه با انما كه افاده حصر ميكند شروع شده است يعنى صاحب اختيار و اولى بتصرف شما فقط خدا و رسول او و كسى است كه در حال ركوع صدقه داده است اگر ولى بمعنى دوست باشد انحصار آن بخدا و رسول او و شخص راكعى كه صدقه داده است بى معنى و دور از منطق خواهد بود چون در اينصورت مؤمنين جز خدا و رسول و على عليه السلام دوست ديگرى نخواهند داشت در حاليكه مؤمنين همه دوست و ناصر يكديگرند و دوستى چيزى نيست كه خداوند آنرا در انحصار خود و اوليائش قرار دهد،در اين مورد حسان بن ثابت حضرت امير عليه السلام را مدح كرده و چنين گويد:
فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا
فدتك نفوس القوم يا خير راكع
فانزل فيك الله خير ولاية
و بينها فى محكمات الشرايع (4)
يعنى تو آن كسى هستى موقعيكه در ركوع بودى بخشش نمودى پس جانهاى مردم فداى تو باد اى بهترين ركوع كننده.خداوند هم در شأن تو بهترين ولايت را نازل كرد و آنرا در قرآن كريم ضمن شرايع محكم دين بيان فرمود و معلوم و واضح است كه مقصود از بهترين ولايت همان زعامت و رهبرى است نه يارى و دوستى و معانى ديگر.
3ـآيه يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول.و اولى الامر منكم (5) .
(اى مؤمنين خدا و رسول او صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنيد) .شيخ سليمان بلخى و ديگران نوشتهاند كه اين آيه در باره امير المؤمنين نازل شده و منظور از اولى الامر ائمه عليهم السلام از اهل بيتاند. (6)
اهل سنت هر رئيس و زعيمى را كه نسبت بمسلمين رياست داشته باشد اولوـالامر گويند و اطاعت او را بموجب اين آيه واجب ميدانند ولى اين قول بهيچوجه صحيح نميباشد زيرا در اينصورت بايد اطاعت معاويه و يزيد و عبد الملك و متوكل عباسى و امثال آنها كه ستمگر و فاسق بودند بر مردم واجب باشد در صورتيكه آيات ديگرى هست كه خداوند از اطاعت چنين اشخاصى نهى فرموده است چنانكه فرمايد:و لا تطيعوا امر المسرفين،الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون (7) .
(امر اسراف كنندگان را كه در روى زمين فساد نموده و اصلاح نميكنند اطاعت نكنيد) بنا بر اين اطاعت آن اولوا الامرى واجب است كه پاك و معصوم بوده و دستورات وى همان اوامر و نواهى خدا و پيغمبر باشد و چنين كسانى جز على (ع) و يازده فرزندشكه جانشينان پيغمبر اكرماند كس ديگرى نميباشد چنانكه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:انا و على و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون (8) .
يعنى من و على و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين پاك و معصوم هستيم.
4ـآيه مباهله گروهى از نصاراى نجران در مدينه خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمده و در باره موضوعات متفرقه و خلقت حضرت عيسى عليه السلام از آنجناب مطالبى پرسيدند و چون در مباحثه راه مغالطه مىپيمودند آيه مباهله نازل شد كه:
فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابنائكم و نساءنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين (9) .
يعنى اى پيغمبر هر كس با تو در امر عيسى پس از آنكه ترا در باره او علم و اطلاعى حاصل شد مجادله كند بگو بيائيد تا ما و شما پسران و زنان و نزديكان خود را كه بمنزله خود ما هستند بخوانيم و سپس بدرگاه خدا ناله و نفرين كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
بدينطريق رسول اكرم صلى الله عليه و آله آنها را بمباهله دعوت فرمود و فرادى آنروز نصارا با علماى خود بيرون آمده و اسقف نصارا بدانها گفت اگر محمد صلى الله عليه و آله با نزديكان و اقوامش بيايد مباهله نكنيد (زيرا اگر او بر حق نباشد نزديكانش را در معرض نفرين و بلا نميآورد) و اگر با اصحاب و مسلمين بيايد مباهله كنيد در آنحال پيغمبر اكرم با على و فاطمه و حسنين عليهم السلام حاضر شد اسقف پرسيد اينها كيستند؟گفتند آن جوان پسر عم و داماد اوست و آن زن يگانه دختر مورد علاقه اوست و آندو كودك هم نوادههاى او هستند .اسقف گفت بخدا سوگند من چهرههائى مىبينم كه اگر از خدا بخواهند كوهها را از جا ميكند خوبست از مباهله خود دارى كنيد و با او مصالحه نمائيد لذا گفتند يا ابا القاسم ما مباهله نميكنيم و حاضر بمصالحه هستيم حضرت نيز پذيرفت.
ابن ابى الحديد و ابن مغازلى و ديگران نوشتهاند كه منظور از ابنائنا حسنين و مقصود از نسائنا فاطمه و منظور از انفسنا على عليه السلام ميباشد (10) .
بنا بر اين در اين آيه خداوند حضرت امير را از شدت اتحاد نفسانى با پيغمبر (البته بطور مجاز) نفس پيغمبر خوانده است.
5ـآيه تطهيرـدر تفسير طبرى و فخر رازى و همچنين در كتب ديگر اهل سنت نقل شده است كه آيه تطهير:انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (11) .در خانهام سلمه بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شده و آنحضرت فاطمه و حسنين و على عليهم السلام را جمع كرد سپس گفت:اللهم هؤلاء اهل بيتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا (خدايا اينها اهل بيت من هستند پليدى را از اينها دور گردان و بتطهير خاصى پاكشان فرما) ام سلمه گفت يا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟حضرت فرمود تو جاى خود دارى و زن خوبى هستى (اما مقام اهل بيت مرا ندارى.) (12)
برخى از علماى اهل سنت مانند زمخشرى و غيره گفتهاند كه اين آيه در مورد زنان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شده است زيرا صدر و ذيل آيه در باره آنها است!
پاسخ اينست كه اگر اين آيه در باره زوجات پيغمبر صلى الله عليه و آله بود ضمير مخاطب بصيغه جمع مؤنث ميآمد و آيه چنين ميشد ليذهب عنكن الرجس و يطهركن تطهيرا زيرا بكار بردن صيغه مذكر در جمع مؤنث بر خلاف قواعد زبان عرب و بكلى غلط است و علت اينكه با وجود حضرت زهرا عليها السلام در آن انجمنضمير مخاطب را جمع مذكر آورده است از جهت تغليب است همچنانكه در آيه 73 سوره هود نيز با اينكه مخاطب زن است (ساره) ولى چون ابراهيم در رأس آن خاندان قرار گرفته از نظر تغليب ضمير جمع مذكر آمده استـقالوا اتعجبين من امر الله رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت...و گذشته از اين همه جا منظور از اهل بيت،على و فاطمه و حسنين عليهم السلاماند نه كسان ديگر زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله فقط بآنها اهل بيت خطاب ميكرد چنانكه در كتب معتبره از انس بن مالك نقل شده است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله براى نماز صبح كه ميرفت مدت ششماه از در خانه فاطمه عليها السلام عبور ميكرد و آنها را صدا ميزد و ميفرمود الصلوة يا اهل البيت و آنگاه اين آيه را تلاوت ميفرمود انما يريد الله... (13)
همچنين پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه اين آيه در باره پنج نفر نازل شده است در باره من و على و حسن و حسين و فاطمه (14) .
در كتاب قاموس الصحيفه از صاحب رياض السالكين نقل شده است كه جمهور علماء عامه گفتهاند زنان پيغمبر صلى الله عليه و آله جزو اهل بيت او ميباشند و من بحديثى برخوردم كه سيوطى در كتاب (الجامع الصغير) از ابن عساكر از واثله نقل كرده كه مضمونش صراحت دارد بر عقيده مذهب اماميه كه زنهاى آنحضرت در شمار اهل بيتش نيستند و آن گفتار او است كه (بدخترش) فرمود نخستين كسى كه از اهل بيت من بمن ملحق ميشود توئى اى فاطمه و اول كسى كه از زنانم بمن ملحق ميشود زينب است (15) .
6ـبنقل علماء و مورخين فريقين چون آيات سوره برائت در مورد عهد شكنىو مذمت مشركين نازل گرديد رسول اكرم صلى الله عليه و آله آيات اوائل سوره مزبور را بابو بكر داد كه بمكه برده و در موسم حج بمشركين ابلاغ نمايد،پس از آنكه ابو بكر براه افتاد و قدرى راه رفت جبرئيل نازل شد و ضمن ابلاغ سلام خداوند به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد خداوند فرمايد:لا يؤديها عنك الا انت او رجل منك.يعنى كسى از جانب تو اداء رسالت ننمايد مگر خودت يا مردى كه از خودت باشد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فورا على عليه السلام را طلبيد و فرمود شتر مرا سوار شو و دنبال ابو بكر برو هر كجا باو رسيدى آيات را از او بگير و بمكه ببر و بمشركين قرائت كن،حضرت امير فورا حركت كرد و در راه بابوبكر رسيد و آيات را از او گرفته و بمكه برد و ابو بكر خدمت پيغمبر مراجعت نمود و در حاليكه از اين امر محزون و متأسف بود عرض كرد يا رسول الله مگر در باره من چيزى نازل شده حضرت فرمود خداى تعالى دستور داد كه آيات را كسى ببرد كه از خود من باشد و من هم على را براى انجام اين مأموريت اعزام نمودم (16) .
در اينجا سه مطلب مورد توجه و بررسى است:
اول اينكه على عليه السلام از خود پيغمبر صلى الله عليه و آله است و ابو بكر چنين خصوصيتى را ندارد.
دوم اينكه خداى تعالى ابو بكر را براى ابلاغ چند آيه در يك شهر شايسته نديد و به پيغمبرش دستور داد كه براى اينكار على عليه السلام را بفرستد در اينصورت چگونه حزب سقيفه چنين كسى را براى جانشينى پيغمبر انتخاب كردند كه با تمام احكام قرآن در تمام شهرهاى اسلامى خلافت نمايد؟
سوم اينكه اعزام ابو بكر در وهله اول و عزل او در وهله ثانى و نصب على (ع) بجاى وى براى اثبات و نشاندادن فضيلت و شايستگى على عليه السلام بود زيرا اگر از اول آنحضرت بچنين مأموريتى منصوب ميشد بنظر همه عادى ميآمد و چنداناهميتى نداشت ولى وقتى ابو بكر براه افتاد و سپس على عليه السلام بدان سمت گمارده شد اين امر دليل بر فضيلت و شايستگى على عليه السلام براى جانشينى پيغمبر و انجام وظائف او ميباشد.
7ـآيه مودتـقل لا اسألكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (17) .
(اى پيغمبر در برابر زحمات تبليغ رسالت بمردم) بگو من از شما اجر و مزدى نميخواهم مگر دوستى نزديكانم را.
زمخشرى در تفسير كشاف و گنجى شافعى در كفاية الطالب و ديگران نوشتهاند كه چون آيه مزبور نازل شد به پيغمبر صلى الله عليه و آله گفتند يا رسول الله:و من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟قال على و فاطمة و ابناهما (18) .
يعنى نزديكان شما كه دوستى آنها بر ما واجب است چه كسانىاند؟فرمود على و فاطمه و دو پسرشان.
8ـآيه قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب (19) .
كافران رسالت پيغمبر اكرم را انكار كرده و گفتند تو پيغمبر نيستى اين آيه در پاسخ آنان بحضرتش نازل شد كه بگو (من براى رسالت خود دو شاهد دارم يكى) خدا است كه براى شهادت ميان من و شما كافى است و ديگرى كسى است كه علم كتاب در نزد اوست.ثعلبى در تفسير آيه مزبور مينويسد آنكه علم كتاب در نزد اوست على بن ابيطالب است (20) .
همچنين ابو سعيد خدرى گويد از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم آنكس كه علم كتاب در نزد اوست كيست؟فرمود آنكس برادرم على بن ابيطالب است (21) .
شيخ سليمان بلخى از ابن عباس نقل ميكند كه گفت آنكه علم كتاب در نزداوست على عليه السلام است زيرا او بتفسير و تأويل و ناسخ و منسوخ آن عالم بود (22) .
9ـآيه افمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه (23) ....
آيا كسيكه (رسول خدا صلى الله عليه و آله براى صحت گفتار خود) حجتى (قرآن) از طرف پروردگار خود داشته و پشت سر او شاهد و گواهى از خود او باشد....
در اين آيه نيز مفسرين و مورخين عامه و خاصه نوشتهاند كه منظور از شاهد و گواهى از خود پيغمبر على عليه السلام است (24) .
ابراهيم بن محمد حموينى در كتاب فرائد السمطين از ابن عباس نقل ميكند كه اين آيه در شأن على عليه السلام است و احدى با او در آن شريك نيست و خوارزمى هم در مناقب خود مينويسد كه عمرو عاص در نامهاى كه بمعاويه نوشته بود اشاره بآياتى در شأن على عليه السلام كرده بود كه از جمله آنها آيه مزبور بوده است (25) .
10ـ الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اون جرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنآيه(26) .
كسانيكه اموالشان را در شب و روز و نهانى و آشكارا انفاق ميكنند براى آنان در نزد پروردگارشان پاداشى است و آنان خوف و اندوهى ندارند.
خوارزمى و ثعلبى و مالكى و ابو نعيم و ديگران از ابن عباس نقل كردهاند كه على عليه السلام چهار درهم داشت يكى را شب (در راه خدا) صدقه داد و يكى را روز و يكى را پنهانى و يكى را آشكارا آنگاه اين آيه در باره او نازل گرديد (27) .
11ـآيه و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (28) .و از مردم كسى هست كه جان خود را ميفروشد (بذل ميكند) در راه بدست آوردن رضاى خدا.
ثعلبى در تفسير خود از ابن عباس روايت ميكند كه در شب هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام در فراش وى خوابيد و اين آيه در شأن آنحضرت نازل گرديد (29) .
12ـآيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية (30) .
كسانيكه ايمان آورده و اعمال نيكو انجام دادند آنان بهترين مردمند.
مقاتل بن سليمان از ضحاك از ابن عباس نقل كرده است كه اين آيه در شأن على عليه السلام و اهل بيت او نازل شده است (31) .
13ـوقفوهم انهم مسئولون (32) .آنها را نگهداريد كه مورد سؤال خواهند بود.
ابو سعيد خدرى از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل ميكند كه آنچه مورد سؤال خواهد بود ولايت على بن ابيطالب است (33) .
14ـآيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا (34) .كسانى كه ايمان آورده و عملهاى نيك انجام دادند بزودى خداوند دوستى آنها را در دلهاى مردم قرار ميدهد.
گنجى شافعى از قول خوارزمى مينويسد كه على عليه السلام فرمود مردى مرا ملاقات كرد و گفت يا ابا الحسن بدانكه بخدا من ترا در راه خدا دوست دارم على عليه السلام فرمود من برسول خدا صلى الله عليه و آله مراجعه كرده و سخنآنمرد را باو خبر دادم.پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود شايد در باره او احسان و نيكى نمودهاى،گفتم بخدا من در باره او احسانى نكردهام،رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود خدا را سپاس كه دلهاى مؤمنين را بدوستى تو واد داشته است آنگاه آيه بالا نازل شد (35) .
15ـآيه و اعتصموا بحبل الله جميعا (36) .و همگى بريسمان خدا چنگ زنيد.
صاحب كتاب مناقب الفاخرة از عبد الله بن عباس روايت كرده است كه ما در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم عربى آمد و عرض كرد يا رسول الله شنيدم كه ميفرمودى اعتصموا بحبل الله حبل خدا كدام است كه باو تمسك جوئيم؟رسول خدا صلى الله عليه و آله دست خود را بر دست على عليه السلام زد و فرمود باين شخص تمسك جوئيد كه اين حبل المتين است (37) .
16ـآيه انما انت منذر و لكل قوم هاد (38) هر آينه تو بيم دهندهاى و براى هر قومى هدايت كنندهاى است.از طريق اهل سنت هفت حديث نقل شده است كه مقصود از منذر پيغمبر صلى الله عليه و آله و از هادى على عليه السلام ميباشد از جمله مالكى در فصول المهمه مينويسد كه چون آيه مزبور نازل شد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:انا المنذر و على الهادى و بك يا على يهتدى المهتدون.
يعنى من انذار كنندهام و على هدايت كننده و بوسيله تو يا على هدايت يافتگان هدايت مىيابند (39) .
17ـآيه و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد امنا و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام (40) .زمانيكه ابراهيم (بدرگاه خداى تعالى دعا كرد) و گفت پروردگارا اين شهر را (مكه) محل امن قرار بده و من و فرزندانم را از بت پرستى دور گردان.
ابن مغازلى شافعى بسند خود از عبد الله بن مسعود نقل ميكند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود دعاى ابراهيم كه عرض كرد پروردگارا من و فرزندانم را از بت پرستى دور گردان بمن و على منتهى شد كه هيچيك از ما هرگز به بت سجده نكرديم در نتيجه خداوند مرا نبى و على را وصى قرار داد (41) .
18ـآيه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائكة بعد ذلك ظهير (42) .
البته خدا و جبرئيل و صالح مؤمنين يارى كننده او (پيغمبر صلى الله عليه و آله) هستند و فرشتگان پس از نصرت خدا پشتيبان اويند.مفسرين و علماى بزرگ اهل سنت نوشتهاند كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود در آيه مزبور منظور از صالح المؤمنين على بن ابيطالب است (43) .
19ـآيه لا يستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون (44) .يعنى دوزخيان با بهشتيان برابر نيستند اصحاب بهشت آنانند كه رستگار هستند.
موفق بن احمد بسند خود از جابر روايت كرده است كه گفت ما در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه على عليه السلام داخل شد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود قسم بآنكه جان من در دست اوست كه اين مرد و شيعهاش در روز قيامت رستگارانند (45) .ـآيه و تعيها اذن واعية (46) .و نگهدارد،آن پند را گوش نگاهدارنده.
طبرى و سيوطى در تفسير خودشان نوشتهاند كه وقتى آيه مزبور نازل شد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله عرض كرد خدايا آنگوش را گوش على قرار بده و على عليه السلام فرمود از آنگاه چيزى نشنيدم كه فراموش كرده باشم (47) .
21ـآيه افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا يستون (48) آيا كسى كه مؤمن است مانند كسى است كه فاسق است (اين دو) در نزد خدا يكسان نيستند.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه و ابن كثير در تفسير خود و خطيب بغدادى در تاريخ بغداد و ديگران نوشتهاند كه وليد بن عقبه در مقام مفاخره بعلى عليه السلام گفت من از تو زبانم گوياتر و نيزهام تيزتر و در جنگ شجاعترم!على عليه السلام فرمود ساكت شو اى فاسق.آنگاه خدا بتصديق كلام آنحضرت آيه مزبور را نازل فرمود (49) .
22ـالقيا فى جهنم كل كفار عنيد (50) .بيفكنيد در دوزخ هر نا سپاس ستيزه جو را.
حاكم حسكانى در شواهد التنزيل بسند خود از ابو سعيد خدرى نقل ميكند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود چون روز قيامت شود خداى تعالى بمن و على ميفرمايد هر كس دشمن شما است او را در آتش بيفكنيد و هر كه دوست شما است او را داخل بهشت گردانيد و اينست فرموده خداى تعالى القيا فى جهنم كل كفار عنيد (51) .
23ـآيه و اركعوا مع الراكعين (52) و ركوع كنيد با ركوع كنندگان.موفق بن احمد و ابو نعيم اصفهانى باسناد خود از ابن عباس نقل كردهاند كه اين آيه در خصوص پيغمبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام نازل شده و آنها اول كسى بودند كه نماز گزاردند و ركوع كردند (53) .
24ـآيه ثم لتسألن يومئذ عن النعيم (54) .آنگاه در آنروز از نعمتها پرسيده شوند.
ابو نعيم و حاكم حسكانى بسند خود از حضرت صادق عليه السلام نقل كردهاند كه فرمود مقصود از نعيم در اين آيه ولايت امير المؤمنين و ما است كه از آن پرسيده خواهد شد (55) .
25ـآيه سأل سائل بعذاب واقع (56) .خواست سؤال كنندهاى عذابى را كه واقع شد.
ثعلبى و ابن صباغ و ديگران نوشتهاند كه چون در روز 18 ذيحجه رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را بجانشينى خود منصوب نموده و فرمود من كنت مولاه فهذا على مولاه .حارث بن نعمان پس از شنيدن اين خبر خدمت آنحضرت آمد و گفت ما را بشهادت يگانگى خدا و نبوت خود از جانب خدا امر كردى قبول نموديم و سپس به نماز و زكوة و حج و جهاد و روزه دستور دادى پذيرفتيم باينها قناعت نكردى در آخر كار اين جوان را كه پسر عموى تست بولايت نصب كردى آيا اين كار از جانب تست يا بدستور خدا است؟رسول اكرم فرمود قسم بخدائى كه جز او خدائى نيست كه اين امر بدستور خدا است حارث بن نعمان در حاليكه بسوى ناقه خود ميرفت گفت خدايا اگر اين مطلب صحيح است بر ما از آسمان سنگ بفرست يا بعذابى دردناك معذب گردان هنوز بناقهاش نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر سرش افتاد و فورا هلاكش نمود آنگاه اين آيه نازل شد كهسأل سائل بعذاب واقع (57) .
آياتى كه در باره ولايت و فضائل على عليه السلام نازل شده خيلى بيش از اينها است و ما براى نمونه فقط به 25 آيه از آنها اشاره نموديم و بطوريكه مفسرين و محدثين نوشتهاند متجاوز از سيصد آيه در باره امامت و مناقب آنحضرت در قرآن وجود دارد چنانكه گنجى شافعى و ثعلبى بسند خود از ابن عباس نقل كردهاند كه نزلت فى على بن ابى طالب اكثر من ثلاثمائة آية (58) .
اكنون بايد از آقايان (اهل سنت) پرسيد با وجود اينهمه آيات كه دلالت بر ولايت و برترى على عليه السلام دارد و خود شما در صورت مراجعه بكتب معتبرهـتان صحت اين مطلب را خواهيد پذيرفت چگونه ابو بكر را بجاى على عليه السلام خليفه ميدانيد آيا سخن و عقيده شما در اينمورد موضوع كوسه و ريش پهن نيست؟
در خاتمه اين فصل از تذكر اين مطلب ناگزير است كه ممكن است بنظر بعضى چنين برسد كه خداوند چرا صريحا نام على عليه السلام را در قرآن نياورده كه او جانشين پيغمبر است تا مسلمين دچار اختلافات نشوند؟
پاسخ اين اشكال يا اعتراض اينست كه اولا موضوع ولايت على عليه السلام مورد آزمايش است و بايستى مردم بوسيله آن آزمايش شوند چنانكه از جمله آياتى كه مؤيد اين مطلب است آيه شريفه الم أحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون (59) ؟ (آيا مردم چنين پندارند كه با گفتن اينكه ايمان آورديم رها كرده شوند و آنان آزمايش نخواهند شد؟) كه بنا بنقل علماء و مفسرين عامه و خاصه ولايت على عليه السلام است كه مورد آزمايش مسلمين قرار گرفته است (60) .
ثانيا بفرض اينكه نام على عليه السلام نيز در قرآن ذكر ميشد باز مردم از روىحب جاه و طمع دنيوى با آن مخالفت ميكردند همچنانكه با برخى از آيات قرآن مخالفت نمودند كه در فصول آتى بدين مطلب اشاره خواهد شد.
ثالثا قرآن كريم شامل احكام كلى است و جزئيات آن بوسيله پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله توضيح داده شده است و اصل ولايت و امامت هم چنانكه در اين فصل گذشت در چندين آيه با قرائن روشن گفته شده و نبى اكرم نيز طبق بياناتى مضمون و مفاد آنها را كه بر على عليه السلام تطبيق ميكرد بمردم ابلاغ نموده است و اين مطلب را علماء و مفسرين اهل سنت نيز قبول دارند ولى عملا با آن مخالفت ميكنند.
پىنوشتها:
(1) شواهد التنزيل جلد 1 ص 189ـفصول المهمه ص 27
(2) سوره مائده آيه 55
(3) كفاية الطالب ص 250ـمناقب خوارزمى ص 178ـتفسير طبرى جلد 6 ص 165ـتفسير رازى جلد 3 ص 431 و كتب ديگر.
(4) كشف الغمه ص 88
(5) سوره نساء آيه 59
(6) ينابيع المودة ص 114ـشواهد التنزيل جلد 1 ص 149ـغاية المرام باب 58
(7) سوره شعراء آيه 151ـ 152
(8) ينابيع المودة ص 445
(9) سوره آل عمران آيه 61
(10) مناقب ابن مغازلى ص 263ـكفاية الخصام ص 309ـفصول المهمه ص 8
(11) سوره احزاب آيه 33ـاراده خدا است كه از شما اهل بيت پليدى را دور كند و شما را بتطهير خاصى پاك گرداند.
(12) كفاية الطالب ص 372ـتفسير فخر رازى جلد 6 ص 783
(13) شواهد التنزيل جلد 2 ص 11
(14) تفسير ابن جرير طبرى جلد 22 ص 5
(15) قاموس الصحيفه ص 25ـاين كتاب اخيرا بوسيله جناب حجة الاسلام حاجى سيد ابو الفضل حسينى بسبك جالب و زيبا در شرح لغات صحيفه سجاديه تأليف شده و تعليقات او اضافاتى نيز از نظر نقل حديث و مطالب سودمند با استفاده از منابع ارزنده در آن منظور گرديده است مطالعه اين كتاب نفيس براى محققين و اهل علم توصيه ميشود.
(16) ذخائر العقبى ص 69ـكفاية الطالب ص 242ـينابيع الموده ص 88ـارشاد مفيد جلد 1 باب 2 فصل 17
(17) سوره شورى آيه 23
(18) كفاية الطالب ص 91ـتفسير كشاف جلد 2 ص 339ـذخائر العقبى ص 25
(19) سوره رعد آيه 13
(20) غاية المرام باب 126
(21) شواهد التنزيل جلد 1 ص 307
(22) ينابيع المودة ص 104
(23) سوره هود آيه 17
(24) تفسير ابو الفتوح رازىـينابيع المودة ص 99
(25) غاية المرام باب 128
(26) سوره بقره آيه 274
(27) مناقب ابن مغازلى ص 280ـذخائر العقبى ص 88
(28) سوره بقره آيه 207
(29) ينابيع المودة ص 92ـكفاية الطالب ص 239
(30) سوره بينة آيه 8
(31) غاية المرام باب 94 حديث 9
(32) سوره و الصافات آيه 24
(33) شواهد التنزيل جلد 1 ص 107ـصواعق المحرقه ص 89
(34) سوره مريم آيه 96
(35) كفاية الطالب ص 249ـمناقب خوارزمى ص 188ـالغدير جلد 2 ص 56
(36) سوره آل عمران آيه 103
(37) كفاية الخصام ص 343
(38) سوره رعد آيه 7
(39) فصول المهمه ص 122
(40) سوره ابراهيم آيه 35
(41) مناقب ابن مغازلى ص 276
(42) سوره تحريم آيه 4
(43) شواهد التنزيل جلد 2 ص 255ـصواعق محرقه ص 144
(44) سوره حشر آيه 20
(45) كفاية الخصام ص 422
(46) سوره الحاقة آيه 12
(47) مناقب ابن مغازلى ص 265
(48) سوره سجده آيه 18
(49) غاية المرام باب 152ـمناقب ابن مغازلى ص 324
(50) سوره ق آيه 24
(51) شواهد التنزيل جلد 2 ص 190
(52) سوره بقره آيه 43
(53) غاية المرام باب 176
(54) سوره تكاثر آيه 8
(55) غاية المرام باب 48ـشواهد التنزيل جلد 2 ص 368
(56) سوره معارج آيه 1
(57) فصول المهمه ص 26ـكفاية الخصام ص 488
(58) كفاية الطالب ص 231ـصواعق محرقه ص 76ـينابيع المودة ص 126
(59) سوره عنكبوت آيه 1
(60) شواهد التنزيل جلد 1 ص 438ـغاية المرام باب .125
بنا بنقل مفسرين و مورخين عامه و خاصه آيات زيادى (بيش از سيصد آيه) در باره ولايت على عليه السلام و فضائل و مناقب آنحضرت در قرآن كريم آمده است كه نقل همه آنها از عهده اين كتاب خارج است لذا ما در اينجا فقط بنقل چند مورد از كتب معتبره اهل سنت اشاره مينمائيم كه جاى چون و چرا براى آنان باقى نماند.
1ـآيه تبليغـابو اسحق ثعلبى در تفسير خود و طبرى در كتاب الولاية و ابن صباغ مالكى و همچنين ديگران نوشتهاند كه آيه تبليغ يعنى آيه 67 سوره مائده يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...در باره على عليه السلام نازل شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على را گرفت و فرمود:من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه.... (1)
چون در باره نزول اين آيه و جريان غدير خم در فصل ششم بخش يكم توضيحات كافى داده شده لذا در اينجا از تكرار آن صرفنظر ميشود.
2ـآيه ولايت عموم مفسرين و محدثين مانند فخر رازى و نيشابورى و زمخشرى و ديگران از ابن عباس و ابوذر و سايرين نقل كردهاند كه روزى سائلى در مسجد از مردم سؤال نمود و كسى چيزى باو نداد،على عليه السلام كه مشغول نماز و در حال ركوع بود با انگشت دست راست اشاره بسائل نمود و سائل متوجه شد وآمد انگشتر را از دست او خارج نمود و آيه انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون (2) .نازل گشت يعنى ولى و صاحب اختيار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنينى هستند كه نماز را بر پا ميدارند و در حال ركوع زكوة ميدهند. (اگر چه مؤمنين را بصيغه جمع آورده كه در حال ركوع صدقه ميدهند ولى در خارج مصداق واقعى آن منحصر بفرد بوده و على عليه السلام ميباشد،بعضى هم گفتهاند چون ائمه ديگر نيز داراى مقام ولايت بوده و اولاد معصومين على عليه السلام ميباشند لذا بصيغه جمع قيد شده است.) .
در آنحال رسول اكرم صلى الله عليه و آله از سائل پرسيد آيا كسى بتو چيزى داد؟سائل ضمن اشاره بعلى عليه السلام عرض كرد اين انگشتر را او بمن داد (3) .
علماى اهل سنت با اينكه بنزول اين آيه در باره ولايت على عليه السلام اقرار دارند اما بعضى از آنها مانند ابن حجر و غيره در اينجا طفره رفته و ميگويند كلمه ولى بمعنى دوست و ناصر است نه بمعنى اولى بتصرف در صورتيكه از ظاهر كلام كاملا معلوم است كه ولى بمعنى زعيم و صاحب اختيار است زيرا آيه شريفه با انما كه افاده حصر ميكند شروع شده است يعنى صاحب اختيار و اولى بتصرف شما فقط خدا و رسول او و كسى است كه در حال ركوع صدقه داده است اگر ولى بمعنى دوست باشد انحصار آن بخدا و رسول او و شخص راكعى كه صدقه داده است بى معنى و دور از منطق خواهد بود چون در اينصورت مؤمنين جز خدا و رسول و على عليه السلام دوست ديگرى نخواهند داشت در حاليكه مؤمنين همه دوست و ناصر يكديگرند و دوستى چيزى نيست كه خداوند آنرا در انحصار خود و اوليائش قرار دهد،در اين مورد حسان بن ثابت حضرت امير عليه السلام را مدح كرده و چنين گويد:
فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا
فدتك نفوس القوم يا خير راكع
فانزل فيك الله خير ولاية
و بينها فى محكمات الشرايع (4)
يعنى تو آن كسى هستى موقعيكه در ركوع بودى بخشش نمودى پس جانهاى مردم فداى تو باد اى بهترين ركوع كننده.خداوند هم در شأن تو بهترين ولايت را نازل كرد و آنرا در قرآن كريم ضمن شرايع محكم دين بيان فرمود و معلوم و واضح است كه مقصود از بهترين ولايت همان زعامت و رهبرى است نه يارى و دوستى و معانى ديگر.
3ـآيه يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول.و اولى الامر منكم (5) .
(اى مؤمنين خدا و رسول او صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنيد) .شيخ سليمان بلخى و ديگران نوشتهاند كه اين آيه در باره امير المؤمنين نازل شده و منظور از اولى الامر ائمه عليهم السلام از اهل بيتاند. (6)
اهل سنت هر رئيس و زعيمى را كه نسبت بمسلمين رياست داشته باشد اولوـالامر گويند و اطاعت او را بموجب اين آيه واجب ميدانند ولى اين قول بهيچوجه صحيح نميباشد زيرا در اينصورت بايد اطاعت معاويه و يزيد و عبد الملك و متوكل عباسى و امثال آنها كه ستمگر و فاسق بودند بر مردم واجب باشد در صورتيكه آيات ديگرى هست كه خداوند از اطاعت چنين اشخاصى نهى فرموده است چنانكه فرمايد:و لا تطيعوا امر المسرفين،الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون (7) .
(امر اسراف كنندگان را كه در روى زمين فساد نموده و اصلاح نميكنند اطاعت نكنيد) بنا بر اين اطاعت آن اولوا الامرى واجب است كه پاك و معصوم بوده و دستورات وى همان اوامر و نواهى خدا و پيغمبر باشد و چنين كسانى جز على (ع) و يازده فرزندشكه جانشينان پيغمبر اكرماند كس ديگرى نميباشد چنانكه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:انا و على و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون (8) .
يعنى من و على و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين پاك و معصوم هستيم.
4ـآيه مباهله گروهى از نصاراى نجران در مدينه خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمده و در باره موضوعات متفرقه و خلقت حضرت عيسى عليه السلام از آنجناب مطالبى پرسيدند و چون در مباحثه راه مغالطه مىپيمودند آيه مباهله نازل شد كه:
فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابنائكم و نساءنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين (9) .
يعنى اى پيغمبر هر كس با تو در امر عيسى پس از آنكه ترا در باره او علم و اطلاعى حاصل شد مجادله كند بگو بيائيد تا ما و شما پسران و زنان و نزديكان خود را كه بمنزله خود ما هستند بخوانيم و سپس بدرگاه خدا ناله و نفرين كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
بدينطريق رسول اكرم صلى الله عليه و آله آنها را بمباهله دعوت فرمود و فرادى آنروز نصارا با علماى خود بيرون آمده و اسقف نصارا بدانها گفت اگر محمد صلى الله عليه و آله با نزديكان و اقوامش بيايد مباهله نكنيد (زيرا اگر او بر حق نباشد نزديكانش را در معرض نفرين و بلا نميآورد) و اگر با اصحاب و مسلمين بيايد مباهله كنيد در آنحال پيغمبر اكرم با على و فاطمه و حسنين عليهم السلام حاضر شد اسقف پرسيد اينها كيستند؟گفتند آن جوان پسر عم و داماد اوست و آن زن يگانه دختر مورد علاقه اوست و آندو كودك هم نوادههاى او هستند .اسقف گفت بخدا سوگند من چهرههائى مىبينم كه اگر از خدا بخواهند كوهها را از جا ميكند خوبست از مباهله خود دارى كنيد و با او مصالحه نمائيد لذا گفتند يا ابا القاسم ما مباهله نميكنيم و حاضر بمصالحه هستيم حضرت نيز پذيرفت.
ابن ابى الحديد و ابن مغازلى و ديگران نوشتهاند كه منظور از ابنائنا حسنين و مقصود از نسائنا فاطمه و منظور از انفسنا على عليه السلام ميباشد (10) .
بنا بر اين در اين آيه خداوند حضرت امير را از شدت اتحاد نفسانى با پيغمبر (البته بطور مجاز) نفس پيغمبر خوانده است.
5ـآيه تطهيرـدر تفسير طبرى و فخر رازى و همچنين در كتب ديگر اهل سنت نقل شده است كه آيه تطهير:انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (11) .در خانهام سلمه بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شده و آنحضرت فاطمه و حسنين و على عليهم السلام را جمع كرد سپس گفت:اللهم هؤلاء اهل بيتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا (خدايا اينها اهل بيت من هستند پليدى را از اينها دور گردان و بتطهير خاصى پاكشان فرما) ام سلمه گفت يا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟حضرت فرمود تو جاى خود دارى و زن خوبى هستى (اما مقام اهل بيت مرا ندارى.) (12)
برخى از علماى اهل سنت مانند زمخشرى و غيره گفتهاند كه اين آيه در مورد زنان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شده است زيرا صدر و ذيل آيه در باره آنها است!
پاسخ اينست كه اگر اين آيه در باره زوجات پيغمبر صلى الله عليه و آله بود ضمير مخاطب بصيغه جمع مؤنث ميآمد و آيه چنين ميشد ليذهب عنكن الرجس و يطهركن تطهيرا زيرا بكار بردن صيغه مذكر در جمع مؤنث بر خلاف قواعد زبان عرب و بكلى غلط است و علت اينكه با وجود حضرت زهرا عليها السلام در آن انجمنضمير مخاطب را جمع مذكر آورده است از جهت تغليب است همچنانكه در آيه 73 سوره هود نيز با اينكه مخاطب زن است (ساره) ولى چون ابراهيم در رأس آن خاندان قرار گرفته از نظر تغليب ضمير جمع مذكر آمده استـقالوا اتعجبين من امر الله رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت...و گذشته از اين همه جا منظور از اهل بيت،على و فاطمه و حسنين عليهم السلاماند نه كسان ديگر زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله فقط بآنها اهل بيت خطاب ميكرد چنانكه در كتب معتبره از انس بن مالك نقل شده است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله براى نماز صبح كه ميرفت مدت ششماه از در خانه فاطمه عليها السلام عبور ميكرد و آنها را صدا ميزد و ميفرمود الصلوة يا اهل البيت و آنگاه اين آيه را تلاوت ميفرمود انما يريد الله... (13)
همچنين پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه اين آيه در باره پنج نفر نازل شده است در باره من و على و حسن و حسين و فاطمه (14) .
در كتاب قاموس الصحيفه از صاحب رياض السالكين نقل شده است كه جمهور علماء عامه گفتهاند زنان پيغمبر صلى الله عليه و آله جزو اهل بيت او ميباشند و من بحديثى برخوردم كه سيوطى در كتاب (الجامع الصغير) از ابن عساكر از واثله نقل كرده كه مضمونش صراحت دارد بر عقيده مذهب اماميه كه زنهاى آنحضرت در شمار اهل بيتش نيستند و آن گفتار او است كه (بدخترش) فرمود نخستين كسى كه از اهل بيت من بمن ملحق ميشود توئى اى فاطمه و اول كسى كه از زنانم بمن ملحق ميشود زينب است (15) .
6ـبنقل علماء و مورخين فريقين چون آيات سوره برائت در مورد عهد شكنىو مذمت مشركين نازل گرديد رسول اكرم صلى الله عليه و آله آيات اوائل سوره مزبور را بابو بكر داد كه بمكه برده و در موسم حج بمشركين ابلاغ نمايد،پس از آنكه ابو بكر براه افتاد و قدرى راه رفت جبرئيل نازل شد و ضمن ابلاغ سلام خداوند به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد خداوند فرمايد:لا يؤديها عنك الا انت او رجل منك.يعنى كسى از جانب تو اداء رسالت ننمايد مگر خودت يا مردى كه از خودت باشد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فورا على عليه السلام را طلبيد و فرمود شتر مرا سوار شو و دنبال ابو بكر برو هر كجا باو رسيدى آيات را از او بگير و بمكه ببر و بمشركين قرائت كن،حضرت امير فورا حركت كرد و در راه بابوبكر رسيد و آيات را از او گرفته و بمكه برد و ابو بكر خدمت پيغمبر مراجعت نمود و در حاليكه از اين امر محزون و متأسف بود عرض كرد يا رسول الله مگر در باره من چيزى نازل شده حضرت فرمود خداى تعالى دستور داد كه آيات را كسى ببرد كه از خود من باشد و من هم على را براى انجام اين مأموريت اعزام نمودم (16) .
در اينجا سه مطلب مورد توجه و بررسى است:
اول اينكه على عليه السلام از خود پيغمبر صلى الله عليه و آله است و ابو بكر چنين خصوصيتى را ندارد.
دوم اينكه خداى تعالى ابو بكر را براى ابلاغ چند آيه در يك شهر شايسته نديد و به پيغمبرش دستور داد كه براى اينكار على عليه السلام را بفرستد در اينصورت چگونه حزب سقيفه چنين كسى را براى جانشينى پيغمبر انتخاب كردند كه با تمام احكام قرآن در تمام شهرهاى اسلامى خلافت نمايد؟
سوم اينكه اعزام ابو بكر در وهله اول و عزل او در وهله ثانى و نصب على (ع) بجاى وى براى اثبات و نشاندادن فضيلت و شايستگى على عليه السلام بود زيرا اگر از اول آنحضرت بچنين مأموريتى منصوب ميشد بنظر همه عادى ميآمد و چنداناهميتى نداشت ولى وقتى ابو بكر براه افتاد و سپس على عليه السلام بدان سمت گمارده شد اين امر دليل بر فضيلت و شايستگى على عليه السلام براى جانشينى پيغمبر و انجام وظائف او ميباشد.
7ـآيه مودتـقل لا اسألكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (17) .
(اى پيغمبر در برابر زحمات تبليغ رسالت بمردم) بگو من از شما اجر و مزدى نميخواهم مگر دوستى نزديكانم را.
زمخشرى در تفسير كشاف و گنجى شافعى در كفاية الطالب و ديگران نوشتهاند كه چون آيه مزبور نازل شد به پيغمبر صلى الله عليه و آله گفتند يا رسول الله:و من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟قال على و فاطمة و ابناهما (18) .
يعنى نزديكان شما كه دوستى آنها بر ما واجب است چه كسانىاند؟فرمود على و فاطمه و دو پسرشان.
8ـآيه قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب (19) .
كافران رسالت پيغمبر اكرم را انكار كرده و گفتند تو پيغمبر نيستى اين آيه در پاسخ آنان بحضرتش نازل شد كه بگو (من براى رسالت خود دو شاهد دارم يكى) خدا است كه براى شهادت ميان من و شما كافى است و ديگرى كسى است كه علم كتاب در نزد اوست.ثعلبى در تفسير آيه مزبور مينويسد آنكه علم كتاب در نزد اوست على بن ابيطالب است (20) .
همچنين ابو سعيد خدرى گويد از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم آنكس كه علم كتاب در نزد اوست كيست؟فرمود آنكس برادرم على بن ابيطالب است (21) .
شيخ سليمان بلخى از ابن عباس نقل ميكند كه گفت آنكه علم كتاب در نزداوست على عليه السلام است زيرا او بتفسير و تأويل و ناسخ و منسوخ آن عالم بود (22) .
9ـآيه افمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه (23) ....
آيا كسيكه (رسول خدا صلى الله عليه و آله براى صحت گفتار خود) حجتى (قرآن) از طرف پروردگار خود داشته و پشت سر او شاهد و گواهى از خود او باشد....
در اين آيه نيز مفسرين و مورخين عامه و خاصه نوشتهاند كه منظور از شاهد و گواهى از خود پيغمبر على عليه السلام است (24) .
ابراهيم بن محمد حموينى در كتاب فرائد السمطين از ابن عباس نقل ميكند كه اين آيه در شأن على عليه السلام است و احدى با او در آن شريك نيست و خوارزمى هم در مناقب خود مينويسد كه عمرو عاص در نامهاى كه بمعاويه نوشته بود اشاره بآياتى در شأن على عليه السلام كرده بود كه از جمله آنها آيه مزبور بوده است (25) .
10ـ الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اون جرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنآيه(26) .
كسانيكه اموالشان را در شب و روز و نهانى و آشكارا انفاق ميكنند براى آنان در نزد پروردگارشان پاداشى است و آنان خوف و اندوهى ندارند.
خوارزمى و ثعلبى و مالكى و ابو نعيم و ديگران از ابن عباس نقل كردهاند كه على عليه السلام چهار درهم داشت يكى را شب (در راه خدا) صدقه داد و يكى را روز و يكى را پنهانى و يكى را آشكارا آنگاه اين آيه در باره او نازل گرديد (27) .
11ـآيه و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (28) .و از مردم كسى هست كه جان خود را ميفروشد (بذل ميكند) در راه بدست آوردن رضاى خدا.
ثعلبى در تفسير خود از ابن عباس روايت ميكند كه در شب هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام در فراش وى خوابيد و اين آيه در شأن آنحضرت نازل گرديد (29) .
12ـآيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية (30) .
كسانيكه ايمان آورده و اعمال نيكو انجام دادند آنان بهترين مردمند.
مقاتل بن سليمان از ضحاك از ابن عباس نقل كرده است كه اين آيه در شأن على عليه السلام و اهل بيت او نازل شده است (31) .
13ـوقفوهم انهم مسئولون (32) .آنها را نگهداريد كه مورد سؤال خواهند بود.
ابو سعيد خدرى از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل ميكند كه آنچه مورد سؤال خواهد بود ولايت على بن ابيطالب است (33) .
14ـآيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا (34) .كسانى كه ايمان آورده و عملهاى نيك انجام دادند بزودى خداوند دوستى آنها را در دلهاى مردم قرار ميدهد.
گنجى شافعى از قول خوارزمى مينويسد كه على عليه السلام فرمود مردى مرا ملاقات كرد و گفت يا ابا الحسن بدانكه بخدا من ترا در راه خدا دوست دارم على عليه السلام فرمود من برسول خدا صلى الله عليه و آله مراجعه كرده و سخنآنمرد را باو خبر دادم.پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود شايد در باره او احسان و نيكى نمودهاى،گفتم بخدا من در باره او احسانى نكردهام،رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود خدا را سپاس كه دلهاى مؤمنين را بدوستى تو واد داشته است آنگاه آيه بالا نازل شد (35) .
15ـآيه و اعتصموا بحبل الله جميعا (36) .و همگى بريسمان خدا چنگ زنيد.
صاحب كتاب مناقب الفاخرة از عبد الله بن عباس روايت كرده است كه ما در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم عربى آمد و عرض كرد يا رسول الله شنيدم كه ميفرمودى اعتصموا بحبل الله حبل خدا كدام است كه باو تمسك جوئيم؟رسول خدا صلى الله عليه و آله دست خود را بر دست على عليه السلام زد و فرمود باين شخص تمسك جوئيد كه اين حبل المتين است (37) .
16ـآيه انما انت منذر و لكل قوم هاد (38) هر آينه تو بيم دهندهاى و براى هر قومى هدايت كنندهاى است.از طريق اهل سنت هفت حديث نقل شده است كه مقصود از منذر پيغمبر صلى الله عليه و آله و از هادى على عليه السلام ميباشد از جمله مالكى در فصول المهمه مينويسد كه چون آيه مزبور نازل شد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:انا المنذر و على الهادى و بك يا على يهتدى المهتدون.
يعنى من انذار كنندهام و على هدايت كننده و بوسيله تو يا على هدايت يافتگان هدايت مىيابند (39) .
17ـآيه و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد امنا و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام (40) .زمانيكه ابراهيم (بدرگاه خداى تعالى دعا كرد) و گفت پروردگارا اين شهر را (مكه) محل امن قرار بده و من و فرزندانم را از بت پرستى دور گردان.
ابن مغازلى شافعى بسند خود از عبد الله بن مسعود نقل ميكند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود دعاى ابراهيم كه عرض كرد پروردگارا من و فرزندانم را از بت پرستى دور گردان بمن و على منتهى شد كه هيچيك از ما هرگز به بت سجده نكرديم در نتيجه خداوند مرا نبى و على را وصى قرار داد (41) .
18ـآيه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائكة بعد ذلك ظهير (42) .
البته خدا و جبرئيل و صالح مؤمنين يارى كننده او (پيغمبر صلى الله عليه و آله) هستند و فرشتگان پس از نصرت خدا پشتيبان اويند.مفسرين و علماى بزرگ اهل سنت نوشتهاند كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود در آيه مزبور منظور از صالح المؤمنين على بن ابيطالب است (43) .
19ـآيه لا يستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون (44) .يعنى دوزخيان با بهشتيان برابر نيستند اصحاب بهشت آنانند كه رستگار هستند.
موفق بن احمد بسند خود از جابر روايت كرده است كه گفت ما در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه على عليه السلام داخل شد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود قسم بآنكه جان من در دست اوست كه اين مرد و شيعهاش در روز قيامت رستگارانند (45) .ـآيه و تعيها اذن واعية (46) .و نگهدارد،آن پند را گوش نگاهدارنده.
طبرى و سيوطى در تفسير خودشان نوشتهاند كه وقتى آيه مزبور نازل شد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله عرض كرد خدايا آنگوش را گوش على قرار بده و على عليه السلام فرمود از آنگاه چيزى نشنيدم كه فراموش كرده باشم (47) .
21ـآيه افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا يستون (48) آيا كسى كه مؤمن است مانند كسى است كه فاسق است (اين دو) در نزد خدا يكسان نيستند.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه و ابن كثير در تفسير خود و خطيب بغدادى در تاريخ بغداد و ديگران نوشتهاند كه وليد بن عقبه در مقام مفاخره بعلى عليه السلام گفت من از تو زبانم گوياتر و نيزهام تيزتر و در جنگ شجاعترم!على عليه السلام فرمود ساكت شو اى فاسق.آنگاه خدا بتصديق كلام آنحضرت آيه مزبور را نازل فرمود (49) .
22ـالقيا فى جهنم كل كفار عنيد (50) .بيفكنيد در دوزخ هر نا سپاس ستيزه جو را.
حاكم حسكانى در شواهد التنزيل بسند خود از ابو سعيد خدرى نقل ميكند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود چون روز قيامت شود خداى تعالى بمن و على ميفرمايد هر كس دشمن شما است او را در آتش بيفكنيد و هر كه دوست شما است او را داخل بهشت گردانيد و اينست فرموده خداى تعالى القيا فى جهنم كل كفار عنيد (51) .
23ـآيه و اركعوا مع الراكعين (52) و ركوع كنيد با ركوع كنندگان.موفق بن احمد و ابو نعيم اصفهانى باسناد خود از ابن عباس نقل كردهاند كه اين آيه در خصوص پيغمبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام نازل شده و آنها اول كسى بودند كه نماز گزاردند و ركوع كردند (53) .
24ـآيه ثم لتسألن يومئذ عن النعيم (54) .آنگاه در آنروز از نعمتها پرسيده شوند.
ابو نعيم و حاكم حسكانى بسند خود از حضرت صادق عليه السلام نقل كردهاند كه فرمود مقصود از نعيم در اين آيه ولايت امير المؤمنين و ما است كه از آن پرسيده خواهد شد (55) .
25ـآيه سأل سائل بعذاب واقع (56) .خواست سؤال كنندهاى عذابى را كه واقع شد.
ثعلبى و ابن صباغ و ديگران نوشتهاند كه چون در روز 18 ذيحجه رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را بجانشينى خود منصوب نموده و فرمود من كنت مولاه فهذا على مولاه .حارث بن نعمان پس از شنيدن اين خبر خدمت آنحضرت آمد و گفت ما را بشهادت يگانگى خدا و نبوت خود از جانب خدا امر كردى قبول نموديم و سپس به نماز و زكوة و حج و جهاد و روزه دستور دادى پذيرفتيم باينها قناعت نكردى در آخر كار اين جوان را كه پسر عموى تست بولايت نصب كردى آيا اين كار از جانب تست يا بدستور خدا است؟رسول اكرم فرمود قسم بخدائى كه جز او خدائى نيست كه اين امر بدستور خدا است حارث بن نعمان در حاليكه بسوى ناقه خود ميرفت گفت خدايا اگر اين مطلب صحيح است بر ما از آسمان سنگ بفرست يا بعذابى دردناك معذب گردان هنوز بناقهاش نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر سرش افتاد و فورا هلاكش نمود آنگاه اين آيه نازل شد كهسأل سائل بعذاب واقع (57) .
آياتى كه در باره ولايت و فضائل على عليه السلام نازل شده خيلى بيش از اينها است و ما براى نمونه فقط به 25 آيه از آنها اشاره نموديم و بطوريكه مفسرين و محدثين نوشتهاند متجاوز از سيصد آيه در باره امامت و مناقب آنحضرت در قرآن وجود دارد چنانكه گنجى شافعى و ثعلبى بسند خود از ابن عباس نقل كردهاند كه نزلت فى على بن ابى طالب اكثر من ثلاثمائة آية (58) .
اكنون بايد از آقايان (اهل سنت) پرسيد با وجود اينهمه آيات كه دلالت بر ولايت و برترى على عليه السلام دارد و خود شما در صورت مراجعه بكتب معتبرهـتان صحت اين مطلب را خواهيد پذيرفت چگونه ابو بكر را بجاى على عليه السلام خليفه ميدانيد آيا سخن و عقيده شما در اينمورد موضوع كوسه و ريش پهن نيست؟
در خاتمه اين فصل از تذكر اين مطلب ناگزير است كه ممكن است بنظر بعضى چنين برسد كه خداوند چرا صريحا نام على عليه السلام را در قرآن نياورده كه او جانشين پيغمبر است تا مسلمين دچار اختلافات نشوند؟
پاسخ اين اشكال يا اعتراض اينست كه اولا موضوع ولايت على عليه السلام مورد آزمايش است و بايستى مردم بوسيله آن آزمايش شوند چنانكه از جمله آياتى كه مؤيد اين مطلب است آيه شريفه الم أحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون (59) ؟ (آيا مردم چنين پندارند كه با گفتن اينكه ايمان آورديم رها كرده شوند و آنان آزمايش نخواهند شد؟) كه بنا بنقل علماء و مفسرين عامه و خاصه ولايت على عليه السلام است كه مورد آزمايش مسلمين قرار گرفته است (60) .
ثانيا بفرض اينكه نام على عليه السلام نيز در قرآن ذكر ميشد باز مردم از روىحب جاه و طمع دنيوى با آن مخالفت ميكردند همچنانكه با برخى از آيات قرآن مخالفت نمودند كه در فصول آتى بدين مطلب اشاره خواهد شد.
ثالثا قرآن كريم شامل احكام كلى است و جزئيات آن بوسيله پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله توضيح داده شده است و اصل ولايت و امامت هم چنانكه در اين فصل گذشت در چندين آيه با قرائن روشن گفته شده و نبى اكرم نيز طبق بياناتى مضمون و مفاد آنها را كه بر على عليه السلام تطبيق ميكرد بمردم ابلاغ نموده است و اين مطلب را علماء و مفسرين اهل سنت نيز قبول دارند ولى عملا با آن مخالفت ميكنند.
پىنوشتها:
(1) شواهد التنزيل جلد 1 ص 189ـفصول المهمه ص 27
(2) سوره مائده آيه 55
(3) كفاية الطالب ص 250ـمناقب خوارزمى ص 178ـتفسير طبرى جلد 6 ص 165ـتفسير رازى جلد 3 ص 431 و كتب ديگر.
(4) كشف الغمه ص 88
(5) سوره نساء آيه 59
(6) ينابيع المودة ص 114ـشواهد التنزيل جلد 1 ص 149ـغاية المرام باب 58
(7) سوره شعراء آيه 151ـ 152
(8) ينابيع المودة ص 445
(9) سوره آل عمران آيه 61
(10) مناقب ابن مغازلى ص 263ـكفاية الخصام ص 309ـفصول المهمه ص 8
(11) سوره احزاب آيه 33ـاراده خدا است كه از شما اهل بيت پليدى را دور كند و شما را بتطهير خاصى پاك گرداند.
(12) كفاية الطالب ص 372ـتفسير فخر رازى جلد 6 ص 783
(13) شواهد التنزيل جلد 2 ص 11
(14) تفسير ابن جرير طبرى جلد 22 ص 5
(15) قاموس الصحيفه ص 25ـاين كتاب اخيرا بوسيله جناب حجة الاسلام حاجى سيد ابو الفضل حسينى بسبك جالب و زيبا در شرح لغات صحيفه سجاديه تأليف شده و تعليقات او اضافاتى نيز از نظر نقل حديث و مطالب سودمند با استفاده از منابع ارزنده در آن منظور گرديده است مطالعه اين كتاب نفيس براى محققين و اهل علم توصيه ميشود.
(16) ذخائر العقبى ص 69ـكفاية الطالب ص 242ـينابيع الموده ص 88ـارشاد مفيد جلد 1 باب 2 فصل 17
(17) سوره شورى آيه 23
(18) كفاية الطالب ص 91ـتفسير كشاف جلد 2 ص 339ـذخائر العقبى ص 25
(19) سوره رعد آيه 13
(20) غاية المرام باب 126
(21) شواهد التنزيل جلد 1 ص 307
(22) ينابيع المودة ص 104
(23) سوره هود آيه 17
(24) تفسير ابو الفتوح رازىـينابيع المودة ص 99
(25) غاية المرام باب 128
(26) سوره بقره آيه 274
(27) مناقب ابن مغازلى ص 280ـذخائر العقبى ص 88
(28) سوره بقره آيه 207
(29) ينابيع المودة ص 92ـكفاية الطالب ص 239
(30) سوره بينة آيه 8
(31) غاية المرام باب 94 حديث 9
(32) سوره و الصافات آيه 24
(33) شواهد التنزيل جلد 1 ص 107ـصواعق المحرقه ص 89
(34) سوره مريم آيه 96
(35) كفاية الطالب ص 249ـمناقب خوارزمى ص 188ـالغدير جلد 2 ص 56
(36) سوره آل عمران آيه 103
(37) كفاية الخصام ص 343
(38) سوره رعد آيه 7
(39) فصول المهمه ص 122
(40) سوره ابراهيم آيه 35
(41) مناقب ابن مغازلى ص 276
(42) سوره تحريم آيه 4
(43) شواهد التنزيل جلد 2 ص 255ـصواعق محرقه ص 144
(44) سوره حشر آيه 20
(45) كفاية الخصام ص 422
(46) سوره الحاقة آيه 12
(47) مناقب ابن مغازلى ص 265
(48) سوره سجده آيه 18
(49) غاية المرام باب 152ـمناقب ابن مغازلى ص 324
(50) سوره ق آيه 24
(51) شواهد التنزيل جلد 2 ص 190
(52) سوره بقره آيه 43
(53) غاية المرام باب 176
(54) سوره تكاثر آيه 8
(55) غاية المرام باب 48ـشواهد التنزيل جلد 2 ص 368
(56) سوره معارج آيه 1
(57) فصول المهمه ص 26ـكفاية الخصام ص 488
(58) كفاية الطالب ص 231ـصواعق محرقه ص 76ـينابيع المودة ص 126
(59) سوره عنكبوت آيه 1
(60) شواهد التنزيل جلد 1 ص 438ـغاية المرام باب .125