Borna66
09-06-2009, 09:35 PM
برخوردهاى مسالمتآميز پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با يهود
درباره صلح نامه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و يهود مدينه هر چه سخن گفته مىشود منحصر به پيمانى است كه به «موادعه يهود» شهرت يافته است. ليكن در اين مقاله قرار داد ديگرى كه تنها در كتاب «اعلام الورى» آمدهاستبه عنوان پيمان اصلى ميان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و يهود معرفى مىگردد و دلايل و شواهدى بر درستى آن متن ارائه مىشود.
همچنين اين نتيجه بهدست آمده كه پيماننامه مشهور، مربوط به يهوديان انصار است و به علاوه، آن مجموعهاى از چند قرارداد است نه يك قرارداد.
بخش دوم اين نوشتار به بررسى يكى از سريههاى زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم پرداخته و چنين نتيجهگرفتهاست كه اين حركتبرخلاف آنچه شهرت يافته سريه نيست، بلكه حركتى سياسى است كه از سوى رسولخداصلى الله عليه وآله به منظور صلح با يهود خيبر انجام شدهاست. هر چند پايان اين حركتبه درگيرى كشيدهشدهاست.
مقدمه
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله پس از هجرت به مدينه، برخوردهاى گوناگونى با يهوديان اين شهر داشته كه از اين ميان، جنگهاى آنحضرت با بنىقينقاع، بنىنضير، بنى قريظه و خيبر شهرت يافته است. همچنين آنحضرت سريههايى را براى كشتن برخى چهرههاى مفسد يهودى اعزام نمودهاند، ليكن درباره برخوردهاى مسالمتآميز ميان رسول خدا و يهوديان كمتر سخن به ميان آمدهاست. در اينجا دو مورد مهم از اين برخوردها بررسى مىگردد: يكى انعقاد قرارداد صلح ميان آن حضرت و گروههاى يهودى مدينه و ديگرى تلاش ايشان براى برقرارى صلح با يهود خيبر پيش از جنگ با خيبريان، هرچند اين تلاش به نتيجه نرسيدهاست.
منابع اصلى اين تحقيق عبارتاند از دو كتاب «السيرة النبويه» و «المغازى». السيرة النبويه كه به سيره ابن هشام شهرت دارد در واقع سيره ابناسحاق است كه عبدالملك بن هشام (متوفاى 213ق) آن را جمعآورى كرده و گاه از آن كاسته و گاه مطالبى را برآن افزودهاست. محمدبن اسحاق (متوفاى 150ق) قديمىترين سيره نويسى است كه روايات او در تاريخ اسلام جايگاه ويژهاى دارد. او كارهاى پراكنده پيش از خود را جمع كرده و سيره منظمى را به دست دادهاست. با وجود آن همه مطالبى كه اين مورخ درباره روابط پيامبرصلى الله عليه وآله و يهود آورده، از پيمان آن حضرت با سه گروه يهودى مدينه سخنى به ميان نياوردهاست، بلكه گزارش او از پيمان عمومى به گونهاى است كه مورخان بعدى، گروههاى اصلى يهود را هم در اين قرار داد سهيم دانستهاند و به نظر مىرسد اين توهم ناشى از واژههايى است كه ابناسحاق در اين گزارش بهكار بردهاست.
درباره وثاقت ابناسحاق اختلاف نظر فراوان است اما به نظر مىرسد پذيرش گزارشهاى او از سوى مورخان بعدى شاهدى بر وثاقت او باشد. گذشته از اين، در بررسىهاى تاريخى به آسانى نمىتوان گفتههاى ابن اسحاق را كه با قراين و شواهدى قابل تاييد است، رد كرد، زيرا در اين صورت بيشتر اطلاعات تاريخى صدر اسلام با مشكل روبهرو خواهد شد، البته اين سخن بدان معنا نيست كه هر نقل مشكوكى را هم بپذيريم. در اين نوشتار همچنين از اضافات ابن هشام استفادههاى زيادى شدهاست.
منبع ديگر (المغازى) از محمدبن عمر واقدى (متوفاى 207ق) است. او تنها مورخى است كه خبرهاى مربوط به همه جنگها و سريههاى دوران رسول خدا را به تفصيل ثبت كردهاست. قديمى بودن او و كارشناسىاش در زمينه جنگها و سريهها اعتبار ويژهاى به اين كتاب بخشيده و ارائه جزئيات رويدادها آن را بر سيره ابن اسحاق برترى داده است.
پس از اين دو منبع اصلى، كتابهاى: الطبقات الكبرى، تاريخ الخليفه، الاموال، المحبر، انساب الاشراف، تاريخ يعقوبى، تاريخ طبرى، دلائل النبوه، اعلام الورى و ديگر منابع مربوط به سيره و مغازى مورد توجه بودهاست. در اين ميان، كتاب الاموال و اعلام الورى در موضوع پيمانهاى پيامبر و يهود بيشتر مورد استفاده قرار گرفته است. ابوعبيد قاسم بن سلام (متوفاى 224 ق) مؤلف كتاب الاموال، دومين كسى است كه پس از ابن اسحاق متن كاملى از پيمان نامه مدينه ارائه كرده و به خاطر ذكر نام راويان، حتى برگزارش ابن اسحاق - كه به سند اين قرار داد اشاره نكردهاست - برترى دارد. در عين حال يكى از مورخانى كه درباره ركتيهوديان معروف مدينه در اين پيمان، ابهام ايجاد مىكند ابوعبيد مىباشد كه سخن او منشا اشتباه برخى تاريخنويسان شدهاست. علامه ابوعلى طبرسى (متوفاى 548 ق) صاحب تفسير مجمع البيان، نويسنده كتاب تاريخ اعلام الورى است. اين كتاب گرچه در تاريخ چهارده معصومعليهم السلام است، بخش زيادى از آن به سيره پيامبر اختصاص دارد. از اين رو، منبع مهمى در موضوع پيمان با يهوديان اصلى مدينه (بنى قينقاع، بنىنضير و بنى قريظه) به شمار مىرود و بلكه منحصر به فرد است. البته دست دوم بودن اين منبع ضررى به اعتبار اين نقل نمىزند چون از منابع كهن بر درستى گزارش او شاهد آوردهايم.
درباره بخش دوم اين نوشتار ذكر اين نكته لازم است كه همه مورخان سريه عبدالله بن رواحه را، براى كشتن اسيربن رزام، عنوان كردهاند اما با بررسى گزارشهاى مختلف به اين نتيجه دستيافتهايم كه اين حركتبه منظور برقرارى صلح با خيبر بودهاست ولى در هنگام بازگشت هيئت اعزامى، به درگيرى كشيده شدهاست.
1) پيمان با يهود
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله پس از ورود به مدينه با گروههاى زيادى پيمان بستند. آنچه مورد نظر ماست پيمانهايى است كه يهوديان مدينه در آن شركت داشتهاند. با اينكه مورخان به مناسبتهاى مختلف به قراردادهاى پيامبرصلى الله عليه وآله با يهود اشاره كردهاند اما به متن آنها چندان توجهى نشدهاست; مثلا هنگام گزارش جنگهاى آن حضرت با سه گروه يهود مىگويند: پيامبر با آنان پيمانى داشت كه ناديده گرفتند (1) ولى مواد آن را بيان نكردهاند. تنها دو مورد از اين قراردادها بهطور كامل ثبتشده كه يكى مربوط به همه گروههاى مدينه است و به پيمان عمومى و موادعه يهود معروف شده و ديگرى مخصوص سه طايفه بنىنضير و بنى قريظه و بنى قينقاع است. در اين فصل مواد اين دو قرارداد و طرفهاى امضا كننده آن بررسى خواهد شد.
الف - پيمان عمومى
يكى از اقدامات رسول خداصلى الله عليه وآله در آغاز هجرت، انعقاد قراردادى ميان مهاجرين و انصار بود كه در آن از يهود هم فراوان ياد شدهاست. با وجود اهميت فراوانى كه تاريخنويسان متاخر براى اين پيماننامه قائلاند و آن را از شاه كارهاى دولت مدينه مىدانند، مورخان اوليه چندان اهميتى به آن نداده و به نقل آن همت نگماشتهاند. تنها ابن هشام متن آن را از ابناسحاق روايت كرده و ابوعبيد - معاصر ابن هشام - هم در كتاب الاموال آن را آورده است. (2) اما متاسفانه مورخانى همچون ابن سعد، ابن خياط، بلاذرى، يعقوبى، طبرى و مسعودى اشارهاى به آن نكردهاند. گر چه روايت ابن اسحاق و ابوعبيد با قدمتى كه دارند براى ما ارزشمند است ليكن تعدد روايات و برداشتهاى سيرهنويسان بعدى نيز مىتوانست در تحليل جزئيات قرارداد بيشتر راهگشا باشد.
متن اين پيمان كه ابن هشام آن را قبل از داستان برادرى مهاجرين و انصار آورده، طولانى است. در اينجا به بخشهايى از آن كه مورد نظر است توجه مىكنيم:
ابن اسحاق مىگويد:
رسول خداصلى الله عليه وآله بين مهاجرين و انصار نوشتهاى امضا كرد و در آن با يهود پيمان بست. آنان را بر دين و اموالشان تثبيت كرد و به سود و زيان آنان شرايطى مقرر فرمود. متن پيمان چنين است: بسماللهالرحمن الرحيم اين نوشتهاى است از محمد پيامبرصلى الله عليه وآله بين مسلمانان قريش و يثرب و كسانى كه به ايشان ملحق شوند و به همراهشان جهاد كنند. آنان ملتى واحد را تشكيل مىدهند. مهاجرين در پرداخت ديه و فديه بر آداب پيش از اسلام باقىاند و به نيكى و عدالت آن را مىدهند. بنىعوف، بنىساعده، بنى حارث، بنى جشم، بنى نجار، بنىعمروبنعوف، بنى نبيت و بنى اوس هم بر رسوم پيش از اسلام باقىاند. .. هر يهودى از ما پيروى كند يارى مىشود و با ديگر مسلمانان مساوى است، بر او ستم نمىشود و دشمنش يارى نمىگردد... يهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزينه جنگى را مىپردازند.
يهود بنىعوف و بندگانشان با مسلمانان در حكم يك ملتاند. يهوديان دين خود را دارند و مسلمانان دين خود را، اما هر كه ستم كند خود و خانوادهاش را به هلاكتخواهد انداخت. براى يهوديان بنى نجار، بنى حارث، بنى ساعده، بنى جشم، بنى اوس، بنى ثعلبه، جفنه بنىثعلبه و بنى شطيبه همان حقوق بنىعوف ثابت است. نزديكان ايشان هم از اين مزايا برخوردارند. كسى بدون اجازه محمدصلى الله عليه وآله از اين مجموعه بيرون نمىرود. از قصاص جراحتى كوچك هم گذشت نخواهد شد. هر كه ديگرى را ترور كند خود و خانوادهاش را در معرض ترور قرار داده مگر اينكه به او ستم شده باشد. يهوديان و مسلمانان هزينه جنگ را به سهم خود مىپردازند... قريش و دوستانشان پناه داده نمىشوند. اگر كسى به مدينه حمله كرد همه دفاع خواهند كرد. يهود اوس و موالىشان نيز از اين حقوق برخوردارند.
اين قرارداد همانگونه كه پيداست ميان مهاجرين و قبايل مسلمان و يهودى انصار بسته شدهاست. يهوديانى كه نامشان در اين پيمان آمده شهرتى ندارند و در گزارشهاى تاريخى توجه چندانى به آنها نشدهاست. (3) گويا اين يهوديان همان كسانىاند كه يعقوبى درباره آنان مىگويد: «گروهى از اوس و خزرج به خاطر همسايگى با يهود، آيين يهود را برگزيدند» (4) و به متهودين (يهودى شدهها) يا يهود انصار شهرت دارند. اين گروهها به جهت اوس يا خزرجى بودنشان كمترين تنشها را با مسلمانان داشتهاند (5) و به نظر مىرسد كمكم اسلام آورده و ارتباطى با يهوديان اصيل نداشتهاند. علت معروف شدن اين پيمان به موادعه يهود هم، شركت اين گروه از يهود انصار، در آن است. اما نامگذارى اين قرارداد به موادعه يهود چندان درست نيست چون طرفهاى اصلى آن مهاجران مكه و انصار مسلمان مدينه هستند. در ابتداى متن و در گزارش منابع ديگر نيز تنها همين گروه به عنوان طرف قرارداد مطرح هستند و هيچ اشارهاى به يهود نشدهاست. (6) به همين دليل برخى محققان براين باورند كه اين پيمان مجموعهاى از چند قرارداد است كه ابناسحاق و ديگران آن را در كنار هم و به عنوان يك پيمان نامه آوردهاند. (7) تكرار برخى مواد متن نيز چنين مطلبى را تاييد مىكند.
به هر حال عنوان «موادعه يهود» و شركت گروههاى يهودى انصار در اين پيمان نامه، بسيارى را به اشتباه انداخته و موجب شدهاست گمان كنند سه طايفه معروف يهود - كه گفته مىشود يهود اصلى حجازند (8) - نيز در اين قرارداد شركت داشتهاند. علت چنين تصورى اين است كه اولا، برخى مورخان هنگام نقل اين قرارداد از آن سه طايفه نام بردهاند. (9) ثانيا، همه مورخان هنگام بيان جنگهاى پيامبرصلى الله عليه وآله با اين سه گروه يهودى، گفتهاند: «آنان هنگام ورود رسول خدا به مدينه با او پيمان بسته بودند» و چون متن ديگرى غير از اين پيمان به موادعه يهود شهرت ندارد، بلافاصله تصور مىشود كه مراد از پيمان با سه گروه يهود، همين پيمان عمومى است. ليكن اين مطلب درست نيست و اين سه گروه در اين قرار داد دخالتى ندارند بلكه آنان پيمانى مخصوص دارند كه بعدا از آن سخن خواهيم گفت. البته ممكن است انعقاد هر دو معاهده در يك زمان انجام شده باشد اما به هر حال در پيمان عمومى كه عنوان موادعه يهود به خود گرفته حرفى از آنان نيست، زيرا اين سه طايفه از يهوديان سرشناس مدينه بودند و اگر در اين پيمان شركت داشتند حتما نام آنان برده مىشد. چگونه ممكن است از هشت گروه يهودى غير معروف در اين پيمان نام برده شود اما به يكى از سه گروه معروف اشاره هم نشود؟! پس بايد گفت پيمان با سه طايفه، غير از اين قرارداد است.
به علاوه مواد اين پيمان با آنچه مورخين درباره آن سه گروه مىگويند، مطابقت ندارد. آنان مىگويند سه طايفه با پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داشتند كه بىطرفى خود را حفظ كرده و حتى به نفع مسلمانان وارد جنگ نشوند (10) اما در اين پيمان يهود موظف شدند در جنگها همراه مسلمانان شركت كرده و بخشى از هزينه آن را تامين كنند. (11) در گزارشهاى تاريخى هم درباره شركت اين سه طايفه در جنگها مطلبى به چشم نمىخورد و تاريخ نيز هيچ گاه آنان را به خاطر كنارهگيرى از جنگ سرزنش يا متهم به پيمانشكنى نكردهاست. پيداست چنين تعهدى (كه مسلمانان را يارى كنند) نسبتبه رسول خدا نداشتهاند و آنچه هست مربوط به يهوديان اوس و خزرج است.
برخى با بيان احتمالاتى درباره شركت اين سه طايفه در پيمان عمومى گويند: «احتمال دارد آنها هم جزء پيمان باشند، چون ياد از بستگان اوس و غيره، ضمنا ياد از يهود همپيمان آنها هم هست». (12) اما اين سخن درستبه نظر نمىرسد چون اولا، انعقاد پيمان با اوس و خزرج هيچ گاه مستلزم قرارداد با همپيمانان آنان نيست. ثانيا، ياد از يهود انصار در پيمان نامه نشان مىدهد كه يهوديان اصلى - بنىقينقاع و بنىنضير و بنى قريظه - بايد مورد توجه بيشترى قرار مىگرفتند و اگر همراه همپيمانان اوس و خزرجى خود در پيمان شركت داشتند حتما نام آنان نيز برده مىشد.
علامه جعفر مرتضى در اين باره مىگويد: «روشن است كه مقصود از يهود در اين قرارداد بنىقينقاع و بنىنضير و بنى قريظه نيستند بلكه يهوديانى هستند كه جزء قبايل انصار بودند». (13) هيكل هم مىگويد: «در امضاى اين عهدنامه يهود سهگانه شركت نداشتند و پس از مدتى بين آنان و پيامبر قراردادى بسته شد.» (14)
ب - پيمان با سه گروه معروف يهود
درباره صلح نامه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و يهود مدينه هر چه سخن گفته مىشود منحصر به پيمانى است كه به «موادعه يهود» شهرت يافته است. ليكن در اين مقاله قرار داد ديگرى كه تنها در كتاب «اعلام الورى» آمدهاستبه عنوان پيمان اصلى ميان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و يهود معرفى مىگردد و دلايل و شواهدى بر درستى آن متن ارائه مىشود.
همچنين اين نتيجه بهدست آمده كه پيماننامه مشهور، مربوط به يهوديان انصار است و به علاوه، آن مجموعهاى از چند قرارداد است نه يك قرارداد.
بخش دوم اين نوشتار به بررسى يكى از سريههاى زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم پرداخته و چنين نتيجهگرفتهاست كه اين حركتبرخلاف آنچه شهرت يافته سريه نيست، بلكه حركتى سياسى است كه از سوى رسولخداصلى الله عليه وآله به منظور صلح با يهود خيبر انجام شدهاست. هر چند پايان اين حركتبه درگيرى كشيدهشدهاست.
مقدمه
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله پس از هجرت به مدينه، برخوردهاى گوناگونى با يهوديان اين شهر داشته كه از اين ميان، جنگهاى آنحضرت با بنىقينقاع، بنىنضير، بنى قريظه و خيبر شهرت يافته است. همچنين آنحضرت سريههايى را براى كشتن برخى چهرههاى مفسد يهودى اعزام نمودهاند، ليكن درباره برخوردهاى مسالمتآميز ميان رسول خدا و يهوديان كمتر سخن به ميان آمدهاست. در اينجا دو مورد مهم از اين برخوردها بررسى مىگردد: يكى انعقاد قرارداد صلح ميان آن حضرت و گروههاى يهودى مدينه و ديگرى تلاش ايشان براى برقرارى صلح با يهود خيبر پيش از جنگ با خيبريان، هرچند اين تلاش به نتيجه نرسيدهاست.
منابع اصلى اين تحقيق عبارتاند از دو كتاب «السيرة النبويه» و «المغازى». السيرة النبويه كه به سيره ابن هشام شهرت دارد در واقع سيره ابناسحاق است كه عبدالملك بن هشام (متوفاى 213ق) آن را جمعآورى كرده و گاه از آن كاسته و گاه مطالبى را برآن افزودهاست. محمدبن اسحاق (متوفاى 150ق) قديمىترين سيره نويسى است كه روايات او در تاريخ اسلام جايگاه ويژهاى دارد. او كارهاى پراكنده پيش از خود را جمع كرده و سيره منظمى را به دست دادهاست. با وجود آن همه مطالبى كه اين مورخ درباره روابط پيامبرصلى الله عليه وآله و يهود آورده، از پيمان آن حضرت با سه گروه يهودى مدينه سخنى به ميان نياوردهاست، بلكه گزارش او از پيمان عمومى به گونهاى است كه مورخان بعدى، گروههاى اصلى يهود را هم در اين قرار داد سهيم دانستهاند و به نظر مىرسد اين توهم ناشى از واژههايى است كه ابناسحاق در اين گزارش بهكار بردهاست.
درباره وثاقت ابناسحاق اختلاف نظر فراوان است اما به نظر مىرسد پذيرش گزارشهاى او از سوى مورخان بعدى شاهدى بر وثاقت او باشد. گذشته از اين، در بررسىهاى تاريخى به آسانى نمىتوان گفتههاى ابن اسحاق را كه با قراين و شواهدى قابل تاييد است، رد كرد، زيرا در اين صورت بيشتر اطلاعات تاريخى صدر اسلام با مشكل روبهرو خواهد شد، البته اين سخن بدان معنا نيست كه هر نقل مشكوكى را هم بپذيريم. در اين نوشتار همچنين از اضافات ابن هشام استفادههاى زيادى شدهاست.
منبع ديگر (المغازى) از محمدبن عمر واقدى (متوفاى 207ق) است. او تنها مورخى است كه خبرهاى مربوط به همه جنگها و سريههاى دوران رسول خدا را به تفصيل ثبت كردهاست. قديمى بودن او و كارشناسىاش در زمينه جنگها و سريهها اعتبار ويژهاى به اين كتاب بخشيده و ارائه جزئيات رويدادها آن را بر سيره ابن اسحاق برترى داده است.
پس از اين دو منبع اصلى، كتابهاى: الطبقات الكبرى، تاريخ الخليفه، الاموال، المحبر، انساب الاشراف، تاريخ يعقوبى، تاريخ طبرى، دلائل النبوه، اعلام الورى و ديگر منابع مربوط به سيره و مغازى مورد توجه بودهاست. در اين ميان، كتاب الاموال و اعلام الورى در موضوع پيمانهاى پيامبر و يهود بيشتر مورد استفاده قرار گرفته است. ابوعبيد قاسم بن سلام (متوفاى 224 ق) مؤلف كتاب الاموال، دومين كسى است كه پس از ابن اسحاق متن كاملى از پيمان نامه مدينه ارائه كرده و به خاطر ذكر نام راويان، حتى برگزارش ابن اسحاق - كه به سند اين قرار داد اشاره نكردهاست - برترى دارد. در عين حال يكى از مورخانى كه درباره ركتيهوديان معروف مدينه در اين پيمان، ابهام ايجاد مىكند ابوعبيد مىباشد كه سخن او منشا اشتباه برخى تاريخنويسان شدهاست. علامه ابوعلى طبرسى (متوفاى 548 ق) صاحب تفسير مجمع البيان، نويسنده كتاب تاريخ اعلام الورى است. اين كتاب گرچه در تاريخ چهارده معصومعليهم السلام است، بخش زيادى از آن به سيره پيامبر اختصاص دارد. از اين رو، منبع مهمى در موضوع پيمان با يهوديان اصلى مدينه (بنى قينقاع، بنىنضير و بنى قريظه) به شمار مىرود و بلكه منحصر به فرد است. البته دست دوم بودن اين منبع ضررى به اعتبار اين نقل نمىزند چون از منابع كهن بر درستى گزارش او شاهد آوردهايم.
درباره بخش دوم اين نوشتار ذكر اين نكته لازم است كه همه مورخان سريه عبدالله بن رواحه را، براى كشتن اسيربن رزام، عنوان كردهاند اما با بررسى گزارشهاى مختلف به اين نتيجه دستيافتهايم كه اين حركتبه منظور برقرارى صلح با خيبر بودهاست ولى در هنگام بازگشت هيئت اعزامى، به درگيرى كشيده شدهاست.
1) پيمان با يهود
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله پس از ورود به مدينه با گروههاى زيادى پيمان بستند. آنچه مورد نظر ماست پيمانهايى است كه يهوديان مدينه در آن شركت داشتهاند. با اينكه مورخان به مناسبتهاى مختلف به قراردادهاى پيامبرصلى الله عليه وآله با يهود اشاره كردهاند اما به متن آنها چندان توجهى نشدهاست; مثلا هنگام گزارش جنگهاى آن حضرت با سه گروه يهود مىگويند: پيامبر با آنان پيمانى داشت كه ناديده گرفتند (1) ولى مواد آن را بيان نكردهاند. تنها دو مورد از اين قراردادها بهطور كامل ثبتشده كه يكى مربوط به همه گروههاى مدينه است و به پيمان عمومى و موادعه يهود معروف شده و ديگرى مخصوص سه طايفه بنىنضير و بنى قريظه و بنى قينقاع است. در اين فصل مواد اين دو قرارداد و طرفهاى امضا كننده آن بررسى خواهد شد.
الف - پيمان عمومى
يكى از اقدامات رسول خداصلى الله عليه وآله در آغاز هجرت، انعقاد قراردادى ميان مهاجرين و انصار بود كه در آن از يهود هم فراوان ياد شدهاست. با وجود اهميت فراوانى كه تاريخنويسان متاخر براى اين پيماننامه قائلاند و آن را از شاه كارهاى دولت مدينه مىدانند، مورخان اوليه چندان اهميتى به آن نداده و به نقل آن همت نگماشتهاند. تنها ابن هشام متن آن را از ابناسحاق روايت كرده و ابوعبيد - معاصر ابن هشام - هم در كتاب الاموال آن را آورده است. (2) اما متاسفانه مورخانى همچون ابن سعد، ابن خياط، بلاذرى، يعقوبى، طبرى و مسعودى اشارهاى به آن نكردهاند. گر چه روايت ابن اسحاق و ابوعبيد با قدمتى كه دارند براى ما ارزشمند است ليكن تعدد روايات و برداشتهاى سيرهنويسان بعدى نيز مىتوانست در تحليل جزئيات قرارداد بيشتر راهگشا باشد.
متن اين پيمان كه ابن هشام آن را قبل از داستان برادرى مهاجرين و انصار آورده، طولانى است. در اينجا به بخشهايى از آن كه مورد نظر است توجه مىكنيم:
ابن اسحاق مىگويد:
رسول خداصلى الله عليه وآله بين مهاجرين و انصار نوشتهاى امضا كرد و در آن با يهود پيمان بست. آنان را بر دين و اموالشان تثبيت كرد و به سود و زيان آنان شرايطى مقرر فرمود. متن پيمان چنين است: بسماللهالرحمن الرحيم اين نوشتهاى است از محمد پيامبرصلى الله عليه وآله بين مسلمانان قريش و يثرب و كسانى كه به ايشان ملحق شوند و به همراهشان جهاد كنند. آنان ملتى واحد را تشكيل مىدهند. مهاجرين در پرداخت ديه و فديه بر آداب پيش از اسلام باقىاند و به نيكى و عدالت آن را مىدهند. بنىعوف، بنىساعده، بنى حارث، بنى جشم، بنى نجار، بنىعمروبنعوف، بنى نبيت و بنى اوس هم بر رسوم پيش از اسلام باقىاند. .. هر يهودى از ما پيروى كند يارى مىشود و با ديگر مسلمانان مساوى است، بر او ستم نمىشود و دشمنش يارى نمىگردد... يهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزينه جنگى را مىپردازند.
يهود بنىعوف و بندگانشان با مسلمانان در حكم يك ملتاند. يهوديان دين خود را دارند و مسلمانان دين خود را، اما هر كه ستم كند خود و خانوادهاش را به هلاكتخواهد انداخت. براى يهوديان بنى نجار، بنى حارث، بنى ساعده، بنى جشم، بنى اوس، بنى ثعلبه، جفنه بنىثعلبه و بنى شطيبه همان حقوق بنىعوف ثابت است. نزديكان ايشان هم از اين مزايا برخوردارند. كسى بدون اجازه محمدصلى الله عليه وآله از اين مجموعه بيرون نمىرود. از قصاص جراحتى كوچك هم گذشت نخواهد شد. هر كه ديگرى را ترور كند خود و خانوادهاش را در معرض ترور قرار داده مگر اينكه به او ستم شده باشد. يهوديان و مسلمانان هزينه جنگ را به سهم خود مىپردازند... قريش و دوستانشان پناه داده نمىشوند. اگر كسى به مدينه حمله كرد همه دفاع خواهند كرد. يهود اوس و موالىشان نيز از اين حقوق برخوردارند.
اين قرارداد همانگونه كه پيداست ميان مهاجرين و قبايل مسلمان و يهودى انصار بسته شدهاست. يهوديانى كه نامشان در اين پيمان آمده شهرتى ندارند و در گزارشهاى تاريخى توجه چندانى به آنها نشدهاست. (3) گويا اين يهوديان همان كسانىاند كه يعقوبى درباره آنان مىگويد: «گروهى از اوس و خزرج به خاطر همسايگى با يهود، آيين يهود را برگزيدند» (4) و به متهودين (يهودى شدهها) يا يهود انصار شهرت دارند. اين گروهها به جهت اوس يا خزرجى بودنشان كمترين تنشها را با مسلمانان داشتهاند (5) و به نظر مىرسد كمكم اسلام آورده و ارتباطى با يهوديان اصيل نداشتهاند. علت معروف شدن اين پيمان به موادعه يهود هم، شركت اين گروه از يهود انصار، در آن است. اما نامگذارى اين قرارداد به موادعه يهود چندان درست نيست چون طرفهاى اصلى آن مهاجران مكه و انصار مسلمان مدينه هستند. در ابتداى متن و در گزارش منابع ديگر نيز تنها همين گروه به عنوان طرف قرارداد مطرح هستند و هيچ اشارهاى به يهود نشدهاست. (6) به همين دليل برخى محققان براين باورند كه اين پيمان مجموعهاى از چند قرارداد است كه ابناسحاق و ديگران آن را در كنار هم و به عنوان يك پيمان نامه آوردهاند. (7) تكرار برخى مواد متن نيز چنين مطلبى را تاييد مىكند.
به هر حال عنوان «موادعه يهود» و شركت گروههاى يهودى انصار در اين پيمان نامه، بسيارى را به اشتباه انداخته و موجب شدهاست گمان كنند سه طايفه معروف يهود - كه گفته مىشود يهود اصلى حجازند (8) - نيز در اين قرارداد شركت داشتهاند. علت چنين تصورى اين است كه اولا، برخى مورخان هنگام نقل اين قرارداد از آن سه طايفه نام بردهاند. (9) ثانيا، همه مورخان هنگام بيان جنگهاى پيامبرصلى الله عليه وآله با اين سه گروه يهودى، گفتهاند: «آنان هنگام ورود رسول خدا به مدينه با او پيمان بسته بودند» و چون متن ديگرى غير از اين پيمان به موادعه يهود شهرت ندارد، بلافاصله تصور مىشود كه مراد از پيمان با سه گروه يهود، همين پيمان عمومى است. ليكن اين مطلب درست نيست و اين سه گروه در اين قرار داد دخالتى ندارند بلكه آنان پيمانى مخصوص دارند كه بعدا از آن سخن خواهيم گفت. البته ممكن است انعقاد هر دو معاهده در يك زمان انجام شده باشد اما به هر حال در پيمان عمومى كه عنوان موادعه يهود به خود گرفته حرفى از آنان نيست، زيرا اين سه طايفه از يهوديان سرشناس مدينه بودند و اگر در اين پيمان شركت داشتند حتما نام آنان برده مىشد. چگونه ممكن است از هشت گروه يهودى غير معروف در اين پيمان نام برده شود اما به يكى از سه گروه معروف اشاره هم نشود؟! پس بايد گفت پيمان با سه طايفه، غير از اين قرارداد است.
به علاوه مواد اين پيمان با آنچه مورخين درباره آن سه گروه مىگويند، مطابقت ندارد. آنان مىگويند سه طايفه با پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داشتند كه بىطرفى خود را حفظ كرده و حتى به نفع مسلمانان وارد جنگ نشوند (10) اما در اين پيمان يهود موظف شدند در جنگها همراه مسلمانان شركت كرده و بخشى از هزينه آن را تامين كنند. (11) در گزارشهاى تاريخى هم درباره شركت اين سه طايفه در جنگها مطلبى به چشم نمىخورد و تاريخ نيز هيچ گاه آنان را به خاطر كنارهگيرى از جنگ سرزنش يا متهم به پيمانشكنى نكردهاست. پيداست چنين تعهدى (كه مسلمانان را يارى كنند) نسبتبه رسول خدا نداشتهاند و آنچه هست مربوط به يهوديان اوس و خزرج است.
برخى با بيان احتمالاتى درباره شركت اين سه طايفه در پيمان عمومى گويند: «احتمال دارد آنها هم جزء پيمان باشند، چون ياد از بستگان اوس و غيره، ضمنا ياد از يهود همپيمان آنها هم هست». (12) اما اين سخن درستبه نظر نمىرسد چون اولا، انعقاد پيمان با اوس و خزرج هيچ گاه مستلزم قرارداد با همپيمانان آنان نيست. ثانيا، ياد از يهود انصار در پيمان نامه نشان مىدهد كه يهوديان اصلى - بنىقينقاع و بنىنضير و بنى قريظه - بايد مورد توجه بيشترى قرار مىگرفتند و اگر همراه همپيمانان اوس و خزرجى خود در پيمان شركت داشتند حتما نام آنان نيز برده مىشد.
علامه جعفر مرتضى در اين باره مىگويد: «روشن است كه مقصود از يهود در اين قرارداد بنىقينقاع و بنىنضير و بنى قريظه نيستند بلكه يهوديانى هستند كه جزء قبايل انصار بودند». (13) هيكل هم مىگويد: «در امضاى اين عهدنامه يهود سهگانه شركت نداشتند و پس از مدتى بين آنان و پيامبر قراردادى بسته شد.» (14)
ب - پيمان با سه گروه معروف يهود