Borna66
09-06-2009, 09:29 PM
نقش برجسته فرماندهى چون اشعث در ميدان جنگ, روشنگر پوشيدگى و كاهش نفوذ او در ديگر زمان هاست كه با وجود ((سياست رهبرى اسلامى)) (42) به گونه موثرى تعديل شده بود. افزون بر اين, ديگر رهبران قبيله اى كه مرتد نبوده اند, همچون جرير بن عبدالله بجلى, سعيد بن قيس همدانى و مخنف بن سليم ازدى, اگر در زمره روادف همراه قبايل خود بودند, مقام كسب مى كردند.
موردى كه نياز است در تحولات سياسى كوفه در سال هاى 29 ـ 20 مد نظر باشد, رشد حساسيت نخستين مهاجران, در قبال افزايش آشكار نظارت مدنى هاست. تصميمات عمر درباره ديوان و مقررات مربوط به سواد در سال 20 / 641 اتخاذ شد اما اين تصميمات به تدريج مى توانستند تإثير گذارند و به اجرا در آيند.
هنگامى كه عمار ياسر حكومت كوفه را داشت (احتمالا 22 / 643) جرير بن عبدالله و ديگر مخالفان عمار به صراحت خواهان بركنارى او بودند, زيرا عمار در نظر داشت قدرتى بيش از آن چه آن ها آماده بودند در اختيار او نهند, اعمال كند. افزايش مواجب برخى از روادف نهاوند مى تواند يكى از علل مشاجره باشد و احتمال دارد به لحاظ به كارگيرى كنترل بيشتر بر سواد باشد كه عمار در صدد انتقال به مدائن بود. (43)
جرير بن عبدالله به شدت با تصميم عمار مخالفت كرد, از آن رو كه جرير در منطقه حلوان منافع داشت.(44) به هر روى, اين واكنش در برابر عمار تنها نمونه اى از واكنش هاى فراوان نخستين مهاجران كوفه در زمان وليد بن عقبه حاكم منصوب عثمانى بود. وليد مى كوشيد اقدامات سازمان يافته اى را صورت دهد, اقداماتى در جهت كنترلى كه كاملا غير قابل ضمانت بود. براى نمونه, گفته شده كه به دستور عثمان كاروان سرايى(45) به مديريت ابن مسعود, كه در آن زمان مسئوليت خزانه را داشت, براى تجار حبوبات كه عمدتا از كلبى ها بودند بنيان شد. طوايف كلبى نماينده اى در كوفه نداشتند. در مقابل اين عمل, اعتراض شديدى از سوى ابوسمال اسدى, يكى از نخستين مهاجران وارد شد. وى پيش از اين, شخصا عهده دار ميزبانى و سكونت تجار حبوبات بود.(46) از آن جايى كه بيشتر ماليات هاى سواد, احتمالا از حبوبات پرداخت مى شد, بايد فورا پى به اين نكته بريم كه[ بنيان كاروان سرا] به مثابه دستور حكومتى جهت كنترل آن ماليات ها بوده است. پس مسإله اصلى, حفظ تفوق مدنى ها از جانب عثمان و وليد بود كه به عنوان مقابله با تلاش كوفيان جهت در دست گرفتن امور خودشان قلمداد مى شد و همين امر مشكلات فراوانى را در زمان حكمرانى وليد موجب شد.
ما فرمان عثمان را كه جهت اعدام تعدادى از جوانان كوفى متهم به قتل صادر شده, در دست داريم. اشعارى كه در اين باره سروده شده, مخالفت آشكارى را با مداخله عثمان در مسإله اى كه كاملا محلى تلقى مى شد, نشان مى دهد.(47) اين موضوع درباره قتل جادوگرى كه شرح آن به تفصيل در مآخذ آمده است نيز صدق مى كند.(48) نمونه هاى بيشترى از تشديد كنترل را مى توان ديد,[ از جمله] در توافق وليد با پرداخت مواجب مختصر به غلامان و ديگران كه در فهرست مواجب بگيران نبودند,(49) همچنين كاهش بيشتر مازادها(50), كه از قرار معلوم با پرداخت مواجب به روادف, اينك رو به اتمام بود. از اين رو, جاى شگفتى نيست كه سيف بن عمر مى گويد: وليد ميان ((عامه)) محبوبيت دارد كه احتمالا منظور از عامه بايد همه گروه هاى روادف باشند; چه آن هايى كه مواجب دريافت مى كردند و چه آن هايى كه دريافت نمى كردند و دشمنان او ميان ((خاصه)) هستند (يعنى نخستين مهاجران كه بيشترين مواجب و ساير امتيازات را داشتند (اشراف العطا) ).(51) در فرجام, ميان وليد و ابن مسعود در مورد مقدار پولى كه وليد از خزانه به امانت گرفته بود, منازعه درگرفت. ابن مسعود در پرداخت بدهى وليد پافشارى مى كرد و عثمان, فرمانى در بازداشتن او نوشت. مقدمه فرمان عثمان با اين جمله آغاز مى شد: ((شما[ ابن مسعود] براى ما تنها يك خزانه دار هستيد)).(52) ابن مسعود بى درنگ از سمت خزانه دارى استعفا كرد و اعلام كرد كه خودش را ((خزانه دار مسلمانان)) مى پنداشت.(53) كناره گيرى ابن مسعود مرحله مهمى را در ضعف روش قديمى كه نشانگر وحدت اسلامى تحت تفوق مدنى ها بود, نشان مى دهد.
آخرين نكته در بسط و توسعه كوفه ميان سال هاى 20 و 29, تنزل و تقريبا توقف حركت هاى[ نظامى] بزرگ با حضور كوفيان پس از جنگ نهاوند بود. منظور اين نيست كه تلاش خاصى جهت حفظ و ابقاى نيروى محرك[ نظامى] انجام نمى گرفت, بلكه, احتمالا ترس از گسترش بيش از حد فعاليت هاى نظامى مستولى بود. اطلاعات[ موجود] درباره 40/000 جنگجو در زمان به كارگمارى وليد, براى ما روشن مى كند 000 / 10 تن هر سال در يورش هاى فصلى در دو ناحيه سرحدى[ ثغور] كوفه, يعنى رى [ 4/000تن] و آذربايجان [ 6/000تن] شركت داشتند.(54) از اين رو مسلم است كه اين دو جبهه (سرحد) فعال نگه داشته شده بودند, اما نه به اين مفهوم كه ضرورتا پيشرفتى در كار باشد. اين روال در طى حكمرانى وليد ادامه داشت. در اين زمان, آگاهى هاى كمى از رى در دست است, اما روشن است كه محدوده آن از يك سو به ((دشت كبير)) و از سوى ديگر به كوه هاى طبرستان مى رسيد. كنترل عرب بر بسيارى از آن نواحى سست بود و در خود رى شورش هايى از سوى مردم محلى رخ مى نمود.(55) درباره آذربايجان (اردبيل و منطقه پيرامون) مطالب بيشترى در دست است, اما بسيارى از آن ها پراكنده و مغشوش است به ويژه آن چه كه به كرونولوژى مربوط است. به هر روى, در اين جا هم اعراب, مناطق از پيش اشغال شده را به مناطق تازه فتح شده منضم كردند. با اين حال دليلى براى پذيرش اين مورد كه در مدت حكمرانى وليد بركوفه و پيرامون آن, پيروزىهاى ديرپايى در شمال ارس به دست آمد, در دست نيست.(56)
در نگاهى فراگير, بحران كوفه در اواخر حكمرانى وليد, ناشى از واكنش به اقتدار مركزى مدنى ها بود و مخالفان وليد در رهانيدن خود, به طرح مسئوليت ها و وظايفى كه طبق معيارهاى شرعى و قانونى زمان(57) مورد توجه قرار گرفته بود, روى آوردند. دشمنى با وليد از ميان نخستين مهاجران پديدار شد, اما به اين مفهوم نبود كه تمام آنها به يك ميزان اظهار مخالفت كرده باشند, بلكه فعال ترين مخالفان در زمره اشخاصى بودند كه منابع به كوتاهى با مفهوم متقدم تر(58) از آن ها ياد مى كنند,(59) به ويژه اطلاعاتى جالب توجه است كه حاكى است ميان اين ها افرادى يافت مى شوند كه وليد آن ها را عزل كرده بود.(60) در هر حال, اين نكته در نهايت روشن شده كه فعال ترين مخالفان, از ميان كم نفوذترين رهبران نخستين مهاجران بودند; يعنى رهبران گروه هاى كوچك قبيله, و كسانى كه حساس ترين افراد به هر نوع تغيير و تحول بودند و به علت اين كه كمترين پيرو را داشتند, مصمم ترين افراد در حفظ و حراست از نظم بنيان يافته توسط عمر بودند, كه از اهميت نسبى اين گروه با ورود روادف كاسته شده بود. روادف به ديگر رهبران قبايل پيوستند. از اين رو عاملى در كاهش منابع مالى شدند كه[ از اين پس] از طريق فتوحات نيز افزايش نمى يافت. نظر به اين كه شإن و منزلت نخستين مهاجران به واسطه رشد ماهيت پايگاه رهبران قبايل رو به ضعف نهاد, آن ها به ضرورت, موضعى واكنشى اتخاذ كردند. وضعى كه عثمان در رو داشت, روشن بود. خليفه جهت حفظ تماميت نظم موجود و به كارگيرى اصول تشكيلاتى كه عمر بنياد نهاده بود, دريافت كه كنترل امرى ضرورى است, اما انجام چنين اقدامى براى بسيارى از نخستين مهاجران كوفه كه در وضع عدم فتوحات جديد و تداوم رخنه مهاجران جديد قرار گرفته بودند, نامطبوع بود. راه حل روشن بود: كسب پيروزىهاى تازه براى كوفى ها, جهت فرو نشاندن فشار رو به افزايش بر مناطق موجود. گرچه اوضاع بصره به لحاظ برخى جنبه هاى مهم تفاوت داشت, اما در آن جا نيز به همين اندازه براى توسعه [ مناطق وابسته به شهر] فشار وجود داشت. عثمان انتظار داشت كه فتوحات جديد يك بار ديگر مجراى خروج ضرورى را براى مهاجران جديد تإمين كند كه در اين صورت وضع زندگى مناسبى براى نخستين مهاجران در مناطقى كه توسط خودشان فتح شده بود, فراهم مى شد. سياست عثمان تا حدى از گفته او در سال 29 / 50 ـ 649 م. روشن است: ((مناطق فتح شده به كسانى كه نخستين بار آنها را در اختيار گرفته اند, تعلق دارد)).(61)
انتصاب سعيد بن عاص به[ حكومت] كوفه در 29 / 50 ـ 649 و عبدالله بن عامر به [ حكومت] بصره, تقريبا در همان زمان, نشانگر آغاز مرحله جديد در پيشروى به سوى شرق از آن دو جبهه است. اما تنها در جبهه بصره پيروزى حاصل شد. ابن عامر پايگاه عرب را در فارس تثبيت كرد و در كرمان و سيستان پيشروىهاى پيروزمندانه اى داشت و وارد خراسان ساسانى شد. از سوى ديگر, سعيد بن عاص در كوشش جهت فتح نواحى آن سوى قومس و طبرستان شكست خورد. در حقيقت اين خط سير براى مدت طولانى پس از اين, از سوى اهالى كوهستانى آن مناطق نا إمن شد. بنابراين سعيد متوجه جبهه شمالى گرديد; جايى كه مناطق در اشغال عرب به نواحى خزر متصل بود. اما در اين جا نيز كوفى ها پيشروى نداشتند و در نبرد بلنجار در 31 / 2 ـ 651 متحمل شكست سختى شدند. پيامد شكست كوشش هايى كه جهت افزايش مناطق[ وابسته] كوفه با فتوحات دنبال مى شد, مشخص شدن ثغور بود. احتمالا سعيد پيش از اين و به هنگامى كه نيروها را در اردبيل مستقر كرد, در اين انديشه بود كه آن جا, هم چنين قزوين(62) نواحى سرحدى خواهند بود. به هر روى, او به مقابله با مسإله فشار بسيارى كه بر منابع و مناطق مفتوحه موجود وارد مى شد, ادامه داد. مسلما تحت اين اوضاع, او از به كار بستن فرمان عثمان, مبنى بر ((تعلق مناطق مفتوحه به كسانى كه نخستين بار آن را فتح كرده اند)) ناتوان بود. بهترين شيوه اى كه مى توانست در پيش گيرد, اسكان و ابقاى گروه هاى بزرگ در مناطق[ وابسته], جهت كاهش فشار از ((مصر[ ((قلمرو خاص و اصلى] كوفه بود. به عنوان پيامدى ديگر, تمايزاتى كه قبلا سايه افكنده بود, روشن تر شد. با هدايت نخستين مهاجران سه دسته بندى كلى ظاهر شد:
الف) قدرتمندترين رهبران قبايل, كسانى كه قدرت رو به افزايش را در مناطق فتح شده, به دست آورده و از سوى دو گروه: نخستين مهاجران و مهاجران جديد پيروى مى شدند.
ب) رهبران كم نفوذتر قبايل با پيروانى كمتر.
پ) رهبران گروه هاى كوچك قبيله.
در پيوند با نخستين گروه, تحول مهم, به كارگمارى ((اشعث بن قيس كندى)) در آذربايجان بود, جايى كه او آن جا را پس از يك عمليات در سال 28 / 9 ـ 648, با نظر ((وليد)) ترك كرده بود. به همراه اشعث شمار زيادى نيرو به شكل مستقر و ثابت در اردبيل ساكن شدند.(63) به كارگمارى رهبرى چون اشعث با پيشينه ارتداد, به روشنى انحرافى بزرگ از نظم موجود بود. چنان كه سيف بن عمر به اين موضوع در ارتباط با شكست عرب در بلنجار اشاره مى كند و مى گويد:
كوفيان زمان حكومت عثمان متحول شده بودند, طورى كه عثمان از ميان آن ها, كسانى را به كار مى گماشت كه مرتد بودند[ .بدان وسيله] براى آن ها (كوفيان) توافق و آرامش مى جست. عثمان كوفيان را به حقوق شان نرساند و فساد را بين آن ها افزايش داد, چنان كه دنبال اهداف دنيوى افتادند.(64)
ديگر نمونه مهم از به كارگمارده شده ها را مى توان در 33 / 4 ـ 653 ديد; يعنى زمانى كه ((سعيد بن عاص)) انتصابات جديدى داشت. اين هنگام سعيد بن قيس همدانى(65) به[ حكمرانى] رى منصوب شد. او از با نفوذترين خاندان هاى همدان بود; يعنى آل مرب از قبيله السبع, كه اهميتش به عنوان محرك و پيشگام همدان پيش از اين از سوى عمر خاطر نشان شده بود.(66)
از سوى ديگر, جايگزين سازى نخستين مهاجران, يعنى كسانى كه شإن ومنزلت شان بيشتر اسلامى بود تا قبيله اى, در مناطق مختلف مطرح بود. در مورد آذربايجان, فهرستى از نام چنين اشخاصى را در دست داريم. روشن است كناره گيرى آن ها بى درنگ پس از نبرد بلنجار بوده است.(67)
بايسته است به تشكيلات جزيره(68) در روزگار معاويه توجه شود;(69) جايى كه سرانجام در سال 26 / 7 ـ 646 به حكومت شام ملحق شد.(70) پيش از اين نيروهاى عرب از عراق در فتح جزيره شركت كرده بودند و اين مهم است كه نخستين مهاجران عراقى همچون مصيب بن نجبه الفزارى, مالك اشتر نخعى و صعصعه بن صوحان عبدى تنها پس از حدود سال 29 / 50 ـ 649 به بعد, در مسايل راجع به ((مصر)) كوفه نام شان ذكر شده است. ما آگاهيم كه در شرق, زمان به كارگمارى سعيد بن قيس همدانى به حكومت رى, يزيد بن قيس ارحبى از[ حكومت] همدان كناره گيرى كرد.(71) احتمالا او از 22 / 613 در آن جا بوده است.(72) در اكليل كمتر به يزيد بن قيس پرداخته شده, همين بى توجهى, به پذيرش اين مهم كمك كرده كه وى اساسا به عنوان رهبرى اسلامى داراى شإن و منزلتى بوده و در همدانى ها[ به عنوان رهبر قبيله] اهميت چندانى نداشته است. (73) هنگامى كه چنين نمونه هايى از جايگزينى در گزارش ها به دست مىآيد, مفهوم گفته سيف روشن مى شود كه در 34 / 5 ـ 654 ((كوفه خالى از رهبرانى بود كه در صدد جدايى باشند يا موجب فتنه اى شوند)).(74)
براى نخستين بار اصطلاح ((قرإ)) در ضمن گزارش ها درباره فرمانروايى سعيد بن عاص آمده است. اطلاعات فراوان درباره آن ها, روشنگر اين موضوع است كه قرإ از جمله نخستين مهاجران بودند كه شرح شان آمد و اشتر نخعى و يزيد بن قيس ارحبى از برجستگان آن ها بودند. گفتيم كه سعيد هنگام ورود به كوفه گزارشى براى عثمان فرستاد و در آن احساسى را كه جهت ورود روادف ايجاد شده بود, شرح داد. عثمان در پاسخ به او توصيه كرد صاحبان سابقه اسلامى را تا حد ممكن تسكين دهد.(75) اين در ايامى بود كه اميدوارى فتوحات تازه براى كوفيان, نويد حل مسإله را مى داد. سعيد بى درنگ جهت ارزيابى وشناخت از خواسته هاى قابل توجه ((اهل الايام و اهل القادسيه)), به طور كلى, و قرإ و اشتر به طور خاص گامهايى برداشت.(76)
قابل توجه است كه با گذشت زمان سعيد موفق به آرام كردن نخستين مهاجران شد, چنان كه تا سال 4/33 ـ 653 مسإله حادى در اين باره ايجاد نشد. به تدريج, عدم توافق درباره سواد, منجر به نزاعى ميان اشتر و اطرافيان او با يكى از كارگزاران سعيد شد كه حدود دو جين از قرإ, از جمله اشتر ـ پس از اين ماجرا ـ به شام تبعيد شدند.(77) ايامى كه اين عده در شام بودند, مشكلات بيشترى در كوفه پيش آمد. شروع مسإله با يك نامه دادخواهانه بى نام بود كه در مفاد آن اشاره به ((جماعت مسلمانان كوفه)) داشت. اين نامه را تعدادى از قرإ و از آن جمله يزيد بن قيس براى عثمان فرستادند.(78) اين عده از قرإ, با اصرار از اشتر و ديگر تبعيديان خواستند كه به كوفه باز گردند و اين در حالى بود كه سعيد در مدينه به سر مى برد. به زودى اشتر و يزيد از جمله سرآمدان گروهى شدند كه سعيد را از كوفه راندند. كوفيان پس از اين واقعه ابوموسى اشعرى را به عنوان حاكم برگزيدند.(79) اصطلاح قرإ ارزش عاطفى داشت. از اين جهت مى تواند مورد توجه باشد كه قاريانى ميان سپاهيان مسلمان در پيكارهاى بريج, يرموك و قادسيه تعيين كرده بود. وظيفه قارى تلاوت سوره انفال, موسوم به سوره جهاد, پيش از شروع جنگ بود. ظاهرا در آن زمان تمام مردان جهادگر مسلمان اين سوره را آموخته بودند.(80) افزون بر آن, عمر به گونه اى پى گير بر يادگيرى قرآن اصرار مى ورزيد و اعلام كرده بود مواجب سالانه 2000 درهم را به كسانى كه قرآن را بياموزند, خواهد داد.(81) قابل توجه است كه اصطلاح قرإ تا حدود سال 30 / 1 ـ 650 به چشم نمى خورد ; يعنى درست زمانى كه تقسيم بندى مراتب نخستين مهاجران به گونه كامل نمايان شد. قرإ از نخستين مهاجران بودند و در اساس شإن و منزلتى به عنوان رهبر قبايل نداشتند, و حقيقت تقدم در مهاجرت تنها ادعاى آن ها در كسب شإن ومنزلت بود. براى شخصى چون معاويه ,قرإ به سادگى به عنوان تازه به دوران رسيده هاى حق نشناس و طماع محسوب مى شدند. چنان كه او به كسانى[ از قرإ] كه به شام تبعيد شده بودند, اين موارد را گوشزد كرد. به ويژه اين نكته در ارزيابى معاويه از قرإ قابل توجه است كه به گمان او آن ها به مثابه ((كسانى هستند كه به زعم خودشان مردم را بر اساس احكام قرآن خطاب قرار مى دهند اما همت و تلاش آن ها در ايجاد فتنه است و چشم شان بر اموال اهل ذمه)).(82)
تاكنون روشن شده است كه قرإ از نخستين مهاجران بودند كه كمترين پيروزى را داشتند; البته بودند ديگر نخستين مهاجران صاحب جاه و منزلت كه از قرإ نبودند. افزايش نفوذ تعدادى از اين ها موجب واكنش شديد قرإ شده بود و آن ها را روياروى عثمان و سعيد, به عنوان كسانى كه موجب چنين وضعيتى شده بودند, قرار داده بود. فتوحات تازه وجود نداشت, كه همين موجب عدم بسندگى منابع و درآمدها در زمانى شده بود كه با ورود مهاجران جديد نيازها افزايش يافته بود. دليل منازعه و درگيرى قرإ در 34 / 5 ـ 654 تهديد يا كاهش مواجب و معاش بود.(83) اما از همه مهم تر, مسإله سواد مطرح بود كه نزاع 33 / 4 ـ 653 را موجب شد. اشتر از اين مسإله در تحريك بر ضد سعيد و عثمان در سال 34 / 5 ـ 654 استفاده كرد. همين نكته در دفع سعيد از كوفه در همان سال مورد استفاده قرإ قرار گرفت.(84) در اين مورد واكنش قرإ در برابر پيامدهاى اصول تشكيلاتى بود كه بر سواد تإثير داشت. عمل يكپارچه كردن مديريت را وليد شروع كرد و سعيد آن را ادامه داد.(85) از فرمان عثمان نيز بر مىآيد كه توجه خاصى به اين جنبه مى شد, اين فرمان بنا بر گفته سيف درباره فىء (صوافى) بود. بنا براين فرمان ((آن عده از اهل مدينه كه شاهد[ جنگ هاى] قادسيه و مداين بودند و كسانى كه[ بعدا[ [در مدينه] ماندند و به عراق هجرت نكردند)) آزاد بودند سهم خود از اراضى نزديك به مدينه (حجاز و عربستان جنوبى) را به اين نواحى [ صوافى عراق] منتقل كنند. سهم اين عده از اهالى مدينه محاسبه مى شد و با مصالحه اى كلى مبادله صورت مى گرفت. در نتيجه اين طرح, طلحه بن عبدالله, مروان بن حكم, اشعث بن قيس و افرادى از قبايل كه در عراق بودند, در عوض اراضى كه در ديگر نقاط داشتند, مناطق قابل توجهى از آن چه اين زمان صوافى عراق قلمداد مى شد, به دست آوردند.(86)
Borna66
09-06-2009, 09:30 PM
اكنون روشن است كه تإثير اين طرح , تقويت بيشتر موقعيت رهبران قبيله اى كوفه در قياس با ديگر افراد نخستين مهاجران بود, كه در عربستان جنوبى يا غربى صاحب زمين بودند. در واقع مى توان ادعا كرد كه اين اولين كاربرد واژه ((قبايل)) در مسايل راجع به كوفه, در منابع است. از اشعث در زمره كسانى كه در ديگر مناطق صاحب زمين بودند و در مبادله شركت كردند, نام برده شده است.
اما از سوى ديگر, به موجب اين طرح, رهبرانى از عربستان جنوبى بودند كه سودى نمى بردند. اين مورد بعيد است كه شخصى چون يزيد بن قيس در عربستان جنوبى صاحب زمينى باشد تا در مبادله شركت كند.(87) به هر روى, اين نگرش ها, چيزى جز در راستاى تفهيم نكته اى كه قبلا بيان شد نيست, كه ميزان نفوذ و اقتدار رهبران ((نخستين مهاجران)) متفاوت بود و از اين جهت تا آن جا كه به سواد مطرح است, ترديدى وجود ندارد. ما تإكيد كرديم كه از جانب كسانى كه مشمول اراضى ((صوافى)) مى شدند, اعتراضى بر تنظيمات وارد نشد, كه به نظر مى رسد دلايل اين امر عبارت باشند از:
الف) آن ها نظر مخالفى در استحقاق اهل مدينه نداشتند.
ب) در تنظيمات اشاره ضمنى بر تإييد حق انحصارى فاتحان اصلى بر اراضى باقى مانده از صوافى رفته بود.
به هر روى, يك پيامد مهم ناشى از تنظيمات تا اين مرحله, اين بود كه نخستين مهاجران هم اراضى ذمه را در دست داشتند و هم از حقوق انحصارى اراضى صوافى سود مى بردند. سعيد در راستاى نظم بخشيدن به امور, امتيازاتى را كه عملا براى پانزده سال يا بيشتر برقرار بود, بر هم زد. اين جاست كه گفته معاويه معناى روشن ترى مى يابد:
((انما همهم الفتنه و اموال اهل الذمه));(88) علت اصلى خصومت قرإ با سعيد نيز از اين جا ريشه مى گرفت.
به هر روى در عملياتى كه از سوى اشتر و يزيد بن قيس رهبرى شد و شامل چند گروه پانصد تا هزار نفرى ـ كه در مجموع سه هزار تن مى شدند ـ بود, قرإ سعيد را از كوفه راندند و كنترل سواد را در دست گرفتند.(89) رقم سه هزار تن نشان گر اين نكته است كه قرإ به نمايندگى از گروه افراطى مخالفان كه در ((مصر[ ((كوفه] اقامت داشتند, دست به كار خلع عثمان شده بودند. اين گروه اكثريت مخالفان را شامل نمى شد, اما افرادى چون اشتر ميان آنان بودند. موضوع خلع عثمان از جانب گروه ميانه رو ((نخستين مهاجران)) (رهبران گروه هاى قبيله اى) پشتيبانى نشد. اين ها در زمان دفع سعيد موضعى جانبدارانه نداشتند. تحت اين وضع است كه ابوموسى اشعرى هنگامى كه توسط اشتر براى برپايى ((صلاه)) دعوت مى شود, با شرط تبعيت از عثمان مى پذيرد و اشتر و ديگران مجبور به موافقت مى شوند. افزون بر اين, دست كم دو تن از رهبران تا زمانى كه از ثبات موقعيت كوفه مطمئن نشدند, آن جا را ترك نكردند. از جمله اين دو تن, جرير بن عبدالله بجلى بود كه محل خدمت خود را ترك كرده بود و در ((مصر[ ((كوفه](90) به سر مى برد و آن جا را تا زمانى كه دوباره توسط ابوموسى به منصب پيشين گمارده نشد, ترك نكرد. (91) بنابراين در 34 / 5 ـ 654 كوفه به يك آرامش موقت و تعادل دست يافت و تا زمانى كه نظارت مستقيم امويان برقرار شد, به ظاهر يكپارچگى اسلامى حفظ شد. ابوموسى سعى داشت توازن كوفه را ميان گروه اشتر, ميانه روهاى ((مصر[ ((كوفه] و رهبرانى كه در مناطق[ تابع كوفه] بودند, حفظ كند, هم چنين به عنوان ميانجى ميان كوفيان و عثمان عمل كند.
متعاقب دفع سعيد, براى مدتى در كوفه آرامش حكم فرما بود. اما در[ سرزمين] مصر, با وجود اوضاع همانند با كوفه بحران بيشترى حاكم بود. اين بحران ها به مدينه منتقل شد و با مساعدت ديگر گروه هاى ناراضى به قتل عثمان منجر شد. در اين مقاله جايى براى انحراف از موضوع و پرداخت تفصيلى به حوادث وجود ندارد. اما مى توان بيان كرد كه تعدادى از كوفيان در حوادث مدينه و قتل عثمان شركت داشتند.
با توجه به آن چه كه در بالا درباره مصالحه انجام شده در كوفه ذكر شد, دست كم اصرار برخى از ياران اشتر در رها شدن از شر عثمان كمتر جاى شگفتى دارد. پس از قتل عثمان, على(ع) به طور عمده با حمايت انصار و ايالات شورشى كه نمايندگان شان را به مدينه فرستاده بودند خليفه شد. در مخالفت با وى در مكه گروهى از قريشيان سربلند كردند. بسيارى از آن ها از صحابه و مهاجران بودند; يعنى كسانى كه زمانى مخالف سيطره امويان بودند. اكنون زير نقاب مهاجران, خواهان تسلط تمام و كمال قريش بودند.
اين صحنه پر تشنج به عراق منتقل شد; جايى كه مكى ها نيروهاى قبيله اى را در نواحى بصره تجهيز و تحريك كرده بودند. على(ع) به كوفه رفت و از حمايت آنان برخوردار شد و ائتلاف مكه ـ بصره را در نبرد جمل متلاشى كرد. در اين زمان معاويه به طور منفعلانه در رإس حاكميت شام باقى مانده بود.
با حركت على(ع) به سوى كوفه, ابوموسى كوشيد در باب كوتاهى كوفيان بى طرف بماند, زيرا كوفيان به جهت اصرار و ترغيب عايشه از حمايت مخالفان مكى ها دريغ داشتند, اما موقعيت ابوموسى مى طلبيد كه به حمايت از مكى ها وارد عمل شود. به هر روى, على(ع) به همراهى حدود يك هزار تن به نزديكى كوفه رسيد و با10/000 ـ 9/000 كوفى همراه شد. اين ها كمى پس از اين, بخش اصلى نيروهاى على (ع) را در نبرد جمل تشكيل مى دادند. اينان احتمالا بخش اصلى ((نخستين مهاجران)) كوفى بودند كه در ((مصر[ ((كوفه] سكونت داشتند و سيف با كاربرد اصطلاح ((نفار و اهل الجماع)) به خوبى بين فعالان و اعتداليون اين گروه تمايز قايل شده است.(92) در مورد اين تقسيم بندى به بالا نگاه كنيد. اشعث و جرير بن عبدالله كه در هيچ مرحله[ از حوادث] در ((مصر[ ((كوفه] نبودند, به على (ع) پيوستند, همين طور سعيد بن قيس همدانى, گرچه او در ((مصر)) بود.(93)
پس از نبرد جمل على (ع) راهى كوفه شد. تعداد كمى از رهبران كوفه كه او را حمايت كرده بودند, به لحاظ نياز به داشتن عراقى مستقل و استوار ـ اساسا كوفه ـ با او در مقابله با معاويه, متحد شدند. گرچه گفته ايم كه على(ع) به هنگام ورود به كوفه وارد قصر آن جا نشد, (94) اما ديگر شواهد نيز اين نتيجه گيرى را كه على(ع) از ابتدا قصد داشت از كوفه به عنوان پايگاهى مهم استفاده كند, رد مى كنند. على (ع) نياز به ائتلافى داشت كه در آن كوفيان به مراتب به عنوان جزء اصلى در نظر گرفته شوند, اما اين ائتلاف با حضور رهبران قبيله اى موجود صورت مى گرفت. در عين حال لازم بود توان و قدرت على(ع) و برخى رهبران قبايل در جلوگيرى و خنثى سازى اقتدار ديگر رهبران قبايل حفظ شود, چنان كه او به عنوان مانعى در برابر اين رهبران پر قدرت و با نفوذ قبيله اى قرار داشت. دو تن از مهم ترين رهبران قبيله, اشتر و حجر بن عدى كندى بودند, هم چنين عدى بن حاتم. اين سه تن همچون ديگرانى كه توسط على(ع) موقعيت شان تقويت شده بود, از جمله قرإ بودند و در تقسيم بندى سيف در زمره نفار[ فعالان] قرار مى گرفتند. اشتر رهبر تمام مذحج شد كه مركب بودند از:
الف) تابعين نخعى او.
ب) احتمالا مابقى مهاجرين جديد نخعى.
پ) دو گروه از حارثى ها و رهبرانشان.(95)
مرتبه اشتر با گماردن وى از سوى على(ع) به[ حكومت] جزيره بيشتر شد.(96) همچون حجر, على(ع) دستور داد كه به موقعيت اشعث توجه شود و او به عنوان رهبر كنده در جنگ صفين تعيين شد.(97) بيشترين بخش از پيروان اشعث احتمالا از مهاجران جديد كندى بودند.(98)
عدى توسط على(ع) به عنوان رهبر تمامى افراد قبيله طى كه در كوفه بودند, برگزيده شد, هم چنين او در صفين حضور داشت. قبيله كوچك حزمير(99) با اين تنظيمات مخالفت كرد. زيد بن حصن كه در زمان عثمان و در جنگ صفين از جمله قرإ بود و بعدا خارجى شد, از بزرگان حزمير بود.
رهبرانى چون اشتر, حجر و عدى به همراهى پيروان شان, هسته سخت حاميان كوفى على(ع) (شيعه) را تشكيل مى دادند. اما انبوه كوفيان توسط رهبران قبايل هدايت مى شدند; كسانى كه در كسب موقعيت مديون على(ع) نبودند و طبيعتا براى حمايت از او بى ميل بودند. در واقع قوىترين اين رهبران قبايل, اشعث و جرير و سعيد بن قيس سعى داشتند آرامش و توازنى را كه على(ع) در صدد ايجاد آن بود, از بين ببرند. اما اشعث كه تا پيش از نبرد صفين در آذربايجان مانده بود, تصميم گرفت در رويارويى با معاويه خود را در زمره يكى از رهبران پرقدرت قبيله اى قرار دهد و در مقابل, با حمايت رسمى بى دريغ از على (ع) جهت تحكيم موقعيت خود به عنوان يكى از رهبران پر قدرت قبيله اى عراق گام بردارد. بديهى است حالت بلاتكليفى ميان على(ع) و معاويه بيشترين سود را به او مى رساند. جرير نيز در آغاز حمايت رسمى اش را از على (ع) اعلام كرد, اما به زودى با در پيش گرفتن حالت بى طرفى, حمايت خود را[ در واقع] پس گرفت. سعيد بن قيس جهت باقى ماندن در رهبرى همدانى ها مدبرانه تمايل ظاهرى خود را به على(ع) بيان داشت. بنابراين هيچ يك از رهبران قبايل, تمايلى به جنگ با معاويه نداشتند. در زمانى كه در مذاكرات اوليه با معاويه, اشتر و ديگر رهبران شيعه در كوفه مصرانه و بدون تعلل على(ع) را به حمله[ بر معاويه] فرا مى خواندند, بيشتر كوفيان به او توصيه مى كردند در همان موقعيت بماند.(100)
از زمان ورود على(ع) به ((مصر)) كوفه تا زمان شهادتش[ يعنى] در دوران جنگ صفين و پيشآمدهاى بعدى در عراق, موقعيت اين دو صف بندى ثابت ماند. رهبران شيعه على(ع) را به نبرد با معاويه فرا مى خواندند. آن ها با نتيجه حكميت مخالف بودند و خود را به طور كامل در اختيار على(ع) قرار داده بودند.(101) از سوى ديگر, بيشتر رهبران قبايل تمايلى به جنگ با معاويه نشان ندادند و با بى علاقگى در صفين حاضر شدند و بى درنگ و با رغبت طرح صلح پيشنهادى حكميت را پذيرفتند.
اگر چه ما آگاهى كمى از معيارها و اقدامات مالى على(ع) داريم, اما مى توانيم با اطمينان بگوييم كه طبيعت برابرطلبانه على(ع) عامل بزرگى در حمايت مهاجران جديد از رهبرى شيعى بود. در مقابل, عامل بزرگ رويگردانى ديگر رهبرانى بود كه بين حالت بى اعتنايى و خيانت ترديد داشتند. مسلم است كه با اين اوضاع, موقعيت على(ع) در برابر معاويه تضعيف مى شد.(102)
سومين و آخرين جناح هاى كوفى, قرايى بودند كه بعدا خارجى شدند.(103) وضع اين گروه همچون وضع قرإ در زمان عثمان بود. در واقع, دست كم بعضى از آن ها هم چون زيد بن حصن از جمله قرإ در زمان عثمان بوده اند. از سوى ديگر, بعضى قرإ سابق, از جمله اشتر, حجر و عدى تحت حكومت على(ع) از بزرگان شيعه شدند. ديگر تمايز مهم, اين بود كه تعداد قرإ در زمان حكومت على(ع), بيشتر شد.(104) نخستين قرإ از نخستين گروه هاى مهاجر كوچك به ((مصر[ ((كوفه] و شايد بخش هاى نزديك تر به سواد بودند. اما زمانى كه حوادث منجر به جنگ صفين شد, گروه هاى بيشترى از اين افراد از نقاط ديگر هم چون بصره به نواحى كوفه آمدند.(105) سازمان بندى پيروان على(ع) در صفين شامل 25 قبيله يا گروه قبيله اى مى شد.(106) هر كدام از اين گروه ها تحت رهبرى منصوب يا تإييد شده از سوى گروه بودند. اما از قرإ هميشه به عنوان عناصر جدا (شبه طايفه يا شبه قبيله) كه به تشكيلاتى دست يافته بودند, نام برده شده است.(107) اشاره به يك ازدى, نمونه روشنى از ويژگى ((شبه قبيله))اى را به دست مى دهد.(108) او از جمله قرإ و همراه عمار بود و با او به قتل رسيد, اما نام او در فهرست ازدىهايى كه در جنگ كشته شده بودند, آمد.(109)
گروه قرإ, نخست از اين كه در زمره هواداران على(ع) باشند, ناراضى بودند,(110) اما با وجود اين در صفين حاضر شده بودند; دست كم تعدادى از آن ها در نبرد شركت كردند.(111) در واكنش آن ها به پيشنهاد معاويه به گاه بالا بردن ((مصاحف)) و در تغيير موضع آتى آن ها, ما به گونه اى روشن قادر به درك خواسته هايشان مى شويم.
پيشنهاد معاويه در فراخوانى به صلح, در واقع نه به على(ع) و نه به پيروان او بود, بلكه عراقى ها را مورد خطاب قرار داده بود. معاويه[ بدين وسيله] كوشيد تا كوفه[ و بصره] تحت حكومت على (ع) را تجزيه كند; آن هم با فرا خواندن آنان با در نظر گرفتن منافع شان به عنوان صاحبان عراق[ .در برابر اين طرح بود كه] اشعث و رهبران قبايل سريعا پاسخ[ مثبت] گفتند. در اين مرحله, پيشنهاد معاويه, تنها انتخاب دو حكم بود; افرادى كه پاىبند به ((كتاب الله)) باشند. او اشاره اى به موضوع بحث حكمين نكرد. اشعث كه طرف گفت وگو با معاويه بود, به روشنى علاقه اى به حل اين مسإله نداشت.
قرإ كه بعدا خارجى شدند, پافشارى داشتند كه على(ع) بايد طرح پيشنهادى را بپذيرد; طرحى كه در نظر آنها دعوت به صلح بود. قرإ مى پنداشتند كه معاويه صلحى را در نظر دارد كه طبق آن, على(ع) به عنوان ((اميرالمومنين)) از سوى شاميان و عراقيان به رسميت شناخته خواهد شد. آن ها وضعيتى را انتظار داشتند كه طبق آن على (ع) به شيوه عمر به عنوان ((اميرالمومنين)) به مدينه باز گردد و به اين قانع باشد كه حكم ((كتاب الله)) را به كار بندد و عراقى ها و شامى ها را به خود واگذارد تا خود در امورشان تدبير كنند و[ در واقع] به عنوان اميرالمومنين, به نوعى عمل كند كه آن ها مى خواستند.(112)
عدم توافق درباره حكم جناح على(ع) ناشى از اين حقيقت بود كه على(ع) در نظر داشت حكم نماينده او باشد, در حالى كه تمام كوفيان, به جز شيعيان, نماينده اى از جانب خود در نظر داشتند. اين گروه با پافشارى موفق شدند ابوموسى (نماينده حكومت در كوفه پيش از ورود على(ع) را به عنوان حكم برگزينند.
در توافق نامه حكميت ميان على(ع) و معاويه, وظيفه حكمين تنها با عبارت ((ان يصلحا بين الامه)) مشخص شد و به الزام به كار بستن رإى حكمين اشاره شد. اما افزون بر اين, دو مورد جديد در توافق نامه نمايان بود:
الف) عدم تصديق على(ع) به عنوان اميرالمومنين.
ب) اين شرط كه حكمين براى ((سنت جامع عادلانه و وحدت بخش)) به ((كتاب الله)) توجه داشته باشند.(113)
هيچ يك از دو شرط موجب خللى در نظر رهبران قبايل كوفه كه اصولا موافق با ترك جنگ بودند نشد, اما در نظر قرإ اين دو مورد جديد, چهره كاملا نوى به حوادث داد. نه تنها به رسميت نشناختن على(ع) به عنوان ((اميرالمومنين)) دور از شرايطى بود كه قرإ مى طلبيدند, بلكه ذكر ((كتاب الله)) به عنوان تنها مرجع, با اين توافق بى معنا مى شد. مفهوم واقعى عبارت ((سنت جامع...)) روشن نيست و اين موجب اغواى افكار مى شد ; يعنى به درستى همان چيزى كه معاويه در نظر داشت. البته دليلى وجود ندارد كه درك و نظر معاويه و قرإ را از عبارت بالا در چيزى بيشتر و متفاوت از سنت محمد(ص) بدانيم.(114) در صورت نداشتن تعريف بهتر, آن مى توانست به عنوان هر نوع تجربه اى جهت برقرارى اتحاد, مد نظر قرار گيرد.(115)
به هر روى, قرإ اصرار داشتند كه على(ع) از توافق نامه چشم بپوشد, اما او نپذيرفت. چنان كه به سبب حمايت رهبران قبايل از توافق نامه, نمى توانست بپذيرد. از اين رو با توجه به اين واقعيت كه توافق مبتنى بر ((كتاب الله)) بود, قرإ مخالفت خود را[ بر آن اساس] بنياد نهادند وفرياد ((لا حكم الا لله)) آن ها دو مفهوم را در بر گرفت:
نخست, فرا خواندن على(ع) به از سرگرفتن ستيز با معاويه.
دوم, نپذيرفتن على(ع) به عنوان ((اميرالمومنين)) زمانى كه او ستيز با معاويه را رد مى كرد.(116)
درباره حركت خوارج در زمان على(ع) مطلب ناگفته كم است. پس از صفين, هنگامى كه على(ع) وارد قصر كوفه شد, مفهوم عمل او تا آن جا كه به استقلال كوفه مربوط است, روشن بود.(117) بسيارى از قرإ مخالف ـ كه اكنون محكمه خوانده مى شدند ـ در ((حرورإ)) گرد آمدند, از اين رو به حروريه معروف شدند. برجسته ترين شخصيت ميان آنان, كه جز يزيد بن قيس ارحبى نبود, توسط على(ع) با گماردن به حكومت اصفهان و رى جذب شد.(118) و براى مدتى مخالفت بيشتر باقى مانده هاى حروريه شكسته شد. اما براى على(ع) غير ممكن بود تمام رهبران كم اهميت ((نخستين مهاجران)) را با انتصاب يا با در آوردن در جرگه رهبران گروه شيعه, به موقعيت مهمى برساند آن هايى كه به اين شيوه از موقعيت برتر برخوردار نمى شدند, حاضر نبودند به نظام نظارت سياسى(119) على(ع) موافقت نشان دهند.
على(ع) هنگامى كه شعار ((لا حكم الا الله)) را در كوفه شنيد, در پاسخ گفت: سخن حقى است كه از آن منظور باطلى در نظر دارند, زيرا, بدان وسيله ((امارت)) را نفى مى كنند, در حالى كه ضرورت وجود ((امير)) را همين عده معترف بودند.(120) اين ها اقتدار رهبرى را كه على(ع) بدان وسيله در پى تإمين وحدت بود,نمى پذيرفتند. از اين رو رد اقتدار رهبرى, شامل رهبران شيعى و قبايل مى شد. خوارج در پل نهروان گرد آمدند. اما تعدادى از خوارج با كوشش هايى توسط وابستگان قبيله اى خود, جهت ممانعت از اقدامات شان مواجه شدند. در حالى كه, برخى از خوارج سعى در رد اين گونه كوشش ها داشتند. به هر روى, تعدادى از آن ها به زور مهار مى شدند.(121) دربحبوحه اين بحران, شيعيان سوگند وفادارى بى قيد و شرط خود به على(ع) را بار ديگر اظهار كردند. در اين ميان, با طرح بحث هاى بى ثمر در چگونگى نسبت دادن كوتاهى كه در جريان قتل عثمان روى داده بود و چگونگى تعيين ((اميرالمومنين)), در نهايت, حكميت به سرانجامى نرسيد. حكميت در واقع چيزى بيش از يك پيامد بى حاصل از طرح تفرقه افكن و موفقيتآميز معاويه نبود و بر اين اساس به نتيجه اى نرسيد. زمانى كه [ وضع حكميت] روشن شد, على(ع) مى خواست به نبرد با معاويه برخيزد, اما بيشتر نيروهايى كه على(ع) گرد آورده و تجهيز كرده بود, به چيزى بيش از پرداختن به خوارج راضى نمى شدند و على (ع) كه اختيارى(122) نداشت, به سوى نهروان حركت كرد. خوارج از مذاكره سر باز زدند و شرط غير ممكنى را پيشنهاد كردند كه طبق آن, در صورتى از على(ع) فرمانبردارى خواهند داشت كه او هم چون عمر با آن ها رفتار كند. (123)
Borna66
09-06-2009, 09:31 PM
در نبردى كه رخ داد, خوارج شكست خوردند و چهار صد تن از آن ها كه در ميدان جنگ مجروح شده بودند, به دست هم قبيلگان (عشيره) خود افتادند.(124) پس از آن, على(ع) مى خواست به مقابله با معاويه برخيزد, اما اشعث و ديگر رهبران قبايل اصرار داشتند به ((مصر[ ((كوفه] باز گردند. آن چه كه به اين عده اهميت مى داد, ابقاى اقتدارشان به عنوان رهبران قبيله اى كوفه بود.
بررسى نام قبايل خوارج, بيانگر آن است كه تقريبا همه آن ها از مهاجران مركز و شمال شرق عربستان هستند. بيشتر اين ها از قبايل بكر و تميم مى باشند كه اقامتگاه شان متصل يا نزديك به عراق بود. آن ها از ((نخستين مهاجران)) مى باشند كه همچون ساير ((نخستين مهاجران)) نقاط دور, بيشترشان روابط نزديكى با ((مصر)) [ كوفه] نداشتند, اما در عوض, به شيوه اى كنترل ناشده, به درون سرزمين هاى فتح شده حركت كردند و تا اين مرحله كوشش هاى جدى براى كنترل آن ها تجربه نشده بود. از نمونه هاى فراوان موجود, در اين جا تنها از مورد برادران تميمى, هلال و المستورد فرزندان علفه, ياد مى شود. هلال گروهى از ربابى ها را در نبرد بويب, همچنين نبرد قادسيه رهبرى كرد, و المستورد گروهى از ربابى ها را احتمالا در قادسيه رهبرى نمود. (125) در منابع, بيش از اين در مورد آن ها تا زمان نبرد نهروان ياد نشده است .در اين نبرد المستورد از جمله خوارج بود و فراركرد.(126) به زودى پس از اين, شورش هلال با دويست مرد در ماسبذان, سرآغاز رشته شورش هايى بود كه پس از نهروان روى داد. اين شورش ها شباهت نزديكى با يكديگر در تعداد نفرات و ناحيه وقوع داشتند. هلال توسط رهبر شيعى تميمى, معقل بن قيس الرياحى كشته شد.(127) المستورد در سن چهل ـ پنجاه سالگى شورش ديگرى از خوارج را رهبرى كرد.
با توجه به آن چه آمد, كوشش هاى على(ع) جهت تشكيل ائتلاف سياسى كه هم دربرگيرنده سازمان قبيله اى(128) به عنوان واقعيت مسلم آن زمان, و هم درصدد بنيان اصل ((شرف)) با معيار سابقه اسلامى باشد, شكست خورد. آن چه او ارائه كرد, مفهومى مساوات طلبانه تر از يك نظم اسلامى(129) بود, اما فشار از ناحيه شام بسيار زياد بود و افراطيون كوفه; اشعث از سويى و خوارج از سوى ديگر, بيش از آن از هم جدا بودند كه بتوان راه حلى پايدار[ با تكيه بر ائتلاف آن ها] بنياد كرد. زمانى كه معاويه كوفه را به دست آورد, تمايل و نيازى به انجام مصالحه در آن جا نداشت. او بر اساس نظام قبيله اى([ (130امور را] بنياد كرد و از هر كس كه مى توانست رتبه و مقامى به عنوان رهبر قبيله داشته باشد, استفاده برد. گاه گاهى ستايش زبانى از شإن و عظمت سابقه اسلامى به عمل مىآمد, اما امتيازات ملازم با آن فراموش شده بود.
صوافى سواد كه از آن در مدت حكومت على(ع) آگاهى, نداريم, به فرمان معاويه به تملك حكومت درآمد.(131) از وجود نظام مواجبى كه عمر بنياد نهاده و از سوى على(ع) تعديل شده بود, آگاهى در دست نيست. اما محتمل است كه اصل مساوات به آن حد توسعه داده نشده بود كه مواجب ((نخستين مهاجران)) را در بر گيرد.(132)
به هر روى, در حكومت معاويه, ميزان مواجب كاملا به صلاح ديد او بستگى داشت. در زمان او ((اشراف القبايل)) در رإس[ امور] كوفه قرار گرفتند. اشراف برآمده از طرح عمر, پيش از سايرين جهت تسلط بر((مصر[ ((كوفه] جنگيدند, اما به طور فزاينده اى مجبور به انجام عمليات تدافعى خارج از آن جا شدند. از سوى ديگر, دوستداران نظم طرح شده از سوى على(ع), در پى جهان عدالت خواه ايدهآلى بودند كه عارى از دو دسته اشراف مذكور باشد.
پى نوشت ها:
*.. استاديار دانشگاه يزد
1. Martin Hinds, "kufan political Alignments and Their Background in the mid - seventh century A.D", International Journal of Middle East studies, 4 (october 1971), pp. 346 - 367 .
2. Martin Hinds, "The early history of Islamic schism in Iraq ", (.(رساله دورهئ دكترا, لندن ,1969م)
3. كتاب شناسى تعدادى از منابع كه در اين مقاله مورد استفاده قرار گرفته اند:
ابن اعثم, ((الفتوح)), (2 ج), نسخه خطى استانبول, شماره ;2956 بلاذرى, ((انساب الاشراف)), 2 جلد, نسخه خطى سليمانيه, شماره 598 و ;597 بلاذرى, فتوح البلدان, ويرايش: ام. جى. دگويج, (ليدن, بى نا, 1866م.); ابن سعد, الطبقات الكبير, ويرايش: اى. ساچو و ديگران, 8 جلد, (ليدن, بى نا, 17 ـ 1905); خليفه بن خياط, تاريخ, ويرايش: ا. د. العمرى, (نجف, 1386 ق. / 1967م.) جلد ;1 طبرى, تاريخ الرسل و الملوك, ويرايش: ام. جى دگويج و ديگران, سه دوره (ليدن, 1901 ـ 1879م.); منقرى, وقعه الصفين. ويرايش: ا. م. هارون (قاهره, بى نا, 1382 ق. / 3 ـ 1962).
4. ابن منظور, لسان العرب, (قاهره, بى نا, 7 ـ 1300 ق), ج 3, ص 74, اين مفهوم توسط الكثاير روشن تر بيان شده: ((ابا مروان لست بخارجى ـ و ليس قديم مجدك بانتحال)).
5. Reactionary.
6. Revolutionary.
7. Disorganized.
8. اصفهانى, الاغانى, (قاهره, بى نا, 1285 ق), ج17, ص 106, به نقل از:
(رساله دوره دكترا, دانشگاه لندن, 1955), ص Early Shi'ism in Iraq".16" W. W. Pajkowski,
9 . تاريخ طبرى, ج 2, صفحات 613 به بعد; إنساب الاشراف, ج 5, صفحات 224 به بعد; الفتوح, ج 1, ورق 226ب به بعد, ج 2, ورق 1ب به بعد.
10. Early - comers.
11. New comer.
12. تاريخ طبرى, ج 2, ص ;626 الفتوح, ج 2, ورق 3 ب. بايد توجه داشت كه بلاذرى به سكك الامرإ[ راه اميران] در كوفه قديم اشاره مى كند, ر.ك: إنساب الاشراف, ج 5, ص 225.
13. جبانه نقطه مركزى استقرار قبيله و ظاهرا محل چاه آب بود. هر قبيله در پيرامون جبانه زمينى داشت كه توسط سازمان تخطيط يا قدرت حاكم تثبيت و تسهيم شده بود و در آن تنها يك قبيله يا تلفيقى از دو بخش يك قبيله مستقر بودند. ر.ك: هشام جعيط, كوفه پيدايش هر اسلامى, ترجمه ابوالحسن سروقدمقدم, (مشهد, بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى, 1372ش) ص 146. مترجم.
14. Old.
15. إنساب الاشراف, ص 6 ـ ;235 الفتوح, ج 1, ورق 236 الف, ج 2, ورق 15 الف.
16. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2617 و 2327 و 2225.
17. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2496 و 13 ـ ;2412 فتوح البلدان, ص ;449 الطبقات الكبير, ج 3, ص 15 ـ ;213 يعقوبى, تاريخ يعقوبى, ويرايش: م.ت. هوتسما (ليدن, 1883م.) ج 2, ص ;175 و ر.ك:
(بن, 1970مb (.زaرtرn von' umar Ibn al - HatزG.R puin, Der Diwa. و نقدى از اين اثر در; (1971مXXXIV (. وBSOAS .
18. عراف, در لغت نامه دهخدا واژه عريف به معناى دانا و شناسنده آمده, كسى كه قيم و كارگزار كارهاى قوم, و در اين امر مشهور باشد. مترجم.
19. تاريخ طبرى, ج 1, ص ;2418 فتوح البلدان, ص 384 و 453 براى يك نمونه از توزيع مازاد; ابن سلام, الاموال, (قاهره, 1353ق.) شماره هاى 151 و ;153 و ر.ك:
.(كمبريج, 1950م.), ص 21 ـ Conversion and the polltax in early Islam, 20 C. Dennett, . 20. تاريخ طبرى, ج 1, ص 9 ـ 2467, 2 ـ ;2371 هم چنين ر.ك: فتوح البلدان, ص 3 ـ ;272 الاموال, شماره ;694 ابويوسف, كتاب الخراج (قاهره, 1352ق). ص ;32 مقايسه كنيد با دنتDennett) ), ص 26.
21. تاريخ طبرى, ج 1, ص ;2752 فتوح البلدان, ص ;452 الطبقات الكبير, ج 3, ص 214.
22. براى نمونه به پيمان زندورد در (21 ق. / 642 م). ر.ك: خليفه بن خياط, تاريخ, ج 1, ص 122.
23. الطبقات الكبير, ج 6, ص 3 ـ 1.
24. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2356 و 2236 و ;2222 فتوح البلدان, ص 6 ـ ;255 خليفه بن خياط, تاريخ, ج 1, ص 101.
25. ر.ك: تاريخ طبرى, ج 1, ص 2488 به بعد.
26. همان. ص ;2360 فتوح البلدان, ص 275.
27. اختطاط يا خطبندى به معناى تقسيم زمين و توزيع آن ميان قبايل حاضر در كوفه, آغاز مرحله بناى شهر محسوب مى شود. به روايتى اين مرحله با ((تمصير)) (مصر) كوفه كه مفهوم ايجاد بنا و برپايى فضاهاى شهرى چون مسجد, قصر و... را مى رساند همراه بود. دراين باره, سيف بن عمر مراحل تخطيط و تمصير در كوفه را چنين گزارش مى كند: در مرحله نخست استقرار در كوفه كه حدود ده ماه به درازا كشيد, زمينه اوليه ايجاد شهر فراهم شد. در اين مرحله كلبه هايى از نى ساخته شد و طرح شهر تفاوت زيادى با اردوگاه نظامى معمول نداشت. در مرحله دوم, تمايل زيادى به ايجاد ساختمان هاى محكم و برپايى يك شهر واقعى بروز كرد (تمصير). ر.ك: هاشم جعيط, كوفه پيدايش شهر اسلامى, ص 104 ـ 103. لويى ماسينيون با تكيه بر روايت بلاذرى, مرحله تخطيط و تمصير را كاملا از هم جدا مى داند. بر اساس نظر وى, از زمان استقرار در كوفه در سال 17 هجرى تا 5 سال پس از آن, چيزى جز كلبه هاى نئى ساده و موقت بر پا نشده بود. از زمان فرمانروايى ((مغيره)) و از حدود سال 23 هجرى بناهاى محكمى از گل خشك (لبن) ساخته شد. از سال 50 از آجر پخته در ساخت و ساز شهر استفاده شد. ر.ك: همان, ص 97. در ادامه اين مقاله از منطقه ((مصر)) كوفه به كرات ياد مى شود كه بخش قديمى و مركزى شهر بود و بناهاى اصلى شهر چون مسجد و قصر در آن جا قرار داشت. اين بخش محل سكونت ((نخستين مهاجران)) و به تدريج ((اشراف قبايل)) شد. مترجم.
28. الطبقات الكبير, ج 6. ص 4.
29. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2616.
30. Old - guard.
31. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2633.
32. همان, ص 2805.
33. همان, ص 2633.
34. همان, ص 2222.
35. همان, ص 1 ـ 2490.
36 . Allotment.
* 37. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2335 و 2222.
38. براى نمونه ر.ك: همان, ص 2327.
39. همان, ص 2617.
40. فتوح البلدان, ص 305 و ;303 تاريخ طبرى, ج 1, ص 2645.
41. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2484. 42. Policy of Islamic leadership. 43. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2677.
44. همان, ص 2842. ابوسمال در نبرد قادسيه حاضر بود. ر.ك: انساب الاشراف, ج 2, ص ;737
45.ص 513, ج 2 (ليدن, 1966مWerkdes Hisam ibn Muhammad al - kalbi, ( Guest house. W. caskel, Gamharat an - nasab: das genealogische .45 . 46. تاريخ طبرى, ج 1, ص 1 ـ 2840.
47. به ويژه ر.ك: به گزارش وليد كه به كوفيان هشدار مى دهد: ((الايقيم الحدود دون السلطان فان نقييد المخطى و موديب المصب)), ر.ك: تاريخ طبرى, ج 1, ص 6 ـ ;2845 انساب الاشراف, ج 5, ص 32 ـ 31.
48. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2845.
49. إنساب الاشراف, ج 5, ص 31 ـ 30. (انما إنت خازن لنا).
50. Surplus.
51. إنساب الاشراف, ج 5, ص 36.
52. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2849 و هم چنين صفحات, 2850 و 2840 و 2813.
53. همان, ص 2805.
54. فتوح البلدان, ص ;319 خليفه بن خياط, تاريخ, ص 2 ـ 131.
55. در آذربايجان طى اين مدت ر.ك: فتوح البلدان, ص 8 ـ 197 و 325 به بعد; تاريخ طبرى, ج 1, ص 5 ـ 2334 و 226 به بعد و 9 ـ 2805 و ج 2, ص ;977 خليفه بن خياط, تاريخ, ص 132 و 135 و 9 ـ ;138
(ليدن و لندن, 1960م.) ج 1, ص of Islam, "Arminiya", (M. canard), .636 ncyclopeadia .
56. براى نام ها ر.ك: تاريخ طبرى, ج 1, ص ;2852 إنساب الاشراف, ص 32, به ويژه توجه كنيد به يزيدبن قيس ارحبى و مالك اشتر نخعى.
57. Legal standards of the Time
58 . Earlier.
59. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2848.
60. همان, ص 6 ـ 2825 (و إما الفتوح فل اول من وليها).
61. فتوح البلدان, ص 322.
62. همان, ص 9 ـ 328.
63. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2668.
64. همان, ص 2927.
65. الهمدانى, الاكليل, ج 10, ويرايش: محب الدين الخطيب (قاهره, 1368ق.) ص 41 به بعد و 115.
66. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2 ـ 2891. ذكر شده است كه بعضى از آن ها به زودى پس از اين در كوفه و ربذه, نزديك مدينه, بوده اند. ر.ك: تاريخ طبرى, ج 1, ص 7 ـ 2896.
67. فتوح البلدان, ص 178.
68 Organization.
69. همان, ص 4 ـ ;183 تاريخ طبرى, ج 1, ص 2867.
70. ابوعبدالله محمدبن يحيى بن ابى بكر الاشعرى المالقى, التمهيد و البيان فى مقتل الشهيد عثمان, ويرايش: م.ى.
زيد (بيروت, 1964), ص ;61 مقايسه كنيد با تاريخ طبرى, ج 1, ص 2927.
71. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2651.
72. الاكليل, ج 10, ص 3 ـ 172.
73. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2928 (وخلت الكوفه من الروسا الى منزوع إو مفتون).
74. همان, ص 2852.
75. همان, ص ;2853 إنساب الاشراف, ج 5, ص 40.
76. تاريخ طبرى, ج 1 ,ص 9 ـ 2907 و ;2921 التمهيد و البيان..., ص 55 به بعد; ابن اثير, الكامل فى التاريخ, ويرايش: سى. جى. تومبرگ (ليدن, 76 ـ 1851م.), ج 3, ص 8 ـ ;107 إنساب الاشراف, ج 5, ص ;41 الفتوح, ج 1, اوراق 7 الف به بعد; الاغانى, ج 6, ص 30 ـ 29.
77. إنساب الاشراف, ج 5, ص ;41 الفتوح, ج 1, ورق 10 الف.
78. تاريخ طبرى, ج 1, ص ;2928 إنساب الاشراف, ج 5 ,ص 45 ـ ;44 الفتوح, ج 1, ورق 13 الف.
79. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2095 و 2182 و 2294 و 2295 و 2749.
80. الطبقات الكبير, ج 7, ص 89 و ;94 الاموال, شماره هاى 2 ـ ;641 فتوح البلدان, ص 456 و 373.
81. تاريخ طبرى, ج 1, ص 2913 ـ 2920.
82. همان, ص 2929 و ;2934 الاغانى, ج 6, ص ;31 ص. ا. العلى, التنظيمات الاقتصاديه و الاجتماعيه فى البصره فى القرن الاول الهجرى, (بيروت, 1969م.), ص 8 ـ 167.
83. تاريخ طبرى, ج 1, ص ;2929 إنساب الاشراف, ج 5, ص 6 ـ ;45 الفتوح, ج 1, اوراق 13 ب و 14 الف.
84. توجه كنيد براى نمونه سعيد بود كه ((اول من وضع العشور على الجسور و القناطير)), ر.ك: مقدسى, البدإ و التاريخ, ويرايش: كلمات هورات, (پاريس 1919 ـ 1899م.) ج 5, ص 201.
85. تاريخ طبرى, ج 1, ص 5 ـ 2854.
86. ارحبى از اعراب همدان بود, ر.ك: تاريخ طبرى, ج 3, ص ;2487 الطبقات الكبير, ج 6, ص ;172 كسكل, پيشين, ج 2, ص 47 و 7 ـ 66.
87. إنساب الاشراف, ج 5, ص 6 ـ ;45 الفتوح, ج 1, اوراق 13 ب و 14 الف.
88. ((به درستى كه همت شان بر فتنه است و[ چشم شان] بر اموال اهل ذمه)).
89. تاريخ طبرى, ج 1 ,ص 2936.
90. ر.ك: يادداشت شماره 27.
91. تاريخ طبرى, ج 1, ص 3155.
92. إنساب الاشراف, (2 جلدى) ج 1, ص 363, ;351 وقعه الصفين, ص 7.
93. همان, ص 3 و ;5 الفتوح, ج 1, ورق 44 ب; الطبقات الكبير, ج 6, ص 6.
94. مدرك و شاهد درباره نخعى و ديگر مهاجران جديد توسط ابن اعثم گردآورى شده, از جمله زمانى كه او; الف) نام تعدادى از رهبران يمنى را كه وفادارىشان را به على(ع) در زمان اقامت وى در مدينه اعلام مى دارند, ثبت مى كند (ج 1, اوراق 24 الف), ب) در گزارش هاى بعدى تعدادى از چنين اسامى رادر فهرست كشته شدگان پيرو على(ع) در نبرد نهروان مىآورد (ج 1, ورق 155ب) به ويژه نام هاى قبايل ارحبى, همدانى, بجلى, كندى و نخعى قابل توجه هستند, و اخبار و سوابقى كه على(ع) به اشتر جهت خوش آمدگويى بر رهبران اين قبايل مى فرستد.
95. تاريخ طبرى, ج 1 ص 2 ـ ;3261 وقعه الصفين, ص ;154 إنساب الاشراف, (2 جلدى). ج 1 ,ص ;371 الفتوح, ج 1, ورق 76 ب. توجه كنيد كه هم چنين ارجاع مى دهد به شريح بن هانى المذحجى, الفتوح, ج 1, ورق 94 ب, و به اشتر به عنوان اشتر مذحجى, وقعه الصفين, ص 14, و به عنوان اخو مذحجى, طبرى, ج 1, ص 3394.
96. وقعه الصفين, ص ;12 الفتوح, ج 1, ورق 45 الف; إنساب الاشراف, (2 جلدى), ج 1, ص 333.
97. إنساب الاشراف, (2 جلدى), ج 1, ص ;370 وقعه الصفين, ص ;205 خليفه بن خياط, تاريخ, ص 177.
98. ر.ك: به يادداشت شماره 94, در بالا, اشاراتى به كندىها كه در صفين حضور دارند شده است كه مشخص مى كند پيروان حجر شامل مهاجران جديد بودند. ر.ك: تاريخ طبرى, ج 1, ص 8 ـ ;3307 وقعه الصفين, ص 268 و 7 ـ 276 و 6 ـ ;285 كسكل, پيشين, ج 1, ص 34 ـ 233.
99. تاريخ طبرى, ج 1, ص 80 ـ 3279.
100. الفتوح, ج 1, ورق 51 ب; تاريخ طبرى, ج 1, ص 3250.
101. تاريخ طبرى, ج 1, ص 3367 و ;3350 إنساب الاشراف, (2 جلدى) ج 1, ص 387.
102. نهج البلاغه, ابن ابى الحديد (قاهره, 1329ق. / 1911م.) ج 1, ص 180 (المدائنى); الجاحظ, رساله فى الحكمين و تصويب إميرالمومنين على بن ابى طالب فى فعله, ويرايش: س. پيلت; المشرق, (دوره 52, 1958م.) ص 30 ـ ;429 درباره خزائن مالى على(ع) ر.ك: تاريخ طبرى, ج 1 ,ص ;213 الاموال, شماره ;649 الفتوح, ج 1, ورق 159 الف.
103. تاريخ طبرى, ج 1, ص ;3330 وقعه الصفين, ص 90 ـ ;489 الفتوح, ج 1, ورق 126 ب.
104. آن ها بيست هزار تن معرفى شده اند. ارجاعات يادداشت شماره 103 را نگاه, و مقايسه كنيد با; وقعه الصفين, ص 188.
105. الفتوح, ج 1, ورق 65 ب; وقعه الصفين, ص ;115 الكامل, ج 3, ص 230. هم چنين ر.ك: به تجهيز 1200 مرد توسط عدىبن حاتم در ناحيه مدائن, وقعه الصفين, ص 143.
106. وقعه الصفين, ص 6 ـ ;205 خليفه بن خياط, تاريخ, ص 177.
107. تاريخ طبرى, ج 1, ص 3289 و ;3283 وقعه الصفين, ص 208, 3 ـ ;232 إنساب الاشراف, (2 جلدى), ج 1, ص 373.
108. تاريخ طبرى, ج 1, ص ;3304 وقعه الصفين, ص 263.
109. وقعه الصفين, ص 475, مقايسه كنيد با تاريخ طبرى, ج 1, ص 3327.
110. وقعه الصفين, ص 118.
111. براى نمونه ر.ك: تاريخ طبرى, ج 1, ص 3243 و 3298 و 3292 و ;3273 وقعه الصفين, ص 6 ـ 354 و 248 و 246 و 196.
112. مهم ترين سندى كه حكم بر اين اظهار نظر مى كند, گزارشى از اقتدار نهايى ثقيف بن سلام در وقعه الصفين, ص 517 است در آن جا اين گروه, بعدا آن چه را كه انتظار داشتند, روى دهد شرح داده اند, از جمله ((فى يسمى (به اين معنا كه از على(ع) بايد نام برده شود:) امير (ويراستار با قرائت امير[ تنها] آن را بى معنا ساخته است) المومنين كل حفى يقره الكتاب الله منزلتهى).
113. تقريبا صورت يكسانى از سند در آثار زير ارائه شده است: تاريخ طبرى, ج 1, ص 7 ـ ;3336 إنساب الاشراف, ج 1 ,ص ;382 الفتوح, ج 1, اوراق 131 ب و 132 الف; وقعه الصفين, ص 11 ـ 509. متن ديگرى كه توسط المنقرى و در صفحات 504 به بعد ارائه شده, بايد متنى نادرست محسوب شود, زيرا اين نويسنده اميدوار بوده است در آينده نزديك به تفصيل در آن باره بحث كند.
114. ر.ك: وقعه الصفين, ص 516 و 515 و مقايسه كنيد:
rigita", in Annali, Istituto universitario orientale di Napoli, n.s vol. v(1953), pp. 88زwiya la secessione kha زAli - Mu'a,L. Veccia vaglicri, "Traduzione di passi riguardenti il conflitto .92
115. من از پروفسور ر.ب. سرژنتR.B. Serjeant) ) سپاس گزارم كه نظرم را به كاربرد پيش از اسلام عبارت ((حلف جامع غير مفرق)) جلب كرد. براى نمونه ر.ك: ابن حبيب, المنمق فى إحبار قريش, (حيدرآباد, 1384ق. / 1964م.) ص 90.
116. تاريخ طبرى, ج 1 ,ص ;3339 وقعه الصفين, ص 13 ـ ;512 إنساب الاشراف, ج 1, ص 384 ـ ;382 الفتوح, ورق 132 الف.
117. تاريخ طبرى, ج 1, ص 3349.
118. تاريخ طبرى, ج 1, ص 62 ـ ;3361 إنساب الاشراف, ج 1, ص 399 و 392 و 389.
119 System of political control. 120. تاريخ طبرى, ج 1, ص 67 ـ ;3365 إنساب الاشراف, ج 1, ص 94 ـ 391.
121. تاريخ طبرى, ج 1, ص ;3377 إنساب الاشراف, ج 1, ص 396.
122 . Option.
123. تاريخ طبرى, ج 1, ص 3384 و ج 2, ص ;17 إنساب الاشراف, ج 1, ص 398.
124. تاريخ طبرى, ج 1 ,ص 2336 و 2245 و 2188.
125. خليفه بن خياط, تاريخ, ص 81 ـ 180.
126. إنساب الاشراف, ج 1, ص 30 ـ ;429 الكامل, ج 3, ص 14 ـ 313.
127. تاريخ يعقوبى, ج 2, ص 227 و 59 ـ 258.
128. Clan organization.
129. Islamic order.
130 . Clan system.
131. الجاحظ, العثمانيه, به كوشش: ا.م. هارون, (قاهره, 1955م), ص ;218 الفتوح, ج 1, ورق 159 الف.
132. ابن عبدالله الحكم, فتوح مصر و إخبارها, به كوشش: سى. سى. تورىTorrey) C.C. ) (ينوهاون, 1922م), ص 101.
منابع:
ـ ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه (قاهره, بى نا, 1911م / 1329).
ـ ابن اثير, الكامل فى التاريخ. ويرايش: سى. جى. تومبرگ, ج 3, (ليدن, بى نا, 76 ـ 1851م).
ـ ابن اعثم, الفتوح, 2 ج, نسخه خطى استانبول, شماره 2956.
ـ ابن حبيب, المنمق فى إخبار قريش, (حيدرآباد, بى نا, 1384 / 1964م).
ـ ابن سعد, الطبقات الكبير, ويرايش: اى. ساچو و ديگران, 8 ج, (ليدن, بى نا, 17 ـ 1905م).
ـ ابن سلام, الاموال, (قاهره, بى نا, 1353ق).
ـ ابن عبدالله الحكم, فتوح مصر و إخبارها, به كوشش: سى. سى. تورىC.Torrey) . C ), (نيوهاون, بى نا, 1922م).
ـ ابن منظور, لسان العرب, ج 3, (قاهره, بى نا, 1285ق).
ـ ابوعبدالله محمدبن يحيى بن ابى بكر الاشعرى المالقى, التمهيد و البيان فى مقتل الشهيد عثمان, ويرايش: م. ى. زيد, (بيروت, بى نا, 1964).
ـ ابويوسف, الخراج, (قاهره, بى نا, 1352ق).
ـ اصفهانى, الاغانى, ج 17, (قاهره, بى نا, 1285ق).
ـ بلاذرى, إنساب الاشراف. ويرايش: اسى. دى. اف. گويتين, (اورشليم, بى نا, 1936).
ـ ــــــــــ , فتوح البلدان, ويرايش: ام. جى. دگويج, ج 5, (ليدن, بى نا, 1866).
ـ الجاحظ, العثمانيه, به كوشش: ا.م. هارون, (قاهره, بى نا, 1955).
ـ ــــــــــ , رساله فى الحكمين و تصويب إميرالمومنين على بن إبى طالب فى فعله, ويرايش: س. ييلت, (المشرق, بى نا, 1958).
ـ خليفه بن خياط, تاريخ, ويرايش: ا.د. العمرى, (نجف, بى نا, 1386 / 1967).
ـ طبرى, تاريخ الرسل و الملوك, ويرايش: ام. جى دگويج و ديگران, (ليدن, بى نا, 1901 ـ 1879).
ـ العلى, التنظيمات الاقتصاديه و الاجتماعيه فى البصره فى القرن الاول الهجرى, (بيروت, بى نا, 1969).
ـ المقدسى, المبدإ و التاريخ, ويرايش: كلمان هورات, ج 5, (پاريس, بى نا, 1919 ـ 1899).
ـ المنقرى, وقعه الصفين, ويرايش: ا.م. هارون, (قاهره, بى نا, 1382 ق / 3 ـ 1962).
ـ الهمدانى, الاكليل, ويرايش: محب الدين الخطيب, ج 10, (قاهره, بى نا, 1368).
ـ يعقوبى, تاريخ, ويرايش: م.ت. هوتسما, ج 2 , (ليدن, بى نا, 1883).
.ليدن و لندن, 1960, چاپ جديدCanard, M. "Arminiya", Encjclopedia of Eslam, art. .
.. كمبريج, Dennett, D.C. Conversion and the polltax in early Islam" .1950 -
m ibn muhammad al - kalbi..زCaskel, W. Gamharat an - nasab: das geneal. gische werk des Hisa -
ليدن, 1966, ج 2.
.رسالهئ دورهئ دكترا, دانشگاه لندن Martin. The early history of Islam schism in Iraq. .1969 -
b. زn von' umar lbn al - Hattaزpuin, G. R. Der Diwa - *.بن, 1970.
Pajkowski, W.W. Early shi'ism in Iraq. - *.رسالهئ دكترا, دانشگاه لندن, 1955, ص 16.
rigita", in Annali, Istituto universitario Orienta le di Napoli, n.s. vol. v (1953), pp.زwiya la sece ssione khaزAli - mua,Vaglicri, l. Veccia. "Traduzione di passi riguardenti il conflitto .92 - 8
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.